Telegram Web
مُردن عاشق نمی‌میراندش ❤️🖤
سایه با هفت هزار سالگان سربه‌سر شد ❤️🖤
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🍃به یاد هوشنگ ابتهاج (سایه)؛ آنکه امروز ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ درگذشت اما تا همیشه زنده و جاوید است…❤️🖤
دکلمه: مهرنوش اثباتی؛
شعر: استاد هوشنگ ابتهاج؛
صدا و موسیقی: استاد محمدرضا لطفی؛
تصویر: مهران کرمی
🍃 تو نمردی، نام تو نماد خواهد شد…
#مهسا_امینی 🖤🍃
🌈روانشناسی و زندگی، دکتر مهرنوش اثباتی🌈
🍃 تو نمردی، نام تو نماد خواهد شد… #مهسا_امینی 🖤🍃
💪 شفقت‌ورزیِ خشم‌آگین 💪

👈 شفقت همواره نرم و لطیف نیست. گاهی به معنای سفت و خشن بودن است. بیشترِ مردم هنگامی که به شفقت‌ورزی به خود فکر میکنند، نسخه‌یِ یینِ آن را تصور میکنند یعنی مهربان‌ بودن با خود، سرشتِ مشترکِ انسانی و ذهن‌آگاه بودن نسبت به رنج، اما شفقت‌ورزی به خود یک شکل «یانگ» نیز دارد. با شفقت‌ورزیِ یانگ به خود، سه مؤلفه‌یِ فوق‌الذکر به‌ شکل حقیقتِ خشن و نیرومند ظاهر میشوند.

💪 در این‌جا، مهربان بودن با خود یعنی این که ما از خود با تُندی و سرسختانه محافظت میکنیم. برمیخیزیم و میگوییم: «نه! تو نمیتوانی این طور به من آسیب برسانی».

💪 در این‌جا، سرشت مشترک انسانی به ما کمک میکند که تشخیص دهیم که تنها نیستیم؛ و میتوانیم در کنار برادران و خواهران‌مان در تجربه‌یِ مشترک آسیب‌دیدگی‌مان بایستیم و در نتیجه‌ قدرتمند شویم. ما دیگر تصمیم نمیگیریم که از دیدن یا گفتنِ حقایق اجتناب کنیم که مبادا اوضاع به هم بخورد. اوضاع را باید به هم زد.

💪 در شفقت‌ورزیِ یانگ به خود، ما در دنیا دست به عمل میزنیم تا از خودمان محافظت کنیم، و آن‌چه نیاز داریم را فراهم کنیم، و تغییر را ترغیب کنیم تا به پتانسیل کاملِ خود دست یابیم.

💪 شفقت‌ورزیِ یانگ به خود به ما اجازه میدهد تا به طور فعال از پسِ چالشهای زندگی برآییم. این چالش خواه درگیری و جنگ باشد، خواه طلاق، سرطان یا تربیت فرزندی با نیازهای ویژه، شفقت‌ورزی به خود، تاب‌آوریِ لازم را فراهم میکند تا بتوانیم قوی بایستیم بی‌آن‌که از پا درآییم.

💪 شفقت‌ورزیِ یانگ به خود با فراهم‌کردن جرئت و استقامت در مواجهه با ناملایمات، به ما انگیزه میدهد که حتا پس از شکستها و ناکامی‌ها به راهِ خود ادامه دهیم.

💪 اگر ما یینِ بدون یانگ باشیم، همچنان خفه‌وخاموش‌شده، سوءاستفاده‌شده، نادیده‌گرفته‌شده، و از قدرت ساقط شده باقی میمانیم. بااین‌حال، اگر یانگِ بدون یین باشیم، در خطر خودپسند بودن، و فراموش کردنِ انسانیت دیگران هستیم.

💪 ما به عشق در قلبهامان نیاز داریم اما به خشم‌ و سرسختی نیاز داریم تا اجازه ندهیم امورِ آسیب‌رسان به راه فعلیِ خود ادامه دهند.

👤کریستین نِف (با اندکی تلخیص متن اصلی)
👤مترجم: مهین شوروزدی
گروه علمی حکمت زندگی

#مهسا_امینی 🖤🍃
Soroode Zan
Mehdi Yarrahi
🎼 سرود زن
🎤 مهدی یراحی

📝 به نامِ تو، که اسمِ رمز ماست
شب "مهسا" طلوع صد نداست

بخوان که شهر سرودِ زن شود
که این وطن وطن شود

شباهنگام میانِ کوچه‌هاست
به دَر کوبد که نوبت شماست

برادرم که سنگر من است
چو سایه‌سارِ روشن است
دویدنش فراخ سینه‌اش
چو جان‌پناه و مامن است

بر تنِ شاهدان
تازیانه می‌زنند
این زِ جان خسته‌گان
پاره‌ی تنِ منند

به جای او به قلب من بزن
جهان ترانه می‌شود
امان بده ببوسمش به خون
که جاودانه می‌شود

بسته بالای سر گیسوان
چه هیبتی است
کشته‌اند هر که را
راوی جنایتی است

سفر چرا؟؟ بمان و پس بگیر
ز جورشان نفس بگیر

بخوان که شهر سرودِ زن شود
که این وطن وطن شود

🍃#برای_زن_زندگی_آزادی✌️
Forwarded from The School of Happiness
Doing what matters_Farsi.pdf
9.2 MB
"انجام اقدامات مهم در فشارهای زندگی" کتابی خودآموز و مُصوَر است. سازمان بهداشت جهانی در اوایل همه‌گیری کرونا آن را منتشر کرد، تا در مقابله با "بحران کرونا" مفید باشد.

راهکارهای این کتاب در کُلیت زندگی و برای هر شکلی از استرس می‌تواند سودمند باشد. این کتاب در همان ایام ترجمه و سپتامبر ۲۰۲۰ در این کانال بارگذاری شد.

از آن‌جایی که این روزها حال قریب به اتفاق ما خوب نیست، هم در سوگ دختر ایران #مهسا_امینی، و هم با مشاهده‌ی تصاویر دلخراش و غم‌انگیزی که از سرکوب ملت شریف ایران در گوشه و کنار می‌بینیم. چه فعالانه در اعتراضات حضور داشته باشیم چه غیرمستقیم آن را مشاهده کنیم. برای همین لازم دیدیم باز هم فایل پی‌دی‌اف آن را این‌جا قرار دهیم. هر کسی در هر کجا می‌تواند از آن استفاده کند و آن را به اشتراک بگذارد.

عنوان:
انجام اقدامات مهم در فشارهای زندگی

نویسنده: راس هریس
مترجم: سحرمحمدی
تهیه کننده نسخه اصلی:
WHO 
تهیه کننده نسخه فارسی:
مدرسه‌ی شادمانی
تعداد صفحات: ۱۲۷

از صمیم قلب امیدوارم آن را مطالعه کنید، و تمرین‌هایش را در عمل پیاده کنید.

باشد که از رنج رها باشیم🕊

Channel: @school_of_happiness
«گمان مکن که کُشتگان مُرده‌اند! آن‌ها با غرور و جبروت برمی‌گردند!»

#مهسا_امینی 🖤
#زن_زندگی_آزادی ✌️
🔴 شکستن طلسم وحشت

این کتاب هم دردناک است و هم روشنگر.

لینک سفارش کتاب 👇
@kargadanpubBot
Forwarded from یادداشت ها (جواد شریفی)
به نام خداوند رنگین کمان
خداوند نان و خداوند جان
خداوند روزی‌دهِ مهربان
خداوند مهسا خدای کیان

به نام خداوند رنگین کمان
خداوند خسته‌دل و سر گران
خداوند گریان بر این مادران
ز کردار این بد گهر مردمان

به نام خداوند رنگین کمان
خداوند جنگنده‌آهنگران
خداوند مردان خدای زنان
خداوند این رنج‌کَش‌مردمان

خداوند شیران به میدان جنگ
رهیده ازین بازی نام و ننگ
نه گُرزی حمایل نه تیغی به چنگ
دلی پُر ز کینه سِلیحی ز سنگ

به نام خداوند رنگین کمان
کمانی که زه شد به چنگ رَدان
و تیرش به بازوی گُندآوران
نشان کرده ابروی اهریمنان

به نام خداوند رنگین کمان
خداوند مهرْآورِ کودکان
خداوند مهسا خدای کیان
خداوند این ناشکفته‌ْگُلان


🏴 #کیان_پیرفلک 🏴


1401/8/26



www.tgoop.com/Just_some_ideas
‍ بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رؤیایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رؤیاپروران در رؤیای خویش‌ داشته‌اند.

بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند
نه ستمگران اسباب‌چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج ِ گل ِ ساختگی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزادگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه می‌کنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستار‌گان فراگستر می‌شود؟

سفیدپوستی بی‌نوایم که فریبم داده به دورم افکنده‌اند،
سیاهپوستی هستم که داغ برد‌گی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بسته‌ام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبرده‌ام
که سگ سگ را می‌درد و توانا ناتوان را لگدمال می‌کند.

من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمده‌ام
در زنجیره‌ی بی‌پایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوه‌های برآوردن نیاز،
کار ِ انسان‌ها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.

من کشاورزم _ بنده‌ی خاک _
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رؤیا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درمانده‌ام. _ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سال‌هاست دست به دست می‌گردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادی‌ترین آرزومان را در رؤیای خود پروردم،
رؤیایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود می‌خواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.

آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جست‌وجوی آنچه می‌خواستم خانه‌ام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانه‌های تاریک ایرلند و
دشت‌های لهستان
و جلگه‌های سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزاد‌گان» را بنیان بگذارم.

آزادگان؟
یک رؤیا_
رؤیایی که فرامی‌خواندم هنوز امّا.

آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
_سرزمینی که هنوز آن‌چه می‌بایست بشود نشده است
و باید بشود! _
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبین‌شان، درد و ایمان‌شان،
در ریخته‌گری‌های دست‌هاشان، و در زیر باران خیش‌هاشان
بار دیگر باید رؤیای پُرتوان ما را بازگرداند.

آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیده‌اند
ما می‌باید سرزمین‌مان را امریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.

آه، آری
آشکارا می‌گویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد می‌کنم که وطن من، خواهد بود!
رؤیای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.

ما مردم می‌باید
سرزمین‌مان، معادن‌مان، گیاهان‌مان، رودخانه‌هامان،
کوهستان‌ها و دشت‌های بی‌پایان‌مان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گستره‌ی این ایالات سرسبز بزرگ را _
و بار دیگر وطن را بسازیم!


👤 لنگستن هیوز
👤ترجمه احمد شاملو

@lifeandpsychology
آی وطنم گویی که غربتی؛
گویی در قلبم به جست‌وجوی
وطنی هستی که
پناهت دهد
ما هر دو بی‌وطنیم ای وطنم...



👤مظفر النواب

@lifeandpsychology
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🖌از ستم روزگار
پناه بر شعر
از جور یار
پناه بر شعر
از ظلم آشکار
پناه بر شعر…

📌کلیپی از اشعار عباس کیارستمی با صدای خودش که در ماه‌های آخر زندگی‌اش ضبط شده
با موسیقی ابوذر صفاریان.

تمام صحنه‌های این اثر ساخته‌شده و هیچ‌کدام واقعی نیستند

@lifeandpsychology
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
         خداست

و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
             پست است.
 
آن کو به یکی «آری» می‌میرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمی‌رسد
مگر آن که از تبِ وهن
                         دق کند.

نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می‌شکند
رخساره‌یی که توفان‌اش
                             مسخ نیارست کرد.
 
چه فروتنانه بر آستانه‌ی تو به خاک می‌افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.
 
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود….

🖤 برای #محسن_شکاری و تمام جوانانِ در خون غلطیده‌ی وطن 🖤
🗓 آذر ۱۴۰۱

🌱سروده: احمد شاملو
🌱خوانش: سعید پایدارفرد
🌱موسیقی: کارن همایونفر

@lifeandpsychology
Forwarded from كانال سوئز (Yalda Sadeghi)
انتخاب سوفی،انتخاب ایران
انتخاب سوفی گرچه نام یک رمان و فیلمی ساخته شده بر اساس آن است،اما به مرور زمان تبدیل به استعاره ای از انتخاب‌های غیر ممکن و شکنجه گونه شده است.سوفی نام زنی لهستانی گرفتار در چنگال گشتاپو است که تحت شکنجه مجبور شده است از میان پسر و دخترش،تنها یکی را برای نجات دادن از اتاق گاز انتخاب کند.ذات شر،ترساننده بودن است،و نهایت شر جاییست که مادری ناگزیر شود از میان دو کودک خود یکی را "کمتر لایق زنده ماندن" بداند. رنجی که در دقایق انتخاب بر سوفی گذشته از او چهره‌ای تقدیس شده بر اثر درد می‌سازد ولی درست در همین دقایق ،شری نیز به دست او محقق شده است.انتخاب کودکی برای مردن.لابد در تمام ان دقایق سوفی به هزار دلیل برای انتخاب کودکی که نجات داده، چنگ زده است: مظلوم تر بودن ،کوچکتر بودن ،ترسوتر بودن....
ترسناک این است که او در عین حال در تمام ان ثانیه ها مجبور بوده است ،به چیزی چنگ بزند که ،کودک دیگر را مستحق مرگ بداند.درشت تر بودن،شیطان تر بودن،بزرگتر بودن....
درست مثل اینکه کودکت را برای ریختن مربا روی فرش به اتاق گاز بفرستی.
موقع نشان دادن عکس بچه های محکوم به اعدام ایران خانم ،روی دست روی خالکوبی شده ،یا صحنه سیگار کشیدن زوم نکنید....
ایران خانم، سوفی نیست.او هرگز از بین پاره های جگرش ،هیچ کدام را انتخاب نمی‌کند.برای ایران خانم ،
فرزند دانشجوی عینکی که سر از کتاب بلند نمی‌کند ،با فرزند بزرگ‌شده کف خیابان که دستهای پر از خالکوبی دارد و سیگار وقلیان میکشد ،به یک اندازه عزیز است.خالکوبی داشتن و قلیان کشیدن این بچه ها را از چشم مادر ایران زمین ،نمی اندازد.هیچ مادری پسرش را برای ریختن مربا روی فرش ،به اتاق گاز نمیفرستد.
فریادی که آن صبح شوم از ته جگر زنی در کوچه ای در تهران ،بر امد،که: آی محسن!!!
فقط از جگر آن زن نبود. ایران خانم از دل جوشان تفتان و دماوند ،از سینه سوخته لوت ...از قعر دریاهایش... بچه اش
را صدا زد: آی محسن!
#محسن_شکاری
@suezcanal2
در واپسین ساعات سال ۱۴۰۱ که سخت گذشت… بهار دلکش رسیده و دل به جا نیست….
🍃آه از آن رفتگان بی برگشت🍃
تصنیف بهار دلکش
@Avayemehregan
تصنیف بهار دلکش

◇ آواز: محمدرضا شجریان
◇ تار: محمد رضا لطفی
◇ تصنیف: درویش خان
◇ شعر: ملک‌الشعرای بهار
◇ مایه: ابوعطا

این تصنیف نخستین بار در سال ۱۲۹۴ خورشیدی، توسط استاد عبدالله دوامی در مجلس شورای ملی و به نفع حریق‌زدگان شهر آمل، اجرا شده است.

@spaidarfard
@lifeandpsychology
بهارا، بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان «لاله‌گون» گشت
بهارا، دامن افشان کن ز گلبن
مزار کُشتگان را غرق گل کن
بهارا از گل و می آتشی ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز
بهارا شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز
بهارا شور عشقم بیشتر کن
مرا با عشق او شیر و شکر کن
گهی چون جویبارم نغمه آموز
گهی چون آذرخشم رخ برافروز
مرا چون رعد و طوفان خشمگین کن
جهان از بانگ خشمم پر طنین کن
بهارا زنده مانی زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفسها آتشین است
مبین کاین شاخه بشکسته، خشک است
چو فردا بنگری پر بیدمشک است
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است
بهارا ، شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
اگر خود عمر باشد، سر برآریم
دل و جان در هوای هم گماریم  
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین طوفان برآییم
دگربارت چو بینم، شاد بینم 
سرت سبز و دلت آباد بینم
به نوروز دگر ، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار
….
🌸نوروزتان فرخنده و صد سال به از این سال‌ها🌸
#بهار_۱۴۰۲
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرِ سفید یک کبوتر، چرخ‌زنان پایین می‌آید. جلوی پایم می‌افتد. پر را برمی‌دارم. بو می‌کنم، بوی «آزادی» و بوی «آسمان» می‌دهد. بغض می‌کنم…

#فروردین_۱۴۰۲
#لواسان

@lifeandpsychology
2024/11/25 23:37:40
Back to Top
HTML Embed Code: