Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
7 - Telegram Web
Telegram Web
Channel created
سلام!
اینجا Medinotes عه!

جایی برای صحبت کردن درمورد بیمارستان،داروخونه،درمونگاه و اتفاقاتی که توش میگذره و حتی روزمرگی های شمایی که جزو کادر درمانین... 🥼🩺

قراره کلی اتفاق باحال اینجا بیفته! از خوندن خاطره های همدیگه گرفته، تا مسابقه و مجله و مصاحبه با آدمای کاردرست!

تیم Medinotes زیرمجموعه کانون ادبی هنری سها جوانه و انجمن مدیکیشن (زیر نظر مرکز پژوهش‌های دانشجویی) حساب میشه😍

اگه تو هم علاقه داری جزو تیم ما باشی و روزمرگی هاتو به اشتراک بذاری، به یکی از آیدی های زیر پیام بده 👇

@Ariyalord & @azii_t

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Medinotes pinned «سلام! اینجا Medinotes عه! جایی برای صحبت کردن درمورد بیمارستان،داروخونه،درمونگاه و اتفاقاتی که توش میگذره و حتی روزمرگی های شمایی که جزو کادر درمانین... 🥼🩺 قراره کلی اتفاق باحال اینجا بیفته! از خوندن خاطره های همدیگه گرفته، تا مسابقه و مجله و مصاحبه با…»
👩🏻‍⚕🧑🏻‍⚕ Medinotes - قسمت اول

شکنجه‌ای به اسم بخیه
نویسنده: #زهرا_محرمیان_معلم
پزشکی ورودی ٩۶ دانشگاه علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_اول #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
🧑🏻‍⚕👩🏻‍⚕ Medinotes

شکنجه‌ای به اسم بخیه


عصبانی بود و داد و بیداد می‌کرد. من در راهروی اورژانس بیمارستان مثل تمام استاجرهای جدید که با کنجکاوی اطراف را برانداز می‌کنند، تخته شاسی را به سینه‌ام فشار داده‌بودم و سرک می‌کشیدم به اتاق‌های مختلف. تازه شرح حال آخرم را گرفته‌بودم و دنبال رزیدنت عزیز می‌گشتم تا مهرم را بزند و مثل دانشجوهای نمونه بروم سراغ تکمیل پروگرس نوت‌هایم. صدایش را که شنیدم نتوانستم مقاومت کنم.

- بیا بریم اتاق عمل سرپایی ببینیم چه خبره
- چه سر و صدایی میاد! کیه داره آخ و اوخ می‌کنه؟

وارد اتاق عمل که شدیم دیدیم مردی به هیبت دو برابر ما روی تخت خوابیده. رزیدنت کلافه به نظر می‌رسید. یکی از دوستان ما هم کنارش ایستاده بود و به او باند می‌داد و سعی داشت کمک حال باشد. رفتیم کنارشان. پوست سر بیمار به اندازه‌ی ده سانت شکاف خورده‌بود و می خواستند بخیه کنند. با خودم گفتم "زهرا! این دفعه دیگه می‌تونی! کامل نگاه کن و یاد بگیر!"
آخر دو سه روز پیش اولین بار بود که بخیه‌زدن میدیدم. مرد بیچاره تاندون دستش پاره شده‌بود و اینترن طب اورژانس - که معلوم بود تجربه‌های اولش است - سعی داشت دو تا بخیه بزند. همین که اولین بخیه را شروع کرد داد بیمار رفت هوا و چشمان من هم همراه با آن بسته شد! بعد از اولین بخیه مطمئن شدم که اصلا تحمل دیدن شکنجه‌شدن کسی را ندارم. مرد داد می‌زد «آخ!» و من هم دستانم را بیشتر فشار می‌دادم. یک دفعه بوی بتادین تمام سرم را پر کرد، نفسم تنگ شد، سرگیجه گرفتم و احساس کردم اگر همین الان از اتاق خارج نشوم بقیه‌ی بچه‌ها باید کمکم کنند! زدم بیرون از اتاق با ناراحتی که "تو می‌خوای جراح شی؟! این طوری؟! یه بخیه‌زدن ساده رو هم نتونستی ببینی!" رفتم داخل حیاط بیمارستان. همان طور که آب‌میوه می‌خوردم تا حالم سر جایش بیاید به این فکر کردم که واقعا چه شد؟ من از خون نمی‌ترسیدم. ولی درد کشیدن آن مرد، تلاش فراوان اینترن برای رد کردن سوزن از پوست و بافت‌های تکه‌تکه‌شده زیرش با بوی شدید بتادین حالم را بد کرده بود. ای کاش میشد در بیمارستان‌ها برای این جراحات عمیق یا محل‌های پر عصب سدیشن نسبی به بیمار داد که این قدر درد نکشد. بیمار برای فرار از درد پیش ما می‌آید، نباید بگذاریم این قدر درد بکشد.

- آخ! خانم دکتر چی کار می کنی!
- چقد غر میزنی آقا، دعوا کردی سرت شکاف برداشته خب باید بخیه بزنیم دیگه
- نمی‌خواد بخیه، پانسمان کن بریم
- نمی‌شه
- ببین من که تو رو دوباره می‌بینم. دم بیمارستان وایمیستم اومدی بیرون نشونت می‌دم.
با خودم گفتم "آره با این همه ماسک و قیافه‌های شبیه هم معلوم نیست چند نفر رو میخوای ناکار کنی تا برسی به رزیدنت بیچاره!"
- باشه نشونم بده فقط حواست باشه یهویی خودت کله پا نشی!

تازه دوتا بخیه زده بود و تقریباً ده تا بخیه‌ی دیگر می‌خواست. مانده‌بودم تا کی می‌خواهد غر بزند.

- اوی اوی اوی اوی! خیل خب خانم دکتر حالا حرصتو رو سر ما خالی نکن! چند تا بخیه می‌خورم؟
- 20 تا
- چهل بار با همین دستم می‌زنم تو سرش
- سر من؟
- نه اونی که با قمه زده

خنده‌ام گرفته بود. خوب بود ماسک داشتم و این آقای به ظاهر لات خنده‌هایم را نمی‌دید. رزیدنت مورد نظر ما هم همان موقع ها سر رسید و من هم یاد شرح حالی افتادم که مهر می‌خواست. همان طور که از اتاق عمل بیرون می‌رفتم گفتم "خیلی خسته نباشین خانم دکتر".
با خودم فکر می‌کردم چقدر رزیدنت آرام بود و با تهدیدهای بیمار شوخی می‌کرد. انگار بار اولش نبود که این‌ها را شنیده. اولین باری نیست که یکی درد هایش را سر او خالی می‌کند و او با خنده و شوخی سعی دارد بیمار را آرام کند. مانده‌ام اگر او هم عصبانی می‌شد و از دردهایش می‌گفت چه کسی گوش می‌کرد؟ بیماران؟ ما؟ سال بالایی‌هایش؟ چه کسی دردهای او را درمان می‌کرد؟

#زهرا_محرمیان_معلم
دانشجوی پزشکی ورودی 96 علوم پزشکی تهران

#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان  #قسمت_اول #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر

@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
2024/12/27 10:28:25
Back to Top
HTML Embed Code: