Telegram Web
ارتباط با موجودات فراسیاره‌ای

معلم‌ها به طور همزمان کتاب‌ها رو بستن، نگاهشون رو به طور یکنواخت روی تک‌تک بچه‌ها متمرکز کردن و گفتن: «حالا از شما میخوایم به این فکر کنین که اگه ما دوست داشته باشیم با یه موجود فراسیاره‌ای ارتباط بگیریم چه جوری باید این کارو انجام بدیم.»

بچه‌ها به طور همزمان به اجزای سؤالی که قصد داشتن از معلم‌ها بپرسن فکر کردن و یه دفعه یه سؤال از ذهن مشترکشون پرید به سمت معلم‌ها: «مگه موجود فراسیاره‌ای هم داریم که بخوایم باهاش ارتباط بگیریم که بخواد یه نفری درک کاملی از کل ما داشته باشه که سؤال همزمان ذهن مشترک ما رو بفهمه که بخواد جواب بده؟»

معلم‌‌ها به طور همزمان ابروی سمت راستشون رو خاروندن تا نشون بدن که سؤال پیچیده‌ٔ به طور مشترک طرح شده توسط ذهن بچه‌ها رو متوجه شدن و در حال کامپایل کردن جواب اونا هستن. بعد تمام واژه‌های پراکنده‌ای که در جواب سؤال مشترکاً تولید شده اونا توی ذهنشون شکل گرفته بود رو سر و سامون دادن تا به یه جمله تبدیل بشه و گفتن: «آره. مثلاً این احتمال وجود داره که در سیارهٔ زمین، از منظومهٔ شمسی در کهکشان راه شیری، موجوداتی ذی‌شعور وجود داشته باشن و البته این احتمال هم وجود داره که اونا هنوز نتونسته باشن به درک موازی ذهن‌ها دسترسی پیدا کنن. منظور اینه که ممکنه ذهن اون موجودات هنوز به قدری ابتدایی باشه که ما مجبور باشیم در یه دیالوگ یک‌به‌یک با اونا قرار بگیریم. اگه این جوری باشه یکی از ما باید با یکی از اونا وارد مکالمه بشه و امکان این که همهٔ شما با ترکیب موازی ذهنتون جمله‌ای رو بسازین و انتظار داشته باشین که اونا بفهمن وجود نداشته باشه.»

بچه‌ها مشترکاً این جمله رو ساختن: «اوه! این خیلی باید کار سختی باشه که یه نفر یه جمله درست کنه و از یه نفرِ اونا یه جمله بشنوه و به تنهایی جمله‌ای که شنیده رو کامپایل کنه و براش جواب بسازه. مشکل فقط در تفاوت زبان نیست. مشکل احتمالاً به قدری حاد و بغرنجه که امکان مکالمه بر اساس الگوریتم‌های موازی رو از ما می‌گیره.»

اونا ذاتاً در دنیایی زندگی می‌کردن که انجام هر کاری وابسته به نوعی همکاری موازی بین اجزای ذهنی تیمی بود که در حال ارائه پرفورمنس بودن. تصور این که موجوداتی وجود دارن که می‌تونن به تنهایی از عهده یه کار بر بیان در ذهن مشترکشون ناممکن بود.

در همون لحظه پیغامی روی صفحهٔ نمایشگر کلاس پدیدار شد: «من چندی‌ست که عمیقاً دلتنگم؛ مثل تنها موجود زندهٔ اخترک حقیرم، مثل ریاضیدانی محاصره شده در ازدحام گزاره‌های همیشه درست، مثل مردی مقابل هجوم صورت‌های مبهم مقوایی و مثل چهره‌ای غم‌زده بر دیوارهٔ یک غار.»

جنجالی توی کلاس در گرفت. بچه‌ها نمی‌تونستن بپذیرن که موجودی، به تنهایی، تاب تحمل این میزان از غم رو داشته باشه. اونا اصولاً هیچ تصوری از تولید منولوگی تا این حد اندوهناک از موجودی تنها بدون ایجاد نوعی هماهنگی موازی با اذهان دیگه رو نداشتن.

معلم‌ها به طور همزمان ابروی سمت راستشون رو خاروندن تا نشون بدن که ارتباط با موجودی فراسیاره‌ای، زمینی، تنها، بی‌پناه و سوگوار، چقدر می‌تونه ناممکن باشه.

مجید میرزاوزیری
پنج‌شنبه ۲۴ مهر ۰۴

@mirzavaziribooks
29👍4👏4😎4😍2😁1
2025/10/22 04:02:09
Back to Top
HTML Embed Code: