رمان متینیکا❤️ pinned «سوپرایز هامون : 200 تایی🖇 خوانندگی متین تو تولد نیکا🎤🩰 300 تایی🖇 لایوی که متین به نیکا میگه عشقم😳🎀 400 تایی🖇 لایوی متین میگه نیکا رژ هاش رو از مترو میگیره😝 ❃.✮**•✩•⛧•✩•*˚*✮.❃ 🎀 @matinandnika 🎀»
رمان متینیکا❤️
#رمان_عشق_واقعی پارت۱ اسم من نیکا هستش.. الان ۱۹ سالمه من تو بچگی یه همبازی صمیمی داشتم که اسمش متین بود.. اما به خاطر کار پدرم مجبور شدیم به خارج از ایران بریم.. متین: وقتی بچه بودم یه دوست صمیمی داشتم.. اسمش نیکا بود خیلی دوسش داشتم و الان دارم تقریبا…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رمان متینیکا❤️
#رمان_عشق_واقعی پارت۱۰۵ نیکا: بعد از اتو لباسم با دیانا رفتیم پایین تا به مامان کمک کنیم .. رفتم پایین دیدم مامان داره جاروبرقی میکشه منم رفتم دستمال و شیشه پاک کن برداشتم و شروع کردم گردگیری کردن.. دیانا هم که همیشه تو خونه خودشون پا رو پا میندازه…
#رمان_عشق_واقعی
پارت۱۰۶
نیکا:
برگه ها رو جمع و جور کردم و به دست پوریا دادم که گفت خیلی ممنون که مرتب جمع کردی😒
چشم غره ای ب دیانا رفتم و گفتم بیا بریم اتاق حاضر شیم
دیانا هم مثل بچه پنگوعن دنبالم راه افتاد..
گفت نیکا میخواستم بگم من ارایشت میکنم
چیزی نگفتم که گفت چرا حرف نمیزنی اه
بازم چیزی نگفتم که عصبانی شد و بالشتم رو برداشت تو سرم کوبید
نگاهش کردم .. گفتم بیا ارایشم کن
بالاخره خنده رو لباش نقش بست و اومد که ارایشم کنه..
به زور روی تخت درازم کرد و گفت اه بخواب دیگه..
کرم پودر رو برداشت و به صورتم زد.. میخواست رژ قرمز بیاره که گفتم
پیراهنم گلبهی دیانا خانم
گفت اها اوکی
یه رژ صورتی کم رنگ اورد گفت این خوبه.. ریمل و خط چشم رو هم از روی میز برداشت و اومد نشست رو تخت کنار من و گفت ببند چشم تو..
چشمام رو بستم و منتظر شدم که خط چشم بکشه
بار اول کشید بعد پاک کرد گفتم چیشد
دیانا : هیچی بابا خراب شد
چیزی نگفتم
دیانا :
دوباره خط چشم رو روی یه چشمش کشیدم و گفتم: اها حالا خوب شد چشمت رو باز کن..
چشمش رو که باز کرد دیدم نوک خط چشم تا هفت کهکشون رفته دوباره پاک کردم..
خلاصه هی کشیدم پاک کردم هی کشیدم هی پاک کردم..
چشمتون روز بد نبینه انقدر پاک کردم چشمش گل مژه در اورد بدونه اینکه بهش بگم رژش رو زدم.
اونم چ رژ زدی 😕 کج و کوله
هیچی بلند شد رفت جلو اینه با دیدن چشماش که پشت پلکش رو قرمز کرده بودم جیغی کشید که پوریا از اتاقش بدو اومد .
پوریا: چیشده چرا جیغ میکشی اه اه
نیکا: با هق هق : چشمم گل مژه در اورد انقدر کشید پاک کرد 😭😢
پوریا : چیزی نشده که میری میشوری کرم میمالی روش خوب میشه
لبم رو گاز میگرفتم و خودم رو سرزنش میکردم ولی..
نیکا رفت صورتش رو شست و برگشت با اخم و تخم نگام کرد که مظلوم نگاهش کردم
که گفت اشکال نداره خواهری درستش میکنم
نیکا: جلوی ایینه نشستم کرم پودر رو دوباره زدم و از چشمم شروع کردم..
خط چشم نکشیدم و برای اینکه قرمزی پلکم پیدا نباشه سایه ی گلبهی زدم
و در اخر هم یه رژ و ریمل ساعت نزدیکای 7 بود
دیانا گفت من دیگه به اندازه کافی خراب کاری کردم..
گفتم:
کامنتتتت میخواماااا😍🥺
اصکی نبینم❌❌❌
#حمایت
♥*♡∞。.★@matinandnika★. 。∞♡*♥
پارت۱۰۶
نیکا:
برگه ها رو جمع و جور کردم و به دست پوریا دادم که گفت خیلی ممنون که مرتب جمع کردی😒
چشم غره ای ب دیانا رفتم و گفتم بیا بریم اتاق حاضر شیم
دیانا هم مثل بچه پنگوعن دنبالم راه افتاد..
گفت نیکا میخواستم بگم من ارایشت میکنم
چیزی نگفتم که گفت چرا حرف نمیزنی اه
بازم چیزی نگفتم که عصبانی شد و بالشتم رو برداشت تو سرم کوبید
نگاهش کردم .. گفتم بیا ارایشم کن
بالاخره خنده رو لباش نقش بست و اومد که ارایشم کنه..
به زور روی تخت درازم کرد و گفت اه بخواب دیگه..
کرم پودر رو برداشت و به صورتم زد.. میخواست رژ قرمز بیاره که گفتم
پیراهنم گلبهی دیانا خانم
گفت اها اوکی
یه رژ صورتی کم رنگ اورد گفت این خوبه.. ریمل و خط چشم رو هم از روی میز برداشت و اومد نشست رو تخت کنار من و گفت ببند چشم تو..
چشمام رو بستم و منتظر شدم که خط چشم بکشه
بار اول کشید بعد پاک کرد گفتم چیشد
دیانا : هیچی بابا خراب شد
چیزی نگفتم
دیانا :
دوباره خط چشم رو روی یه چشمش کشیدم و گفتم: اها حالا خوب شد چشمت رو باز کن..
چشمش رو که باز کرد دیدم نوک خط چشم تا هفت کهکشون رفته دوباره پاک کردم..
خلاصه هی کشیدم پاک کردم هی کشیدم هی پاک کردم..
چشمتون روز بد نبینه انقدر پاک کردم چشمش گل مژه در اورد بدونه اینکه بهش بگم رژش رو زدم.
اونم چ رژ زدی 😕 کج و کوله
هیچی بلند شد رفت جلو اینه با دیدن چشماش که پشت پلکش رو قرمز کرده بودم جیغی کشید که پوریا از اتاقش بدو اومد .
پوریا: چیشده چرا جیغ میکشی اه اه
نیکا: با هق هق : چشمم گل مژه در اورد انقدر کشید پاک کرد 😭😢
پوریا : چیزی نشده که میری میشوری کرم میمالی روش خوب میشه
لبم رو گاز میگرفتم و خودم رو سرزنش میکردم ولی..
نیکا رفت صورتش رو شست و برگشت با اخم و تخم نگام کرد که مظلوم نگاهش کردم
که گفت اشکال نداره خواهری درستش میکنم
نیکا: جلوی ایینه نشستم کرم پودر رو دوباره زدم و از چشمم شروع کردم..
خط چشم نکشیدم و برای اینکه قرمزی پلکم پیدا نباشه سایه ی گلبهی زدم
و در اخر هم یه رژ و ریمل ساعت نزدیکای 7 بود
دیانا گفت من دیگه به اندازه کافی خراب کاری کردم..
گفتم:
کامنتتتت میخواماااا😍🥺
اصکی نبینم❌❌❌
#حمایت
♥*♡∞。.★@matinandnika★. 。∞♡*♥
رمان متینیکا❤️
چنل که داره اصکی میره بچه برید گزارشش کنید
بچه ها چنلی که داره ازمون اصکی میره رو پیدا کردم😡❌
رمان متینیکا❤️
چنل که داره اصکی میره بچه برید گزارشش کنید
بیا پیویم بزارمش اتحاد
ی سر ب لیست کیوتمون بزن🥺🤍
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
رمانی ک ارسلان از دیانا خواستگاری کرد🙊🙂
اتحاد بلاک ریپورت😌
بیو دپ🥲🤍
بیو استوری🙂
تکست و پروف نآب😄🍃
عکس قبل عمل نیکا💃
رمان خفن اردیا💜🤍
متین نیکا روبخاطر عشق بچگیش...🥲🖤
رمانی خفن و هیجانی و متفاوت از اردیا و متینیکا😍🤍
فیلمپخششدهمتینودیاناتوسطارسلان😱
اردیا کیوتمون🦄
نمیخای از زندگیت بدونی و آیندتو تغییر بدی🔮♥️
رمانی که دیانا دیوونست و ارسلان پرستارش🥺💫
دلت میخواد با عکسات ادیت های دلبر و خفن داشته باشی؟✨😍 پس بدون از دستش نده
نیکا کیوتمون🥺🤍
تیکه لایوی که متین بغل نیکاست😳❌
رمانیکه،ارسلانبادیگارددیاناعهوطیاتفاقاتیمجبورمیشن…😈
رمانی که ارسلان استاد دانشگاه دیانا🌸💕
رمانی که ارسلان بخاطر دیانا تیر خورد 😥🖤
جهنمی🔥
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
تب لیستی پرجذبمون🥺🤍
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
رمانی ک ارسلان از دیانا خواستگاری کرد🙊🙂
اتحاد بلاک ریپورت😌
بیو دپ🥲🤍
بیو استوری🙂
تکست و پروف نآب😄🍃
عکس قبل عمل نیکا💃
رمان خفن اردیا💜🤍
متین نیکا روبخاطر عشق بچگیش...🥲🖤
رمانی خفن و هیجانی و متفاوت از اردیا و متینیکا😍🤍
فیلمپخششدهمتینودیاناتوسطارسلان😱
اردیا کیوتمون🦄
نمیخای از زندگیت بدونی و آیندتو تغییر بدی🔮♥️
رمانی که دیانا دیوونست و ارسلان پرستارش🥺💫
دلت میخواد با عکسات ادیت های دلبر و خفن داشته باشی؟✨😍 پس بدون از دستش نده
نیکا کیوتمون🥺🤍
تیکه لایوی که متین بغل نیکاست😳❌
رمانیکه،ارسلانبادیگارددیاناعهوطیاتفاقاتیمجبورمیشن…😈
رمانی که ارسلان استاد دانشگاه دیانا🌸💕
رمانی که ارسلان بخاطر دیانا تیر خورد 😥🖤
جهنمی🔥
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
تب لیستی پرجذبمون🥺🤍
Telegram
🤍ARDIYA💜
تولد چنل_۱۴۰۰/۱/۲۱
فن اردیام💜☁️
رمان:عشق بی مفهوم💜☁️
حمایت کنید سوئیتیا💜☁️
مهربون باشید...💜☁️
روزی ۲یا ۳ پارت💜☁️
۱k .............🏃♀️11k
@ARDIYA98
فن اردیام💜☁️
رمان:عشق بی مفهوم💜☁️
حمایت کنید سوئیتیا💜☁️
مهربون باشید...💜☁️
روزی ۲یا ۳ پارت💜☁️
۱k .............🏃♀️11k
@ARDIYA98