Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قوانین، قواعد ،اخلاق ،فقط زمانی معنا پیدا میکند که مبتنی بر برابری باشند

https://www.tgoop.com/marzockacademy
Audio
چشمان تو وطن من است
درون شما تو یک وطن آزاد است

https://www.tgoop.com/marzockacademy
Audio
با من بیا در امتداد عشق در کوچه سار نور....‌
# شعر از گلشن
#دکلمه فریده مارزوک

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
Photo
درودها

سفر، فراتر از جابجایی جسم از مکانی به مکان دیگر، سفری است در اعماق خودِ بودن، سفری است برای کشف ناشناخته‌ها، نه فقط ناشناخته‌های جغرافیایی، بلکه ناشناخته‌های وجودی، در این سفر، مرزهای آشنا محو می‌شوند و ما در آغوش امکان رها می‌شویم(به چیزهایی که قبلا برایمان عادی و محدود کننده بودند فکر نمی کنیم و پذیرای فرصت های جدید و ناشناخته هستیم و از آن استقبال می کنیم.)

سفر، رهایی از جبرِ تعریف‌شده: ما در حصار نقش‌هایی که جامعه و تاریخ برایمان تعیین کرده‌اند، اسیر می‌شویم، سفر، این حصار را در هم می‌شکند، هویت‌های تحمیلی رنگ می‌بازند و ما فرصت می‌یابیم تا خود را از نو تعریف کنیم، نه بر اساس انتظارات دیگران، بلکه بر اساس تجربه‌های نابِ خود، در این رهایی، جوهره‌ی وجودیمان فرصت ظهور می‌یابد.

سفر، آینه‌ای تمام‌نما: در مواجهه با فرهنگ‌ها و دیدگاه‌های متفاوت، نقاب از چهره‌ی تعصبات و پیش‌داوری‌هایمان برداشته می‌شود، ما در آینه‌ی نگاه دیگران، خود را به شکلی جدید می‌بینیم، این خودآگاهی، اولین گام به سوی درک بهتر جهان و در نتیجه، درک بهتر خود است.

سفر، مواجهه با فانی بودن: سفر، یادآور گذر زمان و محدودیت‌های زندگی است، در برابر عظمت طبیعت و بقایای تمدن‌های باستانی، ناچیزی خود را حس می‌کنیم، این آگاهی، به ما یادآوری می‌کند که زندگی یک موهبت است و باید از هر لحظه‌ی آن به درستی استفاده کنیم.

سفر، جستجوی معنا: بسیاری از ما، سفرهایمان را با امید یافتن معنایی عمیق‌تر در زندگی آغاز می‌کنیم، این معنا، ممکن است در یک اثر هنری زیبا، در یک گفتگوی صمیمانه با یک غریبه، یا حتی در سکوت و تنهایی یک کوهستان یافت شود، اما مهم‌تر از یافتن معنا، خودِ جستجوست، در این جستجو، ما به سفری درونی دست می‌زنیم و ارزش‌های واقعی زندگی را بازتعریف می‌کنیم.

سفر، مرگ و تولدِ دوباره: هر سفر، در واقع یک مرگ و تولدِ دوباره است. مرگی بر عادات و باورهای کهنه، و تولدی نو با دیدگاه‌های جدید و تجربه‌های گرانبها، ما با هر سفر، کمی پخته‌تر، کمی آگاه‌تر و کمی انسانی‌تر می‌شویم.

در نهایت، سفر یک مقصد نیست، بلکه یک فرایند دائمی است، فرایندی برای رشد، برای یادگیری، برای درک و برای عشق ورزیدن، سفری است به سوی حقیقتِ خود، به سوی انسانیتِ مشترکمان و به سوی درک عمیق‌تر هستی، و این سفر، هرگز پایان نخواهد یافت.



https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
درودها سفر، فراتر از جابجایی جسم از مکانی به مکان دیگر، سفری است در اعماق خودِ بودن، سفری است برای کشف ناشناخته‌ها، نه فقط ناشناخته‌های جغرافیایی، بلکه ناشناخته‌های وجودی، در این سفر، مرزهای آشنا محو می‌شوند و ما در آغوش امکان رها می‌شویم(به چیزهایی که قبلا…
توصیه‌های فلاسفه در مورد سفر:

افلاطون:افلاطون در تمثیل غار، سفر را به مثابه خروج از جهل و رسیدن به نور حقیقت توصیف می‌کند و در «جمهوری»، سفر را راهی برای گشودن دریچه‌های ذهن به سوی حقایق و ایده‌های والاتر می‌دانست، او معتقد بود سفر به ما کمک می‌کند تا از غار جهل بیرون آمده و به نور حقیقت نزدیک شویم.

سقراط: او معتقد بود "زندگی بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد"، سفر، نوعی بررسی زندگی است، بیرون آمدن از دایره‌ی عادت‌ها و قرار گرفتن در موقعیت‌های جدید که ما را به تفکر و خودشناسی وامی‌دارد.

آگوستین: "جهان یک کتاب است، و کسانی که سفر نمی‌کنند، فقط یک صفحه از آن را می‌خوانند." آگوستین، سفر را راهی برای کسب تجربه و دانش بیشتر درباره‌ی جهان می‌دانست.

نیچه: "همه ایده‌ها از سفر می‌آیند." نیچه معتقد بود که سفر، منبع الهام و خلاقیت است او سفر را راهی برای یافتن "خودِ برتر" می‌دانست نیچه معتقد بود که سفر می‌تواند ما را از محدودیت‌های جامعه و انتظارات دیگران رها کند و به ما اجازه دهد تا استعدادها و توانایی‌های خود را کشف کنیم.

آلبرت کامو: "سفر، بازگشت به اصل است." کامو، سفر را راهی برای یافتن خود واقعی و بازگشت به ارزش‌های اساسی زندگی می‌دانست.

مونتنی: او سفر را راهی برای آشنایی با رسوم و فرهنگ‌های مختلف می‌دانست و معتقد بود که این آشنایی، می‌تواند ما را از تعصب و پیش‌داوری رها کند.

میشل دو مونتنی: او سفر را وسیله‌ای برای شناخت تفاوت‌ها و درک نسبیت فرهنگی می‌دانست، مونتنی معتقد بود که سفر به ما کمک می‌کند تا از تعصبات خود رها شویم و دیدگاه وسیع‌تری نسبت به جهان پیدا کنیم، او خود بسیار سفر می‌کرد و تجربیاتش را در کتاب "مقالات" به تفصیل شرح داده است، مونتنی می‌گفت که باید "ذهن خود را به سفر ببریم" حتی اگر امکان سفر فیزیکی وجود نداشته باشد.

فرانسیس بیکن: بیکن، فیلسوف تجربه‌گرای انگلیسی، معتقد بود که دانش از طریق تجربه به دست می‌آید، او سفر را یکی از راه‌های مهم کسب تجربه و گسترش دانش می‌دانست، بیکن در مقاله‌اش "درباره سفر" به نکاتی عملی در مورد چگونگی بهره‌گیری از سفر برای یادگیری و پیشرفت شخصی اشاره می‌کند، او توصیه می‌کند که در سفر به دنبال آشنایی با آداب و رسوم، قوانین، بناهای تاریخی و صنایع دستی کشورهای مختلف باشیم.

هنری دیوید ثورو: این نویسنده و فیلسوف آمریکایی، معتقد بود که زندگی مدرن انسان را از طبیعت دور کرده است، او در کتاب "والدن" به شرح تجربه‌ی زندگی ساده و خودکفا در کنار دریاچه والدن می‌پردازد،ثورو
اگرچه سفرهای طولانی انجام نداد، اما با زندگی در طبیعت، به نوعی از سفر ذهنی و رهایی از قید و بندهای زندگی مدرن دست یافت.

والتر بنیامین: این منتقد فرهنگی و فیلسوف آلمانی، بر اهمیت تجربه تاریخی و ارتباط با گذشته تأکید داشت، سفر می‌تواند راهی برای دیدن آثار تاریخی، آشنایی با فرهنگ‌های مختلف و درک عمیق‌تر تاریخ باشد،بنیامین معتقد بود که سفر به ما کمک می‌کند تا از "حضور گذشته" در زندگی امروز آگاه شویم.

جان راسکین: این نویسنده و فیلسوف و منتقد هنری انگلیسی، بر اهمیت زیبایی و تأثیر آن بر روح انسان تأکید داشت، سفر می‌تواند فرصتی برای دیدن مناظر زیبا، آثار هنری و معماری و تجربه‌ی لذت زیبایی‌شناختی باشد، راسکین معتقد بود که سفر به ما کمک می‌کند تا حس زیبایی‌شناسی خود را تقویت کنیم و از زندگی لذت بیشتری ببریم.

2
https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
Photo
#نیوساینتیست، ۲۲ مارس ۲۰۲۵

نوشتار ویژه‌ (روی جلد) این هفته‌ی نیوساینتیست – جهان سایه‌ای ما یا زندگی روی لبه - (برگ‌های ۳۱ تا ۳۳) - به تئوری‌های دانشمندانی مانند آنتونیو پادیلا و لیزا راندل (و دیگران) می‌پردازد که برای فضازمان پنج بُعد – یک بُعد زمانی و چهار بُعد فضایی ـ در نگر می‌گیرند. در این پیشنهاد، به گفته‌ی پادیلا، «وجود ما مانند سایه است - افکنشی روی دیوار در کرانه‌ی جهان.» - این تئوری‌ را می‌توان یک‌جور فروکاست تئوری ریسمان بشمار آورد./ یادآور شوم که در تئوری ریسمان برای فضازمان ۱۰ بُعد در نگر می‌گیرند، بگونه‌ای که شش بُعد دیگر آنقدر کوچک هستند که حس‌های ما یا ابزارهای کنونی ما نمی‌توانند آن‌ها را دریابند، حال آن‌‌که این بُعدهای افزوده سبب می‌شوند که برابری‌های ریاضی در این تئوری درست کار کنند و فضایی را برای پیچیدن ریسمان‌ها آزاد کنند./ این‌که چرا امروزه برخی فیزیک‌پژوهان تئوری ریسمان را ناکارآمد می‌دانند – حال آن‌‌که زمانی بهترین کاندید برای «تئوری همه چیز» بشمار می‌آمد – به این دلیل است که در هیچ‌یک از جهان‌های بی‌شماری که این تئوری پیش می‌نهد، گسترش شتابدار جهان پیش‌بینی نمی‌شود./ شاید این همسنجی کمک کند؛ در هندسه می‌دانیم که سطح یک ابژه همیشه یک بُعد کم‌تر از خود ابژه دارد. برای نمونه، هر وجه مکعب سه‌بُعدی، مربعی دوبُعدی است. به همین روال، می‌توان فضازمانی پنج‌بُعدی را انگار کرد که به چشم ما تنها چهار بُعد آن نگریسته می‌شود.

@mithra_philosophy

https://www.tgoop.com/marzockacademy
ژیژک  در کتاب خشونت می‌نویسد  وقتی ملتی متوجه می‌شود که دیگران" همسایگان" چیزهایی دارند که از آنها لذت می‌برند حسادت کرده وتنفر وخشم در آنها بوجود می‌آید  ودست بخشونت می‌زنند وبا چماق وشعار بجنگ آنها می‌روند  "چماقداران ارومیه" یاد آور خاطره تلخ  شعبان بی مخ های ۲۸مرداد .کردها با شادی به جشن وپایکوبی با لباسهای رنگی بدون تفاوت جنسیتی زن ومرد دست در دست هم به استقبال نوروز کهن جشن انسانی رفتند وهمانطور که دلوز میگوید اگر به دام رویای دیگری بیافتی دخلت در میاید چماقداران بجای لذت بردن از  رویای خود (عزاداری وسیاه پوشی)در مقابل لذت کردها قرار گرفتند .
  کارل مارکس می‌گوید تراژدی در تکرارخود شکل مضحکه بخود میگیرد وسرانجام تسلیم می‌شود همانطور که ترکیه بعد از قرنها سر تسلیم در باره جشن نوروز وکردها فرود آورد وآنرا جشن ملی اعلام کرد.شماهم تسلیم اراده ایرانی های آزاده خواهید شد ...

https://www.tgoop.com/marzockacademy
گندم هاي هفت سین به آسيابان گفتند قصه ی ما اگر چه نان نداشت اما پايانی سبز داشت. عید از آن کسی است که بهار را میفهمد، بهار شوق انگیزبر قامت سبز وجودتان برازنده دلخوشی هایتان افزون ومدام ، نوروزتان فرخنده  وپیروز ، سال نو مبارک

هانا آرنت فیلسوف سیاسی قرن بیستم  باور داشت که قدرت از حضور جمعی وتوانایی گفت گو واقدام مشترک  انسانها بوجود میآید.
واگر این فضا از بین برود منجر به استبداد میشود، و باورهای او بر اساس مدارا جویی و خرد گرایی بود .  او از نظریه سیاسی به جای فلسفه سیاسی استفاده میکرد .تحلیل های وی بیشتر در حوزه قدرت ، خشونت،توتالیتاریسم  وماهیت انسان میباشد . آرنت هشدار میداد که عدم توجه به اهمیت عمل و فضای عمومی وعدم مشارکت فعال آحاد جامعه، دموکراسی را بخطر میاندازد و شرایطی ایجاد میکند که حکومت های دیکتاتوری آزادی فردی را نابود کنند.  بر خلاف زندگی خصوصی که افراد به نیاز های شخصی وبقای خود مشغولند فضای عمومی عرصه ای است که در آن آزادی واقعی وتکثر گرا ممکن میشود.  در نظریه ابتذال شر هشدار میداد  که شر  همیشه به شکل هیولای شیطانی ظاهر نمیشود .بلکه میتواند  در قالب افراد عادی نیز وجود داشته باشد . وی به دنبال فهم تجربه سیاسی انسان وجایگاه سیاست در زندگی انسانهاست . آرنت  انقلاب ها را یک رویداد سیاسی میدانست. وی اعتقاد داشت دیده شدن و شنیده شدن  فقط در چارچوب کثرت بشری  امکان پذیر است  وقتی این چارچوب نباشد یا نابود شود  انسانها به موجودات بی معنا یی تبدیل میشوند که به صورت بهترین عناصر برای نظامهای توتالیتر در می آیند. فردیت آنها خرد میشود وبه هیچ تقلیل پیدا میکنند تا حدی که دیگر هیچکس دیده وشنیده نمیشود و با وجود اینکه بنظر میرسدکه همه در همه جا به صورت توده میلیونی حضور دارند  ولی در واقع هیچکس  در هیچ جا حضور واقعی ندارد . و بدینگونه همه در بدبختی وفلاکت با هم شریک وبرابرند  ولی هیچ جهان مشترکی وجود ندارد که در آن انسان ها فردیت خود را در کثرت عقیده ها به دست آورند  بهترین بیان برای چنین وضعیتی  را میتوان در جمله معروف مارچلو ماسترویانی در فیلم یک روز خاص ، اتوره اسکولا دید  که میگوید . این مستاجر طبقه ششم نیست که با فاشیسم مخالف است بلکه فاشیسم است که با مستاجر طبقه شش مخالف است .
توجه او به ایدئولوژی های توتالیتر در واقع در همان راستای تحقیق او در باره سیاست مدرن است از نگاه آرنت نازیسم واستالینیسم اشکال جدید وترسناکی از زندگی سیاسی مدرن اند. جنبش های توتالیتر ،پیامد  بحرانی ژرف  در جهان مدرن هستند ،  وگونه های جدیدی از دولت را بوجود می آورند . که با ایدئولوژی وترور همراه است . منطق اندیشه ایدئولوژیک اصل رفتاری دولت توتالیتر ، و ترور سرشت آن است ، آنچه در این نظامهای توتالیتر  جلوه میکند  استفاده سیستماتیک از وحشت افکنی است در چنین ساختاری شهروندان از هم می هراسند و با بحران شهروندی مواجه میشویم که این بحران شهروندی با بحران اندیشه همراه است ، چرا که پایان گفتگو به منزله پایان تفکر خواهد بود  و از آنجا که فکر کردن به انسان ها   قدرت داوری در مورد شر را میدهد بنابر این نقص یا فقدان تفکر  قدرت مبارزه با شر را از انسانها میگیرد . هدف حکومت توتالیتر سازمان دادن توده هاست نه سازمان دادن به طبقات ، یعنی ایجاد انسانها ی توده وار که هویت خود را در رهبرشان جستجو میکنند. هیچ چیز بدتر از این نیست که مردم  در جامعه فکر نکنند . انسان مدرن به از خودبیگانگی میرسد هویت طبقاتی اش را از دست میدهد ،پیوند های خانوادگی سست میشود و در چنین موقعیتی احساس عدم امنیت میکند ودر جستجوی پناهگاه،طعمه سیاست های انحصار گرایانه میشود .  هر چه که حضور فردی در جامعه تنگ تر شود  هویت وفردیت او کم رنگتر  ودچار روز مرگی میشود . به عبارتی در جامعه ای که قدرت تفکر محدود شود ظلم زاییده میشود و در آن خانه ای تاریک ساخته میشود. که دیگران آن را اداره میکنند .خشونت وتهدید  در برابر ایده، فرهنگ، تاریخ ونمادها می ایستند و تاریخ، فرهنگ ونمادها تبعید میشوند. هنجار های درونی جامعه از بین میروند وهنجارهای ظاهری جایگزین آنها میشوند . جامعه آنومیک وبی هویتی رفتاری در آن غالب میگردد..

Massud Hendian

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
Photo
درودها

سفر، فراتر از جابجایی جسم از مکانی به مکان دیگر، سفری است در اعماق خودِ بودن، سفری است برای کشف ناشناخته‌ها، نه فقط ناشناخته‌های جغرافیایی، بلکه ناشناخته‌های وجودی، در این سفر، مرزهای آشنا محو می‌شوند و ما در آغوش امکان رها می‌شویم(به چیزهایی که قبلا برایمان عادی و محدود کننده بودند فکر نمی کنیم و پذیرای فرصت های جدید و ناشناخته هستیم و از آن استقبال می کنیم.)

سفر، رهایی از جبرِ تعریف‌شده: ما در حصار نقش‌هایی که جامعه و تاریخ برایمان تعیین کرده‌اند، اسیر می‌شویم، سفر، این حصار را در هم می‌شکند، هویت‌های تحمیلی رنگ می‌بازند و ما فرصت می‌یابیم تا خود را از نو تعریف کنیم، نه بر اساس انتظارات دیگران، بلکه بر اساس تجربه‌های نابِ خود، در این رهایی، جوهره‌ی وجودیمان فرصت ظهور می‌یابد.

سفر، آینه‌ای تمام‌نما: در مواجهه با فرهنگ‌ها و دیدگاه‌های متفاوت، نقاب از چهره‌ی تعصبات و پیش‌داوری‌هایمان برداشته می‌شود، ما در آینه‌ی نگاه دیگران، خود را به شکلی جدید می‌بینیم، این خودآگاهی، اولین گام به سوی درک بهتر جهان و در نتیجه، درک بهتر خود است.

سفر، مواجهه با فانی بودن: سفر، یادآور گذر زمان و محدودیت‌های زندگی است، در برابر عظمت طبیعت و بقایای تمدن‌های باستانی، ناچیزی خود را حس می‌کنیم، این آگاهی، به ما یادآوری می‌کند که زندگی یک موهبت است و باید از هر لحظه‌ی آن به درستی استفاده کنیم.

سفر، جستجوی معنا: بسیاری از ما، سفرهایمان را با امید یافتن معنایی عمیق‌تر در زندگی آغاز می‌کنیم، این معنا، ممکن است در یک اثر هنری زیبا، در یک گفتگوی صمیمانه با یک غریبه، یا حتی در سکوت و تنهایی یک کوهستان یافت شود، اما مهم‌تر از یافتن معنا، خودِ جستجوست، در این جستجو، ما به سفری درونی دست می‌زنیم و ارزش‌های واقعی زندگی را بازتعریف می‌کنیم.

سفر، مرگ و تولدِ دوباره: هر سفر، در واقع یک مرگ و تولدِ دوباره است. مرگی بر عادات و باورهای کهنه، و تولدی نو با دیدگاه‌های جدید و تجربه‌های گرانبها، ما با هر سفر، کمی پخته‌تر، کمی آگاه‌تر و کمی انسانی‌تر می‌شویم.

در نهایت، سفر یک مقصد نیست، بلکه یک فرایند دائمی است، فرایندی برای رشد، برای یادگیری، برای درک و برای عشق ورزیدن، سفری است به سوی حقیقتِ خود، به سوی انسانیتِ مشترکمان و به سوی درک عمیق‌تر هستی، و این سفر، هرگز پایان نخواهد یافت.


ادامه دارد
https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
درودها سفر، فراتر از جابجایی جسم از مکانی به مکان دیگر، سفری است در اعماق خودِ بودن، سفری است برای کشف ناشناخته‌ها، نه فقط ناشناخته‌های جغرافیایی، بلکه ناشناخته‌های وجودی، در این سفر، مرزهای آشنا محو می‌شوند و ما در آغوش امکان رها می‌شویم(به چیزهایی که قبلا…
توصیه‌های فلاسفه در مورد سفر:

افلاطون:افلاطون در تمثیل غار، سفر را به مثابه خروج از جهل و رسیدن به نور حقیقت توصیف می‌کند و در «جمهوری»، سفر را راهی برای گشودن دریچه‌های ذهن به سوی حقایق و ایده‌های والاتر می‌دانست، او معتقد بود سفر به ما کمک می‌کند تا از غار جهل بیرون آمده و به نور حقیقت نزدیک شویم.

سقراط: او معتقد بود "زندگی بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد"، سفر، نوعی بررسی زندگی است، بیرون آمدن از دایره‌ی عادت‌ها و قرار گرفتن در موقعیت‌های جدید که ما را به تفکر و خودشناسی وامی‌دارد.

آگوستین: "جهان یک کتاب است، و کسانی که سفر نمی‌کنند، فقط یک صفحه از آن را می‌خوانند." آگوستین، سفر را راهی برای کسب تجربه و دانش بیشتر درباره‌ی جهان می‌دانست.

نیچه: "همه ایده‌ها از سفر می‌آیند." نیچه معتقد بود که سفر، منبع الهام و خلاقیت است او سفر را راهی برای یافتن "خودِ برتر" می‌دانست نیچه معتقد بود که سفر می‌تواند ما را از محدودیت‌های جامعه و انتظارات دیگران رها کند و به ما اجازه دهد تا استعدادها و توانایی‌های خود را کشف کنیم.

آلبرت کامو: "سفر، بازگشت به اصل است." کامو، سفر را راهی برای یافتن خود واقعی و بازگشت به ارزش‌های اساسی زندگی می‌دانست.

مونتنی: او سفر را راهی برای آشنایی با رسوم و فرهنگ‌های مختلف می‌دانست و معتقد بود که این آشنایی، می‌تواند ما را از تعصب و پیش‌داوری رها کند.

میشل دو مونتنی: او سفر را وسیله‌ای برای شناخت تفاوت‌ها و درک نسبیت فرهنگی می‌دانست، مونتنی معتقد بود که سفر به ما کمک می‌کند تا از تعصبات خود رها شویم و دیدگاه وسیع‌تری نسبت به جهان پیدا کنیم، او خود بسیار سفر می‌کرد و تجربیاتش را در کتاب "مقالات" به تفصیل شرح داده است، مونتنی می‌گفت که باید "ذهن خود را به سفر ببریم" حتی اگر امکان سفر فیزیکی وجود نداشته باشد.

فرانسیس بیکن: بیکن، فیلسوف تجربه‌گرای انگلیسی، معتقد بود که دانش از طریق تجربه به دست می‌آید، او سفر را یکی از راه‌های مهم کسب تجربه و گسترش دانش می‌دانست، بیکن در مقاله‌اش "درباره سفر" به نکاتی عملی در مورد چگونگی بهره‌گیری از سفر برای یادگیری و پیشرفت شخصی اشاره می‌کند، او توصیه می‌کند که در سفر به دنبال آشنایی با آداب و رسوم، قوانین، بناهای تاریخی و صنایع دستی کشورهای مختلف باشیم.

هنری دیوید ثورو: این نویسنده و فیلسوف آمریکایی، معتقد بود که زندگی مدرن انسان را از طبیعت دور کرده است، او در کتاب "والدن" به شرح تجربه‌ی زندگی ساده و خودکفا در کنار دریاچه والدن می‌پردازد،ثورو
اگرچه سفرهای طولانی انجام نداد، اما با زندگی در طبیعت، به نوعی از سفر ذهنی و رهایی از قید و بندهای زندگی مدرن دست یافت.

والتر بنیامین: این منتقد فرهنگی و فیلسوف آلمانی، بر اهمیت تجربه تاریخی و ارتباط با گذشته تأکید داشت، سفر می‌تواند راهی برای دیدن آثار تاریخی، آشنایی با فرهنگ‌های مختلف و درک عمیق‌تر تاریخ باشد،بنیامین معتقد بود که سفر به ما کمک می‌کند تا از "حضور گذشته" در زندگی امروز آگاه شویم.

جان راسکین: این نویسنده و فیلسوف و منتقد هنری انگلیسی، بر اهمیت زیبایی و تأثیر آن بر روح انسان تأکید داشت، سفر می‌تواند فرصتی برای دیدن مناظر زیبا، آثار هنری و معماری و تجربه‌ی لذت زیبایی‌شناختی باشد، راسکین معتقد بود که سفر به ما کمک می‌کند تا حس زیبایی‌شناسی خود را تقویت کنیم و از زندگی لذت بیشتری ببریم.

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
توصیه‌های فلاسفه در مورد سفر: افلاطون:افلاطون در تمثیل غار، سفر را به مثابه خروج از جهل و رسیدن به نور حقیقت توصیف می‌کند و در «جمهوری»، سفر را راهی برای گشودن دریچه‌های ذهن به سوی حقایق و ایده‌های والاتر می‌دانست، او معتقد بود سفر به ما کمک می‌کند تا از…
پیدایش توریسم و سفرنامه‌نویسی:

پیدایش توریسم یک فرآیند تدریجی و پیچیده بوده است که تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند توسعه حمل و نقل، افزایش درآمد و اوقات فراغت، پیشرفت‌های فناوری و تغییرات اجتماعی و فرهنگی قرار داشته است،با پیشرفت تکنولوژی و بهبود شرایط حمل‌ونقل،سفر از امری دشوار و پرهزینه به فعالیتی رایج و در دسترس تبدیل شده است،پیدایش صنعت توریسم، علاوه بر جنبه‌های اقتصادی، به تبادل فرهنگی و افزایش درک متقابل بین ملت‌ها نیز کمک کرده است.

سفرنامه‌نویسی نیز از دیرباز راهی برای ثبت تجربیات سفر و انتقال آن‌ها به دیگران بوده است. سفرنامه‌ها علاوه بر ارزش ادبی و تاریخی، می‌توانند منبع ارزشمندی برای شناخت فرهنگ‌ها و جوامع مختلف باشند،

سفرنامه‌نویسی، نوعی ادبیات است که در آن نویسنده تجربیات و مشاهدات خود را در سفر به نقاط مختلف جهان به تصویر می‌کشد، سفرنامه‌ها، نه تنها اطلاعات مفیدی درباره جغرافیا، تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم مناطق مختلف ارائه می‌دهند، بلکه می‌توانند منبع الهام و انگیزه برای سفر باشند، از جمله سفرنامه‌های معروف می‌توان به "سفرنامه مارکوپولو" ،"سفرنامه ناصرخسرو" و... اشاره کرد.
ادامه دارد ...
https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
پیدایش توریسم و سفرنامه‌نویسی: پیدایش توریسم یک فرآیند تدریجی و پیچیده بوده است که تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند توسعه حمل و نقل، افزایش درآمد و اوقات فراغت، پیشرفت‌های فناوری و تغییرات اجتماعی و فرهنگی قرار داشته است،با پیشرفت تکنولوژی و بهبود شرایط حمل‌ونقل،سفر…
برای گسترش دید خود نسبت به سفر، می‌توانید:

به دنبال تجربیات جدید باشید: از امتحان کردن غذاهای جدید، شرکت در فعالیت‌های فرهنگی، و بازدید از مکان‌های غیرمعمول نترسید.

با افراد محلی تعامل کنید: سعی کنید با مردم محلی صحبت کنید، از آن‌ها درباره‌ی فرهنگ و زندگی‌شان بپرسید، این تعاملات می‌توانند دیدگاه‌های شما را به چالش بکشند و درک عمیق‌تری از جهان به شما بدهند.

مطالعه کنید: قبل از سفر، درباره تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم مقصد خود مطالعه کنید، این کار به شما کمک می‌کند تا قدردان ارزش‌های آن مکان باشید و از سوءتفاهم‌های فرهنگی جلوگیری کنید.

به زبان محلی سلام کنید و تشکر کنید: یادگیری چند عبارت ساده به زبان محلی، نشان از احترام شما به فرهنگ آن منطقه است و می‌تواند در ایجاد ارتباط مؤثرتر به شما کمک کند.

از منطقه امن خود خارج شوید: سفرهای ماجراجویانه را امتحان کنید، به مناطقی بروید که کمتر توریستی هستند و با چالش‌های جدید روبرو شوید، این کار به شما کمک می‌کند تا انعطاف‌پذیرتر شوید و دیدگاه‌های خود را گسترش دهید.

سفرنامه‌ها و مستندها را تماشا کنید: تماشای مستندهای سفر و خواندن سفرنامه‌ها می‌تواند الهام‌بخش باشد و ایده‌های جدیدی برای سفرهای بعدی به شما بدهد.

در سفرهای خود، داوطلبانه فعالیت کنید: شرکت در فعالیت‌های داوطلبانه در طول سفر می‌تواند به شما کمک کند تا با جوامع محلی ارتباط برقرار کنید و تاثیر مثبتی بر زندگی دیگران داشته باشید.

به تفکرات خود بعد از سفر فکر کنید: بعد از بازگشت از سفر، زمانی را به تفکر درباره تجربیات خود اختصاص دهید، چه چیزی یاد گرفتید؟ چه چیزی شما را شگفت‌زده کرد؟ دیدگاه شما نسبت به جهان چگونه تغییر کرده است؟

در گروه‌های سفر عضو شوید: به گروه‌های سفر آنلاین یا حضوری بپیوندید تا تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید و از تجربیات آن‌ها یاد بگیرید.

هدفمند سفر کنید: به جای سفرهای صرفاً تفریحی، سعی کنید سفرهایی با اهداف مشخص مانند یادگیری یک مهارت جدید، آشنایی با یک فرهنگ خاص، یا کمک به یک جامعه محلی داشته باشید.

با انجام این کارها، سفر برای شما فقط یک تفریح نخواهد بود، بلکه یک فرصت برای رشد شخصی و گسترش دیدگاهتان نسبت به جهان خواهد بود.


https://www.tgoop.com/marzockacademy
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
۱-۳. مبانی هستی‌شناختی
هستی‌شناسی وفاق نخست به بررسی بنیاد تضاد و وفاق میان انسان‌ها در سطوح گوناگون جامعه و این پرسش‌ها می‌پردازد که
۱-۳الف) آیا انسان‌ها ذاتاً گرایش به وفاق دارند، یا تضاد و رقابت جزء جدایی‌ناپذیر زندگی انسانی است؟
[ادامه: فرستۀ پسین

https://www.tgoop.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
۱-۳. مبانی هستی‌شناختی هستی‌شناسی وفاق نخست به بررسی بنیاد تضاد و وفاق میان انسان‌ها در سطوح گوناگون جامعه و این پرسش‌ها می‌پردازد که ۱-۳الف) آیا انسان‌ها ذاتاً گرایش به وفاق دارند، یا تضاد و رقابت جزء جدایی‌ناپذیر زندگی انسانی است؟ [ادامه: فرستۀ پسین ht…
[ادامۀ فرستۀ پیشین👆]

ب) آیا وفاق یک وضعیت طبیعی و ذاتی در هستی گروهی انسان‌ها است یا امری قراردادی است؟
پس از آن هستی‌شناسی وفاق ملی حکم می‌کند که وفاق ملی بر پذیرش گوناگونی و کثرت درون جوامع انسانی استوار باشد. بر این پایه باید پذیرفت جوامع از نظر قومی، طبقاتی، دینی، زبانی، و فرهنگی متکثرند، و وفاق ملی نمی‌تواند بر اساس یک‌دستی مصنوعی یا اجباری شکل گیرد، بلکه باید بر بنیادی استوار گردد که وجود ناهمسانی‌ها را بپذیرد و برای مدیریت دموکراتیک این ناهمسانی‌ها چارچوبی عقلانی فراهم آورد.

۲-۳. مبانی شناخت‌شناختی
در چارچوب شناخت‌شناسی نخست باید به این دو پرسش پاسخ گفت:
الف) آیا وفاق بر حقیقتی مشترک استوار است، یا حاصل تفسیرهای متکثر از واقعیت است؟
ب) آیا انسان‌ها می‌توانند بر پایۀ عقلانیت و استدلال به وفاق برسند، یا عواملی مانند تجربه، احساس و عرف و سنّت و آموزه‌های دینی در آن نقش بیشتری دارند؟
پس از آن شناخت‌شناسی وفاق ملی حکم می‌کند که این وفاق بر پذیرش آزادی‌ها و حقوق اساسی استوار بر دموکراسی، گفت‌وگو، عقلانیت بیناذهنی، و پذیرش تکثرایی معقول استوار باشد. هر چند باید بر وجود اصول عامی در دستیابی به شناخت چونان «باور صادق موجه» پای فشرد، ولی سطحی از نسبی‌انگاری ایجاب می‌کند که هیچ روایت یگانۀ انحصارطلبانه‌ای از حقیقت پذیرفته نشود که بتواند به‌تنهایی چونان بنیاد یگانۀ وفاق ملی عمل کند. ازاین‌رو، لازم است دانش و تجربه‌های گوناگون افراد و گروه‌های جامعه در چارچوب جامعۀ مدنی و نهادهای دموکراتیک مدنی و فرهنگی و سیاسی به رسمیت شناخته شده و در تصمیم‌گیری‌های کلان لحاظ گردند.

۳-۳. مبانی روش‌شناختی
روش‌شناسی وفاق ملی بر تعامل و گفت‌وگوی دموکراتیک استوار است. سازوکارهائی چون دموکراسی مشورتی، مشارکت عمومی، همه‌پرسی، و فرایندهای میانجی‌گری اجتماعی ابزارهائی هستند که به تحقق وفاق ملی و موفقیت آن یاری می‌رسانند. این رویکردها تأکید دارند که تفاهم و توافق اجتماعی در هر سطح باید از راه گفت‌وگو و تصمیم‌گیری دموکراتیک به دست آیند  نه از راه اعمال قدرت، یکسان‌سازی اجباری، و تحمیل نظر بخشی که به شکل نادموکراتیک از اعماق غیرقانونی زور برخوردار است.

۴-۳. مبانی ارزش‌شناختی
از نظر ارزش‌شناختی، وفاق ملی بر اصولی چون حق تعیین سرنوشت، قاعدۀ زرین اخلاق، عدالت، آزادی، برابری، نکوداشت کرامت انسانی در چارچوب توجه به همۀ انسان‌ها چونان غایت فی‌نفسه و نه ابزار، و رواداری در چارچوب دموکراسی و قانون‌گرایی فراگیر استوار است. بدون رعایت این اصول، هرگونه وفاقی سطحی و شکننده خواهد بود و در برابر بحران‌های اجتماعی و سیاسی فرو می‌ریزد.

۴.  سازمایه‌های اصلی فلسفۀ وفاق ملی
نظر به نبود مجال درخور، تنها به سازمایه‌هائی از فلسفۀ وفاق ملی اشاره می‌شود:
حکمرانی قانون‌گرایانۀ استوار بر قانون اساسی دموکراتیک و استوار بر حقوق اساسی همۀ شهروندان با نظام سیاسی مشارکتی، رهبری سیاسی شایسته،  شفافیت در همۀ زمینه‌های مرتبط با منافع ملی، جلوگیری از تبعیض و فساد در ساختارهای حکومتی، مشارکت عمومی و مردمی همۀ شهروندان در تصمیم‌گیری‌های کلان، رواداری و پذیرش تکثر و احترام به اختلاف اندیشه‌ها و تفاوت‌های فرهنگی و دینی و سیاسی، وجود رسانه‌های مستقل و مسئول، نیرومندسازی همبستگی اجتماعی، گفت‌وگوی سازنده، حفظ هویت‌های متنوع، اعتمادسازی راستین میان مردم و نهادهای حکومتی از راه‌های استوار بر رعایت آزادی و برابری حقوقی و عدالت اجتماعی و اقتصادی و قانون‌گرایی و بی‌تبعیضی، ایجاد نظام آموزشی کارآمد و فرهنگ‌سازی، ترویج ارزش‌های دموکراتیک و فرهنگ گفت‌وگو، جامعۀ مدنی پویا، تقویت حافظۀ تاریخی مشترک و تأکید بر سرنوشت مشترک.

۵.  بازشناسی عوامل شکست وفاق ملی
در بازشناسی عوامل دخیل در شکست وفاق ملی می‌توان به‌کوتاهی عوامل ایجابی یا سلبی زیر را برشمرد:
هر آنچه ناقض موردی از موارد بیان شده در بالا است مانند وجود تبعیض و نابرابری و بی‌عدالتی، نقض آزادی‌های اساسی، افراط‌گرایی و تعصب و انحصارطلبی سیاسی و ایدئولوؤیک، هر گونه فساد اخلاقی و سیاسی و مالی به‌ویژه نزد کارگزاران ردۀ بالا، نبود گفت‌وگو و تعامل سازنده، و وجود رسانه‌های مغرض و تفرقه‌افکنی که در خدمت گروه بزرگ یا کوچکی است که به ‌گونه‌ای نادموکراتیک از قدرت و هر گونه امکانات به سود خود و همفکران خود و به زیان رقیبان بهر‌ه‌گیری می‌کند.

۶.  تاریخچۀ فلسفۀ وفاق ملی
می‌توان سازمایه‌ها‌ئی از فلسفۀ وفاق را در فلسفۀ سیاسی شماری از فیلسوفان سیاسی بزرگ - از یونان باستان و سده‌های میانه تا جهان مدرن - ردیابی و ارزیابی کرد، و به بررسی نقاط قوت و آسیب‌شناسی‌های شکست آن‌ها پرداخت: از ارسطو، فارابی، ابن خلدون، هابز، جان لاک، ژان ژاک روسو، هگل تا اوگوست کنت و جان دیوئی و آنتونیو گرامشی و یورگن هابرماس.

#وفاق_ملی
#موسی_اکرمی

https://www.tgoop.com/marzockacademy
.
اسپینوزا پرتره‌ای بسیار غریب از خودکامه ترسیم می‌کند


توضیح می‌دهد که خودکامه کسی است که بیش از همه به اندوهِ رعایایش نیازمند است، چون بنیان ارعاب همواره گونه‌ای اندوهِ
جمعی است.

کشیش هم احتمالا به دلایلی کاملا متفاوت به این احتیاج دارد که انسان‌ها نسبت به شرایط خودشان اندوهناک باشند...

خودکامه برای حفظ قدرت سیاسی‌اش به ترویج غم نیاز دارد.

خودکامه می‌تواند بخندد؛ کشیش می‌خندد. اما اسپینوزا در صفحه‌ای که به‌نظرم بسیار زبیاست می‌گوید که خنده‌ی آنها هجو است و خنده‌ی هجو خنده‌ی بدی است. چرا؟

چون خنده‌ای است که پیغام غم می‌دهد.

می‌توان طبیعت را مسخره کرد. خنده‌ی هجو وقتی است که انسان‌ها را مسخره می‌کنم، نیش و کنایه می‌زنم؛ گونه‌ای نیش و کنایه‌ی پرسروصدا. انسان‌ها را مسخره می‌کنم...

هجو در واقع شیوه‌ی دیگری است برای اعلام این که طبیعت انسانی رقت‌آور است.

اسپینوزا در متن‌هایی بسیار زیبا می‌گوید: «آنچه اخلاق می‌نامم دقيقاً مخالف هجو است.»

خودکامه و مرد دینی هجو می‌کنند.

یعنی پیش از هر چیز طبیعت انسانی را چون چیزی رقت‌آور خوار می‌دارند زیرا غرض قبل از هر چیز سپردن آن به قضاوت است. و بر این اساس، نوعی همدستی در کار است.

این شهود اسپینوزاست: میان خودکامه، برده و کشیش نوعی همدستی هست. چرا؟ چون برده کسی است که وقتی هیچ‌چیز خوب پیش نمی‌رود، خوشحال‌تر است.

هرچه وضع خراب‌تر، خوشحال‌تر. این وجه وجود برده است...

برده دلقک است...

برده چنین است! انسانِ ندامت و هجو؛ برده همه‌ی اینهاست.
...
مردانِ قدرت، ناتوانانی هستند که صرفاً قادرند قدرت‌شان را روی غمِ دیگران بنا کنند. آنها به غم نیاز دارند.

آنها فقط می‌توانند به برده‌ها حکومت کنند و برده‌داری دقیقاً رژیمی است برای کاهش توان.

آدم‌هایی وجود دارند که نمی‌توانند به قدرت برسند یا حکومت کنند، مگر با غم و بنیادنهادن رژیمی از غم از سنخ «توبه کن»، از سنخ «از کسی متنفر باش»؛ اگر هم کسی نبود که از او متنفر باشی، از خودت متنفر باش.


ژیل دلوز
جهان اسپیوزا 📚

https://www.tgoop.com/marzockacademy
گروه اکادمی فلسفه مارزوک مدت ۶سال است که با جستارهای فلسفی هفتگی وکنفرانس های رایگان توسط استادان دانشگاها با هدف رشد گفتگو واندیشه فعالیت می‌کند .

بما بپیوندید

https://www.tgoop.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
2025/03/26 01:39:52
Back to Top
HTML Embed Code: