Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
279 - Telegram Web
Telegram Web
🔶 نگاهی به مراسم گرامیداشت روز دانشجو

@kntucs
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔶 روز پژوهش گرامی باد.

@kntucs
#اطلاعیه
📌درود بر همراهان عزیز

متاسفانه به دلیل تعطیلی ادارات و دانشگاه‌ها در روز دوشنبه مورخ ۱۴۰۳/۰۹/۲۶ برنامه بازدید از آسایشگاه جانبازان ثارالله به تعویق افتاد.
تایم مجدد بازدید متعاقبا خدمت شما اعلام خواهد شد.

@kntucs
🔶 فرهنگ ایرانی من (۱)

🔸 یک دقیقه بیشتر!
🔸 شب یلدا، بلندترین شب سال و کهن‌ترین جشن ایرانیان، نمادی از همبستگی، عشق، و امید است که از دل تاریخ کهن ایران عزیزمان برآمده است. این شب، یادآور عبور از تاریکی به سوی روشنایی است، گویی نوید طلوع خورشید در پس بلندترین سایه‌های شب را می‌دهد. ایرانیان در این شب رویایی، خانواده‌های خود را گردهم می‌آورند تا گرمای عشق را در دل سرمای زمستان جشن بگیرند.
در سفره‌های شب یلدا، هندوانه و انار به زیبایی می‌درخشند؛ هندوانه با رنگ سرخش نشانگر تابستان و انار با دانه‌های فراوانش نماد زایش و برکت است. فال گرفتن با دیوان حافظ، نور امید را در دل‌ها روشن می‌کند و خواندن اشعار او، جمع‌های یلدایی را با طنین عشق و معرفت می‌آراید.
در گذشته، کرسی‌های گرم و صمیمی مأمن خانواده‌ها بود؛ جایی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها قصه‌های کهن را بازگو می‌کردند و نسل‌ها از این گنجینه‌های معنوی بهره‌مند می‌شدند. این شب یادآور گذر از سختی‌هاست، همان‌گونه که خورشید پس از یلدا هر روز بلندتر می‌درخشد.
شب یلدا، جشن نور و امید، پلی است از دل تاریخ تا امروز، که پیام‌آور گرما، محبت، و روشنایی برای همه ایرانیان است.

📌 حسنی

@kntucs

#فرهنگ_من
🌹 یلدای زیباتون مبارک 🌹

@kntucs
یلدای پدربزرگ!

بوی انار و پرتقال، اتاق را پر کرده بود. بخاری دیواری آرام آرام می‌سوخت و جمع خانواده، دور پدربزرگ نشسته بودند. بچه‌ها پوست گردو می‌شکستند، بزرگ‌ترها زمزمه می‌کردند و نگاه‌ها گهگاه به پدربزرگ می‌افتاد که با کلاه بافتنی‌اش در گوشه اتاق کتاب حافظ را ورق می‌زد. نوه کوچک‌تر، کنجکاوانه پرسید:
"پدربزرگ! یلدا یعنی چی؟ چرا این‌قدر براش جشن می‌گیریم؟"
پدربزرگ نگاهش را به جمع انداخت و گفت:
"یلدا یه شب ویژه‌س؛ شبی که از قدیم ما ایرانی‌ها دور هم جمع می‌شدیم تا همدیگه رو ببینیم و خاطره بسازیم. قدیم‌ترها برق و تلویزیون نبود، اما با هم بودن باعث می‌شد هیچ‌کس حس تنهایی نکنه. مادرم قصه می‌گفت، پدرم حافظ می‌خوند و ما بچه‌ها هندونه و انار می‌خوردیم و از شادی بزرگترا کیف می‌کردیم."
کمی مکث کرد و ادامه داد:
"این شب یه جور جشن برای طبیعته؛ برای این که زمستون و سرما رو حس کنیم، ولی یادمون نره که گرما و بهار همیشه تو راهه. هر کسی این شب‌ها برای خودش آرزو می‌کرد و کنار خانواده بودن بهترین نعمت بود."
همه گوش می‌دادند و در سکوت، گرمای حرف‌های پدربزرگ را حس می‌کردند. او با لبخند گفت:
"یلدا یعنی قدر کنار هم بودن رو بدونیم. یعنی بدونیم هر فصل و هر شبی، زیبایی خاص خودش رو داره. اون وقتا، یه انار، یه کاسه نخودچی، یه چراغ نفتی و کلی دل خوش، برای خوشبختی کافی بود. الان هم اگه دور هم باشیم و به هم توجه کنیم، زندگی قشنگ‌تر می‌شه."
نوه کوچک‌تر لبخند زد و گفت:
"پدربزرگ! پس یلدا یعنی شادی؟"
پدربزرگ سری تکان داد و گفت:
"دقیقاً، یلدا یعنی شاد بودن تو لحظه‌ها و ساختن خاطره‌هایی که همیشه با آدم بمونه."
همونجا بود که با لبخند از پدربزرگ خواستم که برام یک فال حافظ بگیره.
چشمهاش رو بست و یه چیزهایی زیر لب گفت و انگشتانش رو روی کتاب چرخوند و یک صفحه رو باز کرد و گفت:

🌹این فال حافظ شما:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد


🌹یکی هم از سعدی برای شما:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود


📌 حسنی

@kntucs

#فرهنگ_من
2024/12/19 14:15:51
Back to Top
HTML Embed Code: