Telegram Web
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم

باز افراشته اند بیرق و پرچم ها را
شهر برداشته است شور مُحَرَّم ها را

دَم به دَم، دَم بزنیم از تو فقط آقاجان
ما غنیمت بشماریم همین دَم ها را

میخرد حضرت زهرا به بهایی بالا
روز محشر همه ی ناله و ماتم ها را

گریه هرگز سبب حُزن و پریشانی نیست
اشکِ روضه بزداید همه ی غم ها را

چایی روضه ی ارباب چه طعمی دارد!
ما نخواهیم دگر سفره ی حاتم ها  را

از ازل ذکر حسین عامل بخشایش شد
چون پذیرفت خدا توبه ی آدم ها را

محسن زعفرانیه

@marsiyeeh
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم

رونق هر صبح و هر شام محرم شد حسین
بازدم شد یاابوفاضل ولی دم شد حسین

نام او با هر دل آشفته بازی میکند
بهترین نقش و نگار روی پرچم شد حسین

بارها گفتم حسین و خانه ام آباد شد
در دوعالم مظهر فیض دمادم شد حسین

انبیا هرچه که دارند از حسین فاطمه ست
پس مسیحای خود عیسی بن مریم شد حسین

خواستم تا که خدایم را ببینم در سحر
ناگهان در قاب چشمانم مجسم شد حسین

نه فقط از بنده هایش دستگیری کرده است
درد بی درمان من را نیز مرهم شد حسین

بالحسینِ بند را از پای آدم باز کرد
باب توبه بر تمام خلق عالم شد حسین

نام و یاد او برایم شد مفاتیح النجات
فارج الهم شد حسین و کاشف الغم شد حسین

بی گمان رب تبارک و تعالی مرا
اسم بسیار است اما اسم اعظم شد حسین

علت و معلول از این بهتر ندیده چشم من
باعث و بانی هر باران نم نم شد حسین

اشبه الناس به زهرای شهیده شد حسن
اشبه الناس به شخص مرتضی هم شد حسین

هرکجا هم که روم حسن ختامم کربلاست
چون گریز اکثر مرثیه هایم شد حسین

تا مبادا دشمنش را دست خالی رد کند
محض دِرهم در دل گودال دَرهم شد حسین

@marsiyeeh
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم

تا که پایت به کربلا واشد
غم عالم به سینه ام جا شد

از نگاهت به سمت اهل حرم
نیت رفتنت هویدا شد

میکنی خار از زمین با اشک
شاید این خار سهم یک پا شد

التماس نگاه عباس است
شاید این بار شد محیا شد

علی اصغر چه ناز خوابیده
کربلا تا رسید غوغا شد

قاسم آمد به نیت پدرش
دیدگان با نگاش دریا شد

علی اکبر به سجده افتاده
یا محمد دوباره احیا شد

همه در خیمه ای کنار همند
دیدگان تر به یاد زهرا شد

آنطرف تر صدای هلهله ها
روضه های فراق برپا شد

در طلاطم برای کشتارند
ذکر لبهام وا حسینا شد

چقدر شور میزد دل من
به که گویم که داغم احیا شد

محمد حبیب زاده

@marsiyeeh
2
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم

این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد
از بهترین های دو عالم بهترین دارد

این شیرمردی که به گِرد شاه می گردد
با خود سفارش هایی از ام البنین دارد

زینب رسیده کربلا، دورش بنی هاشم
یعنی نگین اینجا رکابی از نگین دارد

نامحرمی هرگز ندیده سایه اش را هم
صدیقه ی صغری وقاری اینچنین دارد

حتی غبار راه روی چادرش ننشست
محمل حجابی از پر روح الامین دارد

این سو تمامی شان عزیز بن عزیز اما
آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد

تا می توانید اشک و آه و ناله بردارید
یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد

غم نامه ی این قافله سربسته اش این است
خولی به همراه خودش یک خورجین دارد

مرضیه نعیم امینی

@marsiyeeh
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم

باز این چه نواست، وز کجا می‌آید؟ 
کاین نغمه به گوش آشنا می‌آید 

یا رب چه غبار دلنشینی است که باز 
بر لوح دل از خاطره ها می‌آید؟ 

این کیست، که از قِصۀ پر غُصۀ او 
غم های دگر، به انتها می‌آید؟ 

این کیست، که بر پردۀ دل چنگ زند 
کز شور غمش، دل به نوا می‌آید؟ 

این کیست، که از شتاب چرخ عمرش 
گرد غم و طوفان عزا می‌آید؟ 

این کیست، که از شعار آزادی او 
بر گوش مجاهدان، ندا می‌آید؟ 

این کیست، که هر کس شنود نامش را 
با چشم تر و، نوحه سرا می‌آید؟ 

این کیست، که هر جا گذرد، همچو بهار 
بوی گل سرخ، از فضا می‌آید؟ 

این کیست، که حج خویش، ناکرده تمام 
لبیک به لب، به نینوا می‌آید؟ 

خون در دل عاشقان حق، می‌جوشد 
یک لاله عذار حق نما می‌آید 

از شهر نبی، مسافری سرگردان 
با قافله اش، به کربلا می‌آید 

این عاشق سرگشته، حسین است، حسین 
کاینجا به مشیت خدا می‌آید 

این ذبح عظیم است، که از بیت خدا 
با جمله عزیزان به منا می‌آید 

اکبر به شتاب، از پی ثار الله 
با قلب حسین، پا به پا می‌آید 

قاسم که درین سفر بجای حسن است 
آید به نظر که مجتبی می‌آید 

عباس به پاس محمل خواهر خویش 
چون سایۀ زینب، ز قفا می‌آید 

گر جنگ و ستیز است، خدایا، در پیش 
پس دختر زهرا به کجا می‌آید؟ 

کس نیست ( حسانا ) که بپرسد ز رباب 
با اصغر شش ماهه، چرا می‌آید؟ 

استاد حبیب چایچیان

@marsiyeeh
1
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم

نگرانی من از چهرهء زردم پیداست
تو مگو خواهر من منزل آخر اینجاست

دلهُره کُشت مرا خواهر خود را دریاب
باورم نیست که این دشت همان کرب و بلاست

آیه میخوانی و ارکان تنم می لرزد
نیستی فکر من انگار دو چشمم دریاست

نگران توأم ای یار بیا برگردیم
با تو بودن همه اُمّید دلم بعد خداست

از بَرم دور مشو بَندِ دلم پاره شود
بازی اینگونه مگر با دل بیمار رواست؟

شانه ات را برسان تا که به آن سر بنهم
از نگاهم تو ببین درد دل من پیداست

به مدینه ببری کاش رُباب و طفلش
منّت آب از این کور دلان بی معناست

از سرت مویی اگر کم بشود می میرم
چه رسد تا که ببینم سرِ نعشت دعواست

من چگونه سرِ جسم تو به گودال آیم
تا ببینم تن تو بی زره و خود و عباست

نگرانم که نوک نیزه به حلقت برسد
یا ببینم به شکم خُفته تنت در صحراست

همهء دلخوشی ام مثل تو بر عبّاس است
بی ابالفضل شوم مُشکل من معجرهاست

حاضرم تا ابدالدّهر بسوزم امّا
من نبینم سرِ تو سایه ء من از بالاست

مجتبی صمدی شهاب

@marsiyeeh
1
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم

رویِ زانویِ برادر پا اگر بگذاشته
آفتاب انگار منّت بر قمر بگذاشته
دستها را رویِ دوش دو پسر بگذاشته
آنکه رویِ شانه‌ی عباس سر بگذاشته

دورِ او از عون و جعفر اکبر و قاسم پُر است
شُکر گِردش از جوانانِ بنی‌هاشم پُر است

جبرئیل اینجاست تا خانوم فرمایش کند
 تا حسین‌اش هست او احساسِ آرامش کند
تا که آرام است دنیا درکِ آسایش کند
تا بیاید عمه‌جان باید عمو خواهش کند

تا که عباس است خانم خواب راحت می‌کند
او فقط در سایه‌ی او استراحت می‌کند

دست او که نیست دل غم رویِ غم می‌ریزَدَش
َنامِ اینجا را مَبَر  وقتی بهم می‌ریزَدَش
چشم‌ها خونِ جگر در هر قدم می‌ریزَدَش
بیشتر او را بِهَم طفلِ حرم می‌ریزَدَش

خیمه برپا می‌کنند و روضه برپا می‌کند
می‌نشیند گوشه‌ای هِی وای زهرا می‌کند

ناله زد تا زد قدم : دیدی چه آمد بر سرم
گفت در بینِ حرم : دیدی چه آمد بر سرم
چیست اینجا غیرِ غَم دیدی چه آمد بر سرم
مادرم ای مادرم دیدی چه آمد بر سرم

گفت با دلواپسی با آه : برگردان مرا
مُردم از دلشوره از این راه برگردان مرا

این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد
مادری بیچاره دارد جانِ زینب بازگرد
زینبی آواره دارد جانِ زینب بازگرد
درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد

وای از این سرزمین شیرِ رُبابت خُشک شد
تیرهاشان را ببین شیرِ رُبابت خُشک شد
*
داد زد شامِ دهم ای وای میبینی چه شد
بچه ها را کرده گُم ای وای میبینی چه شد
نعلِ تازه زیرِ سُم ای وای میبینی چه شد
وَیلنا مِن بعدِ کُم ای وای میبینی چه شد

گفت با طفلانِ در آتش علیکم بالفرار
زود گیرَد مویِ سر آتش علیکم بالفرار

می‌زند رویِ سرش دیگر نمی‌دانم چه شد
بوسه زد بر حنجرش دیگر نمی‌دانم چه شد
خاک خورده معجرش دیگر نمی‌دانم چه شد
مانده او با مادرش دیگر نمی‌دانم چه شد

ناقه‌اش عریان ولی جمعِ بنی‌هاشم نبود
با حرامی بود اما اکبر و قاسم نبود

حسن لطفی

@marsiyeeh
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم

به گوشم می رسد هر لحظه آوای خدا اینجا 
مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا 

الا حجاج بیت الله خون، احرام بربندید 
که کامل می شود با زخم تن حج شما اینجا 

شما حجاج بیت الله خون هستید و می بینم 
که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا 

نه تنها حج ما قربانی پیر و جوان دارد 
شود قربانی شش ماهه تقدیم خدا اینجا 

زشمشیر هزاران قاتل خون خوار می بینم 
هزاران بار گردد اکبرم جانش فدا اینجا 

به موج خون میان قتلگه با پیکر بی سر 
زنم از حنجر ببریده خواهر را صدا اینجا 

به پاس اجر سقایی و قانون علمداری 
شود با تیر و خنجر حق عباسم ادا اینجا 

کند این امت گم کرده ره تا راه خود پیدا 
درخشد راس هفتاد و دو مصباح الهدیٰ اینجا 

ندای اِرجعی را در یم خون می دهم پاسخ 
که می آید به گوشم از خدا دائم ندا اینجا 

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh
1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

در علقمه از لحظه ای که آن قمر افتاد
امنیت طفلی سه ساله در خطر افتاد

مشغول گریه بود و با احوال غمبارش
در کنج خیمه ناگهان یاد پدر افتاد

رو سوی مقتل کرد ، قدری آب هم برداشت
دنبال یار تشنه اش با چشم تر افتاد

تا دید بابا را به زیر نیزه ها غش کرد
تا گفت: " ای عمه بیا من را ببر " افتاد

لکنت زبان گاهی دلیلش خشکی لبهاست
از تشنگی طفلک زبانش از اثر افتاد
 
با سر به خاک کربلا آنقدر زد آن طفل
از گیسوانش عاقبت سنجاق سر افتاد

جعفر ابوالفتحی

@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

نیست کوچک او بزرگ عالم است
کی سه ساله ؟ پیر بازار غم است

وای اگر می ماند ، اگر قد میکشید
دلبر عالم در این عمر کم است

مُحرم حج حسین بن علیست
در حریم کبریایی مَحرم است

کسب فیض از دامن عباس کرد
پس یقین مانند او صاحب دم است

در مسیر جذب عشاق حسین
بر سر دوش رقیه پرچم است

روز محشر دستگیر ما همه است
دست او در دستهای فاطمه است

سیدحسین میرعمادی

@marsiyeeh
1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

تو نیستی و لشگری مرا عذاب میدهند
عذاب لقمه نانی و عذاب آب میدهند

سوال میکنم ز نیزه دارها سرت کجاست؟
ولی به حرف های بد به من جواب میدهند!

برای آنکه بیشتر بترسم از حرامیان
به تازیانه ها چقدر پیچ و تاب میدهند

خودت بگو که جرم یک یتیم بی گناه چیست؟
که اینقدر به قلب زارم اضطراب میدهند

همینکه میخورم ز ناقه بر زمین مرا پدر...
به مو بلند میکنند و به رباب میدهند!

تمام پیکرم ز فرط درد تیر میکشد
به ناقه هرقدر که بیشتر شتاب میدهند!

کجاست تا عموی من ببیند این کوفیان
به آستین پاره ای به ما حجاب میدهد..

اگر که رنگ صورتم عوض شده دلیل داشت
به ما همیشه جا به زیر آفتاب میدهند

دوباره خواب دیده ام که زجر میرسد به من
چه زجرها که هی میان خواب میدهند

کسی دلش بحال گریه های دخترت نسوخت
و پای هیچ کس شبیه پای دخترت نسوخت

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

حق خواسته که دست عطا داشته باشی
بالا بنشینی و گدا داشته باشی

والله که حق است که در جمع بزرگان
بالای سر عمّه تو جا داشته باشی

رزّاقی و روزی خور این سفره دوعالم
ای کاش برایم تو غذا داشته باشی

تو جمع صفاتی تو خودت جلوه ذاتی
باید حرمی نزد خدا داشته باشی

از آن همه شهزاده ی ارباب تو باید
مخصوص خودت صحن و سرا داشته باشی

صد مریم و حوا به درت سجده نمایند
گر قصد کنی که خاک پا داشته باشی

گر قصد کنی نیل شکافی به نگاهی
محتاج نباشی که عصا داشته باشی

تو فاتح شامی سزد آن کس که مقامت
فرمانده ی کل قوا داشته باشی

بد نیست که در اریکه سلطنت خود
تو چند غلام رو سیه داشته باشی

پیغمبر عشاق حسینی و عجب نیست
صد تازه مسلمان همه جا داشته باشی

ای کاش که در رهگذر عرش؛ توقف...
....در بین حسینیه ما داشته باشی

@marsiyeeh
4
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

خانه زادیم در این خانه که بیت النّور است
قبله گاه مَلَک و جنّ و پری و حور است

گریه کردیم و به ما اذن زیارت دادند
اشک ما را به حرم بُرد، حرم کِی دور است؟

اشک ارثی است به هر بی سر و پایی ندهند
طعم شیرینی محض است اگر چه شور است

مجلس روضه بساطی است که بر خادمی اش
از فرشته چِقَدَر دور و بَرش مأمور است

شب سوم که رسیدیم تأمّل کردیم
بین عُشّاق شب قدر شبی مشهور است

دست هر کَس که به دامان رقیّه نرسد
نوهء فاطمه چون مادر خود مستور است

چقَدَر بهر دفاع از حرمش جان دادند
هر که شد مُنکر آن بُقعه یقینا کور است

هر کسی خوب نداند که رقیّه چه کشید
روضه چیز دگری با نفس منصور* است

گفته منصور که مو شعله بگیرد سخت است
گره اش وا نشود سوختگی ناجور است

مجتبی صمدی شهاب

@marsiyeeh
1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

اگر چه زخمی و خاموش و بی صدا آورد
تو را برای من از عرش ِ نی خدا آورد

تو را درون طبق رویِ دست های بلند
برای گرمی این بزم ِ بی نوا آورد

قدم گذار به چشمي كه ريخت مژگانش
سرت به گوشه ي ويرانه ام صفا آورد

نه دست مانده برایم نه پا، ولی عمه
مرا برای تو از زیر دست و پا آورد

عدو شده سبب خير تا تورا بوسم
ولي نپرس عزيزم سرم چها آورد

دلم براي عمو سوخت پيش ِ نامردي
كه قرص ِ نان تصدق براي ما آورد

به قصد كشت سراغم گرفت با سيلي
و باز نيت خود را ادا به جا آورد

به پاره معجر ِ من هم طمع نمود آنكه
مرا به حلقه ي چشمان بي حيا آورد

مرا تو كُشتي و زينب براي تدفينم
اگرچه شام كفن داشت بوريا آورد

حسن_لطفی

@marsiyeeh
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

ویران‌نشین شدم که تماشا کنی مرا 
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا 

گفتم می‌آیی و به سرم دست می‌کشی 
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا 

آن شب که گم شدم وسط نیزه‌دارها 
می‌خواستم فقط که تو پیدا کنی مرا 

از آن لبی که دور و برش خیزرانی است 
یک بوسه‌ام بده که سر و پا کنی مرا 

با حال و روز صورت تغییر کرده‌ات 
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا 

معجر نمانده است ببندم سر تو را 
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا 

وقتی که ناز دخترکت را نمی‌خری 
بهتر اسیر زخم زبان‌ها کنی مرا 

حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیم‌ها 
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا 

عمّه ببخش دردسر کاروان شدم 
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا 

احسان محسنی ‌فر

@marsiyeeh
1
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم

بغضی گلوگیر است، ولی اشکی ندارم
بهر نگاهت کردنم، چشمی ندارم

خواستم ز دستانش عقیقت پس بگیرم
یکتا نگینت را ز آن کرکس بگیرم

گر گوش و گوشواره را با هم نمی‌برد
گر گونه‌ام از شمر هم سیلی نمی‌خورد

می‌شد گرفت از ساربان انگشترت را
می‌شد بیایی و ببینی دخترت را

می‌شد که باز آیم برایت آب آرم
بابا بیا بنشین برایت حرف دارم

اینجا پر از مشک است عمو را بازگردان
مات است چشمان رباب، او را بخندان

عمه دگر آن عمه ی خندان ما نیست
در شام ماهی در میان آسمان نیست

گر باز گردد ماه این شب‌های تارم
گر مردمان بینند عمویم را کنارم

گر باز گردی، گرمی دستان سردم
گر باز گردی، التیام زخم و دردم

با خلق گویم بنگرید بابای من را
دنیایتان زشت و نگه، دنیای من را

بهاره نظری منش

@marsiyeeh
1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم

صف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان 
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان 
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان 
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان 
وه بنازم بر امیر عشق و این سرلشگرش 

تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید 
قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید 
از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید 
رشته ی هرچه محبت بود از طفلان برید 
کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش 

گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر 
حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر 
حیدر و جعفر به دو آیینه تابان نگر 
عالمی را در پی گیسویشان حیران نگر 
این غریب کربلا و هدیه های خواهرش 

خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان 
وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان 
من نمی دانم چه سری گفت او در گوششان 
کرد از جام شهادت واله و مدهوششان 
آتش عشق حسینی بود از پا تا سرش 

گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید 
تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید 
از ابوفاضل مدد گیرید سالاری کنید 
من زنم اما شما باید علمداری کنید 
جانت قربان یک تاری ز موی اکبرش 

هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود 
هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود 
لشگری را با دو رزمنده دگر رسوا نمود 
خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود 
دستی از دل بر دعا دستی دگر بر معجرش 

مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت 
بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت 
هر دو دست مستجابش را به روی سر گرفت 
تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت 
دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش 

به سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او 
چون همای پر شکسته خون چکد از بال و 
تا که دید آن انکسار چهره و احوال او 
از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او 
این اصول عاشقی آموخته از مادرش 

قاسم نعمتی

@marsiyeeh
1
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم

عجیب نیست زنی اشک را بخشکاند 
صبوری اش جگر کوه را بلرزاند 

در التهاب وداعی که بازگشت نداشت 
زمین حادثه را دور سر بگرداند 

بغل کند پسرش را زلال و آینه وار 
درون کالبدش عشق را بتاباند 

غرور نبض زند از نوک سرانگشتی 
که میل سرمه به پلک پسر بلغزاند 

سلام ای زن نستوه! هاله ی اندوه! 
چگونه شعر کنار تو پر بیفشاند؟ 

چگونه واژه به تقدیس تو برآید، تا 
به بیکرانه ی دنیا تو را بهماند؟ 

کدام واژه تو را سرکشد عزیز دلم 
که هرم داغ تو آن واژه را نسوزاند؟ 

رسیده است برادر، ز خیمه بیرون آی! 
نمی تواند از این درد، سر بچرخاند 

گرفته روی دو دستش ستاره های تو را 
و دشمن آمده تا کف زند، بشوراند 

نسیم حلقه زده لای زلف خون آلود 
که باز کاکل داماد را برقصاند 

چه سخت بود زنی اشک را بخشکاند! 
صبوری اش جگر کوه را بلرزاند 

پروانه نجاتی

@marsiyeeh
#حضرت_حر
#شب_چهارم_محرم

حُرمت گذاشت هر که به زهرا(س) بزرگ شد
اندازهء تمام دو دنیا بزرگ شد

در وادی حسین(ع) هرآنکه قدم گذاشت
قطره ولی به وسعت دریا بزرگ شد

مجنون خلوص داشت اگر ماندگار ماند
مجنون بزرگ شد که لیلا بزرگ شد

اینجا ادب مسیر رسیدن به قُلّه هاست
سَر خَم نمود حضرت حُر تا بزرگ شد

او سجده کرد و قبلهء خود را عوض نمود
تیره نماند و چون شب یلدا بزرگ شد

آغوش وا نمود و پذیرفت توبه را
در پیش خلق بیشتر آقا بزرگ شد

حُرّ پیر وادی همهء اهل توبه است
بر اهل توبه مُرشد و بابا بزرگ شد

آزاده بود و رفت و به آزاده ها رسید
با یک نگاهِ بهتر از امضا بزرگ شد

ترسید اگر چه اهل حرم از اُبُهتش
کوچک شد و به اذن مسیحا بزرگ شد

امّا نبود تا که ببیند که کربلا
داغش برای زینب کبری بزرگ شد

گر چه سرش شکست ولی سر جُدا نشد
نیزه فرو که رفت گلوها بزرگ شد

در بین آن همه سرِ بر نیزه روضهء
نیزه به گوش رفتن سقّا بزرگ شد

مجتبی صمدی شهاب

@marsiyeeh
2
#طفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم

نه به اندازۀ علی اکبر
ولی آن قدرها جگر داریم
تو به روی خودت نیاوردی
ما که از قلب تو خبر داریم

به همین ذکر یا علی، مادر
که نوشتیم روی پیشانی
همۀ آرزوی مان این است
بر تن ما کفن بپوشانی

تو به خیمه بمان مراقب باش
داییِ ما غم تو را نخورد
آن قدر غُصه خورده، حداقل
غُصۀ ماتم تو را نخورد

دو برادر کنار هم بهتر
می توانند یاورش باشند
می توانند در مقابل سنگ
روی نی حامیِ سرش باشند

آن قدر تیر و نیزه می بارد
خم به ابرویمان نیاوردیم
مادرم! تو دعا کن آخر کار
لا اقل تکه تکه برگردیم

محسن ناصحی

@marsiyeeh
2025/07/13 00:11:59
Back to Top
HTML Embed Code: