روز شغال.pdf
4.9 MB
📚روز شغال
اثـر؛ فردریک فورسایت
.........
▫️ادبیات داستان
داستان دربارهٔ آدمکشی با اسم
مستعار شغال است ...
در ساعت ۶:۴۰ دقیقه صبح
یک روز سرد... صدای شلیک
تک تیر خلاص در هیاهوی فزاینده
ترافیک در آنسوی
دیوارها گم شد...
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
اثـر؛ فردریک فورسایت
.........
▫️ادبیات داستان
داستان دربارهٔ آدمکشی با اسم
مستعار شغال است ...
در ساعت ۶:۴۰ دقیقه صبح
یک روز سرد... صدای شلیک
تک تیر خلاص در هیاهوی فزاینده
ترافیک در آنسوی
دیوارها گم شد...
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
👍1
عاشقانه های زندان-مارکی دوساد.pdf
499.9 KB
📚عاشقانههای زندان
✍مارکی دوساد؛
.......
به دلیل حبس های مکرر درنتيجه
توهین به مقدسات مسیحی و
داستان های بلند سبک لیبرتین
یکی از خطرناکترین و
ممنوعه ترین نويسندگان است.
یک نویسندهٔ توانا اما عریان، و تلخ
وشاید حقیقت گو!
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book...📎
✍مارکی دوساد؛
.......
به دلیل حبس های مکرر درنتيجه
توهین به مقدسات مسیحی و
داستان های بلند سبک لیبرتین
یکی از خطرناکترین و
ممنوعه ترین نويسندگان است.
یک نویسندهٔ توانا اما عریان، و تلخ
وشاید حقیقت گو!
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book...📎
👍2
■
I truly believe that every single
Person has to go through
Something that absolutely
Destroy them so they can
Figure out who they really are .
به راستی که معتقدم هر فرد
مجبور است چیزی را تجربه کند
که کاملا او را نابود کند
تا بفهمد واقعا چه کسی است.
@ktabdansh 📚📚
...📚
I truly believe that every single
Person has to go through
Something that absolutely
Destroy them so they can
Figure out who they really are .
به راستی که معتقدم هر فرد
مجبور است چیزی را تجربه کند
که کاملا او را نابود کند
تا بفهمد واقعا چه کسی است.
@ktabdansh 📚📚
...📚
👍3
📚
💬 #بیندیشیم
قوانین اقتصاد نه رشوه قبول می کنند
و نه از مجازات اعدام می ترسند،
آنها دربرابر تصمیم های شما ساکت
نمی شوند.
■ این خلاصه ماجرایی تاریخی است
که اگرچه ۲۳۰ سال پیش به وقوع پیوسته
اما به شکل عجیبی شبیه روزگار امروز
ماست، ماجرایی بسیار عبرت آموز که
آقای #اندرو_دیکسون_وایت در
کتابِ؛ اخلاق و تورم،
آن را مرور می کند. ماجرای کتاب به
اتفاقات بعد از انقلاب فرانسه برمیگردد
وقتی که انقلابیون فکر کردند نیروی
اراده و ایمان آنها می تواند قوانین اقتصادی
را تغییر دهد، پس برای جبران کسری
بودجه دولت ایده تکراری و البته
خطرناکی به ذهنشان رسید:
چاپ پول کاغذی.
📚🔅 اخلاق و تورم
🖊 اندرو دیکسون وایت
..............
روزی که در دانشگاه های ما بخواهند
از ناکارآمدی اقتصاد دولتی بگویند؛
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
ضرر تولید کننده
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
سود دلالی
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
اختلاف قیمت ۵۰ درصدی
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
محصول بی کیفیت
ضرر مصرف کننده.
فقر، گرانی، بیکاری، تورم.....
@ktabdansh 📚📚
...📚
💬 #بیندیشیم
قوانین اقتصاد نه رشوه قبول می کنند
و نه از مجازات اعدام می ترسند،
آنها دربرابر تصمیم های شما ساکت
نمی شوند.
■ این خلاصه ماجرایی تاریخی است
که اگرچه ۲۳۰ سال پیش به وقوع پیوسته
اما به شکل عجیبی شبیه روزگار امروز
ماست، ماجرایی بسیار عبرت آموز که
آقای #اندرو_دیکسون_وایت در
کتابِ؛ اخلاق و تورم،
آن را مرور می کند. ماجرای کتاب به
اتفاقات بعد از انقلاب فرانسه برمیگردد
وقتی که انقلابیون فکر کردند نیروی
اراده و ایمان آنها می تواند قوانین اقتصادی
را تغییر دهد، پس برای جبران کسری
بودجه دولت ایده تکراری و البته
خطرناکی به ذهنشان رسید:
چاپ پول کاغذی.
📚🔅 اخلاق و تورم
🖊 اندرو دیکسون وایت
..............
روزی که در دانشگاه های ما بخواهند
از ناکارآمدی اقتصاد دولتی بگویند؛
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
ضرر تولید کننده
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
سود دلالی
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
اختلاف قیمت ۵۰ درصدی
چهل سال انحصار و دخالت دولت:
محصول بی کیفیت
ضرر مصرف کننده.
فقر، گرانی، بیکاری، تورم.....
@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
●■
حق، حق است، حتی اگر همه
برعلیه آن باشند.
اشتباه، اشتباه است، حتی اگر همه
موافق آن باشند..
✍ ویلیام پن
📚 #کتاب_دانش
حق، حق است، حتی اگر همه
برعلیه آن باشند.
اشتباه، اشتباه است، حتی اگر همه
موافق آن باشند..
✍ ویلیام پن
📚 #کتاب_دانش
👍3
📚
❇️ آشنایی با #مشاهیر جهان
جورج اورول
● قسمت چهارم:
خواندن نثر جورج_اورول در شفاف ترین
و روان ترین نمونه های آن این احساس را به آدمی می دهد که دقیقا حرف های نویسنده را به شکلی که او می خواهد درک کنیم چون نویسنده می داند که شما فردی هستید که فهم لازم را برای درک کامل آنچه او
می خواهد بیان کند دارید.
اورول دوبار ازدواج کرد. ازدواج اولش با مرگ همسرش و ازدواج دومش در اوج بیماری مادامالعمرش در بیمارستان بود که با همسر دومش آشنا شد.
رویکردی که اورول داشت خدمت به مردم عادی بود. علاقه اش به کتابخوانی را سرمایه خود کرد و داستانی نوشت به سبک کتابهای کودکان، حیوانات شخصیت های آن هستند.
#قلعه_حیوانات متأثر از سه دهه نخست قرن بیستم است. استهزای حاکمیت شوروی و شخص #استالین.
این کتاب حرف های زیادی برای گفتن دارد که به همراه کتاب ۱۹۸۴
رکورد فروشش برای هیچیک از نویسندگان تکرار نشد. شهرت قلعه حیوانات تا آنجاست
که برخی جملات کتاب بشکل ضرب المثل در زبان انگلیسی استفاده میشوند.
" همهٔ حیوانات باهم برابرند
اما برخی برابرترند.
#انیمیشن #قلعه_حیوانات
در کانال موجود است.
💢 ادامه دارد.
@ktabdansh 📚📚
...📚
❇️ آشنایی با #مشاهیر جهان
جورج اورول
● قسمت چهارم:
خواندن نثر جورج_اورول در شفاف ترین
و روان ترین نمونه های آن این احساس را به آدمی می دهد که دقیقا حرف های نویسنده را به شکلی که او می خواهد درک کنیم چون نویسنده می داند که شما فردی هستید که فهم لازم را برای درک کامل آنچه او
می خواهد بیان کند دارید.
اورول دوبار ازدواج کرد. ازدواج اولش با مرگ همسرش و ازدواج دومش در اوج بیماری مادامالعمرش در بیمارستان بود که با همسر دومش آشنا شد.
رویکردی که اورول داشت خدمت به مردم عادی بود. علاقه اش به کتابخوانی را سرمایه خود کرد و داستانی نوشت به سبک کتابهای کودکان، حیوانات شخصیت های آن هستند.
#قلعه_حیوانات متأثر از سه دهه نخست قرن بیستم است. استهزای حاکمیت شوروی و شخص #استالین.
این کتاب حرف های زیادی برای گفتن دارد که به همراه کتاب ۱۹۸۴
رکورد فروشش برای هیچیک از نویسندگان تکرار نشد. شهرت قلعه حیوانات تا آنجاست
که برخی جملات کتاب بشکل ضرب المثل در زبان انگلیسی استفاده میشوند.
" همهٔ حیوانات باهم برابرند
اما برخی برابرترند.
#انیمیشن #قلعه_حیوانات
در کانال موجود است.
💢 ادامه دارد.
@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
کتاب دانش
📚 .9 او نگاهی به دختر نیانداخت، تاکسی به راه خود ادامه می داد و بعد از مدتی در جلوی دراگ استور دونبش توقف کرد. راننده در جایش چرخید و به عقب نگاه کرد. دالماس به او خیره شد ولی با دختر حرف می زد. ' شما می بایستی از پشت تلفن چیزهای بیشتری به من می گفتین.…
داستان های کوتاه
.10
دالماس سری تکان داد و چیزی نگفت.
دختر ادامه داد، " او از خیلی جهات
نفرت انگیز بود.
موقعی که هشیار بود اخم و تخمش
خیلی زیاد بود. موقعی که روشن بود
زننده و شرم آور بود.
موقعی که سرحال بود نمونهٔ کامل یک
آدم خوب بود. به اضافهی اینکه او
بهترین کارگردان فیلم های...
هالیوود است. او توانسته از موضوعات
مربوط پول دربیاورد.
دالماس با لحنی بدون حالت گفت:
دورهٔ او تمام شده بود و دورهٔ همچین
فیلم هایی و او تمام اين ها را می دانست.
دختر نگاه کوتاهی به او انداخت و دوباره
سرش را پایین انداخت و کمی از مشروب
درون لیوانش را نوشید.
او دستمال کوچکی از جیب ژاکت اسپورتش
درآورد و آهسته به لبش مالید.
آدم های طرف دیگر دیوار داشتند
سروصدای زیادی ایجاد می کردند.
ماین کریل گفت: " ما در بالکن غذا
خوردیم. درک مست بود و هر دم
مست تر می شد.
یک چیزی در ذهنش بود، چیزی که
او را خیلی نگران کرده بود. "
دالماس لبخند کمرنگی زد. " شاید آن
چیز همان بیست هزار تایی بود که یک
کسی می خواست از او دستخوش
بگیرد-
یا اینکه از این موضوع چیزی
نمی دانی؟-"
" شاید همان باشد. درک درمورد پول
کمی سختگیر بود. "
دالماس به خشکی گفت:
هزینهٔ مشروب او خیلی بالا بود و آن
قایق تفریحی که او دوست داشت
تا با آن به گردش برود. آن هم بیرون
از مرز دریایی-.
دختر دستش را به تندی بالا آورد.
در چشمان تاریکش نقطه های
درخشانِ رنج می درخشیدند.
او با صدای خیلی آهسته ای گفت: او
مشروبش را از انسانارا " می خرید و با
خودش به اینجا می آورد. او با توجه به
مقداری که برای آینده کنار گذاشته بود-
مجبور بود که مراقب باشد.
لبخند سردی در گوشهٔ لب دالماس
نمودار شد.
مشروبش را تمام کرد و سیگاری گوشهٔ
لبش گذاشت و در جيبش دنبال کبریت
گشت. کبریت روی میز خالی بود.
او گفت: خانم کریل داستانتون رو
تموم کنید.
" ما به آپارتمانش رفتیم. او دوتا
بطری نو بیرون آورد و گفت
قصد داره خوش و
مست بشه.... بعدش ما دعوامون شد....
من بیشتر از این تحمل اون وضعیت رو نداشتم و بیرون آمدم. موقعی که به
خانه رسیدم دلم شور زد. بهش
تلفن کردم، اما جواب نداد،
سرانجام دوباره برگشتم
و با کلیدی که خودم داشتم وارد
شدم و اون رو
مُرده روی صندلی دیدم ."
دالماس بعد از لحظه ای گفت:
چرا اینها رو پشت تلفن به من نگفتی؟!
زن دست هایش را به هم فشرد و
با صدای خیلی آرامی گفت:
من به طرز وحشتناکی ترسیده بودم- و
اینطور شد که فکرم خطا رفت.
دالماس سرش را به عقب برد و به
دیواره تکیه داد و با چشمانی
نیمه بسته به او خیره شد.
دختر گفت: این یک کلک قدیمی است و
من این را می دانستم. درست است؟
دالماس با نرمی بسیار گفت:
تعداد خیلی زیادی از مردم بایستی این
را فهمیده باشند- اما یکی از آنها
احتمالا بی احتیاطی کرده.
📚آدمکش_تازه_کار 🎩
اثر؛ ریموند_چندلر
ادامه دارد.
@ktabdansh 📚📚
...🖊📚✨
.10
دالماس سری تکان داد و چیزی نگفت.
دختر ادامه داد، " او از خیلی جهات
نفرت انگیز بود.
موقعی که هشیار بود اخم و تخمش
خیلی زیاد بود. موقعی که روشن بود
زننده و شرم آور بود.
موقعی که سرحال بود نمونهٔ کامل یک
آدم خوب بود. به اضافهی اینکه او
بهترین کارگردان فیلم های...
هالیوود است. او توانسته از موضوعات
مربوط پول دربیاورد.
دالماس با لحنی بدون حالت گفت:
دورهٔ او تمام شده بود و دورهٔ همچین
فیلم هایی و او تمام اين ها را می دانست.
دختر نگاه کوتاهی به او انداخت و دوباره
سرش را پایین انداخت و کمی از مشروب
درون لیوانش را نوشید.
او دستمال کوچکی از جیب ژاکت اسپورتش
درآورد و آهسته به لبش مالید.
آدم های طرف دیگر دیوار داشتند
سروصدای زیادی ایجاد می کردند.
ماین کریل گفت: " ما در بالکن غذا
خوردیم. درک مست بود و هر دم
مست تر می شد.
یک چیزی در ذهنش بود، چیزی که
او را خیلی نگران کرده بود. "
دالماس لبخند کمرنگی زد. " شاید آن
چیز همان بیست هزار تایی بود که یک
کسی می خواست از او دستخوش
بگیرد-
یا اینکه از این موضوع چیزی
نمی دانی؟-"
" شاید همان باشد. درک درمورد پول
کمی سختگیر بود. "
دالماس به خشکی گفت:
هزینهٔ مشروب او خیلی بالا بود و آن
قایق تفریحی که او دوست داشت
تا با آن به گردش برود. آن هم بیرون
از مرز دریایی-.
دختر دستش را به تندی بالا آورد.
در چشمان تاریکش نقطه های
درخشانِ رنج می درخشیدند.
او با صدای خیلی آهسته ای گفت: او
مشروبش را از انسانارا " می خرید و با
خودش به اینجا می آورد. او با توجه به
مقداری که برای آینده کنار گذاشته بود-
مجبور بود که مراقب باشد.
لبخند سردی در گوشهٔ لب دالماس
نمودار شد.
مشروبش را تمام کرد و سیگاری گوشهٔ
لبش گذاشت و در جيبش دنبال کبریت
گشت. کبریت روی میز خالی بود.
او گفت: خانم کریل داستانتون رو
تموم کنید.
" ما به آپارتمانش رفتیم. او دوتا
بطری نو بیرون آورد و گفت
قصد داره خوش و
مست بشه.... بعدش ما دعوامون شد....
من بیشتر از این تحمل اون وضعیت رو نداشتم و بیرون آمدم. موقعی که به
خانه رسیدم دلم شور زد. بهش
تلفن کردم، اما جواب نداد،
سرانجام دوباره برگشتم
و با کلیدی که خودم داشتم وارد
شدم و اون رو
مُرده روی صندلی دیدم ."
دالماس بعد از لحظه ای گفت:
چرا اینها رو پشت تلفن به من نگفتی؟!
زن دست هایش را به هم فشرد و
با صدای خیلی آرامی گفت:
من به طرز وحشتناکی ترسیده بودم- و
اینطور شد که فکرم خطا رفت.
دالماس سرش را به عقب برد و به
دیواره تکیه داد و با چشمانی
نیمه بسته به او خیره شد.
دختر گفت: این یک کلک قدیمی است و
من این را می دانستم. درست است؟
دالماس با نرمی بسیار گفت:
تعداد خیلی زیادی از مردم بایستی این
را فهمیده باشند- اما یکی از آنها
احتمالا بی احتیاطی کرده.
📚آدمکش_تازه_کار 🎩
اثر؛ ریموند_چندلر
ادامه دارد.
@ktabdansh 📚📚
...🖊📚✨
👍1
📚
از انقلاب ترافیکش ماند
و از آزادی میدان،
از استقلال هتل و
از جمهوری خیابانش.
سال های سال همه چیز تغییر کرد
به جز سانديس هایی که رویشان
نوشته اند از اینجا باز کنید ولی
مردم هنوز از آنجا باز می کنند..
📚 #کتاب_دانش
......🌗
از انقلاب ترافیکش ماند
و از آزادی میدان،
از استقلال هتل و
از جمهوری خیابانش.
سال های سال همه چیز تغییر کرد
به جز سانديس هایی که رویشان
نوشته اند از اینجا باز کنید ولی
مردم هنوز از آنجا باز می کنند..
📚 #کتاب_دانش
......🌗
👌9👍2👎2
📚
👤 #فیدل_کاسترو
انقلابی که فساد کند
و به سرمایه داران بپیوندد؛
باید ناقوس مرگ کشور انقلابی
را به صدا درآورد...!
🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👤 #فیدل_کاسترو
انقلابی که فساد کند
و به سرمایه داران بپیوندد؛
باید ناقوس مرگ کشور انقلابی
را به صدا درآورد...!
🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍5😐1
📚📖
🔅 کتابِ؛ فریدون سه پسر داشت
🖊 عباس معروفی
شاید همه چیز با نان آغاز شد
ما فرزندان انقلاب نبودیم؛ ما
نان بودیم، نان داغی که لقمه ی
چپ سران حکومت شدیم.
تکه پاره مان کردند و خوردند و
پاشیدند، نه، چه می گویم؟!
انگار که در این خلقت اضافه بودیم.
ما را مصرف جامعه مان نکردند،
ما را اسراف کردند، پخش مان
کردند که بر سفره ی خودمان
ننشسته باشیم.
که هیچکدام مان برای ساختن آن
نقش نداشته باشیم..
@ktabdansh 📚📚
...📚
🔅 کتابِ؛ فریدون سه پسر داشت
🖊 عباس معروفی
شاید همه چیز با نان آغاز شد
ما فرزندان انقلاب نبودیم؛ ما
نان بودیم، نان داغی که لقمه ی
چپ سران حکومت شدیم.
تکه پاره مان کردند و خوردند و
پاشیدند، نه، چه می گویم؟!
انگار که در این خلقت اضافه بودیم.
ما را مصرف جامعه مان نکردند،
ما را اسراف کردند، پخش مان
کردند که بر سفره ی خودمان
ننشسته باشیم.
که هیچکدام مان برای ساختن آن
نقش نداشته باشیم..
@ktabdansh 📚📚
...📚
👍6👎1👌1
🔥5💯2
📚
سیُ چند استان به مقدار کافی
خیابانُ نیسان به مقدار کافی
دو پیمانه جیب گشاد از چپُ راست
طلا، نفت، دکان، به مقدار کافی
اجاق، انگلیسی ولی دیگ روسی
در آن آبِ جوشان به مقدار کافی
سه کفگیر چین، چند قاشق فرانسه
فلسطینُ لبنان به مقدار کافی
دوپر مرگ براين دوپر مرگ بر آن
لگد، مشت، دندان به مقدار کافی
تجاوز به دیوارهای سفارت
سپس کشک تاوان به مقدار کافی
دوتا قطعنامه، چهل پارچ تحریم
فشارُ غم نان به مقدار کافی
از این ور دوجین دزدُ یک دسته مفسد
از آن ور نگهبان به مقدار کافی
دوقوطی غنی سازیُ هسته بازی
سپس ربّ کتمان به مقدار کافی
........
✍ شروین سلیمانی
@ktabdansh 📚📚
...📚
سیُ چند استان به مقدار کافی
خیابانُ نیسان به مقدار کافی
دو پیمانه جیب گشاد از چپُ راست
طلا، نفت، دکان، به مقدار کافی
اجاق، انگلیسی ولی دیگ روسی
در آن آبِ جوشان به مقدار کافی
سه کفگیر چین، چند قاشق فرانسه
فلسطینُ لبنان به مقدار کافی
دوپر مرگ براين دوپر مرگ بر آن
لگد، مشت، دندان به مقدار کافی
تجاوز به دیوارهای سفارت
سپس کشک تاوان به مقدار کافی
دوتا قطعنامه، چهل پارچ تحریم
فشارُ غم نان به مقدار کافی
از این ور دوجین دزدُ یک دسته مفسد
از آن ور نگهبان به مقدار کافی
دوقوطی غنی سازیُ هسته بازی
سپس ربّ کتمان به مقدار کافی
........
✍ شروین سلیمانی
@ktabdansh 📚📚
...📚
👍4👎3❤1🤣1
Audio
📚🎧
📖 ماجرای_هری
■ آقای_نویسنده
اثر؛ #جوئل_دیکر
● قسمت هفتادُ نه
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...🎧📚
پدر در کلیسا را باز کرد
فضای داخل تاریک و هوایش
به شدت سرد بود. به آرامی
جلو رفت، باران با همهٔ قدرت
بر سقف شلاق می زد.
دیگر هیچکس در کلیسا
نمانده بود. او خواست از پله
ها بالا به سمت محراب برود
که صدایی از پشت سرش
گفت...
.......
📖 ماجرای_هری
■ آقای_نویسنده
اثر؛ #جوئل_دیکر
● قسمت هفتادُ نه
🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...🎧📚
پدر در کلیسا را باز کرد
فضای داخل تاریک و هوایش
به شدت سرد بود. به آرامی
جلو رفت، باران با همهٔ قدرت
بر سقف شلاق می زد.
دیگر هیچکس در کلیسا
نمانده بود. او خواست از پله
ها بالا به سمت محراب برود
که صدایی از پشت سرش
گفت...
.......
■●
📚 تسخیرشدگان
اگر شما " گیوتین "
را به جلوی صحنه آورده اید و آن را
با این شادمانی و افتخار، افراشته و
به آسمان رسانده اید،
فقط برای اینَست که بریدنِ سر
از همه کار آسان تر است و
پروردن اندیشه در سر، از همه کار
دشوارتر. 🖊 #داستایفسکی
📚#کتاب_دانش 🌒
📚 تسخیرشدگان
اگر شما " گیوتین "
را به جلوی صحنه آورده اید و آن را
با این شادمانی و افتخار، افراشته و
به آسمان رسانده اید،
فقط برای اینَست که بریدنِ سر
از همه کار آسان تر است و
پروردن اندیشه در سر، از همه کار
دشوارتر. 🖊 #داستایفسکی
📚#کتاب_دانش 🌒
❤1
📚
این مردم
در چیستی زندگی خودشان هم
مانده اند ...
اگر به حرف این ها اهمیت بدهی؛
هرکس برایت حکمی صادر می کند ...
گوش هایت را بگیر،
توی لاک خودت بمان؛
و برای خودت زندگی کن...
..
" شما، تنها امیدِ خودتان هستید؛
این وظیفهٔ دنیاست تا آنقدر به
ناامید کردنتان ادامه دهد؛ تا
سرانجام با این حقیقت بیدار شوید."
@ktabdansh 📚📚
...📚
این مردم
در چیستی زندگی خودشان هم
مانده اند ...
اگر به حرف این ها اهمیت بدهی؛
هرکس برایت حکمی صادر می کند ...
گوش هایت را بگیر،
توی لاک خودت بمان؛
و برای خودت زندگی کن...
..
" شما، تنها امیدِ خودتان هستید؛
این وظیفهٔ دنیاست تا آنقدر به
ناامید کردنتان ادامه دهد؛ تا
سرانجام با این حقیقت بیدار شوید."
@ktabdansh 📚📚
...📚
👌4❤1🔥1
📚💬
ما می دانیم که آنها دروغ می گویند،
آنها می دانند که دروغ می گویند،
آنها می دانند که ما می دانیم که
آنها دروغ می گویند،
ما هم می دانیم که آنها می دانند که
ما می دانیم که آنها دروغ می گویند،
اما با این وجود
آنها باز دروغ می گویند.
👤 #الکساندر_سولژنیستین ↪️
بخاطر افشای جنایت
جوزف استالين در رمان هایش
بیست سال را در تبعید گذراند.
🉑@ktabdansh 📚📚
...📚
ما می دانیم که آنها دروغ می گویند،
آنها می دانند که دروغ می گویند،
آنها می دانند که ما می دانیم که
آنها دروغ می گویند،
ما هم می دانیم که آنها می دانند که
ما می دانیم که آنها دروغ می گویند،
اما با این وجود
آنها باز دروغ می گویند.
👤 #الکساندر_سولژنیستین ↪️
بخاطر افشای جنایت
جوزف استالين در رمان هایش
بیست سال را در تبعید گذراند.
🉑@ktabdansh 📚📚
...📚
⚡1