Telegram Web
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📚
تماشاکنید

#مستند
#ویدئو_مستند

ویژگی‌های حکومت‌های #دیکتاتوری

شماره یک ؛ احمق‌ها حکومت می‌کنند
شماره دو ؛ مردم بدبین و بی‌تفاوت
هستند
شماره سه ؛ دیکتاتورها از کشتن
ابایی ندارند
شماره چهار ؛ سانسور و مبارزه با
گردش آزاد اطلاعات
شماره پنج ؛ کشور منزوی می‌شود
شماره شش ؛ حکومت‌های دیکتاتوری
در گذشته گیر کرده‌اند
شماره هفت ؛ مردم هیچ جایگاهی ندارند
و ....

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍4😍1
Audio
🎧 کتاب صوتی 🎧


📙 #کتاب_ها_باگت_ها_و_ساس
/۱۵
#جرمی_مرسر

🎤 ایوب_آقاخانی

توی مترو دو پسر کوچک که
بیشتر از هفت هشت سال
نداشتند کوپه‌ها را بالا پایین
میرفتند و سعی داشتند از
توریست‌ها دزدی کنند آنها
متوجه شدند که جیب بلوز
جورج پر از پول است..‌.


www.tgoop.com/ktabdansh 🎧📙
.
گفته‌بودم؛
چو بیایی غَمِ دل با تو بِگویَم
چه بگویم
که غم از دل بِرَوَد
چون تو بیایی
‌..

••☆📚🌒
2👍2🕊1😍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دریاچهٔ شوشتر
#ایران_زیبا

زندگی گذر از جادهٔ عمر است
هرروز با مشعل خورشید
از درون شب می‌گذری
تا به باغ فردا برسی
عمر هم حلقه‌های به‌هم
پيوستهٔ زنجیری از کپی فرداهاست

لحظه‌هایت سرشار از عطر زندگی

📚 کتاب_دانش

...📚🍃🌺
👍1😍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #فیلم_سینمایی #ابر

🎭 ژانر : اکشن | ترسناک

⭐️ امتیاز 6.4 از 10
🌎 محصول کشور : ژاپن 2024
مدت زمان 124 دقیقه
📝 زیرنویس فارسی

🗯 خلاصه داستان:
داستان مردی به‌نام یوشی که اجناسی
را اینترنتی بازفروشی می‌کند تا
این‌که روزی طی اتفاقاتی مرموز
متوجه می‌شود زندگی‌اش
تحت خطر قرار گرفته و ...

( فیلم سینمایی کنت مونت کریستو
با لمس لینک زیر
👇

https://www.tgoop.com/ktabdansh/2257 )


www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...🎥
🔥1
📚

#حکایت
📚مکتوبات جنابِ ؛ #مولانا

شخصی را گرگ فرزندش ربوده بود.
در آن آشوب درويشی آمد،
نان خواست.
نان گرم از تنور برآورد در آن سالِ قحط،
به درويش داد و آنگه به‌سوی کوه
روی نهاد که از فرزندش
از خوردنِ گرگ، استخوانی
مانده باشد، آن را جایی دفن کند و
گوری سازد و نوحه گاهی کند.
چون پیش‌تر آمد دید فرزند خود
را که از کوه فرود می‌آمد به سلامت.
نعره زد و بیهوش شد.
فرزند پای پدر را می‌مالید.
چون به هوش آمد، احوال می‌پرسید.
گفت: گرگ مرا بر سر راه آورد و بنهاد
به سلامت و گفت: لقمه‌ای به لقمه‌ای.
و بازگشت.
و یقین است که هیچ ذره‌ای خیر
در راه دین، ضایع نیست.

...📚
1🔥1😍1
کتاب دانش
.... داستان‌های کوتاه از این فکر که مبادا تمام نقشه‌های بزرگی که با دروغ‌های معصومانه، نیرنگ‌های کم اهمیت و لاف و گزافه‌های شجاعانه برای وارث کشیده بود، نقش بر اب شود، هزاران بار می‌مرد و زنده می‌شد. فرشتهٔ نگهبان ماکس ریاکارانه نجوا می‌کرد؛ مادر بیچاره…
.....

داستان‌های کوتاه
📖 #صندوقچه
نوشتهٔ: #ژان_لویی_کورتی

قسمت اول؛

دخترک وارد آشپزخانه شد و
نفس‌زنان گفت:
سیصدهزار فرانک ازش دزدیدند.
مادرش از سابیدن ظرف‌ها دست‌کشید
و با بی‌اعتنایی نگاهش کرد.

- انگار از این اتقاق خوشحالی.
- آخر گوش کن، این پیرزن که
فکر می‌کرد، پول هایش را خیلی خوب
قایم کرده ...
- وقتی آدم از خانم محترمی حرف
می‌زند، نمی‌گوید این پیرزن.
- چه حرفهایی می‌زنی مامان، خودت
هم صدبار گفتی که او یک زنِ خسیسِ
نفرت‌انگیز است ...
می‌خواهی بدانی پول‌هایش را کجا
قایم کرده بود؟
پول‌هایش را ...
- زن بیچاره ! خوشبختانه هنوز
مقداری زمین دارد، می‌تواند زمین‌ها
را بفروشد و چندان هم بدون درآمد
نمی‌ماند.
- اما تو هیچ‌وقت نمی‌توانی حدس
بزنی که پول‌هایش را کجا قایم
کرده بود، یک به هزار شرط می‌بندم ...
- توی تشک.
- از کجا فهمیدی؟
- این کار از قدیم معمول بوده.
- اوه ، بله، خیلی هم معمول بوده.
اما ببین، در قرن بیستم قایم کردن
پول آن‌هم توی تشک، فقط از یک
زن احمق برمی‌آید.
- نشانی دزدها را داده؟
- آره. دوتا جوانک با موتور " وسپا "
آمده بودند. پیرزن دیده که موتور
درست جلوی خانه‌اش توقف کرده
و دو جوان از آن پیاده شدند. گفته که
پسرها عینک دودی زده بودند و
کاپشن چرمی و شلوار جین پوشیده
بودند، اما طبیعتا وقت زیادی
نداشته که نگاهشان کند چون
بلافاصله بیهوشش کرده‌اند‌.
- باید مال همین حوالی باشند.
- حتما. شاید هم می‌دانستند که یک
گنج مخفی دارد.
- شاید هم اتفاقی بوده. یک زن پیر
جلوی در یک خانهٔ محقر، وسط
دشت و صحرا. لابد فکر کرده‌اند که
پس‌اندازی دارد. ولی احتمالا
به چند اسکناس هزاری فکر کرده
بودند.
- ولی سیصد تا اسکناس هزاری پیدا
کرده‌اند. چه پولِ باد‌آورده‌ای.

- نخند.
- نمی‌خندم.
- آره می‌بینم. می‌شود قسم خورد
که این داستان خیلی خوشحالت
کرده.
- خب که چی؟ فکر می‌کنم این
پیرزن جادوگر حقش بود و با لحن
تندی افزود؛
- از خسّت متنفرم. از آدم‌هایی که
دائم پول جمع می‌کنند متنفرم.
از آدم‌هایی که ...

دخترک جمله‌اش را ناتمام گذاشت،
نفسی تازه کرد، پلک‌هایش را چندبار
به‌هم زد و سر برگرداند.
مادرش نگاه خشم‌آلودی به او انداخت،
دوباره مشغول سابیدن ظرف‌ها شد
و گفت:
اما خودت هم توی اتاقت
یک صندوقچه داری که درش را
قفل کرده‌ای و نمی‌دانم چی ،
احتمالا پول ، در آن نگه می‌داری.
- مال من فرق می‌کند، صندوقچهٔ
من یک گنج است.
- بله، ولی اسم این کار هم
مال‌اندوزی است.
ادامه دارد.
ترجمهٔ؛ خانم مهوش قویمی

...📚🌟...🖊
3🔥1😍1
▫️در انتظار خدا به سر بردن

یعنی دَرنَیافتنِ این‌که؛
خُدا دَر توست..

- آندره ژید
••☆📚🌒
👏42🔥1😍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥

تماشاکنید

#یونگ معتقده زندگی واقعی
از چهل‌سالکی شروع میشه و
تا قبل از اون فقط مشغول
بررسی هستیم و داریم
مقدماتش رو می‌چینیم
" نیمهٔ اول زندگی صرف
ساختن خودِ بیرونی میشه "

www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
👍31🔥1😍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر استرس و تنش دارید
مطابق تصویر هنگام بازشدن
دم و هنگام بسته شدن
بازدم انجام دهید.

...📚
3🔥1😍1
کتاب دانش
‌‌. 📖 مطالعه قسمت چهارده ای برادرانم چه‌چیزی در نگاه ما بد یا بدتر است؟ فساد؟ درحالتی که روح سخاوتمند نباشد فساد وجود دارد. راه ما به‌سوی بالا، از گونهٔ خودمان رد می‌شود و به یک گونهٔ برتر می‌رسد. اما این احساس فساد ؛ همه‌چیز باید برای من باشد.…
...

📖 مطالعه قسمت پانزدهم

این عنکبوت‌های زهر‌آگین
می‌خواهند به دیگران آسیب برسانند.
من نمی‌خواهم با واعظان اشتباه
گرفته شوم.
عدالت من می‌گوید؛ انسان‌ها باهم
برابر نیستند!
پس انسان برتر چه معنایی دارد؟
جنگ‌ها و نابرابری‌ها بیش از پیش
میان آنها در خواهد گرفت.
نیکی و بدی ، ثروت و فقر،
تعالی و حقارت، به سلاح و شیپور
تبدیل می‌شوند و دوباره‌ باید بر
زندگی غلبه کرد.
زندگی به ارتفاع نیاز دارد‌."
نور و سایه تقلا می‌کنند. ای دوستان
من! بگذارید در این کشمکش آسمانی
در برابر باهم باشیم .
ترجیح می‌دهم یک زاهد مناره‌نشین
باشم تا گردباد انتقام‌. زرتشت یک
رقصنده است نه گردباد.
چنین گفت زرتشت

دربارهٔ مردان خردمند مشهور

ای مردان خردمند مشهور، شما به
مردم و خرافات خدمت کرده‌اید نه
به حقیقت! پس محترم شمرده
شده‌اید.هرکس مورد بیزاری مردم
باشد،یک روح آزاد است.
قلب شما می‌گفت، من از مردم آمده‌‌ام
صدای خدا هم از آنجا به گوش
می‌رسد. خدا تصویری است که
راست را کج و ایستاده را خم می‌کند.
آیا شما قدرت آفریدن یک خدا را دارید؟
نه! پس زبر مرد باشید.
آفریدن بزرگترين نجات از رنج است.
اراده، انسان را آزاد می‌سازد، حتی در
علم من چیزی جز اراده‌ام به آفریدن
نیست. همچنان که یک چکش به‌سوی
سنگ می‌رود. چنین گفت زرتشت

دربارهٔ رحیم

آن‌کس که در بین مردم فهم دارد
چون در بین وحوش راه می‌رود؟
و آن‌کس که فهم دارد بشر را حیوان
سرخ‌گونه می‌نامد.
" خلاصهٔ تاریخ بشریت تنها شرم
است و شرم و شرم.
از این رو کسی‌که شریف است " هرگز
سعی در شرمنده ساختن دیگران
نمی‌کند. " وقتی ترحمی نمودم
بگذارید از من دور باشد. به رنج‌کشان
خدماتی کردم که دریافتم چگونه
بهتر شادمانی کنم؟
" از روزی‌که بشر به‌وجود آمده خیلی
کم شادمانی کرده است، ای برادران،
گناه اصلی ما همین است.
به رنج‌دیده‌ای کمک می‌کنم تا
عزت‌نفس او جریحه‌دار نشود.
" کشیدن بار منت موجب احساس
انتقام می‌شود.
من دهنده‌ای هستم با میل.
باور کنید، " یک وجدان ناراحت به
انسان آزار کردن را می‌آموزد.
" یک عمل بد چون یک زخم است ،
می‌خارد و تیر می‌کشد و خود را
ظاهر می‌سازد. عمل خلاف می‌گوید
" نظاره کنید! من بیمارم.
" ولی یک اندیشهٔ پست شبیه به
قارچی است که می‌خزد و خود را
پنهان می‌کند.
افسوس، طبیعت همه‌کس بیش از
حد لزوم آشکار است. بسیاری هم
شفاف‌اند.
" آیا شما دوستی دارید که رنج ببرد؟
در این‌صورت برای دردهای او بستر
شوید.
" اگر دوستی به‌شما بدی کرد بگویید:
من تو را نسبت به آنچه در حق من
کردی می‌بخشم ولی تو این بدی را در
حق خود کردی و این را من چگونه
میتوانم بخشید؟ "
پس محبت واقعی سخن می‌گوید؛
این محبت بخشایش و رحم را زیر
پا می‌گذارد.
" شخص باید مراقب قلب خود باشد،
زیرا اگر به آن اجازهٔ رفتن دهیم، به
زودی سر نیز به‌دنبال آن می‌رود. "
" وای بر کسانی‌که عاشق‌اند ولی
نمی‌توانند بر ترحم خود مسلط شوند"
روزی ابلیس به من گفت:
حتی خداوند هم بدون جهنم مخصوص
خود نیست. جهنم او عشق او نسبت
به بشر است. ترحم ابری سنگین بر
فراز سر بشر است.
من نسبت به عشقم فداکاری می‌کنم،
اما تمام آفرینندگان سنگ‌دل‌اند.
چنین گفت زرتشت

📚چنین گفت زرتشت - نيچه


● ادامه دارد
.

...📚
👍4🔥1😍1
فقط احمق‌ها و مردگان،
هرگز تغییر عقیده نمی‌دهند!..

#الیور_وندل_هولمز
...📚
👍51🔥1
Audio
🎧 کتاب صوتی 🎧


📙 #کتاب_ها_باگت_ها_و_ساس
/۱۶

#جرمی_مرسر

🎤 ایوب_آقاخانی

تماشای کریس که می‌رفت
تا سوار متروی فرودگاه شود
ناراحت‌کننده بود یکی از
چیزهای فوقالعاده‌
کتاب‌فروشی که کریس به
آن اشاره نکرديم این بود
که آدم‌هایی مثل او
اینجا بودند..



www.tgoop.com/ktabdansh 🎧📙
👌31🔥1😍1
.
اگر قرار بود خدا به دعاها گوش کند
تا الان هیچ انسانی زنده نمی‌ماند
چراکه همه دائما در حال دعای
مرگ و نفرین يکديگر هستند..

#اپیکور ( فیلسوف یونانی )

••☆📚🌔
👍4👌2😍2🔥1
.
فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت
و تناول می‌کرد.
ابلیس نزدیک او آمد و گفت:
هیچ‌کس تواند این خوشه انگور تازه
را مروارید سازد؟

فرعون گفت: نه!
ابلیس به لطایف سحر، آن خوشه انگور
را خوشه مروارید ساخت.
فرعون تعجب کرد و گفت:
عجب استاد مردی هستی!

ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت:
مرا با این استادی به بندگی
قبول نکردند، تو با این حماقت
دعوی خدایی چگونه می‌کنی؟‌

👤 محمد عوفی
📕 جوامع‌الحکایات

@ktabdansh📚📚
...📚
6
.
اگر دروغ تنها ناجیِ ما است
دیگر همه‌چیز نابود و ما فنا شده‌ايم..

- ژان ژاک روسو

...📚
👌32😍1
برای_هر_مشکلی_راه_حل_معنوی_وجود.pdf
4.5 MB
این کتاب ادعای بزرگی را
به نمایش می‌گذارد.
دست‌یابی به انرژی‌های متعالی
شامل ده نکتهٔ معنوی برای
هر مشکلی.
از فصل هفتم تا سیزدهم
یکی از مشهورترین دعاهای
این کتاب را بخوانید.

" در خلقت خداوند هیچگونه
اشتباهی وجود ندارد
همهٔ اسرار و همهٔ رنج‌ها
فقط در ذهن شکل می‌گیرند."
رامانا ماهارشی

📚برای هر مشکلی راه‌حل معنوی
وجود دارد
.
اثر برجسته‌ای از ؛
👤 دکتر #وین_دایر


www.tgoop.com/ktabdansh📚
.
👍31
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه ص ۱۵۲ روح مرد خودآموخته در چشم هایشان است؛ در چشم‌های پرشکوهش که مانند چشم مردی نابیناست، شکوفا می‌شود، بگذار چشم من هم همین کار را بکند، خواستار پیوند روح‌ها نیستم. - مانند گوسفندی کله‌شق به‌نظر می‌رسد. زن و مرد جوانی روبروی ما می‌نشینند.…
....

📖 مطالعه ص ۱۵۸

مردخودآموخته می‌گوید:
خیلی سرحالید مسیو.
با خنده می‌گویم:
داشتم فکر می‌کردم؛ واقعا هیچ
دلیلی برای وجود داشتن نداریم.‌
بلند می‌خندم!
تکرار می‌کند:
هیچ دلیلی برای وجود داشتن نیست...
زندگی هیچ هدفی نداره؟
اسمش بدبینی هست ؟
یک نویسندهٔ امریکایی کتابی داشت
به اسم؛ آیا زندگی ارزش زیستن
دارد؟ سؤال شما همین است؟ - زندگی
معنی داره. - اگه ما بهش معنی
بدیم.‌آدم باید خودش رو به دل
خطر بزنه.‌
مردخودآموخته با وقار و بدجنسی
می‌خندد.
- یه هدفی هست مسیو، یه هدفی
هست ... انسانيت هست‌.

فراموش کرده بودم که او انسان‌گراست.
( انسان‌گرایی یا اومانیسم رویکردی
غیر دینی به زندگیست؛ تلاش و
مسؤلیت در شکل دادن به زندگی )
آدم بشر دوست. روحش در
چشمانش است اما روح کافی نیست.
با نگاهی ثابت انگار عریان می‌کرد.
عشق او به آدم‌ها، از سر سادگی
و بدوی است.
یک انسان‌گرای کوته‌فکر.
گفتم ؛ زیاد به‌نظر نمياد درگیر
آدم‌ها باشی.‌
- همیشه تنهایی و سرت تو کتابه.
اوه، مسیو اشتباه می‌کنید.
شاید دارم سربار شما میشم؟
در آلمان حبس ‌‌بودم‌. قبل از جنگ
تنها بودم. - مُرده بودم، زندگی
در خط مقدم جنگ، وقتی برای
فکر کردن نمی‌زاره. - من به خدا
ایمان ندارم.‌ به انسان‌ها ایمان دارم‌.
در جنگ ما توی تاریکی مطلق
فشرده بودیم.‌ اون مردها رو مثل
برادر دوست داشتم.‌
هر یکشنبه به مراسم عشای ربانی
میرفتم. من هيچ‌وقت آدم مؤمنی
نبودم. وقتی آزاد شدم نمی‌دانستم
با زندگی‌ام چکار کنم.
من یک سوسیالیستم.
- شبیه یک شهید شد! - چشم‌هایش
مثل شیشه شفاف‌اند‌.
می‌گویم؛ - آدم تا وقتی خوشحال باشه
خوبه.‌
- قضاوتم خواهید کرد.
- توی تنهایی وحشتناکی افتاده بودم.
و داشتم به خودکشی فکر می‌کردم،
- چیزی‌که جلوم رو گرفت این بود
که؛ - هیچ‌کس اصلا و ابدا قرار نیست
از مردن من تحت‌تأثیر قرار بگیره،
- که بعد از مرگم تنهاتر از زمانی
خواهم شد که زنده بودم.‌
- من دیگه احساس تنهایی نمی‌کنم.
- همهٔ آدم‌ها دوستای منن.

- در هرچه به‌من می‌گوید،
نشانی از خلوص نمی‌یابم !
- انسان‌گرای افراطی رابطهٔ دوستانه
ویژه‌ای با مقامات دارد. - به هیچ
حزبی تعلق ندارد زیرا نمی‌خواهد
به انسانیت‌ خیانت کند، - اما با
انسان‌های فروتن همدرد است.
انسان‌گرایی که آدم‌ها را همان‌طوری
که هستند دوست دارد، همان‌طوری
که باید باشند.
- آن‌که مرگ را در آدمی می‌پسندد
و دیگری که زندگی انسان برایش
دلپذیرتر است.
- انسان‌گرای شادی که همیشه
می‌داند چه بگوید تا آدم‌ها را
بخنداند.
آنها از یکدیگر متنفرند؛ اما طبیعتا
نه به‌عنوان انسان، بلکه به‌عنوان
یک فرد.‌ مردخودآموخته آن‌ها
را در خودش حبس کرده.

📚 تهوع -ژان_پل_سارتر


ادامه دارد.

...📚
👍2😍1
کتاب دانش
..... داستان‌های کوتاه 📖 #صندوقچه نوشتهٔ: #ژان_لویی_کورتی قسمت اول؛ دخترک وارد آشپزخانه شد و نفس‌زنان گفت: سیصدهزار فرانک ازش دزدیدند. مادرش از سابیدن ظرف‌ها دست‌کشید و با بی‌اعتنایی نگاهش کرد. - انگار از این اتقاق خوشحالی. - آخر گوش کن، این پیرزن…
....

داستان‌های کوتاه

📖 صندوقچه قسمت دوم؛


- نه اصلا، برای خنده اسمش را
گنج گذاشته‌ام، در یک کتاب
خوانده‌ام که بچه‌ها اسباب‌بازی‌های
شکسته و بی‌مصرفشان را در
چنین گنجی قایم می‌کنند.
چیزهایی را که فقط ارزش ... ارزش ...
- ارزش عاطفی دارند؟
- آره، همین‌طور است.
- اما مثل این‌که در جعبه‌ات پول هم
داری؟ تا جایی‌که یادم می‌آید، آن
ده هزار فرانکی را که عمو هانری
برای تولدت داده بود، همان‌جا گذاشتی.

حالت صورت دخترک ناگهان عوض شد.
- از کجا فهمیدی؟
- بَه! خیالت راحت باشد، نرفتم
وارسی کنم. به‌علاوه برای وارسی
باید قفلش را می‌شکستم! ولی این
را خودت به من گفتی، یادت نمی‌آید؟
- من اسکناس را در جعبه گذاشتم
چون بالاخره باید یک جائی می‌گذاشتم.
- البته می‌توانستی خرجش کنی.
- خرج چی؟
- وای خدایا! مثلا می‌توانستی
صفحه و کتاب بخری، کار سختی که
نیست. با همان ژاکت پشمی که خیلی
دوستش داشتی و آخر هم پدرت را
وادار کردی برایت بخرد.
- حالا که بابا آن را برایم خریده،
مگر احمق بودم که خودم پولش
را بدهم.
- نه، احمق که نه، می‌توانیم بگوئیم...
دست و دلباز و بی‌طمع.
دخترک یکه خورد. مادر بلافاصله
گفت:
- اصلا سرزنشت نمی‌کنم. تو دختر
مقتصدی هستی، خیلی هم خوب
است... کجا می‌روی؟
- برمی‌گردم آنجا.
- همین‌جا بمان. مطمئنم الان همهٔ
بچه‌های دهکده جلوی خانهٔ آن
زن بيچاره جمع شده‌اند. تو پانزده
سالت است و دیگر در سنی نیستی
که با آنها قاطی بشوی. به‌علاوه با
این‌طور کنجکاوی‌ها مخالفم.
کار زشتی است.

با این همه دختر جوان پس از ناهار
موفق شد دور از چشم مادرش
آهسته از خانه خارج شود. تمام
طول خیابان اصلی را دوید.
خانهٔ پیرزن دور‌افتاده‌ بود،
و مزرعه و بیشه کوچکی آن را از
دهکده جدا می‌کرد.
جلوی در نیمه‌باز ، گروهی از زنان
پچ‌پچ می‌کردند.
چهره‌هایشان غمگین، پر ترحم و
متناسب با موقعیت بود اما برق
کنجکاوی در چشم‌هایشان
می‌درخشید.
دخترک به در نزدیک شد و سرش را
از ميان در نیمه باز داخل برد.

ادامه دارد.

نوشتهٔ؛ ژان_لویی_کورتی

...📚🌟🖊
👍2😍1
How I Feel When She Holds My Hand
Yasin Lv
Music 🎶
🎶 بی‌کلام


ساختند، خراب کردند
و آوازی غمگین در دنیا باقی ماند..

" اَز بَس دِلَم را آشوب
می‌کَردنِمی‌شُد
نِگاهَش کُنَم
.."

••☆📚🌒
4😍1
2025/07/09 15:38:18
Back to Top
HTML Embed Code: