#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
آبروی ماست گریه آبروداریم ما
با لباس مشکیات عمریست خو داریم ما
با طهارتبودن از ارکان مجنونبودنست
حرف لیلا میشود هرجا وضو داریم ما
چشم ما بیاشک بیخیراست بیخیرش نکن
که فقط از دار دنیا دو سبو داریم ما
حرف ما در روضهها با اشک گفته میشود
در میان گریه با هم گفتگو داریم ما
دامنآلوده شدیم اما تو پاکش میکنی
روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما
حضرت عباس حامی عزاداران توست
چه هراس از طعنهها وقتی عمو داریم ما
هرکسی دل را بهدستت داد از مردم برید
تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟
خوب و بد ما به حسینیه پناه آوردهایم
خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما
آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست
کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما
شهر با یک یاحسین ما معطر میشود
هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما
لحظههای آبخوردن هم به فکر روضهایم
بغض خشکیِ لب و بغض گلو داریم ما
در غمت آیات قرآن روضهخوانی میکند
آب دریا و بیابان روضهخوانی میکند
سیدپوریا هاشمی
@marsiyeeh
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
آبروی ماست گریه آبروداریم ما
با لباس مشکیات عمریست خو داریم ما
با طهارتبودن از ارکان مجنونبودنست
حرف لیلا میشود هرجا وضو داریم ما
چشم ما بیاشک بیخیراست بیخیرش نکن
که فقط از دار دنیا دو سبو داریم ما
حرف ما در روضهها با اشک گفته میشود
در میان گریه با هم گفتگو داریم ما
دامنآلوده شدیم اما تو پاکش میکنی
روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما
حضرت عباس حامی عزاداران توست
چه هراس از طعنهها وقتی عمو داریم ما
هرکسی دل را بهدستت داد از مردم برید
تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟
خوب و بد ما به حسینیه پناه آوردهایم
خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما
آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست
کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما
شهر با یک یاحسین ما معطر میشود
هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما
لحظههای آبخوردن هم به فکر روضهایم
بغض خشکیِ لب و بغض گلو داریم ما
در غمت آیات قرآن روضهخوانی میکند
آب دریا و بیابان روضهخوانی میکند
سیدپوریا هاشمی
@marsiyeeh
❤5👎1
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم
از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم
با گریه خوابم برد دیشب، تا خودِ صبح
در خواب از کل حرم بوسه گرفتم
روی نگین خاتمم نام حسین است
با نیت از انگشترم بوسه گرفتم
کارم جلو افتاد تا از مهر تربت
در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم
من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم
جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم
جانم فدایش زیر لب ارباب می گفت:
از لاله های پرپرم بوسه گرفتم
مانند صفحه صفحه ی قرآنِ پاره
از قطعه های اکبرم بوسه گرفتم
می گفت با مشک پُر از تیر علمدار
از بازوی آب آورم بوسه گرفتم
جای رباب و اهل خیمه پشت خیمه
از کام خشک اصغرم بوسه گرفتم
وقت وداع آخرم با نیمه ی خود
از چشم خیس خواهرم بوسه گرفتم
شاید برای آخرین بار است، شاید...
از روی ناز دخترم بوسه گرفتم
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم
از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم
با گریه خوابم برد دیشب، تا خودِ صبح
در خواب از کل حرم بوسه گرفتم
روی نگین خاتمم نام حسین است
با نیت از انگشترم بوسه گرفتم
کارم جلو افتاد تا از مهر تربت
در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم
من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم
جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم
جانم فدایش زیر لب ارباب می گفت:
از لاله های پرپرم بوسه گرفتم
مانند صفحه صفحه ی قرآنِ پاره
از قطعه های اکبرم بوسه گرفتم
می گفت با مشک پُر از تیر علمدار
از بازوی آب آورم بوسه گرفتم
جای رباب و اهل خیمه پشت خیمه
از کام خشک اصغرم بوسه گرفتم
وقت وداع آخرم با نیمه ی خود
از چشم خیس خواهرم بوسه گرفتم
شاید برای آخرین بار است، شاید...
از روی ناز دخترم بوسه گرفتم
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
❤1
#امام_حسین
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
در عمق غصه ها، فرّ الی الحسین
در اوج هر بلا، فرّ الی الحسین
خسته اگر شدی از دست این و آن
رو کن به کربلا فرّ الی الحسین
از سوی آسمان بر ما زمینیان
هر دم رسد ندا فرّ الی الحسین
از دست معصیت خونین دل و حزین
تا که شوی رها فرّ الی الحسین
موسی اگر شدی از ترس اژدها
هر چند بی عصا فرّ الی الحسین
وقتی دلت گرفت از شهر و کوچه ها
از قوم بی حیا فرّ الی الحسین
گر آخر الزمان بیمار گشته ای
با نیت شفا فرّ الی الحسین
ایمان فقط حسین قرآن فقط حسین
از کفر و از خطا فرّ الی الحسین
فریاد می زند فطرس علی الدوام
فی الارضِ و السَّما فرّ الی الحسین
بگرفته دست ما با دست غرق خون
در بین بوریا... فرّ الی الحسین
مجتبی قاسمی
@marsiyeeh
#مناجات_اول_مجلس
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
در عمق غصه ها، فرّ الی الحسین
در اوج هر بلا، فرّ الی الحسین
خسته اگر شدی از دست این و آن
رو کن به کربلا فرّ الی الحسین
از سوی آسمان بر ما زمینیان
هر دم رسد ندا فرّ الی الحسین
از دست معصیت خونین دل و حزین
تا که شوی رها فرّ الی الحسین
موسی اگر شدی از ترس اژدها
هر چند بی عصا فرّ الی الحسین
وقتی دلت گرفت از شهر و کوچه ها
از قوم بی حیا فرّ الی الحسین
گر آخر الزمان بیمار گشته ای
با نیت شفا فرّ الی الحسین
ایمان فقط حسین قرآن فقط حسین
از کفر و از خطا فرّ الی الحسین
فریاد می زند فطرس علی الدوام
فی الارضِ و السَّما فرّ الی الحسین
بگرفته دست ما با دست غرق خون
در بین بوریا... فرّ الی الحسین
مجتبی قاسمی
@marsiyeeh
❤18👍1
#عید_قربان
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
دف بزن ، ساغر بچرخان ، قل هوالله احد
گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان
آه از این مضمون سوزان ! قل هوالله احد
حضرت لیلی ! بیا در صحنه و چرخی بزن
یک غزل مجنون برقصان ، قل هوالله احد
ساغری آغوش وا کن ، یک تبسم مِی بریز
اندک اندک جمع مستان ... ، قل هوالله احد
می کنم سجاده را رنگین به می ، فتوا بده
" زهد " من را می بنوشان ، قل هوالله احد
بر سر آنم به حکم عشق ، رقص خون کنم
با دلی عاشق ، غزلخوان ، قل هوالله احد
در کمند زلف تو پیچید دل ، یا للعجب !
دید صدها عید قربان ، قل هوالله احد
زیر شمشیر غمت ، عشق ست سر دادن به شوق
دست افشان ، پایکوبان ، قل هوالله احد
من شبی تاریک تاریکم ، تبسم کن مرا
جلوه کن ای ماه تابان ! قل هوالله احد
تشنۀ وصلم ، الا یا ایهاالساقی ! وصال
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
رضا اسماعیلی
@marsiyeeh
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
دف بزن ، ساغر بچرخان ، قل هوالله احد
گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان
آه از این مضمون سوزان ! قل هوالله احد
حضرت لیلی ! بیا در صحنه و چرخی بزن
یک غزل مجنون برقصان ، قل هوالله احد
ساغری آغوش وا کن ، یک تبسم مِی بریز
اندک اندک جمع مستان ... ، قل هوالله احد
می کنم سجاده را رنگین به می ، فتوا بده
" زهد " من را می بنوشان ، قل هوالله احد
بر سر آنم به حکم عشق ، رقص خون کنم
با دلی عاشق ، غزلخوان ، قل هوالله احد
در کمند زلف تو پیچید دل ، یا للعجب !
دید صدها عید قربان ، قل هوالله احد
زیر شمشیر غمت ، عشق ست سر دادن به شوق
دست افشان ، پایکوبان ، قل هوالله احد
من شبی تاریک تاریکم ، تبسم کن مرا
جلوه کن ای ماه تابان ! قل هوالله احد
تشنۀ وصلم ، الا یا ایهاالساقی ! وصال
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
رضا اسماعیلی
@marsiyeeh
❤6
#عید_قربان
کویرخشک حجازاست وسرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هــر کــه می نگـرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبه است؛رو به سوی خداست
یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی
یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست
یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده
یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست
یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش
یکی دو دیدهاش ازاشک شوق چون دریاست
یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
ســلام بــاد بــر آن مُحـــرم خداجویـــی
که روح بنـدگی از اشـک دیــدهاش پیــداست
ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد
که لحظـهلحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست
ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم
که حـج واجبشــان در زمیـن کــرب و بـلاست
سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم
که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست
سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل
که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست
وجـود او همــه تسلیم محض پـا تـا سر
که دست شست زجان و سر و خدارا خواست
کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد
فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیب کــار کجاست
بـه تیـغ گفـت ببــر! تیــغ گفت ابـراهیم!
خـدات گفتـه نبـر! گـر بـرم خطاست خطاست
خلیــل! یــا مرنــی و الجلیـــل ینهانـــی
هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست
بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند ببر!
که ایــن پســـر پــدر بهتریــن پیمبــر ماست
مبــاد تیغ کشــی بــر گلــوی اسماعیل
به هوش باش که در صلب این پسر زهراست
درست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند
جمــال نـفس رســول خــدا علــی پیــداست
گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا
کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست
ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش
هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست
بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزۀ اعداست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنـور و نیــزه و دیـر و درخـت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمـــام وسعت ملـک خــداش بــزم عـــزاست
سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین
کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست
هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا
زبسکه زخم به زخمش رسید ازچپ و راست
گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند
که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست
به جز ز اشک غمش دل کـجا شود آرام
به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک،شفاست؟
به یـاد دست علمـدارش آه ماست علم
بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـاسقــاست
به غیــر وجــه خــدا کـل مــن علیها فان
یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست
بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر
سرشک«میثم»اگر خون شودهمیشه رواست
استاد غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
کویرخشک حجازاست وسرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هــر کــه می نگـرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبه است؛رو به سوی خداست
یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی
یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست
یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده
یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست
یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش
یکی دو دیدهاش ازاشک شوق چون دریاست
یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده
یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست
ســلام بــاد بــر آن مُحـــرم خداجویـــی
که روح بنـدگی از اشـک دیــدهاش پیــداست
ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد
که لحظـهلحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست
ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم
که حـج واجبشــان در زمیـن کــرب و بـلاست
سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم
که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست
سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل
که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست
وجـود او همــه تسلیم محض پـا تـا سر
که دست شست زجان و سر و خدارا خواست
کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد
فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیب کــار کجاست
بـه تیـغ گفـت ببــر! تیــغ گفت ابـراهیم!
خـدات گفتـه نبـر! گـر بـرم خطاست خطاست
خلیــل! یــا مرنــی و الجلیـــل ینهانـــی
هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست
چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی
تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست
بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند ببر!
که ایــن پســـر پــدر بهتریــن پیمبــر ماست
مبــاد تیغ کشــی بــر گلــوی اسماعیل
به هوش باش که در صلب این پسر زهراست
درست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند
جمــال نـفس رســول خــدا علــی پیــداست
گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا
کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست
ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش
هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست
بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین
کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزۀ اعداست
ذبیح ماست حسینی که جلوهگاه رخش
تنـور و نیــزه و دیـر و درخـت و تشت طلاست
ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر
تمـــام وسعت ملـک خــداش بــزم عـــزاست
سلام خالق وخلقت به خون پاک حسین
کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست
هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا
زبسکه زخم به زخمش رسید ازچپ و راست
گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند
که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست
به جز ز اشک غمش دل کـجا شود آرام
به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک،شفاست؟
به یـاد دست علمـدارش آه ماست علم
بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـاسقــاست
به غیــر وجــه خــدا کـل مــن علیها فان
یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست
بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر
سرشک«میثم»اگر خون شودهمیشه رواست
استاد غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
❤5
#عید_قربان
عید قربان است و حاجی بره ای قربان کند
یاحسین جانم ؛ سر ناقابلم قربان تو
حاجیان دورِ حرم باشند و مهمان خدا
من ولی از راه دور دل را کنم مهمان تو
حاجیان سر می تراشند یا حسین بن علی
من ولی آماده ام سر را کنم قربان تو
حاجیان شادند و از اعمال توبه در حرم
من دلم خوش کرده ام بر تربت ایوان تو
جان من دستم بگیر جایی بده درکوی خویش
عبد بدکارم ولیکن دستِ من دامان تو.
اربعین راهم بده در کربلایت یا حسین
چون دلم خونین زهجرت دیده ام گریان تو
بس گناهانم زیاد است رو به تو آورده ام
حاجتم ده تا نمردم از غم هجران تو
رضا ترابی گیلده
@marsiyeeh
عید قربان است و حاجی بره ای قربان کند
یاحسین جانم ؛ سر ناقابلم قربان تو
حاجیان دورِ حرم باشند و مهمان خدا
من ولی از راه دور دل را کنم مهمان تو
حاجیان سر می تراشند یا حسین بن علی
من ولی آماده ام سر را کنم قربان تو
حاجیان شادند و از اعمال توبه در حرم
من دلم خوش کرده ام بر تربت ایوان تو
جان من دستم بگیر جایی بده درکوی خویش
عبد بدکارم ولیکن دستِ من دامان تو.
اربعین راهم بده در کربلایت یا حسین
چون دلم خونین زهجرت دیده ام گریان تو
بس گناهانم زیاد است رو به تو آورده ام
حاجتم ده تا نمردم از غم هجران تو
رضا ترابی گیلده
@marsiyeeh
#عید_قربان
عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست؟
عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست
ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد
مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست
هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم
خیمـۀ حجـاج بیـتالله پیش چشـم ماست
نـور از هر خیمـه میتابـد بـه بـام آسمـان
خیمهها بیتالله و اشک و مناجات و دعاست
حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست
ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف
خوشتر آن حاجی که جای او در آغوش خداست
جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمهها
چشم او گریان به یـاد خیمههای کربلاست
پیشتر از دید چشمم خیمه میآید به چشم
ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟
حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال
پس کدامین خیمهگاه مهدی موعود ماست
این صدای گریۀ مهدی است میآید به گوش؛
یا صـدای نالۀ «العفـو» ختمالانبیـاست؟
نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـمالمـرسلین
یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟
یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛
یـا نـوای آسمـانسـوز قتیل نینـواست؟
یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر
یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست
جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او
گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست
جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او
طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست
حاجیان سر میتراشند و عـزیز فـاطمه
در منای دوست میبینم سرش از تن جداست
جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هـم قتیـلالاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست
جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسب هاست
جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
مـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست
گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست؟
عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست
ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد
مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست
هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم
خیمـۀ حجـاج بیـتالله پیش چشـم ماست
نـور از هر خیمـه میتابـد بـه بـام آسمـان
خیمهها بیتالله و اشک و مناجات و دعاست
حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست
ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف
خوشتر آن حاجی که جای او در آغوش خداست
جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمهها
چشم او گریان به یـاد خیمههای کربلاست
پیشتر از دید چشمم خیمه میآید به چشم
ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟
حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال
پس کدامین خیمهگاه مهدی موعود ماست
این صدای گریۀ مهدی است میآید به گوش؛
یا صـدای نالۀ «العفـو» ختمالانبیـاست؟
نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـمالمـرسلین
یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟
یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛
یـا نـوای آسمـانسـوز قتیل نینـواست؟
یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر
یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست
جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او
گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست
جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او
طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست
حاجیان سر میتراشند و عـزیز فـاطمه
در منای دوست میبینم سرش از تن جداست
جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هـم قتیـلالاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست
جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسب هاست
جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
مـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست
گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
❤3
#عید_قربان
عید سعید قربان، ز اعیاد مسلمین است
دلهای ما در این روز ،شاد از سرور دین است
خیل خلیلیان را، این موهبت مبارک
محبوس گشته ابلیس، مأیوس در کمین است
از بارگاه ایزد ،قوچ بهشتی آمد
گُل بر منا بپاشید، جبریل در زمین است
والعادیاتِ ضبحاً، فالموریات قَدحا
آن یار بت شکن را ،الطاف حق معین است
پیغام عید اَضحا ،بر پیروان طاها
با جان و دل اطاعت، از ربّ العالمین است
تصویر آن منا را ،بر کربلا کشیدند
چون وعده با خلیل و ،قربانی از حسین است
آداب حجّ اکبر ،با کربلا قبول است
آن کعبه قدس دوّم ،این کعبه بی قرین است
ولی الله کلامی زنجانی
@marsiyeeh
عید سعید قربان، ز اعیاد مسلمین است
دلهای ما در این روز ،شاد از سرور دین است
خیل خلیلیان را، این موهبت مبارک
محبوس گشته ابلیس، مأیوس در کمین است
از بارگاه ایزد ،قوچ بهشتی آمد
گُل بر منا بپاشید، جبریل در زمین است
والعادیاتِ ضبحاً، فالموریات قَدحا
آن یار بت شکن را ،الطاف حق معین است
پیغام عید اَضحا ،بر پیروان طاها
با جان و دل اطاعت، از ربّ العالمین است
تصویر آن منا را ،بر کربلا کشیدند
چون وعده با خلیل و ،قربانی از حسین است
آداب حجّ اکبر ،با کربلا قبول است
آن کعبه قدس دوّم ،این کعبه بی قرین است
ولی الله کلامی زنجانی
@marsiyeeh
❤1
#عید_قربان
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید
در منای دل وقوف از حج روحانی کنید
تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا
گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع
جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید
بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن
حلۀ احرام از انوار ربانی کنید
در مسیر وجه ربّک پای جان بگذاشته
گام اول در هوالهو خویش را فانی کنید
پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت
گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید
از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید
تا همه لبریز از نور جمال او شوید
شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین
حلۀ احرام پوش از شهپر روح الامین
پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا
تا شوی سر تا قدم آیینة حق الیقین
گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ
تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین
تیغ از الماس در دست پدر برنده تر
ای عجب نازک تر از گل آن گلوی نازنین
نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید
هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین
پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز
از چه کندی می کنی در امر رب العالمین
تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر
تو به من گویی ببر اما خدا گوید نبر
ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل
مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل
تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو
فدیه آورده است بر فرزند پاکت جبرییل
ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را
تو خلیلی تو خلیلی تو خلیلی تو خلیل
ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان
ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل
هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید
هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل
کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت
چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل
تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود
بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود
ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست
تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست
غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو
مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست
فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح
این سرش بر سینه تو، او سرش بر نیزه هاست
حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری
حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست
جسم اسماعیل تو چون روح در آغوش تو
پیکر مجروح او از سم اسبان توتیاست
ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود
ذبح زهراعلیها سلام با لب عطشان سرش از تن جداست
ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دو عین
آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین
کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین
بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین
تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا
تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین
آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات
تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین
خون تو جاری است در رگ های احکام خدا
بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین
تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی
تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین
تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت
تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین
آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای
نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید
در منای دل وقوف از حج روحانی کنید
تا نیفتاده است جان در پنجۀ گرگ هوا
گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع
جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید
بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن
حلۀ احرام از انوار ربانی کنید
در مسیر وجه ربّک پای جان بگذاشته
گام اول در هوالهو خویش را فانی کنید
پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت
گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید
از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید
تا همه لبریز از نور جمال او شوید
شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین
حلۀ احرام پوش از شهپر روح الامین
پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا
تا شوی سر تا قدم آیینة حق الیقین
گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ
تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین
تیغ از الماس در دست پدر برنده تر
ای عجب نازک تر از گل آن گلوی نازنین
نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید
هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین
پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز
از چه کندی می کنی در امر رب العالمین
تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب پر
تو به من گویی ببر اما خدا گوید نبر
ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل
مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدقت را دلیل
تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو
فدیه آورده است بر فرزند پاکت جبرییل
ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را
تو خلیلی تو خلیلی تو خلیلی تو خلیل
ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان
ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل
هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید
هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل
کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت
چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل
تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود
بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود
ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست
تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست
غم مخور گر زنده برگردید اسماعیل تو
مقتل ذبح عظیم ما منای کربلاست
فرق ها دارند با هم این ذبیح و آن ذبیح
این سرش بر سینه تو، او سرش بر نیزه هاست
حلق اسماعیل تو دارد خراش از خنجری
حنجر او پاره پاره از دم تیغ جفاست
جسم اسماعیل تو چون روح در آغوش تو
پیکر مجروح او از سم اسبان توتیاست
ذبح تو سیراب بود و مثل گل شاداب بود
ذبح زهراعلیها سلام با لب عطشان سرش از تن جداست
ای خلیل ما بود تا سیل اشکت در دو عین
آب شو چون شمع سوزان گریه کن بهر حسین
کیستی تو مروه و سعی و صفایی یا حسین
بیت و رکن و مشعر و خیف و منایی یا حسین
تو طوافی تو مطافی تو نمازی تو دعا
تو ذبیحی تو ذبیحاً بالقفایی یا حسین
آب زمزم تشنه لعل لب خشکیده ات
تو هزاران خضر را آب بقایی یا حسین
خون تو جاری است در رگ های احکام خدا
بلکه خود خون خدا، خون خدایی یا حسین
تو حسینی تو حسین کل خلق عالمی
تو شهیدی تو شهید کربلایی یا حسین
تو تمام مصحفی، آیات زخم پیکرت
تو کتاب انبیا و اولیایی یا حسین
آفتابا بر سر خلق دو عالم سایه ای
نخل "میثم" از کتاب زخم هایت آیه ای
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
❤1
#امام_هادی
آستان خدا کمال شما
هفت پرواز زیر بال شما
با شما می شود به قرب رسید
ای وصال خدا وصال شما
گاه با آدم و گهی با نوح
بی زمان است سن و سال شما
مثل جبرئیل می شود بالم
با همین غوره های های کال شما
روزگاری است در پی دلم آید
گرچه نا قابل است مال شما
بال ما را به آسمان ببرید
تا خداوند لا مکان ببرید
هر کسی تو را سلام کند
به مقام تو احترام کند
کاش در صحن سامرات خدا
تا قیامت مرا غلام کند
پر و بال کبوترانه ی من
در حریم تو میل دام کند
هر که بی توست واجب است به خود
خواب احرام را حرام کند
بر دلم واجب است بعد طواف
عرض دین محضر امام کند
نیمه ی ماه حج که شد باید
شیعه در محضر شما آید
ای مسیحای سامرا هادی
آفتاب مسیر ما هادی
علی ابن محمد ابن علی
نوه ی اول رضا هادی
نیست جز دامن کرامت تو
پردهٔ خانهٔ خدا هادی
ذکر هر چهارشنبه ام این است
یا رضا یا جواد یا هادی
به ملک هم نمی دهم هرگز
گریهٔ زائر تو را هادی
یک شبی را کنار ما ماندی
سر سجاده جامعه خواندی
تو دعا را معرفی کردی
مرتضی را معرفی کردی
با فراز زیارت سبزت
راه ما را معرفی کردی
مرتضی و حسین و فاطمه و
مجتبی را معرفی کردی
نه فقط اهل بیت را بلکه
تو خدا را معرفی کردی
سامرایت غریب بود اما
کربلا را معرفی کردی
با تو ما مرتضی شناس شدیم
تا قیامت خدا شناس شدیم
ریشه های محبت ما تو
مزرعه های سبز دنیا تو
خواهش سرزمین پائین من
اشتیاق بهشت بالا تو
گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو
من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیک می شوم یا تو
چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو
تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی
دل من در کفت اسیر بود
به دخیل تو مستجیر بود
گر شود ثروتم سلیمانی
باز هم بر درت فقیر بود
شکر حق می کنم صدای بلند
حضرت هادی ام امیر بود
آبرو خرج می کنی بس که
کرم سفره ات کثیر بود
شب میلاد تو به ذی الحجه
مطلع شوکت غدیر بود
ریشه ناب اعتقاد علی
پسر حضرت جواد علی
دوست دارم گدای تو باشم
سائل دست های تو باشم
مثل بال و پر کبوترها
دائماً در هوای تو باشم
دوست دارم که از زمان ازل
تا ابد خاک پای تو باشم
نیمه شب های ماه ذی الحجه
زائر سامرای تو باشم
یا دعای قنوت من باشی
یا قنوت دعای تو باشم
ما فقیریم سفره ای وا کن
سامرایی حواله ی ما کن
با تو این عقل ها بزرگ شدند
اعتقادات ما بزرگ شدند
پای دل های شیعیان آن قدر
گریه کردید تا بزرگ شدند
با نگاه تو با محبت تو
اِبن سکّیت ها بزرگ شدند
خوب شد بچه های هیئت ما
پای درس شما بزرگ شدند
بچه های قبیله ما با
کربلا کربلا بزرگ شدند
بی تو دل های ما بهار نداشت
مثل یک شاخه ای که بار نداشت
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
آستان خدا کمال شما
هفت پرواز زیر بال شما
با شما می شود به قرب رسید
ای وصال خدا وصال شما
گاه با آدم و گهی با نوح
بی زمان است سن و سال شما
مثل جبرئیل می شود بالم
با همین غوره های های کال شما
روزگاری است در پی دلم آید
گرچه نا قابل است مال شما
بال ما را به آسمان ببرید
تا خداوند لا مکان ببرید
هر کسی تو را سلام کند
به مقام تو احترام کند
کاش در صحن سامرات خدا
تا قیامت مرا غلام کند
پر و بال کبوترانه ی من
در حریم تو میل دام کند
هر که بی توست واجب است به خود
خواب احرام را حرام کند
بر دلم واجب است بعد طواف
عرض دین محضر امام کند
نیمه ی ماه حج که شد باید
شیعه در محضر شما آید
ای مسیحای سامرا هادی
آفتاب مسیر ما هادی
علی ابن محمد ابن علی
نوه ی اول رضا هادی
نیست جز دامن کرامت تو
پردهٔ خانهٔ خدا هادی
ذکر هر چهارشنبه ام این است
یا رضا یا جواد یا هادی
به ملک هم نمی دهم هرگز
گریهٔ زائر تو را هادی
یک شبی را کنار ما ماندی
سر سجاده جامعه خواندی
تو دعا را معرفی کردی
مرتضی را معرفی کردی
با فراز زیارت سبزت
راه ما را معرفی کردی
مرتضی و حسین و فاطمه و
مجتبی را معرفی کردی
نه فقط اهل بیت را بلکه
تو خدا را معرفی کردی
سامرایت غریب بود اما
کربلا را معرفی کردی
با تو ما مرتضی شناس شدیم
تا قیامت خدا شناس شدیم
ریشه های محبت ما تو
مزرعه های سبز دنیا تو
خواهش سرزمین پائین من
اشتیاق بهشت بالا تو
گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو
من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیک می شوم یا تو
چه کسی از مسیر گمراهی
داده ما را نجات؟... آقا تو
تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی
دل من در کفت اسیر بود
به دخیل تو مستجیر بود
گر شود ثروتم سلیمانی
باز هم بر درت فقیر بود
شکر حق می کنم صدای بلند
حضرت هادی ام امیر بود
آبرو خرج می کنی بس که
کرم سفره ات کثیر بود
شب میلاد تو به ذی الحجه
مطلع شوکت غدیر بود
ریشه ناب اعتقاد علی
پسر حضرت جواد علی
دوست دارم گدای تو باشم
سائل دست های تو باشم
مثل بال و پر کبوترها
دائماً در هوای تو باشم
دوست دارم که از زمان ازل
تا ابد خاک پای تو باشم
نیمه شب های ماه ذی الحجه
زائر سامرای تو باشم
یا دعای قنوت من باشی
یا قنوت دعای تو باشم
ما فقیریم سفره ای وا کن
سامرایی حواله ی ما کن
با تو این عقل ها بزرگ شدند
اعتقادات ما بزرگ شدند
پای دل های شیعیان آن قدر
گریه کردید تا بزرگ شدند
با نگاه تو با محبت تو
اِبن سکّیت ها بزرگ شدند
خوب شد بچه های هیئت ما
پای درس شما بزرگ شدند
بچه های قبیله ما با
کربلا کربلا بزرگ شدند
بی تو دل های ما بهار نداشت
مثل یک شاخه ای که بار نداشت
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
❤5
#امام_هادی
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بسته ایم دل
امشب که جلوه گر شده خورشید طلعتش
منت خداى را که به ما کرده مرحمت
توفیق برگزارى جشن ولادتش
تبریک باد بانوى کبرى سمانه را
کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نیمۀ ذى حجه مطلعش
خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش
این است آن امام که تقدیر ایزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کرده اند به جود و کرامتش
این است آن امام که در برکة السّباع
شیران شوند رام و گذارند حرمتش
این است آن امام که از نقش پرده هم
ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش
این است آن امام که دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش
آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على دیگر باشد عبادتش
افزون ز ریگ هاى بیابان عطاى او
بیش از ستاره هاى درخشان فضیلتش
مائیم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نا امید کس نشود از عنایتش
گردیده ایم جمع به ذیل لواى او
افکنده ایم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هدیه مى کنیم
آه دلى به غربت و اشکى به تربتش
یارب بحق فاطمه با فتح کربلا
بگشا بروى ما همه راه زیارتش
از لطف آن امام (مؤید) مؤید است
کو را نشان خدمت آل محمد است
سیدرضا مؤید
@marsiyeeh
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بسته ایم دل
امشب که جلوه گر شده خورشید طلعتش
منت خداى را که به ما کرده مرحمت
توفیق برگزارى جشن ولادتش
تبریک باد بانوى کبرى سمانه را
کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نیمۀ ذى حجه مطلعش
خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش
این است آن امام که تقدیر ایزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کرده اند به جود و کرامتش
این است آن امام که در برکة السّباع
شیران شوند رام و گذارند حرمتش
این است آن امام که از نقش پرده هم
ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش
این است آن امام که دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش
آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على دیگر باشد عبادتش
افزون ز ریگ هاى بیابان عطاى او
بیش از ستاره هاى درخشان فضیلتش
مائیم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نا امید کس نشود از عنایتش
گردیده ایم جمع به ذیل لواى او
افکنده ایم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هدیه مى کنیم
آه دلى به غربت و اشکى به تربتش
یارب بحق فاطمه با فتح کربلا
بگشا بروى ما همه راه زیارتش
از لطف آن امام (مؤید) مؤید است
کو را نشان خدمت آل محمد است
سیدرضا مؤید
@marsiyeeh
❤1
#امام_هادی
پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام
از خراب آباد این دل در پی آبادی ام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام
من نخوردم غیر این درگاه نان سفره ای
دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی ام
جرعه جرعه معرفت نوشاندی ام از ساغرت
جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادی ام
برکت شیر حلال مادرم بوده اگر
نیستم اهل سقیفه رهرو این وادی ام
هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بی سواد
نوکر حلقه به گوشم، نوکر ابن الجواد
ای امام المتقین، ای هادی، ای حصن حصین
نوکرت از تو، تو را می خواهد ای آقا همین
هر کجا رو کرده ام دیدم جمال روی تو
هر کجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین
خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام
بی ولای تو قدم برداشتن روی زمین
پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم
یکه تاز مکتب معرفت و اهل یقین
خادمی خانه ات با خضر و نوح و آدم است
نوکری از نوکران تو شده روح الامین
ذکر این آواره شد یا ایها الهادی مدد
عاجزم از کار خود یا ایها الهادی مدد
درس های اعتقادت را بیا از سر بگو
با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو
از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین
باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو
یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا
با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو
من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام
بر محبین علی در وادی محشر، بگو...
...عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟
کی مرا هم می بری یک شب نجف، آخر بگو
سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف
پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا
بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا
من همان عبد شما هستم که از شوق وصال
سجده کردم سالیان سال سوی سامرا
با شمیم و جذبه های سامرایی شما
پروراندی در دل ما آرزوی سامرا
تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت
ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا
ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین
اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا
اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟
می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟
مهدی علی قاسمی
@marsiyeeh
پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام
از خراب آباد این دل در پی آبادی ام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام
من نخوردم غیر این درگاه نان سفره ای
دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی ام
جرعه جرعه معرفت نوشاندی ام از ساغرت
جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادی ام
برکت شیر حلال مادرم بوده اگر
نیستم اهل سقیفه رهرو این وادی ام
هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بی سواد
نوکر حلقه به گوشم، نوکر ابن الجواد
ای امام المتقین، ای هادی، ای حصن حصین
نوکرت از تو، تو را می خواهد ای آقا همین
هر کجا رو کرده ام دیدم جمال روی تو
هر کجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین
خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام
بی ولای تو قدم برداشتن روی زمین
پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم
یکه تاز مکتب معرفت و اهل یقین
خادمی خانه ات با خضر و نوح و آدم است
نوکری از نوکران تو شده روح الامین
ذکر این آواره شد یا ایها الهادی مدد
عاجزم از کار خود یا ایها الهادی مدد
درس های اعتقادت را بیا از سر بگو
با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو
از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین
باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو
یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا
با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو
من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام
بر محبین علی در وادی محشر، بگو...
...عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟
کی مرا هم می بری یک شب نجف، آخر بگو
سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف
پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا
بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا
من همان عبد شما هستم که از شوق وصال
سجده کردم سالیان سال سوی سامرا
با شمیم و جذبه های سامرایی شما
پروراندی در دل ما آرزوی سامرا
تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت
ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا
ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین
اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا
اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟
می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟
مهدی علی قاسمی
@marsiyeeh
❤3
#امام_هادی
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود
اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود
برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش
برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود
در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی
نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود
کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر
زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود
منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام
خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام
چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن
گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن
چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و
به این طریق، موجبات شادی دلت شدن
چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو
غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن
چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت
برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن
چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن
چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن
همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم
به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم
بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را
بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را
هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن
بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را
شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان
خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را
بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا
بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را
حمایت بتول از ابوتراب را بگو
عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را
بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم
قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم
دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه
دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه
کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان
مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه
کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر
به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه
غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا
به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه
خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما
خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه
ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف
بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف
دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود
جهان بدون بودنت چه هولناک می شود
خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود
خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود
به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت
اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود
مرید مکتبت برای کسب نور معرفت
به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود
در انتظار دیدن جمال توست سائلت
در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود
همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی
همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی
به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی
شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی
تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان
برای جبر و اختیار هم رساله می دهی
فدک نماد غربت علی و فاطمه شده
به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی
تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه
خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی
فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین
به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟
به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد
علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود
اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود
برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش
برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود
در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی
نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود
کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر
زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود
منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام
خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام
چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن
گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن
چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و
به این طریق، موجبات شادی دلت شدن
چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو
غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن
چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت
برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن
چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن
چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن
همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم
به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم
بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را
بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را
هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن
بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را
شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان
خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را
بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا
بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را
حمایت بتول از ابوتراب را بگو
عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را
بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم
قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم
دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه
دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه
کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان
مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه
کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر
به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه
غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا
به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه
خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما
خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه
ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف
بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف
دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود
جهان بدون بودنت چه هولناک می شود
خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود
خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود
به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت
اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود
مرید مکتبت برای کسب نور معرفت
به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود
در انتظار دیدن جمال توست سائلت
در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود
همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی
همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی
به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی
شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی
تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان
برای جبر و اختیار هم رساله می دهی
فدک نماد غربت علی و فاطمه شده
به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی
تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه
خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی
فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین
به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟
به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد
علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
❤4👍1
#امام_هادی
امشب بشیـر از جانب حی تعالی آمده
گوید که یاسینی دگر از صلب طاها آمده
یــا کوثــری از دامــن امابیهــا آمده
چـارم علـی در مجمع اولاد زهرا آمده
از نسل مصباح الهدی هادی به دنیا آمده
نور هدایت تافته هم در عرب هم در عجم
کهف التقی، بـدرالشرف، نورالهدا، ابنالرضا
رخ رحمه للعالمین هیبت علی مرتضی
قرآن از پـا تـا بـه سر توحید از سر تا به پا
هر دیده بر او یک حرم هر دل بر او یک سامرا
هم وجـه ذات کبریـا هـم نجل ختمالانبیا
آیینـۀ حسن قـدم بگـذاشت در عالـم قدم
از آیـۀ «اللهُ نور» افکنده گل سیمای او
نام دلآرایش علی، قلب محمّد جای او
در چشم عرش کبریـا پیداست جای پای او
دل، حج بجـا آرد ولـی در طوف سامرای او
جود و کرم، بذل و عطا، یک قطره از دریای او
عالم اگر سائل شود در پیش بذل اوست کم
چشم عطا بر درگه و چشم کرم بر دامنش
یعقوبهـا بینـا شوند از نفخـۀ پیراهنش
نور الهـی در دلش روح محمّـد در تنش
قرآن، کتـاب منقبت مداح ذات ذوالمنش
شیرین دعای جامعه از منطق شور افکنش
بیـن زیـارات دگـر این جامعـه گشته علم
باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره
مرغ دلـم دائـم زنـد پـر در هـوای سامره
تا چهره بگذارم شبی بـر جایجای سامره
سعی و صفا و مـروهام باشد صفای سامره
ای کاش یارب میشدم عمری گدای سامره
هرچند دائم خویش را بینم کنار آن حرم
ای آفتاب شهر دل روی جهـانآرای تو
ای گشته زیبایی خجل از طلعت زیبای تو
روی خدا را اهل دل دیدند در سیمای تو
نور خـدا میتابـد از سرداب سامرای تو
دُر کرامت ریختـه از لعل گوهـرزای تو
در زیر بـارِ منتت پشت فلک گردیـده خم
تو وجـه حـی داوری یابنالجواد ابنالرضا
تو احمدی تو حیدری یابنالجواد ابنالرضا
تو جسم ایمان را سری یابنالجواد ابنالرضا
تو روح را بال و پـری یابنالجواد ابنالرضا
از هرچه گویم برتری یابنالجواد ابنالرضا
چون مینگارم وصف تو در دست میلرزد قلم
من عبـد بیپا و سـرم اما سر و سرور تویی
ساحل تویی دریا تویی کشتی تویی لنگر تویی
گمگشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی
علم و کمال و فضل را گردون تویی محور تویی
لبتشنگان نـور را ساقی تویی ساغر تویی
باشد که از لطف و عطا جامی کنی بر ما کرم
تو هادی و بـا نور خود ما را هدایت میکنی
تو دوستـان خویش را مست ولایت میکنی
در گیرودار حشـر، هم از مـا حمایت میکنی
بر خصم خود هم بس که آقایی عنایت میکند
برما عنایت نـه! که لطف بینهایت میکنی
ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم
ای داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتر
جـد امـام منتظـر! بـاب امـام عسکری!
جوشد ز تیغ مهدیات نور عدالتگستری
از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری
«میثم» کند با مدح تو پیوسته گوهرپروری
باشد که جوشد مدح تو از خامۀ او دمبهدم
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
امشب بشیـر از جانب حی تعالی آمده
گوید که یاسینی دگر از صلب طاها آمده
یــا کوثــری از دامــن امابیهــا آمده
چـارم علـی در مجمع اولاد زهرا آمده
از نسل مصباح الهدی هادی به دنیا آمده
نور هدایت تافته هم در عرب هم در عجم
کهف التقی، بـدرالشرف، نورالهدا، ابنالرضا
رخ رحمه للعالمین هیبت علی مرتضی
قرآن از پـا تـا بـه سر توحید از سر تا به پا
هر دیده بر او یک حرم هر دل بر او یک سامرا
هم وجـه ذات کبریـا هـم نجل ختمالانبیا
آیینـۀ حسن قـدم بگـذاشت در عالـم قدم
از آیـۀ «اللهُ نور» افکنده گل سیمای او
نام دلآرایش علی، قلب محمّد جای او
در چشم عرش کبریـا پیداست جای پای او
دل، حج بجـا آرد ولـی در طوف سامرای او
جود و کرم، بذل و عطا، یک قطره از دریای او
عالم اگر سائل شود در پیش بذل اوست کم
چشم عطا بر درگه و چشم کرم بر دامنش
یعقوبهـا بینـا شوند از نفخـۀ پیراهنش
نور الهـی در دلش روح محمّـد در تنش
قرآن، کتـاب منقبت مداح ذات ذوالمنش
شیرین دعای جامعه از منطق شور افکنش
بیـن زیـارات دگـر این جامعـه گشته علم
باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره
مرغ دلـم دائـم زنـد پـر در هـوای سامره
تا چهره بگذارم شبی بـر جایجای سامره
سعی و صفا و مـروهام باشد صفای سامره
ای کاش یارب میشدم عمری گدای سامره
هرچند دائم خویش را بینم کنار آن حرم
ای آفتاب شهر دل روی جهـانآرای تو
ای گشته زیبایی خجل از طلعت زیبای تو
روی خدا را اهل دل دیدند در سیمای تو
نور خـدا میتابـد از سرداب سامرای تو
دُر کرامت ریختـه از لعل گوهـرزای تو
در زیر بـارِ منتت پشت فلک گردیـده خم
تو وجـه حـی داوری یابنالجواد ابنالرضا
تو احمدی تو حیدری یابنالجواد ابنالرضا
تو جسم ایمان را سری یابنالجواد ابنالرضا
تو روح را بال و پـری یابنالجواد ابنالرضا
از هرچه گویم برتری یابنالجواد ابنالرضا
چون مینگارم وصف تو در دست میلرزد قلم
من عبـد بیپا و سـرم اما سر و سرور تویی
ساحل تویی دریا تویی کشتی تویی لنگر تویی
گمگشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی
علم و کمال و فضل را گردون تویی محور تویی
لبتشنگان نـور را ساقی تویی ساغر تویی
باشد که از لطف و عطا جامی کنی بر ما کرم
تو هادی و بـا نور خود ما را هدایت میکنی
تو دوستـان خویش را مست ولایت میکنی
در گیرودار حشـر، هم از مـا حمایت میکنی
بر خصم خود هم بس که آقایی عنایت میکند
برما عنایت نـه! که لطف بینهایت میکنی
ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم
ای داده ذات حق تو را بر خلق عالم برتر
جـد امـام منتظـر! بـاب امـام عسکری!
جوشد ز تیغ مهدیات نور عدالتگستری
از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری
«میثم» کند با مدح تو پیوسته گوهرپروری
باشد که جوشد مدح تو از خامۀ او دمبهدم
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
❤4
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
من ذکر بسم الله الرحمن الرحیمم
تصویر اسماءِ خداوند کریمم
من قل هو الله احد را رازدارم
یعنی علیِ عالی ام، ذکر قدیمم
من ذکر الله الصمد را عینِ معنام
عینِ خداوندِ علیمم، من علیمم
از کعبه راز لم یلد باید بپرسید
لم یولَدَش، خود پاسخی از آن حریمم
کفواً اَحد را فاطمه معنا نموده:
خَلقاً و خُلقاً چون علی خَلقِ عظیمم
همتای کوثر، کفوِ زهرای بتولم
أبتر سزاوار است بر خصمِ عقیمم
کِی زادگاه دیگران در کعبه باشد؟
من صاحب بیتُ اللَّهَم، رُکنم، حَطیمم
من کعبه ام، من قبله ام، من عینِ ذاتم
میزانِ دین،یعنی شریعت را حریمم
من در رکوعِ خویش، مُحییِ زکاتم
مجریِ احکام خداوند حکیمم
آن حاکمِ شرعم که در وقت قضاوت
حتی برای دشمنان خود حلیمم
خود پادشاه عالمم، اما به زُهدم
این بس، که فرش کُلبه اَم، تنها گِلیمم
حتی برادرهای خود را منع کردم
زانچه به بیت المال باشد زرّ و سیمم
جانِ پیمبر هستم و نفسِ رسالت
سلطان عالم هستم و عبدالکریمم
من، آسمانِ بی ستون را آفریدم
من حاکم و جبریل در جنّت ندیمم
من سفره دار خلقت و کون و مکانم
رزق سماوات و زمین، بارِ عَمیمم
کوه و در و دشت و دَمن یک گوشه چشمم
بر بادها فرش سلیمان، یک نسیمم
موسی عصا انداخت، کردم اِژدهایش
در طور سینا،یارِ موسای کلیمم
عیسی نفَس زد، مُرده را من زنده کردم
عالم شود إحیاء از عطرِ شمیمم
آتش به ابراهیم اگر بَرد و سلام است
نامِ مرا آورد، من قلب سلیمم
راه زمین، راه سما، راه کُراتم
تنها در عالم من صراط المستقیمم
بر لشگر پیغمبران، مولا منم من
بر احمد مختار چون سیبِ دونیمم
من اولین مؤمن به اسلامِ رسولم
خود در تمام کارها با او سهیمم
با نَصِّ پیغمبر امیرالمومنینم
تنها منم دارای این اسم عظیمم
من جانشینِ حضرت ختمی مآبم
داده ولایم را خداوند علیمم
اولاد معصومم، امامانِ مبینند
آری امامانِ مبین را هم زعیمم
حتی ولایت بر همه کفّار دارم
پس منکرانم را بخوان خصمِ لئیمم
کی میتوان شاعر کِشد پَر در حریمم
دستانِ من بنوشت ابیاتِ فخیمم
حق«لافتی الا علی» در شأنِ من گفت
در جبهه وحشت میکند دشمن ز بیمم
من پهلوان خیبر و بدر و حنینم
من قالعِ هر یل یلِ بازو ضخیمم
با جاهلیَّیت در ستیزم تا به آخر
من دشمنِ دیرینِ شیطان رجیمم
چشمان اهل فتنه را من کور کردم
آرامشِ مَردم در اوضاعِ وخیمم
ابطالِ باطل میکنم، احقاقِ حق نیز
فاروقم و در این سِمَت دُرِّ یتیمم
هر منحرف را از رهِ خود بازدارم
تحریفِ دین را بر نمیتابم، قَویمم
هر روز با کفر و نفاق و شرک در جنگ
هر شام، سفره دارِ أطفال یتیمم
دست خدا، چشم خدا، گوش خدایم
هر صحبتی باشد به هر جمعی، فهیمم
من دستِ مهدی میشوم روز عدالت
من قاسمِ کیفر ز جنّت تا جحیمم
عقبای من زهراست، دنیایم که پاشید
با فاطمه، صحرای محشر من قسیمم
در پیش من بازوی زهرا را شکستند
بستند پیشِ او دو بازوی حَجیمم
سیلی زنَم، آنکس که ناموسِ مرا زد؛
من ظلم دیدم وَز غم زهرا ظَلیمم
من از مدینه تا نجف در انتظارم
تا صبحِ روز انتقام آنجا مقیمم
از کوفه تا شام است، هر روزم عزادار
شبهای جمعه کربلا خوانِ نعیمم
عالم بگِرید بر حسینِ من که گوید:
پُر غصه تر از قصۀ کهف و رقیمم
رأسِ بریده دیده کس، قرآن بخواند؟
من ناطقِ قرآن و مقتولِ خصیمم
گودال بود و پیکرم زیر سُم اسب
من بودم و حالِ مناجات صمیمم
تنها کلامم: یا غیاث المستغیثین!
این جانِ بی جان است، احسانِ قدیمم
محمود ژولیده
@marsiyeeh
#عید_غدیر
من ذکر بسم الله الرحمن الرحیمم
تصویر اسماءِ خداوند کریمم
من قل هو الله احد را رازدارم
یعنی علیِ عالی ام، ذکر قدیمم
من ذکر الله الصمد را عینِ معنام
عینِ خداوندِ علیمم، من علیمم
از کعبه راز لم یلد باید بپرسید
لم یولَدَش، خود پاسخی از آن حریمم
کفواً اَحد را فاطمه معنا نموده:
خَلقاً و خُلقاً چون علی خَلقِ عظیمم
همتای کوثر، کفوِ زهرای بتولم
أبتر سزاوار است بر خصمِ عقیمم
کِی زادگاه دیگران در کعبه باشد؟
من صاحب بیتُ اللَّهَم، رُکنم، حَطیمم
من کعبه ام، من قبله ام، من عینِ ذاتم
میزانِ دین،یعنی شریعت را حریمم
من در رکوعِ خویش، مُحییِ زکاتم
مجریِ احکام خداوند حکیمم
آن حاکمِ شرعم که در وقت قضاوت
حتی برای دشمنان خود حلیمم
خود پادشاه عالمم، اما به زُهدم
این بس، که فرش کُلبه اَم، تنها گِلیمم
حتی برادرهای خود را منع کردم
زانچه به بیت المال باشد زرّ و سیمم
جانِ پیمبر هستم و نفسِ رسالت
سلطان عالم هستم و عبدالکریمم
من، آسمانِ بی ستون را آفریدم
من حاکم و جبریل در جنّت ندیمم
من سفره دار خلقت و کون و مکانم
رزق سماوات و زمین، بارِ عَمیمم
کوه و در و دشت و دَمن یک گوشه چشمم
بر بادها فرش سلیمان، یک نسیمم
موسی عصا انداخت، کردم اِژدهایش
در طور سینا،یارِ موسای کلیمم
عیسی نفَس زد، مُرده را من زنده کردم
عالم شود إحیاء از عطرِ شمیمم
آتش به ابراهیم اگر بَرد و سلام است
نامِ مرا آورد، من قلب سلیمم
راه زمین، راه سما، راه کُراتم
تنها در عالم من صراط المستقیمم
بر لشگر پیغمبران، مولا منم من
بر احمد مختار چون سیبِ دونیمم
من اولین مؤمن به اسلامِ رسولم
خود در تمام کارها با او سهیمم
با نَصِّ پیغمبر امیرالمومنینم
تنها منم دارای این اسم عظیمم
من جانشینِ حضرت ختمی مآبم
داده ولایم را خداوند علیمم
اولاد معصومم، امامانِ مبینند
آری امامانِ مبین را هم زعیمم
حتی ولایت بر همه کفّار دارم
پس منکرانم را بخوان خصمِ لئیمم
کی میتوان شاعر کِشد پَر در حریمم
دستانِ من بنوشت ابیاتِ فخیمم
حق«لافتی الا علی» در شأنِ من گفت
در جبهه وحشت میکند دشمن ز بیمم
من پهلوان خیبر و بدر و حنینم
من قالعِ هر یل یلِ بازو ضخیمم
با جاهلیَّیت در ستیزم تا به آخر
من دشمنِ دیرینِ شیطان رجیمم
چشمان اهل فتنه را من کور کردم
آرامشِ مَردم در اوضاعِ وخیمم
ابطالِ باطل میکنم، احقاقِ حق نیز
فاروقم و در این سِمَت دُرِّ یتیمم
هر منحرف را از رهِ خود بازدارم
تحریفِ دین را بر نمیتابم، قَویمم
هر روز با کفر و نفاق و شرک در جنگ
هر شام، سفره دارِ أطفال یتیمم
دست خدا، چشم خدا، گوش خدایم
هر صحبتی باشد به هر جمعی، فهیمم
من دستِ مهدی میشوم روز عدالت
من قاسمِ کیفر ز جنّت تا جحیمم
عقبای من زهراست، دنیایم که پاشید
با فاطمه، صحرای محشر من قسیمم
در پیش من بازوی زهرا را شکستند
بستند پیشِ او دو بازوی حَجیمم
سیلی زنَم، آنکس که ناموسِ مرا زد؛
من ظلم دیدم وَز غم زهرا ظَلیمم
من از مدینه تا نجف در انتظارم
تا صبحِ روز انتقام آنجا مقیمم
از کوفه تا شام است، هر روزم عزادار
شبهای جمعه کربلا خوانِ نعیمم
عالم بگِرید بر حسینِ من که گوید:
پُر غصه تر از قصۀ کهف و رقیمم
رأسِ بریده دیده کس، قرآن بخواند؟
من ناطقِ قرآن و مقتولِ خصیمم
گودال بود و پیکرم زیر سُم اسب
من بودم و حالِ مناجات صمیمم
تنها کلامم: یا غیاث المستغیثین!
این جانِ بی جان است، احسانِ قدیمم
محمود ژولیده
@marsiyeeh
❤3
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
خان عطاش پیش چه کس باز باز نیست؟
یا با کدام بنده ی خود همطراز نیست؟
گفتم به دل از او بطلب حاجتی و گفت :
بخشیده او!به عرضه ی حاجت نیازنیست
"بنده" اگر بگویمش او را جفا بود
گرکه"خدا"خطاب شود هم،جواز نیست!
از بزم ذوالفقار کسی زنده بر نگشت
میدان شیر،عرصه ی گرگ و گراز نیست
مدحش همینقدر که به هستی به غیرِ او
کس لَنگر و پناه دِه و چاره ساز نیست
این را به شاهدان غدیرش خبر دهید
مانند مرتضی احدی در حجاز نیست
کوزه کجا کشیدن دریا کجا،دریغ!
گوش غریبه محرم هر سرّ و راز نیست
فرض محال "هرسه" درست اند، لیک آه
"جایی که آب هست تیمم مجاز نیست"
محمد کابلی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
خان عطاش پیش چه کس باز باز نیست؟
یا با کدام بنده ی خود همطراز نیست؟
گفتم به دل از او بطلب حاجتی و گفت :
بخشیده او!به عرضه ی حاجت نیازنیست
"بنده" اگر بگویمش او را جفا بود
گرکه"خدا"خطاب شود هم،جواز نیست!
از بزم ذوالفقار کسی زنده بر نگشت
میدان شیر،عرصه ی گرگ و گراز نیست
مدحش همینقدر که به هستی به غیرِ او
کس لَنگر و پناه دِه و چاره ساز نیست
این را به شاهدان غدیرش خبر دهید
مانند مرتضی احدی در حجاز نیست
کوزه کجا کشیدن دریا کجا،دریغ!
گوش غریبه محرم هر سرّ و راز نیست
فرض محال "هرسه" درست اند، لیک آه
"جایی که آب هست تیمم مجاز نیست"
محمد کابلی
@marsiyeeh
❤3
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
هر آن مجنون که مُهر مِهر حیدر خورده تقدیرش
نخ چادر نماز حضرت زهراست زنجیرش
فرستاده کتابی را در آن مدح علی گوید
خدا با إِنَّما و هَل أتیٰ و تین و تطهیرش
به حکم "لافتی إلا علی..." دیگر جهان هرگز
نه می بیند شبیهش را، نه حتی مثل شمشیرش
فقط با نان جو سر کرد آنکه فتح خیبر کرد
کجا آن قوت و این قوّت، ملائک مات تکبیرش
دعا بر جان مادر می کند هرکس محب اوست
رسید از دامن مادر به قلب طفل تأثیرش
چنان از نام او مستم، گرفته یاء آن دستم
علی نامش چنین کرده، چه خواهد کرد تصویرش
کند صید دل این صیاد قابل با شمایل هم
که خالش دانه، مو لشکر، کمان ابرو، مژه تیرش
برای کوی او رفتن، گرسنه مانده ترجیحاً
به جز او را نمی خواهد گدای چشم و دل سیرش
علی هرجا رود بالا، شود حجت تمام آنجا
چه باشد شیر میدان و چه باشد طفل بی شیرش
مرضیه نعیم امینی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
هر آن مجنون که مُهر مِهر حیدر خورده تقدیرش
نخ چادر نماز حضرت زهراست زنجیرش
فرستاده کتابی را در آن مدح علی گوید
خدا با إِنَّما و هَل أتیٰ و تین و تطهیرش
به حکم "لافتی إلا علی..." دیگر جهان هرگز
نه می بیند شبیهش را، نه حتی مثل شمشیرش
فقط با نان جو سر کرد آنکه فتح خیبر کرد
کجا آن قوت و این قوّت، ملائک مات تکبیرش
دعا بر جان مادر می کند هرکس محب اوست
رسید از دامن مادر به قلب طفل تأثیرش
چنان از نام او مستم، گرفته یاء آن دستم
علی نامش چنین کرده، چه خواهد کرد تصویرش
کند صید دل این صیاد قابل با شمایل هم
که خالش دانه، مو لشکر، کمان ابرو، مژه تیرش
برای کوی او رفتن، گرسنه مانده ترجیحاً
به جز او را نمی خواهد گدای چشم و دل سیرش
علی هرجا رود بالا، شود حجت تمام آنجا
چه باشد شیر میدان و چه باشد طفل بی شیرش
مرضیه نعیم امینی
@marsiyeeh
❤1
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
تو، علی بودی و بالاتر ز هر برتر شدی
بی گمان اله نبودی از بشر سَرتر شدی
نیست تیغی برتر و بهتر ز سِیفت ذوالافقار
بهر کشتی نجات آدمی ،لنگر شدی
ام اسماعیل از جُستن ز آب مآیوس گشت
گو به مادر آفرین تو برتر از هاجر شدی
فاطمه بنت اسد را در حریمش جای داد
تا سه صبح و شام میهمان حضرت داور شدی
چون قلم وصف تو را خواهد نگارد بر ورق
نقش بندی بی بدیل از خِبرهٔ مسگر شدی
در رسالت با رسولت گام در گامش شدی
در شب خوف و خطر تو وارد بستر شدی
مهربان ،آرام جام،شیرین زبان،در کودکی!
قهرمان سر فراز قصهٔ مادر شدی..
در امامت چون محمد بی بدیلی یا علی
خار در چشمانِ کور دشمن ابتر شدی
جان تو جان محمد ،جان احمد جان تو
بر گل یاس نبوت مهربان همسر شدی
دشمنانت در احد در بدر و خندق، انهزام
در به در شد دشمن دون، حضرت حیدر شدی
دومی پرچم فکند و رو به صحرا الفرار
با اشارات محمد ، فاتح خیبر شدی
فاتح خیبر شدی ،چون فاتح دلها بودی
مرتضی ای ،بو ترابی،شافع محشر شدی
شرح اوصاف علی را بی گمان نتوان نوشت
ای تو «مخلص» ،عاشقانه، کمترین نوکر شدی
مهدی خاکی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
تو، علی بودی و بالاتر ز هر برتر شدی
بی گمان اله نبودی از بشر سَرتر شدی
نیست تیغی برتر و بهتر ز سِیفت ذوالافقار
بهر کشتی نجات آدمی ،لنگر شدی
ام اسماعیل از جُستن ز آب مآیوس گشت
گو به مادر آفرین تو برتر از هاجر شدی
فاطمه بنت اسد را در حریمش جای داد
تا سه صبح و شام میهمان حضرت داور شدی
چون قلم وصف تو را خواهد نگارد بر ورق
نقش بندی بی بدیل از خِبرهٔ مسگر شدی
در رسالت با رسولت گام در گامش شدی
در شب خوف و خطر تو وارد بستر شدی
مهربان ،آرام جام،شیرین زبان،در کودکی!
قهرمان سر فراز قصهٔ مادر شدی..
در امامت چون محمد بی بدیلی یا علی
خار در چشمانِ کور دشمن ابتر شدی
جان تو جان محمد ،جان احمد جان تو
بر گل یاس نبوت مهربان همسر شدی
دشمنانت در احد در بدر و خندق، انهزام
در به در شد دشمن دون، حضرت حیدر شدی
دومی پرچم فکند و رو به صحرا الفرار
با اشارات محمد ، فاتح خیبر شدی
فاتح خیبر شدی ،چون فاتح دلها بودی
مرتضی ای ،بو ترابی،شافع محشر شدی
شرح اوصاف علی را بی گمان نتوان نوشت
ای تو «مخلص» ،عاشقانه، کمترین نوکر شدی
مهدی خاکی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
تا چشم های تو به چشم ماه می افتد
تاریخ دنبال نگاهت راه می افتد
پشت سر تو نخل ها آواز می خوانند
آیینه ها از پاکی تو سخت حیران اند
کعبه دوباره روی تو آغوش واکرده ست
خود را میان قلب تو انگار جا کرده ست
از قبله می آیی و بی شک مقصدت عرش است
تو از نخستین روز خلقت مسندت عرش است
در وصف تو جز نقطه چین شعری ندارم من
عمری ست خاطر خواه شعر شهریارم من
دستی که خیبر را تماما کنده از جایش
آری پیمبر می برد آهسته بالایش
پیراهن تصنیف پوشیدند دیوان ها
آمد دوباره بهترین عید مسلمان ها
از کیسه هایت می برد کوفه غذایش را
با تو خدا گسترده تر کرده عطایش را
از عرش با جمع ملائک آمده جبریل
انداخته بر زیر پایت بال هایش را
دست تو بالا رفته و در آن شلوغی ها
خورشید پیدا کرده دیگر مقتدایش را
در آن میان احمد برای شیعیان تو
آرام بالا می برد دست دعایش را
بر روی دوش سبز و عرشی تو پیغمبر
با عشق می خواهد بیندازد عبایش را
چون گوش های کر در این صحرا فراوان است
بالا و بالا می برد احمد صدایش را
اهل نفاق از اولش پیمان شکن بودند
اهل عمل هرگز فقط اهل سخن بودند
تقویم چرخید و دوباره وقت مستی شد
وقت طلوع چهره ی خورشید هستی شد
عالم تماما بوده از اول فقیر عشق
تاریخ یکبار دگر شد هم مسیر عشق
آنانکه از حیدر جلو رفتند برگردند
دیگر رسیده وقت بیعت با امیر عشق
با عشق پیغمبر حکومت کرده بر دلها
در این حکومت بوده حیدر هم وزیر عشق
روز غدیر خم کشیده چله را حیدر
پرتاب کرده سوی قلب شیعه تیر عشق
جایش میان آسمان بوده ست از اول
او بوده در دنیای ما تنها، سفیر عشق
دستش که بالا رفت مردم یا علی گفتند
دستش که بالا رفت عالم شد اسیر عشق
مولای یا مولای تنها ذکر باران است
مولای یا مولای تنها راه پایان است
احسان نرگسی رضاپور
@marsiyeeh
#عید_غدیر
تا چشم های تو به چشم ماه می افتد
تاریخ دنبال نگاهت راه می افتد
پشت سر تو نخل ها آواز می خوانند
آیینه ها از پاکی تو سخت حیران اند
کعبه دوباره روی تو آغوش واکرده ست
خود را میان قلب تو انگار جا کرده ست
از قبله می آیی و بی شک مقصدت عرش است
تو از نخستین روز خلقت مسندت عرش است
در وصف تو جز نقطه چین شعری ندارم من
عمری ست خاطر خواه شعر شهریارم من
دستی که خیبر را تماما کنده از جایش
آری پیمبر می برد آهسته بالایش
پیراهن تصنیف پوشیدند دیوان ها
آمد دوباره بهترین عید مسلمان ها
از کیسه هایت می برد کوفه غذایش را
با تو خدا گسترده تر کرده عطایش را
از عرش با جمع ملائک آمده جبریل
انداخته بر زیر پایت بال هایش را
دست تو بالا رفته و در آن شلوغی ها
خورشید پیدا کرده دیگر مقتدایش را
در آن میان احمد برای شیعیان تو
آرام بالا می برد دست دعایش را
بر روی دوش سبز و عرشی تو پیغمبر
با عشق می خواهد بیندازد عبایش را
چون گوش های کر در این صحرا فراوان است
بالا و بالا می برد احمد صدایش را
اهل نفاق از اولش پیمان شکن بودند
اهل عمل هرگز فقط اهل سخن بودند
تقویم چرخید و دوباره وقت مستی شد
وقت طلوع چهره ی خورشید هستی شد
عالم تماما بوده از اول فقیر عشق
تاریخ یکبار دگر شد هم مسیر عشق
آنانکه از حیدر جلو رفتند برگردند
دیگر رسیده وقت بیعت با امیر عشق
با عشق پیغمبر حکومت کرده بر دلها
در این حکومت بوده حیدر هم وزیر عشق
روز غدیر خم کشیده چله را حیدر
پرتاب کرده سوی قلب شیعه تیر عشق
جایش میان آسمان بوده ست از اول
او بوده در دنیای ما تنها، سفیر عشق
دستش که بالا رفت مردم یا علی گفتند
دستش که بالا رفت عالم شد اسیر عشق
مولای یا مولای تنها ذکر باران است
مولای یا مولای تنها راه پایان است
احسان نرگسی رضاپور
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم
شب شراب که باشد دچار افراطم
بریز هرچه که داری مکن مراعاتم
تو بی ملاحظه ، من نیز بی مبالاتم
سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار
(شب شراب می ارزد به بامداد خمار)
نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم
اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم
بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم
بگو بگو و مگو من صنایع الهم
لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی
که شعر جوششی آفریدگار تویی
تو آن قصیدهء بی اختیار موزونی
پر از خیالی و از هر خیال بیرونی
شکوه شعر کهن در کلام اکنونی
بریز قاعده ها را بهم تو قانونی
سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است
جهان بدون تو اسلوب بی معادله است
رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی
به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی
نگفته ام که چه می خواهم از تو...می دانی_
شراب شعر صغیر و فواد کرمانی
تو ای قصیدهء اعلا مسمط عالی
جنون "فاتح علی خان" در اوج قوالی
کتاب معجزه در بی شمار ابوابی
اگر چه نقطهء ایجاز غرق اطنابی
بخوانمت منِ وامانده با چه القابی
اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی
اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم
تو تیغ می کشی اما منم که ذینفعم
تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو
کنار فاطمه ای همدم حرایی تو
به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو
به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو
تو در نهایت معراج در نبایدها
نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها
تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار
دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار_
کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار
برای مالک اشتر نوشته ای بسیار
هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است
غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است
به ناشناسیِ منظومهء علی نامه
به الغدیر به موی سپید علامه
به یا علی مددِ پوریا به هنگامه
به شرمگینیِ من در چکامه و چامه
تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست
که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست...
سیدحمیدرضا برقعی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم
شب شراب که باشد دچار افراطم
بریز هرچه که داری مکن مراعاتم
تو بی ملاحظه ، من نیز بی مبالاتم
سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار
(شب شراب می ارزد به بامداد خمار)
نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم
اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم
بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم
بگو بگو و مگو من صنایع الهم
لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی
که شعر جوششی آفریدگار تویی
تو آن قصیدهء بی اختیار موزونی
پر از خیالی و از هر خیال بیرونی
شکوه شعر کهن در کلام اکنونی
بریز قاعده ها را بهم تو قانونی
سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است
جهان بدون تو اسلوب بی معادله است
رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی
به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی
نگفته ام که چه می خواهم از تو...می دانی_
شراب شعر صغیر و فواد کرمانی
تو ای قصیدهء اعلا مسمط عالی
جنون "فاتح علی خان" در اوج قوالی
کتاب معجزه در بی شمار ابوابی
اگر چه نقطهء ایجاز غرق اطنابی
بخوانمت منِ وامانده با چه القابی
اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی
اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم
تو تیغ می کشی اما منم که ذینفعم
تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو
کنار فاطمه ای همدم حرایی تو
به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو
به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو
تو در نهایت معراج در نبایدها
نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها
تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار
دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار_
کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار
برای مالک اشتر نوشته ای بسیار
هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است
غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است
به ناشناسیِ منظومهء علی نامه
به الغدیر به موی سپید علامه
به یا علی مددِ پوریا به هنگامه
به شرمگینیِ من در چکامه و چامه
تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست
که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست...
سیدحمیدرضا برقعی
@marsiyeeh