Telegram Web
نظام درمانی را به کجا می‌برند؟

نگاهی تحلیلی به مشکلات بهداشت و درمان مردم و جامعه پزشکی
https://shorturl.at/psHP7

#نظام_سلامت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گروه جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار می‌کند:

🛑 نشست نقد و بررسی کتاب «آنچه شما می‌گویید، آنچه پزشک می‌شنود»


با سخنرانی:

👤مترجم کتاب: افروز معتمد
پزشک متخصص قلب و عروق

👤منتقد: شمیم شرافت
دکترای جامعه‌شناسی

👤دبیر جلسه: سارا صحت
دندانپزشک، دانشجوی دکترای اخلاق پزشکی

جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
ساعت ۱۷

پخش زنده پلتفرم گوگل میت
📍لینک ورود برای عموم

@sociologyofmedicine
@isa_ctc
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران

با حمایت انجمن جامعه شناسی، از فرهنگ و فرهیختگی حمایت کنید.
بیستم می به مناسبت سالروز انجام کارآزمایی بالینی با گروه کنترل توسط جیمز لیند، به عنوان روز جهانی کارآزمایی‌های بالینی نامیده میشود.‌
باید دانست اولین گزارش مستند در مورد استفاده از گروه کنترل در کارآزمایی های بالینی توسط زکریای رازی در قرن چهارم هجری در کتاب "الحاوی" ذکر شده است (تصویر).

و متی رایت هذه العلامات فافصد، فانی قد خلصت جماعه به و ترکت متعمدا جماعه استبریء بذلک رایی فسرسموا کلهم

زکریای رازی از بزرگترین دانشمندان قرون وسطی است. تاریخ پزشکی بدون ذکر زکریای رازی معنی خود را از دست میدهد. رازی در جهان غرب به Rhazes شناخته میشود.

#نوابغ_علم

Zarvandi, Mahdi, and Ramin Sadeghi. "Exploring the roots of clinical trial methodology in medieval Islamic medicine." Clinical Trials (2019):  16(3) 316–321

http://www.jameslindlibrary.org/al-razi-10th-century-ce-4th-century-ah/

در کانال اخلاق نشر و منابع علمی در تلگرام عضو شوید
http://www.tgoop.com/pubethicsmums/2271
Audio
Better: A Surgeon's Notes on Performance
Atul Gawande


خوب‌تر: یادداشتهای یک جراح در مورد عملکرد

🔰 هر یک از ما با خستگی، منابع محدود، و توانایی‌های محدود در کاری که انجام می‌دهیم روبرو هستیم. اما انگیزه برای بهتر عمل کردن در جایی مهم‌تر از پزشکی نیست، جایی که زندگی‌ انسانها در خطر است.

🔰 در این کتاب، آتول گواندی چالشهای عملکرد خوب را بررسی می‌کند و با مرور داستانهای واقعی از ارائه خدمات نشان میدهد که چطور پزشکان برای پر کردن شکاف بین نیت‌ خوب و پیامد مطلوب در برابر موانعی که گاهی غیرقابل فائق آمدن به نظر می‌رسند، تلاش می‌کنند.

🔰 او ‌در این کتاب تعالی را با اجزاء پشتکار، درستکاری و ابتکار در قالب روایتهای خود از ارایه مراقبت بیماران ارایه میدهد و خواننده را با چالشهای عملکرد خوب آشنا میکند. 

🔰 این کتاب تلاش یک جراح است برای معرفی اهمیت تعالی در سیستم خدمات سلامت به مخاطب خاص و معرفی چالشهای ارایه خدمات با کیفیت به مخاطب عام.
به مقدمه این کتاب گوش می‌دهید.

#تعالی
#معرفی_کتاب
#کیفیت_خدمات
#آتول_گواندی
اتحادیه پزشکان بریتانیا (BMA) از 27 ژوئن (یک هفته قبل از روز انتخابات) به مدت ۵ روز پزشکان جوان را به اعتصاب فراخواند. BMA برای جبران کاهش حقوق پرداختی به دلیل کاهش درآمد ناشی از تورم در 15 سال گذشته، درخواست افزایش حقوق 35 درصدی دارد، این درحالی است که پزشکان جوان در سال مالی گذشته حدود 9 درصد افزایش درآمد داشته‌اند. این اعتصاب، یازدهمین اعتصاب پزشکان جوان در این اعتراض پس از اعتصاب اول آن‌ها در مارس 2023 خواهد بود.

این اعتصاب باعث خروج پزشکان جوان از تمامی خدمات می‌شود و پزشکان با سن بالاتر باید برای تأمین خدمات، جایگزین شوند. پزشکان جوان تقریباً نیمی از نیروی کار پزشکی در سیستم NHS انگلستان را تشکیل می‌دهند و دو سوم اعضای BMA هستند.

سافرون کوردری، معاون اجرایی NHS گفته است این اعتصابات به طور قطع بر بیماران تأثیر خواهد گذاشت و مشغول لغو نوبتها و جایگزینی‌ها هستند تا ایمنی بیماران مخدوش نشود.

#تعهد_حرفه‌ای
#حق_اعتصاب
#رفاه_پزشکان

https://www.bbc.com/news/health-69072640
📰 کادر درمان در تمام دنیا در ریسک بالایی از خشونت قرار دارند. طبق برآورد سازمان جهانی بهداشت بین ۸ تا ۳۸ درصد کادر خدمات سلامت حداقل یکبار خشونت فیزیکی در محیط کار را تجربه می‌کنند. میزان مواجهه با خشونت کلامی از این هم بالاتر است.

🔍 مقاله زیر در سایت پزشکان و قانون به قلم آقای دکتر هادوی به عوامل موثر و راهکارهای کنترل خشونت علیه کادر خدمات سلامت پرداخته است.


https://www.pezeshkanoghanoon.ir/p/9OFW
در جستجوی «مفاهمه» بین پزشک و بیمار

دکتر لیلا عزیزی

تجربه بیماری اغلب با «رابطه‌ی پزشک و بیمار» آغاز نمی‌شود، اما بسیاری از اوقات بیماری، با رابطه پزشک و بیمار ادامه و پایان می‌یابد؛ تداومی پر فراز و نشیب یا پایانی خوش-آیند یا نا-خوش‌-آیند.

@nabzeandisheh_javaneh📚
@javaneh_tums🌱
روزهای دوری است که دیگر حتی پستچی‌ها هم در نمی‌زنند تا خطی از دوستی به دستت بدهند و لختی از سرمای روزهای حتی گرمِ تکراری، جدایت کنند.
روزهای دوری است که این مجازِ تودرتو، دستخط‌های آشنا را هم از ما دزدیده و به جایش، استیکر های بیجان به ارمغان مان داده .
روزهای دوری است که دیگر قلب‌مان با دیدن امضای آشنای دوستی پای نامه‌ای از کیلومترها دورتر فشرده نشده و به تپش نیفتاده است.
روزهای دوری است که کیبوردها، قلم هایمان را از رنگ و رونق انداخته‌اند.

من اما، امروز خوشبخت ترینم به مهمانی خطی زیبا بر کاغذی پرگل از دوستی که هرگز ندیده ام و نشناخته‌ام؛ اما انگار آشناترین است به قلبم که با مهرش، خستگی از جانِ فرسوده‌ام برکنده است.

پستچی امروز به رسم دیروزهای بی‌بازگشت، زنگ خانه‌ام را به صدا در آورد تا نویدم دهد به نزدیکی دلم با آدمهایی همزبان و همراه در گوشه هایی فرسنگ‌ها دور از وطن .

و من حالا خوب می‌دانم وطن، جایی میان مرزهایی ممنوع نیست؛ وطن هر آنجایی است که کسی به پارسی نام دوستی را ندا میدهد و ...
«سلام» می‌نویسد ...

https://www.tgoop.com/metastatic
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from دغدغه ایران
آقای پزشکیان، پزشک خوب هم بمانید

محمد فاضلی

جناب آقای مسعود پزشکیان رئیس‌جمهور شدید. منتخب و رئیس‌جمهور ملت شریف، بزرگ و عزیز ایران بودن، افتخار بزرگی است. مبارک‌تان باشد. این جایگاه چنان ارزشمند و خطیر است که می‌توان آن‌را به جان بیمارانی تشبیه کرد که پزشک‌شان بوده‌اید و قلب‌شان را جراحی کرده‌اید. از این‌رو چند نکته:

یک. پزشک خوب، صدای و توضیحات بیمار را به تفصیل گوش می‌کند. #شرح‌_حال بیمار را دقیق می‌شنود. شما نیز ابزارهای مختلف حکمرانی برای شنیدن صدای مردم دارید. بهترین ابزارها را برگزینید و از بدترین ابزارها که رنگ و بوی پوپولیسم دارند اجتناب کنید. پزشک خوب، به عنوان شهروند، حتی به آن‌ها که در شهر به او اعتماد نکرده‌اند و قبولش ندارند، احترام می‌گذارد. به ۶۰ درصد معترض که در انتخابات دور اول شرکت نکردند، و آن‌ها که به شما رأی ندادند، صدای همه را بشنوید و رئیس‌جمهور همه باشید.

دو. پزشک خوب، با بیمارش به نرمی، با صراحت، کاملاً راستگو و دقیق سخن می‌گوید. شما نیز ابزارهای مختلف برای سخن گفتن با مردم دارید. گزارشی از وضعیت واقعی کشور بدهید، دشواری‌ها را بیان کنید، و امکانات را توضیح دهید؛ با مردم به دقت، با صراحت و با شفافیت سخن بگویید.

سه. پزشک خوب، همه گزینه‌های موجود برای درمان را با بیمار مطرح می‌کند، نظر تخصصی را می‌گوید و بر سر شیوه درمان با بیمار به توافق می‌رسد. بیمار حق دارد شیوه درمان را بشناسد و درباره آن تصمیم بگیرد. شما درباره درمان‌ها – بالاخص مهم‌ترین درمان‌ها برای دردناک‌ترین دردهای این میهن زخم‌خورده – با مردم به توافق برسید.

چهار. پزشک خوب، بالاخص جراح خوب، یک تیم و کادر درمانی خوب انتخاب می‌کند و بر سر شیوه درمان بیمار با تیمش توافق‌سازی می‌کند. همه می‌دانند قرار است چه کنند و مسیر درمان چیست. تیم خوب انتخاب کنید، درباره چرایی انتخابی اعضای تیم به ملت توضیح بدهید، و مسیر انتخاب تیم را شفاف کنید. مردم باید بتوانند به تیم شما اعتماد کنند.

پنج. پزشک خوب، قبل از جراحی یا هر درمانی، به اندازه کافی شواهد درباره بیماری جمع می‌کند و از ابزارهای تشخیصی مناسب – از آزمایش تا رادیوگرافی و ... – استفاده می‌کند. این کار را در ریاست جمهوی هم برای تصمیم‌گیری استفاده کنید.

شش. پزشک خوب، فقط به درمان بیمارش فکر می‌کند و طبق سوگندی که یاد کرده، نسبت به جنسیت، دین و مذهب یا هر ویژگی دیگر بیمار بی‌طرف است. بی‌طرفی یک پزشک خوب در قبال بیمارش را در سمت رئیس‌جمهور حفظ کنید. نسبت به همه ایرانیان، اعم از موافقان و مخالفان‌تان به یک چشم نگاه کنید و فقط بر درمان آن بخش از بیماری‌ها که مردم ایران از شما انتظار درمان دارند متمرکز شوید.

هفت. پزشک خوب و با اخلاق، بقیه همکارانش را تخریب نمی‌کند. شما نیز به دولت‌های قبلی کار نداشته باشید. گزارش بدهید که کشور را در چه وضعیتی تحویل می‌گیرید، اما دولت‌های قبل از خود را تخریب نکنید. اگر عملکردتان خوب باشد، مردم خودشان قضاوت می‌کنند. خوب بودن هر پزشکی را با میزان درمان کردن بیمار می‌سنجند نه میزان تخریب کردن سایر پزشکان.

هشت. پزشک خوب، بیمار را آرامش می‌بخشد و به ثبات روحی و روانی می‌رساند. جامعه امروز ایران از آزار روحی و روانی در عذاب است. جامعه ناخرسند و روان‌رنجور شده است. با بقیه حکمرانان به توافق برسید که باید جامعه ایرانی ثبات روحی و روانی داشته باشد تا بشود در این جامعه کاری کرد. توافق‌سازی با بقیه – از جمله رقبای‌تان در انتخابات – را فراموش نکنید. اگر به توافق نرسید، و بازی‌های برد-برد تعریف نکنید، بی‌ثباتی اجتماعی و سیاسی ادامه خواهد یافت و عمر کاری‌تان به منازعه سپری خواهد شد.

نُه. سرمایه هر پزشک خوبی، اعتماد بیماران است. این مردم، رنجیده‌خاطر و آزرده پای صندوق رأی آمدند؛ و نیز آن‌ها که دعوت به رأی کردند آبرو گرو گذاشته‌اند به امید ساختن ایران بهتر. برای اعتماد کردن نیم‌بند این مردم و آبروی آن‌ها که حیثیت و اعتبار خود را مصروف بازسازی اعتماد و سرمایه اجتماعی در این کشور کردند، ارزش و اعتبار قائل شوید. موفقیت‌هایی بسازید که اعتماد مردم را تقویت و آبروی کنشگران را افزون کند.

ده. پزشک خوب، رویه و نقشه روشنی برای گام‌های متوالی درمان و حرکت تدریجی در مسیر سلامت دارد. نقشه و رویه حرکت تدریجی را طراحی کنید و با شفافیت و صراحت با مردم به اشتراک بگذارید. جامعه باید بداند به کجا می‌روید تا درباره همراه شدن با شما تصمیم بگیرد.
 
@fazeli_mohammad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ممنوعیت حمله به مراکز و تاسیسات درمانی در بسیاری قوانین و معاهدات بین المللی ذکر شده است.

🇺🇳 طبق ماده ۱۸ کنوانسیون ۴ ژنو:بیمارستان‌های غیرنظامی که برای مراقبت از مجروحان و بیماران، بیماران ناتوان و موارد مرتبط با زایمان تشکیل شده‌اند، در هیچ شرایطی نباید هدف حمله قرار بگیرند و باید همیشه مورد احترام و محافظت طرف‌های درگیری قرار بگیرند.

🇺🇳 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در قطعنامه‌ای که در سال 1970 در مورد اصول اساسی حفاظت از غیرنظامیان در درگیری‌های مسلحانه به تصویب رسید، اعلام کرد که «مکان‌ها یا مناطقی که برای حفاظت انحصاری از غیرنظامیان تعیین شده‌اند، مانند مناطق بیمارستانی یا پناهگاه‌های مشابه، نباید هدف قرار گیرند».

🔺 علاوه بر این بسیاری کشورها در قوانین نظامی خود ممنوعیت حمله به مراکز درمانی را تصریح کرده‌اند. راهنمای نظامی فدراسیون روسیه (1990) بیان می کند که "حمله، بمباران یا تخریب تاسیسات پزشکی" یک روش ممنوعه جنگ است.

🔹 تصویر: حمله امروز روسیه به بیمارستان اطفال اوکراین

#اخلاق_جنگ
#حقوق_بیمار
#کودکان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
As communications professionals, we know that words are more than just words. Words have the power to connect us, or alienate and exclude, sometimes unintentionally.


#رابطه_پزشک_بیمار
💠گروه انسان‌شناسی پزشکی #انجمن_انسان‌شناسی_ایران با همکاری مدرسۀ سه‌نقطه برگزار می‌کند:

📚سلسله‌نشست‌های #نقد_و_بررسی_کتاب

📘ناخوشی ما: درس‌هایی در باب آزادی و همبستگی
نویسنده: #تیموتی_اسنایدر

با حضور:
منتقدان:
دکتر #مزدک_دانشور
دکتر #ابوعلی_ودادهیر

و  مترجم کتاب:
دکتر #علی_کاظمیان

🗓 چهارشنبه، ۳ مرداد ۱۴٠۳
🕕 ساعت ۱۷
📌 این نشست مجازی است.

🌐 لینک شرکت مجازی:
http://meet.google.com/zro-zuws-nob


اسنایدر در این کتاب بیان میکند اگر می‌خواهیم فردفردمان ناخوشی کمتری را تجربه کنیم نیاز به فهم اجتماعی‌تر از سلامتی و بیماری داریم و نمی‌توانیم آزادی‌مان را بدون همبستگی به دست بیاوریم. در فرهنگ «لیبرتارین» آمریکا از این ایده به‌طور ویژه دفاع می‌شود که خدمات سلامت یک امتیاز است. اسنایدر دقیقا این موضوع را نقد می‌کند و استدلال میکند برخورداری از سطح ابتدایی خدمات سلامت، حق همه انسان‌هاست و انسان‌ها حق بنیادین در دسترسی به سطح قابل‌قبولی از خدمات سلامت دارند.
Medical Ethics
Michael Boylan
2nd Edition, 2014
Wiley-Blackwell
416 pages

اخلاق پزشکی
ویراستار: مایکل بویلان
۲٠۱۴

مترجمان:
محمدمهدی ولی زاده، مریم خوشدل روحانی و رحیم سروری زنجانی

انتشارات: دانشگاه علوم پزشکی بقیة الله
از ترس هایت برایم بگو
(قسمت چهارم و احتمالا آخر)

ملینا گفت: "خاله، من از خیلی چیزا میترسم. مامانم چند وقته برای من و برادرم تخت دو طبقه خریده و تخت من طبقه دوم نزدیک سقفه. من از اینکه طبقه دوم بخوابم، میترسم.
میترسم از اینکه اون شخصیتهایی که تو یه فیلم ترسناک چند وقت پیش با دوستام دیدیم، بیان سراغم و اذیتم کنن. کلی عکس و پوستر چسبوندم رو دیوار کنار تختم؛ عروسکهام رو هم شب میارم پیشم. ولی باز میترسم."

با حرکت سر و چشم هام نشون دادم گوش میدم و ازش خواستم ادامه بده.

"خب دیگه از چی میترسم؟!
آهان. یادم اومد."

چشمهایش برق زد انگار مطلب مهمی یادش آمده که باید حتما تعریف کند.
از طرفی سعی میکردم با اشتیاق به صحبتهایش گوش کنم و از طرفی هم کمی نگران زمان نداشته و بیماران دیگرم بودم.
به همکادان دستیار گفتم در این بازه کسی وارد پارتیشن ما نشود (در بخش دندانپزشکی بعضی درمانگاه ها، یونیتها با پارتیشن هایی از هم تفکیک میشوند و درصورتی که کسی وارد نشود، میتوان یک فضای نسبتا خصوصی را تا حدی برای بیمار فراهم کرد؛ البته به شرطی که مراقب بلندی صدا باشی)

ولی در هر صورت، به نظرم میرسید در این لحظه کار درست شنیدن ملیناست و نه به هر قیمتی اصرار به انجام درمان.

ادامه داد: "هفته پیش با عموم اینا رفته بودیم باغ.
تو باغشون یه استخر دارن که خیلی بزرگه. من و داداشم و دختر عمو و پسر عموم خیلی این استخرو دوست داریم. داشتم با دختر عموم آب بازی میکردم که یه دفعه داداشم اومد و محض شوخی، سرم رو گرفت زیر آب. خیلی ترسیدم. فکر کردم الانه که خفه بشم."
با آب و تاب تعریف میکرد. حرکت چشمها، دستها، سرش و لحن تعریف کردنش خیلی بامزه بود؛ و اینها درحالی بود که داشت از ترسهای مهم این روزهاش میگفت و ترکیب شدن اینها با یکدیگر برایم عجیب بود.

به ملینا گفتم: " عجب! خب چیکار کردی؟"

با حالتی برآمده از استیصال گفت: " هیچی! اینقدر دست و پا زدم که تونستم سرم رو از زیر آب بیارم بالا.
مامان و بابام هم نزدیکمون نبودن. تازه وقتی هم به مامانم گفتم دعوام کرد گفت دوباره میخواهی پشت سر داداشت پیش من بدگویی کنی؟

مامانم خیلی وقتها طرف داداشم رو میگیره و تو دعواهای من و داداشم میگه تقصیر منه. از اون روز خیلی بیشتر از داداشم میترسم. سه سال از من بزدگتره ولی بعضی وقتا خیلی وحشی میشه"

از درون احساس بدی داشتم. تجربه استیصالش را تا حدی درک میکردم و برایم دردآور بود. از طرف دیگه در جایگاه یک مادر هم می فهمیدم منصف بودن در دعواهای بین بچه ها راحت نیست و برداشت آنها از رفتارها و تصمیم های تو ممکن است با چیزی که در ذهن و قلبت میگذرد، متفاوت باشد.
به قول یک همکار که در حوزه مشاوره کودک فعالیت میکرد: بچه ها مشاهده گرانی قوی اما مفسرینی ضعیف هستند.

از افکارم بیرون آمدم. فعلا اینجا و این لحظه با ملینا روبرو بودم که به خاطر ترسش از تزریق بی حسی جلوی من نشسته بود، و فرصتی برای گفتگو خواسته بود و دندانی که شرایط خوبی نداشت و باید به درمانش میپرداختم.

لحظه ای مکث کرد و گفت:

"خاله... میونی! من از ترسهام میترسم."

اقرار صادقانه و به زعم من شجاعانه ای بود. اقراری که شاید بسیاری از ما در بزرگسالی از آن فرار میکنیم‌.

اقراری که این دختر ۱۴ ساله با وجود همه شیرین زبانی ها و جذابیتهایش و تعریف و تمجیدها و توجه هایی که اطرافیان به شکلهای مختلف به او نشان میدادند، به زبان آورده بود.

با گفتن این مطالب، به نظر آرامتر میرسید.

به او گفتم: "میفهمم ملینا. منم از چیزای زیادی تو زندگی میترسم. قبلا این ترسها رو مخفی میکردم. الان راحت تر درموردشون حرف میزنم و اگر نیاز باشه، کمک میخوام."

کمی از بعضی ترسهایم برایش گفتم و جمله ای که در کتابی خوانده بودم؛ جمله ای که خیلی برایم ویژه بود:
"آدمهای شجاع کسایی نیستن که نمیترسن؛ اونهایی هستن که میدونن با ترسهاشون چیکار کنن و راهش رو پیدا میکنن."

در این مدت، مرسا هم چند بار سعی کرده بود بیاد داخل پارتیشن و حضور فعالی در تعریفهای ملینا داشته باشد.
لازم شد با او جدی صحبت کنم و بخواهم بیرون منتظر بماند تا نوبتش شود.

صحبت با ملینا که به اینجا رسید، به او گفتم: " ممنونم ملینا که از ترسهات برام گفتی. منم ازت یاد گرفتم. حالا اگه موافق باشی، کار دندونت رو شروع کنیم."

ملینا درحالیکه لبخند میزد گفت: "باشه خاله؛ من آماده ام."

بی حسی را آرام برایش تزریق کردم و مسیر درمان ادامه یافت.

در حین کار، به خیلی چیزها فکر میکردم: به ترسهای ملینا، به ترسهای خودم، به رابطه ملینا و مادرش که شاید نیاز بود ترمیم شود؛ به پدیده "کانون گرم خانواده" با همه آسیبها و تهدیدهایش و به سهم خودم برای بهبود شرایط ملینا، حال که صحبتهایش را شنیده بودم...

پایان

#روایت_ترس

@ravayatdarmanzendegi
به بهانه روز پزشک 

من یک پزشک زنم؛
در میانهٔ همین مدرنیتهٔ بلاتکلیف‌ماندهٔ سنت‌زده!


ساعت‌های روز که سلانه سلانه روی هم سوار می‌شوند و آماس‌کرده و سنگین به غروب نزدیک می‌شوند، من به آدم‌های بی‌شماری فکر می‌کنم که از صبح بوده‌ام و حالا دیگر نیستم!
 اولِ صبح، در تاریک روشن خانه، ساعت موبایل که لجوجانه زنگ می‌زد و چشم‌های چسبیده به خوابم را به بیداری می‌خواند، هنوز همان دخترک حرف گوش کن نوجوانی بودم که دلش می‌خواست بالاخره یک روز فارغ از همه درس‌ها و امتحان‌های دنیا تا لنگ ظهر بخوابد و اضطرابِ کارِ نکرده‌ای بیدارش نکند. 
لجاجتِ ساعت که دست از سرِ بازیگوشیِ رویاهایم برنداشت، به ناچار بیدار شدم و خانم خانه‌دار منظمی شدم که کارهایش را در ذهنش لیست می‌کرد تا قبل از ترک خانه خیالش از غذای ظهر و لباس‌های روی بند و ظرف‌های توی ظرفشویی راحت باشد. 
چایی را که دم کردم، مادر مسئولیت پذیری شدم که تند تند ظرف غذای دخترک پنج ساله را برای مهد کودک آماده می‌کرد و همه هسته‌های سیاه هندوانه قاچ شده را خارج می‌کرد تا دخترک غر نزند که چرا هندوانه‌ها این همه هسته دارند!
 تخم مرغ که توی ماهیتابه جیلیز ویلیز می‌کرد و نیمرو می‌شد، همانطور که شعله زیر قابلمه برنج را تنظیم می‌کردم، آشپز سختگیری بودم که می‌خواست مطمئن باشد دانه برنج نه زیادی نرم شده نه حتی کمی زِل. 
دخترک را که از خواب بیدار می‌کردم، همبازی پنج ساله‌ای شده بودم و صدای میو میو در می‌آوردم تا به ذوق گربه عروسکی‌اش، که توی بغلش خوابانده بود، با خوش اخلاقی بیدار شود. 
جلوی آینه که لباس می‌پوشیدم، خانم جوان امروزی خوش‌پوشی بودم که مشغله‌های متعدد زندگی او را از ظاهرش غافل نکرده بود.
 همانطور که ادا اطوار دخترک را یکی یکی به جا می‌آوردم، کتاب و دفترهایم را توی بگ پارچه‌ای چیدم تا اگر نیم ساعتی زودتر از کار بیمارستان فارغ شدم به عادت همیشه چند ورقی کتاب غیر پزشکی بخوانم و زن روشنفکری باشم که از حال و هوای زمانه‌اش عقب نمانده. 

بعد از هزار رفت و برگشت دخترک به اتاقش، وقتی بالاخره کوله پشتی او و کوله بار خودم را روی صندلی عقب ماشین گذاشتم و روی صندلی راننده جا خوش کردم، راننده قانونمداری شدم که در عین حال می‌خواستم به راننده مرد شاسی بلندِ سیاه پشت سرم حالی کنم دست فرمانم به اندازه همه راننده‌های پایبند مقررات آنقدر خوب هست که چراغ زدن‌های بی‌وقفه‌اش را بی‌خیال شوم و نگذارم به جرم رانندگی زنانه‌ام! مجبورم کند کنار بگیرم تا بتواند سرعت مجاز را رد کند و سبقت بگیرد. 
دخترک را که به مهد کودک سپردم، همانطور که آلبوم علیرضا قربانی را برای هزارمین بار پلی می‌کردم، به یادم می‌سپردم قبل از شروع درمانگاه از دستیار کشیک دیشب، احوال مریض بستری را بگیرم و یادش بیندازم جواب آزمایشات امروزش را به من هم اطلاع دهد. 
به درمانگاه که رسیدم و مانتو درآوردم و روپوش پزشکی‌ام را پوشیدم دوباره آنکولوژیستی شده بودم که باید پرونده همه سی چهل بیمار قدیمی و جدید را ورق بزنم؛ حواسم به آزمایش پروستات پیرمرد مؤدب سرطان پروستات باشد؛  ذهنم از عوارض شیمی‌درمانی مادر جوان کنسر روده غافل نماند؛  گریه‌های پیرزن کم طاقت شده کنسر پستان را هم مرهم باشم.
 وسط پرونده‌ها و داروها و بیمارها، استادی هم بودم که یادش بماند نکته‌های آموزشی بیمار لنفوم را، که درمانش با بقیه لنفوم‌ها فرق می‌کند، به دستیار جوانش گوشزد کند.
 منشی گروه که وارد درمانگاه شد و کاغذ تایپ شده سوالات امتحان را روی میزم گذاشت معلمی شدم که سوال‌ها را چک می‌کرد تا برای امتحان درست تایپ شده باشند و همزمان در ذهنم سبک سنگین می‌کردم سوال‌ها برای دانشجوهای پزشکی زیاد سخت یا حتی زیاد هم آسان نباشد.
 وقتی برادرِ زنِ جوان مبتلا به سارکوم، که متاستازهای ریه متعدد دارد و چند روزی است با تنگی نفس شدید بستری شده، شرح حال روزهای سختِ خواهرش را می‌داد، من وسط همه آدم‌هایی که از صبح بودم و نبودم، انسان ناتوانی شدم که علم هم برای یاری به زن جوان به کمکم نمی‌شتافت؛ و چاره‌ای جز تسلیم، و انتقال خبر بد به همراهِ بیمارِ جوانم نداشتم. 
ویزیت مریض‌ها که تمام شد، به اتاق مسئول بخش پریدم و در مورد تعویض قطعه خراب شده دستگاه رادیوتراپی بیمارستان پرس و جو کردم؛ مسئول فنی بخش بودم و باید در جریان اتفاقات روزانه بخش قرار می‌گرفتم.
 بعد از ظهر که خودم و درمانگاه و منشی، همه از بارِ تن ده‌ها بیمار سرطانی از نفس افتاده بودیم؛ و برای دوباره نفس تازه کردن، چای می‌نوشیدیم؛ من رمان‌ها و کتاب‌هایم را روی میز درمانگاهم چیده بودم و دوباره همان دخترک بیست ساله عشقِ رمانی شده بودم که با کلمه‌ها خستگی به در می‌کند.
 از بیمارستان که به خیابان زدم و ویترین مغازه‌ها را یکی یکی و سرسری از نظر گذراندم، مادر جوانی بودم که می‌خواست همراه دخترکش ورزش و شنا کند و مجبور بود از همین یکی دو ساعت‌های آخر روز قبل از رسیدن به خانه برای خریدِ هرچه لازم بود استفاده کند.
 خسته از بار خستگی همه آدم‌هایی که شمردم و نشمردم، به خانه که رسیدم،
 دوباره باید پنج ساله می‌شدم و همبازی خیال‌های دخترک. 
دوباره باید زن خانه‌داری می‌شدم در دغدغه ناهار فردا.
دوباره باید خانم جوان مبادی آدابی می‌شدم در فکر مهمانی آخر هفته. 

آخر شب وقتی در حسرت نوشتن، قلم به دست می‌گرفتم نویسنده‌ای بودم که دلش می‌خواست وقت داشته باشد کتاب دومش را بنویسد و همه قصه‌های نگفته‌اش را قلم بزند. 

روز به آخر می‌رسید و آدم‌هایی که درون من باید می‌دویدند و می‌رسیدند، به آخر نمی‌رسید…

 و این قصه هر روز و به تعداد همهٔ ما، زنهای این سرزمین ادامه دارد…


دکتر سمیرا رزاقی
متخصص رادیوآنکولوژی


https://www.tgoop.com/metastatic
2024/12/20 04:59:52
Back to Top
HTML Embed Code: