Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
What is palliative care and how can it be assessed?
» مراقبت تسکینی کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنها را که با چالشهای ناشی از بیماریهای تهدیدکننده زندگی مواجه هستند بهبود میبخشد.
» در سطح جهانی، تنها حدود ۱۴٪ از افرادی که به مراقبت تسکینی نیاز دارند، در حال حاضر آن را دریافت میکنند.
» مقررات غیرضروری و محدودکننده درباره مورفین و دیگر داروهای کنترلشده ضروری برای مراقبت تسکینی، دسترسی به مراقبت مناسب را از بیماران سلب میکند.
» ارائه زودهنگام مراقبت تسکینی، از بستری شدنهای غیرضروری و استفاده بیش از حد از خدمات درمانی جلوگیری میکند.
» نیاز جهانی به مراقبت تسکینی بهدلیل پیر شدن جمعیتها و افزایش بار بیماریهای غیرواگیر و برخی بیماریهای واگیر، همچنان در حال افزایش خواهد بود.
#مراقبتهای_تسکینی
#کیفیت_زندگی
#حقوق_بیمار
» مراقبت تسکینی کیفیت زندگی بیماران و خانوادههای آنها را که با چالشهای ناشی از بیماریهای تهدیدکننده زندگی مواجه هستند بهبود میبخشد.
» در سطح جهانی، تنها حدود ۱۴٪ از افرادی که به مراقبت تسکینی نیاز دارند، در حال حاضر آن را دریافت میکنند.
» مقررات غیرضروری و محدودکننده درباره مورفین و دیگر داروهای کنترلشده ضروری برای مراقبت تسکینی، دسترسی به مراقبت مناسب را از بیماران سلب میکند.
» ارائه زودهنگام مراقبت تسکینی، از بستری شدنهای غیرضروری و استفاده بیش از حد از خدمات درمانی جلوگیری میکند.
» نیاز جهانی به مراقبت تسکینی بهدلیل پیر شدن جمعیتها و افزایش بار بیماریهای غیرواگیر و برخی بیماریهای واگیر، همچنان در حال افزایش خواهد بود.
#مراقبتهای_تسکینی
#کیفیت_زندگی
#حقوق_بیمار
چامسکی: دانشگاه بنگاهی تجاری شده است
بهنظر نوآم چامسکی، رسالت واقعی دانشگاه پرورش تفکر انتقادی، خلاقیت، استقلال ذهنی و مشارکت دموکراتیک است؛ یعنی دانشگاه باید فضایی باشد برای رشد انسانهایی آگاه، پرسشگر و مسئول در برابر جامعه.
او باور دارد که دانشگاه باید به دانشجویان نهتنها دانش تخصصی، بلکه توانایی اندیشیدن، نقد وضع موجود و مشارکت فعال در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی را بدهد. همچنین، رابطه میان استاد و دانشجو باید انسانی، نزدیک و سازنده باشد؛ نه اینکه در چارچوب کلاسهای بزرگ و قراردادهای موقتی از بین برود.
اما بهگفته چامسکی، دانشگاههای امروز از این رسالت ناتوان شدهاند، زیرا تحت سلطه منطق نئولیبرالی قرار گرفتهاند: کاهش هزینه، افزایش کنترل، حذف امنیت شغلی و تجاریسازی آموزش. در این ساختار، نه آزادی فکری جایی دارد، نه مشارکت واقعی، نه فرصت برای رشد خلاقانه.
در نتیجه، دانشگاهها بهجای اینکه موتور دموکراسی و عدالت باشند، به ابزار بازتولید سلطه اقتصادی و فکری تبدیل شدهاند.
ترجمه مقاله نوام چامسکی را میتوانید در سایت ترجمان بخوانید.
بهنظر نوآم چامسکی، رسالت واقعی دانشگاه پرورش تفکر انتقادی، خلاقیت، استقلال ذهنی و مشارکت دموکراتیک است؛ یعنی دانشگاه باید فضایی باشد برای رشد انسانهایی آگاه، پرسشگر و مسئول در برابر جامعه.
او باور دارد که دانشگاه باید به دانشجویان نهتنها دانش تخصصی، بلکه توانایی اندیشیدن، نقد وضع موجود و مشارکت فعال در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی را بدهد. همچنین، رابطه میان استاد و دانشجو باید انسانی، نزدیک و سازنده باشد؛ نه اینکه در چارچوب کلاسهای بزرگ و قراردادهای موقتی از بین برود.
اما بهگفته چامسکی، دانشگاههای امروز از این رسالت ناتوان شدهاند، زیرا تحت سلطه منطق نئولیبرالی قرار گرفتهاند: کاهش هزینه، افزایش کنترل، حذف امنیت شغلی و تجاریسازی آموزش. در این ساختار، نه آزادی فکری جایی دارد، نه مشارکت واقعی، نه فرصت برای رشد خلاقانه.
در نتیجه، دانشگاهها بهجای اینکه موتور دموکراسی و عدالت باشند، به ابزار بازتولید سلطه اقتصادی و فکری تبدیل شدهاند.
ترجمه مقاله نوام چامسکی را میتوانید در سایت ترجمان بخوانید.
ترجمان
چامسکی: دانشگاه بنگاهی تجاری شده است
نوآم چامسکی، اَلترنت — استخدام حقالتدریسی اساتید پدیدۀ استخدام حق التدریسی، بخشی از مدلی تجاری است؛ بهنوعی شبیه به استخدام کارمندان والمارت است؛ کارمندانی که از مزایا محروماند. اساتید دانشگاه، امروزه بیش از پیش، براساس مدل والمارت، یعنی بهشکل حقالزحمهای…
🏨 پنج روز در مموریال: تصمیمهای مرگ و زندگی در دل بحران
کتاب «پنج روز در مموریال» روایت تکاندهندهای از پزشکان و پرستارانی است که در شرایط بحرانی پس از طوفان کاترینا، میان اخلاق و بقا گرفتار شدند. آیا رها کردن بیماران بدحال برای حفظ جان دیگران تصمیمی درست بود؟ این کتاب نشان میدهد که بحرانها نهتنها زیرساختها، بلکه اخلاقیات و انسانیت را نیز به چالش میکشند.
سال ۲۰۲۲ مینی سریالی با همین نام بر اساس کتاب تولید شده است.
#تخصیص_منابع
#تصمیم_اخلاقی
#پنج_روز_در_مموریال
#معرفی_کتاب
کتاب «پنج روز در مموریال» روایت تکاندهندهای از پزشکان و پرستارانی است که در شرایط بحرانی پس از طوفان کاترینا، میان اخلاق و بقا گرفتار شدند. آیا رها کردن بیماران بدحال برای حفظ جان دیگران تصمیمی درست بود؟ این کتاب نشان میدهد که بحرانها نهتنها زیرساختها، بلکه اخلاقیات و انسانیت را نیز به چالش میکشند.
سال ۲۰۲۲ مینی سریالی با همین نام بر اساس کتاب تولید شده است.
#تخصیص_منابع
#تصمیم_اخلاقی
#پنج_روز_در_مموریال
#معرفی_کتاب
Forwarded from درمان به روایت زندگی🩺✍🌾🌊
دستهایم را رها کن مادر (قسمت اول)
آن روز صبح در حالی به درمانگاه رفتم که کمی دیر شده بود. با شتاب وارد درمانگاه شدم.
درمانگاه کوچکی بود با یک اتاق برای پزشک عمومی، یک اتاق برای تزریقات، یک داروخانه و یک واحد دندانپزشکی با دو یونیت. از آن دست ساختمانهای قدیمی که بازسازی شده و به آن رسیده بودند؛ با سقفی بلند و دور از دسترس.
در سالن انتظار روبروی بخش دندانپزشکی، چند نفر نشسته بودند. به محض اینکه وارد شدم، صدایی شبیه فریادی تیز و تا حدی هم گنگ به گوشم خورد. از شنیدن صدا، در بدو ورود ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم. درحالیکه سریع به طرف واحد دندانپزشکی میرفتم، نگاهی به سالن انتظار انداختم. پسری را دیدم حدودا ۱۵ یا ۱۶ ساله که کنار مادرش نشسته بود. صدای فریاد، از طرف او بود. هر چند ثانیه یک بار فریادی میزد گویی این روش طبیعی ارتباط برقرار کردنش با مادر بود.
لباسم را عوض کردم و آماده ویزیت بیماران معاینه شدم. از همکار منشی خواستم که این مادر و پسر را در اولویت معاینه قرار دهد.
آن زن و پسرش وارد شدند. اسمش نسرین بود و تقریبا ۵۰ ساله به نظر میرسید و خسته. برای معاینه دندانهایش آمده بود. نسرین روی یونیت دراز کشید و رحیم، پسرش، در نزدیکی او ایستاد.
یکی از اولین چیزهایی که در ارتباط این مادر و پسر توجهم را جلب کرد، تسمه ای چرمی بود که از سمتی به دستان زن بسته شده بود و از سمت دیگر به دستان پسرش، رحیم. فکر میکنم طول تسمه نزدیک بیست سانتی متری میشد.
قبل از اینکه معاینه را شروع کنم از نسرین پرسیدم چرا از این تسمه استفاده میکند؟
نسرین توضیح داد که رحیم اتیسم دارد (دقیقتر بگویم در طیف اتیسم قرار دارد) و مدتهاست که به هم ریختگی های حسی و روانشناختی او، به خصوص بعد از سن بلوغ بدتر شده و کنترل او به قدری برای مادر دشوار شده بود که وقتی با هم بیرون میرفتند، نسرین با تسمه ای دست او را به دستان خود میبست تا مبادا فرار کند.
رحیم از کودکی به واسطه تشخیص دیرهنگام مشکل اتیسم، ضعف مالی خانواده و فوت پدر آموزش خاصی دریافت نکرده بود و با ورود به نوجوانی، میزان آموزش پذیری او بسیار کم شده بود.
نسرین میگفت که رحیم ممکن است در کوچه و خیابان، بی هوا شروع به دویدن کند و نگران بود که رحیم را گم کند یا خدای نکرده رحیم تصادف کند.
معاینه دهان و دندانهای نسرین را انجام دادم. در حین معاینه ترسی از صداهای احتمالی یا حرکات ناگهانی رحیم داشتم و عملا در یک حالت هشدار درونی بودم؛ یکی دو بار رحیم فریاد زد و با وجود وضعیت آماده باشی که برای خودم تدارک دیده بودم، باز هم میترسیدم و بالا میپریدم. این شرایط از جهتی مرا به خنده مینداخت و سعی میکردم خنده ام را کنترل کنم؛
چندگانه عجیبی بود: ترس، طنزی تلخ و دلسوزی.
سابقه نسبتا خوبی که به زعم خودم در دندانپزشکی برای ارتباط برقرار کردن با کودک و نوجوان داشتم، در تعامل با رحیم ناتوان بودم. نمیتوانستم با او ارتباطی برقرار کنم و متاسفانه شاید گاهی این فکر هم از سرم میگذشت که خوب شد مادرش بیمار منست؛ نه خودش!
این افکار درحالی از سرم میگذشت که در اوایل مسیر پایان نامه ای بودم که به حوزه دندانپزشکی افراد دارای معلولیت مرتبط بود و من نابلد و بی تجربه در عمل... من هم مثل خیلی از همکارانم آموزشی در این زمینه دریافت نکرده بودم و اقتضائات شرایط یک فرد دارای معلولیت یا خانواده او را درک نمیکردم.
رادیوگرافی های مورد نیاز را برای نسرین تجویز کردم و از همکار منشی خواستم که به او زودتر نوبت دهد.
در حال انجام این کارها بودم که نسرین رو به من کرد و گفت: خانم دکتر! لطفا کار دندانهای من را در یکی دو جلسه تمام کنید...
از درخواست نسرین کمی جا خوردم. سبک کار من در دندانپزشکی با طمانینه است و این معمولا جزو اصول کارم بوده که روال درمان را برای بیمار توضیح دهم، برخی درمانها به ویژه عصب کشی را در دو یا بعضا بسته به شرایط دندان سه جلسه، انجام دهم و دقت و بعضا وسواس خاصی در انجام درمانهایم داشته باشم.
دلیل این درخواست را از نسرین پرسیدم.
-- خانم دکتر! من کسی را ندارم که پیش رحیم خانه بماند. شوهرم سالها پیش به رحمت خدا رفته. اینجا هم فامیلی ندارم؛ اگر هم داشتم، کسی نمیتوانست پیش رحیم در خانه مراقبش باشد. فقط خودم از پس رحیم برمیایم. یه جاهایی هم مجبور میشوم کتکش بزنم، این جور مواقع عذاب وجدان میگیرم ولی چاره ای ندارم.
برای نوبتهای دندانپزشکیم هم نمیتوانم او را با خودم بیاورم؛ برای شما دست و پا گیر است و بهتان اجازه کار نمی دهد. لطفا در یکی دو جلسه کارهای مرا انجام دهید؛ در خانه دستهایش را به نرده های پنجره میبندم و میایم دندانهایم را درست میکنم و برمیگردم.
آن روز صبح در حالی به درمانگاه رفتم که کمی دیر شده بود. با شتاب وارد درمانگاه شدم.
درمانگاه کوچکی بود با یک اتاق برای پزشک عمومی، یک اتاق برای تزریقات، یک داروخانه و یک واحد دندانپزشکی با دو یونیت. از آن دست ساختمانهای قدیمی که بازسازی شده و به آن رسیده بودند؛ با سقفی بلند و دور از دسترس.
در سالن انتظار روبروی بخش دندانپزشکی، چند نفر نشسته بودند. به محض اینکه وارد شدم، صدایی شبیه فریادی تیز و تا حدی هم گنگ به گوشم خورد. از شنیدن صدا، در بدو ورود ترسیدم ولی به روی خودم نیاوردم. درحالیکه سریع به طرف واحد دندانپزشکی میرفتم، نگاهی به سالن انتظار انداختم. پسری را دیدم حدودا ۱۵ یا ۱۶ ساله که کنار مادرش نشسته بود. صدای فریاد، از طرف او بود. هر چند ثانیه یک بار فریادی میزد گویی این روش طبیعی ارتباط برقرار کردنش با مادر بود.
لباسم را عوض کردم و آماده ویزیت بیماران معاینه شدم. از همکار منشی خواستم که این مادر و پسر را در اولویت معاینه قرار دهد.
آن زن و پسرش وارد شدند. اسمش نسرین بود و تقریبا ۵۰ ساله به نظر میرسید و خسته. برای معاینه دندانهایش آمده بود. نسرین روی یونیت دراز کشید و رحیم، پسرش، در نزدیکی او ایستاد.
یکی از اولین چیزهایی که در ارتباط این مادر و پسر توجهم را جلب کرد، تسمه ای چرمی بود که از سمتی به دستان زن بسته شده بود و از سمت دیگر به دستان پسرش، رحیم. فکر میکنم طول تسمه نزدیک بیست سانتی متری میشد.
قبل از اینکه معاینه را شروع کنم از نسرین پرسیدم چرا از این تسمه استفاده میکند؟
نسرین توضیح داد که رحیم اتیسم دارد (دقیقتر بگویم در طیف اتیسم قرار دارد) و مدتهاست که به هم ریختگی های حسی و روانشناختی او، به خصوص بعد از سن بلوغ بدتر شده و کنترل او به قدری برای مادر دشوار شده بود که وقتی با هم بیرون میرفتند، نسرین با تسمه ای دست او را به دستان خود میبست تا مبادا فرار کند.
رحیم از کودکی به واسطه تشخیص دیرهنگام مشکل اتیسم، ضعف مالی خانواده و فوت پدر آموزش خاصی دریافت نکرده بود و با ورود به نوجوانی، میزان آموزش پذیری او بسیار کم شده بود.
نسرین میگفت که رحیم ممکن است در کوچه و خیابان، بی هوا شروع به دویدن کند و نگران بود که رحیم را گم کند یا خدای نکرده رحیم تصادف کند.
معاینه دهان و دندانهای نسرین را انجام دادم. در حین معاینه ترسی از صداهای احتمالی یا حرکات ناگهانی رحیم داشتم و عملا در یک حالت هشدار درونی بودم؛ یکی دو بار رحیم فریاد زد و با وجود وضعیت آماده باشی که برای خودم تدارک دیده بودم، باز هم میترسیدم و بالا میپریدم. این شرایط از جهتی مرا به خنده مینداخت و سعی میکردم خنده ام را کنترل کنم؛
چندگانه عجیبی بود: ترس، طنزی تلخ و دلسوزی.
سابقه نسبتا خوبی که به زعم خودم در دندانپزشکی برای ارتباط برقرار کردن با کودک و نوجوان داشتم، در تعامل با رحیم ناتوان بودم. نمیتوانستم با او ارتباطی برقرار کنم و متاسفانه شاید گاهی این فکر هم از سرم میگذشت که خوب شد مادرش بیمار منست؛ نه خودش!
این افکار درحالی از سرم میگذشت که در اوایل مسیر پایان نامه ای بودم که به حوزه دندانپزشکی افراد دارای معلولیت مرتبط بود و من نابلد و بی تجربه در عمل... من هم مثل خیلی از همکارانم آموزشی در این زمینه دریافت نکرده بودم و اقتضائات شرایط یک فرد دارای معلولیت یا خانواده او را درک نمیکردم.
رادیوگرافی های مورد نیاز را برای نسرین تجویز کردم و از همکار منشی خواستم که به او زودتر نوبت دهد.
در حال انجام این کارها بودم که نسرین رو به من کرد و گفت: خانم دکتر! لطفا کار دندانهای من را در یکی دو جلسه تمام کنید...
از درخواست نسرین کمی جا خوردم. سبک کار من در دندانپزشکی با طمانینه است و این معمولا جزو اصول کارم بوده که روال درمان را برای بیمار توضیح دهم، برخی درمانها به ویژه عصب کشی را در دو یا بعضا بسته به شرایط دندان سه جلسه، انجام دهم و دقت و بعضا وسواس خاصی در انجام درمانهایم داشته باشم.
دلیل این درخواست را از نسرین پرسیدم.
-- خانم دکتر! من کسی را ندارم که پیش رحیم خانه بماند. شوهرم سالها پیش به رحمت خدا رفته. اینجا هم فامیلی ندارم؛ اگر هم داشتم، کسی نمیتوانست پیش رحیم در خانه مراقبش باشد. فقط خودم از پس رحیم برمیایم. یه جاهایی هم مجبور میشوم کتکش بزنم، این جور مواقع عذاب وجدان میگیرم ولی چاره ای ندارم.
برای نوبتهای دندانپزشکیم هم نمیتوانم او را با خودم بیاورم؛ برای شما دست و پا گیر است و بهتان اجازه کار نمی دهد. لطفا در یکی دو جلسه کارهای مرا انجام دهید؛ در خانه دستهایش را به نرده های پنجره میبندم و میایم دندانهایم را درست میکنم و برمیگردم.
Forwarded from درمان به روایت زندگی🩺✍🌾🌊
نسرین به واسطه معرفی یکی دیگر از مادرانی که فرزند مبتلا به اتیسم داشت و قبلا بیمارم بود، از آن طرف شهر آمده بود اینجا پیش من؛ تعرفه های این درمانگاه به نسبت خیلی جاهای شهر پایین تر بود و بالا بودن تعرفه های دندانپزشکی مانع از این میشد که او به مرکزی مراجعه کند که نزدیک خانه اش باشد...
🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃
حکایت غریبیست زندگی با فرزندان دارای معلولیت...
قصه های زیادیست که شنیده نشده اند
و کارهای زیادیست که انجام نشده اند
حرفهای نگفته فراوانیست که باید گفته شوند
و فریادهایی که باید درک شوند...
(این روایت ادامه دارد)
@ravayatdarmanzendegi
🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃
حکایت غریبیست زندگی با فرزندان دارای معلولیت...
قصه های زیادیست که شنیده نشده اند
و کارهای زیادیست که انجام نشده اند
حرفهای نگفته فراوانیست که باید گفته شوند
و فریادهایی که باید درک شوند...
(این روایت ادامه دارد)
@ravayatdarmanzendegi
🔹 ارتقای محیط آموزشی و مقابله با آزار و قلدری 🔹
آقای دکتر بهنام شکیبا، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران و متخصص اورولوژی، با هدف ایجاد محیط آموزشی سالمتر و کاهش میزان قلدری و آزار در فضای دانشگاهی، محتوای ارزشمندی را در صفحه اینستاگرام خود منتشر میکنند.
صفحه iranianmwcw با تمرکز بر مصادیق آزار و رفتارهای غیرمدنی در محیطهای علمی، بستری برای آگاهیبخشی، و بهبود شرایط آموزشی فراهم کرده است.
🔗 جهت آشنایی بیشتر و بهرهمندی از مطالب آموزشی، صفحه را دنبال کنید:
Instagram:
https://www.instagram.com/iranianmwcw
#آزار
#قلدری
#رفتار_مدنی
#حقوق_فراگیران
آقای دکتر بهنام شکیبا، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران و متخصص اورولوژی، با هدف ایجاد محیط آموزشی سالمتر و کاهش میزان قلدری و آزار در فضای دانشگاهی، محتوای ارزشمندی را در صفحه اینستاگرام خود منتشر میکنند.
صفحه iranianmwcw با تمرکز بر مصادیق آزار و رفتارهای غیرمدنی در محیطهای علمی، بستری برای آگاهیبخشی، و بهبود شرایط آموزشی فراهم کرده است.
🔗 جهت آشنایی بیشتر و بهرهمندی از مطالب آموزشی، صفحه را دنبال کنید:
Instagram:
https://www.instagram.com/iranianmwcw
#آزار
#قلدری
#رفتار_مدنی
#حقوق_فراگیران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
American surgeon tells UN many of his patients in Gaza were children
جراح آمریکایی متخصص تروما، دکتر فیروز سیدوا، در نشست شورای امنیت سازمان ملل روایت دستاولی از فروپاشی سیستم بهداشت و درمان غزه ارائه کرد.
او جزییاتی از مشاهدات خود از هدف گرفته شدن افراد غیرنظامی و کودکان را بیان کرد. «این صرفا شکست سیستم خدمات سلامت نیست، بلکه سیستم، بهطور نظاممند و از طریق نقض قوانین بینالمللی از هم پاشیده شده است.» او قحطی ساخت بشر را محکوم کرد که اکنون شمار بیشتری از غیرنظامیان را نسبت به بمبارانها به کام مرگ میکشاند.
بر اساس بررسی روانپزشکان، تقریباً نیمی از کودکان غزه اکنون افکار خودکشی دارند و میپرسند: «چرا من همراه خانوادهام نمردم؟» دکتر سیدوا از شورای امنیت درخواست کرد تا هفت اقدام، از جمله اعمال تحریم تسلیحاتی را اجرا کند و بیعملی آنها را «گواهی بر فروپاشی وجدان» توصیف کرد: «شما نمیتوانید ادعای ناآگاهی کنید، هنگامی که کودکان دیگر تمایلی به زندگی ندارند.»
#مسئولیت_اجتماعی_پزشکان
#حمایت_طلبی
#خدمات_سلامت
#درگیری_نظامی
جراح آمریکایی متخصص تروما، دکتر فیروز سیدوا، در نشست شورای امنیت سازمان ملل روایت دستاولی از فروپاشی سیستم بهداشت و درمان غزه ارائه کرد.
او جزییاتی از مشاهدات خود از هدف گرفته شدن افراد غیرنظامی و کودکان را بیان کرد. «این صرفا شکست سیستم خدمات سلامت نیست، بلکه سیستم، بهطور نظاممند و از طریق نقض قوانین بینالمللی از هم پاشیده شده است.» او قحطی ساخت بشر را محکوم کرد که اکنون شمار بیشتری از غیرنظامیان را نسبت به بمبارانها به کام مرگ میکشاند.
بر اساس بررسی روانپزشکان، تقریباً نیمی از کودکان غزه اکنون افکار خودکشی دارند و میپرسند: «چرا من همراه خانوادهام نمردم؟» دکتر سیدوا از شورای امنیت درخواست کرد تا هفت اقدام، از جمله اعمال تحریم تسلیحاتی را اجرا کند و بیعملی آنها را «گواهی بر فروپاشی وجدان» توصیف کرد: «شما نمیتوانید ادعای ناآگاهی کنید، هنگامی که کودکان دیگر تمایلی به زندگی ندارند.»
#مسئولیت_اجتماعی_پزشکان
#حمایت_طلبی
#خدمات_سلامت
#درگیری_نظامی
سطح شواهد کافی: دانشگاه یا دادگاه
یکی از موضوعات مهم در رسیدگی به گزارشات آزار جنسی در محیطهای دانشگاهی، تفاوت سطح شواهد در مقایسه با محاکم قضایی است. آگاهی از این تفاوتها برای حفظ عدالت و امنیت محیط دانشگاه بسیار اهمیت دارد.
در محیط دانشگاه و اداری
سطح شواهد مورد نیاز «ارجحیت دلایل» یا Preponderance of the Evidence است. در این استاندارد، کافی است نشان داده شود که احتمال وقوع تخلف بیش از ۵۰ درصد است. این سطح شواهد بهمنظور حمایت از محیطی امنتر در دانشگاهها و رسیدگی سریعتر به شکایات استفاده میشود.
در دادگاههای کیفری
سطح شواهد «فراتر از شک معقول» یا Beyond a Reasonable Doubt است. این بالاترین سطح شواهد در نظامهای قضایی است و نیازمند ارائه شواهدی است که هیچ تردید منطقی درباره وقوع جرم باقی نگذارد.
این تفاوت در سطح شواهد به دلیل اهمیت ایمنی در محیط کار و دانشگاههاست.
#دانشگاه_امن
#سطح_شواهد
#آزار_جنسی
یکی از موضوعات مهم در رسیدگی به گزارشات آزار جنسی در محیطهای دانشگاهی، تفاوت سطح شواهد در مقایسه با محاکم قضایی است. آگاهی از این تفاوتها برای حفظ عدالت و امنیت محیط دانشگاه بسیار اهمیت دارد.
در محیط دانشگاه و اداری
سطح شواهد مورد نیاز «ارجحیت دلایل» یا Preponderance of the Evidence است. در این استاندارد، کافی است نشان داده شود که احتمال وقوع تخلف بیش از ۵۰ درصد است. این سطح شواهد بهمنظور حمایت از محیطی امنتر در دانشگاهها و رسیدگی سریعتر به شکایات استفاده میشود.
در دادگاههای کیفری
سطح شواهد «فراتر از شک معقول» یا Beyond a Reasonable Doubt است. این بالاترین سطح شواهد در نظامهای قضایی است و نیازمند ارائه شواهدی است که هیچ تردید منطقی درباره وقوع جرم باقی نگذارد.
این تفاوت در سطح شواهد به دلیل اهمیت ایمنی در محیط کار و دانشگاههاست.
#دانشگاه_امن
#سطح_شواهد
#آزار_جنسی
قلب گِلی 💚
BRITTANY NEZIENWA
2025 ABIM Foundation Building Trust Essay Contest Winner
در بیمارستانی که صداهای کدهای پزشکی بلندتر از لالاییها بود و شفا با میلیگرم اندازهگیری میشد، پسری بود که جادو در دستانش داشت. هشتساله، کوچکتر از سنش، طوفانی آرام با چشمان قهوهای درشت و مچهایی که با نوار چسب بسته شده بودند. او نام هر پرستار و ریتم هر بوق دستگاه را میشناخت. بیماری مثل مهمانی بلندمدت در زندگیاش جا خوش کرده بود، اما او بهندرت اجازه میداد شادی را از قلمرو اتاق بازیاش بدزدد.
من او را در حین گشتهایم بهعنوان داوطلب ملاقات کردم. خواهرش هم آنجا بود. سالم، پرجنبوجوش و پر سر و صدا، بهگونهای که فقط خواهر و برادرهای کودکان بیمار بلدند، سعی میکرد سکوتهای ناشی از بیماری را پر کند. اما من او را تماشا میکردم. متمرکز، آرام و دقیق با گِلش، انگار چیزی میساخت که معنای عمیقتری از آنچه دیگران متوجه میشدند داشت.
یک روز بعدازظهر، وقتی یک تیکه گِل سبز تازه به او دادم، سرش را بلند کرد و زمزمه کرد: « برای دکتر ر. یه چیزی درست میکنم.»
دکتر ر. پزشک جوانی با چشمانی مهربان و کفشهای کتانی بهجای کفشهای رسمی، که رسمیت را با راحتی عوض کرده بود، بهجای نصیحت، گوش میداد و پزشکی را کمتر فرمولی و بیشتر شبیه گفتوگو پرکتیس میکرد. کسی که با بچهها طوری صحبت نمیکرد که انگار شیشهاند.
دستهای پسر با دقت حرکت میکردند، نه فقط یک شکل، بلکه یک تشکر را میساختند. گفت: «اون قراره منو زود خوب کنه»، انگار این هم چیزی بود که باید منتظرش باشد، مثل زنگ تفریح. «برای همین میخوام بهش چیزی بدم که اگه یادم رفت، داشته باشه.»
آن موقع نمیدانستم که عمل جراحی برای صبح روز بعد برنامهریزی شده بود. نمیدانستم که هدیهاش فقط یک کاردستی نبود. راهی بود برای نگهداشتن چیزی آشنا، در صورتی که بعد از عمل همهچیز متفاوت به نظر برسد. سرعت بیمارستان جایی برای احساسات باقی نمیگذارد. پرستاری که عجله داشت، نگاهی به مجسمه گِلی انداخت و گفت: «قشنگه، عزیزم»، و سپس شتابان رفت. او نیازی به تشویق نداشت، فقط کسی را میخواست که به تمام شدن کارش اهمیت دهد.
من اما اهمیت دادم. وقتی قلب گِلی را به من داد – کوچک، کج و کوله و سبز – میدونستم چه چیزی دارد به من میدهد. سبز. رنگ چیزهای رو به رشد. امید. چیزی که از دیوارهای سفید و سردی که سعی داشتند دنیای او را کوچک کنند، فراتر میرفت پرسید: «میتونی بهش بدی؟» صدایش به سختی بلندتر از صدای قطرهچکان کنارش بود. «اگه بعد از عمل یادم رفت.»
دکتر ر. را بین مریضها پیدا کردم. وقتی هدیه را به او دادم، که هنوز لبههایش چه از نظر ظاهری و چه احساسی، نرم بود. مکث کرد. لحظهای چیزی نگفت. سپس سر تکان داد، دستش را دور آن بست و زمزمه کرد: «مراقبش هستم.»
روز بعد، اتاق بازی ساکت بود.نه خندهای، نه خواهری، نه گِلی زیر ناخنها. فقط سکوت و سنگینیای که وقتی امید خیلی سریع میرود، به جا میماند. بعداً فهمیدم که عمل جراحی پیچیدگیهایی داشت. نه کشنده، اما ترسناک. بهقدری که تیمی را که به تابآوری کودکان عادت کرده بود، تکان داد. بهقدری که دکتر ر. آن قلب گِلی را تمام آن هفته در جیب روپوشش نگه داشت.
پسر چند روز بعد برگشت، آهستهتر، لاغرتر، با سینهای بخیهشده و چشمانی خسته. وقتی من را دید، لبخندش مثل بهار پس از زمستانی سخت شکوفا شد. پرسید: «دوستش داشت؟» راستش را گفتم: «نگهش داشت.» ولی بقیه را نگفتم. اینکه گاهی کوچکترین هدایا همانهایی هستند که در آدمها ریشه میدوانند.
در پزشکی، اعتماد اغلب چیزی تلقی میشود که با مهارت، مدرک و دقت به دست میآید. اما در آن اتاق، در آن لحظه، از چیزی نرمتر ساخته شد: حضور. احترام. گوش دادن وقتی کودکی میگوید: «این مهمه.»
این لحظه باعث شد به این فکر کنم که حرفهایگری چطور از رسمیت خشک به حضور، همدلی و روان بودن در احساسات در حال تحول است.
پزشکی زمانی فاصله، خویشتنداری، کفشهای براق و دستهای تمرینکرده را طلب میکرد. اما بچههایی که دیدم، اهمیتی نمیدادند چند روپوش سفید داری. برایشان مهم بود که رنگ مورد علاقهشان را به خاطر داشته باشی. اینکه روی زمین کاشیدار چهارزانو بنشینی و به شکل دادن تکهای از قلبشان کمک کنی.
آن لحظه تعریف من از حضور در مراقبتهای بهداشتی را تغییر داد، نه فقط بهصورت فیزیکی، بلکه احساسی، کامل و بدون خودبینی. آن روز فهمیدم که شفا همیشه در درمان نیست. گاهی در این است که حتی در اتاقی پر از قوانین و پروتکلهای استریل، کودکی میتواند هدیهای نه فقط از گِل، بلکه از اعتماد بدهد. این درس را با خودم نگه میدارم.
و گاهی، حرفهایترین کاری که میتوانی بکنی این است که زانو بزنی، آن را بگیری و هرگز رهایش نکنی.
https://buildingtrust.org/2025/05/the-clay-heart/
BRITTANY NEZIENWA
2025 ABIM Foundation Building Trust Essay Contest Winner
در بیمارستانی که صداهای کدهای پزشکی بلندتر از لالاییها بود و شفا با میلیگرم اندازهگیری میشد، پسری بود که جادو در دستانش داشت. هشتساله، کوچکتر از سنش، طوفانی آرام با چشمان قهوهای درشت و مچهایی که با نوار چسب بسته شده بودند. او نام هر پرستار و ریتم هر بوق دستگاه را میشناخت. بیماری مثل مهمانی بلندمدت در زندگیاش جا خوش کرده بود، اما او بهندرت اجازه میداد شادی را از قلمرو اتاق بازیاش بدزدد.
من او را در حین گشتهایم بهعنوان داوطلب ملاقات کردم. خواهرش هم آنجا بود. سالم، پرجنبوجوش و پر سر و صدا، بهگونهای که فقط خواهر و برادرهای کودکان بیمار بلدند، سعی میکرد سکوتهای ناشی از بیماری را پر کند. اما من او را تماشا میکردم. متمرکز، آرام و دقیق با گِلش، انگار چیزی میساخت که معنای عمیقتری از آنچه دیگران متوجه میشدند داشت.
یک روز بعدازظهر، وقتی یک تیکه گِل سبز تازه به او دادم، سرش را بلند کرد و زمزمه کرد: « برای دکتر ر. یه چیزی درست میکنم.»
دکتر ر. پزشک جوانی با چشمانی مهربان و کفشهای کتانی بهجای کفشهای رسمی، که رسمیت را با راحتی عوض کرده بود، بهجای نصیحت، گوش میداد و پزشکی را کمتر فرمولی و بیشتر شبیه گفتوگو پرکتیس میکرد. کسی که با بچهها طوری صحبت نمیکرد که انگار شیشهاند.
دستهای پسر با دقت حرکت میکردند، نه فقط یک شکل، بلکه یک تشکر را میساختند. گفت: «اون قراره منو زود خوب کنه»، انگار این هم چیزی بود که باید منتظرش باشد، مثل زنگ تفریح. «برای همین میخوام بهش چیزی بدم که اگه یادم رفت، داشته باشه.»
آن موقع نمیدانستم که عمل جراحی برای صبح روز بعد برنامهریزی شده بود. نمیدانستم که هدیهاش فقط یک کاردستی نبود. راهی بود برای نگهداشتن چیزی آشنا، در صورتی که بعد از عمل همهچیز متفاوت به نظر برسد. سرعت بیمارستان جایی برای احساسات باقی نمیگذارد. پرستاری که عجله داشت، نگاهی به مجسمه گِلی انداخت و گفت: «قشنگه، عزیزم»، و سپس شتابان رفت. او نیازی به تشویق نداشت، فقط کسی را میخواست که به تمام شدن کارش اهمیت دهد.
من اما اهمیت دادم. وقتی قلب گِلی را به من داد – کوچک، کج و کوله و سبز – میدونستم چه چیزی دارد به من میدهد. سبز. رنگ چیزهای رو به رشد. امید. چیزی که از دیوارهای سفید و سردی که سعی داشتند دنیای او را کوچک کنند، فراتر میرفت پرسید: «میتونی بهش بدی؟» صدایش به سختی بلندتر از صدای قطرهچکان کنارش بود. «اگه بعد از عمل یادم رفت.»
دکتر ر. را بین مریضها پیدا کردم. وقتی هدیه را به او دادم، که هنوز لبههایش چه از نظر ظاهری و چه احساسی، نرم بود. مکث کرد. لحظهای چیزی نگفت. سپس سر تکان داد، دستش را دور آن بست و زمزمه کرد: «مراقبش هستم.»
روز بعد، اتاق بازی ساکت بود.نه خندهای، نه خواهری، نه گِلی زیر ناخنها. فقط سکوت و سنگینیای که وقتی امید خیلی سریع میرود، به جا میماند. بعداً فهمیدم که عمل جراحی پیچیدگیهایی داشت. نه کشنده، اما ترسناک. بهقدری که تیمی را که به تابآوری کودکان عادت کرده بود، تکان داد. بهقدری که دکتر ر. آن قلب گِلی را تمام آن هفته در جیب روپوشش نگه داشت.
پسر چند روز بعد برگشت، آهستهتر، لاغرتر، با سینهای بخیهشده و چشمانی خسته. وقتی من را دید، لبخندش مثل بهار پس از زمستانی سخت شکوفا شد. پرسید: «دوستش داشت؟» راستش را گفتم: «نگهش داشت.» ولی بقیه را نگفتم. اینکه گاهی کوچکترین هدایا همانهایی هستند که در آدمها ریشه میدوانند.
در پزشکی، اعتماد اغلب چیزی تلقی میشود که با مهارت، مدرک و دقت به دست میآید. اما در آن اتاق، در آن لحظه، از چیزی نرمتر ساخته شد: حضور. احترام. گوش دادن وقتی کودکی میگوید: «این مهمه.»
این لحظه باعث شد به این فکر کنم که حرفهایگری چطور از رسمیت خشک به حضور، همدلی و روان بودن در احساسات در حال تحول است.
پزشکی زمانی فاصله، خویشتنداری، کفشهای براق و دستهای تمرینکرده را طلب میکرد. اما بچههایی که دیدم، اهمیتی نمیدادند چند روپوش سفید داری. برایشان مهم بود که رنگ مورد علاقهشان را به خاطر داشته باشی. اینکه روی زمین کاشیدار چهارزانو بنشینی و به شکل دادن تکهای از قلبشان کمک کنی.
آن لحظه تعریف من از حضور در مراقبتهای بهداشتی را تغییر داد، نه فقط بهصورت فیزیکی، بلکه احساسی، کامل و بدون خودبینی. آن روز فهمیدم که شفا همیشه در درمان نیست. گاهی در این است که حتی در اتاقی پر از قوانین و پروتکلهای استریل، کودکی میتواند هدیهای نه فقط از گِل، بلکه از اعتماد بدهد. این درس را با خودم نگه میدارم.
و گاهی، حرفهایترین کاری که میتوانی بکنی این است که زانو بزنی، آن را بگیری و هرگز رهایش نکنی.
https://buildingtrust.org/2025/05/the-clay-heart/
Building Trust
The Clay Heart
In a hospital where codes echoed louder than lullabies and healing came measured in milligrams, there was a boy who carried magic in his hands.
Eight years old, small for his age, a quiet hurricane with wide brown eyes and wrists wrapped in tape. He knew…
Eight years old, small for his age, a quiet hurricane with wide brown eyes and wrists wrapped in tape. He knew…
تو را ای کهن بوم
🍃 خوانش گزیدهای از شعر بلندِ اخوان ثالث. وطن سلامت و آرام و بهروز باد.
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم
@farhadshafti
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم
تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم
@farhadshafti
Forwarded from پایگاه خبری پزشکان و قانون (پالنا)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from بهبود خدمات سلامت (Hamed Dehnavi)
بسته شنیداری "تابآوری نظام سلامت در دل آتش جنگ"
🔹🔸
این بسته شنیداری شامل ۱۰ قسمت (در مجموع ۱۲۰ دقیقه) است و به بررسی چالشها و راهکارهای نظام سلامت در شرایط جنگی میپردازد. موضوعات آن شامل تابآوری نظام سلامت، ماموریت نظام خدمات سلامت در جنگ، نقش مراقبتهای اولیه، تداوم خدمات درمانی، ایمنی مراکز بهداشتی، حفظ سلامت روان جامعه، ارتباطات در زمان بحران و راهنمای عمومی حفظ سلامت در زمان جنگ است. هر قسمت با محوریت راهکارهای عملی، تجربیات جهانی و توصیههای کاربردی طراحی شده است. برای شنیدن این فایلها میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
🔸۱- تابآوری نظام سلامت در شرایط جنگی
https://B2n.ir/ym6519
🔹۲- ماموریت نظام سلامت در شرایط جنگی
https://B2n.ir/xf4826
🔸۳- نقش نظام مراقبتهای بهداشتی اولیه در شرایط جنگی
https://B2n.ir/jb9770
🔹۴- تداوم خدمات بهداشتی و درمانی در شرایط جنگی
https://B2n.ir/ts1083
🔸۵- مراکز درمانی در خط آتش: راهنمای سازمان بهداشت جهانی
https://B2n.ir/wy1013
🔹۶- حفظ ایمنی و سلامت بیماران در زمان جنگ
https://B2n.ir/wn5185
🔸۷- سلامت روان جامعه در زمان جنگ: راهنمای مدیران
https://B2n.ir/fy1697
🔹۸- سلامت روان در دوران جنگ: راهنمای شهروندان
https://B2n.ir/mf4837
🔸۹- ارتباطات و اطلاعرسانی به شهروندان در شرایط جنگی
https://B2n.ir/bt5075
🔹۱۰- راهنمای عمومی برای حفظ سلامتی در شرایط جنگی
https://B2n.ir/ts2476
🔸🔹
🔹🔸
این بسته شنیداری شامل ۱۰ قسمت (در مجموع ۱۲۰ دقیقه) است و به بررسی چالشها و راهکارهای نظام سلامت در شرایط جنگی میپردازد. موضوعات آن شامل تابآوری نظام سلامت، ماموریت نظام خدمات سلامت در جنگ، نقش مراقبتهای اولیه، تداوم خدمات درمانی، ایمنی مراکز بهداشتی، حفظ سلامت روان جامعه، ارتباطات در زمان بحران و راهنمای عمومی حفظ سلامت در زمان جنگ است. هر قسمت با محوریت راهکارهای عملی، تجربیات جهانی و توصیههای کاربردی طراحی شده است. برای شنیدن این فایلها میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
🔸۱- تابآوری نظام سلامت در شرایط جنگی
https://B2n.ir/ym6519
🔹۲- ماموریت نظام سلامت در شرایط جنگی
https://B2n.ir/xf4826
🔸۳- نقش نظام مراقبتهای بهداشتی اولیه در شرایط جنگی
https://B2n.ir/jb9770
🔹۴- تداوم خدمات بهداشتی و درمانی در شرایط جنگی
https://B2n.ir/ts1083
🔸۵- مراکز درمانی در خط آتش: راهنمای سازمان بهداشت جهانی
https://B2n.ir/wy1013
🔹۶- حفظ ایمنی و سلامت بیماران در زمان جنگ
https://B2n.ir/wn5185
🔸۷- سلامت روان جامعه در زمان جنگ: راهنمای مدیران
https://B2n.ir/fy1697
🔹۸- سلامت روان در دوران جنگ: راهنمای شهروندان
https://B2n.ir/mf4837
🔸۹- ارتباطات و اطلاعرسانی به شهروندان در شرایط جنگی
https://B2n.ir/bt5075
🔹۱۰- راهنمای عمومی برای حفظ سلامتی در شرایط جنگی
https://B2n.ir/ts2476
🔸🔹
Forwarded from اخبار دارو و سلامت
فانا: بیایید یار هم باشیم، تاکسی بدون تعطیلی، هر کجا، هر زمان، برای انجام امور دارویی، پزشکی
www.daroovasalamat.ir/news/59215
@phanair
www.daroovasalamat.ir/news/59215
@phanair
Forwarded from سر نوشت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Medical Professionalism
مبارک شماييد... شمس تبریزی در مقالات مینویسد: ایام را از شما مبارک باد، ايام میآيند تا بر شما مبارک شوند، مبارک شمائید! ايامی مبارک است كه پندار، گفتار و کردارِ نیک در آنها، ظهور یابد. مباركی ايام، به وجود انسانهای پربركت است. خاک را منزلتی در همه آفاق…
همه زندانیان سیاسی، همه دانشجویان دربند را آزاد کنید
#همبستگی_ملی
#نه_به_جنگ
#مطالبه_جمعی
#برای_ایران
#علی_یونسی
#امیرحسین_مرادی
#خشایار_سفیدی
#همبستگی_ملی
#نه_به_جنگ
#مطالبه_جمعی
#برای_ایران
#علی_یونسی
#امیرحسین_مرادی
#خشایار_سفیدی
Forwarded from کانال انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها
گستردهترین ائتلاف جامعه مدنی ایران، خواستار محکومیت اسرائیل و آتشبس فوری شد/
به نام خداوند جان و خرد
ما، جمعی از کنشگران حقوق بشری، سیاسی، مدنی و فرهنگی ایران که همواره منتقد و مخالف شیوه نادرست حکمرانی موجود بودهایم، در این مقطع حساس از تاریخ کشورمان که با تجاوز و گستاخی دولت نژادپرست اسراییل مواجه شدهایم که سوابق متعددی در جنگطلبی، نسلکشی و شکستن اصول بنیادین اخلاق و حقوق بینالملل دارد، با قاطعیت این حمله را محکوم میکنیم.
ما بر مخالفت جدی خود با هرگونه دخالت خارجی تأکید داریم. آن را به زیان تلاشهای حقوق بشری و دموکراسیخواهانه جامعه مدنی ایران میدانیم و در دفاع از تمامیت ارضی، استقلال، توان دفاع ملی میهنمان، دفاع از جان و کرامت انسانها و صلح در منطقه و جهان، متحد و استوار ایستادهایم.
همزمان، از نهادهای مسئول بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، شورای امنیت سازمان ملل، شورای حقوق بشر سازمان ملل، دیوان بینالمللی دادگستری لاهه، اتحادیه اروپا، اتحادیه آفریقا و عموم کنشگران و احزاب صلحطلب و جنبشهای عدالتخواهانه در سراسر جهان میخواهیم که از خواست جامعه مدنی ایران برای محکومیت تجاوز رژیم اسراییل، برقراری آتشبس، حاکمیت دیپلماسی و بازگشت به مسیر گفتوگو حمایت کنند و مانع تداوم جنگ، ویرانی و کشتار بیشتر انسانها در این سرزمین کهن و تمدنساز شوند.
آبادی، ابراهیم (هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی). آتشی، کیانوش (کارآفرین). آخوندی، محمدصادق (استاد دانشگاه، فعال سیاسی و مدنی)اخلومدی، رامین(فعال مدنی) آذرافزا، مرضیه (مسئول موسسه آموزشهای مدنی «مام» ). آذری، نرگس (پژوهشگر اجتماعی). آرمین، محسن (نماینده مجلس ششم از تهران، رییس دفتر سیاسی حزب توسعه ملی و نایب رییس جبهه اصلاحات ایران). آروین، بهاره (عضو هیات علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس). آزاد، مهرداد (فعال مدنی). آزادگان، ابراهیم (عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف). آسیم، منصور (مترجم و فعال بخش خصوصی). آصف نخعی، فروزان (فعال رسانه و فعال مدنی). قاابراهیمی، محمدرضا (دانشیار برق). آقاجری، هاشم (استاد دانشگاه و زندانی سیاسی بعد از انقلاب). آهنگر سله بنی، اعظم (عضو هیئت علمی دانشگاه). آهنى، محمدرضا (فعال مدنى از اعضای حامیان جامعه مدنی). ابتهاج، فریبا (فعال سیاسی). ابراهیم فتاحی، محمد (مترجم). ابراهیم نژاد، مصطفی (وکیل پایه یک دادگستری). ابراهیمی، داود (فعال مدنی). ابولپور، سمانه (پژوهشگر). احساندار، احمد (فعال صلح). احصایی، محمد (هنرمند خوشنویس برجسته). احمدزاده، آرمان (فعال سیاسی چپ). احمدزاده، شهنار (فعال سیاسی چپ). احمدی، حسین (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). احمدی، سیدعباس (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). احمدی امویی، بهمن (پژوهشگر اقتصاد سیاسی و زندانی سیاسی پس از انقلاب). احمدوند، محسن (فعال مدنی). احمدی، زینب (ویراستار). احمدی، محمدرضا (پزشک، کنشگر مدنی). احمدی، حمید (عضو سازمان فداییان اکثریت). احمدی شیخانی، مهرداد (روزنامهنگار). احمدیه، مژگان (عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان). ادیب، مسعود (پژوهشگر دین و فلسفه). آزاد ارمکی، تقی (جامعه شناس). ارژنگ، مهران (عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران، محکوم سیاسی) اسدی، علی (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). اسدی، مشکات (پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی). اسفندی، سیامک (پزشک متخصص مغز و اعصاب). اسکافی، ابراهیم (مترجم). اسکندری، احمد (رزیدنت رادیولوژی). اسماعیل، فرهاد (فعال اجتکاعی). اسماعیل نژاد، علیرضا (مدرس و فعال فرهنگی). اسماعیلی، احمد (دبیر بازنشسته). اسماعیلی، حمید امین (عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت و استاد بازنشسته دانشگاه). اشتریان، کیومرث (استاد سیاستگذاری عمومی). اطهاری، کمال (پژوهشگر و مدرس اقتصاد توسعه). افشون، ظفر (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). اقبال، شهرام (منتقد و مترجم، و پژوهشگر ادبیات کودک). اقتناعی، امیر (روزنامه نگار -روزنامه سازندگی- و فعال سیاسی). اقدسی، نصرتالله (عضو سازمان فداییان اکثریت). اکبرزاده، اباذر (پزشک). اکبرزاده، عباس (عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف). اکبری، محمد علی (استاد دانشگاه شهید بهشتی). باور، محمود (عضو سازمان فداییان اکثریت). اکبری، وحید (مسئول سازمان معلمان شاخه کرمانشاه) الله بداشتی، رضا (فعال اقتصادی و مدیر کسب و کار). الویری، مرتضی (زندانی سیاسی قبل و بعد از انقلاب و شهردار پیشین تهران). الیاسی، بهروز (آموزگار و روزنامهنگار). امام، جواد (دبیرکل حزب مجمع ایثارگران و زندانی سیاسی پس از انقلاب). امامی، امیرعباس (اقتصاددان و کارشناس حوزه بلاکچین) امیری، حبیبالله (عضو بازنشسته سپاه پاسداران و زندانی سیاسی پس از انقلاب)
ادامه اسامی در:
https://modaresinpress.ir/political/5283/
https://www.tgoop.com/anjomanemodaresin
به نام خداوند جان و خرد
ما، جمعی از کنشگران حقوق بشری، سیاسی، مدنی و فرهنگی ایران که همواره منتقد و مخالف شیوه نادرست حکمرانی موجود بودهایم، در این مقطع حساس از تاریخ کشورمان که با تجاوز و گستاخی دولت نژادپرست اسراییل مواجه شدهایم که سوابق متعددی در جنگطلبی، نسلکشی و شکستن اصول بنیادین اخلاق و حقوق بینالملل دارد، با قاطعیت این حمله را محکوم میکنیم.
ما بر مخالفت جدی خود با هرگونه دخالت خارجی تأکید داریم. آن را به زیان تلاشهای حقوق بشری و دموکراسیخواهانه جامعه مدنی ایران میدانیم و در دفاع از تمامیت ارضی، استقلال، توان دفاع ملی میهنمان، دفاع از جان و کرامت انسانها و صلح در منطقه و جهان، متحد و استوار ایستادهایم.
همزمان، از نهادهای مسئول بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، شورای امنیت سازمان ملل، شورای حقوق بشر سازمان ملل، دیوان بینالمللی دادگستری لاهه، اتحادیه اروپا، اتحادیه آفریقا و عموم کنشگران و احزاب صلحطلب و جنبشهای عدالتخواهانه در سراسر جهان میخواهیم که از خواست جامعه مدنی ایران برای محکومیت تجاوز رژیم اسراییل، برقراری آتشبس، حاکمیت دیپلماسی و بازگشت به مسیر گفتوگو حمایت کنند و مانع تداوم جنگ، ویرانی و کشتار بیشتر انسانها در این سرزمین کهن و تمدنساز شوند.
آبادی، ابراهیم (هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی). آتشی، کیانوش (کارآفرین). آخوندی، محمدصادق (استاد دانشگاه، فعال سیاسی و مدنی)اخلومدی، رامین(فعال مدنی) آذرافزا، مرضیه (مسئول موسسه آموزشهای مدنی «مام» ). آذری، نرگس (پژوهشگر اجتماعی). آرمین، محسن (نماینده مجلس ششم از تهران، رییس دفتر سیاسی حزب توسعه ملی و نایب رییس جبهه اصلاحات ایران). آروین، بهاره (عضو هیات علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس). آزاد، مهرداد (فعال مدنی). آزادگان، ابراهیم (عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف). آسیم، منصور (مترجم و فعال بخش خصوصی). آصف نخعی، فروزان (فعال رسانه و فعال مدنی). قاابراهیمی، محمدرضا (دانشیار برق). آقاجری، هاشم (استاد دانشگاه و زندانی سیاسی بعد از انقلاب). آهنگر سله بنی، اعظم (عضو هیئت علمی دانشگاه). آهنى، محمدرضا (فعال مدنى از اعضای حامیان جامعه مدنی). ابتهاج، فریبا (فعال سیاسی). ابراهیم فتاحی، محمد (مترجم). ابراهیم نژاد، مصطفی (وکیل پایه یک دادگستری). ابراهیمی، داود (فعال مدنی). ابولپور، سمانه (پژوهشگر). احساندار، احمد (فعال صلح). احصایی، محمد (هنرمند خوشنویس برجسته). احمدزاده، آرمان (فعال سیاسی چپ). احمدزاده، شهنار (فعال سیاسی چپ). احمدی، حسین (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). احمدی، سیدعباس (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). احمدی امویی، بهمن (پژوهشگر اقتصاد سیاسی و زندانی سیاسی پس از انقلاب). احمدوند، محسن (فعال مدنی). احمدی، زینب (ویراستار). احمدی، محمدرضا (پزشک، کنشگر مدنی). احمدی، حمید (عضو سازمان فداییان اکثریت). احمدی شیخانی، مهرداد (روزنامهنگار). احمدیه، مژگان (عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان). ادیب، مسعود (پژوهشگر دین و فلسفه). آزاد ارمکی، تقی (جامعه شناس). ارژنگ، مهران (عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران، محکوم سیاسی) اسدی، علی (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). اسدی، مشکات (پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی). اسفندی، سیامک (پزشک متخصص مغز و اعصاب). اسکافی، ابراهیم (مترجم). اسکندری، احمد (رزیدنت رادیولوژی). اسماعیل، فرهاد (فعال اجتکاعی). اسماعیل نژاد، علیرضا (مدرس و فعال فرهنگی). اسماعیلی، احمد (دبیر بازنشسته). اسماعیلی، حمید امین (عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت و استاد بازنشسته دانشگاه). اشتریان، کیومرث (استاد سیاستگذاری عمومی). اطهاری، کمال (پژوهشگر و مدرس اقتصاد توسعه). افشون، ظفر (عضو شورای مرکزی حزب مجمع ایثارگران). اقبال، شهرام (منتقد و مترجم، و پژوهشگر ادبیات کودک). اقتناعی، امیر (روزنامه نگار -روزنامه سازندگی- و فعال سیاسی). اقدسی، نصرتالله (عضو سازمان فداییان اکثریت). اکبرزاده، اباذر (پزشک). اکبرزاده، عباس (عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف). اکبری، محمد علی (استاد دانشگاه شهید بهشتی). باور، محمود (عضو سازمان فداییان اکثریت). اکبری، وحید (مسئول سازمان معلمان شاخه کرمانشاه) الله بداشتی، رضا (فعال اقتصادی و مدیر کسب و کار). الویری، مرتضی (زندانی سیاسی قبل و بعد از انقلاب و شهردار پیشین تهران). الیاسی، بهروز (آموزگار و روزنامهنگار). امام، جواد (دبیرکل حزب مجمع ایثارگران و زندانی سیاسی پس از انقلاب). امامی، امیرعباس (اقتصاددان و کارشناس حوزه بلاکچین) امیری، حبیبالله (عضو بازنشسته سپاه پاسداران و زندانی سیاسی پس از انقلاب)
ادامه اسامی در:
https://modaresinpress.ir/political/5283/
https://www.tgoop.com/anjomanemodaresin
پایگاه اطلاع رسانی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها
گستردهترین ائتلاف جامعه مدنی ایران، خواستار محکومیت اسرائیل و آتشبس فوری شد | پایگاه اطلاع رسانی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها
گستردهترین ائتلاف جامعه مدنی ایران، خواستار محکومیت اسرائیل و آتشبس فوری شد/ به نام خداوند جان و خرد ما، جمعی از کنشگران حقوق بشری، سیاسی، مدنی و فرهنگی ایران که همواره منتقد و مخالف شیوه نادرست حکمرانی موجود بودهایم، در این مقطع حساس از تاریخ کشورمان…
Forwarded from سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کوچه باغ متاستاز
همان روز بعد از آتشبس، تولدم بود.
تولدی نه شلوغ و پرنور و پر از بادباک؛ تولدی که این بار در راهروهای بخش آنکولوژی بیمارستان به قاب نشست. تولدی بین ویزیت بیماران و ورق زدن پروندههای پر از رنج آدمها.
تازه از روزهایی تاریک و شبهایی بیخواب برگشته بودیم؛ از همان روزهایی که کوله پشتی اضطراری بسته بودیم و آب معدنی ذخیره کرده بودیم و در شکنجه قطعی اینترنت و بیخبری، تند تند به عزیزانمان در شهرهای دیگر پیام میدادیم و زنگ میزدیم که:« شماها خوبید؟!»
تازه از جنگ برگشته بودیم، دلهایمان ولی هنوز جایی بین آوارها جا مانده بود؛ از درون زخمهایی داشتیم که در قاب هیچ تصویر و فیلم خبری ننشسته بود.
همه دوازده روز جنگ را در بیمارستان با آدمهایی سپری کرده بودیم که بمب و موشک از هوا و تومورهای بدخیم از درون، زندگیشان را نشانه گرفته بود و هنوز برای زنده ماندن تلاش میکردند. آدمهایی که هم در سکوت و هم در نالهشان، صداهای ترسی فرو خورده به گوش میرسید: ترس از مراقبت نشدن؛ ترس از بیماری در زمانه بیرحم جنگ؛ ترس از سرطان زیر سایه آوار خانهها!
یکی میپرسید:« دارو نایاب نمیشود؟!»
دیگری میگفت:« پزشک جراحم را در تهران پیدا نمیکنم!»
مریض دیگری میگفت:« نمیشود داروهایم را برای دو جلسه شیمی درمانی الان بنویسید؟!»
آن دیگری ترسیده بود که:« شما تا کی اینجا میمانید؟!»
و من سعی میکردم لبخند بزنم:« اگر زنده ماندیم …»
و با خودم زمزمه میکردم:« زیر سایه این همه مرگ، تلاش برای زنده ماندن انگار مصممتر شده است!»
تازه از جنگ برگشته بودیم؛ شبهای پر صدای پدافند و روزهای شلوغ بیمارستان فرسودهمان کرده بود. آنقدر به فردایمان مشکوک بودیم که هیچ مریضی را جواب رد نمیدادیم به امید فردا! آنقدر مریض دیده بودیم که وقتی به خانه میرسیدیم، نایی نداشتیم برای برنامهریزی روزهای بی سامان بعدی…
صبحهای خسته، در خاکستری بیرون کشیدن خودمان از رختخوابِ کابوس و اضطراب، با خودمان میگفتیم:« تا کی دوباره برای نجات یک عدد زندگی تلاش کنیم در همین روزهایی که یک عدد موشک، خروارها مرگ با خودش میآورد؟! تا کی یک بیمار را از برزخ به زندگی دوباره برهانیم در جایی که آدمها دوباره و ده باره فوج فوج و دسته دسته میمیرند؟!»
همه پوچیهای ادامه دادن را تاب آوردیم تا به فردای آتشبس برسیم و در رد سکوتی که از جنگ مانده بود، دوباره در همان دنیای سیاه بیرحم بی آینده از نو متولد شویم …
https://www.tgoop.com/metastatic
تولدی نه شلوغ و پرنور و پر از بادباک؛ تولدی که این بار در راهروهای بخش آنکولوژی بیمارستان به قاب نشست. تولدی بین ویزیت بیماران و ورق زدن پروندههای پر از رنج آدمها.
تازه از روزهایی تاریک و شبهایی بیخواب برگشته بودیم؛ از همان روزهایی که کوله پشتی اضطراری بسته بودیم و آب معدنی ذخیره کرده بودیم و در شکنجه قطعی اینترنت و بیخبری، تند تند به عزیزانمان در شهرهای دیگر پیام میدادیم و زنگ میزدیم که:« شماها خوبید؟!»
تازه از جنگ برگشته بودیم، دلهایمان ولی هنوز جایی بین آوارها جا مانده بود؛ از درون زخمهایی داشتیم که در قاب هیچ تصویر و فیلم خبری ننشسته بود.
همه دوازده روز جنگ را در بیمارستان با آدمهایی سپری کرده بودیم که بمب و موشک از هوا و تومورهای بدخیم از درون، زندگیشان را نشانه گرفته بود و هنوز برای زنده ماندن تلاش میکردند. آدمهایی که هم در سکوت و هم در نالهشان، صداهای ترسی فرو خورده به گوش میرسید: ترس از مراقبت نشدن؛ ترس از بیماری در زمانه بیرحم جنگ؛ ترس از سرطان زیر سایه آوار خانهها!
یکی میپرسید:« دارو نایاب نمیشود؟!»
دیگری میگفت:« پزشک جراحم را در تهران پیدا نمیکنم!»
مریض دیگری میگفت:« نمیشود داروهایم را برای دو جلسه شیمی درمانی الان بنویسید؟!»
آن دیگری ترسیده بود که:« شما تا کی اینجا میمانید؟!»
و من سعی میکردم لبخند بزنم:« اگر زنده ماندیم …»
و با خودم زمزمه میکردم:« زیر سایه این همه مرگ، تلاش برای زنده ماندن انگار مصممتر شده است!»
تازه از جنگ برگشته بودیم؛ شبهای پر صدای پدافند و روزهای شلوغ بیمارستان فرسودهمان کرده بود. آنقدر به فردایمان مشکوک بودیم که هیچ مریضی را جواب رد نمیدادیم به امید فردا! آنقدر مریض دیده بودیم که وقتی به خانه میرسیدیم، نایی نداشتیم برای برنامهریزی روزهای بی سامان بعدی…
صبحهای خسته، در خاکستری بیرون کشیدن خودمان از رختخوابِ کابوس و اضطراب، با خودمان میگفتیم:« تا کی دوباره برای نجات یک عدد زندگی تلاش کنیم در همین روزهایی که یک عدد موشک، خروارها مرگ با خودش میآورد؟! تا کی یک بیمار را از برزخ به زندگی دوباره برهانیم در جایی که آدمها دوباره و ده باره فوج فوج و دسته دسته میمیرند؟!»
همه پوچیهای ادامه دادن را تاب آوردیم تا به فردای آتشبس برسیم و در رد سکوتی که از جنگ مانده بود، دوباره در همان دنیای سیاه بیرحم بی آینده از نو متولد شویم …
https://www.tgoop.com/metastatic
Telegram
کوچه باغ متاستاز
اندیشه های خوش خیم در هجوم خرچنگ ها
دکتر سمیرا رزاقی
متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی
@Samira_raz تلگرام
https://instagram.com/dr_samira_razzaghi اینستاگرام
دکتر سمیرا رزاقی
متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی
@Samira_raz تلگرام
https://instagram.com/dr_samira_razzaghi اینستاگرام
🎧 رادیو روزبه در اپیزود میانه زندگی و ویرانی؛ به تابآوری در میانه بحران میپردازد. وقتی نمیدانیم باید تسکین پیدا کنیم یا باید آماده فاجعه بعدی باشیم. درگیر بلاتکلیفیای کشدار و رنجی بیمعنا هستیم. بحرانی درونی که گاهی ویرانگرتر از هر طوفان بیرونی است. این روایت صمیمی فرصتی است برای تأمل و پذیرش خود و ادامه دادن حتی در دل ویرانه ها، در دل بلاتکلیفیها.
#تاب_آوری
https://www.tgoop.com/radio_roozbeh/24
https://castbox.fm/vb/822363626
#تاب_آوری
https://www.tgoop.com/radio_roozbeh/24
https://castbox.fm/vb/822363626