Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

🔵کرد خدمت مر عمر را و سلام
  گفت پیغمبر ، سلام آنگه کلام

🔵پس علیکش گفت و او را پیش خواند
   ایمنش کرد و به پیش خود نشاند

🔵لاتخافوا هست نُزل خایفان
هست در خور از برای خایف، آن

🔵هر که ترسد مر ورا ایمن کنند
مر دل ترسنده را ساکن کنند

🔵آنکه خوفش نیست، چون گویی مترس؟
درس چه‌دهی نیست او محتاجِ درس

لاتخافوا: نترسید
نزل: طعامی که برای مهمان فراهم کنند
در خور: شایسته
خایف: (خائف) ترسان، ترسنده
آن: جمله‌ی" نترسید"
عبارت ایمنی بخش «نترسید» رزق و روزی کسانی است که فقط از خدا می‌ترسند. آن پاداش یعنی «نترسید» سزاوار کسانی است که فقط از خدا می‌ترسد.
سوره فصلت

هر کسی که از خدا بترسد، از او محافظت و مراقبت می‌کنند و دلش را به آرامش و امنیت می‌رسانند. 
🔸نکته:
(نهاد جمله نیروهای محافظت کننده و فرشتگان و اجزای هستی که به امر الهی برای همراهی و محافظت فرد مامور شده‌اند.)

چطور می‌خواهی به کسی که فقط از خدا می‌ترسد نه غیر خدا؛ درس نترسیدن از غیر خدا را بدهی؟ او از این مراحل عبور کرده و نیازمند چنین درس و آموزشی نیست.

شرح بیت‌های پیش اینجا
  
#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
1🙏1
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

آن دل از جا رفته را دلشاد کرد
خاطر ویرانش را آباد کرد

بعد از آن گفتش سخنهای دقیق
وز صفات پاک حق، نعم الرفیق

وز نوازشهای حق اَبدال را
تا بداند او مقام و حال را

دل از جا رفته: کسی که ترسیده، واله و حیران
دقیق: باریک، لطیف
سخن‌های دقیق: سخنان دقیق و ظریف
نعمَ الرّفیق: بهترین دوست
اَبدال: اولیای الهی، انسان‌ها کامل
مَقام: منزلت، جایگاه و درجه
حال: کیفیت آدمی و آنچه بر آن است. 
در اصطلاح عرفا؛ چگونگی حال آدمی از خوبی و بدی که دائم نیست و خودِ فرد در ایجاد آن حال دخالتی ندارد.

خلیفه با سخنان نغز و لطیف و دقیق ، درباره صفات پاک خداوندی که بهترین رفیق و همراه است، خاطر آشفته و بیمناک ِ فرستاده روم  را سر و سامان داد و او را دلشاد و خوشحال کرد.
همچنین درباره لطف الهی نسبت به اولیای الهی و حال و مقام ایشان صحبت کرد.

شرح بیت‌های پیش اینجا

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
2🙏1
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی‌‌نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کز او
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب
که‌آشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقَین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسیَن

#ترکیب_بند
#محتشم_کاشانی

#شرح_مثنوی_جان

@masnavijan
5🙏2
سلام و درود 💐
سپاسگزارم از حضور و همراهی شما عزیزان در کانال شرح مثنوی جان

شرح مثنوی جان در #بله

🆔 شناسه:
https://ble.ir/masnaviijan


#شرح_مثنوی_جان

https://www.tgoop.com/masnavijan
3🙏1
Salame Akhar
Ehsan Khajeh Amiri @RozMusic.com
#سلام_آخر
#احسان_خواجه_امیری

سلام ای غروب غریبانه‌ی دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه‌های جدایی
خداحافظ ای شعر شب‌های روشن
خداحافظ ای قصه‌ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

#شرح_مثنوی_جان

https://www.tgoop.com/masnavijan
😢2🕊21
هر حقیقت که تو را جذب می‌کند، چیز دیگر غیر آن نباشد ... در حقیقت، کِشنده یکی‌ است، اما متعدد می‌نماید.
نمی‌بینی که آدمی را صد چیز آرزوست، گوناگون می‌گوید: « تُتماج می‌خواهم، بُورَک خواهم، حلوا خواهم، قَلیه خواهم، میوه خواهم، خرما خواهم»
این، اعداد می‌نماید و به گفت می‌آورد، اما اصلش یکی‌ست، اصلش گرسنگی‌ است و آن یکی‌ است.

تُتماج: آش
بورک: آش ماست
قلیه: گوشت کباب شده

#فیه_ما_فیه

خط: امیر البرزی

#شرح_مثنوی_جان

@masnavijan
5👏1
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

🔵حال چون جلوه‌است زان زیبا عروس
وین مقام آن خلوت آمد با عروس

🔵جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز
وقت خلوت نیست جز شاه عزیز

🔵جلوه کرده خاص و عامان را عروس
خلوت اندر، شاه باشد با عروس

تشبیه مرتبه‌ی حال به جلوه عروس برای عام (همه)
و تشبیه مرتبه‌ی مقام به دیدار خصوصی عروس با شاه (داماد)

ظاهر و زیبایی عروس را همه می‌بینند اما خلوت و دیدار خاص عروس با داماد است.

دو واژه حال و مقام از اصطلاحات عرفان و تصوف است :
«الاَحوال مَواهِب و المَقامات مَکاسِب»

حال:
حالتی گذرا و غیر دائمی و از مواهب حضرت حق تعالی است.
حال را در اصطلاح صوفیان اینگونه تعریف کرده‌اند: 
معنا یا واردی قلبی چون حزن و سرور یا قبض و بسط است که به دلیل صفای قلب بر اثر ذکر خدا، در اوقاتی مانند نماز، سماع و خلوت، پدید می‌آید.
هر چه دل پاکتر باشد، بیشتر شایسته تابش نورهای غیبی است. هرچه صفای دل بیش‌تر باشد، حال غالب‌تر است.
در مقابل، کدورتهای دل که ناشی از حجاب‌هایی چون غفلت‌ها و خطاها است، راه را بر این نورها می‌بندد.

مقام: 
حالتی ماندگار و ثابت که با تلاش و کوشش به دست‌ می‌آید و اکتسابی است. 
مقامات متفاوتند و شامل مراحلی هستند که سالک راه حق ، آن مقامات را یکی یکی طی می‌کند تا به مقصد نهایی (مقام فنا) برسد.

شرح بیت‌های پیش اینجا

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
5🥰2
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

🔵هست بسیار اهل حال از صوفیان
     نادر است اهلِ مقام اندر میان

نادر: کمیاب

تعداد زیادی از صوفیان، اهل حال هستند اما تعداد کسانی که اهل مقام باشند، اندک است.

🔵از منازل‌های جانش یاد داد
   وز سفرهای روانش یاد داد

منازل جمع منزل
مَنزِل: جای فرود آمدن، اقامتگاه موقت، مرحله، کنایه از عالم بالا، مقام الهی و مرتبه فنا در معشوق
در اصطلاح تصوف مراحل مختلف سلوک را می‌گویند.
عرفا تعداد متفاوتی برای آن مطرح کرده‌اند مثلاً خواجه عبدالله انصاری هزار منزل در نظر گرفته است.
عطار هفت منزل (هفت وادی)
شبخ اشراق نُه منزل (نُه کوه)
و بایزید بسطامی دو منزل (دو گام)

خلیفه از منازل جان و سفرهای روح برای فرستاده روم صحبت کرد.

شرح بیت‌های پیش اینجا

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
3🥰2
در باب غایت سیر و سلوک عرفانی

اگر قرار باشد جانمایه تعالیم عارفان ادیان غربی و شرقی و مقصد غایی سیر و سلوک عرفانی را ذیل یک مفهوم خلاصه کنم، به اقتفای مولانا ترجیح می‌دهم از واژه «بیچارگی» استفاده کنم.
بیچارگی یا به تعبیر شمس تبریزی «شکستگی» حالتی وجودی است که فرد به واسطه آن، ناچیزی مطلق خود را در برابر تمامیت هستی وجدان می‌کند.
ابن عربی در کتاب «فتوحات مکیه» این حالت را «غایةُ الذُّل» نامیده است.
او معتقد است برترین مرتبه عزت در آخرت از آنِ کسی است که نهایت ناچیزی را اینجا در برابر حق و حقیقت تجربه کرده باشد. نظیر این در عرفان یهود، به‌ویژه قبالا و عرفان حسیدی مفهوم ביטול (Bittul) است که به‌معنای محو و ابطال خویشتن در برابر خداوند است. 
مشابه این در عرفان مسیحی شاید مفهوم  humilitas باشد که ترجیح می‌دهم آن را «خاکساری» ترجمه کنم (humus در لاتینی به معنای زمین و خاک است). خاکساری اینجا چیزی فراتر از یک مفهوم اخلاقی است.
خاکساری چنانکه عارفانی نظیر سن بندیکت و فرانسیس آسیزی آن را به کار بسته‌اند، یک حالت وجودی در مواجهه با تمامیت و سیطره فراگیر خداوند است که متعاقب آن، چارچوب «من» (ego) فرومی‌ریزد.
بعید نیست مایستر اکهارت، عارف صاحب‌نام آلمانی وقتی واژه Gelassenheit  (تو بگو خودوانهادگی) را به کارمی‌بست چنین چیزی را مدنظر آورده باشد.
تعبیر انجیلیِ «فقیران در روح» (οἱ πτωχοὶ τῷ πνεύματι)  (متّی، ۳ :۵) نیز بی‌ارتباط با این مفهوم به نظر نمی‌رسد.
هیچ بعید نیست بودا هم وقتی از مفهوم چالش‌برانگیز Anattā ( تو بگو نامنی یا بی‌خودی) بهره می‌برد چنین چیزی را در نظر آورده باشد.
بودا در پرتو این مفهوم عصیانگرانه که تبیین فلسفی‌اش بودایی‌ها را به دردسر انداخته، هرگونه خود یا جوهره ثابت بدنی، ذهنی و روحی را نفی می‌کرد و عقیده داشت راه رهایی از رنج و چرخه زاد و مرگ‌های مکرر، ادراک و وجدان کردن این حقیقت است.
زین پس برخی از شواهد مرتبط با مدعیات بالا را خواهم آورد.

دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا
هجدهم تیرماه هزار و چهارصد و چهار

@m_etemadinia

#شرح_مثنوی_جان

@masnavijan
3👍1
حضور-جلسه اول
علی مقدم
#حضور
جلسه اول

#آقای_علی_مقدم

🌃 اولین گام زائر، بودن در حالت حضور قلب و خودآگاهی است.

🌃 انسانی که در حضور قلب باشد، به فراموشی تن می‌رسد.


@spiritual_mind

#شرح_مثنوی_جان

@masnavijan
3👏2
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

🔵از منازل‌های جانش یاد داد
   وز سفرهای روانش یاد داد

منازل اینجا

جان: (گیان) روح حیوانی یعنی روح حیات و زندگی. آنچه که تن با آن زنده است.
جسمی لطیف که در بند فنا است.
دیگر حیوانات هم جان دارند اما روان ندارند.
ابن سینا جان را به معنی نفس یاد کرده‌ است.
جان مثل خورشید است و روان ، نور خورشید.
بعضی جان و روان را یکی می‌دانند و عده‌ای دو چیز مختلف
در ادبیات معمولاً جان و روان مترادف یکدیگر به کار برده شده‌اند.

روان:  تلفظ صحیح آن (رُوان)
به معنی نفس ناطقه ، از ریشه (اُرو) به معنی وسیع و بزرگ. چون افعال روان وسیع‌تر و بزرگتر از جسم است. 
طبق نظر گذشتگان؛ روان ، نیرو و قُوّتی است که به کمالِ خرد کمک می‌کند. جنباننده‌ی جان و تن است و محل سخن و منبع علم و خرد و فناناپذیر. 
به نقل از #لغتنامه_دهخدا

سپردم تو را هوش و جان و روان
چنین نام‌ بُردار پورِ جوان
سرانجام بستر بود تیره خاک
بپرّد روان سوی یزدان پاک #فردوسی

🔴انتقال و حرکت روح از جایگاهی به جایگاه دیگر مثل سفری است که مسافران در مسیر رسیدن به مقصد در اقامتگاه‌های مختلف دارند.
منازل سیر روح، بی‌نهایت است.
منازل جان یعنی مراتب تحول و دگرگونی جان و سفرهای روان و حرکت در این مراتب است.
این سفر و حرکت هم به شکل معنوی و هم به شکل مادی از تشکیل نطفه تا تولد و طی مراحل مختلف زندگی از کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری تا زمان مرگ و انتقال را شامل می‌شود. 
خلاصه و به نقل از #فروزانفر

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
3👏1
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

🔵وز زمانی که‌از زمان خالی بُده‌است
    وز مقام قدس که‌اجلالی بُده‌است

مقام: جایگاه، مرتبه ، درجه
مقام قدس: مرتبه پاکی
مقام قُدس یعنی مرتبهٔ ذات احدیت

خلیفه از زمان بی‌زمانی برای فرستاده سخن گفت و از مقام قدس و جلال پاک الهی صحبت کرد.
بعضی از بزرگان بیان می‌کنند احوالات با تکرار و خویشتن‌داری تحت اختیار سالک درآمده و مقام و ملکه ذهن او می‌شود.

🔵وز هوایی که‌اندرو سیمرغ روح
پیش ازین دیده‌است پرواز و فُتوح

🔵هر یکی پروازش از آفاق بیش
    وز امید و نَهمتِ مشتاق بیش

سیمرغ روح : تشبیه روح به سیمرغ
سیمرغ: پرنده‌ای افسانه‌ای که هر پر آن به رنگی است. سیرنگ هم نامیده شده است.
طبق روایت شاهنانمه سیمرغ زال را پرورش داده و به او جادوگری و جنگاوری آموخته و در سختی‌ها و مشکلاتی که راه‌حلی برای آن یافت نمی‌شد به کمک زال آمده است. نام آن در عربی " "عنقاء " است.
تشبیه روح به سیمرغ از جهت بلندپروازی

برو این دام بر مرغی دگر نِه
که عنقا را بلند است آشیانه   #حافظ

فُتوح: جمع فتح به معنی گشایش
حصول چیزی بیش از آنچه انتظار می‌رود.
در اصطلاح صوفیه ، روزی و مال و نعمتی که بدون زحمت حاصل شود. 

نَهمت: آرزو، امید
کمال خواسته و مطلوب

خلیفه برای فرستاده روم از زمانی صحبت کرد که روح آزادانه به هر جایی حرکت می‌کرد و بدون هیچ رنج و زحمتی ، از رزق معنوی بهره‌مند می‌شد.
او از جایی سخن گفت که یک پرواز روح در گستردگی آن، بیشتر از وسعت همه آسمان‌ها بود و از چیزهایی گفت که از امید و آرزوی مشتاقان بیشتر و بزرگتر بود.

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
3👏1
حضور-جلسه دوم
علی مقدم
#حضور
جلسه دوم

#آقای_علی_مقدم

🌃 مصاحبت و هم‌نشینی با اولیای الهی، قلب انسان را با آن‌ها هم‌دل می‌کند.

🌃 سلام و صلوات با حضور قلب، باعث نزدیکی قلب انسان به اولیای الهی می‌شود.

🌃 انسان می‌تواند در جمع قرار بگیرد ولی در دل هم‌نشین خداوند و اولیای الهی باشد.

@spiritual_mind

#شرح_مثنوی_جان

https://www.tgoop.com/masnavijan
2👏1
حضور-جلسه سوم
علی مقدم
#حضور
جلسه سوم


🌃 انسان با توجه به درونیات خود، هم‌نشین خود را انتخاب می‌کند.

🌃 غرور و خودبزرگ‌بینی، فیض الهی را از انسان دور می‌کند.

🌃 انسان در زندگی باید آزاده باشد و فقط چشم به دستان خداوند داشته باشد.

@spiritual_mind

#شرح_مثنوی_جان

https://www.tgoop.com/masnavijan
2👏1
#سلام_کردن_رسول_روم_بر_عمر_رضی_الله

🔵چون عُمَر اَغیاررو را یار یافت
جان او را طالب اسرار یافت

🔵شیخ کامل بود و طالب مُشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی

🔵دید آن مرشد که او ارشاد داشت
تخم پاک، اندر زمین پاک کاشت

اغیار: جمع غیر، بیگانگان
اغیاررو : بیگانه ، غریبه
مُشتهی: آرزومند، خواهنده، مشتاق
مرکب: اسب
درگهی: منسوب به درگاه (کاخ)
مرکب درگهی: اسب تربیت شده و  آماده برای حرکت و شایسته سواری پادشاه و درباریان.
تشبیه فرستاده (سالک) به اسب درگهی
شیخ کامل: عارف کامل
مرشد: ارشاد کننده، هدایت کننده

خلیفه که عارفی کامل و هدایت کننده بود. چون آن مرد غریبه را یار و همراهی شایسته پیدا کرد که جان او خواستار و آرزومند درک اسرار و رازها بود و وجودش مثل زمینی شایسته کشت، بذر رازها را در خاک وجود او کاشت. 

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
3👏1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نی‌ام ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم

#حضرت_مولانا

#شرح_مثنوی_جان

@masnavijan
4🥰2
حضور_جلسه چهارم
علی مقدم
#حضور
جلسه چهارم

🌃 کنترل نفس و نداشتن طمع، بسیاری از بارهای بیهوده را از زندگی انسان حذف می‌کند.

🌃 تقلید کردن از رفتار و منش بزرگان، می‌تواند به انسان کمک کند تا شبیه به آن‌ها شود.

🌃 چراغ هدایت انسان سالک، ارتباط قلبی با محبت و ولایت اولیای الهی است.

@spiritual_mind

#شرح_مثنوی_جان

https://www.tgoop.com/masnavijan
5
Forwarded from مهربانو شو (zohre.parham)


‏الناس موتى وأهل الحب أحياء.
مردمان مرده‌اند و اهالی عشق❤️زنده🥰
منصور حلاج😇

بی تو نَفَس کشیدنم، عُمر تَباه کردن است🥹
شهریار👌
3🥰1👏1
#سوال_کردن_رسول_روم_از_امیرالمومنین_عمر_رض

مرد گفتش که‌ای امیرالمؤمنین
جان ز بالا چون در آمد در زمین؟

مرغ بی‌اندازه چون شد در قفس؟
گفت حق بر جان فسون خواند و قصص

بر عدمها که‌آن ندارد چشم و گوش
چون فسون خواند همی آید به جوش

از فسون او عدمها زود زود
خوش معلق می‌زند سوی وجود

باز بر موجود افسونی چو خواند
زو دو اسپه در عدم موجود راند

گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با سنگ و عقیق کانش کرد

گفت با جسم آیتی تا جان شد او
گفت با خورشید تا رخشان شد او

باز در گوشش دمد نکتهٔ مخوف
در رخ خورشید افتد صد کسوف

تا به گوش ابر آن گویا چه خواند
کو چو مشک از دیدهٔ خود اشک راند

تا به گوش خاک حق چه خوانده است
کو مراقب گشت و خامش مانده است

در تردد هر که او آشفته است
حق به گوش او معما گفته است

تا کند محبوسش اندر دو گمان
آن کنم آن گفت یا خود ضد آن

هم ز حق ترجیح یابد یک طرف
زان دو یک را برگزیند زان کنف

گر نخواهی در تردد هوش جان
کم فشار این پنبه اندر گوش جان

تا کنی فهم آن معماهاش را
تا کنی ادراک رمز و فاش را

پس محل وحی گردد گوش جان
وحی چه‌بود گفتنی از حس نهان

گوش جان و چشم جان جز این حس است
گوش عقل و گوش ظن زین مفلس است

لفظ جبرم عشق را بی‌صبر کرد
وآنکه عاشق نیست حبس جبر کرد

این معیت با حق است و جبر نیست
این تجلیّ ِ مه است این ابر نیست

ور بود این جبر ، جبر عامه نیست
جبر آن امارهٔ خودکامه نیست

جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر

غیب و آینده بر ایشان گشت فاش
ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش

اختیار و جبر ایشان دیگر است
قطره‌ها اندر صدفها گوهر است

هست بیرون قطرهٔ خرد و بزرگ
در صدف آن دُرِّ خُردست و سِتُرگ

طبع ناف آهو است آن قوم را
از برون خون و درونشان مشکها

تو مگو که‌این مایه بیرون خون بود
چون رود در ناف مُشکی چون شود؟

تو مگو که‌این مس برون بُد محتقر
در دل اکسیر چون گیرد گهر

اختیار و جبر در تو بُد خیال
چون دریشان رفت شد نور جلال

نان چو در سفره‌ است، باشد آن جماد
در تن مردم شود او روح شاد

در دل سفره نگردد مُستحیل
مُستحیلش جان کند از سَلسَبیل

قُوّتِ جان‌است این ای راست‌خوان
تا چه باشد قُوَّتِ آن جان جان؟

گوشت پارهٔ آدمی با عقل و جان
می‌شکافد کوه را با بحر و کان

زور جان کوه‌کن شقِ حجر
زور جان جان در اِنشَقّ القَمر

گر گشاید دل سر انبان راز
جان به سوی عرش سازد ترک‌تاز

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول
بیت‌های ۱۴۴۶ تا ۱۴۷۹
#تصحیح_نیکلسون

@masnavijan
1👏1
2025/07/14 05:13:03
Back to Top
HTML Embed Code: