تهران نمایانگر یک سلسلهمراتب طبقاتی کاملاً مشخص است؛ سلسلهمراتبی که نهتنها در ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بلکه در سازمانبندی فضایی شهر نیز نمود پیدا میکند. توپوگرافی شهر که از جنوب به شمال ارتفاع میگیرد، بازتابی از همین تقسیمبندی طبقاتی است. در شمالیترین نقطه، در دامنههای رشتهکوه البرز، مرفهترین محلههای شهر قرار گرفتهاند: دروس، تجریش، زعفرانیه و فرمانیه. در بلندترین نقطه، کاخ سلطنتی پیشین نیاوران، که اکنون به موزه تبدیل شده است، همچون نمادی بازمانده از قدرت اشرافی به چشم میخورد. با حرکت به سمت پایین و به سوی مرکز شهر، کمربندی وسیع از شرق به غرب امتداد مییابد که محل سکونت طبقهی متوسط است؛ طبقهای که زمانی استوار بود و اکنون بهطور فزایندهای تحت فشار قرار گرفته است: کارمندان دولت، متخصصان و صاحبان کسبوکارهای کوچک. در جنوبتر، در پایینترین مناطق شهر، کارگران تهیدست سنتی زندگی میکنند: فرزندان مهاجران روستایی و اعضای طبقات کارگر شهری. بسیاری از «تازهفقیرشدگان» نیز به شهرهای اقماری اطراف رانده شدهاند. در اینجا، جغرافیا و نابرابری در هم میآمیزند و نهتنها بر شیوهی زندگی مردم، بلکه بر نحوهی تجربهی آنان از خودِ شهر نیز تأثیر میگذارند.
خط تقسیمکنندهی شمالِ ثروتمند و جنوبِ فقیرنشینِ تهران، هم به معنای واقعی و هم به صورت نمادین، در امتداد خیابان انقلاب، کانون جغرافیای سیاسی کشور، کشیده شده است. این خیابان که اغلب از آن به عنوان «خط سبز» جامعهشناختی یاد میشود، پردیس دانشگاه تهران، بازار کتاب و خط چهار متروِ بسیار شلوغِ پایتخت را در خود جای داده است. این خیابان همچون شریانی حیاتی، گروههای اجتماعی گوناگون را به نهادهای کلیدی و به چرخهی دانش، فرهنگ و اخبار پیوند میدهد. در همین خیابان بود که نخستین جرقههای انقلاب ۱۳۵۷ با اعتراضات دانشجویی زده شد و سپس ظرف دو سال، تمام شهر و سرتاسر کشور را فرا گرفت. و باز هم در همین خیابان بود که دههها بعد، راهپیمایی سکوت دو میلیون نفری در جریان جنبش سبز سال ۱۳۸۸ – که یکی از بزرگترین تظاهراتهای تاریخ به شمار میرود – نماد مبارزهی بیوقفهی ایرانیان در راه دموکراسی شد. این تراکم فشردهی انرژی فکری و فرهنگیای که در داخل و اطراف پردیس دانشگاهی، با صدها کتابفروشی، کتابفروشان کنار خیابان و کافههای مملو از جمعیت در حال بحث دربارهی فرهنگ و سیاست، دیدهام در هیچکجای دیگر ندیدهام. قلب خیابان انقلاب با زندگی تهرانی میتپد که میاندیشد، میپرسد و مقاومت میکند.
بیش از چهار دهه پس از انقلاب اسلامی، تهران همچنان شهری مسئلهدار باقی مانده است – زخمی، اما سرکش. ردپاهای ساختاری و معماری دوران شاه همچنان پابرجاست، و اکنون با غبار ایدئولوژی پساانقلابی، امواج نوسازی و آثار آشکار جهانیسازی پوشانده شده است. با این حال، شاید عمیقتر از آن، تهران از پایین دگرگون شده است: تحت تأثیر رشد سریع جمعیت، امواج مهاجرت، آپارتماننشینی به جای خانههای ویلایی و اخیراً، ظهور اقتصاد دیجیتال.
امروزه، حدود ۷۰۰ پارک سبز عمومی، بزرگ و کوچک، به خانوادههای عادی این فرصت را میدهند تا در شهری که خانوادههای گسترده تقریباً از بین رفتهاند و میانگین اندازهی خانوار به ۲.۹۹ نفر کاهش یافته است – که یکی از پایینترین میزانها در سطح جهان است – تفریحات فضای باز و تعاملات اجتماعی را تجربه کنند. در عین حال، گسترش برجهای بلند و مراکز خرید بزرگ، محلههای سنتی شهر را از بین برده است؛ محلههایی صمیمی و نزدیک به هم که هستهی آنها اجتماعات گوشهی خیابانها بود. اکنون مراکز خرید بزرگ جایگزین آنها شدهاند و بهعنوان مناطق نیمهخصوصی عمل میکنند، مناطقی که جوانان میتوانند در آن جوانی خود را ابراز کرده و تحت نظارت کمتری، میزانی از آزادی را تجربه کنند. در همین حال، گسترش سریع اقتصاد شبکهای و فرهنگ استارتآپی، منجر به ظهور کسبوکارهای دیجیتال پررونق و پیدایش طبقهی جدیدی از نخبگان شهری شده است. حضور آنها بیشتر در صحنهی روبهرشد کافهها و رستورانهایی به چشم میآید که با کافهها و رستورانهای پاریس یا منهتن رقابت میکنند و نه تنها مصرف، بلکه فضاهایی برای مدرنیتهی آرمانی را نیز ارائه میدهند.
بمبارانهای بیامان اسرائیل شهر را لرزانده، تعادل آن را برهم زده و صدها غیرنظامی، از جمله ۳۸ کودک را به قتل رسانده است، کودکانی مانند زهرا امیریِ ۷ ماهه، محیا نیکزادِ ۷ ساله، و تارا حاجمیریِ ۸ ساله که ژیمناستیککار بود. کسانی که زنده ماندهاند، زخمهای روانی عمیقی را با خود حمل میکنند. من میدانم زندگی در جنگ به چه معناست – من آن را در جوانی در تهران، در طول جنگ ایران و عراق در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ تجربه کردم: ترس دائمی از مرگ، شبهای بیخوابی، و جمعشدن در زیرزمینها به امید زنده ماندن. 👇
خط تقسیمکنندهی شمالِ ثروتمند و جنوبِ فقیرنشینِ تهران، هم به معنای واقعی و هم به صورت نمادین، در امتداد خیابان انقلاب، کانون جغرافیای سیاسی کشور، کشیده شده است. این خیابان که اغلب از آن به عنوان «خط سبز» جامعهشناختی یاد میشود، پردیس دانشگاه تهران، بازار کتاب و خط چهار متروِ بسیار شلوغِ پایتخت را در خود جای داده است. این خیابان همچون شریانی حیاتی، گروههای اجتماعی گوناگون را به نهادهای کلیدی و به چرخهی دانش، فرهنگ و اخبار پیوند میدهد. در همین خیابان بود که نخستین جرقههای انقلاب ۱۳۵۷ با اعتراضات دانشجویی زده شد و سپس ظرف دو سال، تمام شهر و سرتاسر کشور را فرا گرفت. و باز هم در همین خیابان بود که دههها بعد، راهپیمایی سکوت دو میلیون نفری در جریان جنبش سبز سال ۱۳۸۸ – که یکی از بزرگترین تظاهراتهای تاریخ به شمار میرود – نماد مبارزهی بیوقفهی ایرانیان در راه دموکراسی شد. این تراکم فشردهی انرژی فکری و فرهنگیای که در داخل و اطراف پردیس دانشگاهی، با صدها کتابفروشی، کتابفروشان کنار خیابان و کافههای مملو از جمعیت در حال بحث دربارهی فرهنگ و سیاست، دیدهام در هیچکجای دیگر ندیدهام. قلب خیابان انقلاب با زندگی تهرانی میتپد که میاندیشد، میپرسد و مقاومت میکند.
بیش از چهار دهه پس از انقلاب اسلامی، تهران همچنان شهری مسئلهدار باقی مانده است – زخمی، اما سرکش. ردپاهای ساختاری و معماری دوران شاه همچنان پابرجاست، و اکنون با غبار ایدئولوژی پساانقلابی، امواج نوسازی و آثار آشکار جهانیسازی پوشانده شده است. با این حال، شاید عمیقتر از آن، تهران از پایین دگرگون شده است: تحت تأثیر رشد سریع جمعیت، امواج مهاجرت، آپارتماننشینی به جای خانههای ویلایی و اخیراً، ظهور اقتصاد دیجیتال.
امروزه، حدود ۷۰۰ پارک سبز عمومی، بزرگ و کوچک، به خانوادههای عادی این فرصت را میدهند تا در شهری که خانوادههای گسترده تقریباً از بین رفتهاند و میانگین اندازهی خانوار به ۲.۹۹ نفر کاهش یافته است – که یکی از پایینترین میزانها در سطح جهان است – تفریحات فضای باز و تعاملات اجتماعی را تجربه کنند. در عین حال، گسترش برجهای بلند و مراکز خرید بزرگ، محلههای سنتی شهر را از بین برده است؛ محلههایی صمیمی و نزدیک به هم که هستهی آنها اجتماعات گوشهی خیابانها بود. اکنون مراکز خرید بزرگ جایگزین آنها شدهاند و بهعنوان مناطق نیمهخصوصی عمل میکنند، مناطقی که جوانان میتوانند در آن جوانی خود را ابراز کرده و تحت نظارت کمتری، میزانی از آزادی را تجربه کنند. در همین حال، گسترش سریع اقتصاد شبکهای و فرهنگ استارتآپی، منجر به ظهور کسبوکارهای دیجیتال پررونق و پیدایش طبقهی جدیدی از نخبگان شهری شده است. حضور آنها بیشتر در صحنهی روبهرشد کافهها و رستورانهایی به چشم میآید که با کافهها و رستورانهای پاریس یا منهتن رقابت میکنند و نه تنها مصرف، بلکه فضاهایی برای مدرنیتهی آرمانی را نیز ارائه میدهند.
بمبارانهای بیامان اسرائیل شهر را لرزانده، تعادل آن را برهم زده و صدها غیرنظامی، از جمله ۳۸ کودک را به قتل رسانده است، کودکانی مانند زهرا امیریِ ۷ ماهه، محیا نیکزادِ ۷ ساله، و تارا حاجمیریِ ۸ ساله که ژیمناستیککار بود. کسانی که زنده ماندهاند، زخمهای روانی عمیقی را با خود حمل میکنند. من میدانم زندگی در جنگ به چه معناست – من آن را در جوانی در تهران، در طول جنگ ایران و عراق در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ تجربه کردم: ترس دائمی از مرگ، شبهای بیخوابی، و جمعشدن در زیرزمینها به امید زنده ماندن. 👇
در طول این جنگ، پسر ۶ سالهی برادرزادهام همان ترس را تجربه کرد و با شنیدن صدای هر انفجار فریاد زد.
پس، از چه نظر مهم است که به این تروما و این مرگها در ایران توجه کنیم، در حالی که همان ماشین نظامی اسرائیل جان بیش از ۱۷,۰۰۰ کودک در غزه را گرفته و به تعداد بیشماری دیگر هم گرسنگی میدهد؟ نکته این است: جان هر بیگناهی مهم است – فرقی نمیکند کجا از دست برود.
بسیاری از ساکنان تهران به شهرهای کوچک و روستاهای اطراف یا استانهای شمالی گیلان و مازندران در حاشیهی دریای خزر پناه بردند و خانهها، مشاغل و زندگی روزمرهی خود را رها کردند. اما بیشترشان ماندند. نه فقط به این دلیل که توانایی مالی ترک شهر را نداشتند، بلکه به این خاطر که احساس مسئولیت میکردند از شهرشان محافظت کنند. گاهی اوقات تهرانیها به فردگرایی یا خودمحوری متهم میشوند، این قضاوت اغلب ریشه در فروپاشی پیوندهای اجتماعی سنتی مانند ایمان مذهبی یا اعتماد به دولت دارد. با این حال، آنها، بارها و بارها، این پیشفرضها را به چالش کشیدهاند. در طول بحرانهای ملی – جنگ ایران و عراق، زلزلههای ویرانگر، خیزش زن، زندگی، آزادی – همبستگی و از خودگذشتگی فوقالعادهای از خود نشان دادهاند. در طول جنگ دو هفتهای با اسرائیل، بارِ دیگر داستانهایی از تابآوری، مراقبت متقابل و قهرمانی خاموش فراوان بود.
یک نانوا، تنها ۲۰ دقیقه پس از اینکه خبر کشتهشدن برادرش در حملهی اسرائیل را شنید، به کارش بازگشت. او گفت: «من از پختن نان برای مردم دست نمیکشم.» در نانوایی دیگری، ۱۰ مشتری در صف ایستاده بودند. نفر اول ۱۵ عدد نان میخواست، دومی ۱۰ و سومی ۵ عدد. اما نانوا اعلام کرد که فقط ۲۵ عدد نان دارد. نفر اول گفت: «من نمیخواهم، به دیگران بده.» دومی گفت: «من هم نمیخواهم، مال من را هم به بقیه بده.» سومی گفت: «من فقط یکی برمیدارم.» نانوا گریه کرد و همه را در آغوش گرفت. در نهایت، همه با چند عدد نان از آنجا رفتند.
زنی در شبکههای اجتماعی نوشت حاضر نیست تهران را ترک کند و به سالمندان و بیماران کمک میکند، برایشان خرید میکند یا صرفاً برای احوالپرسی تلفن میزند. بسیاری به او پیوستند. وقتی کسی برای تهیهی دارو درخواست کمک کرد، دهها نفر پاسخ دادند. یک مکانیک خودرو با موتورسیکلتش در سراسر شهر تردد میکرد و به رانندگان درمانده در مسیر رسیدن به مکان امن کمک میکرد. و صاحب رستورانی در شهریار – منطقهی روستایی قدیمی من در حومهی تهران – اعلام کرد تا زمانی که جنگ ادامه داشته باشد، هر شب به هزار نفر غذای رایگان میدهد.
البته، همیشه هستند کسانی که برای سودجویی شخصی از فرصت استفاده میکنند – قیمتها را بالا میبرند، اجارههای بالاتری مطالبه میکنند – اما این موارد نادر بودند. آنچه واقعاً برجسته بود، روحیهی غالب مراقبت، تابآوری و عزمی راسخ و بیسروصدا برای ادامه دادن بود. این چیزی است که ربکا سولنیت[۲] در کتابش بهشتی برپا شده در جهنم: جوامع خارقالعادهای که در فاجعه شکل میگیرند[۳] بهخوبی به تصویر میکشد. دوستی در تهران برایم تعریف کرد که در یک مدرسهی موسیقی، دختری ۱۳ ساله در حال تمرین پیانو بود که بمبی در آن نزدیکی منفجر شد و ساختمان را لرزاند و باعث شد دستان دخترک بلرزند و کلیدهای اشتباهی را بزند. معلمش به آرامی لبخند زد و گفت: «نگران نباش عزیزم. به نواختن ادامه بده. ما باید زندگی کنیم.»
این داستانهای روزمره از همبستگی، ابتکارات مردمی و تابآوریهای خاموش اهمیت بسیار زیادی دارند، نه تنها برای زمان حال، بلکه برای آیندهی جامعهی ملی ما اهمیت دارند. اینها مظهر چیزی هستند که در زبان اسپانیایی «افقیگرایی»[۴] نامیده میشود: اشکال خودجوش و از پایین به بالای سازماندهی، عمل و تخیّل که در لحظات گسست – خواه جنگ باشد، یا انقلاب یا شکستِ حکومت – پدیدار میشوند. در چنین زمانهایی، در غیاب دولت، یا زمانی که دولت تحت فشار قرار دارد یا حتی در بحران همدست است، مردم از سر ضرورت و انسانیت مشترک گرد هم میآیند و به نیازهای فوری پاسخ میدهند. در چنین موقعیتی، همبستگی تنها بیان عاطفیِ مراقبت نیست؛ بلکه راهبردی برای ایجاد قدرتِ بدیل در پایهی جامعه از طریق همکاری، اعتماد و پیوندهای جمعی است.
به این دلایل، من باور دارم که تهران، و به تبع آن ایران، تاب آورده و در نهایت نه تنها بر این جنگ وحشیانه، بلکه بر رژیم مستبد حاکم بر آن نیز غلبه خواهد کرد. از سال ۱۳۵۷، ایرانیان به طور مداوم در برابر تمایلات تمامیت خواهانهی رژیم مقاومت کرده و با کنشهای نافرمانی روزمره، جامعهی خود را از نو شکل دادهاند و شیوههای زندگی خاص خود را بنا نهادهاند. آنها روایتها، شیوهها و هنجارهای اجتماعی بدیل را ساختهاند که چالشهایی جدی برای دستورکار ایدئولوژیک حکومت ایجاد میکند.👇
پس، از چه نظر مهم است که به این تروما و این مرگها در ایران توجه کنیم، در حالی که همان ماشین نظامی اسرائیل جان بیش از ۱۷,۰۰۰ کودک در غزه را گرفته و به تعداد بیشماری دیگر هم گرسنگی میدهد؟ نکته این است: جان هر بیگناهی مهم است – فرقی نمیکند کجا از دست برود.
بسیاری از ساکنان تهران به شهرهای کوچک و روستاهای اطراف یا استانهای شمالی گیلان و مازندران در حاشیهی دریای خزر پناه بردند و خانهها، مشاغل و زندگی روزمرهی خود را رها کردند. اما بیشترشان ماندند. نه فقط به این دلیل که توانایی مالی ترک شهر را نداشتند، بلکه به این خاطر که احساس مسئولیت میکردند از شهرشان محافظت کنند. گاهی اوقات تهرانیها به فردگرایی یا خودمحوری متهم میشوند، این قضاوت اغلب ریشه در فروپاشی پیوندهای اجتماعی سنتی مانند ایمان مذهبی یا اعتماد به دولت دارد. با این حال، آنها، بارها و بارها، این پیشفرضها را به چالش کشیدهاند. در طول بحرانهای ملی – جنگ ایران و عراق، زلزلههای ویرانگر، خیزش زن، زندگی، آزادی – همبستگی و از خودگذشتگی فوقالعادهای از خود نشان دادهاند. در طول جنگ دو هفتهای با اسرائیل، بارِ دیگر داستانهایی از تابآوری، مراقبت متقابل و قهرمانی خاموش فراوان بود.
یک نانوا، تنها ۲۰ دقیقه پس از اینکه خبر کشتهشدن برادرش در حملهی اسرائیل را شنید، به کارش بازگشت. او گفت: «من از پختن نان برای مردم دست نمیکشم.» در نانوایی دیگری، ۱۰ مشتری در صف ایستاده بودند. نفر اول ۱۵ عدد نان میخواست، دومی ۱۰ و سومی ۵ عدد. اما نانوا اعلام کرد که فقط ۲۵ عدد نان دارد. نفر اول گفت: «من نمیخواهم، به دیگران بده.» دومی گفت: «من هم نمیخواهم، مال من را هم به بقیه بده.» سومی گفت: «من فقط یکی برمیدارم.» نانوا گریه کرد و همه را در آغوش گرفت. در نهایت، همه با چند عدد نان از آنجا رفتند.
زنی در شبکههای اجتماعی نوشت حاضر نیست تهران را ترک کند و به سالمندان و بیماران کمک میکند، برایشان خرید میکند یا صرفاً برای احوالپرسی تلفن میزند. بسیاری به او پیوستند. وقتی کسی برای تهیهی دارو درخواست کمک کرد، دهها نفر پاسخ دادند. یک مکانیک خودرو با موتورسیکلتش در سراسر شهر تردد میکرد و به رانندگان درمانده در مسیر رسیدن به مکان امن کمک میکرد. و صاحب رستورانی در شهریار – منطقهی روستایی قدیمی من در حومهی تهران – اعلام کرد تا زمانی که جنگ ادامه داشته باشد، هر شب به هزار نفر غذای رایگان میدهد.
البته، همیشه هستند کسانی که برای سودجویی شخصی از فرصت استفاده میکنند – قیمتها را بالا میبرند، اجارههای بالاتری مطالبه میکنند – اما این موارد نادر بودند. آنچه واقعاً برجسته بود، روحیهی غالب مراقبت، تابآوری و عزمی راسخ و بیسروصدا برای ادامه دادن بود. این چیزی است که ربکا سولنیت[۲] در کتابش بهشتی برپا شده در جهنم: جوامع خارقالعادهای که در فاجعه شکل میگیرند[۳] بهخوبی به تصویر میکشد. دوستی در تهران برایم تعریف کرد که در یک مدرسهی موسیقی، دختری ۱۳ ساله در حال تمرین پیانو بود که بمبی در آن نزدیکی منفجر شد و ساختمان را لرزاند و باعث شد دستان دخترک بلرزند و کلیدهای اشتباهی را بزند. معلمش به آرامی لبخند زد و گفت: «نگران نباش عزیزم. به نواختن ادامه بده. ما باید زندگی کنیم.»
این داستانهای روزمره از همبستگی، ابتکارات مردمی و تابآوریهای خاموش اهمیت بسیار زیادی دارند، نه تنها برای زمان حال، بلکه برای آیندهی جامعهی ملی ما اهمیت دارند. اینها مظهر چیزی هستند که در زبان اسپانیایی «افقیگرایی»[۴] نامیده میشود: اشکال خودجوش و از پایین به بالای سازماندهی، عمل و تخیّل که در لحظات گسست – خواه جنگ باشد، یا انقلاب یا شکستِ حکومت – پدیدار میشوند. در چنین زمانهایی، در غیاب دولت، یا زمانی که دولت تحت فشار قرار دارد یا حتی در بحران همدست است، مردم از سر ضرورت و انسانیت مشترک گرد هم میآیند و به نیازهای فوری پاسخ میدهند. در چنین موقعیتی، همبستگی تنها بیان عاطفیِ مراقبت نیست؛ بلکه راهبردی برای ایجاد قدرتِ بدیل در پایهی جامعه از طریق همکاری، اعتماد و پیوندهای جمعی است.
به این دلایل، من باور دارم که تهران، و به تبع آن ایران، تاب آورده و در نهایت نه تنها بر این جنگ وحشیانه، بلکه بر رژیم مستبد حاکم بر آن نیز غلبه خواهد کرد. از سال ۱۳۵۷، ایرانیان به طور مداوم در برابر تمایلات تمامیت خواهانهی رژیم مقاومت کرده و با کنشهای نافرمانی روزمره، جامعهی خود را از نو شکل دادهاند و شیوههای زندگی خاص خود را بنا نهادهاند. آنها روایتها، شیوهها و هنجارهای اجتماعی بدیل را ساختهاند که چالشهایی جدی برای دستورکار ایدئولوژیک حکومت ایجاد میکند.👇
امروز، ایران یکی از سکولارترین و دموکراسیخواهترین جوامع در خاورمیانه است. زنان این راهبرد را رهبری کردهاند و بهویژه سیاستهای زنستیزانهی رژیم، مانند حجاب اجباری، را علیرغم نظارت مداوم به چالش کشیدهاند. این راهبردِ پیشروی آرام، که با جنبشهای سازمانیافته و تشکلهای جامعهی مدنی در میان زنان، کارگران، دانشجویان، اقلیتهای قومی و فعالان مدنی تقویت شده است، این پتانسیل را دارد که جرقهای برای بسیجهای سراسری باشد، همانطور که در خیزش زن، زندگی، آزادی سال ۱۴۰۱ مشهود بود.
رهبران اسرائیلی و حامیان آمریکایی تغییر رژیم امیدوار بودند که حملهی اسرائیل، ایرانیان را به سرنگونی حاکمانشان ترغیب کند. اما این انتظاری نابجا بود – نه به این دلیل که ایرانیان صمیمانه از حکومتشان حمایت میکنند (که اکثراً اینطور نیست) بلکه به این دلیل که، اول، بسیاری احساس کردند کشورشان مورد حملهی یک متجاوز خارجی قرار گرفته است و، دوم، افراد کمی جان خود را در شورش، و در جنگ، بدون چشماندازی روشن و بدیلی معتبر به خطر میانداختند.
در واقع، جنگها اغلب منجر به سرکوب اعتراضات میشوند. اعتصاب سراسری رانندگان کامیون ایران در اعتراض به هزینهی بالای سوخت و قطعات یدکی، با آغاز تهاجم اسرائیل، بعد از ۱۰ روز پایان یافت. و از زمان شروع جنگ، سرکوب گستردهی مخالفان در جریان بوده است. به گزارش خبرگزاری فارس، [تاکنون] دستکم ۷۰۰ نفر در شهرهای مختلف کشور به اتهام همکاری با اسرائیل بازداشت شدهاند و شش نفر به اتهام جاسوسی اعدام شدهاند.اما در پیِ جنگ – با تضعیف تندروها و افزایش خشم عمومی – ممکن است شرایط برای جنبشهای مردمی مهیا گردد، و راه را برای ایجاد ائتلافی گسترده و تلاش برای گذار واقعی به یک نظام دموکراتیک سکولار هموار سازد.ایرانیان نمیخواهند که اسرائیل، ایالات متحده یا هر قدرت خارجی دیگری برای «آزاد کردنشان» بیایند. آنها این نمایش را در افغانستان، عراق و لیبی تماشا کردهاند و میدانند پایانش چگونه است. چگونه میتوانند به نیروی «آزادیبخشی» اعتماد کنند که دادگاه بینالمللی کیفری فرماندهاش را به جنایات جنگی متهم کرده است؟ مردم شهر من اکنون از نزدیک شاهد بودهاند که این نوع «آزادیبخشی» واقعاً چه به ارمغان میآورد: ازدسترفتن جانها، آسیبهای روانی، آوارگی، و نابودی زیرساختهای اقتصادیِ آنها. بهراستی هیچ ملتی را نمیتوان از طریق جنگ یک جنایتکار جنگی آزاد کرد. ایرانیان آزادی خود را خودشان رقم خواهند زد.
***
زیرنویس:
[۱] متن انگلیسی مقالهی حاضر در تاریخ ۳۰ ژوئن در نیولاینز مگزین منتشر شده است.
https://www.tgoop.com/negarestankhizesche023/3739
باز نشر کارگران هم پیمان
https://www.tgoop.com/kargaranehampeman5. @khizesche. باز نشر خیزش
رهبران اسرائیلی و حامیان آمریکایی تغییر رژیم امیدوار بودند که حملهی اسرائیل، ایرانیان را به سرنگونی حاکمانشان ترغیب کند. اما این انتظاری نابجا بود – نه به این دلیل که ایرانیان صمیمانه از حکومتشان حمایت میکنند (که اکثراً اینطور نیست) بلکه به این دلیل که، اول، بسیاری احساس کردند کشورشان مورد حملهی یک متجاوز خارجی قرار گرفته است و، دوم، افراد کمی جان خود را در شورش، و در جنگ، بدون چشماندازی روشن و بدیلی معتبر به خطر میانداختند.
در واقع، جنگها اغلب منجر به سرکوب اعتراضات میشوند. اعتصاب سراسری رانندگان کامیون ایران در اعتراض به هزینهی بالای سوخت و قطعات یدکی، با آغاز تهاجم اسرائیل، بعد از ۱۰ روز پایان یافت. و از زمان شروع جنگ، سرکوب گستردهی مخالفان در جریان بوده است. به گزارش خبرگزاری فارس، [تاکنون] دستکم ۷۰۰ نفر در شهرهای مختلف کشور به اتهام همکاری با اسرائیل بازداشت شدهاند و شش نفر به اتهام جاسوسی اعدام شدهاند.اما در پیِ جنگ – با تضعیف تندروها و افزایش خشم عمومی – ممکن است شرایط برای جنبشهای مردمی مهیا گردد، و راه را برای ایجاد ائتلافی گسترده و تلاش برای گذار واقعی به یک نظام دموکراتیک سکولار هموار سازد.ایرانیان نمیخواهند که اسرائیل، ایالات متحده یا هر قدرت خارجی دیگری برای «آزاد کردنشان» بیایند. آنها این نمایش را در افغانستان، عراق و لیبی تماشا کردهاند و میدانند پایانش چگونه است. چگونه میتوانند به نیروی «آزادیبخشی» اعتماد کنند که دادگاه بینالمللی کیفری فرماندهاش را به جنایات جنگی متهم کرده است؟ مردم شهر من اکنون از نزدیک شاهد بودهاند که این نوع «آزادیبخشی» واقعاً چه به ارمغان میآورد: ازدسترفتن جانها، آسیبهای روانی، آوارگی، و نابودی زیرساختهای اقتصادیِ آنها. بهراستی هیچ ملتی را نمیتوان از طریق جنگ یک جنایتکار جنگی آزاد کرد. ایرانیان آزادی خود را خودشان رقم خواهند زد.
***
زیرنویس:
[۱] متن انگلیسی مقالهی حاضر در تاریخ ۳۰ ژوئن در نیولاینز مگزین منتشر شده است.
https://www.tgoop.com/negarestankhizesche023/3739
باز نشر کارگران هم پیمان
https://www.tgoop.com/kargaranehampeman5. @khizesche. باز نشر خیزش
Telegram
نگارستان خیزش
🍂🍁
🔻گفت: گویا
جدیجدی!
دارد-
جنگ میشود؛
گفتم: هیچگاه
جنگ
علیه ما...
شوخی-
نبوده است؛
گفت: در جنگ
شاخههای زیتون را میشکنند
از کبوتر-
پَر میکنند
تا
لاشخورها را
به ضیافت...
دعوت کنند؛
گفتم: آری
تا-
جهان زیرِ سلطهی سرمایه است
از آسمانِ ما
نه نان میبارد
نه
ماهی
نه!
شراب؛
سرمایه برای گریز از بحران
در جادهی جنگ
میتازد
تا
صلح را بکُشد
کار را بکُشد
آبادی را خراب
جانِ ما را ارزان!
و نان را
گران-
کند.
«فلزبان»
https://www.tgoop.com/GEtehadbazneshastegan. @khizesche. باز نشر خیزش
🔻گفت: گویا
جدیجدی!
دارد-
جنگ میشود؛
گفتم: هیچگاه
جنگ
علیه ما...
شوخی-
نبوده است؛
گفت: در جنگ
شاخههای زیتون را میشکنند
از کبوتر-
پَر میکنند
تا
لاشخورها را
به ضیافت...
دعوت کنند؛
گفتم: آری
تا-
جهان زیرِ سلطهی سرمایه است
از آسمانِ ما
نه نان میبارد
نه
ماهی
نه!
شراب؛
سرمایه برای گریز از بحران
در جادهی جنگ
میتازد
تا
صلح را بکُشد
کار را بکُشد
آبادی را خراب
جانِ ما را ارزان!
و نان را
گران-
کند.
«فلزبان»
https://www.tgoop.com/GEtehadbazneshastegan. @khizesche. باز نشر خیزش
🔴 نامهای به یاران، از تبعیدی که تن را برد اما دل را نه
✍ اسماعیل عبدی
🔸یاران و همکاران عزیزم،
همقطاران وفادارم که هنوز، در دل خاکی ایستادهاید که سرشار از رنج است، و در عین حال، لبریز از عظمت و شکوه.
🔸از آنسوی مرزها، از جایی که آسمانش آبیست اما بیروح، برایتان مینویسم؛
نه از سر شکایت، که از سر تعهد؛
از سر آن درد بزرگی که چون عشقی ناگسستنی، در رگهایم جاریست.
🔸 از وطن رفتم…
اما حقیقت آن است که وطن از من نرفت.
تنم را بردند، اما دلم،
در جای جای ایران، در خیابانهای خسته تهران،
در سکوت سرد سلولهای اوین،
در صدای شکستهی معلمی که در کلاس بی میز و صندلی هم روشنی می آفریند،
بر جای ماند.
🔸من نه مهاجرم، نه جدا افتاده؛
من عضوی از پیکره ملتی هستم که قرنها ایستادگی را در استخوان دارد. ملتی که در سوگ و ستم زیسته، اما شعر آفریده،
در فقر، نانش را با همسایه تقسیم کرده،
و در زندان، آزادی را از یاد نبرده است.
🔸یاران،
ما از نسل آنانیم که خاک را نه تنها جغرافیا، که میراث میدانند؛
خاکی که با خون بزرگانی سیراب شده،
و با الهام گرفتن از حماسه شعر فردوسی، با حکمت سعدی، با شوریدگی مولانا و حافظ و بیداری شاملو جان گرفته است.
🔸در سالهای گذشته، من با مردمی نفس کشیدم که زیر فشار سنگین نابرابری،
همچنان شریف ماندند. مردمی که نانشان خشک بود، اما نگاهشان نرم.
که در جنگ، آوار، بیکاری و سانسور،
هنوز لبخند داشتند و صداقت.
آری، من عاشق شدم…
نه تنها به چهرهای، که به وطنم،
به زبانم، به تاریخم …
به عزیزی که نگاهش، برایم خود ایران بود.
او که وقتی رفتم، نگاهش را در چمدانم پنهان کردم،
تا فراموش نکنم برای چه باید بازگردم.
این عشق،
همان آتشیست که در دل می سوزد، اما خاکستر نمیشود. و این شوق بازگشت، نه خیالپردازی، بلکه رسالتیست ناگزیر.
🔸یاران،
من باز خواهم گشت.
نه برای خشم،
که برای ساختن.
نه برای انتقام،
که برای آموزش،
برای عدالت،
برای روییدن امید در کلاسهای خاموششده.
🔸وطن را دوباره خواهیم ساخت، با واژه، با مهر، با ایستادگی. نه برای خود، که برای نسلهایی که باید وطن را زندگی کنند، نه تحمل.
با ارادت و مهر، با آگاهی و اندیشه، و با دلی که هنوز عاشقانه می تپد.
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔 @kashowra
@khizesche. باز نشر خیزش
✍ اسماعیل عبدی
🔸یاران و همکاران عزیزم،
همقطاران وفادارم که هنوز، در دل خاکی ایستادهاید که سرشار از رنج است، و در عین حال، لبریز از عظمت و شکوه.
🔸از آنسوی مرزها، از جایی که آسمانش آبیست اما بیروح، برایتان مینویسم؛
نه از سر شکایت، که از سر تعهد؛
از سر آن درد بزرگی که چون عشقی ناگسستنی، در رگهایم جاریست.
🔸 از وطن رفتم…
اما حقیقت آن است که وطن از من نرفت.
تنم را بردند، اما دلم،
در جای جای ایران، در خیابانهای خسته تهران،
در سکوت سرد سلولهای اوین،
در صدای شکستهی معلمی که در کلاس بی میز و صندلی هم روشنی می آفریند،
بر جای ماند.
🔸من نه مهاجرم، نه جدا افتاده؛
من عضوی از پیکره ملتی هستم که قرنها ایستادگی را در استخوان دارد. ملتی که در سوگ و ستم زیسته، اما شعر آفریده،
در فقر، نانش را با همسایه تقسیم کرده،
و در زندان، آزادی را از یاد نبرده است.
🔸یاران،
ما از نسل آنانیم که خاک را نه تنها جغرافیا، که میراث میدانند؛
خاکی که با خون بزرگانی سیراب شده،
و با الهام گرفتن از حماسه شعر فردوسی، با حکمت سعدی، با شوریدگی مولانا و حافظ و بیداری شاملو جان گرفته است.
🔸در سالهای گذشته، من با مردمی نفس کشیدم که زیر فشار سنگین نابرابری،
همچنان شریف ماندند. مردمی که نانشان خشک بود، اما نگاهشان نرم.
که در جنگ، آوار، بیکاری و سانسور،
هنوز لبخند داشتند و صداقت.
آری، من عاشق شدم…
نه تنها به چهرهای، که به وطنم،
به زبانم، به تاریخم …
به عزیزی که نگاهش، برایم خود ایران بود.
او که وقتی رفتم، نگاهش را در چمدانم پنهان کردم،
تا فراموش نکنم برای چه باید بازگردم.
این عشق،
همان آتشیست که در دل می سوزد، اما خاکستر نمیشود. و این شوق بازگشت، نه خیالپردازی، بلکه رسالتیست ناگزیر.
🔸یاران،
من باز خواهم گشت.
نه برای خشم،
که برای ساختن.
نه برای انتقام،
که برای آموزش،
برای عدالت،
برای روییدن امید در کلاسهای خاموششده.
🔸وطن را دوباره خواهیم ساخت، با واژه، با مهر، با ایستادگی. نه برای خود، که برای نسلهایی که باید وطن را زندگی کنند، نه تحمل.
با ارادت و مهر، با آگاهی و اندیشه، و با دلی که هنوز عاشقانه می تپد.
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔 @kashowra
@khizesche. باز نشر خیزش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴یک کودک فلسطینی زخمی سعی میکند خواهر و برادر کوچکترش را که در بمباران تروریست های اسرائیلی در غزه، مجروح شدهاند را آرام کند.
📌ننگ و نفرت بر صهیوفاشیست های اسرائیلی که وحشیانه و مقابل چشم جهانیان در غزه جنایت می کند و هر روز صد ها نفر که عمدتا کودک هستند را به قتل می رسانند.
📌📌ننگ و نفرت بر همه قدرت های امپریالیستی آمریکا، انگلیس، آلمان … که با ارسال کمک های هنگفت مالی و ارسال آخرین و مدرن ترین تسلیحات نظامی به دولت تروریستی اسرائیل نسل کشی فلسطینی ها را تضمین می کنند.
📌📌📌درود بی پایان بر مردم جهان بویژه در اروپا و امریکا که علیه نسل کشی فلسطینی ها و در ضدیت با تروریست های اسرائیلی و دولت های ارتجاعی خود خیابان ها را به لرزه در آورده اند.
#نه_به_صهیوفاشیسم
#نه_به_امپریالیسم
#نه_به_بنیادگرایان_مذهبی
#انقلاب_واقعی
#اتحاد_ستمدیدگان_جهان
#سرنگونی_انقلابی_رژیم_جمهوری_اسلامی
@kaarzaar. @khizesche. باز نشر خیزش
📌ننگ و نفرت بر صهیوفاشیست های اسرائیلی که وحشیانه و مقابل چشم جهانیان در غزه جنایت می کند و هر روز صد ها نفر که عمدتا کودک هستند را به قتل می رسانند.
📌📌ننگ و نفرت بر همه قدرت های امپریالیستی آمریکا، انگلیس، آلمان … که با ارسال کمک های هنگفت مالی و ارسال آخرین و مدرن ترین تسلیحات نظامی به دولت تروریستی اسرائیل نسل کشی فلسطینی ها را تضمین می کنند.
📌📌📌درود بی پایان بر مردم جهان بویژه در اروپا و امریکا که علیه نسل کشی فلسطینی ها و در ضدیت با تروریست های اسرائیلی و دولت های ارتجاعی خود خیابان ها را به لرزه در آورده اند.
#نه_به_صهیوفاشیسم
#نه_به_امپریالیسم
#نه_به_بنیادگرایان_مذهبی
#انقلاب_واقعی
#اتحاد_ستمدیدگان_جهان
#سرنگونی_انقلابی_رژیم_جمهوری_اسلامی
@kaarzaar. @khizesche. باز نشر خیزش
🍁🍂
🔻دیشب مهدی عبایی و علیرضا کرباسی دو جوون اهل همدان که با یکی از دوستاشون رفته بودن آفرود اطراف گنجنامه توسط گشت بسیج ایست داده میشن
اونا میگن واسه طبیعتگردی اومدن ولی مأمورها شروع میکنن به پرسیدن سوالهای عجیب درباره اسرائیل و جاسوسی
درگیری لفظی پیش میاد و بسیجیها هر سه نفر رو به رگبار میبندن
مهدی و علیرضا همونجا کشته میشن و نفر سوم تیر میخوره به پاش و الان تو بیمارستان بعثت همدان بستریه. @khizesche. باز نشر خیزش
🔻دیشب مهدی عبایی و علیرضا کرباسی دو جوون اهل همدان که با یکی از دوستاشون رفته بودن آفرود اطراف گنجنامه توسط گشت بسیج ایست داده میشن
اونا میگن واسه طبیعتگردی اومدن ولی مأمورها شروع میکنن به پرسیدن سوالهای عجیب درباره اسرائیل و جاسوسی
درگیری لفظی پیش میاد و بسیجیها هر سه نفر رو به رگبار میبندن
مهدی و علیرضا همونجا کشته میشن و نفر سوم تیر میخوره به پاش و الان تو بیمارستان بعثت همدان بستریه. @khizesche. باز نشر خیزش
🍁🍂
🔻اشتباه از ما بود یا آن ها؟ …
نه هرگز این برچسب به ما نمی چسبد: مهاجران.
مهاجرت نکرده ایم
فرار کرده ایم
آوارگانیم ما ، تبعیدشدگان
و خانه نیست این جا
پناه گاه اجبآری ست
تبعیدگاه مرگ…
ره را بریده ایم تا پشت پرچین زندگی
در مرز انتظار… (برتولت برشت)
افغانستیزی آینهای است که ما را نشان میدهد
در ادامه بخوانيد
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس. @khizesche. باز نشر خیزش
🔻اشتباه از ما بود یا آن ها؟ …
نه هرگز این برچسب به ما نمی چسبد: مهاجران.
مهاجرت نکرده ایم
فرار کرده ایم
آوارگانیم ما ، تبعیدشدگان
و خانه نیست این جا
پناه گاه اجبآری ست
تبعیدگاه مرگ…
ره را بریده ایم تا پشت پرچین زندگی
در مرز انتظار… (برتولت برشت)
افغانستیزی آینهای است که ما را نشان میدهد
در ادامه بخوانيد
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس. @khizesche. باز نشر خیزش
🔴 امنیتیسازی، نژادپرستی و اخراج مهاجران افغانستانی نقض آشکار حقوق انسانی است
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، بهعنوان بخشی از طبقهی کارگر ایران و جهان، مهاجران، پناهجویان و پناهندگان را بخشی جداییناپذیر از جامعهی انسانی و کارگری هر کشور میداند. ضروریست که تمامی تشکلهای کارگری و مدنی به این موضع روشن و مشترک بینالمللی پایبند بمانند و تحت هیچ شرایطی تحت تأثیر فضای متعفن مهاجرستیزی و نژادپرستی قرار نگیرند. حمله به مهاجران، تضعیف همبستگی اجتماعی و طبقاتی است و در خدمت منافع حاکمیتها و نظام سرمایهداریست. نژادپرستی و مقصرنمایی مهاجران محکوم است و به همبستگی بینالمللی، که کارگران ایران، منطقه و جهان بهشدت به آن نیاز دارند، آسیب جدی وارد میکند. مهاجران افغانستانی در ایران، بهرغم دههها حضور و مشارکت اقتصادی و اجتماعی در کشور، همچنان از بیحقوقترین و آسیبپذیرترین اقشار بهشمار میآیند. حمایت انسانی، اجتماعی، حقوقی و پیگیری قانونیسازی وضعیت آنان، گامی ضروری در راستای عدالت اجتماعی و همبستگیای است که باید بر پایهی منافع مشترک و کرامت انسانی شکل بگیرد، نه تفاوت در ملیت، نژاد یا وضعیت اقامت.
در سالهای اخیر، و بهویژه در روزهای گذشته پس از آتشبس، حاکمیت و برخی جریانهای رسانهای و سیاسی فرصتطلب، آمار جمعیت افغانستانیهای ساکن ایران را بدون اتکا به دادههای مستند—از جمله آمار رسمی سازمان ملل—بهگونهای بسیار اغراقآمیز اعلام و تکرار کردهاند. این بزرگنمایی آماری، با توجه به وضعیت وخیم اقتصادی و سیاسی کشور، اغلب برای توجیه افغانهراسی، اخراجهای دستهجمعی، اعمال محدودیتهای شدید، و امنیتیسازی حضور افغانستانیها در ایران بهکار گرفته شده است.
در کنار این، اتهاماتی همچون «جاسوسی برای اسرائیل» نیز بدون ارائهی اسناد معتبر و روند قضایی شفاف، علیه مهاجران افغانستانی مطرح شدهاند؛ اتهاماتی که رنگ تبلیغاتی و ابزاری برای سرکوب دارند تا پشتوانهای امنیتی. بر همگان روشن شده است که جاسوسان در درون ساختار حاکمیت نفوذ کردهاند—موضوعی که نهتنها برای مهاجران افغانستانی، بلکه برای مردم عادی و فعالان اجتماعی در کشور نیز اساساً غیرممکن است، چراکه نه به آن دسترسی دارند و نه کوچکترین تمایلی به همکاری با رژیم جنایتکار اسرائیل. در مجموع، امنیتیسازی و سیاسیکردن حضور افغانها در ایران، بخشی از پروژهای گستردهتر از جانب حاکمیت برای مدیریت بحرانهای فزایندهی سیاسی، اقتصادی و منطقهایست، بهویژه در شرایط پس از آتشبس.
از ابتدای امسال، و حتی پیش از حملهی نظامی اسرائیل و آمریکا، ما با موجی بیسابقه از اخراج مهاجران افغانستانی مواجه بودهایم که اکثریت آنها بهصورت اجباری، ناعادلانه و بدون هیچگونه فرصت قانونی مناسب از کشور اخراج شدهاند. رفتارهای خشونتآمیز نسبت به مهاجران افغانستانی، محدودیتهای دولتی بر حقوق اساسی آنان، و نژادپرستی ساختاری و فرهنگی علیه آنها، بهروشنی مستند شده و نشاندهندهی وخامت اوضاع و نقض آشکار حقوق پایه و انسانی آنان است.
روشن است که مهاجرستیزی و اخراج اجباری مهاجران تنها به ایران محدود نیست. بهعنوان مثال، در ایالات متحده نیز دولت دونالد ترامپ با اجرای سیاستهای مهاجرستیزانه، از جمله اخراجهای گسترده، با واکنشهای گستردهی اتحادیههای کارگری، فعالان ضدنژادپرستی و گروههای مدنی روبهرو شد. این تجربهها نشان میدهد که مقابله با سرکوب مهاجران، بخشی از مبارزهی جهانی برای عدالت اجتماعی است و تشکلهای کارگری در کشورهای مختلف، مواضعی نسبتاً مشابه در این زمینه اتخاذ کردهاند.
سندیکای کارگران شرکت واحد با قاطعیت این سیاستهای نژادپرستانه را که بر پایهی فضاسازی، اغراق، سناریوسازی، اتهامزنی و نفرتپراکنی بنا شدهاند، محکوم میکند. بارها گفتهایم: ما کارگران نباید قربانی سیاستهای سرکوبگرانهی حاکمیت، سرمایهداری حاکم، و دخالتهای نظامی و پروژههای دولتهای امپریالیستی شویم. تشکلهای وابسته به حکومت، از جمله خانه کارگر، که در تمام این سالها نهتنها مانع ایجاد و گسترش تشکلهای مستقل کارگری در سراسر کشور شدهاند، بلکه خود از بانیان و مروجان افغانستیزی در ایران بودهاند، باید هرچه بیشتر افشا شوند. بخش بزرگی از مهاجران افغانستانی در همین کشور به دنیا آمده یا در همینجا بزرگ شدهاند و باید از حقوق کامل شهروندی برخوردار باشند، و بخش دیگری نیز، همانند میلیونها ایرانی مهاجر، پناهجو، پناهنده و آواره در سراسر جهان، باید مطابق با مقاولهنامههای بینالمللی و اصول جهانشمول حقوق بشر، به حقوق اولیهی خود دست یابند. (ادامه متن ⬇️)
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، بهعنوان بخشی از طبقهی کارگر ایران و جهان، مهاجران، پناهجویان و پناهندگان را بخشی جداییناپذیر از جامعهی انسانی و کارگری هر کشور میداند. ضروریست که تمامی تشکلهای کارگری و مدنی به این موضع روشن و مشترک بینالمللی پایبند بمانند و تحت هیچ شرایطی تحت تأثیر فضای متعفن مهاجرستیزی و نژادپرستی قرار نگیرند. حمله به مهاجران، تضعیف همبستگی اجتماعی و طبقاتی است و در خدمت منافع حاکمیتها و نظام سرمایهداریست. نژادپرستی و مقصرنمایی مهاجران محکوم است و به همبستگی بینالمللی، که کارگران ایران، منطقه و جهان بهشدت به آن نیاز دارند، آسیب جدی وارد میکند. مهاجران افغانستانی در ایران، بهرغم دههها حضور و مشارکت اقتصادی و اجتماعی در کشور، همچنان از بیحقوقترین و آسیبپذیرترین اقشار بهشمار میآیند. حمایت انسانی، اجتماعی، حقوقی و پیگیری قانونیسازی وضعیت آنان، گامی ضروری در راستای عدالت اجتماعی و همبستگیای است که باید بر پایهی منافع مشترک و کرامت انسانی شکل بگیرد، نه تفاوت در ملیت، نژاد یا وضعیت اقامت.
در سالهای اخیر، و بهویژه در روزهای گذشته پس از آتشبس، حاکمیت و برخی جریانهای رسانهای و سیاسی فرصتطلب، آمار جمعیت افغانستانیهای ساکن ایران را بدون اتکا به دادههای مستند—از جمله آمار رسمی سازمان ملل—بهگونهای بسیار اغراقآمیز اعلام و تکرار کردهاند. این بزرگنمایی آماری، با توجه به وضعیت وخیم اقتصادی و سیاسی کشور، اغلب برای توجیه افغانهراسی، اخراجهای دستهجمعی، اعمال محدودیتهای شدید، و امنیتیسازی حضور افغانستانیها در ایران بهکار گرفته شده است.
در کنار این، اتهاماتی همچون «جاسوسی برای اسرائیل» نیز بدون ارائهی اسناد معتبر و روند قضایی شفاف، علیه مهاجران افغانستانی مطرح شدهاند؛ اتهاماتی که رنگ تبلیغاتی و ابزاری برای سرکوب دارند تا پشتوانهای امنیتی. بر همگان روشن شده است که جاسوسان در درون ساختار حاکمیت نفوذ کردهاند—موضوعی که نهتنها برای مهاجران افغانستانی، بلکه برای مردم عادی و فعالان اجتماعی در کشور نیز اساساً غیرممکن است، چراکه نه به آن دسترسی دارند و نه کوچکترین تمایلی به همکاری با رژیم جنایتکار اسرائیل. در مجموع، امنیتیسازی و سیاسیکردن حضور افغانها در ایران، بخشی از پروژهای گستردهتر از جانب حاکمیت برای مدیریت بحرانهای فزایندهی سیاسی، اقتصادی و منطقهایست، بهویژه در شرایط پس از آتشبس.
از ابتدای امسال، و حتی پیش از حملهی نظامی اسرائیل و آمریکا، ما با موجی بیسابقه از اخراج مهاجران افغانستانی مواجه بودهایم که اکثریت آنها بهصورت اجباری، ناعادلانه و بدون هیچگونه فرصت قانونی مناسب از کشور اخراج شدهاند. رفتارهای خشونتآمیز نسبت به مهاجران افغانستانی، محدودیتهای دولتی بر حقوق اساسی آنان، و نژادپرستی ساختاری و فرهنگی علیه آنها، بهروشنی مستند شده و نشاندهندهی وخامت اوضاع و نقض آشکار حقوق پایه و انسانی آنان است.
روشن است که مهاجرستیزی و اخراج اجباری مهاجران تنها به ایران محدود نیست. بهعنوان مثال، در ایالات متحده نیز دولت دونالد ترامپ با اجرای سیاستهای مهاجرستیزانه، از جمله اخراجهای گسترده، با واکنشهای گستردهی اتحادیههای کارگری، فعالان ضدنژادپرستی و گروههای مدنی روبهرو شد. این تجربهها نشان میدهد که مقابله با سرکوب مهاجران، بخشی از مبارزهی جهانی برای عدالت اجتماعی است و تشکلهای کارگری در کشورهای مختلف، مواضعی نسبتاً مشابه در این زمینه اتخاذ کردهاند.
سندیکای کارگران شرکت واحد با قاطعیت این سیاستهای نژادپرستانه را که بر پایهی فضاسازی، اغراق، سناریوسازی، اتهامزنی و نفرتپراکنی بنا شدهاند، محکوم میکند. بارها گفتهایم: ما کارگران نباید قربانی سیاستهای سرکوبگرانهی حاکمیت، سرمایهداری حاکم، و دخالتهای نظامی و پروژههای دولتهای امپریالیستی شویم. تشکلهای وابسته به حکومت، از جمله خانه کارگر، که در تمام این سالها نهتنها مانع ایجاد و گسترش تشکلهای مستقل کارگری در سراسر کشور شدهاند، بلکه خود از بانیان و مروجان افغانستیزی در ایران بودهاند، باید هرچه بیشتر افشا شوند. بخش بزرگی از مهاجران افغانستانی در همین کشور به دنیا آمده یا در همینجا بزرگ شدهاند و باید از حقوق کامل شهروندی برخوردار باشند، و بخش دیگری نیز، همانند میلیونها ایرانی مهاجر، پناهجو، پناهنده و آواره در سراسر جهان، باید مطابق با مقاولهنامههای بینالمللی و اصول جهانشمول حقوق بشر، به حقوق اولیهی خود دست یابند. (ادامه متن ⬇️)
(ادامه متن): علتهای ساختاری پناهندگی و مهاجرت—از جمله جنگ، سرکوب، نقض ابتداییترین حقوق انسانی از جمله حقوق زتان و کودکان، بحران اقلیمی و سیاستهای نئولیبرالی—ریشه در حکومتهای ضد مردمی، نظامهای سرمایهداری و امپریالیستی دارند. تأکید میکنیم: موضع طبقهی کارگر، چه در هر کشور و چه در سطح جهانی، روشن است و نباید اجازه داد هیچ خدشهای به آن وارد شود. حقوق مهاجران و پناهجویان جدای از مبارزهی طبقاتی برای دنیایی عادلانه نیست، بلکه بخشی جداییناپذیر از آن است. دفاع از مهاجران افغانستانی در برابر اخراج، استثمار مضاعف، بیحقوقی، خشونت و مقصرنمایی، دفاع از همهی ما و کلیت طبقهی کارگر است—چراکه ضربه به یکی، ضربه به همهی ماست.
نه به نژادپرستی، نه به جنگ
چارهی کارگران و زحمتکشان، وحدت و تشکیلات است.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
۱۱ تیرماه ۱۴۰۴
📨 [email protected]
🌐 Instagram | Twitter | Telegram
@Vahed_Syndica. @khizesche. باز نشر خیزش
نه به نژادپرستی، نه به جنگ
چارهی کارگران و زحمتکشان، وحدت و تشکیلات است.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
۱۱ تیرماه ۱۴۰۴
📨 [email protected]
🌐 Instagram | Twitter | Telegram
@Vahed_Syndica. @khizesche. باز نشر خیزش
خیزش
🍁🍂 🔻اشتباه از ما بود یا آن ها؟ … نه هرگز این برچسب به ما نمی چسبد: مهاجران. مهاجرت نکرده ایم فرار کرده ایم آوارگانیم ما ، تبعیدشدگان و خانه نیست این جا پناه گاه اجبآری ست تبعیدگاه مرگ… ره را بریده ایم تا پشت پرچین زندگی در مرز انتظار… (برتولت برشت) افغانستیزی…
🍁🍂
🔻افغانستیزی آینهای است که ما را نشان میدهد
جمهوری اسلامی، در پنج روز پس از آتشبس با اسرائیل ۰۰٠ ,١١٤ مهاجر افغان از ایران اخراج كرده است. این اقدام، که با زبان امنیتی و گفتمان بیگانههراسی همراه است، تلاشی هدفمند برای منحرفکردن افکار عمومی از نابسامانیهای گسترده و ناتوانی حاکمیت در پاسخگویی به ابتداییترین مطالبات مردم، به ويژه، در وضعيت بحرانى كنونى ست. در چنین فضایی، مهاجران افغانستانی به سپر روانی و رسانهای بقای قدرت بدل شده اند.
از منظر روانشناسی، این پدیده را میتوان بعنوان مکانیزمی دفاعی تحلیل کرد: در شرایط اضطراب و بحران، جامعه نیاز به یک قربانی نمادین دارد تا اضطرابش را مهار کند. دولت، با هدایت گفتمان امنیتی و تولید تصویر تهدید، مهاجر را در جایگاه این قربانی قرار میدهد، کسی که فاقد رسانه، نمایندگی سیاسی یا حمایت قانونی است و نمیتواند از خود دفاع کند. در نتیجه، حکومت مشروعیت ظاهری خود را حفظ میکند و فروپاشیاش را به تعویق میاندازد، و جامعه، به بهای کرامت انسانی، به آرامشی موقت پناه میبرد. در همین حال، گفتمانی شکل میگیرد که واقعیت را وارونه میسازد: مهاجر، که خود قربانی جنگ، فقر و بیثباتی ست، به مقصر بحرانها بدل میشود؛ انگار اگر او نبود، نابرابری وجود نداشت یا منابع ملى به مردم میرسید. این دروغ تکرارشونده که وانمود میکند با اخراج مهاجران، حاکمیت منابع را به جامعه بازمیگرداند، عقلانیت را در برخى خاموش میکند و همدلی را خشک میسازد. آنچه میماند، واقعیتی جعلی ست که آنقدر بازتولید میشود تا ذهن جمعی آن را حقیقت بپندارد. امروز، این روایت جعلی در لباس اتهامزنی به افغانستانیها بعنوان "جاسوس" نیز خود را نشان میدهد. اما این تحقیر و انگزنی، چیزی نیست جز تلاشی برای شستن صورت مسئله؛ پنهانکردن ناتوانی ساختار قدرت در مهار نفوذ واقعی شبکههای امنیتی خارجی در عمق ارگانهای حکومتی. رژیم، با نمایش اخراج مهاجر بهعنوان "پاکسازی امنیتی"، هم توجه مردم را از پوسیدگی درونیاش منحرف میکند، و هم، همچون کبکی که سر در برف کرده، چشم بر بحران وفاداری، انحطاط ارزشی و فروپاشی ساختاری نیروهایش میبندد. او در تلاشی مذبوحانه برای سرپوشگذاشتن بر پیامی که دیگر قابل انکار نیست، اینکه نظام از درون در حال فروپاشیست، انتقام خود را از بیدفاعترین گروههای جامعه میگیرد: مهاجران افغانستانی.
در این میان، همبستگی اجتماعی، که بر پایه درک، تجربه و تعلق مشترک شکل میگیرد، خود به هدف حمله تبدیل میشود. مهاجرستیزی، با ساختن تصویری تهدیدآمیز از "دیگری"، جامعه را به اردوگاههای خیالی "ما" و "آنها" تقسیم میکند؛ شکافها را عمیقتر میسازد و امکان اتحاد فرودستان را در نطفه خفه میکند. و ما فراموش میکنیم که این سیاست طرد، فقط متوجه مهاجران نیست. همان زمانی که کودکان افغان از آموزش محروم میشوند، هزاران کودک بلوچ نیز در مدارسی بیمعلم، با سوءتغذیه، بیهویتی و بیشناسنامه، از ابتداییترین حقوق انسانی محروماند و حتی در آمار رسمی جایی ندارند. ساختار قدرت، با چهرههایی متفاوت اما منطقی یکسان، علیه فرودستان عمل میکند: گاه با برچسب "بیگانه"، گاه با سکوت در برابر "شهروندان نامرئی" . این سازوکار، تنها در سطح سیاست باقی نمیماند، بلکه در رفتارهای روزمره ما هم بازتولید میشود. همان کسی که در شهری اروپایی از نژادپرستی علیه فرزند مهاجرش شکایت دارد، ممکن است در خانه خود، بیآنکه بداند، با مهاجر افغان یا کودک حاشیهنشین، با همان زبان تبعیض سخن بگوید. وقتی ستم درونی میشود، دیگر نیازی به اجبار بیرونی نیست، ما خود، آن را در کلمات، قضاوتها و حتی سکوتمان ادامه میدهیم.
افغانستیزی، بازتاب فرسایش همدلی در جامعهایست که زیر فشار مداوم سرکوب، فقر و بیثباتی زیسته است. در چنین وضعیتی، ترس و احساس بیقدرتی، راه را بر همدلی میبندند و مهاجر، بعنوان “دیگری”، به هدفی جایگزین برای خشم و اضطراب جمعی بدل میشود. در این فضا، بهجای ایستادن در برابر ساختار ستم، جامعه علیه خود و دیگری میایستد. این ناتوانی در دیدن رنج مشترک، نه نشانهٔ بیاحساسی، بلکه بخشی از همان سازوکاریست که میخواهد ما جدا، بیپیوند و بیقدرت بمانیم. ما تنها زمانی میتوانیم این چرخه سرکوب را بشکنیم که رنج یکدیگر را ببینیم، آن را به رسمیت بشناسیم، و بفهمیم که هیچ ستمی از ستم دیگر جدا نیست. وظیفه ما، پیوند زدن دردها و بازسازی همبستگی انسانیست، تا در جهانی که طرد و تحقیر به عرف بدل شده، انسانیت را زنده نگه داریم.
ما سیاستگذار نیستیم و حاکمیت را در اختیار نداریم، اما هر بار که سکوت میکنیم، که رنج دیگری را نمیبینیم یا بیاهمیت میشماریم، بخشی از همان سازوکاری میشویم که انسان را حذف میکند. ظلم، تنها با زور نمیماند؛ با بیتفاوتی ما ادامه مییابد.
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
باز نشر
@GEtehadbazneshastegan
🔻افغانستیزی آینهای است که ما را نشان میدهد
جمهوری اسلامی، در پنج روز پس از آتشبس با اسرائیل ۰۰٠ ,١١٤ مهاجر افغان از ایران اخراج كرده است. این اقدام، که با زبان امنیتی و گفتمان بیگانههراسی همراه است، تلاشی هدفمند برای منحرفکردن افکار عمومی از نابسامانیهای گسترده و ناتوانی حاکمیت در پاسخگویی به ابتداییترین مطالبات مردم، به ويژه، در وضعيت بحرانى كنونى ست. در چنین فضایی، مهاجران افغانستانی به سپر روانی و رسانهای بقای قدرت بدل شده اند.
از منظر روانشناسی، این پدیده را میتوان بعنوان مکانیزمی دفاعی تحلیل کرد: در شرایط اضطراب و بحران، جامعه نیاز به یک قربانی نمادین دارد تا اضطرابش را مهار کند. دولت، با هدایت گفتمان امنیتی و تولید تصویر تهدید، مهاجر را در جایگاه این قربانی قرار میدهد، کسی که فاقد رسانه، نمایندگی سیاسی یا حمایت قانونی است و نمیتواند از خود دفاع کند. در نتیجه، حکومت مشروعیت ظاهری خود را حفظ میکند و فروپاشیاش را به تعویق میاندازد، و جامعه، به بهای کرامت انسانی، به آرامشی موقت پناه میبرد. در همین حال، گفتمانی شکل میگیرد که واقعیت را وارونه میسازد: مهاجر، که خود قربانی جنگ، فقر و بیثباتی ست، به مقصر بحرانها بدل میشود؛ انگار اگر او نبود، نابرابری وجود نداشت یا منابع ملى به مردم میرسید. این دروغ تکرارشونده که وانمود میکند با اخراج مهاجران، حاکمیت منابع را به جامعه بازمیگرداند، عقلانیت را در برخى خاموش میکند و همدلی را خشک میسازد. آنچه میماند، واقعیتی جعلی ست که آنقدر بازتولید میشود تا ذهن جمعی آن را حقیقت بپندارد. امروز، این روایت جعلی در لباس اتهامزنی به افغانستانیها بعنوان "جاسوس" نیز خود را نشان میدهد. اما این تحقیر و انگزنی، چیزی نیست جز تلاشی برای شستن صورت مسئله؛ پنهانکردن ناتوانی ساختار قدرت در مهار نفوذ واقعی شبکههای امنیتی خارجی در عمق ارگانهای حکومتی. رژیم، با نمایش اخراج مهاجر بهعنوان "پاکسازی امنیتی"، هم توجه مردم را از پوسیدگی درونیاش منحرف میکند، و هم، همچون کبکی که سر در برف کرده، چشم بر بحران وفاداری، انحطاط ارزشی و فروپاشی ساختاری نیروهایش میبندد. او در تلاشی مذبوحانه برای سرپوشگذاشتن بر پیامی که دیگر قابل انکار نیست، اینکه نظام از درون در حال فروپاشیست، انتقام خود را از بیدفاعترین گروههای جامعه میگیرد: مهاجران افغانستانی.
در این میان، همبستگی اجتماعی، که بر پایه درک، تجربه و تعلق مشترک شکل میگیرد، خود به هدف حمله تبدیل میشود. مهاجرستیزی، با ساختن تصویری تهدیدآمیز از "دیگری"، جامعه را به اردوگاههای خیالی "ما" و "آنها" تقسیم میکند؛ شکافها را عمیقتر میسازد و امکان اتحاد فرودستان را در نطفه خفه میکند. و ما فراموش میکنیم که این سیاست طرد، فقط متوجه مهاجران نیست. همان زمانی که کودکان افغان از آموزش محروم میشوند، هزاران کودک بلوچ نیز در مدارسی بیمعلم، با سوءتغذیه، بیهویتی و بیشناسنامه، از ابتداییترین حقوق انسانی محروماند و حتی در آمار رسمی جایی ندارند. ساختار قدرت، با چهرههایی متفاوت اما منطقی یکسان، علیه فرودستان عمل میکند: گاه با برچسب "بیگانه"، گاه با سکوت در برابر "شهروندان نامرئی" . این سازوکار، تنها در سطح سیاست باقی نمیماند، بلکه در رفتارهای روزمره ما هم بازتولید میشود. همان کسی که در شهری اروپایی از نژادپرستی علیه فرزند مهاجرش شکایت دارد، ممکن است در خانه خود، بیآنکه بداند، با مهاجر افغان یا کودک حاشیهنشین، با همان زبان تبعیض سخن بگوید. وقتی ستم درونی میشود، دیگر نیازی به اجبار بیرونی نیست، ما خود، آن را در کلمات، قضاوتها و حتی سکوتمان ادامه میدهیم.
افغانستیزی، بازتاب فرسایش همدلی در جامعهایست که زیر فشار مداوم سرکوب، فقر و بیثباتی زیسته است. در چنین وضعیتی، ترس و احساس بیقدرتی، راه را بر همدلی میبندند و مهاجر، بعنوان “دیگری”، به هدفی جایگزین برای خشم و اضطراب جمعی بدل میشود. در این فضا، بهجای ایستادن در برابر ساختار ستم، جامعه علیه خود و دیگری میایستد. این ناتوانی در دیدن رنج مشترک، نه نشانهٔ بیاحساسی، بلکه بخشی از همان سازوکاریست که میخواهد ما جدا، بیپیوند و بیقدرت بمانیم. ما تنها زمانی میتوانیم این چرخه سرکوب را بشکنیم که رنج یکدیگر را ببینیم، آن را به رسمیت بشناسیم، و بفهمیم که هیچ ستمی از ستم دیگر جدا نیست. وظیفه ما، پیوند زدن دردها و بازسازی همبستگی انسانیست، تا در جهانی که طرد و تحقیر به عرف بدل شده، انسانیت را زنده نگه داریم.
ما سیاستگذار نیستیم و حاکمیت را در اختیار نداریم، اما هر بار که سکوت میکنیم، که رنج دیگری را نمیبینیم یا بیاهمیت میشماریم، بخشی از همان سازوکاری میشویم که انسان را حذف میکند. ظلم، تنها با زور نمیماند؛ با بیتفاوتی ما ادامه مییابد.
دكتر نورايمان قهارى، روانشناس
باز نشر
@GEtehadbazneshastegan
Telegram
گروه اتحاد بازنشستگان
کانال " گروه اتحاد بازنشستگان " منعکس کننده خواست های برحق تمام بازنشستگان ایران و سایر مزد بگیران زحمتکش می باشد و برای تحقق این مهم نیازمند مشارکت هم سرنوشتان خود هستیم.
خیزش
Video
🍂🍁
🔻لکه ننگی بر پیشانی مسئولان و جامعه: بیتوجهی فاجعهبار به بازداشتشدگان اردوگاه «الغدیر» زاهدان؛ امیدی جز کمک مردمی نیست!
🔹 پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴ – دهها نفر از بازداشتشدگان، شامل اتباع افغان و شهروندان فاقد شناسنامه بلوچ، به اردوگاه «الغدیر» در زاهدان منتقل شدهاند؛ اردوگاهی که طبق گزارشهای محلی، در بدترین و غیربهداشتیترین شرایط ممکن نگهداری میشوند.
تصاویر و ویدیوهای منتشرشده توسط شهروندان، نشان میدهد بازداشتشدگان در این اردوگاه در وضعیت اسفناک و غیرانسانی از نظر تغذیه، بهداشت و آب آشامیدنی گرفتار شدهاند. مأموران نه تنها از تأمین نیازهای اولیه این افراد خودداری میکنند، بلکه مانع ورود خانوادهها برای کمک رسانی نیز میشوند.
در ویدیوهایی که منابع محلی به رسانهها دادهاند، چند تن از شهروندان بلوچ را میبینیم که با دلهره و اضطرار، بستههای آب و نان را از زیر درِ اردوگاه وارد می کنند یکی از آنها با صدایی آمیخته با خشم میگوید: «پول نمیخواد، بردارید… همینجوری بردارید.»
🔸 منابع مطلع تأکید میکنند که بسیاری از بازداشتشدگان فاقد شناسنامه هستند و بدون تفکیک از دیگر مهاجران، به اردوگاه منتقل شدهاند. خانوادههای آنها که برای پیگیری وضعیت عزیزانشان مراجعه کردهاند، با صحنههای دردناک و غیرقابلقبولی مواجه شدهاند؛ پشت درهای بسته، بازداشتشدگان با گرسنگی و تشنگی جان میدهند و هیچ نهادی کوچکترین مسئولیتی نمیپذیرد.
این بیتفاوتی و بیرحمی، لکه ننگی است بر پیشانی مسئولان و جامعه؛ جایی که جان انسانها به بازی گرفته شده و امید تنها به دستهای مردم افتاده است.
#نه_به_مهاجرستیزی_و_سرکوب
#شرایط_بیرحمانه_و_غیرانسانی_مهاجران
https://www.tgoop.com/GEtehadbazneshastegan. @khizesche. باز نشر خیزش
🔻لکه ننگی بر پیشانی مسئولان و جامعه: بیتوجهی فاجعهبار به بازداشتشدگان اردوگاه «الغدیر» زاهدان؛ امیدی جز کمک مردمی نیست!
🔹 پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴ – دهها نفر از بازداشتشدگان، شامل اتباع افغان و شهروندان فاقد شناسنامه بلوچ، به اردوگاه «الغدیر» در زاهدان منتقل شدهاند؛ اردوگاهی که طبق گزارشهای محلی، در بدترین و غیربهداشتیترین شرایط ممکن نگهداری میشوند.
تصاویر و ویدیوهای منتشرشده توسط شهروندان، نشان میدهد بازداشتشدگان در این اردوگاه در وضعیت اسفناک و غیرانسانی از نظر تغذیه، بهداشت و آب آشامیدنی گرفتار شدهاند. مأموران نه تنها از تأمین نیازهای اولیه این افراد خودداری میکنند، بلکه مانع ورود خانوادهها برای کمک رسانی نیز میشوند.
در ویدیوهایی که منابع محلی به رسانهها دادهاند، چند تن از شهروندان بلوچ را میبینیم که با دلهره و اضطرار، بستههای آب و نان را از زیر درِ اردوگاه وارد می کنند یکی از آنها با صدایی آمیخته با خشم میگوید: «پول نمیخواد، بردارید… همینجوری بردارید.»
🔸 منابع مطلع تأکید میکنند که بسیاری از بازداشتشدگان فاقد شناسنامه هستند و بدون تفکیک از دیگر مهاجران، به اردوگاه منتقل شدهاند. خانوادههای آنها که برای پیگیری وضعیت عزیزانشان مراجعه کردهاند، با صحنههای دردناک و غیرقابلقبولی مواجه شدهاند؛ پشت درهای بسته، بازداشتشدگان با گرسنگی و تشنگی جان میدهند و هیچ نهادی کوچکترین مسئولیتی نمیپذیرد.
این بیتفاوتی و بیرحمی، لکه ننگی است بر پیشانی مسئولان و جامعه؛ جایی که جان انسانها به بازی گرفته شده و امید تنها به دستهای مردم افتاده است.
#نه_به_مهاجرستیزی_و_سرکوب
#شرایط_بیرحمانه_و_غیرانسانی_مهاجران
https://www.tgoop.com/GEtehadbazneshastegan. @khizesche. باز نشر خیزش
Telegram
گروه اتحاد بازنشستگان
کانال " گروه اتحاد بازنشستگان " منعکس کننده خواست های برحق تمام بازنشستگان ایران و سایر مزد بگیران زحمتکش می باشد و برای تحقق این مهم نیازمند مشارکت هم سرنوشتان خود هستیم.
🍂🍁
🔻بیانیه ۵۷ حقوقدان، وکیل و استاد حقوق در ایران اعتراض به طرح «تشدید مجازات جاسوسی»
۵۷ حقوقدان، وکیل و استاد حقوق در ایران در با صدور بیانیهای با اشاره به اصل نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، طرح «تشدید مجازات جاسوسی» را فاجعهای بزرگ برای نظام قانونی و قضایی در ایران خواندند.
به گفته امضاکنندگان این بیانیه «جرمانگاری بیضابطه در این طرح و مجازاتهای سنگین آن، اعتبار نظام حقوقی را زیر سوال میبرد.»
این بیانیه در پایان با هشدار نسبت به نتایج احتمالی اجرای این مصوبه، نوشته:
«دلسوزانه هشدار میدهیم که تأیید نهایی این طرح مغایر با اصول قانون اساسی و موازین شرعی، نه تنها هیچ نتیجه و حاصلی جز افزایش سرسام آور مجازات اعدام و صدور احکام بلاوجه حبس طولانی مدت ندارد، بلکه تبعات سهمگینی برای دستگاه قانونی و قضایی کشور در برداشته و آثار اجتماعی-سیاسی-فرهنگی بسیار ناگواری را نیز به همراه خواهد داشت که به هیچ وجه قابل جبران نخواهد بود.
#حکومت_سرکوب_خشونت_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
بازنشر
https://www.tgoop.com/GEtehadbazneshastegan. @khizesche. باز نشر خیزش
🔻بیانیه ۵۷ حقوقدان، وکیل و استاد حقوق در ایران اعتراض به طرح «تشدید مجازات جاسوسی»
۵۷ حقوقدان، وکیل و استاد حقوق در ایران در با صدور بیانیهای با اشاره به اصل نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، طرح «تشدید مجازات جاسوسی» را فاجعهای بزرگ برای نظام قانونی و قضایی در ایران خواندند.
به گفته امضاکنندگان این بیانیه «جرمانگاری بیضابطه در این طرح و مجازاتهای سنگین آن، اعتبار نظام حقوقی را زیر سوال میبرد.»
این بیانیه در پایان با هشدار نسبت به نتایج احتمالی اجرای این مصوبه، نوشته:
«دلسوزانه هشدار میدهیم که تأیید نهایی این طرح مغایر با اصول قانون اساسی و موازین شرعی، نه تنها هیچ نتیجه و حاصلی جز افزایش سرسام آور مجازات اعدام و صدور احکام بلاوجه حبس طولانی مدت ندارد، بلکه تبعات سهمگینی برای دستگاه قانونی و قضایی کشور در برداشته و آثار اجتماعی-سیاسی-فرهنگی بسیار ناگواری را نیز به همراه خواهد داشت که به هیچ وجه قابل جبران نخواهد بود.
#حکومت_سرکوب_خشونت_اعدام
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
بازنشر
https://www.tgoop.com/GEtehadbazneshastegan. @khizesche. باز نشر خیزش
خیزش
Photo
🔷 حمله اسرائیل به اوین؛ زندانیان سپر انسانی میان دو رژیم جنایتکار
ابوالفضل قدیانی، مهدی محمودیان
۱۰ تیرماه / زندان تهران بزرگ
🔹با آغاز حمله اسراییل به ایران، توسط زندانیان سیاسی و فعالین حقوق بشر چه از داخل و چه از بیرون زندان بارها و بارها از طریق مراجع مختلف به مسئولین زندان، دستگاههای حکومتی و قضائی هشدار داده شد که در شرایط جنگی، جان زندانیان در خطر جدی قرار دارد. اما همه این هشدارها بجز واکنشهای تهدیدآمیز و اعمال محدودیتهای بیشتر، هیچ پاسخی دریافت نکرد.
از یکسو ایران زیر حمله از سوی دولت نتانیاهو بود که توسط دیوان کیفری بینالمللی متهم به «جنایت جنگی» شده است و از سوی دیگر جمهوری اسلامی که او هم از سوی حقوقدانهای سازمان ملل در سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» به «جنایت علیه بشریت» متهم شده، در شرایط جنگی زندانیان را در زندان نگه داشت.
🔹نزدیک ظهر روز دوشنبه، زندان اوین با صدای چند انفجار پیاپی لرزید. دو یا سه انفجار نزدیک بند ۴ رخ داد و هنگامی که زندانیان از درب بند بیرون آمدند، مشاهده کردند که بهداری در چند متری بند در حال سوختن است و انبار کالاهای غذایی و بهداشتی زندان تخریب شده است.
🔹حدود ساعت ۲ بعدازظهر، نیروهای امنیتی و وزارت اطلاعات سپاه که از شوک اولیه خارج شده بودند، با رفتار سرکوبگرانه خود، سر اسلحهها را به سمت سینه و پیشانی زندانیانی که در حال امدادرسانی بودند گرفتند. در حالی که هنوز احتمال حمله دوباره رژیم اسرائیل وجود داشت، زندانیان بند ۴ به داخل بند هدایت و درها قفل شد. آب در بند قطع شد و برق برخی قسمتها نیز قطع بود.
🔹به تدریج، در اطراف و پشت درب بند ۴، تعداد نیروهای سرکوبگر افزایش یافتند. حدود ساعت ۵ بعد از ظهر، با ادبیات خشن به زندانیان هشدار داده شد که فقط ۱۰ دقیقه فرصت دارند وگرنه به سمت آنها شلیک خواهد شد. گویا قرار بود کاری که اسرائیل نتوانست انجام دهد، توسط سرکوبگران جمهوری اسلامی انجام شود.
🔹زندانیان تا حدود ساعت ۸ شب توسط نیروهای نظامی و انتظامی، دو به دو زنجیر شدند. حدود ۵۵۰ نفر زندانی، که بیش از ۵۰ نفر از آنها بیمارانی با بیماریهای حاد مانند سرطان و دیالیز بودند، با حداقل وسایل و دست و پاهای زنجیر شده به صف شدند.
🔹دهها اسلحه به سمت زندانیان نشانه رفته بود.
🔹در تونل وحشت، با دست و پاهای بسته و کیسههایی بر دوش، روی خرابهها در صفی طولانی حرکت کردیم. برخی به زمین میافتادند، وسایلشان ریخته میشد. هوا تاریک بود و صدای ماشینآلات ساختمانی همه جا را پر کرده بود. ناگهان مامورین دست به آسمان بردند و هر کدام به گوشهای خزیدند، اما زندانیان بیپناه ماندند.
🔹سمت راست ما دهها جنازه در کیسهها قرار داشت و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده میشد.
🔹در جریان انتقال زندانیان سیاسی از زندان اوین به زندان تهران بزرگ، درگیری میان نیروهای انتظامی و امنیتی بود. در لحظهای که ماموران امنیتی تلاش داشتند آقای دکتر جلالی، زندانی دوتابعیتی، را از صف سایر زندانیان جدا کنند، با مخالفت نیروهای انتظامی مستقر مواجه شدند. این اختلاف به تنشی شدید میان دو نهاد انجامید و در مقطعی نیروهای دو طرف اسلحههای خود را به سمت یکدیگر نشانه رفتند.
حدود ساعت ۱ بامداد به بند متادونیهای زندان تهران بزرگ یعنی سالن ۹ تیپ ۲ رسیدیم. در بدو ورود به هر نفر یک تکه سیبزمینی و یک عدد تخممرغ دادند. سپس رئیس بند با لحنی آمرانه به زندانیان تشنه و گرسنه گفت ساعت ۶ صبح باید به هواخوری بروند تا برای آمارگیری آماده شوند که این خواسته با واکنش زندانیان مواجه شد و نهایتا رییس بند منصرف شد.
🔹نمیدانم چند نفر در جهان شاهد چنین جنایت جنگی و توحشی بودهاند که همزمان قربانی حمله نظامی خارجی و خشونت سرکوبگران داخلی باشند. اطمینان دارم که بسیاری از ما، از جمله خودم، تجربیات شخصیمان را در آینده نزدیک و دور روایت خواهیم کرد.
🔹چه روزهای سیاه و سختی را دیدیم.
کسی که به جای صلح، بر طبل جنگ میکوبید و برای جهانیان رجز میخواند و خود را ولی امر مسلمین میدانست در عمق زمین و پشت دیوارهای امن، به دور از هر خطری پناه گرفته بود؛ و ما، کسانی که سالها هشدار دادیم و فریاد زدیم که این سیاستها برای کشور و مردم ویرانگر است امروز با دست و پایی بسته جانمان میان چنگال وحوش خارجی و شکنجهگران داخلی، دست به دست میشود.
اسماعیل
چه روزهایی را دیدیم…
متن کامل گزارش
@MahmoudianMehdi
ابوالفضل قدیانی، مهدی محمودیان
۱۰ تیرماه / زندان تهران بزرگ
🔹با آغاز حمله اسراییل به ایران، توسط زندانیان سیاسی و فعالین حقوق بشر چه از داخل و چه از بیرون زندان بارها و بارها از طریق مراجع مختلف به مسئولین زندان، دستگاههای حکومتی و قضائی هشدار داده شد که در شرایط جنگی، جان زندانیان در خطر جدی قرار دارد. اما همه این هشدارها بجز واکنشهای تهدیدآمیز و اعمال محدودیتهای بیشتر، هیچ پاسخی دریافت نکرد.
از یکسو ایران زیر حمله از سوی دولت نتانیاهو بود که توسط دیوان کیفری بینالمللی متهم به «جنایت جنگی» شده است و از سوی دیگر جمهوری اسلامی که او هم از سوی حقوقدانهای سازمان ملل در سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» به «جنایت علیه بشریت» متهم شده، در شرایط جنگی زندانیان را در زندان نگه داشت.
🔹نزدیک ظهر روز دوشنبه، زندان اوین با صدای چند انفجار پیاپی لرزید. دو یا سه انفجار نزدیک بند ۴ رخ داد و هنگامی که زندانیان از درب بند بیرون آمدند، مشاهده کردند که بهداری در چند متری بند در حال سوختن است و انبار کالاهای غذایی و بهداشتی زندان تخریب شده است.
🔹حدود ساعت ۲ بعدازظهر، نیروهای امنیتی و وزارت اطلاعات سپاه که از شوک اولیه خارج شده بودند، با رفتار سرکوبگرانه خود، سر اسلحهها را به سمت سینه و پیشانی زندانیانی که در حال امدادرسانی بودند گرفتند. در حالی که هنوز احتمال حمله دوباره رژیم اسرائیل وجود داشت، زندانیان بند ۴ به داخل بند هدایت و درها قفل شد. آب در بند قطع شد و برق برخی قسمتها نیز قطع بود.
🔹به تدریج، در اطراف و پشت درب بند ۴، تعداد نیروهای سرکوبگر افزایش یافتند. حدود ساعت ۵ بعد از ظهر، با ادبیات خشن به زندانیان هشدار داده شد که فقط ۱۰ دقیقه فرصت دارند وگرنه به سمت آنها شلیک خواهد شد. گویا قرار بود کاری که اسرائیل نتوانست انجام دهد، توسط سرکوبگران جمهوری اسلامی انجام شود.
🔹زندانیان تا حدود ساعت ۸ شب توسط نیروهای نظامی و انتظامی، دو به دو زنجیر شدند. حدود ۵۵۰ نفر زندانی، که بیش از ۵۰ نفر از آنها بیمارانی با بیماریهای حاد مانند سرطان و دیالیز بودند، با حداقل وسایل و دست و پاهای زنجیر شده به صف شدند.
🔹دهها اسلحه به سمت زندانیان نشانه رفته بود.
🔹در تونل وحشت، با دست و پاهای بسته و کیسههایی بر دوش، روی خرابهها در صفی طولانی حرکت کردیم. برخی به زمین میافتادند، وسایلشان ریخته میشد. هوا تاریک بود و صدای ماشینآلات ساختمانی همه جا را پر کرده بود. ناگهان مامورین دست به آسمان بردند و هر کدام به گوشهای خزیدند، اما زندانیان بیپناه ماندند.
🔹سمت راست ما دهها جنازه در کیسهها قرار داشت و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده میشد.
🔹در جریان انتقال زندانیان سیاسی از زندان اوین به زندان تهران بزرگ، درگیری میان نیروهای انتظامی و امنیتی بود. در لحظهای که ماموران امنیتی تلاش داشتند آقای دکتر جلالی، زندانی دوتابعیتی، را از صف سایر زندانیان جدا کنند، با مخالفت نیروهای انتظامی مستقر مواجه شدند. این اختلاف به تنشی شدید میان دو نهاد انجامید و در مقطعی نیروهای دو طرف اسلحههای خود را به سمت یکدیگر نشانه رفتند.
حدود ساعت ۱ بامداد به بند متادونیهای زندان تهران بزرگ یعنی سالن ۹ تیپ ۲ رسیدیم. در بدو ورود به هر نفر یک تکه سیبزمینی و یک عدد تخممرغ دادند. سپس رئیس بند با لحنی آمرانه به زندانیان تشنه و گرسنه گفت ساعت ۶ صبح باید به هواخوری بروند تا برای آمارگیری آماده شوند که این خواسته با واکنش زندانیان مواجه شد و نهایتا رییس بند منصرف شد.
🔹نمیدانم چند نفر در جهان شاهد چنین جنایت جنگی و توحشی بودهاند که همزمان قربانی حمله نظامی خارجی و خشونت سرکوبگران داخلی باشند. اطمینان دارم که بسیاری از ما، از جمله خودم، تجربیات شخصیمان را در آینده نزدیک و دور روایت خواهیم کرد.
🔹چه روزهای سیاه و سختی را دیدیم.
کسی که به جای صلح، بر طبل جنگ میکوبید و برای جهانیان رجز میخواند و خود را ولی امر مسلمین میدانست در عمق زمین و پشت دیوارهای امن، به دور از هر خطری پناه گرفته بود؛ و ما، کسانی که سالها هشدار دادیم و فریاد زدیم که این سیاستها برای کشور و مردم ویرانگر است امروز با دست و پایی بسته جانمان میان چنگال وحوش خارجی و شکنجهگران داخلی، دست به دست میشود.
اسماعیل
چه روزهایی را دیدیم…
متن کامل گزارش
@MahmoudianMehdi
🚀💣 ارزیابی پنتاگون و «قایمباشک» هستهای تهران؛ آیا بمباران ایران را از دستیابی به سلاح اتمی باز داشت؟
یورو نیوز : نگارش از Farhad Mirmohammadsadeghi
مسعود پزشکیان روز چهارشنبه قانون تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را ابلاغ کرد و به نظر میرسد حصول توافق هستهای پس از حملات آمریکا به ایران بیش از پیش دور از دسترس شده است. این موضوع میتواند آغاز یک «قایمباشک بازی» طولانی و گهگاه همراه با حملات نظامی باشد.
نیویورکتایمز در مقالهای به تحلیل پیامد حمله هوایی آمریکا به تاسیسات هستهای ایران و آنچه از این پس برای برنامه هستهای ایران رخ خواهد داد پرداخت.
در جهان امنیت ملی، اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه نمیتوان کشوری را بمباران کرد تا برنامه هستهایاش را کنار بگذارد. برعکس، حمله نظامی عزم کشور هدف را برای دستیابی به «بازدارنده نهایی» تقویت میکند.
۱۰ روز پس از آنکه به دستور دونالد ترامپ، رئيسجمهوری آمریکا بمبافکنهای بی-۲ آمریکا با قدرتمندترین بمبهای سنگرشکن و زیردریاییها با موشکهای کروز تاماهاک سه تاسیسات هستهای اصلی ایران را هدف قرار دادند، اکنون به نظر میرسد که این اصل در جهان واقعی محک میخورد.
اگرچه اقدام روز چهارشنبه تهران مبنی بر تعلیق همکاری با آژانس به وضوح نقض تعهدات ایران به عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان منع اشاعه تسلیحات هستهای (NPT) است، اما پس از آنکه بمبافکنهای آمریکایی با پروازی مستقیمی به طول حدودا ۱۱ هزار و ۵۰۰ کیلومتر به تاسیسات هستهای حمله کردند که نماد اراده ایران برای مقابله با آمریکا و اسرائیل شده بود، شاید دیگر چنین ملاحظات حقوقی برای تهران همانند گذشته اهمیت نداشته باشد.
اکنون ممکن است فصل جدیدی در داستان ۲۵ ساله تلاشهای هستهای ایران آغاز شود. فصلی که در آن هدف اصلی ایران، حفظ ابهام در مورد سرعت بازیابی توان هستهای و ذخایر اورانیوم، فناوری پنهانشده و اراده برای حرکت بهسوی سلاح هستهای خواهد بود.
حمله آمریکا موفقیت آمیز بود؟
به نظر میرسد که کاخ سفید تنها مایل است موفقیت این عملیات را با معیارهای کوتاهمدت بسنجد و با هر معیار کوتاهمدتی، این حمله آمریکا موفقیتآمیز بود و جنگ منطقهای که تمام روسایجمهوری پیشین از آن واهمه داشتند، به راه نیفتاد. حتی تقریبا همه منتقدانی هم که نسبت به میزان عقب افتادن برنامه هستهای ایران تردید دارند، اذعان میکنند که سانتریفیوژهای ایران که اورانیوم را با غلظت نزدیک به درجه تسلیحات غنی میکردند، از کار افتاده یا نابود شدهاند.
آقای ترامپ طوری سخن میگوید که گویی این عملیات تنها یکبار انجام شده و کافی بوده و جاهطلبیهای هستهای ایران زیر آوار فردو و نطنز دفن شدهاند. او هفته گذشته در نشست ناتو در لاهه گفت: «من بازگشت آنها به فعالیت هستهای را بعید میدانم.»
اما ممکن است ماجرا به این سادگی نباشد.
همینطور که واقعیت پس از بمباران برای واشنگتن و تهران رفته رفته مشخص میشود، کاخ سفید از تشریح راهبردی بلندمدت در مقابل ایران اجتناب کرده است. آقای ترامپ گهگاه به مذاکرات جدیدی اشاره کرده که مشروط به تعهد ایران برای برچیدن باقیمانده برنامه هستهایاش و اجازه بازرسی گسترده از تمام تاسیسات در سراسر کشور ممکن است منجر به لغو تحریمها شود. با این حال، چنین چیزی با حالوهوای کنونی تهران همخوانی ندارد. آقای ترامپ همچنین گفته که اگر نشانهای از تلاش ایران برای بازسازی تواناییهای هستهای به دست بیاید، آماده حمله مجدد به ایران است.
اسرائیلیها از این رویکرد با عنوان «راهبرد چمنزنی» یاد میکنند. این رویکرد به معنای حملات نظامی محدود، دورهای و تکرار شونده با هدف صرفا تضعیف دشمن و درواقع به معنای وضعیت دائمی جنگ در سطح پایین است.
اما چنین راهبردی ایران را ممکن میسازد که از ابهام در خصوص سرنوشت اورانیوم نزدیک به درجه تسلیحاتی و احتمال وجود سانتریفیوژهای پنهان و ناتمام بهعنوان اهرم استفاده کند.
اگر پیش از حمله آمریکا به نظر میرسید که ایران آمادگی حرکت سریع به سوی بمب هستهای را دارد، اما به هر دلیلی هنوز به آن دست نیافته بود، اکنون برای حفظ برنامه هستهای خود ناچار به «قایمباشک بازی» است.
ایران احتمالا از این پس مدام دارایی هستهای خود را جابجا و از چشم موساد، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بازرسان آژانس پنهان خواهد کرد.
جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی پیشین جو بایدن، که در زمان او تدوین برنامه حمله به ایران را بر عهده داشت، گفت: «پس از حمله، همان مشکل قدیمی باقی میماند. ایران اورانیوم غنیشده و سانتریفیوژ در اختیار دارد و بازرسی هم در ایران حضور ندارد.» تصویر هوایی از تاسیسات فردو و فعالیتهای ایران پس از حمله آمریکا 👇https://www.tgoop.com/negarestankhizesche023/3741
یورو نیوز : نگارش از Farhad Mirmohammadsadeghi
مسعود پزشکیان روز چهارشنبه قانون تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را ابلاغ کرد و به نظر میرسد حصول توافق هستهای پس از حملات آمریکا به ایران بیش از پیش دور از دسترس شده است. این موضوع میتواند آغاز یک «قایمباشک بازی» طولانی و گهگاه همراه با حملات نظامی باشد.
نیویورکتایمز در مقالهای به تحلیل پیامد حمله هوایی آمریکا به تاسیسات هستهای ایران و آنچه از این پس برای برنامه هستهای ایران رخ خواهد داد پرداخت.
در جهان امنیت ملی، اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه نمیتوان کشوری را بمباران کرد تا برنامه هستهایاش را کنار بگذارد. برعکس، حمله نظامی عزم کشور هدف را برای دستیابی به «بازدارنده نهایی» تقویت میکند.
۱۰ روز پس از آنکه به دستور دونالد ترامپ، رئيسجمهوری آمریکا بمبافکنهای بی-۲ آمریکا با قدرتمندترین بمبهای سنگرشکن و زیردریاییها با موشکهای کروز تاماهاک سه تاسیسات هستهای اصلی ایران را هدف قرار دادند، اکنون به نظر میرسد که این اصل در جهان واقعی محک میخورد.
اگرچه اقدام روز چهارشنبه تهران مبنی بر تعلیق همکاری با آژانس به وضوح نقض تعهدات ایران به عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان منع اشاعه تسلیحات هستهای (NPT) است، اما پس از آنکه بمبافکنهای آمریکایی با پروازی مستقیمی به طول حدودا ۱۱ هزار و ۵۰۰ کیلومتر به تاسیسات هستهای حمله کردند که نماد اراده ایران برای مقابله با آمریکا و اسرائیل شده بود، شاید دیگر چنین ملاحظات حقوقی برای تهران همانند گذشته اهمیت نداشته باشد.
اکنون ممکن است فصل جدیدی در داستان ۲۵ ساله تلاشهای هستهای ایران آغاز شود. فصلی که در آن هدف اصلی ایران، حفظ ابهام در مورد سرعت بازیابی توان هستهای و ذخایر اورانیوم، فناوری پنهانشده و اراده برای حرکت بهسوی سلاح هستهای خواهد بود.
حمله آمریکا موفقیت آمیز بود؟
به نظر میرسد که کاخ سفید تنها مایل است موفقیت این عملیات را با معیارهای کوتاهمدت بسنجد و با هر معیار کوتاهمدتی، این حمله آمریکا موفقیتآمیز بود و جنگ منطقهای که تمام روسایجمهوری پیشین از آن واهمه داشتند، به راه نیفتاد. حتی تقریبا همه منتقدانی هم که نسبت به میزان عقب افتادن برنامه هستهای ایران تردید دارند، اذعان میکنند که سانتریفیوژهای ایران که اورانیوم را با غلظت نزدیک به درجه تسلیحات غنی میکردند، از کار افتاده یا نابود شدهاند.
آقای ترامپ طوری سخن میگوید که گویی این عملیات تنها یکبار انجام شده و کافی بوده و جاهطلبیهای هستهای ایران زیر آوار فردو و نطنز دفن شدهاند. او هفته گذشته در نشست ناتو در لاهه گفت: «من بازگشت آنها به فعالیت هستهای را بعید میدانم.»
اما ممکن است ماجرا به این سادگی نباشد.
همینطور که واقعیت پس از بمباران برای واشنگتن و تهران رفته رفته مشخص میشود، کاخ سفید از تشریح راهبردی بلندمدت در مقابل ایران اجتناب کرده است. آقای ترامپ گهگاه به مذاکرات جدیدی اشاره کرده که مشروط به تعهد ایران برای برچیدن باقیمانده برنامه هستهایاش و اجازه بازرسی گسترده از تمام تاسیسات در سراسر کشور ممکن است منجر به لغو تحریمها شود. با این حال، چنین چیزی با حالوهوای کنونی تهران همخوانی ندارد. آقای ترامپ همچنین گفته که اگر نشانهای از تلاش ایران برای بازسازی تواناییهای هستهای به دست بیاید، آماده حمله مجدد به ایران است.
اسرائیلیها از این رویکرد با عنوان «راهبرد چمنزنی» یاد میکنند. این رویکرد به معنای حملات نظامی محدود، دورهای و تکرار شونده با هدف صرفا تضعیف دشمن و درواقع به معنای وضعیت دائمی جنگ در سطح پایین است.
اما چنین راهبردی ایران را ممکن میسازد که از ابهام در خصوص سرنوشت اورانیوم نزدیک به درجه تسلیحاتی و احتمال وجود سانتریفیوژهای پنهان و ناتمام بهعنوان اهرم استفاده کند.
اگر پیش از حمله آمریکا به نظر میرسید که ایران آمادگی حرکت سریع به سوی بمب هستهای را دارد، اما به هر دلیلی هنوز به آن دست نیافته بود، اکنون برای حفظ برنامه هستهای خود ناچار به «قایمباشک بازی» است.
ایران احتمالا از این پس مدام دارایی هستهای خود را جابجا و از چشم موساد، سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بازرسان آژانس پنهان خواهد کرد.
جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی پیشین جو بایدن، که در زمان او تدوین برنامه حمله به ایران را بر عهده داشت، گفت: «پس از حمله، همان مشکل قدیمی باقی میماند. ایران اورانیوم غنیشده و سانتریفیوژ در اختیار دارد و بازرسی هم در ایران حضور ندارد.» تصویر هوایی از تاسیسات فردو و فعالیتهای ایران پس از حمله آمریکا 👇https://www.tgoop.com/negarestankhizesche023/3741
Telegram
نگارستان خیزش
👆آقای سالیوان افزود: «اتخاذ رویکرد چمنزنی، عدم قطعیت، بیثباتی و اقدامات نظامی مکرر را در پی دارد. اما اگر آقای ترامپ بخواهد به توافق برسد، با همان مشکلی مواجه خواهد شد که پیشتر نیز با آن روبرو بود. آیا بر برچیدن کامل اصرار میورزد؟ که در این صورت ایران احتمالا حتی حالا هم با آن موافقت نمیکند. یا میکوشد برنامه را با اجازه غنیسازی محدود و بازرسی کامل مهار کرده و اطمینان حاصل کند که آنها نمیتوانند بهسوی سلاح حرکت کنند؟»
ارزیابی جدید پنتاگون
شان پارنل، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا روز چهارشنبه بدون ارائه شواهدی اعلام کرد که بنابر ارزیابی مقامات این وزارتخانه حمله آمریکا به تاسیسات هستهای ایران، برنامه هستهای ایران را نزدیک به دوسال عقب انداخته است.
آقای پارنل گفت: «ما برنامه آنها را دستکم یک تا دو سال عقب انداختیم. احتمالا بیشتر نزدیک به دوسال. ارزیابیهای اطلاعاتی وزارت دفاع هم این موضوع را تایید میکنند.»
حتی اگر این ارزیابی درست باشد، به این معناست که آقای ترامپ با این حمله، زمانی کمتر از آنچه باراک اوباما در توافق ۲۰۱۵ بهدست آورد، خریده است.
بر اساس ارزیابی نهادهای اطلاعاتی آمریکا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تحلیلگران مستقل، برجام که در سال ۲۰۱۵ در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما امضا شد، برنامه هستهای ایران را بهطور موثری برای حدود ۱۰ تا ۱۵ سال عقب انداخت.
اکنون که تاسیسات هستهای اصلی ایران زیر آوار مدفون شده است، تهران میتواند تنها از ادعای بدون مدرک خود مبنی بر این که ذخایر اورانیوم غنیشده که برای تولید حدود ۱۰ بمب کافی هستند، سالم ماندهاند و دانشمندان هستهای باقیمانده به آنها دسترسی دارند به عنوان اهرم فشار استفاده کند. اگرچه این احتمال وجود دارد که مقامات ایرانی در این مورد بلوف زده باشند، اما این همچنان بهترین برگ آنها برای ادامه بازی است.
به گفته آقای سالیوان تنها راه اطمینان از عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای حصول «توافقی است که تضمین کند هر وجب از برنامه هستهای ایران تحت بازرسی قرار میگیرد.»
آیا ایران به دنبال تولید مخفیانه سلاح هستهای است؟
رابرت اینهورن، دیپلمات پیشین آمریکا و کارشناس هستهای موسسه «بروکینگز» که ۱۰ سال پیش با برنامه ایران سر و کار داشت، گفت: «هنوز نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که سناریوی تولید مخفی سلاح چقدر محتمل است. این میتواند مسیری بالقوه برای ساخت یک زرادخانه کوچک هستهای در آیندهای نزدیک باشد و ما باید از جمله با بازگرداندن بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تاسیسات هستهای پراکنده ایران، برای مسدود کردن آن تا حد توان تلاش کنیم.»
مقامات ایرانی، رافائل گروسی، مدیرکل آژانس را به همدستی در حملات متهم کردهاند. اما آقای گروسی گفته که در این حملات هیچ نقشی نداشته و از قبل هم مطلع نشده است.
گزارشها درباره احتمال دیدار میان عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آقای ترامپ، برای دستیابی به توافقی پس از حمله فعلا رنگ باختهاند.
ایران مصرانه خواهان تضمینهایی مبنی بر این است که در طول مذاکرات دیگر مورد حمله قرار نخواهند گرفت. اما مشخص نیست که حتی اگر چنین تضمینی ارائه شود، تهران آن را میپذیرد یا خیر. زیرا پیشتر آقای ترامپ در اواسط ماه ژوئن اعلام کرده بود تنها دو هفته به ایران برای پاسخ به پیشنهاد نهایی آمریکا فرصت داده است و دو روز بعد، بمبافکنهای بی-۲ بر فراز اهدافشان بودند.
با توجه به اینکه مقامات ایران، پایان درگیری با اسرائیل را نوعی پیروزی قلمداد کرده و آسیب ناشی از حملات آمریکا را کماهمیت جلوه دادهاند، کارشناسان امیدی به توافق ندارند.
کریم سجادپور، کارشناس امور ایران در بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل گفت: «آنها طی یک هفته یا یک ماه آینده تسلیم بیقید و شرط نخواهند شد. من فکر میکنم این روندی است که تنها در صورت افزایش فشار اقتصادی بر صادرات نفت ایران به نتیجه میرسد.»
ایران از این رویدادها چه درسی میگیرد؟
آقای ترامپ و پیت هگست، وزیر دفاع آمریکا اعلام کردهاند که تنها درسی که برای ایران وجود دارد این است که برنامه هستهایاش تمام شده است. به همین دلیل است که دونالد ترامپ و آقای هگست اینقدر روی روایت «نابودی کامل» تاکید دارند و میگویند که این برنامه دیگر قابل احیا نیست.
اما بسیاری از کارشناسان انتظار دارند ایران به نتیجهگیری متفاوتی برسد و میگویند تهران از این ۱۰ روز به این نتیجه میرسد که کشورهایی که بهآرامی بهسوی سلاح حرکت میکنند، اما به آن نرسیدهاند، بمباران میشوند. ولی کشورهایی که سریع به زرادخانه هستهای دست مییابند، نه.👇
ارزیابی جدید پنتاگون
شان پارنل، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا روز چهارشنبه بدون ارائه شواهدی اعلام کرد که بنابر ارزیابی مقامات این وزارتخانه حمله آمریکا به تاسیسات هستهای ایران، برنامه هستهای ایران را نزدیک به دوسال عقب انداخته است.
آقای پارنل گفت: «ما برنامه آنها را دستکم یک تا دو سال عقب انداختیم. احتمالا بیشتر نزدیک به دوسال. ارزیابیهای اطلاعاتی وزارت دفاع هم این موضوع را تایید میکنند.»
حتی اگر این ارزیابی درست باشد، به این معناست که آقای ترامپ با این حمله، زمانی کمتر از آنچه باراک اوباما در توافق ۲۰۱۵ بهدست آورد، خریده است.
بر اساس ارزیابی نهادهای اطلاعاتی آمریکا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تحلیلگران مستقل، برجام که در سال ۲۰۱۵ در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما امضا شد، برنامه هستهای ایران را بهطور موثری برای حدود ۱۰ تا ۱۵ سال عقب انداخت.
اکنون که تاسیسات هستهای اصلی ایران زیر آوار مدفون شده است، تهران میتواند تنها از ادعای بدون مدرک خود مبنی بر این که ذخایر اورانیوم غنیشده که برای تولید حدود ۱۰ بمب کافی هستند، سالم ماندهاند و دانشمندان هستهای باقیمانده به آنها دسترسی دارند به عنوان اهرم فشار استفاده کند. اگرچه این احتمال وجود دارد که مقامات ایرانی در این مورد بلوف زده باشند، اما این همچنان بهترین برگ آنها برای ادامه بازی است.
به گفته آقای سالیوان تنها راه اطمینان از عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای حصول «توافقی است که تضمین کند هر وجب از برنامه هستهای ایران تحت بازرسی قرار میگیرد.»
آیا ایران به دنبال تولید مخفیانه سلاح هستهای است؟
رابرت اینهورن، دیپلمات پیشین آمریکا و کارشناس هستهای موسسه «بروکینگز» که ۱۰ سال پیش با برنامه ایران سر و کار داشت، گفت: «هنوز نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که سناریوی تولید مخفی سلاح چقدر محتمل است. این میتواند مسیری بالقوه برای ساخت یک زرادخانه کوچک هستهای در آیندهای نزدیک باشد و ما باید از جمله با بازگرداندن بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تاسیسات هستهای پراکنده ایران، برای مسدود کردن آن تا حد توان تلاش کنیم.»
مقامات ایرانی، رافائل گروسی، مدیرکل آژانس را به همدستی در حملات متهم کردهاند. اما آقای گروسی گفته که در این حملات هیچ نقشی نداشته و از قبل هم مطلع نشده است.
گزارشها درباره احتمال دیدار میان عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آقای ترامپ، برای دستیابی به توافقی پس از حمله فعلا رنگ باختهاند.
ایران مصرانه خواهان تضمینهایی مبنی بر این است که در طول مذاکرات دیگر مورد حمله قرار نخواهند گرفت. اما مشخص نیست که حتی اگر چنین تضمینی ارائه شود، تهران آن را میپذیرد یا خیر. زیرا پیشتر آقای ترامپ در اواسط ماه ژوئن اعلام کرده بود تنها دو هفته به ایران برای پاسخ به پیشنهاد نهایی آمریکا فرصت داده است و دو روز بعد، بمبافکنهای بی-۲ بر فراز اهدافشان بودند.
با توجه به اینکه مقامات ایران، پایان درگیری با اسرائیل را نوعی پیروزی قلمداد کرده و آسیب ناشی از حملات آمریکا را کماهمیت جلوه دادهاند، کارشناسان امیدی به توافق ندارند.
کریم سجادپور، کارشناس امور ایران در بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل گفت: «آنها طی یک هفته یا یک ماه آینده تسلیم بیقید و شرط نخواهند شد. من فکر میکنم این روندی است که تنها در صورت افزایش فشار اقتصادی بر صادرات نفت ایران به نتیجه میرسد.»
ایران از این رویدادها چه درسی میگیرد؟
آقای ترامپ و پیت هگست، وزیر دفاع آمریکا اعلام کردهاند که تنها درسی که برای ایران وجود دارد این است که برنامه هستهایاش تمام شده است. به همین دلیل است که دونالد ترامپ و آقای هگست اینقدر روی روایت «نابودی کامل» تاکید دارند و میگویند که این برنامه دیگر قابل احیا نیست.
اما بسیاری از کارشناسان انتظار دارند ایران به نتیجهگیری متفاوتی برسد و میگویند تهران از این ۱۰ روز به این نتیجه میرسد که کشورهایی که بهآرامی بهسوی سلاح حرکت میکنند، اما به آن نرسیدهاند، بمباران میشوند. ولی کشورهایی که سریع به زرادخانه هستهای دست مییابند، نه.👇
👆اسرائیل در سال ۱۹۸۱ برای این که مانع دستیابی صدام به بمب هستهای شود، راکتور اوسیراک عراق را بمباران کرد. با این حال صدام حسین پیش از جنگ خلیج فارس برنامه هستهای را از سر گرفت، اما این برنامه هیچگاه به نتیجه نرسید و نهایتا کشف و برچیده شد.
کمی بیش از دو دهه بعد، معمر قذافی، رهبر لیبی، برنامه ابتدایی هستهایاش پیش از آنکه بسیاری از قطعات حتی از جعبه بیرون بیایند را کنار گذاشت. با این حال به نظر میرسد که بعدا از این کار پشیمان شد.
جتهای اسرائیلی در سال ۲۰۰۷ راکتور هستهای در سوریه را که با کمک کره شمالی در حال احداث بود، نابود کردند تا جلوی حرکت حکومت اسد بهسمت سلاح هستهای را بگیرند.
این در حالی است که در هر سه مورد، این کشورها هنوز به آستانه تولید سلاح نرسیده بودند.
اما ممکن است ایران از رویدادهای ۱۰ روز گذشته چنین نتیجه بگیرد که گزینه عاقلانهتر برای آینده، پیروی از مسیر کره شمالی است. کشوری که بهجای نزدیک شدن به آستانه، آن را پشت سر گذاشت و نخستین آزمایش هستهایاش را در سال ۲۰۰۶ و در زمانی که جورج بوش رئیسجمهوری آمریکا بود انجام داد. به گفته کارشناسان، کره شمالی از آن زمان تاکنون بیش از ۶۰ سلاح هستهای در اختیار دارد و بهتدریج به توانایی پرتاب آنها به سوی خاک آمریکا نزدیکتر شده است. این امر یکی از دلایل آقای ترامپ برای پیگیری سامانه دفاع موشکی «گنبد طلایی» است.
یکی از مقامات پیشین اطلاعاتی آمریکا گفت: «اگر ایران از قبل سلاح هستهای داشت، نه اسرائیل و نه آمریکا ریسک حمله را نمیپذیرفتند.»
او افزود: «این اشتباهی است که بعید است ایرانیها دوبار مرتکب شوند.» @khizesche. باز نشر خیزش https://www.tgoop.com/negarestankhizesche023/3740
کمی بیش از دو دهه بعد، معمر قذافی، رهبر لیبی، برنامه ابتدایی هستهایاش پیش از آنکه بسیاری از قطعات حتی از جعبه بیرون بیایند را کنار گذاشت. با این حال به نظر میرسد که بعدا از این کار پشیمان شد.
جتهای اسرائیلی در سال ۲۰۰۷ راکتور هستهای در سوریه را که با کمک کره شمالی در حال احداث بود، نابود کردند تا جلوی حرکت حکومت اسد بهسمت سلاح هستهای را بگیرند.
این در حالی است که در هر سه مورد، این کشورها هنوز به آستانه تولید سلاح نرسیده بودند.
اما ممکن است ایران از رویدادهای ۱۰ روز گذشته چنین نتیجه بگیرد که گزینه عاقلانهتر برای آینده، پیروی از مسیر کره شمالی است. کشوری که بهجای نزدیک شدن به آستانه، آن را پشت سر گذاشت و نخستین آزمایش هستهایاش را در سال ۲۰۰۶ و در زمانی که جورج بوش رئیسجمهوری آمریکا بود انجام داد. به گفته کارشناسان، کره شمالی از آن زمان تاکنون بیش از ۶۰ سلاح هستهای در اختیار دارد و بهتدریج به توانایی پرتاب آنها به سوی خاک آمریکا نزدیکتر شده است. این امر یکی از دلایل آقای ترامپ برای پیگیری سامانه دفاع موشکی «گنبد طلایی» است.
یکی از مقامات پیشین اطلاعاتی آمریکا گفت: «اگر ایران از قبل سلاح هستهای داشت، نه اسرائیل و نه آمریکا ریسک حمله را نمیپذیرفتند.»
او افزود: «این اشتباهی است که بعید است ایرانیها دوبار مرتکب شوند.» @khizesche. باز نشر خیزش https://www.tgoop.com/negarestankhizesche023/3740
Telegram
نگارستان خیزش
🔻نکاتی درباره «ابهام راهبردی» در برنامه هستهای کشور
رضا نصری، حقوقدان بینالملل:
مباحث اخیر درباره روی آوردن ایران به «ابهام راهبردی» در برنامه هستهای، نگرانیهای جدی و موجهی را برمیانگیزد. اگر این ایده بر پایه الگوبرداری از دکترین «ابهام عامدانه» اسرائیل باشد، باید توجه داشت که آن دکترین متکی به یک سازوکار گسترده، منسجم و چندلایه است که ایران از آن بیبهره است.
دکترین هستهای اسرائیل با حمایتهای حقوقی، سیاسی و رسانهای مستحکمی در سطح بینالمللی همراه است که هیچکدام برای ایران قابل دسترسی نیست.
برای نمونه، حتی قوانینی در کنگره آمریکا تصویب شده که گرفتن تصاویر ماهوارهای با کیفیت از تأسیسات هستهای اسرائیل را ممنوع میکند. حتی مطابق بخشنامههای الزامآور بسیاری از مقامات آمریکایی و اروپایی از اشاره علنی به برنامه هستهای این رژیم منع شدهاند.
افزون بر این، یک ماشین رسانهای قدرتمند و یک پشتوانه سیاسی وسیع در عرصه جهانی، مانع از آن میشود که زرادخانه هستهای اسرائیل به یک مطالبه یا دستور کار جدی در نهادهای بینالمللی تبدیل شود.
در مقابل، ایران نه از چنین پوشش رسانهای برخوردار است، نه حامیان سیاسی و حقوقی مشابهی دارد، و نه در جایگاهی قرار دارد که بتواند با تکیه بر ابهام، سیاستی پایدار و هزینهمند را پیش ببرد.
ورود به این حوزه نهتنها قدرت چانهزنی ایران در مذاکرات را افزایش نمیدهد، بلکه میتواند زمینهساز اقدامات سختگیرانهتر از سوی ایالات متحده، رژیم اسرائیل، کشورهای غربی و حتی شرکای شرقی مانند روسیه و چین شود.
چنین رویکردی ممکن است اجماع منطقهای علیه ایران ایجاد کند و دست دشمنان را برای توجیه تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و حتی اقدامات نظامی تحت عنوان «پاسخ به تهدید مبهم» بازتر بگذارد. برخلاف تصور برخی مدافعان این نظریه، ابهام راهبردی نه یک ابزار قدرت، بلکه مسیری پرهزینه، بیپشتوانه و برخلاف منافع ملی ایران است که میتواند در عمل به سود رقبای کشور تمام شود.
در واقع، ابهام استراتژیک همان آش نخورده و دهان سوخته است!eskannews
@khizesche. باز نشر خیزش
رضا نصری، حقوقدان بینالملل:
مباحث اخیر درباره روی آوردن ایران به «ابهام راهبردی» در برنامه هستهای، نگرانیهای جدی و موجهی را برمیانگیزد. اگر این ایده بر پایه الگوبرداری از دکترین «ابهام عامدانه» اسرائیل باشد، باید توجه داشت که آن دکترین متکی به یک سازوکار گسترده، منسجم و چندلایه است که ایران از آن بیبهره است.
دکترین هستهای اسرائیل با حمایتهای حقوقی، سیاسی و رسانهای مستحکمی در سطح بینالمللی همراه است که هیچکدام برای ایران قابل دسترسی نیست.
برای نمونه، حتی قوانینی در کنگره آمریکا تصویب شده که گرفتن تصاویر ماهوارهای با کیفیت از تأسیسات هستهای اسرائیل را ممنوع میکند. حتی مطابق بخشنامههای الزامآور بسیاری از مقامات آمریکایی و اروپایی از اشاره علنی به برنامه هستهای این رژیم منع شدهاند.
افزون بر این، یک ماشین رسانهای قدرتمند و یک پشتوانه سیاسی وسیع در عرصه جهانی، مانع از آن میشود که زرادخانه هستهای اسرائیل به یک مطالبه یا دستور کار جدی در نهادهای بینالمللی تبدیل شود.
در مقابل، ایران نه از چنین پوشش رسانهای برخوردار است، نه حامیان سیاسی و حقوقی مشابهی دارد، و نه در جایگاهی قرار دارد که بتواند با تکیه بر ابهام، سیاستی پایدار و هزینهمند را پیش ببرد.
ورود به این حوزه نهتنها قدرت چانهزنی ایران در مذاکرات را افزایش نمیدهد، بلکه میتواند زمینهساز اقدامات سختگیرانهتر از سوی ایالات متحده، رژیم اسرائیل، کشورهای غربی و حتی شرکای شرقی مانند روسیه و چین شود.
چنین رویکردی ممکن است اجماع منطقهای علیه ایران ایجاد کند و دست دشمنان را برای توجیه تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و حتی اقدامات نظامی تحت عنوان «پاسخ به تهدید مبهم» بازتر بگذارد. برخلاف تصور برخی مدافعان این نظریه، ابهام راهبردی نه یک ابزار قدرت، بلکه مسیری پرهزینه، بیپشتوانه و برخلاف منافع ملی ایران است که میتواند در عمل به سود رقبای کشور تمام شود.
در واقع، ابهام استراتژیک همان آش نخورده و دهان سوخته است!eskannews
@khizesche. باز نشر خیزش