Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
یکی از خصلت های این بیشعورها
این است که؛
خود را چنان برگزیده ی ' خداوند '
می دانند که حتی،
هاله ی نورانی هم دورِ سرِشان
می بینند
.

#خاویر_کرمنت
نويسندهء کتابِ؛ بیشعوری
روانشناس و پزشک آمریکایی.
او پس از پی بردن به شیوع گسترده
بیماری بیشعوری ،؛
چهار کتاب در رابطه با همین موضوع
نوشت.
#آنتونیو_لوبو_آنتونش

فرهنگ، همیشه وحشتناک ترین
چیز برای یک دیکتاتور است
زیرا؛
مردمی که کتاب بخوانند هرگز
بَرده نخواهند شد..

👤آنتونیو_لوبو : رمان نویس وَ
پزشک اهل پرتغال
کتابِ ؛ نگاهی_به دوزخ و
قدرت_جنون
از آثار او توسط هالیوود
به فیلم برگردانده شده.
ما با یکدیگر سُخَن نِمی گوییم،
زیرا بسیار می دانیم.
ما با یکدیگر خاموشیم،
ما داناییِ خود را با یکدیگر
لبخند می زَنیم..
👤#نیچه

@ktabdansh 📚📚📚
📖 #مطالعه
📘#جزء_از_کل

..... دفترچه را بستم.
با اتوبوس به سوی خانهء ادی راه افتادم.
چرا همیشه به پدرم لطف داشتی؟
منظورت چیست؟
دلیل این همه پول و سخاوت تو از کجاست؟ چرا همیشه از ما عکس
می گیری؟ از ما چی می خوای؟
هیچی.
پس یک میلیون دلار به ما بده.
مبلغ زیادیِ .
پس یک ششم یک میلیون دلار را بده.
اگر کار تو و پدرت رو راه میندازه باشه.
برگشتم بیمارستان. پدر با بند به تخت
بسته شده بود. گفت می خواهیم
یک دنیا بسازیم. پدر در طوفان شن
خود تصمیم داشت خانه بسازد.
هرکتابی در رابطه با معماری بود
می گرفت. دکتر گفت اینجا چه خبر است؟ پدر توضیح داد......دکتر گفت
ایدهء استرالیایی.....
پدر گفت
یکی شدن با طبیعت، یک خانه گِرد!
یک خانهء سیار، یک خاکریز.
چی به سرت اومده؟
- بهترین زره ، دور بودن از دیدرس است.
' دکتر تماشاگر این تشنج فکری بود.'
پدر می خواست از بیمارستان برود
با عزمی راسخ از ایده هایش سخن
می گفت. بعد از چهار ماه آمد و
" ادی به ما پول داد!
#نیچه گفته؛ آدمِ مقروض آرزو می‌کند
ولی نعمتش بمیرد
!.
پدر گفت ما خانه نمی سازیم این فقط یک حقه بود تا از بیمارستان بیایم بیرون. یک خانه ی هزارتو می سازیم و پنهانش میکنیم.
چی می گی ؟؟!!
دکتر دوباره او را معاینه کرد!
کل زمین های "سیدنی را گشتیم. یک
خانهء کلنگی، یک ویرانهء بی دروپیکر
آب گذر پیچ در پیچ، دوساعت فاصله
تا مدرسه!
این قصرِ مارپیچ برای اندیشه ورزی
بود.
پدر اسناد را امضاء کرد...این حماقت
جنون آمیز : زمین مارپیچ در مارپیچ با
مرکزیت خانه.
یک جاده ی پر پیچ و خم و خاک آلود.
کارگرها و بناها به کرات در آن،
گم و پیدا می شدند.
دیوارهای سنگی بالا رفتند و خانه از
دید پنهان می شد.
انوک از سفر آمد : گفت
خانهء بچه های بی سرپرست، بیمارستان روانی. این بنای محیرالعقول.
شروع کرد به پخت و پز!

یک زنگ اخبار برای هدایت از منزلگاه برای پایان سرگشتگی ها هم نصب کردیم.

از سرما کرخت شدم. آتش رو به
خاموشی می گذاشت.
پدر،
با حس گناه و حالتی نمایشی
گویا در اجرای نمایش #مکبث ایفای نقش میکرد.
از همه چیز دور بودیم و فقط بوی درختان و صدای رود و زوزه ی باد.
به لطف ادی به این خانه رسیدیم.!
پدر گفت خودمان کِشت میکنیم و در حوض هم چندتا ماهی انداخت!
ماهی ها مُردند.
پدر سوگوار ماهی ها بود.
انوک گفت می دانی اشکال کارت کجاست؟
بله. فکر میکنم می دانم.
حالا می خواست چکار کند؟
خانه ی هزارتو او را سرگرم کرد.
......
بعد از تولد شانزدهم سالگی ام با دوچرخه از هزارتو به رستوران "سیزلر رفتیم.
خب از مدرسه چه خبر؟
همان مزخرفات همیشگی.

یک نامه درآورد: آقای دین پسر شما در جریان اهانتی که در یک قطار اتفاق افتاده نقش داشته و مزاحم یک مرد شده و تصمیم دارد مدرسه را ترک کند.""
به کسی حمله کردی؟
از خودت دفاع کردی؟
- پیچیده تر از این حرفاست. من برنمی گردم خودم میتوانم کتاب بخوانم. آن ها یک مشت احمق هستند.‌
حالا می خواهی چکار کنی؟
می خواهم روحم را بسپارم به جاده.
سفر با قطار و دل بستن به دختران و سرگردان در راه.

توی جاده خشم و آشوب است.

ببین یاسپر من هم مدرسه را ترک کردم
تبعید خود خواسته از جامعه. بمان و مدرسه را تمام کن. فقط به خودت حق انتخاب بده‌.
بیچاره ما! فرزندان طغیانگران. ما هم آشوب و انقلاب هایی داریم که در قلبمان به پا می شود اما طغیان علیه طغیان چگونه است؟
بازگشت به رسومات اجتماع
؟
پس اگر می خواهی روحت را به
یک جاده ی بی انتها بسپاری
مایلم بهت هشدار بدم.
پدر قیافه ی متفکر به خود گرفته بود
و نفس هایش کوتاه می شد،
ناگهان با هشدارش تاخت:

مردم همیشه از این که کفش ندارند شکایت می کنند تا اینکه چشمشان به انسان بدون پا می افتد بعد شکایت می کنند که چرا صندلی چرخدار برقی ندارند؟ چرا؟

چی باعث می شود آن ها اراده ی آزاد را
تنها خرج امورات جزئی کنند نه کلیات؟
به جای اینکه بپرسند باید کار کنم؟
می پرسند کجا باید کار کنم؟
به جای اینکه بپرسند باید خانواده تشکیل دهم؟
می پرسند کِی باید خانواده تشکیل دهم؟
چرا یکباره کشورها را با هم مبادله نمی‌کنیم تا هرکس می خواهد از فرانسه به اتیوپی برود یا از انگلیس به کارائیب و الی آخر
در نهایت زمین را طوری تقسیم کنیم که از وفاداری و خودخواهی و تعصب رها شویم.
- چرا اراده‌ ی آزاد به دست جانوری تلف می شود که حق انتخاب زیادی دارد اما تنها حق یکی دو انتخاب دارد.
گوش کن.
🖊 استیو_تولتز

این داستان ادامه هم داره


@ktabdansh 📘📖
📖
داستان های کوتاه #آخرین_قسمت

📚 #اختلاف_حساب

گذاشت که این آرزو هرچه زبانه دار تر
در قلبش شعله بکشد و مغزش را
داغ کند. برای او که ۱۲ سال پول های
هر بی سروپایی را به این دقت نگه داشته بود، برای او که چه شبها تا ساعت ده پای همین پنجره ایستاده بود و به همین ردیف تاق های بازار با خشم
و دل شکستگی نگاه کرده بود، این
آرزو تسلای خاطری بود.
آرزوی تسلیت دهنده ای بود. حیف بود
که آن را از دل بیرون کند.
آیا کسی پیدا می شد که به -حساب زندگی او که اين طور دقیق حسابِ پولِ مردم را، حساب زندگی مردم را نگه می داشت- برسد؟
به حسابِ این دیر خانه رفتن ها، این اضافه کاری ها، سینه درد ها؟
حساب اضطراب و تشویش؟

احمد علی خان در همان تاریکیِ دمِ غروب، کم کم حس میکرد تسلای خاطری که یافته است، اینقدر وسیع است که می تواند یک دریا، همه ی غم های او را در خود فرو ببرَد و در خود حل کند. ولی آیا این کافی بود؟

بیرون هم هوا تاریک شده بود. نسیم ملایمی وزید و با خود دود و دَمِ
حمام را تا ته حلق احمد علی خان
فرو بُرد. چشمش به قیافه ی آرام و بی تشویش همکارش افتاد. چه خونسرد بود! آیا می شد حساب دیگران را،
حسابِ این "دیگران" را اینطور با خونسردی رسید؟
حسابشان را با اینطور خونسردی نگه داشت؟ برای خود احمد علی خان
که دیگر ممکن نبود. دست کم همین امروز غیر ممکن شده بود.
دوسه بار دیگر آرامش خاطری را که در سیمای خسته ی همکارش دیده بود، به دقت نگریست.
افکار وسوسه کننده را در دریای تسلای خاطری که تازه یافته بود، غرق کرد‌.

خونسردی خود را بازیافت و پشت میز کارش برگشت.
ساعت، زنگِ هفت و ربع را زد.
احمد علی خان به جستجوی
اختلاف-حساب، پنج شش صفحه ء
دیگرِ دفتر را ورق زده بود که
تلفن زنگ زد.
بی آنکه عجله کند، قلم را روی جا قلمی گذاشت و رفت گوشی را برداشت.

هیچوقت پشت میز رئیس، روی صندلی ننشسته بود.
این بار هم ننشست. همان طور
ایستاده، گوشی را در دست گرفته بود
و با طرف صحبت می کرد:
" بله اینجا حسابِ_جاریِ_بانکِ.....
بیجاری، خودِ منم...... کی؟
زنِ من؟......
و به تته پته افتاد. گوشی نزدیک بود
از دستش بیفتد. بی اختیار خودش را
روی صندلی انداخت. گوشی را
به زحمت به گوش خود چسباند و
اضطراب از سر و رویش می بارید :
هان؟..... بگو؟! بگو خودمم!..... بگو....
........
و گوشی از دست احمد علی خان
رها شد و لبِ میز خورد.
دست های او از دو طرف افتاد و سرش
بی هیچ صدایی روی سینه اش
خم شد. همکار او از ته تالار به صدای
افتادن گوشی از جا پرید و خود را
به میز رئیس رساند. گوشی هنوز
غر می کرد. گوشی را گرفت و بعد از چند ثانیه که گوش داد، قیافه اش
در هم فرو رفت، اشک توی
چشم‌هایش پر شد و از لای دندان هایش که به هم فشرده می شد،
توی گوشی گفت
" آخه خانم، خبرِ بد را که اینطور برای آدم نمی فرستند..... . "

👤#جلال_آل_احمد

متولد ۱۱ آذر ۱۳۰۲ - ۱۸ شهریور ۱۳۴۸
روشنفکر سوسیالیست.
نویسنده و منتقد و مترجم.
همسر سیمین_دانشور.

@ktabdansh 📚🌙💫
Talkho Shirin
Naser Abdollahi
🎼🎻

لَبَت نه گوید و پیداست
می گوید دِلَت آری.
که اینسان دشمنی، یعنی که
خیلی دوستم داری....
چه من خود را بیازارم
چه تو خود را بیازاری صدایی
از صدای عشق خوشتر نیست
حافظ گفت اگرچه
بر صدایش زخمها زد
تیغِ تاتاری..

#محمد_علی_بهمنی🥀
🎙#ناصر_عبدالهی 🥀

www.tgoop.com/ktabdansh📓🎧
🌓
Audio
📕 عوضی_ها_در_محل_کار
🖊 #تسا_وست

زمان خلاصه؛ ۳۴:۰۱

🔰 درباره کتاب:

همکاران سمی و کارهایی
که باید در مورد آن ها
انجام داد.

در سال 2022 به چاپ رسیده
یک کتاب راهنما در مورد
نحوه برخورد با افراد
دردسرساز در محل کار،
راهکارهایی را ارائه می دهد.

با شناساندن
هفت نوع از افراد سمی،
به شما اطلاع می دهد که
به چه نوع رفتارهایی
توجه کنید و عمل گرایانه
و مثبت برخورد کنید.


📕🎙 #عوضی_ها_در_محل_کار

👈 #پیشنهاد_دانلود

www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
.......
.
وقتی کسی مرا ناراحت می‌کند،
از خود می‌پرسم این فرستاده شده
تا چه درس مهمی به من یاد بدهد؟
فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی
هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم ؟!
¤انسان‌های عصبانی، آرامش و خونسردی را می‌آموزند؛
¤ انسان‌های تحقیرگر، عزت نفس را به شما می‌آموزند
؛
¤انسان‌های بی‌احساس، عشق بی قید و شرط را می‌آموزند؛
¤انسان‌های لجباز، انعطاف را به شما می‌آموزند ...

👤#باربارا_دى_انجليس

@ktabdansh 📚📚📚
📚
عشق سمسا.pdf
458.8 KB
Pdf 📂 کتاب

📚#عشق_سمسا
#هاروکی_موراکی

[ شبیه به رمان #فسخ نوشتهء #کافکا
می ماند ]

•°•°داستانی کوتاه ؛حشره ای که تبدیل به انسان می‌شود

📄سمسا نمی‌دانست کجاست
و باید چه کند می‌دانست
آدمی به نام گریگورسمساست
و این را از کجا فهمیده بود؟.
فقط می دانست که می خواست
دختر گوژپشت را یکبار دیگر ببیند...‌

کم حجم و خوانش روان
مطالعه کنید

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Pdf Book
زیباییِ یک مکتب در این است که
هرچه بیشتر قولِ رستگاری، روشنگری،
آرامش، شادکامی یا هرچیز دیگر به
پیروان، داده شود، تحقق این وعده
از آنها دورتر خواهد شد.
آنها هرچه بیشتر خود را مقصر
و گناهکار بدانند برای جبران آن از
خواسته های شما بیشتر تبعیت
خواهند کرد

کتابِ؛ #همه_چیز_به_فنا_رفته
👤 #مارک_منسن

اگر کسی بتواند همهء مشکلات شما را
حل کند، تا سه‌شنبه بعد از کار برکنار
خواهد شد. رهبران نیاز دارند که
پیروان آنها مدام ناراضی باشند این
به نفع حرفه رهبری است. اگر همه چیز
درست و کامل باشد هیچ دلیلی برای
پیروی دیگری وجود نخواهد داشت

@ktabdansh 📚📚📚
📖🌱

👤#هرمان_هسه

👈 با هَر شوک در زندگی ام
سرانجام چیزی بدست آوردم
این را نمی توان انکار کرد

آزادتر، معنوی تر و عميق تر شدم
اما
همچنان ؛ تنهاتر، غیرِ قابلِ درک تر
و سردتر شدم.

@ktabdansh 📚📘📙
.
کَسی که رَنجَش را نَشناسَد مَحکوم به تِکرار اَست. #فروید

@ktabdansh 📚📚📚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👤 #برتراند_راسل

باید بیاموزیم تا با این واقعیت که
دیگران ممکن است حرف هایی
بزنند که به مزاج ما خوش نیاید
باید کنار بیاییم
آموختن این نوع بزرگ منشی و
تحمل یکدیگر، برای تداوم بشر ضروری است

" عشق ورزیدن، خردمندانه و
نفرت ورزیدن ابلهانه است "

برتراند_آرتور_ویلیام_راسل
:
۱۸ می ۱۸۷۲ . ۲ فوریه ۱۹۷۰
کارهای او
اثرات شگرفی بر ریاضیات و
معرفت‌شناسی و فلسفه داشت.
برنده نوبل ادبیات.
📚 🖊 تاریخ_فلسفه_غرب
📚🖊 چرا_مسیحی_نیستم و...

@ktabdansh 📚📽
📖#مطالعه
📘#جزء_از_کل

......آدم ها مثل زانوهایی هستند که با
چکش های کوچک پلاستیکی ضربه
می خورند.
#نیچه یک چکش بود.
#شوپنهاور یک چکش بود.
#داروین یک چکش بود.
من نمی خواهم چکش باشم؛ چون می‌دانم زانوها چه نشان می دهند.
- آدم ها به باورهایشان مغرورند.
غرور آن ها را رسوا میکند.

این غرور از حس مالکیت ناشی
می شود.
آنها مرگ را می بینند اما اسمش را خدا می گذارند. من کم کم به گودال های عمیق باور آوردم. یک بار دنیا را از تختم دیدم، اما آن را پس زدم.
- یقین، پسر زشت روی باور است.
چه کسی جهان را ساخته؟
چه کسی گرداننده آن است.
چه کسی بهای آن را می دهد؟
در عشق ورزیدن به خدا اشکالی وجود ندارد. چون می توانی هنرمندی های او را ببینی. اما مجبور نیستی به هیچ شخصیتی باور بیاوری.
انسان ها به رغم همه ی حيوانات، آگاهی خود را چنان باور کرده اند که محصول ترسناکی بوجود آمده. آنها به فناپذیری خود آگاهند. به ماشین هایی با خون و رگ که کارشان تولید معناست.
معنایشان چند شاخه است؛
اولادشان، خدایانشان، آثار هنری، کسب‌ و کار. برای زندگی به باور نیاز دارند‌.
و از سر همین باور به خودکشی تمایل دارند.کسی که برای انگیزه های دینی فدا می شود، برای خدا نیست از سرِ ترس ناخودآگاه است! همین ترس باعث میشود بمیرد! شخص را با احساس خاص بودن فریب می دهند. باید مراقب باشی. به تو هشدار می دهم.
آنها تو را می کشند و می برند.

خب چی فکر می کنی؟
اصلا نفهمیدم چی گفتی.

به هرگونه احساس و ایدهء معنوی در خودم بدگمان شدم. همان جا که پدر در مقابل هر چیز رازآمیز یا مذهبی سنگر می گرفت.
می دانی چیست؟ من از تو دست
می شویم.
گفتم صابون فراموش نشود.
ما دونسل از مردانی که متفاوت از هم پا می گرفتند. من را می برد مدرسه، روی کولش نگه می داشت، پشت میز معلم می نشست؛ کسی پسر مرا ندیده؟ مقایسه با این روزها ، فقط اندوهگینم می کند‌.
تلاش می کرد تا من را به قالب خودش در بیاورد. ترک تحصیل خودخواستهء من،
حالا با نطق هایش من را در جریان هستهء مرکزی افکارش قرار می داد. علت ترک تحصیلم؟ خشم معلممان یا ضربان رگ آن معلم. رنجش و نارضایتی. مدرسه ام کنار دریا بود بر لبهء صخره های حُزن. صخره هایی که امکان پرت شدن داشت. [ اگر بی صبر بودی یا زندگیت حقیر بود ]
از اینکه معلم انگلیسی " آقای وایت "به من نمره نداد.
آن یکی شبیه مورچه هست؛ سست عنصران ابله. پسر آقای وایت همکلاسی من بود..
اسم پسرش را صدا می کرد؛
وایت.
حاضر.
چه نمایش ابلهانه ای!
بی اندازه خشک و بی احساس بود.
انگار سال های عمرش را ما حرام کرده ایم!
به یادداشتم در مورد #هملت یک صفر داد.
نوشتن یک مشت مزخرف راهکار من برای
طغیان بود.
پدر آن را خواند؛ #ولتر گفته مغز فرعون را هنگام مومیایی کردن در می آوردند‌.
خودت به من درس بده.
با یک بغل کتاب آمد؛
نیچه، ویتگنشتاین، کانت،؛افلاطون و...
زن ها چی؟
#هانا_آرنت
#سیمون_دوبوار
#ویرجینیا_وولف ..... هم آورد.
تحصیل خانگی؛ یا تغذیه اجباری؟!

* شماری از انسان ها حق حیات ندارند؛ چون برای انسان های والا مایهء شوربختی اند.هرکسی
که می شناسم هیچی نبود
مگر نعشی غالبا عمودی در حال پوسیدن.
#نیچه. *

تفریح توده ها مرگ تمدن است
.

گاه و بیگاه اولیای مدرسه او را از غیبت من آگاه می کردند. نامه را مثل یک ده دلاری در هوا تکان می داد. تو که رتبهء اول مملکت نیستی پس تمامش کن.
من هم دارم همین کار را می کنم.
هزاربار گفته ام باید کاری کنی جامعه خیال کند توی بازی هستی.
می آمد مدرسه صورتش را به شیشهء یخ زده می چسباند! سر کلاس آقای وایت می نشست
دلم می خواست توی صندلی آب شوم.‌

- تا خودتان را نشناسید نمی توانید بچه ها را بشناسید.‌ وقت خود را هدر می دهید.
به بچه ها یاد می دهید به چی فکر کنند؟
یا یک مالیات دهندهء بی نقص می خواهید؟

آقای وایت داد زد ساکت باشید.
پدر گفت چرا باید به شما احترام بگذارند؟
- تعظیم کردن برای یک مقام بلند، مثل تف سربالاست.
- شاگردانتان را ترغیب می کنید با ذهنی باز فکر کنند ولی خودتان تابع یک سیستم و باور کهنه هستید.
تحرکات ذهن شما اُفت کرده.
بِرت- ( پسر آقای وایت بهم لبخند زد )
اگر می دانستم دو ماه دیگر به زندگی خود پایان می دهد می گریستم.
صبح روز مرگش باهاش حرف زدم.
هی برت اون پنج دلاری که بهت قرض دادم را می توانی پس بدهی؟
اشکال نداره فردا بدم؟
مسئله ای نیست.
آدم ها در تظاهر به شادی مهارت دارند.
ما از دو رفیق بیشتر به هم نزدیک بودیم؛
آن روز موقع فرار از دست یکی از دانش آموزان به زمین افتاده بود و از دهانش خون جاری بود. بچه ها بهش می خندیدند.
ارادهء خود را به ارادهء هریسون_ تسلیم کرده بود. دندان های برت_ شکسته بود.
هریسون آمد بالای سرم و گفت
تو یهودی هستی. نه؟
🖊استیو_تولتز

ادامه هم داره
از روز شنبه


@ktabdansh 📘📖
📖
Majaraye Harry 16
<unknown>
🎧📘

📖 ماجرای_هری
آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

قسمت؛ سی و یک و دو

🖊

www.tgoop.com/ktabdansh 🎧📘
📚

" کتاب، سفینه ای است که
اقیانوس بی کرانِ زمان را
در می نَوَردَد
"
.
به دِل گُفتَم زِ چِشمانَش بِپَرهیز که هُشیاران نَیامیزَند با مَست #سعدی

@ktabdansh 📓🌘
Forwarded from تبادلات علوم انسانی
🌳🌲 از خواندن و شنیدن بهترین‌کانال‌های تلگرام لذت ببر


🔸حال خوب باقـهـــ☕️ـوه قـجــر‌‌
@Ghahvee_Ghajar
🔹 خلاصه‌ کتاب‌های روان‌شناسی
@booklove_blog
♦️ فرانسه بیاموزیم
@FrenchAvecMoi
♦️ جملات زیبا
@matn_nab20
♦️ من و کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
♦️ یافته‌های مهم روانشناسی
@Hrman11
♦️ دوره‌های آموزشی رایگان
@ErnestMillerHemingway
♦️ دوره نویسندگی با پشتیبانی کامل
@nevisandbdonya
♦️ برترینهای شعر و موسیقی در سرای شعر
@onlyshear
♦️ رمانسرای مجازی
@Salam_Roman
♦️ نظریه‌های جامعه‌شناسی
@sociologyat1glance
♦️ زبان انگلیسی با سریال و انیمیشن
@english_elnaz_torabi
♦️ پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
♦️ دوره رایگان نویسندگی
@anahelanjoman
♦️ کانال طب ایرانی
@iranian_teb
♦️ دل واژه های تنهایی
@gandomzaran
♦️ دنیای خاکستری
@Roman_Donye_khaestari
♦️ ترکی ‌استانبولی با مدرس تومر
@Turkish_Nazli
♦️ شگفتیهای مطالعه در توسعه
@Alefbaietousee
♦️ حکومت‌های اساطیری ایران
@iran_sarzamin_tamadon
♦️ دانستن توانستن است
@Audio_Books_24
♦️ آموزش زبان عربی با متون داستانی
@taaribedastani
♦️ آموزش کف بینی
@kafbini12
♦️ کتاب دانش
@ktabdansh
♦️ روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle
♦️ کلیپ‌های انگیزشی
@kelephayeangizeshi
♦️ هنر، سینما، جامعه
@R_Kordbacheh
♦️ هوش مصنوعی و آینده Ai
@MediaMedial
♦️ مدیریت ذهن و زندگی
@lifemanage
♦️ کتابخانه حقوقدانانBOOK
@LAW_BOOKIRAN
♦️ حضرت مولانا مولانا مولانا
@SHAMSETEBRIZII_99_22
♦️ زیباترین اشعار شاعران
@aftabmahtabi
♦️ کاریکاتورهای اقتصادی
@DrChehreghani_ir
♦️ محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
♦️ پزشکی زیبایی سلامتی
@Dokinegin2023
♦️ بک‌گرآند کارتونی|تِم فآنتزئ مود
@ThemeMood
♦️ هدفت آزمون‌های زبانه؟ با ما همراه باش
@Englishity
♦️ خانه ی دوست
@khanehy_doost
♦️ جملاتی از جنس سیاست
@POLITICAI_THINKERS
♦️ محفل شاعرانه
@Mahfelshaeraneh
♦️ ورزش در خانه
@MaryamTeam
♦️ داستان کوتاه های زیرخاکی
@zhig_story
♦️ کتاب صوتی دزیـره مـتـن ناب📝
@dessEre
♦️ همه‌چیز درباره گل و گیاه
@Maryamgarden
♦️ بهترین کتابهای صوتی موفقیت و بیداری
@ganonjjazb
♦️ کژنگریستن/فلسفه/روانکاوی/جامعه‌شناسی
@Kajhnegaristan
♦️ انگلیسی پیشرفته
@Zabanunim
♦️ جملات‌ طلایی
@arameshdaroonee
♦️ آموزش حرفه‌ای آشپزی
@telefoodgram
♦️ تقویت انگلیسی با 326 کارتون 8 دقیقه‌ای
@EnglishCartoonn2024
♦️دانستنی‌های زنان موفق 🦋
@successfulwomen1
♦️ انگلیسی به زبان شیرین
@Modarres_Language_Academy
♦️ انگلیسی حرفه‌ای کودک و بزرگسال
@MusicOwallpaper
♦️ تمرکز روی تکامل خودم
@shine41
♦️ طب سینوی، درمان های خانگی
@teb_sinawi
♦️ آموزش زبان عربی
@amuzesharabi
♦️ ضمیر ناخودآگاه (پنهان)
@Meditationfarsi369
♦️ ‌جذب جنس مخالف با شگردهای روانشناسی
@moshavereh_shoma
♦️ جملاتی که شما رو میخکوب میکنه!
@its_anak
♦️ آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
♦️ حقوق برای همه
@jenab_vakill
♦️ تدریس مکاتب فلسفی و روانی
@anbar100
♦️ آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🔹 کمی کتاب/کمی موسیقی/کمی آرامش
@happy_private_life
🔸 فلسفه،عرفان‌ و خودشناسی
@Truestoiclife

🧿🎋هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🪵🌱
از کسی که پُر حَرفِ نترس
اون همه چیزُ در مورد خودش لو
میده. مهربانی زود هنگام نشان از
نیت پنهان دارد کسی که بی طرفی رو
انتخاب میکنه معمولأ کسیِ که بهترین
درک از خطرات رو داره
آدمای ساکت و شنونده قدرتمندند
چون آدما به صورت طبیعی از آدمایی که
نمی شناسن می ترسن
کسانی که به راحتی با جمع موافقت
می کنند فاقد اعتقاد راسخ هستند
یا آنقدر باهوشند که اولویت را به
حفظ امنیت خود می دهند
وفاداری در جمع زودگذر است
وقتی افراد می بینن منافعشون در خطره
میبینی چطور رنگ عوض می کنن
افرادی که بیش از حد، دوستانه عمل
می کنند معمولأ می خواهند گاردِ شما
را پایین بیاورند معمولأ کسانی که از
جمع انتقاد می کنند صرفا بدنبال
جلب توجه هستند .
در جمع نقاب ها با تضادِ منافع می افتند
و تنها کسانی که
سکوت می کنند
گوش می دهند
و مشاهده می کنند
قدرت واقعی را در دست دارند


@ktabdansh 📚📚📚
📖🍃
کوه جادو - توماس مان - حسن نکو روح.pdf
7.4 MB
کتاب 📂 pdf
📚#کوه_جادو
#توماس_مان

شاهکاری منحصر به فرد از
رمان نویس آلمانی.
سبک کلاسیک یک کمدی رفتاری.
کتابی ایده آل. #کوه_جادو
به شکلی باورپذیر به فراز و
نشیب های ذهنی می پردازد.
📖 شما هم در انتظار نامه هاتان
هستید مهندس؟
تنها یک نفر بود که این گونه سخن
می گفت، یک مزاحم.
هانس_کاستورپ یکه خورد رویش
را برگرداند. دستش را به طرف
جیب نیم تنه اش برد. مطالب
جالبی در آن ها هست. اهمیت
ادبی آن را انکار نمی کنم...

مطالعه کنید

@ktabdansh 📚
Pdf Book 📂
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این کلیپ فوق‌العاده
یازده شرایطی رو معرفی میکنه که شما
باید" سکوت
" کنید

@ktabdansh 📚📚📚
2024/12/25 09:57:19
Back to Top
HTML Embed Code: