Telegram Web
و انسان لحظه به لحظه
مُحتاج‌تر می‌شَود
به شنیدنِ صدایِ او که بگوید:
«أنا بَقِيّةُ اللّهِ في أرضِهِ و المُنْتقِمُ مِن أعدائِهِ»‏‌
العجل
السَّلامُ عَلَيْكَ فِي أيِّ بُقَاعِ الأرْضِ تَكُون
‏سلام بر تو در هر کجای این زمین که هستی

‏‌ العجل⁩
ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺷﺤالی‌هایش ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شب‌ها این‌گونه ﻧﻮﺷﺖ:
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩخترم ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮف‌ها ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎن‌ها ﭘﺮﺳﻪ نمی‌زند!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻟﺒﺎس‌هایم ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ به خاطر ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ!
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ بشورم ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ می‌شوم، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻡ!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ، ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ می‌کند، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ!
ﺧﻭﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩﺍﻡ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پولدار که شدیم
چه کنیم؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرصت ها رو از دست ندهید
الا به باغ وجودم گل بهار بیا
به احتضار فتادم ز انتظار بیا

نوید فتح و ظفر در فروغ طلعت تو است
چو آفتاب از آن سوی کوهسار بیا

قرار نیست به جانی که نیست جانانش
به بی قراری جان های بی قرار بیا

به دست های زتن اوفتاده در ره عشق
به پایداری عشاق پای دار بیا

امید خلق به دلهای بی امید، امید
نوید صبح به هنگام شام تار بیا

به قطعه قطعه بدن های سر بریده قسم
به لاله لاله ی دلهای داغدار بیا

چراغ کلبه جان بی تو دل گرفت بتاب
فروغ دیده، در این چشم اشکبار بیا

به اشک عاشق تنها به شمع جمع قسم
به مجمعی که ندارد به جز تو یار بیا

در انتظار تو عمرم چو عمر شمع گذشت
کنون که آمده هنگام احتضار بیا

کرامتی کن و این کلبه را مزین کن
بیا به دیده خاکستر گذار بیا
اندکی به اذان مانده
این لحظه‌ها
فقط برای آمدن‌ش دعا کنیم
بخواهیم او را ..
العجل‌
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی‌ام
چون زهر هرچه باشم اگر کم زیادی‌ام

بیهوده نیست روی زمینم نهاده‌اند
بارم که روی شانۀ عالم زیادی‌ام

با شور و شوق می‌رسم و طرد می‌شوم
موجم به هر طرف که بیایم زیادی‌ام

همچون نفس غریب ترین آمدن مراست
تا می‌رسم به سینه همان دم زیادی‌ام

جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ
در برزخ و بهشت و جهنم زیادی‌ام

قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟!
بین برادران خودم هم زیادی‌ام!
هر روز بنشینید...
با امام‌زمان(علیه‌السلام)...
مقداری دردِدل کنید!
خوب نیست شیعه روزش شب شود...
و شب‌ش روز شود...
و اصلا به یاد او نباشد!
بنشینید چند دقیقه...
حتی آدم حال هم نداشته باشد.
با همین زبان خودمان...
سلام‌وعلیکی با آقا کند و درددل بگوید!
2025/07/13 12:52:24
Back to Top
HTML Embed Code: