Telegram Web
🌻
ما هم می‌توانیم خوب و نجیب باشیم، اما فقط وقتی که همه چیز بر وِفقِ مرادمان باشد !

📙 برادران کارامازوف
#داستایوفسکی

❤️
@mm_shahidi
👍1
Forwarded from هفت اقلیم
اگر گیتار در مبارزه ما، در شمار سلاح است،
اگر گیتار در نبرد ما، به مثابه تفنگ عمل می‌کند،
کسی که آن را در دست می‌گیرد،
یک انقلابی اصیل است!


#ویکتور_خارا

|
@haft_eghlims |
2
🌻

زمستان بود. جان می‌کندم در نیویورک نویسنده شوم. سه یا چهار روز بود لب به غذا نزده بودم. فرصتی پیش آمد تا بالاخره بگویم:"می‌خوام مقدار زیادی ذرت بو داده بخورم"
و خدای من!
مدت‌ها بود غذایی این همه به دهانم مزه نکرده بود. هر تکه از آن و هر دانه مثل یک قطعه استیک بود. آنها را می‌جویدم و راست می‌افتاد توی معده ام. معده ام می‌گفت: متشکرم! متشکرم! متشکرم!

مثل آنکه توی بهشت باشم همینطور قدم می‌زدم که سرو کله‌ی دو نفر پیدا شد.
یکیشان به آن یکی گفت: خدای بزرگ!
طرف مقابل پرسید: چه شده؟
اولی گفت: آن یارو را دیدی چه وحشتناک ذرّت می‌خورد!

بعد از آن حرف دیگر از خوردن ذرّت‌ها لذت نبردم. به خودم گفتم: منظورش از وحشتناک چه بود؟! من که توی بهشت سیر می‌کنم...

گاهی به همین راحتی با یک کلمه، یک جمله، یک نیشخند یا حالتی از یک چهره می‌توانیم مردم را از بهشت خودشان بیرون بکشیم و این واقعاً بی رحمانه‌ترین کاری‌ست که انجام می‌دهیم ...

#چارلز_بوکوفسکی

❤️
@mm_shahidi
👍2
کسی که می‌خواهد کارهای زیادی انجام دهد، باید یاد بگیرد چیزهای زیادی را رها کند.

❤️
@mm_shahidi
👍21👏1
Forwarded from آفرودیت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اعجازِ کلمات...👌🌸🍃

#احسان_عبدی‌پور

@Aphrodite89
4
Forwarded from خرید گروه قدیمی | گپ قدیمی (Soheil ildari)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعضی ها عجیب دنیایت را خوش عطر می کنند!
کنار لبخندهای فراموش شده ات ؛
گل شمعدانی می گذارند
و به گوش دلت ؛
سوره امیدواری میخوانند.
بعضی ها با آینه ها، نسبتی دیرینه دارند.

زهرا سهیلی
جاده زیبای چالوس

🌹
@BaghArghavan
4
🌻

هر لحظه که تسلیمم در کارگهِ تقدیر
آرام‌تر از آهو، بی‌باک‌تر از شیرم
هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پیِ رنج آید، زنجیر پیِ زنجیر

🔹مولانا

❤️
@mm_shahidi
2👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸بیدار شو ...

همـه‌ی ما فکـر می‌کنیــم هنــوز بــه اندازه‌ی
کافی زمان داریم تا چیزهایی را که می‌خواهیم و باید ، به دیگران بگوییم و یک سری کارها را انجام دهیم.
و بعــد، ناگهان اتفاقی می‌افتــد کــه باعث می‌شـود به کلماتی مثلِ اگر و ای کاش فکر کنیم ...


📕 مردی بنام اوه
#فردریک_بکمن

❤️
@mm_shahidi
4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی آنچه زیسته ایم نیست،
بلکه همان چیزی است که
در خاطرمان مانده
و آن گونه است که به یادش می آوریم
تا روایتش کنیم...


📘زنده‌ام که روایت کنم
#گابریل_گارسیا_مارکز

❤️
@mm_shahidi
4🥰1
🌻

و چه فاصله‌‌ی سهمگینی است میان آنچه آدمی حس می‌کند و آنچه را که نمی‌تواند برای دیگران بازگو کند...  

🔹محمود درویش

❤️
@mm_shahidi
4🔥1
هر کسی در عمقِ وجودِ خود
قبرستانِ کوچکی دارد
که محل آرمیدنِ تمام کسانی است
که او یک روز آن‌ها را دوست داشته است.

📕 ژان کریستف
#رومن_رولان

❤️
@mm_shahidi
👍21🔥1
روزهای بیقرار/علیرضا قربانی
@AlirezaGhorbaniFan
ای داغ، از قلبِ پریشانم
چه می‌خواهی
ای جایِ زخمِ کهنه از جانم
چه می‌خواهی ...

ما وارثانِ دردهای بی‌شماریم
ما گریه‌های چشم‌های انتظاریم
ما سرزمینی دور و تنها در غباریم
ما، چیزی به غیر از غم،
به غیر از هم نداریم
ما حسرتِ یک خندهٔ دنباله‌داریم
ما خسته از این روزهای بی‌قراریم ...

🔹 روزهای بی‌قرار
#علیرضا_قربانی

❤️
@mm_shahidi
6🔥1
🌻
بیهوده است
مجادله بر سرِ اثباتِ دیانت یا بی دینیِ آدم‌ها
کسی که دروغ نمی‌گوید
کسی که مهربان است
کسی که از رنجِ دیگران، اندوهگین می‌شود
به مقصد رسیده است
از هر راهی که رفته باشد...

#زرتشت

❤️
@mm_shahidi
2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجنون‌هایی هستند که آنقدر مجنون‌اند، که هیچ چیز نمی‌تواند تبِ زیبایِ عشق را از چشمان‌شان برُباید.
خداوند مورد رحمتشان قرار دهد؛ به خاطرِ وجود آن‌هاست که زمین گرد است و خورشید هر روز طلوع می‌کند.

🔹 کریستین بوبن


❤️
@mm_shahidi
4👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گرچه با یادش، همه شب
تا سحرگاهانِ نیلی فام
بیدارم؛
گاهگاهی نیز
وقتی چشم بر هم می‌گذارم
خواب‌های روشنی دارم،
عین هُشیاری!
آنچنان روشن که من در خواب
دم‌ به‌ دم با خویش می‌گویم که:
بیداری‌ست، بیداری‌ست، بیداری...

#فریدون‌_مشیری


❤️
@mm_shahidi
💯2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر از گاهی برای آنان که دوستشان داری
نشانه‌ای بفرست تا به یادشان آوری که هنوز برایت " عزیزند "
و چه زیباست کسی باشد که بی دلیل دوستت بدارد
بی موقع پیام بدهد، حالت را بپرسد
گاهی یک پیام ساده و ناگهانی، یادآورمان می‌کند که بود و نبودمان چقدر اهمیت دارد....

❤️
@mm_shahidi
5
🌻
دست به عمل بزن؛
حتی اگر نمی‌دانی دقیقاً باید چه‌ کار کنی!
حرکت، وضوح می‌آورد؛
سکون، فقط سردرگمیِ بیشتر!

#گری_جان_بیشاپ

❤️
@mm_shahidi
👍2
Forwarded from چتر خیس (mirmohammad.shahidi)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام به مادرم
اولین وطن و آخرین تبعیدگاه ...

#مادر

❤️
@mm_shahidi
7
🌻

🔸داستانک

در بی حوصلگی و خستگی خودم داشتم کار می‌کردم که خانم مدیر چندتا برگه روی میزم گذاشت و گفت:
" اینهارو تایپ کن، یادم نبود باید امروز تحویلش بدیم! "
عادت داشتم قبل از تایپِ داستان چندخط می‌خواندم و بعد شروع می‌کردم.
خط اول ، خط دوم ، خط سوم ، به خط چهارم که رسیدم دست و پایم شل شد،
هیچ اسمی بالای داستان نبود اما من قلم روانی‌اش را می‌شناختم!
مثل همیشه بی مقدمه شروع کرده و نوشته بود:

توی راه‌بندون گیر کرده بودیم و راننده تاکسی حواسش پرتِ ترافیک بود
خودم رو چسبوندم بهش و دستم رو انداختم دور گردنش
گفت "چیه باز داری اونجوری نگاه می‌کنی؟"
سکوت کردم و به نگاهم ادامه دادم...
یه نگاهِ عمیق، خیلی عمیق!
سرش رو چسبوند به گوشه‌ی سینه‌ام و چشماش رو بست و عمیق نفس کشید، خیلی عمیق...!
من هم گوشه‌ی شالش رو گرفتم جلوی صورتم و چشمام رو بستم
یکدفعه مثل دیوونه‌ها دستم رو محکم گاز گرفت!
وقتی دلش رو می‌بردم این کارو می‌کرد!
عادت داشت
چه عادتِِ قندی!
من هم هیچ عکس‌العملی نشون ندادم ، اینجور وقت‌ها دندوناش رو بیشتر فشار می‌داد
تکون نمی‌خوردم تا قشنگ رد دندوناش بیفته روی دستم و دردش تا چند روز بمونه باهام!
می‌دونست من عاشق نفس کشیدنِ موهاشم واسه همین سرش رو می‌ذاشت روی شونَم و یه شعری زمزمه می‌کرد!
چی می‌گفت؟!
آهان...همیشه اینو می‌خوند:
بودنت هنوز مثل بارونه.....
محو موهای به هم ریخته‌ی پشت گردنش می‌شدم و پیشونیش رو می‌بوسیدم.
اصلا یادمون می‌رفت که بابا وسط ترافیکیم و راننده داره از آینه نگاهمون می‌کنه...!

گرمِ خواندن بودم. غرق بودم در این واژه‌های آشنا که ناگهان صدای زنی را شنیدم که آمده بود کار را تحویل بگیرد
گفت "من نامزدشون هستم..."

دیگر نتوانستم ادامه بدهم
و همه چیز را رها کردم و گیج و گنگ زدم بیرون.
دلم مانند کودکی گم شده در شهری شلوغ، می‌جوشید و از بغض گلو درد گرفته بودم.
فکر نمی‌کردم بعد از این همه سال تصمیم بگیرد خاطرات لعنتی‌مان را به داستان تبدیل کند و من میانِ این همه مشغله با خواندنش اینگونه بر هم بریزم!
اما به خودم حق دادم!
راستش علاقه‌ی آن روزها هیچ وقت تکرار نشد و ردِ بوسه‌هایش در خیابان و کوچه و .... جا مانده بود!
بی‌اختیار سوار تاکسی شدم تا پای قرار همیشگی‌مان بروم و با مرورِ خاطرات خود زندگی کنم.
غرق شده بودم در آن روزها که مسافری دست بلند کرد
پرسید انقلاب!؟ و سوار شد.
چشمانم را بستم و خدا خدا می‌کردم که در ترافیک گیر کنیم.
راستش مسافری که کنارم نشست همان عطری را زده بود که تو می‌زدی...!

#علی_سلطانی

❤️
@mm_shahidi
5🔥1
2025/07/13 10:36:57
Back to Top
HTML Embed Code: