اگر روزی دلت برایم تنگ شد مرا در همان گلدان شمعدانی های پشت پنجره خواهی یافت ،که در انتظارت بودم،،،،اگر روزی هوای صحبت بامن به سرت زد دفترهایم را بردار و با صدای بلند بخوان ،،،که هرچه نوشته ام برای تو بود ،،،،و اگر روزی به دنبالم گشتی وپیدایم نکردی دسته گلی که هیچوقت برایم نخریدی را برایم بخر وبه بالینم بیاور
#مرآجانان 💫
✨✨✨
@Marajanan47💫
#مرآجانان 💫
✨✨✨
@Marajanan47💫
پروردگارا
در این شب زیبای زمستانی
برای دوستانم
عشق حقیقی ، سلامتی،
آرامش ، نیڪبختی و
یک دنیـا حال خوب
آرزو دارم
عطا ڪن به آنان
هر آنچه برایشان خیر است
شب زیباتون بخیر
✨✨✨
@Marajanan47💫
در این شب زیبای زمستانی
برای دوستانم
عشق حقیقی ، سلامتی،
آرامش ، نیڪبختی و
یک دنیـا حال خوب
آرزو دارم
عطا ڪن به آنان
هر آنچه برایشان خیر است
شب زیباتون بخیر
✨✨✨
@Marajanan47💫
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیر مرد از صدای خر و پف پیر زن هر شب شکایت داشت.
پیر زن هرگز نمیپذیرفت.
شبی پیر مرد آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند.
اما صبح پیر زن دیگر هرگز بیدار نشد.
و آن صدای ضبط شده لالایی هر شب پیر مرد شد…“
✨✨✨
@Marajanan47💫
پیر زن هرگز نمیپذیرفت.
شبی پیر مرد آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند.
اما صبح پیر زن دیگر هرگز بیدار نشد.
و آن صدای ضبط شده لالایی هر شب پیر مرد شد…“
✨✨✨
@Marajanan47💫
📚داستان شب
عاقبت زدن حرف حق
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند:
آنها عبارت بودند از؛
یک روحانی، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان.
درهنگام اعدام، روحانی پیش قدم شد سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد حرف آخرت چیست؟ گفت:خدا خدا خدا
او مرا نجات خواهد داد...!!
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد. مردم تعجب کردند،
و فریاد زدند: آزادش کنید! خدا حرفش را زده و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید،
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟ گفت: من مثل روحانی خدا را نمی شناسم ولی درباره عدالت بیشتر میدانم
عدالت عدالت عدالت
گیوتین پایین رفت، اما نزدیک گردنش ایستاد
مردم متعجب گفتند: آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده...!!
وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید.
سؤال شد،آخرین حرفت را بزن،گفت: من نه روحانی ام که خدا را بشناسم؛ و نه وکیلم که عدالت را بدانم...!!
اما من می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود.
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و آنرا از تن جدا کرد...
چه فرجام تلخی دارند،
آنان که واقعیت را میگویند
وبه «گره ها» اشاره مى كنند...
✨✨✨
@Marajanan47💫
عاقبت زدن حرف حق
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند:
آنها عبارت بودند از؛
یک روحانی، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان.
درهنگام اعدام، روحانی پیش قدم شد سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد حرف آخرت چیست؟ گفت:خدا خدا خدا
او مرا نجات خواهد داد...!!
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد. مردم تعجب کردند،
و فریاد زدند: آزادش کنید! خدا حرفش را زده و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید،
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟ گفت: من مثل روحانی خدا را نمی شناسم ولی درباره عدالت بیشتر میدانم
عدالت عدالت عدالت
گیوتین پایین رفت، اما نزدیک گردنش ایستاد
مردم متعجب گفتند: آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده...!!
وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید.
سؤال شد،آخرین حرفت را بزن،گفت: من نه روحانی ام که خدا را بشناسم؛ و نه وکیلم که عدالت را بدانم...!!
اما من می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود.
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و آنرا از تن جدا کرد...
چه فرجام تلخی دارند،
آنان که واقعیت را میگویند
وبه «گره ها» اشاره مى كنند...
✨✨✨
@Marajanan47💫
خدای خوبم؛
ثروتم دوستانی هستند،که با يادشان لبخندی از محبت بردلم می نشيند دوستانی كه هیچ حصاری گرمایِ وجودشان را دور نميسازد...
ازتو میخواهم تاعشق، مهربانی و آرامش
را مهمان دائمی قلبهای پاکشان قرار بدهی...
┄•●❥●┄•☆●♥️●☆┄•●❥●•┄
عزیزترینم؛
هر آنچه که خیر است و ما نمیدانیم را برای تمام عزیزان و دوستانم مقدر بفرما♡
✨✨✨
@Marajanan47💫
ثروتم دوستانی هستند،که با يادشان لبخندی از محبت بردلم می نشيند دوستانی كه هیچ حصاری گرمایِ وجودشان را دور نميسازد...
ازتو میخواهم تاعشق، مهربانی و آرامش
را مهمان دائمی قلبهای پاکشان قرار بدهی...
┄•●❥●┄•☆●♥️●☆┄•●❥●•┄
عزیزترینم؛
هر آنچه که خیر است و ما نمیدانیم را برای تمام عزیزان و دوستانم مقدر بفرما♡
✨✨✨
@Marajanan47💫
قلمم خاک نخور راهت را ادامه بده حرفهای ناگفته با بغض نهفته صف در صف میخواهند شروع به نوشتن کنی قلمم استارت از تو ردیف کردن حرف به حرف کلمه به کلمه و جمله به جمله با من قلم عزیزم ،درون سینهام گفتنیهاییست که اگر شروع به نوشتن کنی،، شاید پایانی نباشد, تو باید کفش آهنی بپوشی و گام بر صفحه سفید روزگار بگذاری، من بگویم تو بنویسی،،، شاید با تو بشود حقیقت را نمایان کرد
#مرآجانان 💫
✨✨✨
@Marajanan47💫
#مرآجانان 💫
✨✨✨
@Marajanan47💫
📚داستان شب
صداقت
روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند.
ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است.
استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ، گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و دو روز هست که در صحرا سرگردان شده ایم و راه را گم کرده ایم و اکنون بسیار تشنه و گرسنه هستیم.
شیخ گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد..
و محمد ، چون ماه رمضان است بايد تا افطار صبر کنی!
صداقت،
تنها راه میانبر و بدون چاله به سمت موفقیت است!
✨✨✨
@Marajanan47💫
صداقت
روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند.
ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است.
استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ، گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و دو روز هست که در صحرا سرگردان شده ایم و راه را گم کرده ایم و اکنون بسیار تشنه و گرسنه هستیم.
شیخ گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد..
و محمد ، چون ماه رمضان است بايد تا افطار صبر کنی!
صداقت،
تنها راه میانبر و بدون چاله به سمت موفقیت است!
✨✨✨
@Marajanan47💫
"به نام خدایی که عزت انسان ها در دست اوست."
خدای خوبم؛
برکت وجودمان را افزون کن...
تا بتوانیم ببخشیم...
مگر نه اینکه بخشش منش آسمان و زمین است...!؟
یاریمان کن تا رها باشیم،
رها از بار کدورت ها، تلافی ها و کینه ها...
عزیزترینم؛
امروز اعتماد دارم به قوانین جهان هستی.
چون اعتماد تنها چاره ی بذرهاست که تاریکی را تحمل کنند، تا شاید شاهد رویش سبز خود باشند.
پس میجویم و حرکت میکنم، زیرا جستجو اصالت ریشه هاست.
دستمان را رها نکن...
از تو مهربانتر سراغ ندارم،
عاقبتمان راختم بخیر بفرما
تنها تویی که توانا و دستگیری
✨✨✨
@Marajanan47💫
خدای خوبم؛
برکت وجودمان را افزون کن...
تا بتوانیم ببخشیم...
مگر نه اینکه بخشش منش آسمان و زمین است...!؟
یاریمان کن تا رها باشیم،
رها از بار کدورت ها، تلافی ها و کینه ها...
عزیزترینم؛
امروز اعتماد دارم به قوانین جهان هستی.
چون اعتماد تنها چاره ی بذرهاست که تاریکی را تحمل کنند، تا شاید شاهد رویش سبز خود باشند.
پس میجویم و حرکت میکنم، زیرا جستجو اصالت ریشه هاست.
دستمان را رها نکن...
از تو مهربانتر سراغ ندارم،
عاقبتمان راختم بخیر بفرما
تنها تویی که توانا و دستگیری
✨✨✨
@Marajanan47💫