در این مدت زندگی به گونه ای سپری شده است
که میتوانم سالها بدون آنکه هیچ اتفاق غم انگیزی رخ بدهد، غمگین بمانم.
که میتوانم سالها بدون آنکه هیچ اتفاق غم انگیزی رخ بدهد، غمگین بمانم.
سپس به همان چیزی که بودم برگشتم:
یک سکوت طولانی، اجتناب از گفتگو و میل به تنهایی.
یک سکوت طولانی، اجتناب از گفتگو و میل به تنهایی.
تو نمیدانی چگونه عاجز از تسلی و تسکین خویش، امیدوارانه به هر سو رفتهام و ناامید بازگشتهام.
شب ها میبُری و صبح خودتو گره میزنی به کار و مشغلههای ناتموم، انگار نه انگار جونتو جا گذاشتی.
هوای گرفتهی تیرهی بارانی را میبینی؟
انگار که کسی دارد اندوهش را گریه میکند.
انگار که کسی دارد اندوهش را گریه میکند.