Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@literature9
سخنرانی استاد #محمدجعفر_محجوب
دربارهی زبان و خط فارسی
(به همراه شاهنامهخوانی اعضای انجمن
و شعرخوانی زهرا اقبال: همسرِ استاد)
۱۷ فروردینماه ۱۳۷۲ / سندیگو
سخنرانی استاد #محمدجعفر_محجوب
دربارهی زبان و خط فارسی
(به همراه شاهنامهخوانی اعضای انجمن
و شعرخوانی زهرا اقبال: همسرِ استاد)
۱۷ فروردینماه ۱۳۷۲ / سندیگو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@literature9
تمامی دِینم* به دنیای فانی
شعر از استاد #معینی_کرمانشاهی
https://www.instagram.com/reel/C6jsPPDSmBa/?igsh=MXF0dnNldTdnbXJtbA==
تمامی دِینم* به دنیای فانی
شعر از استاد #معینی_کرمانشاهی
https://www.instagram.com/reel/C6jsPPDSmBa/?igsh=MXF0dnNldTdnbXJtbA==
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 به یاد زنده یاد «عباس کیارستمی» در سالروز درگذشت این هنرمند
@literature9
🔹زادروز: اول تیرماه ۱۳۱۹
▪️درگذشت: ۱۴ تیرماه ۱۳۹۵
#عباس_کیارستمی
@literature9
🔹زادروز: اول تیرماه ۱۳۱۹
▪️درگذشت: ۱۴ تیرماه ۱۳۹۵
#عباس_کیارستمی
ققنوس
شاملو
ققنوس. #نیما_یوشیج
@literature9
ققنوس ، مرغ ِ خوشخوان ، آوارهی ِ جهان
آواره مانده از وزش ِ بادهای ِ سرد ،
بر شاخ ِ خيزران ،
بنشسته است فرد .
بر گرد ِ او به هر سر ِ شاخی پرندگان .
او نالههای ِ گمشده ترکيب میکند ،
از رشتههای ِ پارهی ِ صدها صدای ِ دور ،
در ابرهای ِ مثل ِ خطی تيره روی ِ کوه ،
ديوار ِ يک بنای ِ خيالی
میسازد.
از آن زمان که زردی ِ خورشيد روی ِ موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ ِ شغال و ، مرد ِ دهاتی
کردهست روشن آتش ِ پنهان ِ خانه را ،
قرمز به چشم ، شعلهی ِ خردی
خط میکشد به زير ِ دو چشم ِ درشت ِ شب
وندر نقاط ِ دور ،
خلقاند در عبور
او ، آن نوای ِ نادره ، پنهان چنانکه هست ،
از آن مکان که جای گزيدهست میپرد .
در بين ِ چيزها که گره خورده میشود
با روشنی و تيرگی ِ اين شب ِ دراز
میگذرد .
يک شعله را به پيش
مینگرد .
جايی که نه گياه در آنجاست ، نه دمی
ترکيده آفتاب ِ سمج روی ِ سنگهاش ،
نه اين زمين و زندگیاش چيز ِ دلکش است ،
حس میکند که آرزوی ِ مرغها چو او
تيرهست همچو دود . اگر چند اميدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم مینمايد و صبح ِ سفيدشان ....
خوانش: #احمد_شاملو
@literature9
ققنوس ، مرغ ِ خوشخوان ، آوارهی ِ جهان
آواره مانده از وزش ِ بادهای ِ سرد ،
بر شاخ ِ خيزران ،
بنشسته است فرد .
بر گرد ِ او به هر سر ِ شاخی پرندگان .
او نالههای ِ گمشده ترکيب میکند ،
از رشتههای ِ پارهی ِ صدها صدای ِ دور ،
در ابرهای ِ مثل ِ خطی تيره روی ِ کوه ،
ديوار ِ يک بنای ِ خيالی
میسازد.
از آن زمان که زردی ِ خورشيد روی ِ موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ ِ شغال و ، مرد ِ دهاتی
کردهست روشن آتش ِ پنهان ِ خانه را ،
قرمز به چشم ، شعلهی ِ خردی
خط میکشد به زير ِ دو چشم ِ درشت ِ شب
وندر نقاط ِ دور ،
خلقاند در عبور
او ، آن نوای ِ نادره ، پنهان چنانکه هست ،
از آن مکان که جای گزيدهست میپرد .
در بين ِ چيزها که گره خورده میشود
با روشنی و تيرگی ِ اين شب ِ دراز
میگذرد .
يک شعله را به پيش
مینگرد .
جايی که نه گياه در آنجاست ، نه دمی
ترکيده آفتاب ِ سمج روی ِ سنگهاش ،
نه اين زمين و زندگیاش چيز ِ دلکش است ،
حس میکند که آرزوی ِ مرغها چو او
تيرهست همچو دود . اگر چند اميدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم مینمايد و صبح ِ سفيدشان ....
خوانش: #احمد_شاملو
To (M. Azad)
Pari Zangeneh
تو
@literature9
شعر #م_آزاد
آواز #پری_زنگنه
تو عاشقانهترین نام
و جاودانهترین یادی
تو از تبار بهاری ـ تو باز میگردی
تو آن یگانهترین رازی ـ ای یگانهترین
تو جاودانهترینی.
برای آنکه نمیداند
برای آنکه نمیخواهد
برای آنکه نمیداند و نمیخواهد
تو بینشانهترین باش
ای یگانهترین؛ عشق
@literature9
شعر #م_آزاد
آواز #پری_زنگنه
تو عاشقانهترین نام
و جاودانهترین یادی
تو از تبار بهاری ـ تو باز میگردی
تو آن یگانهترین رازی ـ ای یگانهترین
تو جاودانهترینی.
برای آنکه نمیداند
برای آنکه نمیخواهد
برای آنکه نمیداند و نمیخواهد
تو بینشانهترین باش
ای یگانهترین؛ عشق
قدس، رویای ما.pdf
2.8 MB
@literature9
این نوشتهها و نقاشیها متعلق به حدود نیم قرن پیشند. شاید بعضی از آن کودکان در این سالها کشته شده باشند. شاید پدر و مادر کودکانی شدهاند که در این سالها به بمب و آتش دچار شدهاند.
آذر ۱۳۵۹
این نوشتهها و نقاشیها متعلق به حدود نیم قرن پیشند. شاید بعضی از آن کودکان در این سالها کشته شده باشند. شاید پدر و مادر کودکانی شدهاند که در این سالها به بمب و آتش دچار شدهاند.
آذر ۱۳۵۹
Forwarded from @litera999کتابخانهوموزه
اقدام شما در انتخاب رئیسجمهور کدام گزینه خواهد بود؟
Anonymous Quiz
33%
۱. دکتر مسعود پزشکیان
14%
۲. دکتر سعید جلیلی
48%
۳. رای نخواهم داد.
5%
۴. جزء آرای باطله هستم.
@literature9
كافكا، در يادداشتهاى روزانهاش، مینویسد:
«در بازگشت به خانه، به ماكس گفتم كه در بستر مرگ بسيار خوشحال خواهم بود، به شرط آنكه درد زياد نباشد. فراموش كردم اضافه كنم كه بهترين چيزهايى كه نوشتهام بر همين توانايىِ خوشحال مردن بنا مىشود، اما بعداً به عمد از گفتن آن سرباز زدم. در همهٔ اين قطعههاى خوب و بسيار متقاعدكننده، همواره كسى در نظر است كه مىميرد و مردن را دشوار مىيابد و آن را بىعدالتى مىشمارد؛ همهٔ اینها، دستكم به اعتقاد من، براى خواننده بسيار هيجانانگيز است. اما، براى من كه گمان مىكنم بتوانم در بستر مرگم خوشحال باشم، چنين توصيفهايى در نهان يک بازى است، من حتى از مردن در وجود يک محتضر هم لذت مىبرم، بنابراين به شيوهاى حساب شده توجه خواننده را كه بدينگونه به مرگ معطوف شده است بهكار مىگيرم، و كاملاً بيش از او، كه گمان مىكنم در بستر مرگش شكوه خواهد كرد، حضور ذهنم را حفظ خواهم كرد، پس شكوه من تا حد ممكن بىنقص خواهد بود و مانند شكوهاى واقعى ناگهان متوقف نخواهد شد، بلكه سير زيبا وناب خود را ادامه خواهد داد..»
از کتابِ «از کافکا تا کافکا»
موریس بلانشو
ترجمهٔ مهشید نونهالی
كافكا، در يادداشتهاى روزانهاش، مینویسد:
«در بازگشت به خانه، به ماكس گفتم كه در بستر مرگ بسيار خوشحال خواهم بود، به شرط آنكه درد زياد نباشد. فراموش كردم اضافه كنم كه بهترين چيزهايى كه نوشتهام بر همين توانايىِ خوشحال مردن بنا مىشود، اما بعداً به عمد از گفتن آن سرباز زدم. در همهٔ اين قطعههاى خوب و بسيار متقاعدكننده، همواره كسى در نظر است كه مىميرد و مردن را دشوار مىيابد و آن را بىعدالتى مىشمارد؛ همهٔ اینها، دستكم به اعتقاد من، براى خواننده بسيار هيجانانگيز است. اما، براى من كه گمان مىكنم بتوانم در بستر مرگم خوشحال باشم، چنين توصيفهايى در نهان يک بازى است، من حتى از مردن در وجود يک محتضر هم لذت مىبرم، بنابراين به شيوهاى حساب شده توجه خواننده را كه بدينگونه به مرگ معطوف شده است بهكار مىگيرم، و كاملاً بيش از او، كه گمان مىكنم در بستر مرگش شكوه خواهد كرد، حضور ذهنم را حفظ خواهم كرد، پس شكوه من تا حد ممكن بىنقص خواهد بود و مانند شكوهاى واقعى ناگهان متوقف نخواهد شد، بلكه سير زيبا وناب خود را ادامه خواهد داد..»
از کتابِ «از کافکا تا کافکا»
موریس بلانشو
ترجمهٔ مهشید نونهالی
Daroone Ayeneh (MusicTarin)
Homayoun Shajarian
@literature9
درون آینهی روبرو چه میبینی ؟
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی ؟
تویی برابر تو ، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه میبینی ؟
تو هم شراب خودی هم شرابخوارهی خود
سوای خون دلت در سبو چه میبینی ؟
به چشم واسطه در خویشتن که گم شدهای
میان همهمه و هایوهو چه میبینی ؟
به دار سوخته این نیمسوز عشق و امید
که سوخت در شرر آرزو چه میبینی ؟
در آن گلولهی آتش گرفتهای که دل است
و باد میبردش سو به سو چه میبینی ؟
#حسین_منزوی
#همایون_شجریان
درون آینهی روبرو چه میبینی ؟
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی ؟
تویی برابر تو ، چشم در برابر چشم
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه میبینی ؟
تو هم شراب خودی هم شرابخوارهی خود
سوای خون دلت در سبو چه میبینی ؟
به چشم واسطه در خویشتن که گم شدهای
میان همهمه و هایوهو چه میبینی ؟
به دار سوخته این نیمسوز عشق و امید
که سوخت در شرر آرزو چه میبینی ؟
در آن گلولهی آتش گرفتهای که دل است
و باد میبردش سو به سو چه میبینی ؟
#حسین_منزوی
#همایون_شجریان
بهترینهای "هاریس آلکسیو"
@flowwithmusic
@literature9
اَلکسیو
از مشهورترین خوانندگان یونان بوده که از دههی هفتاد میلادی به عنوان خواننده، ترانه سرا، آهنگساز و تنظیمکننده موسیقی فعالیت کرده است.
اَلکسیو
از مشهورترین خوانندگان یونان بوده که از دههی هفتاد میلادی به عنوان خواننده، ترانه سرا، آهنگساز و تنظیمکننده موسیقی فعالیت کرده است.
نقد_و_بررسی_داستان_«میخواهم_زنده_بمانم»_نوشته_یونس_تراکمه.pdf
1022.6 KB
@literature9
بررسی داستان
میخواهم زنده بمانم
نوشته یونس تراکمه
با حضور هوشنگ گلشیری، کامران بزرگنیا، بیژن بیجاری، اصغر عبدالهی، محمد تقوی، کورش اسدی، انوشه منادی، حمید یاوری و...
بررسی داستان
میخواهم زنده بمانم
نوشته یونس تراکمه
با حضور هوشنگ گلشیری، کامران بزرگنیا، بیژن بیجاری، اصغر عبدالهی، محمد تقوی، کورش اسدی، انوشه منادی، حمید یاوری و...
ادبیاتliterature9@
@literature9 با رفتن تو چقدر، از من پَر زد انگار طراوت از رَگم دلخون رفت این باغچه شد قفسقفس آزادی از باطنِ تو فرشتهای بیرون رفت تلخاست بهنامزندگی خُرد شدن انگار که جاده باز عابر بکُشد ما را نه زمانه 'جامعه' ویران کرد این جامعه را خدای شاعر…
@literature9
میدید یکی نشان ایمان دارد
یک کودک در شکل زنی سیساله
میدید که از جای بلندی افتاد
از ماه بهسوی چاه یا یک چاله
شاید که شبی به خواب او میآمد
یک اسب که در کنار او یک رُز بود
چون باد، شناسنامهاش را میبُرد
با اینکه به زیر پای خود ترمز بود
میرفت ولی به سمت یک بیماری
دستی که به دستهای آلوده رسید
یک مرد روانپریش قاتلقاضی
بر کودک و زندگی او دست کشید
با قامت برگ، زخم جنگل میخورد
از خانه و تختخواب خود میترسید
باید که تقاص تا کجا پس بدهد؟
آن کس که در انتخاب اول لغزید
یک جامعه بر صورتشان چسب زدند
برچسب گلی که در ترحّم گم بود
با آنکه کمر به قتل او میبستند
اما نگران حرف در مردم بود
مردم چه کساند؟ قهرمان یا دشمن؟
آری متغیر است و بَد یا خوبند.
آنان که برایشان مدال آوردی
در چکّش ذهن خود تو را میکوبند
کشتند و لباس خود تکان دادند وُ...
گفتند: چه کرده بوده این قربانی؟
ترتیب دو محکمه برایش دادند
آزادیِ مردهجان شدش زندانی
کُشتند و به زیر پای خود رقصیدند
قَتلی که به انتخابشان میآید
در مشرق مرتفعترین جای زمین
اسبی و رُزی به خوابشان میآید
بر هرچه که سود و منفعت داشتشان
گفتند بلی و ... روزگار امّا نه
یک بانوی شصتساله با خود میگفت:
پیروز شدیم و رستگار امّا نه...
#جواد_روستا
سیِ شهریور ۱۴۰۳
آخرین مرثیه وَ آخرین یاد
برای ضد یهودی کوچک شرق
ادامهی شعرِ با رفتن تو چقدر از من پَر زد
میدید یکی نشان ایمان دارد
یک کودک در شکل زنی سیساله
میدید که از جای بلندی افتاد
از ماه بهسوی چاه یا یک چاله
شاید که شبی به خواب او میآمد
یک اسب که در کنار او یک رُز بود
چون باد، شناسنامهاش را میبُرد
با اینکه به زیر پای خود ترمز بود
میرفت ولی به سمت یک بیماری
دستی که به دستهای آلوده رسید
یک مرد روانپریش قاتلقاضی
بر کودک و زندگی او دست کشید
با قامت برگ، زخم جنگل میخورد
از خانه و تختخواب خود میترسید
باید که تقاص تا کجا پس بدهد؟
آن کس که در انتخاب اول لغزید
یک جامعه بر صورتشان چسب زدند
برچسب گلی که در ترحّم گم بود
با آنکه کمر به قتل او میبستند
اما نگران حرف در مردم بود
مردم چه کساند؟ قهرمان یا دشمن؟
آری متغیر است و بَد یا خوبند.
آنان که برایشان مدال آوردی
در چکّش ذهن خود تو را میکوبند
کشتند و لباس خود تکان دادند وُ...
گفتند: چه کرده بوده این قربانی؟
ترتیب دو محکمه برایش دادند
آزادیِ مردهجان شدش زندانی
کُشتند و به زیر پای خود رقصیدند
قَتلی که به انتخابشان میآید
در مشرق مرتفعترین جای زمین
اسبی و رُزی به خوابشان میآید
بر هرچه که سود و منفعت داشتشان
گفتند بلی و ... روزگار امّا نه
یک بانوی شصتساله با خود میگفت:
پیروز شدیم و رستگار امّا نه...
#جواد_روستا
سیِ شهریور ۱۴۰۳
آخرین مرثیه وَ آخرین یاد
برای ضد یهودی کوچک شرق
ادامهی شعرِ با رفتن تو چقدر از من پَر زد