Telegram Web
#امام_جواد

با دلی پرغم سیه پوش عزایت میشوم
آستان بوس حریم باصفایت میشوم

از دعای حضرت زهرا(س)و لطف بی حَدش
باز هم مهمان بَزم روضه هایت میشوم

تا که حرف از کاظمین و مرقد تو میشود
جان تو بَدجور دلتنگ هوایت میشوم

چشم را می بَندم و همراه کفترهای طوس
زائر بارانی صحن و سرایت میشوم

پشت سر باب الجَواد و روبرو باب المُراد
هر طرف رو میکنم غرق عطایت میشوم

پَرشکسته میکِشم خود را به سمت و سوی تو
مُعتکف در گوشه ی ایوان طلایت میشوم

با دعایت رزق ما قطعا شهادت می شود
عاقبت یک روز مشمول دعایت میشوم

نوید طاهری

@marsiyeeh
 #امام_جواد

به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را
زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را

درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم
که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را

قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید
که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را

کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یکدم
صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را

لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته
مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را

بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل
که کشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را

بیا و این دم آخر به من ده قطرۀ آبی
که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را

چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا
اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را

اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم
گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را

به یاد شعله های نالۀ ابن الرّضا (میثم)
سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh
#امام_جواد

«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد»

شنیده ام که گدا موج می زند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد

تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب
به جز به سوی تو این ناله ها بلند مباد

به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد
جمال شمس تو در دست نیش خند مباد

بساط گریه، فراهم برای مرد غمین
اگر به گریه ی او خنده می کنند مباد

لب کبود تو ای وارث حسین عزیز
ز چوب دستی کفار، بند بند مباد

محمد سهرابی

@marsiyeeh
#امام_جواد

مولای جود ، حضرت ابن الرضا سلام
ای آشنای هر دل درد آشنا سلام

باب المراد من در دولتسرای تو
بسته دلم دخیل به لطف و عطای تو

هر قفل با کلید تو وا می شود جواد
سنگ از اشاره ی تو طلا می شود جواد

خیر کثیر ، مثل تو کوثر نیامده
مولود از تو با برکت تر نیامده

تو آمدی مسیر ولایت بقا گرفت
افتاده بود از نفس و با تو پا گرفت

چشم زمان به علم و کمال تو خیره شد
در ذهن دهر ، گوشه ای از آن ذخیره شد

تو امتداد نور ، جواد الائمه ای
سرچشمه ی حضور ، جواد الائمه ای

تا کاظمین تو دل من پر گرفته است
بر غربت تو زمزمه از سر گرفته است

با تو چه کرد همسر نامهربان تو
آمد به لب ز بازی تقدیر ، جان تو

در بسته بود حجره و تو دست و پا زدی
می سوختی و مادر خود را صدا زدی

کف می زدند بر غم بی انتهای تو
نشنید گوش هیچ کسی ناله های تو

فریاد می زدی جگرم سوخت آب آب
لبخند می زدند و نیامد جواب آب

ارث عطش ز خون خدا شد نصیب تو
پایان گرفت قصه ی عمر عجیب تو

کمیل کاشانی

@marsiyeeh
#امام_جواد

تویی که جود و عطا بر امام ها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟!

جواد فاطمه ارث از کریم او بردی
غریب خانه شدن را ز مجتبا داری

اگر که زهر زمینت زده است، می دانم
به سینه مثل حسن داغ کوچه را داری

صدای هلهله و رقص و پایکوبی ها
نمی گذاشت بگویی به دل چه ها داری

شرار زهر لبت را چقدر خشکانده!
به حجره روضه ی عطشان کربلا داری

تنت رها شده است پشت بام خانه، بناست
سه روز روضه ی ارباب را به پا داری

سلام ای تن بی سر، سر بدون بدن
چرا درون تنور و به نیزه جا داری؟

تو روی نیزه حواست به عمه ها بوده
تو سایه بر سر بی سایبان ما داری...

امیر عظیمی

@marsiyeeh
#امام_جواد

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

 سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

 اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد
در خراسان دلت قلب "رضا" می لرزد

 پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد
کمی از رنج غریبیِ شما بردارد

از ترک های لبت درد عطش می بارد
چقدر حجره به گودال شباهت دارد

 افتابت به لب بام تماشایی شد
تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد

دل خورشید به تنهایی تان می سوزد
چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد

حسن کردی

@marsiyeeh
#امام_جواد

کسی خبر نشد از غربت نهانی من
نیامده به سرم بهر همزبانی من

فقط غریب مدینه غم مرا فهمد
که همسرم شده در خانه خصم جانی من

کجایی ای پدرم؟حال و روز من بینی
کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من

برای مادرم انقدر گریه کردم تا
غم جوانی اش امد سر جوانی من

بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم
به جلوه آمده در وقت قد کمانی من

بیا و در رخ من روی مادرت را بین
کبود گشته چو او روی ارغوانی من

میان هلهله ها گمشده نوای دلم
ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من

چگونه جسم مرا تا به روی بام کشید
عیان بود ز مچ پای ریسمانی من

هزار بال کبوتر نیابتا ز حسین
رسید تا که کند کار سایه بانی من

سلام بر بدن بی عزیز خدا
سلام بر تن عریان سیدالشهدا

قاسم نعمتی

@marsiyeeh
#امام_جواد

شرارِ زهرِ قاتل سر زند از جسم و جانم
کسی بر من نمی گِریَد به غیر از چشمِ گریانم

من از دورانِ طفلی نوجوانی خونِ دل خوردم
که از هر ناله می جوشد هزاران دردِ پنهانم

میانِ حجرۀ دربسته مثل شمع می گریم
مگر با قطرۀ اشکی شود تر چشم گریانم

تمامِ عمر باتنهایی و غربت گرفتم خو
ولی وقتِ شهادت مادرم زهراست مهمانم

که دیده صید دست و پا زند صیاد کف بر کف
الا صیاد ، من صیدِ توام دیگر مسوزانم

الا ای آه از زندانِ تنگِ سینه بیرون شو
که من با ناله داد خویش از صیاد بِستانم

گهی نامِ محمد بر لبم گه یا رضا گویم
گهی رو به مدینه گه بود سویُ خراسانم

شریکِ زندگی گردیدِ قاتل خانه ام مَقتَل
انیسم اشکِ چشم و حجرۀ دربسته زندانم

مرا کشتی دگر شادی مکن ای دختر مأمون
گرفتم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم

ز سوز خود سرودن سوزِ دل دادم تو را میثم
که خورده نظمِ تو پیوند با اشکِ محبانم

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh
#امام_جواد

مبدا که باشد طوس مقصد کاظمین است
در آسمان ها هم زبانزد کاظمین است
هر جا که بوی تو می آید کاظمین است
با این حساب امروز مشهد کاظمین است

وقتی که محو دیدن باب الجوادیم
انگار اصلا زائر باب المرادیم

مهر و محبت حلم و بخشش جود و رحمت
در جان تو کرده تجلی بی نهایت
شاعر می افتد پای توصیفت به زحمت
داری به سر عمامه ی سبز امامت

پاکی زلالی مهربانی و عطوفی
ای معدن الرحمه رئوف بن رئوفی

بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده
دل می بری با چشم و ابروی گشاده
ای تالی شمس الشموس ای شاهزاده
از کودکی هستی بزرگ خانواده

وقتی علی اکبر مولای مایی
یعنی تو هم خلقا و خلقا مصطفایی

علم الیقین و مظهر توحید بودی
در ناامیدی مایه ی امید بودی
راه نجات از ورطه ی تردید بودی
نه ساله اما مرجع تقلید بودی

خورشید زاده ماه پیشت رخ گرفته
هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته

نه ساله بودی رهبری کردی جهان را
در آستین داری جواب حاضران را
داری به دست خود زمام اسمان را
دادی به ما از صلب خود صاحب زمان را

عمری مسلمان های اسلام تو هستیم
چشم انتظار مغز بادام تو هستیم

معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت
حکمت همیشه می گذارد احترامت
یحی بن اکثم مات و حیران کلامت
جای سخن های تو بنویسم قیامت

با احتجاجت فتح خیبر کردی ان روز
با تیغ نطقت کار حیدر کردی ان روز

چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی
یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی
تا حال و روز من شود بهتر نگاهی
کی میکنی بر جانب نوکر نگاهی

با یک نگاه تو "موفق" میشوم من
بر جمع اصحاب تو ملحق میشوم من

سرچشمه ی مهر و عطوفت کوه احساس
بیرون زند از حجره ات عطر گل یاس
بر روضه های فاطمه همواره حساس
غیرت به مادر داری اقا مثل عباس

مشتاق انجام امور ناتمامیم
ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم

با سفره هایت هرکسی که آشنا شد
بیرون نرفت از روضه ات حاجت روا شد
هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد
با ذکر تو آجیل مان مشکل گشا شد

عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه
ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه

نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان
یا سیدی انظر الینا یابن سلطان
ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان
روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان

گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته
بابا برایت مجلس ماتم گرفته

عمری میان روضه هایت گریه کردیم
بر غربت بی انتهایت گریه کردیم
تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم
با ضامن آهو برایت گریه کردیم

شهری به پای رفتن تو غصه خورده
همسایه از همسایه ی خود ارث برده

هر روز مهمانی به غیر از غم نداری
بر زخم های کهنه ات مرهم نداری
حتی میان خانه ات محرم نداری
جز گریه کردن راه دیگر هم نداری

ای وارث درد حسن خون بر دلت شد
وقتی شریک زندگی ات قاتلت شد

از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت
تنها نه بال و پر تمام پیکرت سوخت
تو سوختی از غصه قلب مادرت سوخت
از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت

با ناله های تو همه کل می کشیدند
در پیش چشم فاطمه کل می کشیدند

شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست
بر سینه ی تو رد پایی از سنان نیست
در دست ام فضل دیگر خیزران نیست
انگشترت دیگر به دست ساربان نیست

شکر خدا دیگر به دنبال سر تو
از دشمنت سیلی نخورده دختر تو

علیرضا خاکساری

@marsiyeeh
#امام_جواد

الا ای مظهر جود خدایی
جوادی حضرت ابن الرضایی
تو عبداللهی و آقای مایی
کرامت از شما از ما گدایی..

دودست خالی آوردم برایت
سلام آقای من جانم فدایت

نه دنبال غذا و آب و نانم
نه محتاج عطای دیگرانم
به تو وابسته ام دیگر نرانم
خدا میخواست من‌سائل بمانم

خودش فرموده تو باشی مرادم
به دستور رضا عبدالجوادم

کرم تو، جود تو، دست گدا من
وفای دائمیْ تو، بی وفا من
خطاپوشی تو و پُر مدعا من
به تو بدکرده ام آقا تماماً

ولی به رو نیاوردی تو اصلا
مرا بی آبرو کردی تو؟ اصلا

نه دنیا، نه طلا میخواهم از تو
به جای آن ولا میخواهم از تو
پر از دردم دوا میخواهم از تو
برات کربلا میخواهم از تو

اگرچه جلد بام کاظمینم
فدایی فدایی حُسینم

دوباره ماجرای حجره با زهر
دوباره دردها را شد دوا زهر
زمین زد بی کسی را بی هوا زهر
چه میخواهد ز آل مصطفی زهر

کشید از سینه اش آتش زبانه
امان از غربت مردی به خانه

میان پایکوبی دست و پا زد
زمین که خورد مادر را صدا زد
دودستش را به خاک حجره تا زد
گریز روضه را به کربلا زد

به فکر روضه‌ی خَدّالتریب است
شبیه جد عطشانش غریب است

خودش غمگین ولی این قوم شادند
غرورش را به زیر پا نهادند
برای کشتنش در اتحادند
بمیرم آب هم دستش ندادند

ملائک آه از دل می کشیدند
کنیزان آه نه کِل می کشیدند

به روی بام رفت و نیمه جان داشت
لبی زخمی و جسمی ناتوان داشت
خداروشکر اما سایبان داشت
حفاظی زیر بال کفتران داشت

کفن شد پیکرش الحمدلله
نبوده خواهرش الحمدلله

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh
#امام_جواد

ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند
روبروی گنبد تو نوح زانو می زند
صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است

ذکر مظلومیّتت در شهر پر آوازه شد
در جوانی رشته ی عمر تو بی شیرازه شد
زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد
زخم های کهنه ی آل پیمبر تازه شد
باز یا رب بی وفاییِ زنی در اهل بیت
روضه های مجتبی و زهر همسر، اهل بیت

زهر گاهی چند سالی با جگر سر می کند
رفته رفته مرغ روحت را کبوتر می کند
گاه زهری در جگرها کار خنجر می کند
قلب ها را پاره و جان را مکدّر می کند
در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد
مثل جدّت، لحظه ی آخر تو را لب تشنه کرد

مثل جدّت، لحظه ی آخر تنت بی تاب شد
تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد
آب هم چون کربلا در خانه ات نایاب شد
ذکر لبهایت"علی این تشنه را دریاب" شد
وقت مردن،جرعه آبی بر جگرها خوشتر است
آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است

همچو بسمل! وای بر من، می زدی تو دست و پا
هلهله می کرد دشمن، می زدی تو دست و پا
در سرای خویش اصلأ، می زدی تو دست و پا
بشکند دستان آن زن، می زدی تو دست و پا
ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند
پیکرت را روی بام خانه ات انداختند

سایه سار پیکرت، بال کبوترهای شهر
گریه کن های غمت، چشمان مادرهای شهر
سینه زن های شما دستان خواهرهای شهر
پیکر تو دفن شد مانند پیکرهای شهر
کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند
داغ یک سینه زنی در سینه ی افلاک ماند

امیر عظیمی

@marsiyeeh
#امام_جواد

پشت در با جگری سوخته تب می کردی
دست و پا می زدی و آب طلب می کردی

گوشه حجره، عطش فاتحه اش را می خواند
اشک هایت به نظر روضه ی سقا می خواند

همسرت جعده تباری ست، بمیرم مظلوم!
مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم!

زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند
کف زدن های کنیزان جگرت را سوزاند

دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت
خون لبهای تو امروز مرا خواهد کشت

کهنه داغی به دلِ داغ نشین می ریزند
آب را پیش نگاهت به زمین می ریزند

تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت
ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت

از لبت، خاک کف حجره تیمم می کرد
ناله ات را وسط هلهله ها گم می کرد

بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود
سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود

اجرت کشتن تان گندم مرغوب نشد
پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد

وحید قاسمی

@marsiyeeh
#امام_جواد

سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی

کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقه ی آزارِ غیر مرسومی!

کسی توجهی اصلا نمی کند این جا
به سوزِ پاره جگرهای مردِ مسمومی

دوباره روی زمین ظرف آب می ریزند...
به پیش تشنه، چه رفتار زشت و مذمومی

چه فرق می کند اصلا هلال یا که کنیز؟
قرار نیست که آبی رسد به مظلومی

ندارد او به برش خواهری چنان زینب
کنار بستر او نیست اُم کلثومی

چگونه جسم رشیدش به پشت بام رسید؟!
چه ماجرای پُر ابهام و غیر مفهومی!

هزار شکر که بغداد پشت بامی داشت
نرفته تا ته گودال شاه مهمومی

هزار شکر که بر بام رفت و آمد نیست
سُم فرس ننشسته میان حلقومی

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh
#امام_جواد

خاکستر وجود مرا می‌دهد به باد
سنگینی عزای تو یا حضرت جواد
تشنه، میان خانه ی خود دست و پا زدی
یک جرعه آب، همسر تو، دست تو نداد

زهری که ذره ذره تنت را مذاب کرد
خونی به قلب فاطمه و بوتراب کرد
سوزانده تر ز زهر جفا، ظلم همسر است
غربت میان خانه، دلت را کباب کرد

پاره جگر شدی و کنارت طبیب نیست
اینجا کسی به فکر امام غریب نیست
وقتی که پای بغض علی در میان بُوَد
جسم امام و هلهله، اصلاً عجیب نیست

گرچه به لب رسیده نفسهای آخرت
لب تشنه ای، شبیه لب جدّ اطهرت
اما هنوز یاد گل یاس پرپری
یاد مدینه کرده ای و یاد مادرت

در پیچ و تاب بودی و می دید ام فضل
بر اشک و ناله های تو خندید ام فضل
گرچه کنار جسم تو در رقص و شادی است
دیگر سر تو را که نبرّید ام فضل

هم نیت بریدن زیر گلو نکرد
هم نیزه بر لب و دهن تو فرو نکرد
خندید بر نوای جگر سوز تو، ولی
با پای خویش، جسم تو را زیر و رو نکرد

خوب است اسیر نیزه و خنجر نمی شوی
بی پیرهن در این دم آخر نمی شوی
دست کسی نخورده به گیسوی دخترت
دلواپس کشیدن معجر نمی شوی

شکر خدا که دور و برت خواهری نبود
در وقت دست و پا زدنت، مادری نبود
شکر خدا کنیزکی از نسل ساربان
آنجا به فکر غارت انگشتری نبود

محمود مربوبی

@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند
از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند

پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است
دسته ی سینه زنی پشت پیمبر ساختند

شیشه شیشه گریه ی مارا ملائک برده اند
قطره قطره ریختند و حوض کوثر ساختند

چشم هرکس خیس باشد جای پای فاطمه ست
چشم مارا با حسینیه برابر ساختند

میشود بابا حسین و میشود مادر رباب
سینه زنها را به این صورت برادر ساختند

هرکسی بهتر برایش سوخت مزدش را گرفت
سوخت فطرس از همان خاکسترش پر ساختند

باوضو باید دراین ده روز از هرجا گذشت
هرمحله بچه ها صحنی مطهر ساختند

شاهراه آسمان در کوچه های کربلاست
تا خدا از مرقد شش گوشه یک در ساختند

کربلا تاریک شد پیکر ته گودال ماند
آفتاب نیزه را با یک سر آخر ساختند

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

دوای درد عالم یا حسین است
شفای روح آدم یا حسین است

به لوح آفرینش با خط نور
نوشته اسم اعظم یا حسین است

اگر باشد تمام عمر یک‌دم
همان یک‌دم مرا، دم یا حسین است

اگر بر مرده جان بخشد عجب نیست
دم عیسی بن مریم یا حسین است

پس از ذکر خداوند تعالی
ز هر ذکری مقدّم یا حسین است

نجات اهل محشر، روز محشر
خموشی جهنم یا حسین است

به یاد آن لب عطشان هماره
صدای آب زمزم یا حسین است

نوار قلب کل سینه‌زن‌ها
نفس‌های محرّم یا حسین است

درون سینه آهم یا ابالفضل
به صورت نقش اشکم یا حسین است

نسیم نینوا، پیک شهادت
صدای کربلا هم یا حسین است

کتاب "نخل میثم" را بخوانید
تمام نخل میثم یا حسین است

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم

عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است
از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم

گمراه بودم، گریه کردم در عزایت
از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم

از کودکی‌ام بین هیئت‌ها نشستم
من پای عشقت از همه عالم گذشتم

فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم
از خیرِ طب و بهره‌ی مرهم گذشتم

یک روز زیر پرچمت من را رساندند
عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم

امشب شبیه تو که درهم می‌خریمان
از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم

شب‌های جمعه در فراقِ کربلایت
از شهر ری با سینه‌ای پر غم گذشتم

کم‌کم مرا سوزاند داغِ روضه‌هایت
از شعرها... از روضه‌ها... کم‌کم گذشتم

مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم
هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم

بوسه به زیر حنجرت دردسری شد
از روضه‌ی جان‌کندنت مبهم گذشتم

جانم به لب آمد زمانی که به مقتل
از غارت پیراهن و خاتم گذشتم...

شکر خدا این بار هم از روضه‌هایت
با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم

محمد جواد شیرازی

@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

آبروی ماست گریه آبروداریم ما
با لباس مشکی‌ات عمریست خو داریم ما

با طهارت‌بودن از ارکان مجنون‌بودنست
حرف لیلا می‌شود هرجا وضو داریم ما

چشم ما بی‌اشک بی‌خیراست بی‌خیرش نکن
که فقط از دار دنیا دو سبو داریم ما

حرف ما در روضه‌ها با اشک گفته می‌شود
در میان گریه با هم گفتگو داریم ما

دامن‌آلوده شدیم اما تو پاکش می‌کنی
روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما

حضرت عباس حامی عزاداران توست
چه هراس از طعنه‌ها وقتی عمو داریم ما

هرکسی دل را به‌دستت داد از مردم برید
تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟

خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده‌ایم
خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما

آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست
کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما

شهر با یک یاحسین ما معطر می‌شود
هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما

لحظه‌های آب‌خوردن هم به فکر روضه‌ایم
بغض خشکیِ لب و بغض گلو داریم ما

در غمت آیات قرآن روضه‌خوانی می‌کند
آب دریا و بیابان روضه‌خوانی می‌کند

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم
از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم

با گریه خوابم برد دیشب، تا خودِ صبح
در خواب از کل حرم بوسه گرفتم

روی نگین خاتمم نام حسین است
با نیت از انگشترم بوسه گرفتم

کارم جلو افتاد تا از مهر تربت
در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم

من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم
جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم

جانم فدایش زیر لب ارباب می گفت:
از لاله های پرپرم بوسه گرفتم

مانند صفحه صفحه ی قرآنِ پاره
از قطعه های اکبرم بوسه گرفتم

می گفت با مشک پُر از تیر علمدار
از بازوی آب آورم بوسه گرفتم

جای رباب و اهل خیمه پشت خیمه
از کام خشک اصغرم بوسه گرفتم

وقت وداع آخرم با نیمه ی خود
از چشم خیس خواهرم بوسه گرفتم

شاید برای آخرین بار است، شاید...
از روی ناز دخترم بوسه گرفتم

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

در عمق غصه ها، فرّ الی الحسین
در اوج هر بلا، فرّ الی الحسین

خسته اگر شدی از دست این و آن
رو کن به کربلا فرّ الی الحسین

از سوی آسمان بر ما زمینیان
هر دم رسد ندا فرّ الی الحسین

از دست معصیت خونین دل و حزین
تا که شوی رها فرّ الی الحسین

موسی اگر شدی از ترس اژدها
هر چند بی عصا فرّ الی الحسین

وقتی دلت گرفت از شهر و کوچه ها
از قوم بی حیا فرّ الی الحسین

گر آخر الزمان بیمار گشته ای
با نیت شفا فرّ الی الحسین

ایمان فقط حسین قرآن فقط حسین
از کفر و از خطا فرّ الی الحسین

فریاد می زند فطرس علی الدوام
فی الارضِ و السَّما فرّ الی الحسین

بگرفته دست ما با دست غرق خون
در بین بوریا... فرّ الی الحسین

مجتبی قاسمی

@marsiyeeh
2025/05/30 21:53:18
Back to Top
HTML Embed Code: