Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚 🎥
❇️ #زندگینامه

شاپور بختیار :

عباس میلانی' معتقد است،
بختیار، تفکری تلفیقی از خشونت
گرایی نزاع طلبانه و مصلحت‌
گرایی ماکیاولیستی داشته
است و انعطاف پذیری تاکتیکی را
بر اصولگرایی محض برمی‌گزید و
بخاطر این ویژگی در میان سران
جبهه ملی مشهور شده است.
او نه تنها همیشه آماده مذاکره با شاه و دولت #پهلوی بود بلکه در سال ۱۹۵۱ با سفرای خارجی نیز بحث و گفتگو میکرد. این دیدارها سبب بروز اتهاماتی به او از سوی دشمنان می شد.
در مورد تعبید روح الله خمینی، بختیار در یک گفتگوی کوتاه تلفنی در ۱۵ مهر ۱۳۵۷ گفت: نفی بلد و تبعید روح الله خمینی، رهبر شیعیان جهان برخلاف اصول قانون اساسی و آزادی دموکراتیک است و ایشان باید مختار باشند که در هرنقطه ای از ایران که تمایل داشته باشند بتوانند آزادانه اقامت فرمایند.
( مصاحبه با تاریخ شفاهی ایران )

🎥 قسمتی از سخنان بختیار در این
#ویدئو:

●● اول نداشتن آزادی.
دوم از فساد در مملکت.
حالا آزادی را نداریم
فساد را هم به حداکثر داریم
.

تمام شد.

💢 #شاپور_بختیار

🆔@Ktabdansh 📚📚
...📚

مردمی که کتاب نمی خوانند مجبورند
تمام تاریخ را تجربه کنند
.
.....
1👍1
کتاب دانش
📚 #جزء_از_کل ....... ادی و کارولین را در حیاط دفن کردیم. باران زد. هیچ راهی نداشتیم جز اینکه تدفینی نمور و گل آلود برگزار کنیم . شاید لیاقت ادی همین بود، اما تماشای ناپدید شدن پیکر کارولین در میان کود و گل ، همهٔ ما را غمگین و خجالت زده کرد. پدر به…
📖 #مطالعه

........
‌ - خب، تو عاشق بشریت
نیستی. هستی؟
نه. نه واقعا.

آدم های رو به مرگ، آرزوهای رو
به مرگ دارند.
آرزوی من همین است، می خواهم
توی کشور خودم ، کنار مردم خودم ،
نفس آخر را بکشم.
پدر در چنگالی از اندوه گرفتار شده
بود.
بازگشت پنهانی به استرالیا آخرین
پروژهٔ احمقانه ی او بود.

.......
قاچاقچیان انسان و کار در
یک رستوران معمولی در یک خیابان
شلوغ‌ .
تری به ما هشدار داد:
باید مراقب باشید، اين ها خیلی
بی رحم اند، اول سرت را می برند و
بعد سؤال مي کنند.
پشت یک میز مشغول غذا خوردن
شدیم. تری میگوها را با ولع پایین
می داد. پدر دائما از پیشخدمت آب
معدنی می خواست.
تری به شکلی مشکوک پیغام های
بی کلام را برای پیشخدمت ها
می فرستاد، سر تکان می داد.
سرآشپز هم منتقل می کرد.
-- مردی با کله ای طاس و قناس
روی یک صندلی نشست.
تری یک پاکت پر از اسکناس را روی
میز هل داد.
او پاکت را برداشت و از پشت میز
بلند شد.....
در راهرو دو مرد با اسلحه دست بر
سروهیکلمان کشیدند.
یکی از آنها با ته قنداق تفنگش را
به سر تری کوبید.
بیهوش شد. سینه اش با نفس بالا و
پایین می شد.
رئیس به انگلیسی پرسید:
شما پلیس هستید؟
پدر معترضانه گفت نه. مجرمان تحت
تعقیبیم.
شما پلیس هستید؟
اوه. نه. خدای من. گوش کن.
من سرطان دارم. سرطان می دانی
چیست؟ و کل داستان مضحکش
را تا فرار بازگو کرد.
یادم افتاد #اورول ، آینده را
همچون چکمه ای توصیف می کرد که
تا ابد صورت انسان را زیر لگد
می گیرد.
فکر کردم اطرافم پر از چکمه است.
این قاچاقچیان صدها هزار نفر را
با قایق روانه‌ی مرگ می کنند. ....

تری به هوش آمد و با رئیس
به تایلندی مشغول حرف زدن شد.
گفتم من هم می آیم.
پدر و تری نگاهی ردوبدل کردند.
تری گفت اکثر این قایق ها به
استرالیا نرسیده غرق می شوند.
مارتی! نباید بگذاری یاسپر باهات
بیاد.
پدر گفت نمی توانم جلویش را
بگیرم.
تری مخالفت کرد: یاسپر، تو دیوانه ای.
این کار را نکن.
چاره‌ای ندارم.
روزبه‌روز بیشتر شبیه پدرم می شوم.
تری گفت یاسپر چرا داری می روی؟
دلم نمی خواست قاچاقچی ها
به پدر نارو بزنند و او را پرت کنند
توی آب.

نمی خواستم رنج پدر از آنسوی
قبرش بر من سایه بندازد.
می خواستم مرگش را ببینم.
کل زندگیم را این مرد به
ورای مرزهای عقلانی هل داده بود.
می خواستم با دستان خودم او را
دفن کنم و بر خاکش بکوبم.
به عنوان پسری فداکار.

بارهایمان را بستیم. دو بطری سم
برای وقتی غرق شدیم به ته دریا
رفتیم.
در تمام شب چشم بر هم نگذاشتم.
به کارولین فکر کردم.

تا حدودی اعتقاد داشتم:
اگر شخصیت انسان سرنوشت
اوست و اگر شخصیت او
حاصل اعمال اوست و اعمال او
نتیجهٔ افکار اوست،
پس؛
شخصیت، اعمال و سرنوشت انسان
به افکار او بستگی دارد.

🖊استیو_تولتز

ادامه هم داره


@ktabdansh 📚📚
...📖📚
1👍1
Audio
📚🎧

📖 ماجرای_هری

■ آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

■● قسمت شصتُ پنجم

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...📚🎧

فقط برای یک لحظه پرتویی از
نور خورشید تابید اما همین کافی
بود تا توجه پسرک جلب شود.
پدرش هنگامی که دید او به
دقت میان صخره ها را نگاه می کند
گفت چیه؟ چی شده پسر؟
نمی دونم. فکر کنم اونجا میون
صخره ها یه چیزی به شدت
آتیش گرفته. آنها به آرامی
به سمت صخره ها حرکت کردند..
......
1👍1
" به غمِ مردمان شادی مَکُن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند، داده دِه تا داد یابی، خوب گوی تا خوب شنوی." متن از کتابِ؛ قابوس نامه'
اثر......... است. 🌓
Anonymous Quiz
9%
۱- خواجه نصیرالدین طوسی
69%
۲- عنصر المعالی کیکاووس
22%
۳- امام محمد غزالی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🪵🍂

سنجاب ها در جنگل‌های زاگرس

بلوط را برای زمستان پنهان می کنند
و اگر جای آنها را گم کردند،
آنها جوانه زده و به درخت
تبدیل می شوند.

لازم نیست به سنجاب ها تهیه
آذوقه را یاد بدهید و لازم نیست یاد
بگیرد که برای زمستانش آذوقه
جمع کند.
سنجابی که در بهار به دنیا آمده
هرگز زمستان را تجربه نکرده است و
با این حال او را می بینیم که آذوقه
انبار مي کند.
برای توضیح این چیزها معمولا
میگوییم حیوانات دارای غریزه های
بخصوصی هستند که آن ها را
راهنمايي می کند.
اغلب این حقیقت را فراموش می کنیم
که انسان هم غريزه موفقیت دارد
که در مقایسه با حیوانات، عالی تر و
پیچیده تر است و
همچنین قوهٔ تخیل خلاق
که حیوانات ندارند.
انسان می تواند با قوهٔ تخیل خود،
یا توانایی تصور کردن،
مکانیزم موفقیت خویش را
هدایت کند.
👤 ماکسول مالتز

پ.ن.
میلیون ها درخت در جهان به طور
اتفاقی توسط سنجاب هایی کاشته
شدند که دانه هایی را
مدفون کردند و سپس جای مخفی
آن را فراموش کردند.
خوبی کن و فراموش کن.
روزی رشد خواهد کرد و به
خودت برمي گردد.

@ktabdansh📚📚
...📚
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📚⚽️
یک بازی فوتبال

تیم آلمانی با یونانی‌ ها!
آلمان‌ها حضور ;
کانت، هگل، هایدگر، نیچه
ویتگنشتاین، شوپنهاور
شلینگ
البته حضور بکن باوئر
یونانی ها حضور ;
هراکلیتوس
افلاطون، سقراط با
پوشش ارسطویی!
کنفوسیوس
ارشمیدس
و گل سقراط!
#طنز

@ktabdansh 📚📚
...📚
😍31
دیالکتیک تنهایی.pdf
680.9 KB
📚دیالکتیک تنهایی
----------'
#اکتاویو_پاز
----------'
خلاصه کتاب:
دیالکتیک تنهایی کتابی کم حجم است که در آن به موضوعات مختلفی چون پیدایش دین، اسطوره، زبان، عشق، هنر و البته تنهایی انسان گذشته و مدرن پرداخته است. البته شاید گنجاندن همه این مطالب در مقاله‌ای پنجاه صفحه‌ای تا حدودی مخاطب را سردرگم کند، گویی نویسنده وارد مبحثی شده و تا ذهن مخاطب درگیر مطلب شود به مبحثی دیگر وارد می‌شود و به این شکل سوال در سوال در ذهن مخاطب از موضوعات مختلف ایجاد می‌گردد. نویسنده در این کتاب تلاش می‌کند عشق حقیقی را برتر از عشقی که به اجبار از دل جامعه زاده می‌شود نشان دهد. او در بررسی دیالکتیکی و رفت و برگشتی تنهایی و عشق به راه حلی برای حل مشکل تنهایی بشر رسیده است.
-----
احساس تنهایی، که خواهش پرحسرت و دلتنگی جسمی است که از آن جدا شده ایم،
خواهشی ست برای یافتن جایی.
اکتاویو_پاز
-----

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
1👍1
📚
دو شیر از باغ وحشی می گریزند
و هر کدام راهی را در پیش می گیرند
‌یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه
می برد، اما به محض آنکه بر اثر
فشار گرسنگی رهگذری را می خورد به دام می افتد.
ولی شیر دوم موفق می شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می افتد و به باغ وحش برگردانده
می شود حسابی
چاق و چله است؟!
شیر نخست که در آتش کنجکاوی
می سوخت از او پرسید:
کجا پنهان شده بودی که این همه مدت
گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می دهد:
توی یکی از ادارات دولتی!!
هر سه روز درمیان یکی از کارمندان اداره را می خوردم و کسی هم متوجه نمی شد.
چطور شد گیر افتادی؟!
شیر دوم پاسخ می دهد:
اشتباهی آبدارچی را خوردم و چون
تنها کسی بود که کاری انجام می داد غیبت او را متوجه شدند.
📚 توسعه یا چپاول
👤 پیتر اوانز

" تصویر؛ برداشت آزاد "

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍41
Audio
🎧📚
📚#غروب_شب_طلوع

#آن_لمات

زمان خلاصه: ۲۲:۱۶

🔰 درباره کتاب:
کتاب "غروب، شب، طلوع" که در سال 2021 منتشر شد، اکتشافی است دربارۀ نگرانی‌های و اضطراب‌هایی که خوابِ شب را از ما می‌گیرند. گاهی اوقات پیدا کردن دلیلی برای ادامه به زندگی در زمان‌های سخت و تاریک، می‌تواند کار خیلی دشواری باشد.

👈 #پیشنهاد_دانلود

🎧📚 غروب،شب،طلوع

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
🌗...📚
👍31
کتاب دانش
📖 #مطالعه ........ ‌ - خب، تو عاشق بشریت نیستی. هستی؟ نه. نه واقعا. آدم های رو به مرگ، آرزوهای رو به مرگ دارند. آرزوی من همین است، می خواهم توی کشور خودم ، کنار مردم خودم ، نفس آخر را بکشم. پدر در چنگالی از اندوه گرفتار شده بود. بازگشت پنهانی…
📚 #جزء_از_کل

.....
نیم ساعت طول کشید تا به بندر
برسیم؛
خورشید برفراز افق نمودار می شد و
ابرها به شکل سرهای بریده در می آمدند.
چشمم به قایق ماهیگیری افتاد که
احتمالا تابوت درب و داغون آیندهٔ
نزدیکمان بود.
یک قایق زهوار دررفته...
همین جاست که ما را مثل
کنسروماهی، چنان که هستیم،
نگه می دارند.
.......
چیزی نگذشت که پناهجویان و
فراری ها ؛ مردان و زنان و بچه ها
از راه رسیدند.
این قایق کوچک نمی توانست ما را در
خود جا دهد.
یأس انسانی در چهره‌ها پیدا بود.
عمیقا تردید داشتند.
قاچاقچیان لباس های خاکی به تن
داشتند.
ناخدا دستور داد همگی سوار شویم.
- در پنجاه سالگی آدم ها همان
قیافه ای را پیدا می کنند
که لیاقتش را دارند
.-

متأسفانه پدر لایق قیافه ای نبود که
برچهره داشت.
تری به ناخدا گفت
اگر این دونفر سالم به استرالیا نرسند،
تو را می کشم.
پدر تقلا می کرد لبخند بزند.
تری کمی به نفس نفس افتاد؛ خب،
چه تجدید دیدار گندی شد! نه؟
می شد کل زندگی شان را در آن لبخندها
دید: کودکی‌ شان، ماجراهایشان.
تری گفت سعی کن مرگ آرامی
داشته باشی.
پدر گفت متأسفم که مردن چنین
آشغالی از من ساخته..
تری
بوسه ای بر پیشانی ام زد:
مراقب خودت باش.
گفتم حالا چکار میکنی؟
شاید از تایلند بروم. شاید بروم
کردستان یا ازبکستان. باید به سفری
سخت بروم...‌
- آدم های ندار دست به دست هم
می دهند و آدم های ثروتمند دوران
سختی را در پیش دارند.
-

یاسپر اگر افکار شجاعانه داشته باشی
می توانی از خیابان های شلوغ بگذری.
افکارت را به فضاهای آزاد بکِش.
به بازی زندگی سرگرم شو بی آنکه بخواهی
از آن سردربیاوری.
- بخند. و بیشتر از همه اینکه از لحظه
لحظه‌ی این فصل حماقت بار جهنمی
که اسمش زندگی است لذت ببر. --'
برای آخرین بار در آغوشش گرفتم و
سوار قایق شدم.

اقیانوس هولناک! تا هفته ها و هفته ها!

امواج از هر طرف ما را تهدید می کرد
و قایق دستخوش جریان آب می شد.
در این فضای تنگ ، آدم ها تنگاتنگ
یکدیگر جا گرفته بودند، هرروز و هرروز.
صداهای ترسناک و حرف هایی که
ردوبدل می شد.
گاهی من و پدر روی عرشهٔ ناصاف
می خوابیدیم. مرتب باران می بارید.
هق هق ها و هذیان های پدرم رعب آور
بود. پدر منگ بود و دچار تشنج
می شد؛
سردردهای وحشتناک، سرگیجه،
تهوع، رعشه....
هیچکس از همراهی یک
مرد مریض خوشش نمی آمد.
فراری ها رغبتی نداشتند ما را در
توشه هایشان سهیم کنند.
می دانستند ما
استراليايی هستیم و می خواهیم
غیرقانونی وارد کشور خودمان شویم.
ما از خود
بوی بیگانگی ساطع می کردیم.
یک شب ناخدا بالای سرمان فریاد کشید؛
- شما چرا اینجا هستید؟
فکر نمی کنم دوام بیاورد.
ناخدا با پا به شکم پدر ضربهٔ
آرامی می زد
شاید پرتش کنیم توی دریا.
گفتم شاید هم من تو را پرت کنم
توی دریا.
🖊استیو_تولتز

ادامه هم داره
از روز شنبه

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📖📚
1
کتاب دانش
۳ نودی یک کلت۳۸ از زیر بغل دالماس بیرون کشید. چرخی دورش زد و جیب هایش را دستمالی کرد. او اسلحه‌ی خودش را کنار گذاشت و کلت دالماس را برای کار به دست گرفت. او با لحنی غرغرو گفت: اوکی، ریکو، پاکه. دالماس دست هایش را به پائین رها کرد و چرخید و به داخل…
داستان های کوتاه
۴
سپس کلت دالماس را از مرد موخاکستری
گرفت.
آن را ورانداز کرد، سپس به داخل
جیب بغل کتش سراند و آن را همانجا
با دست دستکش دارش نگه داشت.
آنگاه با تکان دادن سر گفت:
' راه بیافتیم '.
آنها بیرون رفتند و والدن غمزده به
دنبال آنها خیره شده بود.
اتاق آسانسور بغیر از متصدی آن خالی
شده بود.
آنها در نیم طبقه از آسانسور پیاده شدند
و از درون سالن انتظار ساکت که با
شیشه های رنگی که از پشت به آن نور
تابانده بودند تا اثری شبیه به روز
داشته باشد، عبور کردند.

ریکو با فاصله ای نیم قدم عقب تر و
سمت چپ دالماس راه می رفت.
مرد موخاکستری طرف راستش بود و
او را هل می داد.
آنها از پله های مفروش عبور کرده و
داخل پیاده رویِ تاقدار که در بیرون
هتل و دوطرف آن گسترده بود قدم
گذارند.
یک ماشینِ چهاردر کوچک قهوه ای در
کنار خيابان پارک شده بود.
مرد موخاکستری به پشت رل خزید و
اسلحه اش را زیر پایش گذاشت و
استارتر را به حرکت درآورد.
ریکو و دالماس از عقب سوار شدند.
ریکو آهسته زیر لب گفت:
نودی' ، برو به شرق، سمت بلوار،
من بایست کمی فکر کنم.
نودی غرغر کرد. این کار خطرناکه.
او سرش را از روی شانه‌ اش گرداند و
خرناسی کشید.
" سواری دادن به این یارو، اون هم
تو روز روشن، توی ' ویل شایر. '
" راهمون بنداز، حشره. "
مرد موخاکستری مجددآ غرغری کرد و
ماشین کوچک را کنار جدول به راه
انداخت. کمی بعد برای ایست بلوار
آهسته کرد.
یک تاکسی خالی از کنار پیاده رو غربی به
راه افتاد و از میون بلوک ها دور زد
و پشت آنها قرار گرفت.
نودی توقف کرد، به راست پیچید و
ادامه داد.
تاکسی هم همین کار را کرد.
ریکو بدون توجه نگاهی به عقب انداخت.
در " ویل شایر" ترافیک زیادی بود.
دالماس به پشتی عقب تکیه داد و
فکورانه گفت:
چرا والدن موقعی که ما داشتیم از پله ها
پائین می آمدیم از تلفن استفاده نکرد؟
ریکو به او لبخند زد و کلاهش را از
سرش برداشت و به روی دامن لباسش
پرت کرد و بعد دست راستش را با
هفت تیر از جیب خارج کرد و زیر کلاه
گرفت.
' فضول خان اون نمی خواد ما از دستش
عصبانی بشیم.'
به همین خاطر اجازه می ده یک جفت
بی سروپا منو ببرن ماشین سواری‌ .
ریکو به سردی گفت:
این از اونجور ماشین سواري ها نیست.
ما تو رو بخاطر کارمون لازم داریم....
بی سروپا هم نیستیم فهمیدی؟

دالماس فکش رو با چند انگشتش خاراند.
لبخند کم‌رنگی زد و چیزی نگفت.
مرد موخاکستری به سرعت سرش رو
برگرداند و به تندی گفت:
مستقیم، یکسره تا رابرتسون؟ '
ریکو گفت: آره. من هنوز دارم فکر میکنم.
مرد موخاکستری
پوزخندی زد ' چه کله ای.!
ریکو لبخندی زورکی زد و حتی
دندان های سفیدش را نشان داد.
یک چهارراه‌جلوتر چراغ قرمز شد.
نودی آهسته تا جلوی چهارراه‌ حرکت کرد
و در اولین خط جلوی تقاطع قرار گرفت.
تاکسی زرد در سمت چپ او
قرار گرفت. راننده آن موی سرخی
داشت. کلاهش در یک طرف سرش
قرار گرفته بود.

📚 آدمکش_تازه_کار 🎩
اثر؛ ریموند چندلر


ادامه دارد.

@ktabdansh 📚📚
...🖊📚💫
👌21

زندگی توی قفس,
یا مرگ بیرون از قفس؟
- دومی.
چون اولی دارد مرا دق می دهد..

کاظم بهمنی 🌘
🔥2👌21

گاهی یک تصمیمِ خردمندانه
باعث می شود بقیه نجات
پیدا کنند
..

@ktabdansh 📚📚
...📚
2😍1
جشن سده.pdf
3.8 MB
📚📎
📚#جشن_سده
-----'
مطالبی در قالب مقاله گردآوری شده از گروهی از اساتید -انجمن ایرانشناسی
-----'

جایگاه ویژه ی جشن سده
در شهرهای مختلف ایران
دیباچه-
نزد زرتشتیان-
مراسم سده-
هنگام سده- و آیین ها.....
●■ در روز دهم بهمن‌ماه( معادل
صدمین روز زمستان بزرگ
برپا می شود. )با اجرای موسیقی،
شاهنامه خوانی توسط موبدان
زرتشتی آتش افروخته می شود
و از روی آتش می پرند...
----
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
👌31
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥
در این ویدئو
استاد ابراهیم پور داوود درباره
جشن سده توضیح می دهد.
ایشان، نخستین مترجم فارسی و
استاد فرهنگ ایران باستان در
دانشگاه تهران هستند.
زاده‌ی ۱۲۶۴ و درگذشته‌ی ۱۳۴۷.

@ktabdansh 📚📚
...📚
2👌1

تا هنگامی که برداشت جامعه
از آزادی این باشد که
تو نیز آزادی سخن بگویی اما
فقط باید چیزی را بگویی که من
می پسندم
هیچ سخن حقی بر زبان ها
نخواهد رفت.

@ktabdansh 📚📚
...📚
👌2👍1

زورگویی بر دیگران ضعفی است که
به عنوانِ
قدرت ، پنهان می شود..

#اکهارت_تله

📚 #کتاب_دانش
👌1
📚
❇️ آشنایی با #مشاهیر جهان :

👤#ریموند_چندلر

قسمت اول:

︎ چندلر تأثیر زیادی بر سبک ادبیات
آمریکایی داشت.
بعضی از رمان های او به عنوان آثار
مهم ادبی در نظر گرفته شده و اغلب
به عنوان شاهکار شناخته می شوند.
یک نویسندهٔ ادبیات پلیسی جنایی کم کار
و به عبارت بهتر؛ کندنویس که در
طول دوران نویسندگی خود تنها هفت
رمان و تعدادی داستان کوتاه نوشت.

در تاریخ داستان های جنایی، یکی از
شاخص ترین نویسندگان بدون شک
" ریموند چندلر " خواهد بود.
در نوشتن فیلم نامه اقتباسی
تعداد زیادی از فیلم‌های جنایی مشهور
مثل فیلم نوار غرامت مضاعف
" Double Indemnity "
نقش داشت که توسط " بیلی وایلدر
کارگردانی شد.
ریموند چندلر، در سال ۱۸۸۹ در
شیکاگو متولد شد، اما به دلیل
جدایی پدر و مادرش، دوران کودکی
او تا سن ۲۲سالگی با مادربزرگش
در انگلستان گذشت.
چندلر تحصیلات مقدماتی اش را در
کالج والویج به پایان رساند و در
آنجا قانون بین المللی فرانسه و آلمان
را مورد مطالعه قرار داد.
💢 ادامه دارد.

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
📚
👤 #هاپر_لی
📘🔅 کشتن مرغ مقلد

هرکسی حق دارد هرطور که می خواهد
فکر کند و توقع داشته باشد که
دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند،
اما من قبل از اینکه با دیگران
زندگی کنم باید بتوانم با خودم
زندگی کنم.

وجدانِ آدم تنها چیزیِ که نمی تونه
تابعِ نظر اکثریت باشه
..

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍4👌1
Audio
📚🎧


📖 ماجرای_هری

■ آقای_نویسنده

اثر؛#جوئل_دیکر

■● قسمت شصتُ هفت

🆔www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...📚🎧


گالاوود برای من توضیح داد
اینطوری که شایعه شده با
یه جسم سنگین زدن پشت
سرش.
عین نولا؟
دقیقا.
ساعت قتل حدود ۱۲ ظهر
بوده. فکر میکنم قاتلُ
میشناخته. مخصوصا اینکه
کلید روی در بوده.
خودش در ُ برای
قاتل باز کرده.
بنظرم ممکنه باهمدیگه
قرار گذاشته بودن.
ضربه ها به پشت سرش
وارد شده...

.............
👍21
2025/07/12 15:58:22
Back to Top
HTML Embed Code: