Telegram Web
Audio
🎧 کتاب صوتی 🎧
📙 #کتاب_ها_باگت_ها_و_ساس_ها

#جرمی_مرسر


🎤 ایوب_آقاخانی

www.tgoop.com/ktabdansh 🎧📙
.
منصفانه‌تر بود که هرکس فقط
تاوان نفهمی خودش را می‌داد.
- فریدون_فرخزاد


••☆📚🌖
👍42
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی آماده می‌شویم
خداحافظی کنیم با هر‌آنچه که
به آن عشق ورزیدیم

این روز احتمالا روز شادی نخواهد بود،
اما قطعا روز بزرگ‌تر شدن ما خواهد بود.

- خانم، پونه مقیمی
- تکه‌هایی از یک کل منسجم

https://www.tgoop.com/ktabdansh/521

...📚
👌7
■ خدا خاموش است.
چه‌کنیم انسان خفقان بگیرد؟

- وودی آلن
.
👍42
کتاب دانش
📖 مطالعه ص ۱۲۲ تحت‌تأثیر تابلوهای موزه قرار گرفتم. از سایه دالان عبور کردم. بیش از صد و پنجاه پرتره روی دیوار. هنوز وقت داشتم که به عقب برگردم. هيچکدام از این نقاشی‌ها هنگام مرگ عزب نبودند. هیچ‌کدام بدون وصیت و فرزند و بدون استغفار از دنیا نرفته بودند.…
.
مطالعه ص ۱۲۸

از این‌رو تنها چیزی‌که به‌جای می‌ماند
بقایای خاکستری پاروتن بود‌.
این بقایا مرا به‌خود جلب می‌کرد.
پاروتن با من جنگید و ناگهان
خاموش شد.‌ از او چهره‌ای رنگ‌پریده
و دهان باریک و گونه‌هایش تابلو را
پوشانده بود.
کارمندانش به‌مانند دیواری وحشتناک
به او برمی‌خوردند.
چقدر طول کشیده بود زنش متوجه
شود؟ دوسال؟ پنج سال؟
شاید در روزی گرم گوشت تن او
بی‌دفاع شده و باد کرده بود.

با دقت و جزئیات نقاشی شده
بودند.‌ اما قلم‌مو ، ضعف رازآلود
چهرهٔ مردان را از سیمایشان
ربوده بود. درست زمانی‌که
می‌خواستند به نیاکان بپيوندند،
خود را به دست نقاشی چیره‌دست
سپرده بودند.
چیزی‌که این تابلوهای تیره به من
می‌فهماند، بازنگری انسانی دربارهٔ
انسانی دیگر بود.
زن و مردی به تابلوهای رمی پاروتن،
استاد والا نگاه می‌کردند ؛ چقدر
خوش‌قیافه است، چقدر خردمند
به‌نظر می‌آید. مرد داشت از گوشهٔ
چشمش مرا نگاه می‌کرد،
خندهٔ ملایمی سر داد.‌ ( زن و مرد
درمورد تابلوهای دیگر صحبت
می‌کردند و نظر میدادند. مارشال "
قسم یاد کرد تا زندگی‌اش را وقف
برقراری مجدد نظم و قانون کند.
پاکوم " بیان کرد ؛
کشور ما از بیماری سختی رنج
می‌برد ؛
طبقهٔ فرمان‌روا دیگر نمی‌خواهد
فرمانروایی کند.‌ چه کسی باید
فرمانروایی کند،
اگر انسان به‌واسطهٔ اصل و نسب،
آموزش و تجربه‌شان شایسته‌ترین
مردم برای زمامداری قدرت‌اند، در
اثر بیزاری و کناره‌گیری، از آن روی
برگردانند؟ - اغلب گفته‌ام ،
فرمانروایی حق نخبگان نیست،
بلکه مسؤلیت آنان است.
آقایان التماس می‌کنم بیایید اصل
تسلط و اختیار را بازیابیم.
حقیقت را میان صفحات مجلهٔ
ساتیریک بوویل، یافته بودم. به‌طور
کل به بلوینی" اختصاص یافته بود.
عنوان مجله نوشته شده بود؛
شپش شیر . ( دربارهٔ الویه بلوینی
توضیحاتی می‌دهد نسبت به تابلوی
نقاشی ) از این آدم ۱۵۲ سانتی
چیزی برای آیندگان باقی نماند جز
چهره‌ای تهدید‌آمیز.

بی‌صدا از تالار طولانی عبور کردم،
به چهره‌های متمایز در سایه‌ها
درود می‌گفتم.
برگشتم. به درود ای سوسن‌های زیبا
که در پناهگاه‌های کوچک نقاشی
شده‌تان باوقار نشسته‌آید.‌
به درود ، سوسن‌های زیبا، مایه غرور
ما و دلیل ما برای بودن،
به درود ای عوضی‌ها !

دوشنبه
دیگر کتابم را در مورد رولبون
نمی‌نویسم. تمام شده است.
نمی‌توانم بیشتر از این بنویسم.
- قرار است با زندگی‌ام چه کنم؟
ساعت ۳ بود.‌ پشت میزم پرونده‌هایی
را که در مسکو دزديده بودم
کنار دستم گذاشتم، مشغول نوشتن
بودم.‌
برای پراکندن شریرانه‌ترین شایعات
نهایت دقت و توجه را به‌کار برده
بودند.
حتما مارکی رولبون خودش را اسیر
این حرکت‌ها کرده بود. زیرا به
برادرزاده‌اش نامه داده و
وصیت‌نامه‌اش را تنظیم کرده بود.
- من زندگی‌ام را به او وام داده بودم.
- او را مثل تابشی در قعر درونم
حس می‌کردم.
او با برادرزاده‌اش صادق نبوده.
می‌خواسته خودش را بی‌گناه جلوه
دهد.‌
- این‌ها کافی بود تا مرا در اندیشه
و خیالاتم فرو برد.


تهوع - ژان_پل_سارتر


ادامه دارد
...📚
👍2
mahkum shodegan.pdf
1.2 MB
📚محکوم شدگان
👤 لئونید آندریف

این رمان به زندان می‌رود تا
سرنوشت هفت نفری که به
دار آویخته شدند را
بازگو کند.

سرگی به گونه دردناکی دچار
سرگردانی شده بود به خود
می‌گفت لعنت به همه چیز
این چیست؟ من کجا هستم؟
من کی هستم؟ با دقت و
حوصله خود را ورانداز می‌کرد.

www.tgoop.com/ktabdansh📚
.
4
■ یاد بگیرید وقتی کسی
خودش را
برایتان حذف کرد ،
آن‌را موهبت درنظر بگیرید.

- مارک منسن

.
6
کارِ قانون، اثبات صحتِ عقاید نیست ؛
کارِ قانون، حفظ سلامت و امنیت
کشور و جان و مال تک‌تک افراد است.

- جان لاک
...📚
6
کتاب دانش
. داستان‌های کوتاه ماکس از روی نیمکت برخاسته بود و لبخندی شرم‌آلود اما جذاب روی لب‌هایش نقش می‌بست.‌ نزدیک بود جلو برود و حرف اشتباه دختر جوان را تصحیح کند: مادمازل، این درخت سپیدار نیست بلکه شبه سپیدار یا به کلام دیگر انجیر عربی است. البته دختر…
.

📚 آوای زنگوله‌ها
نوشتهٔ؛ فرانسوا ماژوله

برعکس آنچه به‌آسانی پیش چشمش
شکل می‌گرفت هیکل درشت و
تنومند میس آرابلا بود که یک
سروگردن از او بلندتر به‌نظر می‌رسید
و سرخی پوست صورتش ( که به
قول خانم پرالب نشانهٔ سلامتی
کامل او بود ) و آن صدای هولناک
تیز، زیر و گوش‌خراشی که با ناز و
عشوه از آن هیکل چاق و پر زور
خارج می‌شد.

صدایی که میس آرابلا در هر موقعیت
کم و بیش مناسب، همراه با موسیقی
" آوای زنگوله‌های اپرا لاکمه "
با لجاجت به گوش خلق می‌رساند.
ماکس برای نخستین بار ، نه با
تسلیم و رضای همیشگی یا به‌عنوان
آن روی سکهٔ محسنات آرابلا،
بلکه با نوعی سرکشی و انزجار به آن
صدا می‌اندیشید ؛
از آوای زنگوله‌ها متنفرم "
برای سومین بار از جا بلند شد اما
هنگامی که دختر ناشناس دست در
دست پسربچه، از روی صندلی
برخاست و با لطف و ملاحتی
خدادادی قدم‌زنان دور شد ،
ماکس دوباره نشست‌. فرشتهٔ نگهبان
مخصوص او ( فرشتهٔ نگهبانی با
یقه‌ی آهار زده ، عینک و زنجیر
ساعت طلا ، شاید با خطوط
چهرهٔ آمرانه خانم پرالب، سبیل
نازک و بینی قلمی او ) در گوشش
نجوا کرد :
' دنبالش نرو ! پرستاری بیش نیست ،
کسی چه می‌داند شاید هم
ماشین‌نویس یا حتی کارگر ساده
باشد.... اصلا از آن نوع زن‌هایی
نیست که می‌بایست مورد توجه
وکیل پرالب مشهور قرار بگیرند.

اما وکیل پرالب، سرمست از رایحه
بهار پاسخ داد.
او واقعا بیست ساله است در
حالی‌که میس آرابلا از هفت سال
پیش بیست ساله مانده است.
چشم‌های او بنفش و به نادرترین
رنگ است. آیا چشم‌های میس
آرابلا رنگ هم دارد؟
هیچ‌وقت متوجه نشده‌ام !
وقتی آرابلا راه می‌رود انگار رژه
سربازان را دنبال می‌کند و من
نمی‌دانستم زن‌هایی وجود دارند
که گویی پرواز می‌کنند. "
و ماکس در پی دامن خاکستری که
دالبرهای سادهٔ گلدوزی شده داشت،
به راه افتاد.
دامن خاکستری جلوی چرخ و فلک‌
اسب‌های چوبی ایستاد.
پسربچه به‌طرف چرخ و فلک دوید
و ماکس در فاصله‌ی ده متری با
تألم و دلسوزی به آنها نگریست.

ادامه دارد

📚
3
در صورت وقوع بحران یا جنگ.pdf
3.3 MB
📚 در صورت وقوع بحران یا
جنگ چه کارهایی باید
انجام دهیم
.

📚 این بروشور توسط وزارت دفاع
سوئد برای شهروندان این کشور
تهیه شده که در شرایط جنگی
چه کارهایی باید انجام بدهند.
این نسخه به زبان فارسی برای
فارسی‌زبانان ساکن سوئد نوشته
شده ، حاوی مطالب بسیار مفید
است که می‌تواند در هر شرایط
اضطراری کمک کننده باشد.

👈 #پیشنهاد_دانلود

www.tgoop.com/ktabdansh📚
.
5
.
اگر مصیبت چشیده‌اید و
کماکان با جنایتکاران دست می‌دهید ،
پس دیگر شایستگی این را ندارید
که شما را
پدر ، دوست ، یا معشوق بنامند ؛
و مرتبه و جایگاه شما هم در
هستی ، هرچه باشد ،

دل‌تان ، دل بزدلان است
و ذهن‌تان ذهن چاپلوسان.

#توماس_پین
📚 عقل سلیم

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍12👎1
علی آقا دایی ♡
و
ووریا غفوری


...📚🇮🇷 #ایران‌م
13👎1🤣1
🔷🔹🔹


🔷🔹 چشم‌انداز ابدیت ؛
🔷🔹 گفتگو با هیچ ؛

ما نه داشته‌ایم و نه خواهیم داشت.
چنین است حکایت ما ،
چنان‌که #شوپنهاور گفت :
گرفتار آمده‌ایم میان دو ابدیت یا
دو هیچ : گذشته‌ای بی‌مرز که تا بوده
ما نبوده‌ایم و آینده‌ای بی‌کران که
خواهد بود و ما نخواهیم بود.

ساده‌تر بگویم؛
هزاران سال بوده‌اند و ما نبودیم و
هزاران سال خواهند بود و ما نخواهیم
بود.
بنابراین بودن و هستی ما در این مقیاس
عظیم ابدیت کمتر از کسری از ثانیه
است! پس دیگر چه اهمیت خواهد
داشت که دیگری و دیگرانی با
چشم تحقیر ما را بنگرند یا آن‌که
حسرت موقعیت‌مان را بخورند و حمد
و ثنایمان گویند؟
آیا این چیزی جز یک فریبی کریه نیست؟

در آن‌چه گذشته در شور فتح‌ها در
اشک‌ها در فریاد عاشقان در سکوت
قدیسان در هیچ‌یک‌شان ما سهمی
نداشته‌ایم.

و در آنچه خواهد آمد از پای‌کوبی‌ها تا
زلزله‌ها از عیش خلوت تا جنون
سیاست‌ها ما را هیچ نصیب نیست.

آری. ما نه داشته‌ایم و نه خواهیم داشت.

#اسپینوزا نیز از همین موضع و منظر
بود که همواره تأکید داشت؛

از چشم‌انداز ابدیت بنگر
تا نه رنج تو را بیازارد و
نه شادی تو را بفریبد.

اما #نیچه این ابر فیلسوف سنت‌شکن
با خشونتی باشکوه نهیب می‌زد؛
بودن، یعنی بودن میان دو هیچ.


و #حافظ آینه‌دار خیال و خلسه ،
می‌گفت: جهان و کار جهان جمله هیچ
بر هیچ است، هزار بار من این نکته
کرده‌ام تحقیق....

و #خیام هم او که مست حقیقت
بود و هرگز ابایی از شک و تردیدش
نسبت به تمامی ادیان و عقاید نداشت
می‌افزود که:
آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است!

این چشم‌انداز چشم‌انداز قرب
هستی‌ست.
همان‌جا که شاعران و متفکران مسکن
می‌گزینند.

نه کینه‌ی آنان می‌ماند، نه شکست ما.
نه توهین‌شان اثری دارد و نه تباه‌شدگی
ما وزنی.
وقتی بودن به هیچ نمی‌ارزد،
کینه به چه ارزد؟
ما ساکنان حاشیهٔ هیچ‌ایم .
با دلی آرام در میانه‌ی طوفان هستی.
در این خلاء عظیم،
نه به چنگ آوردن، که به رها کردن
می‌اندیشیم.

📚 کتاب دانش
...📚
[ دستورالعمل ۳۰ ثانیه‌ای
برای نجات جان دیگران
]

[ دوستان و همراهان محترم
کانال کتاب دانش
به علت قطعی اینترنت گسترده
در تهران و سایر شهرها
ممکن هست پست‌های کانال
به‌صورت منظم و معمول
خود نباشه.
مطالعه کتاب‌های
چنین گفت زرتشت و
تهوع و داستان کوتاه
و کتاب صوتی را برای
شما در صورت اتصال
حتما قرار خواهم داد.
از تمامی شما عذرخواهی
می‌کنم با آرزوی سلامتی
شما عزیزانم و پایان جنگ
و آرامش و امنیت برای
ایران عزیزمان. 🙏

📚📚📚 کتاب دانش
...📚🇮🇷
7
📚🍃

آن سو اگر دشمن فراوان است
باکی نیست

من دوستان سینه‌چاکی
این طرف دارم♡

سلام به دوستان نازنین و عزیزم
امید که خوب باشید و در سلامت
کامل ♡

امروز طبق روال پست‌های کانال رو
باهم مطالعه می‌کنیم.

دلتنگ شما بودم♡ 🥰🥲

کتاب دانش 📚
5👍1
کتاب دانش
... 📖 مطالعه قسمت یازده آیا تا‌بحال دوستت را در خواب دیده‌ای؟‌ آیا از دیدن چهرهٔ او ترسیده‌ای؟ یک دوست باید استاد حدس‌زدن و ساکت‌ماندن باشد؛ تو نباید بخواهی همه‌چیزها را ببینی. بگذار هم‌دردی تو در حدس‌زدن باشد. دوستت به همدردی نیاز دارد؟ آیا تو…
...

📖 مطالعه قسمت دوازده

دربارهٔ زنان

از زرتشت تاکنون چیزی دربارهٔ زنان
نشنیده‌ایم.
او گفت: دربارهٔ زن ، تنها باید با مردان
سخن گفت. همه چیز زن معماست.
زادن و مرد وسیله‌ای بیش نیست.
مرد طالب دوچیز است:
خطر و بازی.‌ مرد را برای جنگیدن و
زن را برای بار آوردن.
مرد شبیه بچه است. بگذارید زن
بازيچهٔ نفیس و ظریف چون گوهر
باشد. - بگذارید شعاع تابناک ستارهٔ
عشق در شما بدرخشد ! - بگذارید
عشق شما با شجاعت آمیخته باشد.
عشق شما در افتخار شما باشد.
- از زن عاشق برحذر باش، او
همه‌چیزش را فدا می‌کند! در روح
مردی که شریر است زن پست
می‌نماید. زن باید اطاعت کند تا عمقی
برای خود بیابد.- طبیعت زن سطحی
است و طبیعت مرد عمیق.
پیرزنی به زرتشت گفت؛ هر وقت به
سمت زنان می‌روی، شلاق خود را
فراموش مکن! چنین گفت زرتشت

دربارهٔ نیش افعی( مار جعفری )

زرتشت در زیر درختی خوابیده بود
که مار جعفری او را نیش زد و دور
شد‌.‌ زرتشت گفت هنوز سپاس مرا
نشنیدی. مار گفت راه تو کوتاه است
و زهر من کشنده. " اژدهایی از زهر
مار بمیرد؟ " شاگردانش گفتند
منظور از این داستان چیست؟
" اگر دشمنی دارید ، بدی را با خوبی
پاداش ندهید زیرا موجب شرمساری
او می‌شود. هزاربار خشمناک شدن
شما بر شرمنده شدنش برتری دارد.
اگر از حق خود چشم می‌پوشید
باید انسان بی‌نیازی باشید.
این عدالت سرد شماست؟ عدالت را
به من نشان دهید. چگونه می‌توان
عادل بود؟ - راهب را صدمه بزنید،
چگونه بدی شما را فراموش می‌کند؟
- راهب چون چاهی عمیق است.
اگر یک سنگ در آن فرورفت،
چه‌کسی می‌تواند دوباره آن را بیرون
بياورد؟ بسیار خب، او را هم بکشید!
چنین گفت زرتشت

دربارهٔ فرزند و ازدواج

ای برادر، تو جوان هستی و آرزوی
فرزند داری. ایا این حق را داری؟
آیا ارباب فضیلت‌های خودت هستی؟
میخواهم پیروزی و آزادی‌ت آرزوی
فرزند داشته باشد.
تو فقط نباید تولید مثل کنی.
تو باید انسان والا و برتر خلق کنی.
ازدواج؛ ارادهٔ دوفرد برای خلق.
ازدواج؛ احترام دوفرد به‌یکدیگر.
فقر روحی دونفره!
چرک روحی دونفره!
من این را دوست ندارم. - خداوند
برکت را به‌کسانی‌که باهم جفت نکرد
را از من دور کند.
هرجا می‌بینم یک غاز با یک قدیس
جفت شده آرزو می‌کنم زمین از
تشنج به لرزه درآید.
- یک دروغ ناچیز به‌نام ازدواج.
- ازدواج شما به‌شکل اشتباهات
کوتاه- مدت و حماقت بلند- مدت.
عشق شما تمثیل شادی آفرین و
یک سوختن دردناک است.
■ ابتدا عشق ورزیدن را یادبگیر.
حتی در جام بهترین عشق‌ها هم
تلخی وجود دارد. انسان برتر باش.
من چنین اراده و چنین عشقی را
ازدواجی مقدس
می‌نامم. چنین گفت زرتشت

توضیحات: در واقع نیچه از مفهوم
عشق به سرنوشت" سخن می‌گوید
در اصل او سعی در رویکرد
متعصبانه و مطلق‌گرایانه شوپنهاور
دارد. زیرا شوپنهاور اصرار داشت
که زندگی مطلقا شر است و هیچ
چاره‌ای هم جز نفی نفس وجود ندارد.
( البته او طرفدار خودکشی نبود )
توضیحات ادامه داره

📚 چنین گفت زرتشت - نیچه


● ادامه دارد ..

...📚
2👍2
کتاب دانش
. 📚 آوای زنگوله‌ها نوشتهٔ؛ فرانسوا ماژوله برعکس آنچه به‌آسانی پیش چشمش شکل می‌گرفت هیکل درشت و تنومند میس آرابلا بود که یک سروگردن از او بلندتر به‌نظر می‌رسید و سرخی پوست صورتش ( که به قول خانم پرالب نشانهٔ سلامتی کامل او بود ) و آن صدای هولناک…
...

.
داستان‌های کوتاه

قسمت پنجم

دختر جوانی که روی نیمکت نشسته،
حقيقتا چقدر زيباست!
ماکس قوانین مدنی را فراموش کرده
بود و نام گل‌ها و درخت‌ها را به
صاحب چشم‌های بنفش می‌آموخت.

آنها دوستانه جر و بحث می‌کردند
و برای آینده نقشه می‌کشیدند.
اما این نقشه‌ها هیچ شباهتی
به نقشه‌هایی نداشت که او
( راستی کی؟ خیلی وقت پیش،
شاید یک قرن پیش ) دربارهٔ
میس آرابلا کشیده بود. نقشه‌های
کنونی او سرشار از تقوا و اراده بود.
طرح‌هایی برای یک زندگی پر تلاش،
با موفقیت‌های تدریجی و
قابل تحسین.
البته مادرش شب گذشته از
ازدواج او با این دختر کارگر انتقاد
کرده بود اما ماکس پاسخ داده بود:

عشق از تمام گنج‌های دنیا ارزشمندتر
است.
خیلی زود ازدواج کرده بودند،
جشنی ساده و شاعرانه در کلیسایی
که دیوارهایش را برگ‌های پیچک
پوشانده بود و همسرش با
چهره‌ای شرم‌آگین، دامنی خاکستری،
چشم‌هایی بنفش و صدایی لطیف
که آواز نمی‌خواند، که هرگز
" آوای زنگوله‌ها "
را نمی‌خواند؛ به بازوی او تکیه داده
بود .... و این هم آپارتمانشان،
محقر اما راحت، با پرده‌های کشیده
و چراغ‌های روشن ؛ و بانوی جوان،
با ظاهری بسیار آراسته، سوپ
داغ را که پاداش دلچسب یک روز
کار و تلاش بود، روی سفره بسیار
سفید و تمیز می‌گذاشت و در آن
بعدازظهر آفتابی ماه ژوئن، پسر
آنها هم روی چرخ و فلک تاب
می‌خورد و با مهارت زنگ آن‌را به
صدا درمی‌آورد.
ساعتی بعد پدرش در انجام‌ تکالیف
مدرسه به او کمک می‌کرد و
چشم‌های بنفش با رقت و تأثر به
آن صحنه می‌نگریست.

زمان گویی در رؤیا می‌گذشت.
ماکس گویی در رؤیا به‌یاد می‌آورد
که آرابلا در منزل خانم پاژ منتظر
اوست و باز هم ساعت‌ها به انتظار
می‌نشیند تا او از راه برسد و
صدایش را سر دهد.
نه. ماکس فرصت این کار را به او
نخواهد داد.‌
به او خواهد گفت: آرابلا، به‌دنبال
همسری دیگر بگردید و به‌خاطر
عشق زندگی کنید.
اما آرابلای ناامید، احتمالا فردای
آن با هوشیاری بسیار خودکشی می‌کرد
و تمام ثروتش را به آنها می‌بخشید.
وقتی هر سه باهم به تئاتر عروسکی
که بوی قارچ کپک‌زده می‌داد وارد
شدند، ثروتمند بودند.
پسرشان دست می‌زد.
پرده‌ی مخملی ابری از گرد و خاک
برپا کرد، تمساحی عظیم‌الجثه
با حیله‌گری می‌کوشید عروسک
چوبی معصوم را ببلعد.
ماکس به اولین موکلش، روی صحنه
خیره می‌نگریست.
با چنان مهارت و سخنوری از این
قتل دفاع کرده بود که شبِ بعد از
دفاعیه در تمام پاریس فقط یک
وکیل بر سر زبان‌ها بود‌.
ماکس پرالب.
او با حرکتی ناشی از خستگی جمع
خبرنگاران را کنار می‌زد تا به آپارتمانشان
در جنگل بولونی" برود.‌
اتومبیل ( یکی از آخرین مدل‌های
اتومبیل امریکایی ) منتظر بود تا او و
همسرش را به نخستین شب اجرای
نمایشنامه‌ای برساند.
با فرزندانشان خداحافظی کردند،
اکنون دو یا سه بچهء ملوس داشتند
که با پیژامه‌های بسیار قشنگ، در
فضای باز سالن مختلف کودکان تفریح
می‌کردند.
بالاخره به اپرا رسیدند.
نگهبانان شهر با شمشیرهای برهنه ،
مراسم احترام را به‌جا اوردند.

📚 آوای زنگوله‌ها
نوشتهٔ، فرانسوا ماژوله

ادامه دارد..

...📚🌟🖋
👍4
زیاد در فکر عبادت خدایت که نمی‌دانی
خواست او چیست نباش
بلکه در خدمت مردمی باش که می‌دانی مشکلاتشان چیست و چه می‌خواهند

- کنفسیوس

••☆📚🌘
👏3👌2
2025/07/10 22:45:21
Back to Top
HTML Embed Code: