#حضرت_علی_اکبر
تو فرزند حسینی وبه عالم سروری داری
تو را جبریل هم گوید رخ پیغمبری داری
لباس رزم میپوشی وقار حیدری داری
میان مه رخان اما ،تو روی دیگری داری
که من ازکودکی گشتم گرفتارت علی اکبر
شکسته پشت تاریکی زمژگان سیاه تو
غلامانت همه سائل به یک گوشه نگاه تو
وغم را از دل عالم برد آن روی ماه تو
خدا کرده هنرمندی چه میباشد گناه تو
که فتنه دردلم کردی به رخسارت علی اکبر
گرفتار خودش کرده مرا پیغمبر رویت
هزاران غمزه میبارد زناوکهای ابرویت
هزاران آینه داری به زیر طاق گیسویت
که حاتم هم شده سائل به همراهم سر کویت
که شاید منتخب گردد به دیدارت علی اکبر
من آن صیدم که دردام سرزلفت به زنجیرم
زخوانت لقمه ای خوردم که تا روز ابد سیرم
وتاج نوکریت را چو شاهان روی سر گیرم
سر کویت بمانم تا به لطف خود کنی پیرم
نرانی عبد بیچاره زدربارت علی اکبر
به روی بام احسانت کریمانه علم داری
به مانند عموی خود،حسن،خوان کرم داری
که احمد هرچه را دارد،کنارهم،توهم داری
به ظاهر زآنچه اودارد نبوت را تو کم داری
وعطر احمدی بارد زگفتارت علی اکبر
عقابت را به میدان جنون مستانه میراندی
رجز رادر دل دشمن تو حیدر وار میخواندی
عدو در ترک میدانت وتو مردانه میماندی
ومحشر کردی و اورا به روی خاک غلطاندی
تحیر مانده در چشمان زپیکارت علی اکبر
دو پای آسمان خم شد به قد قامت به جزم تو
چه تکبیری بلند شد از حرم هنگام عزم تو
وبرپا گشت طوفانی زمیدانگاه رزم تو
پیمبر جامی آورده برای رزم وبزم تو
کسی آگه نمیگردد زاسرارت علی اکبر
مهدی قنبری نوش ابادی
@marsiyeeh
تو فرزند حسینی وبه عالم سروری داری
تو را جبریل هم گوید رخ پیغمبری داری
لباس رزم میپوشی وقار حیدری داری
میان مه رخان اما ،تو روی دیگری داری
که من ازکودکی گشتم گرفتارت علی اکبر
شکسته پشت تاریکی زمژگان سیاه تو
غلامانت همه سائل به یک گوشه نگاه تو
وغم را از دل عالم برد آن روی ماه تو
خدا کرده هنرمندی چه میباشد گناه تو
که فتنه دردلم کردی به رخسارت علی اکبر
گرفتار خودش کرده مرا پیغمبر رویت
هزاران غمزه میبارد زناوکهای ابرویت
هزاران آینه داری به زیر طاق گیسویت
که حاتم هم شده سائل به همراهم سر کویت
که شاید منتخب گردد به دیدارت علی اکبر
من آن صیدم که دردام سرزلفت به زنجیرم
زخوانت لقمه ای خوردم که تا روز ابد سیرم
وتاج نوکریت را چو شاهان روی سر گیرم
سر کویت بمانم تا به لطف خود کنی پیرم
نرانی عبد بیچاره زدربارت علی اکبر
به روی بام احسانت کریمانه علم داری
به مانند عموی خود،حسن،خوان کرم داری
که احمد هرچه را دارد،کنارهم،توهم داری
به ظاهر زآنچه اودارد نبوت را تو کم داری
وعطر احمدی بارد زگفتارت علی اکبر
عقابت را به میدان جنون مستانه میراندی
رجز رادر دل دشمن تو حیدر وار میخواندی
عدو در ترک میدانت وتو مردانه میماندی
ومحشر کردی و اورا به روی خاک غلطاندی
تحیر مانده در چشمان زپیکارت علی اکبر
دو پای آسمان خم شد به قد قامت به جزم تو
چه تکبیری بلند شد از حرم هنگام عزم تو
وبرپا گشت طوفانی زمیدانگاه رزم تو
پیمبر جامی آورده برای رزم وبزم تو
کسی آگه نمیگردد زاسرارت علی اکبر
مهدی قنبری نوش ابادی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد
آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
حسن کردی
@marsiyeeh
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد
آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
حسن کردی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
چون گیسویت بیا که پریشان کنی مرا
کاسه به دستِ کوچه ی باران کنی مرا
زُلفی نشان بده، دلِ ما را اسیر کن
از رُخ نقاب گیر، که حیران کنی مرا
در وصفِ خویش آیه بخوان سَجده ات کنم
امشب رسیده ام، که مسلمان کنی مرا
ترکیبی از شَرابِ حُسین و حَسن بِریز
جُرعه به جُرعه ام بِده، ویران کنی مرا
تو سَیِّدُالشَّبابی و پیرِ طَریقَتی
دستِ مَرا بگیر، که انسان کنی مرا
اکبر اگر که میل به آقا شدن نداشت
دنیا هم اشتیاق به برپا شدن نداشت
تو آمدی و ریخته بازارها به هم
چَشمت زده بساطِ گرفتارها به هم
ای یوسف بنِ یوسفِ زهرا، به شوقِ تو
جان قَرض می دهند خریدارها به هم
وقتی مسیح هم زِ دمِ تو نَفَس گرفت
هدیه دهند خاکِ تو بیمارها به هم
یک لحظه هم تو روی مَگردان زِ ما که باز
پیچیده می شود همه ی کارها به هم
پا بوسَت آمدم که تو پا بر سَرَم نَهی
سَر می زنند عاشق و دلدارها به هم
مهمان مَرا به جشنِ گُل و آفتاب کن
با یک نگاه خانه ی دل را خراب کن
تو آمدی شبیهِ پیمبر شوی فقط
آیینه قَدّیِ خودِ حیدر شوی فقط
با هر چه وصف که پدرت از نبی نمود
تو آمدی یگانه برابر شوی فقط
اوجِ کمالِ ما، به قُدومت رسیدن است
بر تو سِزاست از همه برتر شوی فقط
بابُ الحسینِ دوُّمِ کرب و بلا تویی
خوب است تا ضریح، تو رَه بَر شوی فقط
اللهُ اکبر از رجزِ مرتضایی ات
شایسته ی تو بود عَلی اکبر شوی فقط
وقتِ صَلاتِ ظُهرِ عَطش شُد، اذان بده
در کربلا دوباره علی را نشان بده
ای جلوه ی شکوه و جلالِ نبی، علی
آموزگار فنِّ بلالِ نبی، علی
این خُلق و خو و منطقِ تو مو نمی زند
با سیرتِ تمام و کمالِ نبی، علی
شهرِ مدینه است و نظرهای رحمتت
ای یادگارِ روحِ زُلالِ نبی، علی
با دیدنِ جمالِ تو آرام می شوند
دلتنگ ها برای جمالِ نبی، علی
عبّاس بوسه بر گلِ روی تو می زند
وقتی که هست مَحوِ خیالِ نبی، علی
از هر نظر محمّدِ دیگر رسیده است
یا که خدا دوباره علی آفریده است
ای مظهرِ رسالتِ تامِ پیمبران
ای نامِ تو تجلّیِ نامِ پیمبران
با این ظهورِ تو همه مبهوت مانده اند
این اکبر است؟ یا که تمامِ پیمبران؟
اُسطوره در سُخَنوری و در بِلاغتی
جاری ست از لبِ تو کلامِ پیمبران
توحید را تویی که به تصویر می کِشی
اصلی که بوده است پیامِ پیمبران
ای قامتت قیامتِ عُظمای کربلا
ای جلوه ی شکوهِ قیامِ پیمبران
اِی برگزیده تر زِ همه اَنبیا علی
هَستی خَلیلِ آتَشِ کرب و بَلا علی
بخشید جلوه ی تو به بابا حیات را
وقتی که دید در تو جمیعِ صفات را
نام تو را گذاشت علی و گرفته است
ذکرِ "علی علی" همه ی کائنات را
قرآن بخوان که دلبری از عمّه ات کنی
بُگشای لب، بریز تو قند و نبات را
سِبقت گرفته اند ملائک از آسمان
بر دیده ها کِشَند کمی خاکِ پات را
بی شک که رَدِّ پای تو را سِیر می کند
هر کس که طالب است مَسیرِ نجات را
دارد دلی زِ عشقِ تو تسخیر می شود
تو می شوی جوان، پدرت پیر می شود
رعنا شدی و پیش پدر راه می روی
دل می بَری زِ خیمه و جانکاه می روی
لیلا کجاست... تا که تماشا کُنَد تو را؟
از آسمانِ سینه اش ای ماه می روی
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
داری تو التماس به همراه! می روی؟
ای سَرو قَد، قَدم به قَدم، خَم شده قَدَم
حالا که ساختی تو قَدَمگاه می روی
روی سرت پیاده شود بُغضِ مرتَضی
تنها، به جنگِ این هَمه بَدخواه می روی
بر زَخمهای کاریِ تو بوسه می زنم
بر این لَبِ اَناریِ تو بوسه می زنم
رضا رسول زاده
@marsiyeeh
چون گیسویت بیا که پریشان کنی مرا
کاسه به دستِ کوچه ی باران کنی مرا
زُلفی نشان بده، دلِ ما را اسیر کن
از رُخ نقاب گیر، که حیران کنی مرا
در وصفِ خویش آیه بخوان سَجده ات کنم
امشب رسیده ام، که مسلمان کنی مرا
ترکیبی از شَرابِ حُسین و حَسن بِریز
جُرعه به جُرعه ام بِده، ویران کنی مرا
تو سَیِّدُالشَّبابی و پیرِ طَریقَتی
دستِ مَرا بگیر، که انسان کنی مرا
اکبر اگر که میل به آقا شدن نداشت
دنیا هم اشتیاق به برپا شدن نداشت
تو آمدی و ریخته بازارها به هم
چَشمت زده بساطِ گرفتارها به هم
ای یوسف بنِ یوسفِ زهرا، به شوقِ تو
جان قَرض می دهند خریدارها به هم
وقتی مسیح هم زِ دمِ تو نَفَس گرفت
هدیه دهند خاکِ تو بیمارها به هم
یک لحظه هم تو روی مَگردان زِ ما که باز
پیچیده می شود همه ی کارها به هم
پا بوسَت آمدم که تو پا بر سَرَم نَهی
سَر می زنند عاشق و دلدارها به هم
مهمان مَرا به جشنِ گُل و آفتاب کن
با یک نگاه خانه ی دل را خراب کن
تو آمدی شبیهِ پیمبر شوی فقط
آیینه قَدّیِ خودِ حیدر شوی فقط
با هر چه وصف که پدرت از نبی نمود
تو آمدی یگانه برابر شوی فقط
اوجِ کمالِ ما، به قُدومت رسیدن است
بر تو سِزاست از همه برتر شوی فقط
بابُ الحسینِ دوُّمِ کرب و بلا تویی
خوب است تا ضریح، تو رَه بَر شوی فقط
اللهُ اکبر از رجزِ مرتضایی ات
شایسته ی تو بود عَلی اکبر شوی فقط
وقتِ صَلاتِ ظُهرِ عَطش شُد، اذان بده
در کربلا دوباره علی را نشان بده
ای جلوه ی شکوه و جلالِ نبی، علی
آموزگار فنِّ بلالِ نبی، علی
این خُلق و خو و منطقِ تو مو نمی زند
با سیرتِ تمام و کمالِ نبی، علی
شهرِ مدینه است و نظرهای رحمتت
ای یادگارِ روحِ زُلالِ نبی، علی
با دیدنِ جمالِ تو آرام می شوند
دلتنگ ها برای جمالِ نبی، علی
عبّاس بوسه بر گلِ روی تو می زند
وقتی که هست مَحوِ خیالِ نبی، علی
از هر نظر محمّدِ دیگر رسیده است
یا که خدا دوباره علی آفریده است
ای مظهرِ رسالتِ تامِ پیمبران
ای نامِ تو تجلّیِ نامِ پیمبران
با این ظهورِ تو همه مبهوت مانده اند
این اکبر است؟ یا که تمامِ پیمبران؟
اُسطوره در سُخَنوری و در بِلاغتی
جاری ست از لبِ تو کلامِ پیمبران
توحید را تویی که به تصویر می کِشی
اصلی که بوده است پیامِ پیمبران
ای قامتت قیامتِ عُظمای کربلا
ای جلوه ی شکوهِ قیامِ پیمبران
اِی برگزیده تر زِ همه اَنبیا علی
هَستی خَلیلِ آتَشِ کرب و بَلا علی
بخشید جلوه ی تو به بابا حیات را
وقتی که دید در تو جمیعِ صفات را
نام تو را گذاشت علی و گرفته است
ذکرِ "علی علی" همه ی کائنات را
قرآن بخوان که دلبری از عمّه ات کنی
بُگشای لب، بریز تو قند و نبات را
سِبقت گرفته اند ملائک از آسمان
بر دیده ها کِشَند کمی خاکِ پات را
بی شک که رَدِّ پای تو را سِیر می کند
هر کس که طالب است مَسیرِ نجات را
دارد دلی زِ عشقِ تو تسخیر می شود
تو می شوی جوان، پدرت پیر می شود
رعنا شدی و پیش پدر راه می روی
دل می بَری زِ خیمه و جانکاه می روی
لیلا کجاست... تا که تماشا کُنَد تو را؟
از آسمانِ سینه اش ای ماه می روی
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
داری تو التماس به همراه! می روی؟
ای سَرو قَد، قَدم به قَدم، خَم شده قَدَم
حالا که ساختی تو قَدَمگاه می روی
روی سرت پیاده شود بُغضِ مرتَضی
تنها، به جنگِ این هَمه بَدخواه می روی
بر زَخمهای کاریِ تو بوسه می زنم
بر این لَبِ اَناریِ تو بوسه می زنم
رضا رسول زاده
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
آن که تا حشر مرا نوکر حیدر کرده
روزی شعر مرا چند برابر کرده
یا علی های مرا یا علی اکبر کرده
روزی ما همه در دست علی افتاده
سربلندیم درْ این خانه، ولی افتاده
رحمت واسعه از عرش خدا می بارد
گل لبخند به لب های زمین می کارد
پسر ارشد ارباب خوش آمد دارد
بنویسید که فرزند حسین آمده است
بنویسید به او نور دو عین آمده است
ما که دیدیم همه قوت ایمانش را
ما که دیدیم همه رحمت چشمانش را
ما که دیدیم همه سفره ی احسانش را
صف کشیدند گداها که کریم آمده است
صاحب سفره ی احسان قدیم آمده است
صبح امید پس از شام سیاه آمده است
بنویسید که خورشید که ماه آمده است
حسن دوم این قوم ز راه آمده است
دل ارباب جهان در هیجان آمده است
حسنی خُلق ترین، خلقِ جهان آمده است
چه بگوییم در اوصاف حسین و پسرش
چه بگوییم در اوصاف سجود سحرش
چه بگوییم در اوصاف رخ چون قمرش
کرده روشن مه او راه بنی هاشم را
می شود دید در او ماه بنی هاشم را
این پسر نیز همانند علی شیر خداست
ضربه ی تیغ علی ضربه ی شمشیر خداست
در نفس هاش فقط نغمه ی تکبیر خداست
بنویسید که او مست حسین بن علی است
ذوالفقاری است که در دست حسین بن علی است
این پسر یک تنه خود قدرت لشکر دارد
باید او مثل علی تیغ دو دم بردارد
هر چه خوبان همه دارند، فراتر دارد
بنویسید که از رویش علی می بارد
*چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد*
بنویسید علی بن حسین و حسن است
احمد و فاطمه و حیدرِ در یک بدن است
به خداوند که او بند دل پنج تن است
همه ی پنج تن آل عبا را یک جا
هدیه داده است خداوند به ام لیلا
وحید محمدی
@marsiyeeh
آن که تا حشر مرا نوکر حیدر کرده
روزی شعر مرا چند برابر کرده
یا علی های مرا یا علی اکبر کرده
روزی ما همه در دست علی افتاده
سربلندیم درْ این خانه، ولی افتاده
رحمت واسعه از عرش خدا می بارد
گل لبخند به لب های زمین می کارد
پسر ارشد ارباب خوش آمد دارد
بنویسید که فرزند حسین آمده است
بنویسید به او نور دو عین آمده است
ما که دیدیم همه قوت ایمانش را
ما که دیدیم همه رحمت چشمانش را
ما که دیدیم همه سفره ی احسانش را
صف کشیدند گداها که کریم آمده است
صاحب سفره ی احسان قدیم آمده است
صبح امید پس از شام سیاه آمده است
بنویسید که خورشید که ماه آمده است
حسن دوم این قوم ز راه آمده است
دل ارباب جهان در هیجان آمده است
حسنی خُلق ترین، خلقِ جهان آمده است
چه بگوییم در اوصاف حسین و پسرش
چه بگوییم در اوصاف سجود سحرش
چه بگوییم در اوصاف رخ چون قمرش
کرده روشن مه او راه بنی هاشم را
می شود دید در او ماه بنی هاشم را
این پسر نیز همانند علی شیر خداست
ضربه ی تیغ علی ضربه ی شمشیر خداست
در نفس هاش فقط نغمه ی تکبیر خداست
بنویسید که او مست حسین بن علی است
ذوالفقاری است که در دست حسین بن علی است
این پسر یک تنه خود قدرت لشکر دارد
باید او مثل علی تیغ دو دم بردارد
هر چه خوبان همه دارند، فراتر دارد
بنویسید که از رویش علی می بارد
*چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد*
بنویسید علی بن حسین و حسن است
احمد و فاطمه و حیدرِ در یک بدن است
به خداوند که او بند دل پنج تن است
همه ی پنج تن آل عبا را یک جا
هدیه داده است خداوند به ام لیلا
وحید محمدی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
به نام علی و خدای علی
فقط می نویسم برای علی
منم در دو عالم گدای علی
سر و جان و روحم فدای علی
سپردم دلم را به مولا علی
بگو یا علی یا علی یا علی
دوباره تب و تابمان آمده
ببین نور مهتابمان آمده
ببین درّ نایابمان آمده
علی بن اربابمان آمده
گره خورده بنده دلم با علی
بگو یا علی یا علی یا علی
دوباره دو عالم خبر می شود
شب تار غم ها سحر می شود
ببینید غم در به در می شود
حسین بن زهرا پدر می شود
دوباره بزن دل به دریا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
بهشت ولایت ثمر دار شد
دوباره مدینه قمر دار شد
حسین بن زهرا پسر دار شد
تمام دو عالم خبر دار شد
که آمد دوباره به دنیا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
سر و روی او مثل پیغمبر است
وقارش که مثل خود مادر است
قدم می زند، جلوه ی حیدر است
شبیه علی اول و آخر است
خدایی که دارد تماشا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
علی نه بگو نور هر انجمن
علی نه بگو مظهر پنج تن
نبی و وصی هر دو در یک بدن
و نیمش حسین است و نیمش حسن
چه زیبا چه زیبا چه زیبا علی
بگو یا علی یا علی یا علی
گره خورده دل ها به گیسوی او
عجب محشری روی دلجوی او
چه تیغی است در کنج ابروی او
الهی شوم بنده کوی او
بخوان با نفس های زهرا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
وحید محمدی
@marsiyeeh
به نام علی و خدای علی
فقط می نویسم برای علی
منم در دو عالم گدای علی
سر و جان و روحم فدای علی
سپردم دلم را به مولا علی
بگو یا علی یا علی یا علی
دوباره تب و تابمان آمده
ببین نور مهتابمان آمده
ببین درّ نایابمان آمده
علی بن اربابمان آمده
گره خورده بنده دلم با علی
بگو یا علی یا علی یا علی
دوباره دو عالم خبر می شود
شب تار غم ها سحر می شود
ببینید غم در به در می شود
حسین بن زهرا پدر می شود
دوباره بزن دل به دریا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
بهشت ولایت ثمر دار شد
دوباره مدینه قمر دار شد
حسین بن زهرا پسر دار شد
تمام دو عالم خبر دار شد
که آمد دوباره به دنیا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
سر و روی او مثل پیغمبر است
وقارش که مثل خود مادر است
قدم می زند، جلوه ی حیدر است
شبیه علی اول و آخر است
خدایی که دارد تماشا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
علی نه بگو نور هر انجمن
علی نه بگو مظهر پنج تن
نبی و وصی هر دو در یک بدن
و نیمش حسین است و نیمش حسن
چه زیبا چه زیبا چه زیبا علی
بگو یا علی یا علی یا علی
گره خورده دل ها به گیسوی او
عجب محشری روی دلجوی او
چه تیغی است در کنج ابروی او
الهی شوم بنده کوی او
بخوان با نفس های زهرا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی
وحید محمدی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یاعلی
هر که مجنون است سرمد را، بگوید یاعلی
هر که مشتاق است احمد را، بگوید یاعلی
هر که میخواند محمد را، بگوید یاعلی
یاعلی گفتم علیِ اکبرش آمد بیاد
یاعلی گفتم گل پیغمبرش آمد بیاد
یاد اکبر یاد سرمد را به دلها آورد
یاد اکبر یاد احمد را به دلها آورد
یاد اخلاق محمد را به دلها آورد
یاد عشق و شورِ بی حد را به دلها آورد
مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده
أشبه الناس آمده، آقای عباس آمده
کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است
کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است
کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است
کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغبر است
سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او
ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او
چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی می سرود
رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد می نمود
چون نقاب از چهره اش دستانِ رحمت می گشود
دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت می ربود
رویِ او میخواست از ایزد که چون احمد شود
جسم او حق داشت تا آئینۀ سرمد شود
صاحب جود و کرامت در مناعت بی نظیر
سیره اش تهذیبِ نفس و در اطاعت بی نظیر
بنده ای پاک و مطهر در عبادت بی نظیر
راست میگویم که باشد در شجاعت بی نظیر
در ولادت بی نظیر و در شهادت بی بدیل
کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل
در مصافِ او ندارد هیچکس تاب قرار
می شکافد از هجوم خود سپاهی بی شمار
می درَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار
تابجنبد دشمنش، سرها ست که گردد شکار
عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علیست
شیوۀ جنگیدنش، بالذّات چون رزم علیست
وقت میدان رفتنش، قلب فضا را می درَد
با قدمهایش دل بابای خود را می برد
تیربارانِ حرم را بر تنِ خود می خرد
آه، از آندم که روحش سوی جنت می پرد
جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا می شود
تشنه لب جان میدهد، قربان بابا می شود
رویِ زانو میکشد خود را کنار او حسین
می شود پیش سپاهی، بی قرار او حسین
وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین
تا به حالا کس ندیده، دیدۀ تار حسین
در میان هلهله خواهر به دادش میرسد
آری آری یاریِ مادر به دادش میرسد
محمود ژولیده
@marsiyeeh
هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یاعلی
هر که مجنون است سرمد را، بگوید یاعلی
هر که مشتاق است احمد را، بگوید یاعلی
هر که میخواند محمد را، بگوید یاعلی
یاعلی گفتم علیِ اکبرش آمد بیاد
یاعلی گفتم گل پیغمبرش آمد بیاد
یاد اکبر یاد سرمد را به دلها آورد
یاد اکبر یاد احمد را به دلها آورد
یاد اخلاق محمد را به دلها آورد
یاد عشق و شورِ بی حد را به دلها آورد
مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده
أشبه الناس آمده، آقای عباس آمده
کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است
کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است
کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است
کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغبر است
سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او
ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او
چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی می سرود
رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد می نمود
چون نقاب از چهره اش دستانِ رحمت می گشود
دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت می ربود
رویِ او میخواست از ایزد که چون احمد شود
جسم او حق داشت تا آئینۀ سرمد شود
صاحب جود و کرامت در مناعت بی نظیر
سیره اش تهذیبِ نفس و در اطاعت بی نظیر
بنده ای پاک و مطهر در عبادت بی نظیر
راست میگویم که باشد در شجاعت بی نظیر
در ولادت بی نظیر و در شهادت بی بدیل
کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل
در مصافِ او ندارد هیچکس تاب قرار
می شکافد از هجوم خود سپاهی بی شمار
می درَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار
تابجنبد دشمنش، سرها ست که گردد شکار
عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علیست
شیوۀ جنگیدنش، بالذّات چون رزم علیست
وقت میدان رفتنش، قلب فضا را می درَد
با قدمهایش دل بابای خود را می برد
تیربارانِ حرم را بر تنِ خود می خرد
آه، از آندم که روحش سوی جنت می پرد
جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا می شود
تشنه لب جان میدهد، قربان بابا می شود
رویِ زانو میکشد خود را کنار او حسین
می شود پیش سپاهی، بی قرار او حسین
وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین
تا به حالا کس ندیده، دیدۀ تار حسین
در میان هلهله خواهر به دادش میرسد
آری آری یاریِ مادر به دادش میرسد
محمود ژولیده
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد از دیده ی گریان درست
کوزه ی مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
می کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست
از پیمبر زاده ی ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست
هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست
خانه ات آباد آقا! یوسف کنعان تو..
صد گلستان می کند از کلبه ی احزان درست
زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است
مینویسم هرچه احمد باز حیدر می شود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر می شود
ساکن عرش است و عرش از او معلی می شود
کوثر محض است و آب از او مطهر می شود
هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر می شود
هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد می شود
به هوای دیدنش در کوچه محشر می شود
در بقیع و در نجف سر می شود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر می شود
با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند
نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر
قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر
خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر
ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
میدمد روی لبش انا فتحنا بیشتر
زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر
مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست
عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد
جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد
دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد
ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..
اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!
راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش
بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا
تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا
یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا
این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..
خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!
در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند
سیدپوریا هاشمی
@marsiyeeh
می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد از دیده ی گریان درست
کوزه ی مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
می کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست
از پیمبر زاده ی ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست
هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست
خانه ات آباد آقا! یوسف کنعان تو..
صد گلستان می کند از کلبه ی احزان درست
زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است
مینویسم هرچه احمد باز حیدر می شود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر می شود
ساکن عرش است و عرش از او معلی می شود
کوثر محض است و آب از او مطهر می شود
هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر می شود
هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد می شود
به هوای دیدنش در کوچه محشر می شود
در بقیع و در نجف سر می شود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر می شود
با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند
نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر
قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر
خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر
ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
میدمد روی لبش انا فتحنا بیشتر
زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر
مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست
عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد
جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد
دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد
ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..
اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!
راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش
بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا
تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا
یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا
این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..
خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!
در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند
سیدپوریا هاشمی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد ازدیده گریان درست
کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
میکنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست
از پیمبر زاده ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست
هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست
خانه ات آباد آقا!یوسف کنعان تو..
صد گلستان میکند از کلبه احزان درست
زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است
مینویسم هرچه احمد باز حیدر میشود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر میشود
ساکن عرش است و عرش از او معلی میشود
کوثر محض است و آب از او مطهر میشود
هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر میشود
هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد میشود
به هوای دیدنش در کوچه محشر میشود
در بقیع و در نجف سر میشود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر میشود
با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند
نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر
قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر
خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر
ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
میدمد روی لبش انا فتحنا بیشتر
زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر
مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست
عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد
جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد
دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد
ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..
اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!
راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش
بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا
تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا
یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا
این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..
خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!
در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند
سید پوریا هاشمی
@marsiyeeh
می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد ازدیده گریان درست
کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
میکنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست
از پیمبر زاده ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست
هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست
خانه ات آباد آقا!یوسف کنعان تو..
صد گلستان میکند از کلبه احزان درست
زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است
مینویسم هرچه احمد باز حیدر میشود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر میشود
ساکن عرش است و عرش از او معلی میشود
کوثر محض است و آب از او مطهر میشود
هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر میشود
هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد میشود
به هوای دیدنش در کوچه محشر میشود
در بقیع و در نجف سر میشود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر میشود
با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند
نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر
قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر
خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر
ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
میدمد روی لبش انا فتحنا بیشتر
زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر
مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست
عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد
جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد
دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد
ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..
اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!
راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش
بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا
تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا
یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا
این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..
خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!
در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند
سید پوریا هاشمی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد
آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
حسن کردی
@marsiyeeh
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد
آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
حسن کردی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
باز هم آسمان این خانه شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچهی بنی هاشم بوی عطر محمدی دارد
در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونهی تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد
کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف ! عاشق توست هر بدی دارد
خَلق تو خُلق تو تعالی الله!، چه شکوهی است در تو یا الله!
این علی تا که میرسد به خدا صلوات محمدی دارد
***
میآیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت میکشد، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمیدارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! میرسی، این بار با نام علی
یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق بادهات
از مستی لبهای تو میخانه شد سجادهات
یک دم علی گل میکند در آن لباس سادهات
یک دم محمد میرسد با زلف تاب افتادهات
میآید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!
تسبیح زیبایت دل روح الامین را میبرد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را میبرد
ناز قدمهایت دل سلطان دین را میبرد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را میبرد
غرقند قایقهای ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک میسوزد از «یا نور و یا قدوس» تو
وقتی رجز خوان میشوی، انگار حیدر میرسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر میرسد
ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر میرسد ـ
پیش تو میلرزد زمین، گویی که محشر میرسد
صف میکشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه میرسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند
شهزاده! دل را میبری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!
چشم انتظارت کوچهها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان میرسد تا میرسی تو نیمه شب
دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا
تا پردههای خیمه را ماه جوان وا میکنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا میکنی
با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا میکنی
از او چه میخواهی؟ چرا این پا و آن پا میکنی؟
ای کربلایی این تو و این لحظهی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو
میخواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا
تا باز باشی بهترین، در روضههای کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا
با خواهش چشمان تو تا اذن میدان میدهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان میدهد
قاسم صرافان
@marsiyeeh
باز هم آسمان این خانه شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچهی بنی هاشم بوی عطر محمدی دارد
در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونهی تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد
کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف ! عاشق توست هر بدی دارد
خَلق تو خُلق تو تعالی الله!، چه شکوهی است در تو یا الله!
این علی تا که میرسد به خدا صلوات محمدی دارد
***
میآیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت میکشد، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمیدارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! میرسی، این بار با نام علی
یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق بادهات
از مستی لبهای تو میخانه شد سجادهات
یک دم علی گل میکند در آن لباس سادهات
یک دم محمد میرسد با زلف تاب افتادهات
میآید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!
تسبیح زیبایت دل روح الامین را میبرد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را میبرد
ناز قدمهایت دل سلطان دین را میبرد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را میبرد
غرقند قایقهای ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک میسوزد از «یا نور و یا قدوس» تو
وقتی رجز خوان میشوی، انگار حیدر میرسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر میرسد
ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر میرسد ـ
پیش تو میلرزد زمین، گویی که محشر میرسد
صف میکشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه میرسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند
شهزاده! دل را میبری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!
چشم انتظارت کوچهها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان میرسد تا میرسی تو نیمه شب
دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا
تا پردههای خیمه را ماه جوان وا میکنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا میکنی
با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا میکنی
از او چه میخواهی؟ چرا این پا و آن پا میکنی؟
ای کربلایی این تو و این لحظهی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو
میخواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا
تا باز باشی بهترین، در روضههای کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا
با خواهش چشمان تو تا اذن میدان میدهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان میدهد
قاسم صرافان
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد
در کنج خانه، نان تنوری که داشتی
شبزندهدار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی...
خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچههای شهر، عبوری که داشتی
این آفتاب توست که خورشیدمان شده!
یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟...
چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبریست
روی سپید و خال سیاهت پیمبریست
گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو
لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبریست...
باید دوید پشت سر ردّ پای تو
یعنی تویی همیشه که راهت پیمبریست
نامت علیست جلوه رویت محمدیست
نامت علیست طرز نگاهت پیمبریست
تو صاحب جلال علی و پیمبری
آیینه جمال علی و پیمبری
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا
ای از تمام عالمیان برگزیدهتر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا
آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا...
...هر چند دیدنیست ولی دیدنیتر است
پایین پای مرقد آقای کربلا
نزدیکتر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو...
علیاکبر لطیفیان
@marsiyeeh
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد
در کنج خانه، نان تنوری که داشتی
شبزندهدار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی...
خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچههای شهر، عبوری که داشتی
این آفتاب توست که خورشیدمان شده!
یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟...
چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبریست
روی سپید و خال سیاهت پیمبریست
گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو
لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبریست...
باید دوید پشت سر ردّ پای تو
یعنی تویی همیشه که راهت پیمبریست
نامت علیست جلوه رویت محمدیست
نامت علیست طرز نگاهت پیمبریست
تو صاحب جلال علی و پیمبری
آیینه جمال علی و پیمبری
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا
ای از تمام عالمیان برگزیدهتر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا
آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا...
...هر چند دیدنیست ولی دیدنیتر است
پایین پای مرقد آقای کربلا
نزدیکتر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو...
علیاکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز میکند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند
نانی که میپزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند
این سفره دارها که شدم میهمان شان
بعد از بیا, برو ست, ولی با بمان خوشند
ما میخوریم و اهل کرم شکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عشاق با معاملههای گران خوشند
با اخم خویش راه فرار مرا ببند
صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند
در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند
بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند
وقتی دخیلها گره این درند و بس
این خانواده نیز گداپرورند و بس
اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند
از کودکی قبیلهی شان زرگرند و بس
در آستان شمع که طور مقدس ست
پروانهها همیشه مقرب ترند و بس
دل دادن و ندادن ما دست ما نبود
اینان به شیوهی خودشان دل برند و بس
بگذار بشکنند دلم را یکی یکی
اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس
ارباب زادهها همه ارباب میشوند
چون بنده زادهها که همه نوکرند و بس
این خانواده ای که مرا صید کرده اند
حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس
وقتی میان کوچه ما راه میرود
یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس
ای بهترین؛ یگانهترین آفریده ها
پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها
بیدار بود از سر شب تا سحر, پدر
می زد صدات با همه جای جگر, پدر
آهویی و به دام تو افتاده است شیر
عمه اسیر توست, ولی بیشتر, پدر
لیلا زیاد محضر آن دو نمیرسید
تا خوب ارتزاق کند از پسر, پدر
خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی
خیلی نیاز داشت بگویی: پدر, پدر
تو یوسفی و دور مشو از مقابلش
وابسته است بر روی تو آنقدر پدر
پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن
در آرزوی سرو رشید است هر پدر
ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو
این قدر احترام نکرده مگر پدر
به به, به این مقام که پایین پا پسر
به به, به این مقام که بالای سر پدر
از بس نشسته موی تو را شانه کرده است
حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است
حاضر شدم برای اویس قرن شدن
شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن
حاضر شدم برای “تو” ازخویش بگذرم
دیگر مرا بس ست گرفتار “من” شدن
ما را که نیست جرات پیشت نشستن و
با ابروی کشیدهی تو تن به تن شدن
لبهای تو همین که به خود آب میزند
نزدیک میشود به عقیق یمن شدن
میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست
پس واجب است محو درین خویشتن شدن
تنها تو میتوانی ازین کارهاکنی
ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن
ما هر دوتا برای دوتا کارآمدیم
من عبد تو شدن, و تو هم رب من شدن
دل آن زمان که خانه مهر تو میشود
اقرار میکند به بهشت عدن شدن
ای خاک پای مرکب تو کیمیای من
جنت برای مردم و خاکت برای من
وقتی که نیست خاک رهت, سر برای چه؟
وقتی که نیست در حرمت, پر برای چه؟
اهل کرم مقابل در ایستاده اند
با این وجود پس, زدن در برای چه؟
وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای
پس سرزدن به سفره دیگر برای چه؟
گر تو ادامه علی کوفه نیستی
پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟
ای خاک بر سر همه, تاج سرم شکست
افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟
مغرب نیامده ست هنوز ای موذنم
بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟
ما سعی میکنیم ولی یک عبا کم ست
اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟
عمه اگر برای من و تو نیامده ست
پس دست برده است به معجر برای چه؟
ای سایه تو بر سر عمه, بلند شو
به احترام معجر عمه بلند شو
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز میکند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند
نانی که میپزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند
این سفره دارها که شدم میهمان شان
بعد از بیا, برو ست, ولی با بمان خوشند
ما میخوریم و اهل کرم شکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عشاق با معاملههای گران خوشند
با اخم خویش راه فرار مرا ببند
صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند
در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند
بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند
وقتی دخیلها گره این درند و بس
این خانواده نیز گداپرورند و بس
اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند
از کودکی قبیلهی شان زرگرند و بس
در آستان شمع که طور مقدس ست
پروانهها همیشه مقرب ترند و بس
دل دادن و ندادن ما دست ما نبود
اینان به شیوهی خودشان دل برند و بس
بگذار بشکنند دلم را یکی یکی
اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس
ارباب زادهها همه ارباب میشوند
چون بنده زادهها که همه نوکرند و بس
این خانواده ای که مرا صید کرده اند
حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس
وقتی میان کوچه ما راه میرود
یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس
ای بهترین؛ یگانهترین آفریده ها
پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها
بیدار بود از سر شب تا سحر, پدر
می زد صدات با همه جای جگر, پدر
آهویی و به دام تو افتاده است شیر
عمه اسیر توست, ولی بیشتر, پدر
لیلا زیاد محضر آن دو نمیرسید
تا خوب ارتزاق کند از پسر, پدر
خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی
خیلی نیاز داشت بگویی: پدر, پدر
تو یوسفی و دور مشو از مقابلش
وابسته است بر روی تو آنقدر پدر
پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن
در آرزوی سرو رشید است هر پدر
ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو
این قدر احترام نکرده مگر پدر
به به, به این مقام که پایین پا پسر
به به, به این مقام که بالای سر پدر
از بس نشسته موی تو را شانه کرده است
حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است
حاضر شدم برای اویس قرن شدن
شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن
حاضر شدم برای “تو” ازخویش بگذرم
دیگر مرا بس ست گرفتار “من” شدن
ما را که نیست جرات پیشت نشستن و
با ابروی کشیدهی تو تن به تن شدن
لبهای تو همین که به خود آب میزند
نزدیک میشود به عقیق یمن شدن
میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست
پس واجب است محو درین خویشتن شدن
تنها تو میتوانی ازین کارهاکنی
ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن
ما هر دوتا برای دوتا کارآمدیم
من عبد تو شدن, و تو هم رب من شدن
دل آن زمان که خانه مهر تو میشود
اقرار میکند به بهشت عدن شدن
ای خاک پای مرکب تو کیمیای من
جنت برای مردم و خاکت برای من
وقتی که نیست خاک رهت, سر برای چه؟
وقتی که نیست در حرمت, پر برای چه؟
اهل کرم مقابل در ایستاده اند
با این وجود پس, زدن در برای چه؟
وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای
پس سرزدن به سفره دیگر برای چه؟
گر تو ادامه علی کوفه نیستی
پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟
ای خاک بر سر همه, تاج سرم شکست
افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟
مغرب نیامده ست هنوز ای موذنم
بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟
ما سعی میکنیم ولی یک عبا کم ست
اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟
عمه اگر برای من و تو نیامده ست
پس دست برده است به معجر برای چه؟
ای سایه تو بر سر عمه, بلند شو
به احترام معجر عمه بلند شو
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
جُرعه جرعه مِی زدم کم کم شدم مستِ علی
کار و بارم را خدا داده خودش دستِ علی
بی علیِ مرتضی ذرّه که نَه... هیچم خدا
هستی ام نذرِ ولایت هستم از هستِ علی
حضرتِ حق عرش را چون طاقِ ابرویت کشید
اوجِ مخلوقات خالق دل به تو بسته علی
ذکرِ تو باشد دوایِ دردهایِ لاعلاج
آسمانها دم گرفت آرام و پیوسته... علی
عاشقانه دم زده از عشقِ تو پروردگار
"لافَتی اِلّا علی لاسَیف اِلا ذوالفقار"
بی بهانه می شود مدحِ تو را آغاز کرد
در هوایت پَر زد و در آسمان پرواز کرد
حضرتِ ارباب در شادی و غم بعد از خدا...
نامِ حیدر بُرد هر جا کامِ خود را باز کرد
آمده دنیا علیِ ابنِ حسینِ ابنِ علی
با همین ترکیب شاهِ کربلا اعجاز کرد
اوّلین فرزندِ دلبندِ خودش را عشقِ ما...
زد به نامِ نامیِ تو عشق را آغاز کرد
ذکرِ میلادِ علی اکبر شده با افتخار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
شاهِ دین دارد پسر یا تاجِ سر دارد به سر
دور تا دورِ همین گهواره می چرخد قمر
"اِن یَکادی" عمّه جان می خواند و گوید خدا...
دور گردان از گلِ لیلا... بلا... بَردار شَر
برقِ چشمِ او شبیهِ برقِ چشمِ حیدر است
چشمِ حق وا شد منافق نعره زد "اَینَ المَفَر"
جانِ من قربانِ آهنگِ اذانِ کربلا
دارد این تکبیر رویِ قلبِ هر عاشق اثر
نغمه یِ فرزندِ شاهِ کربلا در کارزار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
همدم و همسنگر و همراهِ ساقیِ حرم
اوّلین و آخرین اُمّیدِ روزِ محشرم
از اَزل دلداده و دلبسته یِ مولا شدم
تا اَبد از سینه زنهایِ علیِ اکبرم
پیشِ پایِ حضرتِ ارباب جا دارد علی
گرد و خاکِ پایِ شش گوشه رویِ چشمِ تَرَم
هر شبِ جمعه زیارت می روم با پایِ دل
بغضِ سنگینِ گلو را می کِشم سویِ حرم
زد به قلبِ معرکه مثلِ یَلِ دُل دُل سوار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
می شود جایِ حرم اینجا بخوانم روضه را
اسمِ مولا آمد و پرتاب می شد سنگها
بغضِ مولا تیغ شد پیشانیِ اکبر شکافت
می چکد خون رویِ چشمِ اسبِ او واویلتا
می شود قیچی سپاه و می رسد قیچی به آه
می شود تابوتِ این صد تا علی... یک بوریا
ای جوانانِ بنی هاشم بیائید از حرم
غیرتی ها عمّه جانِ ما کجا؟! صحرا کجا؟!
ندبه می خواند حرم سَر می شود این انتظار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
حسین ایمانی
@marsiyeeh
جُرعه جرعه مِی زدم کم کم شدم مستِ علی
کار و بارم را خدا داده خودش دستِ علی
بی علیِ مرتضی ذرّه که نَه... هیچم خدا
هستی ام نذرِ ولایت هستم از هستِ علی
حضرتِ حق عرش را چون طاقِ ابرویت کشید
اوجِ مخلوقات خالق دل به تو بسته علی
ذکرِ تو باشد دوایِ دردهایِ لاعلاج
آسمانها دم گرفت آرام و پیوسته... علی
عاشقانه دم زده از عشقِ تو پروردگار
"لافَتی اِلّا علی لاسَیف اِلا ذوالفقار"
بی بهانه می شود مدحِ تو را آغاز کرد
در هوایت پَر زد و در آسمان پرواز کرد
حضرتِ ارباب در شادی و غم بعد از خدا...
نامِ حیدر بُرد هر جا کامِ خود را باز کرد
آمده دنیا علیِ ابنِ حسینِ ابنِ علی
با همین ترکیب شاهِ کربلا اعجاز کرد
اوّلین فرزندِ دلبندِ خودش را عشقِ ما...
زد به نامِ نامیِ تو عشق را آغاز کرد
ذکرِ میلادِ علی اکبر شده با افتخار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
شاهِ دین دارد پسر یا تاجِ سر دارد به سر
دور تا دورِ همین گهواره می چرخد قمر
"اِن یَکادی" عمّه جان می خواند و گوید خدا...
دور گردان از گلِ لیلا... بلا... بَردار شَر
برقِ چشمِ او شبیهِ برقِ چشمِ حیدر است
چشمِ حق وا شد منافق نعره زد "اَینَ المَفَر"
جانِ من قربانِ آهنگِ اذانِ کربلا
دارد این تکبیر رویِ قلبِ هر عاشق اثر
نغمه یِ فرزندِ شاهِ کربلا در کارزار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
همدم و همسنگر و همراهِ ساقیِ حرم
اوّلین و آخرین اُمّیدِ روزِ محشرم
از اَزل دلداده و دلبسته یِ مولا شدم
تا اَبد از سینه زنهایِ علیِ اکبرم
پیشِ پایِ حضرتِ ارباب جا دارد علی
گرد و خاکِ پایِ شش گوشه رویِ چشمِ تَرَم
هر شبِ جمعه زیارت می روم با پایِ دل
بغضِ سنگینِ گلو را می کِشم سویِ حرم
زد به قلبِ معرکه مثلِ یَلِ دُل دُل سوار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
می شود جایِ حرم اینجا بخوانم روضه را
اسمِ مولا آمد و پرتاب می شد سنگها
بغضِ مولا تیغ شد پیشانیِ اکبر شکافت
می چکد خون رویِ چشمِ اسبِ او واویلتا
می شود قیچی سپاه و می رسد قیچی به آه
می شود تابوتِ این صد تا علی... یک بوریا
ای جوانانِ بنی هاشم بیائید از حرم
غیرتی ها عمّه جانِ ما کجا؟! صحرا کجا؟!
ندبه می خواند حرم سَر می شود این انتظار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"
حسین ایمانی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
باز در شعر تو نوآوری ام گل کرده
باز انگار رگ حیدری ام گل کرده
هوس خواندن اوصاف علی کردم من
عشقِ مدّاحیِ پامنبری ام گل کرده
دفترم مست و قلم مست و خودم دیوانه
باز اشعارِ علی اکبری ام گل کرده
یک علی گفتم و صد زلزله افتاده به شعر
باز روحیّۀ ویرانگری ام گل کرده
سینیِ شربت و شیرینی وگل آوردم
باز خادم شدم و نوکری ام گل کرده
هر که با لحنِ خودش عرض ادب کرده و من
لهجۀ فارسیِ مادری ام گل کرده
شعر با نام علی رنگ طلا می گیرد
صد و ده بیت علی ، زرگری ام گل کرده
هست مرآت نبی در حرَکات و سکنات
به علی ابن حسین ابن علی صد صلوات
پسری مثل تو البته که فخر پدر است
به دلش راحتِ دل روی سرش تاج سر است
رفته روبند ببندد به روی تو زینب
چارقل خوانده پدر بس که رخت در نظر است
یل لیلاست در آغوش یل ام بنین
خانۀ حضرت ارباب قمر در قمر است
این همان است که آینده برای پدرش
یک نفر هست که در حکم هزاران نفر است
اشبه الناس به سیمای رسول الله است
نصِّ آیات پیمبر به رخش جلوه گر است
خارج از حوصلۀ عالم و آدم باشد
بس که توصیف جمالِ علوی وقت بَر است
پسر حضرت لیلاست که مجنون دارد
عاشق او شده جبریل امین دربه در است
ای جوانان جهان روز جوانش عشق است
صوت ولحنِ ملکوتیِّ اذانش عشق است
آمده تا به ابد یوسف لیلا باشد
پرچم آل علی یکسره بالا باشد
پسر ارشد ارباب ، علی آمده تا
کمترین کارِ دمش کارِ مسیحا باشد
سبک اکرام علی اکبر لیلا حسنی است
آمده تا درِ بیتش به همه وا باشد
در مرام و منش و بینشِ دینی والاست
حق همین است که الگوی جوانها باشد
پسر فاطمه روی پسرش حساس است
آمده تا که جگر گوشۀ بابا باشد
زیر پاهای پدر جای گرفته است که تا
زیر پای پدرش جنتِ دنیا باشد
بین این بیتِ پر از گل به خدا جا دارد
که گل سر سبد حضرت زهرا باشد
بادهء شُرب طهورا همه از خوشۀ اوست
گوشۀ دِنج جهان گوشۀ شش گوشۀ اوست
حمدُلله که ما را به شما مایل کرد
پیش درگاه شما نوکرِ ناقابل کرد
دمِ او گرم که اینگونه رقم زد دنیا
که تو را سید و ارباب و مرا سائل کرد
گفته شد ذکر علی هست عبادت ، شُکرش
که مُزیَّن به علی یکسره این محفل کرد
جبرئیلِ سخنم شکر خدا هر شب و روز
یک سلامی به شما را به لبم نازل کرد
قلبِ خود را به جز او رهن ندادم به کسی
که علی اکبر لیلا به دلم منزل کرد
نمک مجلس ما جمله ای از کرببلاست
شعرِ ما را نمکی ریخته و کامل کرد
مقتل اینگونه نوشته است : به یک حملۀ خود...
یکصد و بیست نفر را به درک واصل کرد
گر چه قند و عسل از هر دو لبش می ریزد
آیۀ قهرِ خدا از غضبش می ریزد
یک جمال نمکین و قد رعنا داری
در صفِ لشگر عباس علی جا داری
با تو اعراب ، همه یاد علی می اُفتند
وقت شمشیر زدن ، بَه که تماشا داری
نوهء شیر اُحُد حیدرِ مرهب فکنی
داخلِ معرکه ها هیبت مولا داری
دشمن از میسره تا میمنه در هم پیچید
به گمانم مدد از حضرت زهرا داری
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
"هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری "
به خداوند قسم بعدِ ابالفضل علی
شأنِ فرما ندهیِ کل قوا را داری
آسمان تکیه به دستان ابالفضل زده
مُرشِدی در قد و اندازهء سقا داری
هرکه شد مدعی و روی تو شمشیر کشید
سرش افتاد زمین و بدنش تیر کشید
تب دلدادگی ات بود که جان داد مرا
حرف اوصاف تو شور و هیجان داد مرا
گرچه گویند عیان را به بیان حاجت نیست
خوبی ات بود عیان ، شوق بیان داد مرا
دل اگر می تپد از معجزهء عشق بُود
عشقت ای یوسف لیلا ضربان داد مرا
به ثنای تو زبان باز ، فقط باید کرد
علت این بود خداوند زبان داد مرا
اولین بار که شش گوشۀ تو بوسیدم
به خدا برقِ ضریح تو تکان داد مرا
أَشهدُ أَن علیاً ولی اللهِ تو بود
کاین چنین شوقِ نماز عشقِ اذان داد مرا
از کرامات شما اهل کرم این بس که
هرچه من خواستم ارباب همان داد مرا
رعیت خانۀ او رزق و معاشی دارد
امشب ارباب جهان ریخت و پاشی دارد
مهدی مقیمی
@marsiyeeh
باز در شعر تو نوآوری ام گل کرده
باز انگار رگ حیدری ام گل کرده
هوس خواندن اوصاف علی کردم من
عشقِ مدّاحیِ پامنبری ام گل کرده
دفترم مست و قلم مست و خودم دیوانه
باز اشعارِ علی اکبری ام گل کرده
یک علی گفتم و صد زلزله افتاده به شعر
باز روحیّۀ ویرانگری ام گل کرده
سینیِ شربت و شیرینی وگل آوردم
باز خادم شدم و نوکری ام گل کرده
هر که با لحنِ خودش عرض ادب کرده و من
لهجۀ فارسیِ مادری ام گل کرده
شعر با نام علی رنگ طلا می گیرد
صد و ده بیت علی ، زرگری ام گل کرده
هست مرآت نبی در حرَکات و سکنات
به علی ابن حسین ابن علی صد صلوات
پسری مثل تو البته که فخر پدر است
به دلش راحتِ دل روی سرش تاج سر است
رفته روبند ببندد به روی تو زینب
چارقل خوانده پدر بس که رخت در نظر است
یل لیلاست در آغوش یل ام بنین
خانۀ حضرت ارباب قمر در قمر است
این همان است که آینده برای پدرش
یک نفر هست که در حکم هزاران نفر است
اشبه الناس به سیمای رسول الله است
نصِّ آیات پیمبر به رخش جلوه گر است
خارج از حوصلۀ عالم و آدم باشد
بس که توصیف جمالِ علوی وقت بَر است
پسر حضرت لیلاست که مجنون دارد
عاشق او شده جبریل امین دربه در است
ای جوانان جهان روز جوانش عشق است
صوت ولحنِ ملکوتیِّ اذانش عشق است
آمده تا به ابد یوسف لیلا باشد
پرچم آل علی یکسره بالا باشد
پسر ارشد ارباب ، علی آمده تا
کمترین کارِ دمش کارِ مسیحا باشد
سبک اکرام علی اکبر لیلا حسنی است
آمده تا درِ بیتش به همه وا باشد
در مرام و منش و بینشِ دینی والاست
حق همین است که الگوی جوانها باشد
پسر فاطمه روی پسرش حساس است
آمده تا که جگر گوشۀ بابا باشد
زیر پاهای پدر جای گرفته است که تا
زیر پای پدرش جنتِ دنیا باشد
بین این بیتِ پر از گل به خدا جا دارد
که گل سر سبد حضرت زهرا باشد
بادهء شُرب طهورا همه از خوشۀ اوست
گوشۀ دِنج جهان گوشۀ شش گوشۀ اوست
حمدُلله که ما را به شما مایل کرد
پیش درگاه شما نوکرِ ناقابل کرد
دمِ او گرم که اینگونه رقم زد دنیا
که تو را سید و ارباب و مرا سائل کرد
گفته شد ذکر علی هست عبادت ، شُکرش
که مُزیَّن به علی یکسره این محفل کرد
جبرئیلِ سخنم شکر خدا هر شب و روز
یک سلامی به شما را به لبم نازل کرد
قلبِ خود را به جز او رهن ندادم به کسی
که علی اکبر لیلا به دلم منزل کرد
نمک مجلس ما جمله ای از کرببلاست
شعرِ ما را نمکی ریخته و کامل کرد
مقتل اینگونه نوشته است : به یک حملۀ خود...
یکصد و بیست نفر را به درک واصل کرد
گر چه قند و عسل از هر دو لبش می ریزد
آیۀ قهرِ خدا از غضبش می ریزد
یک جمال نمکین و قد رعنا داری
در صفِ لشگر عباس علی جا داری
با تو اعراب ، همه یاد علی می اُفتند
وقت شمشیر زدن ، بَه که تماشا داری
نوهء شیر اُحُد حیدرِ مرهب فکنی
داخلِ معرکه ها هیبت مولا داری
دشمن از میسره تا میمنه در هم پیچید
به گمانم مدد از حضرت زهرا داری
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
"هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری "
به خداوند قسم بعدِ ابالفضل علی
شأنِ فرما ندهیِ کل قوا را داری
آسمان تکیه به دستان ابالفضل زده
مُرشِدی در قد و اندازهء سقا داری
هرکه شد مدعی و روی تو شمشیر کشید
سرش افتاد زمین و بدنش تیر کشید
تب دلدادگی ات بود که جان داد مرا
حرف اوصاف تو شور و هیجان داد مرا
گرچه گویند عیان را به بیان حاجت نیست
خوبی ات بود عیان ، شوق بیان داد مرا
دل اگر می تپد از معجزهء عشق بُود
عشقت ای یوسف لیلا ضربان داد مرا
به ثنای تو زبان باز ، فقط باید کرد
علت این بود خداوند زبان داد مرا
اولین بار که شش گوشۀ تو بوسیدم
به خدا برقِ ضریح تو تکان داد مرا
أَشهدُ أَن علیاً ولی اللهِ تو بود
کاین چنین شوقِ نماز عشقِ اذان داد مرا
از کرامات شما اهل کرم این بس که
هرچه من خواستم ارباب همان داد مرا
رعیت خانۀ او رزق و معاشی دارد
امشب ارباب جهان ریخت و پاشی دارد
مهدی مقیمی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا
با اولین لبخندهای دلنشین ات
مهرت نشسته در دل آگاه لیلا
وقتی که هستی در کنارش غم ندارد
ای هم زبان و همدل و همراه لیلا
در شهر با تو مادرت را می شناسند
ای بانی عز و جلال و جاه لیلا
بس که پیمبرگونه تو رفتار کردی
باید بخوانیمت رسول الله لیلا
از خاک پای تو تبرک جسته مادر
باشد قدمگاهت زیارتگاه لیلا
مداح تو ما نه خداوند جلیل است
دستان ما کوتاه و خرما بر نخیل است
حس تغزل را نگاهت باب کرده
از تو نوشتن شعر ما را ناب کرده
شب تا سحر را گرم توصیف تو هستیم
هر شاعری را عشق تو بی خواب کرده
شیرین زبانی های تو از روز اول
قند دل آقای مان را آب کرده
در رفت و آمدها به پای تو می افتند
عطرت تمام شهر را بی تاب کرده
روح اذانی و نگاه حاکم تو
لحن مؤذن زاده را جذاب کرده
گیرایی هر طاق ابرویت دوباره
ابلیس را هم راهی محراب کرده
صدها سعید و مسلم و عابس فدایت
وقتی تو را حق سرور اصحاب کرده
جدت علی با قلعه ی خیبر نکرده
کاری که چشمت با دل ارباب کرده
هم شاهزاده عین نور و نور عینی
هم یاعلی ابن الحسن ابن الحسینی
با دوستان آرزومندی که داری
مستیم از ذکر خداوندی که داری
ماه سحرهای مدینه ! پایدار است
با سجده و سجاده پیوندی که داری
تو در جلال و مرتبت خیلی بزرگی
عالم فدای نام و پسوندی که داری
عشقی که تو باشی همه با سر می آیند
عاشق کش است آن طرز لبخندی که داری
همراه با حاتم ، سلیمان هم نشسته
در جمع سائل های خرسندی که داری
هم منتهی الحلمی علی هم کاشف الکرب
مثل عموهای خردمندی که داری
بوی امیر المومنین از تو می آید
با ذوالفقار و نقش سربندی که داری
تو فتح خیبر میکنی و ورد لبهاست
اعجاز بازوی تنومندی که داری
دشمن توان جنگ رو در رو ندارد
با ضربه های بی همانندی که داری
خرج تو قطعا می شود ای شیرمیدان
تکبیر خواهرهای دلبندی که داری
تنها رجز خواندی و دشمن زهره ترکاند
در حیرتم از لحن سوگندی که داری
( اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ
نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ
مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاكَ الدَّنِيّ
اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني
ضَربُ غُلامٍ هاشِميٍّ عَلَوِيٍّ
و لا اَزالُ الـيومَ اَحـمي اَبي
تااللهِ لا يَحكُمُ فينا اِبنُ الدَّعِيّ )
در معرکه همواره سر می ریزد آقا
از هر سر انگشت هنرمندی که داری
پیش تو اصلا قد علم کردن حرام است
هرکس که بدخواه تو شد کارش تمام است
در جان تو صورت و سیرت می درخشد
در دست هایت ابر رحمت می درخشد
آیینه ی پیغمبری خُلقاً و خَلقاً
از چهره ات نور نبوت می درخشد
مانند خورشیدی فروزان بر سر تو
عمامه ی سبز سیادت می درخشد
زیبایی و بخشندگی و حسن خلق ات
در چشم دشمن بی نهایت می درخشد
از تو می آموزیم سبک زندگی را
از هر کلام تو صداقت می درخشد
انگور تازه حاصل اعجاز باباست
عشق به تو در این حکایت می درخشد
طوق غلامی تو و ایل و تبارت
بر گردنم روز قیامت می درخشد
با ختم "عاشورا" به این نکته رسیدم
نام تو در متن زیارت می درخشد
بانی شش گوشه شدی بیش از همه جا
در کربلا پایین پایت می درخشد
در تک تک آموزه های مکتب تو
امر اطاعت از ولایت می درخشد
کوری چشم ابن منقذها همیشه
نام علی در بین عترت می درخشد
هر تکه های نامساوی تن تو
در جامه ی سرخ شهادت می درخشد
از نیزه گفتم بی هوا ؛ لیلا ببخشد
امیدوارم حضرت زهرا ببخشد
علیرضا خاکساری
@marsiyeeh
ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا
با اولین لبخندهای دلنشین ات
مهرت نشسته در دل آگاه لیلا
وقتی که هستی در کنارش غم ندارد
ای هم زبان و همدل و همراه لیلا
در شهر با تو مادرت را می شناسند
ای بانی عز و جلال و جاه لیلا
بس که پیمبرگونه تو رفتار کردی
باید بخوانیمت رسول الله لیلا
از خاک پای تو تبرک جسته مادر
باشد قدمگاهت زیارتگاه لیلا
مداح تو ما نه خداوند جلیل است
دستان ما کوتاه و خرما بر نخیل است
حس تغزل را نگاهت باب کرده
از تو نوشتن شعر ما را ناب کرده
شب تا سحر را گرم توصیف تو هستیم
هر شاعری را عشق تو بی خواب کرده
شیرین زبانی های تو از روز اول
قند دل آقای مان را آب کرده
در رفت و آمدها به پای تو می افتند
عطرت تمام شهر را بی تاب کرده
روح اذانی و نگاه حاکم تو
لحن مؤذن زاده را جذاب کرده
گیرایی هر طاق ابرویت دوباره
ابلیس را هم راهی محراب کرده
صدها سعید و مسلم و عابس فدایت
وقتی تو را حق سرور اصحاب کرده
جدت علی با قلعه ی خیبر نکرده
کاری که چشمت با دل ارباب کرده
هم شاهزاده عین نور و نور عینی
هم یاعلی ابن الحسن ابن الحسینی
با دوستان آرزومندی که داری
مستیم از ذکر خداوندی که داری
ماه سحرهای مدینه ! پایدار است
با سجده و سجاده پیوندی که داری
تو در جلال و مرتبت خیلی بزرگی
عالم فدای نام و پسوندی که داری
عشقی که تو باشی همه با سر می آیند
عاشق کش است آن طرز لبخندی که داری
همراه با حاتم ، سلیمان هم نشسته
در جمع سائل های خرسندی که داری
هم منتهی الحلمی علی هم کاشف الکرب
مثل عموهای خردمندی که داری
بوی امیر المومنین از تو می آید
با ذوالفقار و نقش سربندی که داری
تو فتح خیبر میکنی و ورد لبهاست
اعجاز بازوی تنومندی که داری
دشمن توان جنگ رو در رو ندارد
با ضربه های بی همانندی که داری
خرج تو قطعا می شود ای شیرمیدان
تکبیر خواهرهای دلبندی که داری
تنها رجز خواندی و دشمن زهره ترکاند
در حیرتم از لحن سوگندی که داری
( اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ
نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ
مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاكَ الدَّنِيّ
اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني
ضَربُ غُلامٍ هاشِميٍّ عَلَوِيٍّ
و لا اَزالُ الـيومَ اَحـمي اَبي
تااللهِ لا يَحكُمُ فينا اِبنُ الدَّعِيّ )
در معرکه همواره سر می ریزد آقا
از هر سر انگشت هنرمندی که داری
پیش تو اصلا قد علم کردن حرام است
هرکس که بدخواه تو شد کارش تمام است
در جان تو صورت و سیرت می درخشد
در دست هایت ابر رحمت می درخشد
آیینه ی پیغمبری خُلقاً و خَلقاً
از چهره ات نور نبوت می درخشد
مانند خورشیدی فروزان بر سر تو
عمامه ی سبز سیادت می درخشد
زیبایی و بخشندگی و حسن خلق ات
در چشم دشمن بی نهایت می درخشد
از تو می آموزیم سبک زندگی را
از هر کلام تو صداقت می درخشد
انگور تازه حاصل اعجاز باباست
عشق به تو در این حکایت می درخشد
طوق غلامی تو و ایل و تبارت
بر گردنم روز قیامت می درخشد
با ختم "عاشورا" به این نکته رسیدم
نام تو در متن زیارت می درخشد
بانی شش گوشه شدی بیش از همه جا
در کربلا پایین پایت می درخشد
در تک تک آموزه های مکتب تو
امر اطاعت از ولایت می درخشد
کوری چشم ابن منقذها همیشه
نام علی در بین عترت می درخشد
هر تکه های نامساوی تن تو
در جامه ی سرخ شهادت می درخشد
از نیزه گفتم بی هوا ؛ لیلا ببخشد
امیدوارم حضرت زهرا ببخشد
علیرضا خاکساری
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
قدري مِيِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نيت تر كردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او
ديدم صداى هاتفى از غيب مى رسد
أُدخل الي الحرم كه شده وقت گفتگو
بالا بزن به عزم تقرب تو آستين
با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو
صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار
تا از غبار مقدم او يابى آبرو
بر مِنبرى ز تور نشين ، وصفِ عشق كن
بي خود ز خویش گشته فقط از على بگو
امشب فقط به سوى حرم سجده جايز است
مستانه رو به روى حرم سجده جايز است
با يك سلامْ دل به هوايت روانه شد
تسبيح اشك پاره شد و دانه دانه شد
بر روى آب عكسِ ضريحى كشيده ام
درياى گريه هام عجب بى كرانه شد
گشتم دخيل گوشه اى از كَشتى نجات
ديدم كه صاحبش پسرى ناز دانه شد
از جانب بهشت نسيمى وزيد و بعد
با عطر سيب موى كمندِ تو شانه شد
بر بوسه هاى ممتد مولا ز صورتت
اين روزها نبودنِ زهرا بهانه شد
آهسته گفت گريه كنان اَيْنَ فاطمه؟
دردِ نبودنت به دلم جاودانه شد
تو آمدى و دوباره پيمبر ظهور كرد
قنداقه تو كعبه سيّارِ خانه شد
نازم به اين جمال و كمال و خصالِ تو
عاشق كُشَ است يك سحرى شرح حالِ تو
مرآتِ كبرياست جمالِ خدائى ات
بَدرُ المُنيرِ عشقْ رُخِ مصطفائى ات
چشم تمام اهل حرم خيره مى شود
بر شكل راه رفتنِ خير النسائى ات
كردى حقوق حضرت استاد را ادا
نازم به بخشش و كرمِ مجتبائى ات
گم كرده راه بودم و تا خانه كريم
من را كشانده جلوة نارُ القرائى ات
صاحب دعا حسين ، مُريدانه تا سحر
دل داده پاى زمزمه ربنائى ات
الگوى هر چه عابد لله مى شود
با اين وجود غرق به نور و خدائى ات
بِيْنِ خطوط روی جبينت پُر از خداست
اِبْنُ الحسينْ ليلى ليلاى كربلاست
گيسو به باد مى دهى و دلبرى على
پا در ركاب مى كنى و حيدرى على
ابرو نهان كن از نظر خيره حسود
آئينه دارِ صورت پيغمبرى على
قامت نگو قيامت زهراست قامتت
از بس كه قد كشيده اى و محشرى على
گرم طوافِ روى تو آلِ بوتراب
غرق عبادتى و خدا منظرى على
وصف تو اين بس است كه وقت تجلى ات
شه زاده حرم على اكبرى على
در كربلا تجلّى فتاح خيبرى
همنام شهريارِ عرب حيدرى على
برقِ عرق به روى تو الماسْ اكبرا
ای هم نشین حضرتِ عباسْ اكبرا
از باده تو مستى دلها فراهم است
كارِ دلم چو زلفِ تو پيچيده دَرهَم است
لشگر كشيده ام به هوا خواهى ات على
اين قطره اشكها چو سپاهي منظم است
تو وارث تمام اولوالعزم ها شدى
وصف تو امتداد رسولِ معظم است
تركيبى از حسن و حسين است رُوى تو
ريحانه بهشت بگويم به تو كم است
من نذر كرده ام كه بميرم براى تو
خونين شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است
هر جا كه حرفِ پيرِ جوان مُرده مى شود
تصوير دست و پا زدنِ تو مجسم است
بالاي نعشِ تو پدرت پير شد على
دنبال تكه هاى تنت با قدى خم است
ديدند همچنان بدن پاره پاره ات
فريادهاى يا ولدي ، نا منظم است
امروز قدرتى به صدا جمع مى كند
فردا تو را ميانِ عبا جمع مى كند
قاسم نعمتی
@marsiyeeh
قدري مِيِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نيت تر كردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او
ديدم صداى هاتفى از غيب مى رسد
أُدخل الي الحرم كه شده وقت گفتگو
بالا بزن به عزم تقرب تو آستين
با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو
صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار
تا از غبار مقدم او يابى آبرو
بر مِنبرى ز تور نشين ، وصفِ عشق كن
بي خود ز خویش گشته فقط از على بگو
امشب فقط به سوى حرم سجده جايز است
مستانه رو به روى حرم سجده جايز است
با يك سلامْ دل به هوايت روانه شد
تسبيح اشك پاره شد و دانه دانه شد
بر روى آب عكسِ ضريحى كشيده ام
درياى گريه هام عجب بى كرانه شد
گشتم دخيل گوشه اى از كَشتى نجات
ديدم كه صاحبش پسرى ناز دانه شد
از جانب بهشت نسيمى وزيد و بعد
با عطر سيب موى كمندِ تو شانه شد
بر بوسه هاى ممتد مولا ز صورتت
اين روزها نبودنِ زهرا بهانه شد
آهسته گفت گريه كنان اَيْنَ فاطمه؟
دردِ نبودنت به دلم جاودانه شد
تو آمدى و دوباره پيمبر ظهور كرد
قنداقه تو كعبه سيّارِ خانه شد
نازم به اين جمال و كمال و خصالِ تو
عاشق كُشَ است يك سحرى شرح حالِ تو
مرآتِ كبرياست جمالِ خدائى ات
بَدرُ المُنيرِ عشقْ رُخِ مصطفائى ات
چشم تمام اهل حرم خيره مى شود
بر شكل راه رفتنِ خير النسائى ات
كردى حقوق حضرت استاد را ادا
نازم به بخشش و كرمِ مجتبائى ات
گم كرده راه بودم و تا خانه كريم
من را كشانده جلوة نارُ القرائى ات
صاحب دعا حسين ، مُريدانه تا سحر
دل داده پاى زمزمه ربنائى ات
الگوى هر چه عابد لله مى شود
با اين وجود غرق به نور و خدائى ات
بِيْنِ خطوط روی جبينت پُر از خداست
اِبْنُ الحسينْ ليلى ليلاى كربلاست
گيسو به باد مى دهى و دلبرى على
پا در ركاب مى كنى و حيدرى على
ابرو نهان كن از نظر خيره حسود
آئينه دارِ صورت پيغمبرى على
قامت نگو قيامت زهراست قامتت
از بس كه قد كشيده اى و محشرى على
گرم طوافِ روى تو آلِ بوتراب
غرق عبادتى و خدا منظرى على
وصف تو اين بس است كه وقت تجلى ات
شه زاده حرم على اكبرى على
در كربلا تجلّى فتاح خيبرى
همنام شهريارِ عرب حيدرى على
برقِ عرق به روى تو الماسْ اكبرا
ای هم نشین حضرتِ عباسْ اكبرا
از باده تو مستى دلها فراهم است
كارِ دلم چو زلفِ تو پيچيده دَرهَم است
لشگر كشيده ام به هوا خواهى ات على
اين قطره اشكها چو سپاهي منظم است
تو وارث تمام اولوالعزم ها شدى
وصف تو امتداد رسولِ معظم است
تركيبى از حسن و حسين است رُوى تو
ريحانه بهشت بگويم به تو كم است
من نذر كرده ام كه بميرم براى تو
خونين شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است
هر جا كه حرفِ پيرِ جوان مُرده مى شود
تصوير دست و پا زدنِ تو مجسم است
بالاي نعشِ تو پدرت پير شد على
دنبال تكه هاى تنت با قدى خم است
ديدند همچنان بدن پاره پاره ات
فريادهاى يا ولدي ، نا منظم است
امروز قدرتى به صدا جمع مى كند
فردا تو را ميانِ عبا جمع مى كند
قاسم نعمتی
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
تعالی الله مبارک باد لیلا
لبت خندان و قلبت شاد لیلا
علی آورده ای یا حیّ سرمد
تو را امشب محمد داد، لیلا
گلی آورده ای کز نکهت او
بهشت وحی شد آباد، لیلا
پدر تا دیده ماه عارضش را
به یاد جدّ خود افتاد، لیلا
همانند گل یاس تو در باغ
ندارد باغبانی یاد، لیلا
گلت از چشم ثارالله دل بُرد
چو از هم چشم خود بگشاد لیلا
اگر پیش جمالش سر برآرد
دهد گل آبرو بر باد، لیلا
بهشت وحی را آباد کردی
حسین ابن علی را شادکردی
به بحر نور گوهر آفریدند
برای ماه اختر آفریدند
ولیّ الله اکبر را دوباره
ولیّ الله دیگر آفریدند
به خلق و خُلق و خو الله اکبر
ز سر تا پا پیمبر آفریدند
ز هر چه وصف او گفتیم و گفتند
هزاران بار بهتر آفریدند
محمد را علی دادند امشب
ز حیدر باز حیدر آفریدند
تنی زیباتر از جان مجسّم
بگو روح مصوّر آفریدند
مبارک باد بر فرزند کوثر
گمانم باز کوثر آفریدند
بهشت وحی دارد یاس دیگر
و یا ام البنین عباس دیگر
حیات عشق جوشد از دهانش
دعای نور جاری بر زبانش
بهار وحی دارد باغ حسنش
خداوندا نگهدار از خزانش
ز مهد ناز بیند کربلا را
که در تن می زند پر مرغ جانش
همای قلۀ عشق است این طفل
که آغوش حسین است آشیانش
ربوده با نگاه اول خویش
دل از عباس چشم مهربانش
خدا داند که می نازند بر او
رسول الله و کل خاندانش
کلام الله در لب های شیرین
سلام الله از نسل جوانش
ز میلادش گرفته تا شهادت
بود هر لحظه عمرش یک ولادت
حیات عشق مرهون دم اوست
دل عالم خریدار غم اوست
شهادت، عشق، ایمان، عزم، ایثار
روایات کتاب محکم اوست
به هر زخم تنش در راه جانان
همانا زخم دیگر مرهم اوست
حسین ابن علی باید بگوید
ثنایش را، که مدح ما کم اوست
نماز عشق را گر قبله پرسی
همان محراب ابروی خم اوست
نیازی نیست بر آب فراتش
که چشم خلق عالم زمزم اوست
اگر چه دور افتادم ز کویش
دلم سرگرم سیر عالم اوست
مزارش شهر دل را زیب و زین است
زیارت نامه اش قلب حسین است
بذری
@marsiyeeh
تعالی الله مبارک باد لیلا
لبت خندان و قلبت شاد لیلا
علی آورده ای یا حیّ سرمد
تو را امشب محمد داد، لیلا
گلی آورده ای کز نکهت او
بهشت وحی شد آباد، لیلا
پدر تا دیده ماه عارضش را
به یاد جدّ خود افتاد، لیلا
همانند گل یاس تو در باغ
ندارد باغبانی یاد، لیلا
گلت از چشم ثارالله دل بُرد
چو از هم چشم خود بگشاد لیلا
اگر پیش جمالش سر برآرد
دهد گل آبرو بر باد، لیلا
بهشت وحی را آباد کردی
حسین ابن علی را شادکردی
به بحر نور گوهر آفریدند
برای ماه اختر آفریدند
ولیّ الله اکبر را دوباره
ولیّ الله دیگر آفریدند
به خلق و خُلق و خو الله اکبر
ز سر تا پا پیمبر آفریدند
ز هر چه وصف او گفتیم و گفتند
هزاران بار بهتر آفریدند
محمد را علی دادند امشب
ز حیدر باز حیدر آفریدند
تنی زیباتر از جان مجسّم
بگو روح مصوّر آفریدند
مبارک باد بر فرزند کوثر
گمانم باز کوثر آفریدند
بهشت وحی دارد یاس دیگر
و یا ام البنین عباس دیگر
حیات عشق جوشد از دهانش
دعای نور جاری بر زبانش
بهار وحی دارد باغ حسنش
خداوندا نگهدار از خزانش
ز مهد ناز بیند کربلا را
که در تن می زند پر مرغ جانش
همای قلۀ عشق است این طفل
که آغوش حسین است آشیانش
ربوده با نگاه اول خویش
دل از عباس چشم مهربانش
خدا داند که می نازند بر او
رسول الله و کل خاندانش
کلام الله در لب های شیرین
سلام الله از نسل جوانش
ز میلادش گرفته تا شهادت
بود هر لحظه عمرش یک ولادت
حیات عشق مرهون دم اوست
دل عالم خریدار غم اوست
شهادت، عشق، ایمان، عزم، ایثار
روایات کتاب محکم اوست
به هر زخم تنش در راه جانان
همانا زخم دیگر مرهم اوست
حسین ابن علی باید بگوید
ثنایش را، که مدح ما کم اوست
نماز عشق را گر قبله پرسی
همان محراب ابروی خم اوست
نیازی نیست بر آب فراتش
که چشم خلق عالم زمزم اوست
اگر چه دور افتادم ز کویش
دلم سرگرم سیر عالم اوست
مزارش شهر دل را زیب و زین است
زیارت نامه اش قلب حسین است
بذری
@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر
ای ملائک شیر مردی همچو حیدر آمده
در جمال و خلق و خو گویا پیمبر آمده
گوهر پاک حسین ابن علی خون خدا
دانش آموز اباالفضل دلاور آمده
بنگرید از دامن لیلا گلی زیبا شکفت
مظهر مهر و وفا در عالم اکبر آمده
وحید زحمت کش شهری
@marsiyeeh
ای ملائک شیر مردی همچو حیدر آمده
در جمال و خلق و خو گویا پیمبر آمده
گوهر پاک حسین ابن علی خون خدا
دانش آموز اباالفضل دلاور آمده
بنگرید از دامن لیلا گلی زیبا شکفت
مظهر مهر و وفا در عالم اکبر آمده
وحید زحمت کش شهری
@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
بیا تا موج دریا را ببینیم
تماشا را تماشا را ببینیم
نگاهی کن به ما تا در نگاهت
شگفتی های دنیارا ببینیم
تورا حس کرده ایم ای نور مستور
که می تابد به ما گرمایت از دور
اگر در نیمهء شعبان بیایی
جهانم می شود نورعلی نور
دل ما شد پریشان در هوایت
هوا خواه نسیم سامرایت
به پا خیز ای شکوه آفرینش
که برخیزد همه عالم به پایت
یقین دارم که باران خواهد آمد
به استقبال چشمت باید آمد
خوش آن روزی که از دیوار کعبه
ندا آید که مهدی آمد آمد
سیدحمیدرضا برقعی
@marsiyeeh
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
بیا تا موج دریا را ببینیم
تماشا را تماشا را ببینیم
نگاهی کن به ما تا در نگاهت
شگفتی های دنیارا ببینیم
تورا حس کرده ایم ای نور مستور
که می تابد به ما گرمایت از دور
اگر در نیمهء شعبان بیایی
جهانم می شود نورعلی نور
دل ما شد پریشان در هوایت
هوا خواه نسیم سامرایت
به پا خیز ای شکوه آفرینش
که برخیزد همه عالم به پایت
یقین دارم که باران خواهد آمد
به استقبال چشمت باید آمد
خوش آن روزی که از دیوار کعبه
ندا آید که مهدی آمد آمد
سیدحمیدرضا برقعی
@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
ای آخرین امید رسالت خوش آمدی
خورشید آسمان عدالت! خوش آمدی
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی
بنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدی
با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
اسلام با ولادت تو باز جان گرفت
روی ندیده ی تو دل از آسمان گرفت
دین با ولایتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
جاء الحقت رسید به گوش جهانیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای از خدا سلام به جسم و به جان تو
آوای وحی میشنوم از زبان تو
دلبرده از پدر ز ملاحت بیان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو
ای عمر وحی از نفست گشته جاودان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
میلاد تو ولادت خوبان عالم است
عید هزار موسی و عیسیبنمریم است
میلاد اهلبیت رسول مکرم است
میلاد دیگر شهدای مکرم است
میلاد سیدالشهدا را دهد نشان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بازآ که اولیای خدا چشمشان به توست
یاران سیدالشهدا چشمشان به توست
سرهای تشنه گشته جدا، چشمشان به توست
مکه، مدینه، کربوبلا چشمشان به توست
کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست
روی ندیده ات همه جا نور عین ماست
چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست
جمعه گواه ناله ی این الحسین ماست
یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو خود شبان و این رمه در انتظار توست
چشم جهانیان همه در انتظار توست
مولا! بیا که فاطمه در انتظار توست
خورشید نهر علقمه در انتظار توست
بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو غایبی و خلق جهان در حضور توست
ملک خدای عزوجل غرق نور توست
جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست
آقای عیدها همه روز ظهور توست
از چشم ما نهانی و در عالمی عیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بی تو شب سیاه شده روزگار ما
بی تو شده است خنده گل نیش خار ما
رنگ خزان گرفته سراسر بهار ما
بازآی ای قرار دل بیقرار ما
بازآ که ذکر ما شده الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
کی میشود که پای به چشم بشر نهی؟
عمامه ی رسول خدا را به سر نهی
بر قلب دشمنان ولایت شرر نهی
تا یک نظر به جانب اهل نظر نهی
رخ بر تمام منتظرانت دهی نشان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای زخم پیکر شهدا بیقرار تو
چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو
فریاد انتقام شهیدان شعار تو
لبخند میزند عموی شیرخوار تو
کای دست انتقام خداوند لامکان!
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی
بهر ظهور، بین امامان علم تویی
بگشای رخ که هادی کل امم تویی
مولا! بیا! بیا! که امام حرم تویی
گوید بلال بر تو به بام حرم اذان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای دست اولیای الهی به دامنت
جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت
پیراهن حسین، برازنده ی تنت
«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت
چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
استاد سازگار
@marsiyeeh
ای آخرین امید رسالت خوش آمدی
خورشید آسمان عدالت! خوش آمدی
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی
بنیانکن اساس ضلالت! خوش آمدی
با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
اسلام با ولادت تو باز جان گرفت
روی ندیده ی تو دل از آسمان گرفت
دین با ولایتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»
جاء الحقت رسید به گوش جهانیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای از خدا سلام به جسم و به جان تو
آوای وحی میشنوم از زبان تو
دلبرده از پدر ز ملاحت بیان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو
ای عمر وحی از نفست گشته جاودان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
میلاد تو ولادت خوبان عالم است
عید هزار موسی و عیسیبنمریم است
میلاد اهلبیت رسول مکرم است
میلاد دیگر شهدای مکرم است
میلاد سیدالشهدا را دهد نشان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بازآ که اولیای خدا چشمشان به توست
یاران سیدالشهدا چشمشان به توست
سرهای تشنه گشته جدا، چشمشان به توست
مکه، مدینه، کربوبلا چشمشان به توست
کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست
روی ندیده ات همه جا نور عین ماست
چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست
جمعه گواه ناله ی این الحسین ماست
یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو خود شبان و این رمه در انتظار توست
چشم جهانیان همه در انتظار توست
مولا! بیا که فاطمه در انتظار توست
خورشید نهر علقمه در انتظار توست
بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
تو غایبی و خلق جهان در حضور توست
ملک خدای عزوجل غرق نور توست
جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست
آقای عیدها همه روز ظهور توست
از چشم ما نهانی و در عالمی عیان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
بی تو شب سیاه شده روزگار ما
بی تو شده است خنده گل نیش خار ما
رنگ خزان گرفته سراسر بهار ما
بازآی ای قرار دل بیقرار ما
بازآ که ذکر ما شده الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
کی میشود که پای به چشم بشر نهی؟
عمامه ی رسول خدا را به سر نهی
بر قلب دشمنان ولایت شرر نهی
تا یک نظر به جانب اهل نظر نهی
رخ بر تمام منتظرانت دهی نشان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای زخم پیکر شهدا بیقرار تو
چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو
فریاد انتقام شهیدان شعار تو
لبخند میزند عموی شیرخوار تو
کای دست انتقام خداوند لامکان!
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی
بهر ظهور، بین امامان علم تویی
بگشای رخ که هادی کل امم تویی
مولا! بیا! بیا! که امام حرم تویی
گوید بلال بر تو به بام حرم اذان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
ای دست اولیای الهی به دامنت
جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت
پیراهن حسین، برازنده ی تنت
«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت
چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
استاد سازگار
@marsiyeeh