Audio
🎧 کتاب صوتی 🎧
📙 #کتاب_ها_باگت_ها_و_ساس
/۱۹
✍#جرمی_مرسر
🎤 ایوب_آقاخانی
قسمت پایانی.
ناگهان خیلی احساس
خستگی کردم.
عملا موقع برگشت به
کتابفروشی از راهآهن توی
قطار چرت زدم
و ایستگاه را رد کردم و برای
همین هم مجبور شدم ...
www.tgoop.com/ktabdansh 🎧📙
📙 #کتاب_ها_باگت_ها_و_ساس
/۱۹
✍#جرمی_مرسر
🎤 ایوب_آقاخانی
قسمت پایانی.
ناگهان خیلی احساس
خستگی کردم.
عملا موقع برگشت به
کتابفروشی از راهآهن توی
قطار چرت زدم
و ایستگاه را رد کردم و برای
همین هم مجبور شدم ...
www.tgoop.com/ktabdansh 🎧📙
👍1👌1😍1
جکی، ترجیح میدهی کدام باشی؟
عصبانی یا دیوانه؟
- فکرکنم من ترجیح میدهم که
دیوانه باشم، چون میشود
دیوانه بود و همچنان خوشحال..
📓 اقیانوسی در ذهن
- کلر وندرپول
📚🌗
عصبانی یا دیوانه؟
- فکرکنم من ترجیح میدهم که
دیوانه باشم، چون میشود
دیوانه بود و همچنان خوشحال..
📓 اقیانوسی در ذهن
- کلر وندرپول
📚🌗
🤝3❤2😍1💯1
Forwarded from کانال تبادلات ژرف
🤩🤑دنبال راهی میگردی
که ذهنیتت رو ارتقا بدی ؟!
بیا اینجا 👇
https://www.tgoop.com/addlist/4w51K1xtMz8yOTg0
👆👆👆👆
🌱🏅کلی کانالهای کاربردی برای ذهنی قوی و خود ساخته
🎁یک کانال ویژه هم هدیه بتو
👇هک ذهن و رهایی از افکار منفی
@royal_silencemind
که ذهنیتت رو ارتقا بدی ؟!
بیا اینجا 👇
https://www.tgoop.com/addlist/4w51K1xtMz8yOTg0
👆👆👆👆
🌱🏅کلی کانالهای کاربردی برای ذهنی قوی و خود ساخته
🎁یک کانال ویژه هم هدیه بتو
👇هک ذهن و رهایی از افکار منفی
@royal_silencemind
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برایت رؤیاهایی آرزو میکنم،
تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور که ازمیانشان
چندتایی برآورده شود.
برایت آرزو میکنم که دوستداشته
باشی آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی آنچه را که باید
فراموش کنی.
برایت شوق، آرزو میکنم.
آرامش آرزو میکنم.
برایت آرزو میکنم که با آواز
پرندگان بیدار شوی و با خندهٔ
کودکان.
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری...
در رکود،
در بیتفاوتی
و ناپاکی روزگار.
بهخصوص برایت آرزو میکنم
که خودت باشی.
...📚
تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور که ازمیانشان
چندتایی برآورده شود.
برایت آرزو میکنم که دوستداشته
باشی آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی آنچه را که باید
فراموش کنی.
برایت شوق، آرزو میکنم.
آرامش آرزو میکنم.
برایت آرزو میکنم که با آواز
پرندگان بیدار شوی و با خندهٔ
کودکان.
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری...
در رکود،
در بیتفاوتی
و ناپاکی روزگار.
بهخصوص برایت آرزو میکنم
که خودت باشی.
...📚
😍3❤2❤🔥1🔥1
زنده ایم یا زندگی میکنیم.pdf
14.8 MB
#مسعود_لعلی
کارشناس ارشد رشتهٔ
روانشناسی بالینی،
بنیانگذار سبک قصهدرمانی
یک کتاب فوقالعاده
با دهها روایت جذاب
و آموزنده در زمینهٔ خودسازی
و رشد درونی.
" روز را خورشید میسازد
روزگار را ما. "
" عامل تغییر باش نه معلول
تغییر "
📚زندهایم یا زندگی میکنیم
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
کارشناس ارشد رشتهٔ
روانشناسی بالینی،
بنیانگذار سبک قصهدرمانی
یک کتاب فوقالعاده
با دهها روایت جذاب
و آموزنده در زمینهٔ خودسازی
و رشد درونی.
" روز را خورشید میسازد
روزگار را ما. "
" عامل تغییر باش نه معلول
تغییر "
📚زندهایم یا زندگی میکنیم
www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
👍1👏1👌1
کتاب دانش
..... 📖 مطالعه ص ۱۶۴ مسیو، شما مثل من حس نمیکنید؟ شما تحقیق و کتابهای خودتون رو دارید، در همین هدف خدمت میکنید ' کتابهایم، تحقیقم؛ احمق. چه اشتباهی ' - چیزی بینمان مرده است.' چرا مینویسید مسیو؟ نمیدونم فقط برای اینکه بنويسم. با لحن…
......
📖 مطالعه ص ۱۷۰
مردخودآموخته ملایمتر میشود.
' مسیو کلمات بین ما جدایی میندازن.
احمقانه لبخند میزند.
' آدمها تحسینبرانگیزند.
میخواهم بالا بیاورم،
و ناگهان آنجاست. #تهوع.
نقطه اوج خوبی است. آمدنش را
حس کرده بودم.
وراجی مردخودآموخته وزوزی
در گوشم است.
دستهٔ چاقوی دسر را چنگ زدهام.
در دستم است. همیشه چیزی را
لمس کردن چه فایدهای دارد؟
باید از میانشان سُر خورد.
تیغه چاقو را خم میکنم.
- پس این تهوع است.
- این گواه کورکننده؟
چقدر در موردش فکر کرده بودم!
دربارهاش نوشتهام. حالا میدانم؛
- من وجود دارم، جهان وجود دارد،
مطمئنم جهان وجود دارد.
همهاش همین است.
فرقی به حالم ندارد، از همان روزی
که میخواستم روی آب
سنگپراکنی کنم؛ حسکردم که
وجود دارد. - همهچیز از
آنجا شروع شد.
- بعداز آن تهوعهای دیگری هم
بودند. و بعد تهوعی دیگر.
اما هرگز به اندازهٔ امروز
قوی نبود.
مردخودآموخته، بهسمتش
برمیگردم. چه اتفاقی برایش
افتاده؟ چرا داخل صندلیاش
فرو میرود؟
حالا دیگر دارم مردم را میترسانم.
- ترسیدن از من کار زیاد اشتباهی
نیست.
میتوانم این چاقو را در چشم
مردخودآموخته فروکنم!
مردم لگدمالم میکنند.
چیزهای زیادی مثل این هستند که
وجود دارند.
- همه دارند نگاهم میکنند.
بلند میشوم. همهچیز دورم
چرخ میزند.
' به این زودی میخواهید بروید؟
" یکمی خستهام. ممنون بابت ناهار.
خدانگهدار.
چاقوی دسر در جیبم مانده! پرتش
میکنم روی میز. همه نگاهم میکنند.
فکر میکردند منهم مثل آنهایم،
که انسانم.
- اما من فریبشان دادم. - ناگهان
ظاهر انسانیم را ازدست داده بودم
و بهجای من خرچنگی دیدند که از
این محل انسانی، عقبعقب خارج
شده بود.
- چرخیدن چشمها و افکار
وحشتزدهای که پشت سرم احساس
میکنم، معذبم میکنند.
آدمهای زیادی کنار ساحل قدم
میزنند. ( توضیحاتی دربارهٔ
پوشش آنها )
- وقتی جنگ اعلام میشود،
غریبهها یکدیگر را در آغوش میگیرند.
کشیشی درحالیکه دارد کتاب دعای
تلخیص شدهاش را میخواند،
هرازگاهی به دریا نگاه میکند.
- دریا هم جوری کتاب دعای
تلخیص شده است.
- حکایت از خدا دارد.
ادامه دارد
...📚
📖 مطالعه ص ۱۷۰
مردخودآموخته ملایمتر میشود.
' مسیو کلمات بین ما جدایی میندازن.
احمقانه لبخند میزند.
' آدمها تحسینبرانگیزند.
میخواهم بالا بیاورم،
و ناگهان آنجاست. #تهوع.
نقطه اوج خوبی است. آمدنش را
حس کرده بودم.
وراجی مردخودآموخته وزوزی
در گوشم است.
دستهٔ چاقوی دسر را چنگ زدهام.
در دستم است. همیشه چیزی را
لمس کردن چه فایدهای دارد؟
باید از میانشان سُر خورد.
تیغه چاقو را خم میکنم.
- پس این تهوع است.
- این گواه کورکننده؟
چقدر در موردش فکر کرده بودم!
دربارهاش نوشتهام. حالا میدانم؛
- من وجود دارم، جهان وجود دارد،
مطمئنم جهان وجود دارد.
همهاش همین است.
فرقی به حالم ندارد، از همان روزی
که میخواستم روی آب
سنگپراکنی کنم؛ حسکردم که
وجود دارد. - همهچیز از
آنجا شروع شد.
- بعداز آن تهوعهای دیگری هم
بودند. و بعد تهوعی دیگر.
اما هرگز به اندازهٔ امروز
قوی نبود.
مردخودآموخته، بهسمتش
برمیگردم. چه اتفاقی برایش
افتاده؟ چرا داخل صندلیاش
فرو میرود؟
حالا دیگر دارم مردم را میترسانم.
- ترسیدن از من کار زیاد اشتباهی
نیست.
میتوانم این چاقو را در چشم
مردخودآموخته فروکنم!
مردم لگدمالم میکنند.
چیزهای زیادی مثل این هستند که
وجود دارند.
- همه دارند نگاهم میکنند.
بلند میشوم. همهچیز دورم
چرخ میزند.
' به این زودی میخواهید بروید؟
" یکمی خستهام. ممنون بابت ناهار.
خدانگهدار.
چاقوی دسر در جیبم مانده! پرتش
میکنم روی میز. همه نگاهم میکنند.
فکر میکردند منهم مثل آنهایم،
که انسانم.
- اما من فریبشان دادم. - ناگهان
ظاهر انسانیم را ازدست داده بودم
و بهجای من خرچنگی دیدند که از
این محل انسانی، عقبعقب خارج
شده بود.
- چرخیدن چشمها و افکار
وحشتزدهای که پشت سرم احساس
میکنم، معذبم میکنند.
آدمهای زیادی کنار ساحل قدم
میزنند. ( توضیحاتی دربارهٔ
پوشش آنها )
- وقتی جنگ اعلام میشود،
غریبهها یکدیگر را در آغوش میگیرند.
کشیشی درحالیکه دارد کتاب دعای
تلخیص شدهاش را میخواند،
هرازگاهی به دریا نگاه میکند.
- دریا هم جوری کتاب دعای
تلخیص شده است.
- حکایت از خدا دارد.
📚 تهوع - ژان_پل_سارتر
ادامه دارد
...📚
❤1👍1👌1
.
یکجایی در زندگی هر آدمی
پیش میآید که تصمیم میگیرد
چطور آدمی باشد؛ آدمی که
اجازهٔ هر سلطهگریای را به مردم
میدهد یا نه!
📕 مردی بهنام اوه
✍ - فردریک بکمن
یکجایی در زندگی هر آدمی
پیش میآید که تصمیم میگیرد
چطور آدمی باشد؛ آدمی که
اجازهٔ هر سلطهگریای را به مردم
میدهد یا نه!
📕 مردی بهنام اوه
✍ - فردریک بکمن
❤2❤🔥1😍1💯1