Telegram Web
کتاب به دستم رسید، لحظه‌ی به‌دست گرفتن کتاب بعد از آفرینش و تولید، مقدس و لذت بخش است. این کتاب برای من نه پایان یک ماجراجویی و تجربه‌ی عجیب، بلکه آغاز جستجوگری‌های تازه است. شبیه انسانی هستم که هر چه پیش می‌رود، بیشتر کشف می‌کند، و پرسش‌های بیشتری در ذهنش شکل می‌گیرد.
این کتاب را من ننوشتم، گویی دیگری نوشت او که سالهاست قلم را به دستم داده و مرا با لذت خواندن و نوشتن آشنا کرده است. از او و از همه‌ی آنها که مرا یاری کردند تا این تجربه‌ی نو را داشته باشم، سپاسگزارم. از همسرم، پسرم، از دکتر علیرضا نیکویی عزیز که با نظرات ارزشمندش مرا در انسجام بخشی کتاب راهنمایی کردند، از ماهان سیارمنش که در تنظیم نمایه‌ی کتاب یاری‌رسان شد. از یکایک مخاطبان این کتاب که احتمالا، نظرات خود را از من دریغ نخواهند کرد، تشکر می‌کنم. با مهر

لینک خرید اینترنتی کتاب

Www.davatmoaser.ir

#metaverse
#digitalart
#poet
#متاورس
#هوش_مصنوعی
#ادبیات_در_وضعیت_متاورس
#صدای_پای_دگرگونی_در_شعر
#انتشارات_دوات_معاصر
#مزدک_پنجه‌ای

@mazdakpanjehee
http://davatmoaser.ir/product/ادبیات-در-وضعیت-متاورس خرید کتاب
ادبیات در وضعیت متاورس
صدای پای دگرگونی در شعر معاصر
مزدک پنجه‌ای
نظریه مرگ تخیل چیست؟

#ادبیات_در_وضعیت_متاورس
#مزدک_پنجه‌ای
#انتشارات_دوات_معاصر

لینک خرید با تخفیف
Www.davatmoaser.ir


تکلمه: دوستان نظریه مرگ تخیل با نظریه تخیل مرگ توفیر بسیار دارد.
@mazdakpanjehee
Forwarded from BBCPersian
🔻چرا میلیاردها دلار صرف خرید زمین در متاورس شده؟

جو تیدی٬ گزارشگر سایبری بی‌بی‌سی

تحقیقات نشان می‌دهد که تقریباً ۲ میلیارد دلار در ۱۲ ماه گذشته برای خرید زمین‌های مجازی هزینه شده است، و مردم و شرکت‌ها برای به دست آوردن جای پایی در متاورس رقابت می‌کنند.

ولی ما سال‌ها فاصله داریم با ظهور متاورس به عنوان یک فضای آنلاین واحد فراگیر که مردم در آن در واقعیت مجازی زندگی، کار و بازی کنند. در نتیجه، آیا خرید زمین یک قمار بزرگ است؟

https://bbc.in/3T5FLiX
@BBCPersian
ساعت 15 امروز 14 آذر 1403 با رادیو فرهنگ پیرامون ادبیات در وضعیت متاورس گفتگو خواهم کرد.
@mazdakpanjehee
وقتی یک عکاس در مقابل سوژه قرار می‌گیرد با دو واقعیت مواجه هست. واقعیتی که با چشم‌های خود می‌بیند. واقعیتی که در قاب دوربین قرار می‌گیرد و از تمام آنچه حقیقت داشته، یک بخش جدا شده و به رویت مخاطب می‌رسد. بنابراین این مخاطب است که خود به عنوان یک واقعیت، واقعیت‌های دیگر را می‌سازد. امروز به توسط دوربین موبایلم به طور نه زنده، بلکه آنچه در حقیقت وجود داشت را به شکل خودم روایت کردم، شما را از کلیت مشاهداتم، به چند قاب رساندم. به گزینش، روایت تصویری مرا ملاحظه کرده‌اید.
در متاورس، هر آنچه بوده را با شما به اشتراک خواهم گذاشت، نه بخشی از آن را. شما حق تعامل، انتخاب و روایت دارید. اگر من، یک ظهر در کنار دریا هستم، شما هم می‌توانید به‌طور زنده از طریق واقعیت مجازی، همسفرم باشید. بودریار این وضعیت را نه واقعیت که فراواقعیت می‌خواند. از نظر او فراواقعیت، وضعیتی است که در آن واقعیت و شبیه‌سازی، چنان در هم آمیخته شده‌اند که عملاً هیچ تمایزی بین‌شان وجود ندارد.
در جهان متاورس دیگر من، شما را با تک واقعیت مواجه نمی‌کنم، بلکه شما با بی‌نهایت واقعیت سانسور نشده مواجه هستید.
@mazdakpanjehee
Audio
رادیو فرهنگ، برنامه ققنوس ۱۴ آذر 1403
گفتگو با مزدک پنجه ای درباره ادبیات در وضعیت متاورس

Www.davatmoaser.ir

@mazdakpanjehee
Forwarded from شعر سخت (کوروش جوانروح.شعرسخت)
 

مجموعه شعر " کیفرخواست "
شاعر: مزدک پنجه ای
دریافت و نظر: کوروش جوان روح
 
مجموعه شعر کیفر خواست سروده های مزدک پنجه ای است که در دو دفتر توسط انشارات دوات معاصر در سال 1401 وارد بازار کتاب شد.
با توجه به محتواهای مسلط، مولف مابین دو نیروی متضاد، محصور است که پتانسیل در خود فروپاشی را به او داده است.
دو نیروی دربرگیرنده و پرورنده که یکی شاعر را درگیر یاسی فرورونده می کند و نیروی دیگر به عنوان یک میانبر عاطفی او را در موضع تعادل قرار می دهد.
او متعهد به انعکاس وضعیتی است که با تجربه های شخصی قرار است متفاوت و شگفت انگیز تر باشد.
مساله ی پیوند بین ادبیات و جامعه براساس تعهد و حتی مفید بودن و غیر مفید بودن و کاربردهای اجتماعی و سیاسی سنجیده می شود. پیوندهای شاعرانه  با فرهنگ، آداب و دین و تمایلات اجتماعی و قوانین شکل اخلاق مآبانه و انسان گرایانه دارد و از شاعر واعظ، جکیم، مبارز و دانای کل می سازد. او در جامعه زندگی می کند و متعلق و تصویرسازِ روابط خود با اجتماع است. بین تجربه های شخصی و فضای خاص تاریخی که منشاء اتفاقات است؛ رابطه ایجاد می کند. او تصویر گر رابطه ی خود با محیط پیرامون و جامعه ای می شود که با آن عجین است و ملزم و متعهد به این انعکاس تاریخی است.
 
همان طور که از طرح روی جلد بر می آید مولف درگیر رویکرد انتقادی شدید نسبت به سیستم قضایی و نماد عدالت است.
 میزان عدالت به شکل دست بند درآمده؛ بر دست هایی که شکل دعا والتماس دارد؛ زنجیر شده است. این طرح شجاعانه، برآورد و تخمین دورنمایی کشنده و ترسناک است که وضعیت جرم را اسفناک و حق ستانی و حقانیت را در جامعه ای استبداد زده، در هاله ای از ابهام قرار می دهد. او با نگاه اعتراضی دنبال ایجاد تصویر واقعی از جامعه است و از اینکه نمی شود همه چیز را گفت درگیر عذاب عاطفی است.
دفتر اول: به نام "باران دوستت دارمی همیشگی است" ادامه ی روند منطقی و معمول شاعر می باشد که در پیشینه ی ادبی او حک شده است.
در هستی شناسی مولف عشق و زندگی و دلتنگی، اساس و بنیان معرفت، حرکت و شعر است. شعری که مولود و زاییده ی حیات اجتماعی است بازتاب حقیقت و اموردردناک و قابل لمس می شود.. مزدک را در رسته یِ شاعران خانواده می توان قرار داد. ازکودکی های بازی در کنار مادر و پدرشاعر(در مجموعه های قبل برجسته بود) تا به عنوان شاعر- وکیل که دامنه ی عشق را گسترش داده؛ در هم آغوشی با زن و فرزند پررنگ تر می شود.
او از تداخل آن وجه خشن در محیط دادگاه و آرامش در محیط خانه بی زار است و مرتب به تکیه گاه عشق پناهنده می شود. . دفتر اول یک آلبوم خانوادگی است که در حال ورق خوردن و خاطره سازی به جذب و شگفتانه های شخصی می رسد. او با زبانی غنایی همه چیز را در میدان عواطف و احساسات قرار می دهد صبغه رومانتیک در تداخل با چالش اجتماعی به رمزگرایی و سمبولیسم منتج شده است..
ملامت و خودسرزنشگری از گذشت زمان و نشدها با درد و دل های عاشقانه بیشتر شخصی سازی است.
ترس او از پایان ها، شکل التهاب آخرالزمانی دارد. ترس از تجزیه، فروپاشی، کرونا، بیهودگی تا از دست دادن عزیز و دلبندها..
انتهای این قصه تو ایستاده ای و مه که رد گرگ را شسته است ص 13
او مرتب به پایان اشاره می کند. از مرگ تا پایان های باز . او درگیر هراس انتهایی کشنده است که .. تا افسردگی وطن گسترش دارد.
به زودی همه چیز پایان می گیرد
این پنجره
دست های تو
29
تلاطمی به شکل سپید رود
فریادی به شکل آزادی
غمگین به شکل ایران ص 16
 صبح شیرینی است
 در تلخکامی ایران ص 14
در دفتر اول، بسامد بالا از پرچم سه رنگ  با جغرافیای زیست کد گذاری می شود.
نمادی عمومی که پیش درآمد برای آشکارسازی ازرنج مکافات در کیفر خواست است.
پرچم، زائیده ی  ترس تبعید در غار تنهایی و بی وطنی است که در نیمه افراشتگی به شکل اندوه باری هم آغوش باد شده است. او در دفتراول با نشانه سازی ناشادی ایران و در دفتر دوم با مکافاتِ عدالت به یک پیوند مشکوک می رسد.
غروب خودش را پایین بکشد
و باد خود را به در و دیوار بکوبد
تا شاید آن پرچم سه رنگ
شاید آن پرچم سه رنگ
برافراشته بماند ص ۳۰
مولف با ایده پردازی دموکراسی صدا در دفتر اول، مردسالار و حاکمیت عاطفی دارد و تک صدایی جریانی خزنده در روایت سازی های اوست. همه چیز در میدان تخیل و خواست و عاطفه ی او معنا پیدا می کند. با آنکه در شعر" شوک ماهی" بستر برای صدای دیگر فراهم می شود اما باز فقط شاهد ماجرا  و راوی کل، مزدک است و صدای امیرخان پرور نمی آید. او در دفتردوم به صدای دیگر نزدیک تر می شود اما باز گزاره ها از دهان شاعری بیرون می آید که قرارست در مورد همه ی اتفاقات به تک گویی برسد. او شکل منجی احساس می گیرد. 
Forwarded from شعر سخت (کوروش جوانروح.شعرسخت)
نمایش زیبا از نشست صدای دیگر را در آواهای ارس ( پسر مزدک) می بینیم که قان قون ها به اصوات شاعرانه بدل شده اند. گرته برداری از آن چیزی که در اطراف شاعر در حال بروز است ازاو یک جزء نگر و شاعروابسته به زمینه می سازد. وجه خبرنگاری و پلیسی بر توانایی او در جستجو و رصد آن ها و حالت ها افزوده است.
دردفتر دوم: کیفر خواست وجه خبرنگاری و گزارش نویسی شاعر برجسته ترشده، با یک بلوغ معرفتی و شناختی از وضعیت های سخت زندگی، با چهره ای متفاوت، درگیر چالش عاطفی شدید می شود. چالشِ ملامت  از او چهره ای عصبی و سرکش می سازد. او به خاطر شغل وکالت مستقیم در بطن حوادث و اتفاقات حقوقی قرار می گیرد که گاه شکل فاجعه ی اجتماعی دارند.
تجاوز، اعتیاد، بزه کاری ها، اعدام، قصاص و قتل های ناموسی و...قضاوت و دفاع در برابر ایستایی کلماتی که از حکم و دستور به نافرمانی رسیده اند.
زبان مزدک وحشی تر شده است و برای رسیدن به زبان کوچه بازار آن هم رشت نمی توان از قسمت رکیک زبان که حالت بومی و محلی دارد بی خیال شد. رفته از دستم لغت/دستم زبان/نفهمی که نمی فهمید مرد بودنم سخت است/ سوء تفاهم نبود/ زبان نفهم شده بود ص 74
شانس نداریم شانس
خواهر این شانس رو...
جنگ همین طوری اتفاق می افتد
میان دو گفتگو
عصبیت
فحش های ناموسی
عربده ی کر کننده
تخم ورم کرده ص ۳۴
پنجره را برای زندان بان کنار می گذارد. دریچه ای که خاصیت گذرگاه زمان دارد که به سمت آینده ای فانتزی باز می شود.
 درحقیقت شاعر هم به عنوان ناظر و هم عامل هم از درون زندان می نویسد هم از بیرون، زندانی سلول های انفرادی است.
 شاعر به مثابه ی انعکاس دهنده و منتقد اجتماعی، دادگاهی را برپا می کند و با طرح دادخواست اول خود را محاکمه می کند. جایی که دشواری وظیفه با مبانی انسانی به تضاد و تناقض می رسد
 وجه خبرنگاری مولف دیگر به شکل گزارش نویسی صرف نیست بلکه شکلی از التهاب وجودی است که به او چهره ای مصلح می دهد. او شاهد ماجراهای پیچیده ی قضایی است که با ادبیاتی تند و لحنی درشت قراراست بیش از بازگویی به هم ذات پنداری برسد. تغییر لحن و فرم های شنو- دیداری در کیفر خواست با زبانی ترکیبی به زیبایی نشان داده می شود. یاس اجتماعی شکل اندوهی مقدس است و از لمس مستقیم نابرابری های اجتماعی، تبعیض، فقر و بی عدالتی در بستری آلوده بر می خیزد. نمادگرایی و طنز شاعر را به بیانی طبیعی رسانده است. زبان قضایی دارای جلوه های مطنطن و سخت است اما مزدک در یک رشد جامعه شناختی به زبانی سرکش و یاغی می رسد. او در قسمت نگفته ها اشاره ی مستقیم به لکنت و افسوس دارد. اعتراف نامه ی او برای این است که قرار بود شاعری شجاع و روزنامه نگاری معترض باشد اما تقاضای بخشش می کند. برای گناه نیست ها و نشدها... نگاه انسانگرایانه و زیست عاشقانه او را از نیست انگاری های کافکایی به دور می کند.
 
    با توجه به عنوان شعر کیفر خواست قرار است بارمعنایی وضعیتی را به دوش بکشد که به آسانی تن به واگشایی و رونمایی نمی دهد. بسیاری از وجوه تبهکارانه و ضداجتماعی چنان چندش آورهستند که قابلیت نشست در شعر را ندارند . فقط تن به گزاره های خبری می دهند مانند تجاوز به کودک دو ساله و سربریدن مادر بخاطر مصرف شیشه و...
قوانین مدنی خود به عنوان بند، مانع از نشست صادقانه ی کلمات بر بطن شعر می شوند و ناگزیر مولف درگیر زبان متفاوت تری می شود تا با کدگذاری و نشانه سازی های مبهم و زبان زرگری و حتی خودسانسوری به اشارات نظر برسد.
مولف به عنوان شاهد و وکیل مدافع در کیفر خواست خواهان اصلاح و مجازات کدام بانیان رنج  است؟ او به نام وظیفه به دشواری مسئولیت رسیده است.
او به شکل زیبایی در شعر "قسمت" این چالش معرفتی در تقسیم عدالت و ظهورنیروهای متضاد را نشان  می دهد. وقتی مسئله نان با  آزادی گره  خورده، عدالت درگیر ساختاری لغزان می شود.
 
نیروهای در بر گیرنده با فروپاشی من و ما بیش و بیشتر قدرت می گیرند.
و ما به پرسش هایِ بازِ کیفر خواست می رسیم:
تاریخ از ما چه خواهد گفت؟
در سلول انفرادی شیشه چه می کند؟
هیج کس درد را به سمت خود نمی کشد...
هیج کس؟
حق با کیست؟
من پس از آن انسان باقی خواهم ماند؟!
او کی می آید! کی؟
رونده ی در تاریکی!
 
 
 کیفر خواست چنین بود:
زندان لازم نیست آزادش کنید
زندان لازم نیست آزادش کنید
ویرگول را شما بگذارید! ص 75
 
 1402-07-03
 
@koorosh_javanrooh

https://www.tgoop.com/sheresakht
رویای تو، دنیای آینده را می‌سازد

تکنولوژی اینجاست که بماند، شاید برای مدتی نامعلوم. هایدگر

@mazdakpanjehee
🔹هایدگر روباه
نوشته‌ی هانا آرنت
(Heidegger the Fox)

ترجمه‌ی محمد‌سعید حنایی کاشانی
منبع: مجله‌ی بخارا، ویژه‌نامه‌ی هانا آرنت، شماره ۵۸، سال ۸۵، صص۳۸۴ - ۳۸۳.

هایدگر با غرور بسیار می‌گوید: «مردم می‌گویند که هایدگر روباه است». داستان حقیقی هایدگر روباه این است: روزی روزگاری روباهی بود که آن قدر از موذیگری بی‌بهره بود که نه تنها در تله‌ها گرفتار می‌شد بلکه حتی از گفتن فرق تله و غیرتله نیز ناتوان بود. این روباه به ناتوانی دیگری نیز دچار بود. خز پوستش عیب داشت و بنابراین او در برابر سختی‌های زندگی روباه‌ها به طور کامل از محافظ طبیعی بی‌بهره بود. این روباه بعد از آنکه تمامی جوانی خود را صرف گشتن در اطراف تله‌های مردم کرد و یک تکه از پوستش هم سالم نماند، تصمیم گرفت از جهان روباه‌ها نیز کناره بگیرد و برای خودش سوراخی دست و پا کند. او با وجود تجربه‌ی گسترده و باورنکردنی خود از افتادن در تله‌ها، و نادانی تکان دهنده‌اش از فرق میان تله‌ها و غیرتله‌ها به اندیشه‌ای کاملاً تازه و ناشنیده در میان روباه‌ها رسید: او از سوراخ خود تله ساخت. او خودش را تو سوراخ جا داد و آن را مانند سوراخی معمولی ساخت ــ نه از روی حیله‌گری، بلکه به این دلیل که او همیشه گمان می‌کرد که تله‌های دیگران سوراخ‌هایشان بود - و سپس تصمیم گرفت که به شیوه‌ی خودش موذی شود و این تله را که خودش ساخته بود و تنها مناسب خودش بود برای دیگران نامناسب سازد. این باز ثابت می‌کرد که چقدر نادانی او از تله‌ها زیاد است: هیچ‌کس در تله‌ی او نمی‌رفت، چون خودش در آن نشسته بود این مسأله او را آزار می‌داد با این همه، همه می‌دانند که همه‌ی روباه‌ها با وجود موذیگریشان گهگاه در تله گرفتار می‌شوند. چرا تله‌ی روباه - به ویژه تله‌ای که روباهی ساخته باشد که بیش از هر روباه دیگر به تله افتاده است - نباید با تله‌های انسان‌ها و شکارچی‌ها رقابت کند؟ بدیهی است به این دلیل که این تله چندانکه باید به وضوح نشان نمی‌داد که تله بود و بنابراین به ذهن روباه ما گذشت که تله خود را به زیبایی بیاراید و نشانه‌های کاملاً واضحی در همه جا بر آن بیاویزد که کاملاً به وضوح بگوید: «همه بیایید اینجا؛ این تله است، زیباترین تله‌ای که در دنیاست». از همین نکته معلوم بود که هیچ روباهی اشتباهی گذارش به این تله نمی‌افتاد. با این همه، بسیاری آمدند زیرا این تله سوراخ روباه ما بود، و اگر شما می‌خواستید او را ببینید خانه‌اش همانجا بود و شما باید به تله‌ی او قدم می‌گذاشتید. البته، همه بجز روباه ما می‌توانستند باز از آن بیرون بیایند. این تله دقیقاً به اندازه‌ی قامت خودش بود. اما این روباه که در این تله زندگی می‌کرد مغرورانه می‌گفت: «بسیاری برای دیدنـم بـه تـلـه‌ام قـدم می‌گذارند چون من از همه‌ی روباه‌ها بهتر شده‌ام». و حقیقتی نیز در این سخن بود: هیچکس ماهیت تله‌ها را بهتر از کسی نمی‌شناسد که تمام عمر طولانی خویش را در تله‌ای می نشیند.
@tabarshenasi_ketab
Forwarded from درنگ
محمدرضا شفیعی کدکنی
کوه‌نوردی با مهدی اخوان ثالث


در تمام عصرهای پنج‌شنبه به من زنگ می‌زد و می‌گفت «کوه خوش گذشت؟» یا «در کوه چه‌خبر بود؟»
یک‌بار در سال ۱۳۶۴ یا ۱۳۶۵ او را با هزار حیله و مقدمات، به کوه بردیم؛ به همین مسیر درکه که هر پنج‌شنبه می‌رویم. آن، تنها سفر کوه اخوان بود که به او و همه‌ی ما بسیار خوش گذشت. یادم هست برف باریده بود و تمام کوه‌ها سفید بود. اول بهانه آورد که کفش کوه ندارم. دریابندری گفت: اندازه‌ی پایت چند است؟
گفت: نمره‌ی فلان.
دریابندری گفت: من یک‌جفت کفش به این اندازه دارم.
هر بهانه‌ای که آورد، دوستان به رفع آن کوشیدند. حتا در قمقمه‌ای اندکی «از آن تلخ، از آن مرگابه» هم برایش آورده بودند که در آن بالای ارتفاعات روی برف‌ها ایستاد و نوشید و گرم شد.
کلاه مخصوصی آن‌روز به‌سر گذاشته بود که در اولین لحظه مرا به یاد اشکبوس کتاب‌های درسی انداخت.
همه این شباهت را تأیید کردند و تا مدت‌ها او را اشکبوس می‌خواندند.

این‌روزها عکسی از آن کوه‌پیمایی را دیدم که در آن اخوان بود و نجف دریابندری و دکتر زریاب خویی و من و چند تن دیگر که الآن در این لحظه در حافظه ندارم. عکس تاریخی عجیبی است که اخوان را درحال کوه‌نوردی نشان می‌دهد.

بعد از این کوه‌نوردی، تا یک‌هفته‌ی تمام عضلاتش کوفته شده بود و درد می‌کرد و به ما بد و بی‌راه می‌گفت که چه دردسری برای او درست کرده بودیم، ولی بعدها خاطره‌ی شیرین آن را همیشه در یاد داشت.

از شوخی‌های لطیفی که در مورد این کوه‌نوردی از او به یادم مانده این است که در آن بالا، دسته‌جمعی صبحانه نیمرو خوردیم. اخوان بعدها می‌گفت: «عزیز جان! یعنی تو معتقدی که آن نیمرو را در همان پایین‌ها یا در منزل نمی‌شد خورد؟ این‌همه راه و مشقت برای یک نیمرو؟» و می‌خندید.

محمدرضا شفیعی کدکنی، حالات و مقامات م. امید


#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#مهدی_اخوان_ثالث
رویای تو، دنیای آینده را می‌سازد

درباره ایمپلنت‌های مغزی چه می‌دانید

تکنولوژی اینجاست که بماند، شاید برای مدتی نامعلوم. هایدگر

@mazdakpanjehee
رویای تو، دنیای آینده را می‌سازد

دانلود مستقیم اطلاعات به مغز انسان

تکنولوژی اینجاست که بماند، شاید برای مدتی نامعلوم. هایدگر

@mazdakpanjehee
رویای تو، دنیای آینده را می‌سازد

ایمپلنت‌های مغزی، جایگزین رمز‌های سنتی

تکنولوژی اینجاست که بماند، شاید برای مدتی نامعلوم. هایدگر

@mazdakpanjehee
رویای تو، دنیای آینده را می‌سازد

ایمپلنت‌های مغزی، تحول ترجمه

تکنولوژی اینجاست که بماند، شاید برای مدتی نامعلوم. هایدگر

@mazdakpanjehee
رویای تو، دنیای آینده را می‌سازد

ایمپلنت‌های مغزی، تقویت حافظه مغز

تکنولوژی اینجاست که بماند، شاید برای مدتی نامعلوم. هایدگر

@mazdakpanjehee
2025/01/01 03:45:26
Back to Top
HTML Embed Code: