Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
تفاوت معنای این دو جمله و علت آن چیست؟


۱. وی در عین ستایش کار فردوسی، شاهنامه را افسانه می‌خواند و لذا موضوع اثرش را برتر از موضوع شاهنامه می‌داند.

۲. در عین ستایش کار فردوسی، وی شاهنامه را افسانه می‌خواند و لذا موضوع اثرش را برتر از موضوع شاهنامه می‌داند.


#تمرین_ویرایش
این متن پر از خطاهای ویرایشی است و فقط ذهنی که به زبان حساس است می‌تواند خطاهایش را متوجه شود؛ اما یک ویژگی در میان تمامی خطاهای این متن مشترک است: نایک‌دستی.


لوئیس ون آن، بنیانگذار Duolingo معتقد است که هوش مصنوعی و گیمیفیکیشن می‌توانند انقلاب بزرگی در یادگیری زبان ایجاد کنند.

ویژگی جدید Duolingo Max با استفاده از هوش مصنوعی، مکالمات چت و تماس‌های ویدیویی با آواتارهای هوشمندی مثل لیلی رو فراهم کرده. این یعنی شما می‌تونید مثل حرف زدن با یک آدم واقعی، زبان جدید رو تمرین کنید.
اما داستان فقط به این جذابیت‌ها ختم نمی‌شه!

لوئیس، روی اهمیت "تداوم" در یادگیری زبان تاکید می‌کنه. به نظر اون، مهم‌ترین چیز اینه که بتونیم به صورت مداوم و منظم به یادگیری زبان ادامه بدیم. به همین دلیل، Duolingo بیشتر شبیه یه بازی جذاب شده تا یه تمرین خشک و خسته‌کننده.

اما یه سوال مهم پیش میاد: آیا گیمیفیکیشن واقعا به یادگیری بهتر کمک می‌کنه؟

لوئیس معتقد است که گیمیفیکیشن علاوه بر اینکه باعث میشه به Duolingo برگردیم و به کسب‌وکار رونق بده، در بهبود مهارت‌های زبانی هم موثر است.

اما یه چالش بزرگ هم وجود داره: تفاوت بین کاربران آیفون و اندروید.

اکثر کاربران پرداختی Duolingo از کشورهای ثروتمند و با گوشی‌های آیفون هستند. به همین دلیل، ویژگی‌های جدید معمولا اول برای آیفون عرضه می‌شه و کاربران اندروید باید مدت بیشتری منتظر بمونن.

این موضوع برای Duolingo که یک محصول جهانیه و بیشترین کاربرانش در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند (و معمولا از گوشی‌های اندروید استفاده می‌کنند)، یه چالش جدی محسوب میشه.

لوئیس که خودش در کودکی در یک کشور فقیر زندگی کرده، می‌دونه که این تصمیمات چه تاثیری روی کاربران مختلف می‌تونه داشته باشه.


#تمرین_ویرایش
پنجمین کلاس تمرینی درست‌نویسی


محتوای این کلاس به‌صورت آنلاین و در پلتفرم اسکای‌روم ارائه می‌شود، به این صورت که مدرس یک روز قبل از هر جلسه، متنی در حدود یک یا دو پاراگراف را با شما به اشتراک می‌گذارد تا شما در حد دانش و مهارت خودتان آن متن را ویرایش کنید. سپس در جلسۀ آنلاین آموزشی، آن متن را پیش چشمتان ویرایش می‌کند و به هر نکته‌ای که می‌رسد، آن نکته را به‌تفصیل توضیح می‌دهد.


این کلاس برخلاف روندِ کلاس‌های ویرایشِ متداول و متعارف است؛ چراکه مدرسانِ آن کلاس‌ها ابتدا مباحث را یک‌به‌یک و به‌ترتیب مطرح می‌کنند و برای هر کدام نمونه‌ای می‌آورند، یعنی از مبانی و نکات ویرایش به نمونۀ متن تمرینی می‌رسند؛ اما در این کلاسْ ما اساس کار را بر نمونۀ متن تمرینی می‌گذاریم و مبانی و نکات ویرایش را به‌اقتضای آن متن تمرینی مطرح می‌کنیم.


مخاطبان این کلاس:

ویراستاران و مترجمان و نویسندگان
خبرنگاران
تولیدکنندگان محتوای متنی و صوتی
داستان‌نویسان
نمایش‌نامه‌نویسان و فیلم‌نامه‌نویسان
و هر کسی که دستی بر آتش نوشتن دارد.


مدرس: معین پایدار
ویراستار و دانش‌آموختهٔ زبان‌شناسی


۳ جلسۀ ۶۰دقیقه‌ای:
۵۰ دقیقه آموزش + ۱۰ دقیقه پرسش‌وپاسخ


حق‌الزحمۀ این کلاس ۱۵۰ هزار تومان است که به این کارت واریز می‌کنید و بعد از واریز، از طریق ارسال عکس فیش واریز به اکانت تلگرام ما، ثبت‌نامتان را قطعی می‌کنید و ما در گروه مخصوص کلاس عضوتان می‌کنیم:

5892101313954279

بانک سپه، به‌نام معین پایدار


تذکر مهم: لطفاً بعد از واریز حق‌الزحمه، همراه عکس فیش واریز، حتماً اسم و فامیلتان و شمارۀ تلفن همراهی را که با آن در تلگرام هستید، به اکانت تلگرام ما بفرستید.

کلاس در روزهای زوج و هر جلسه ساعت ۲۱:۰۰ تا ۲۲:۰۰ برگزار می‌شود.

زمان برگزاری:

جلسۀ ۱: شنبه، ۰۵ آبان ۱۴۰۳
جلسۀ ۲: دوشنبه، ۰۷ آبان ۱۴۰۳
جلسۀ ۳: چهارشنبه، ۰۹ آبان ۱۴۰۳


در ضمن، در گروه تلگرامی مخصوص کلاس‌ها، به تمرینات بیش‌تر و سؤالات شما می‌پردازیم.


محتوای کلاس به‌صورت صوت و فایل ورد در اختیارتان قرار می‌گیرد.


ضمناً خوش‌حال‌ترمان می‌کنید اگر...

۱. قبل از برگزاری کلاس، سؤال‌ها و پیش‌نهادها و بعد از برگزاری آن، انتقادهایتان را برایمان بفرستید.

۲. این پست را برای دوستانی که گمان می‌کنید ممکن است این کلاس برایشان جالب یا مفید باشد بفرستید.


لطفاً برای ثبت‌نام یا هر گونه سؤال، فقط و فقط به این آیدی پیام دهید:

@kniranofficial


پایدار باشید و برقرار
Forwarded from ساده‌نویسی و درست‌نویسی (حمید حسنی)
«برای پی‌ریزی جامعه‌ای بکوشیم که در آن، حکومت، بیشتر از یک قاتل عادی، حق قاتل شدن نداشته‌باشد، و وقتی که به‌صورت حیوانی درنده عمل کند، با خودش نیز چون حیوانی درنده عمل شود.
برای پی‌ریزی جامعه‌ای بکوشیم که در آن، جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش؛ نه حکومت در موعظۀ مذهبیِ کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاستِ دولت کاری داشته‌باشد.
برای پی‌ریزی جامعه‌ای بکوشیم که در آن، همچنان‌که قرن گذشتۀ ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضرِ ما قرن اعلام برابری کاملِ حقوقیِ زنان با مردان باشد.
برای پی‌ریزی جامعه‌ای بکوشیم که در آن، آموزش عمومی و رایگان، از دبستان گرفته تا کُلِژ دُ فرانس، همه جا راه را به‌یکسان بر استعدادها و آمادگی‌ها بگشاید. هر جا که فکری باشد، کتابی نیز باشد. نه یک [روستا] بی‌دبستان باشد، نه یک شهر بی‌دبیرستان، نه یک شهرستان [بی‌دانشگاه]، و همۀ این‌ها زیر نظر و مسئولیت حکومت لائیک، حکومت کاملاً لائیک، حکومتی منحصراً لائیک باشد.
برای پی‌ریزی جامعه‌ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری به نام گرسنگی جایی نداشته‌باشد. شما قانون‌گذاران از من بشنوید که فقر آفتِ یک طبقه نیست، بلای همۀ جامعه است. رنجِ فقر تنها رنجِ یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است. احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال می‌آورَد. فقر بدترین دشمن نظم و قانون است. فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاماً می‌باید سپیده‌ای بامدادی در پی داشته‌باشد.»

ـــ مترجم: شجاع‌الدین شفا (۱۲۹۷–۱۳۸۹)

@SadeNevisi
معین‌درنگِ ۱: کام تلخ


رفته بودم یک قهوه‌سرای بیرون‌بَر یا به‌قول جوان‌ترها همان تِیک‌اِوی. همین‌طور که داشتم قهوه را زیر زبانم مزمزه می‌کردم و به در و دیوار آن‌جا نگاه می‌کردم، چشمم افتاد به اسم مغازه: کام تلخ. اول تعجب کردم. کام تلخ که بار منفی دارد و نباید اسم مغازه باشد.

اما بعد، صحنهٔ بامزه‌ای دیدم و لب‌خند زدم. کف مغازه نوشته بودند: Bitter Come. یک ترکیب انگلیسی‌فارسی و بازی با شباهت لفظیِ کامِ فارسی و come انگلیسی و تداعیگر welcome که البته اغلب مغازه‌داران به‌اشتباه می‌نویسند wellcome.

حالا به نظرتان اسم مغازه و آن کف‌نوشته گاف مغازه‌دار بوده یا شیطنت و خلاقیت او را نشان می‌دهد؟


معین پایدار، ۲۲ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۲: Henry Corbin


نام این ایران‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی، بر اساس اسلوب تلفظ فرانسوی، چیزی شبیه «آنغی کُغبَن» تلفظ می‌شود.

اما در فارسی معیار معاصر، تحت تأثیر بومی‌سازی آوایی و نیز سابقهٔ برگردان نام‌های خاص، نام او «هانری کُربَن» تلفظ می‌شود.

تذکر

۱. در فرانسوی، هر دو صورت Henry و Henri وجود دارد و تلفظ هر دو یکسان است.

۲. در فارسی، برای این‌که کُربَن اشتباهاً کَربُن تلفظ نشود، آن را به‌صورت «کوربن» هم می‌نویسند.


معین پایدار، ۲۳ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۳: چاکرا/چاکراه


عده‌ای واژهٔ «چاکرا» را به‌اشتباه «چاکراه» می‌گویند و می‌نویسند و گمان می‌برند که از «چاک» و «راه» تشکیل شده است.


سه علتِ رخ‌دادن این خطا:

۱. تیرگی معنایی (semantic opacity)
تیرگی معنایی زمانی رخ می‌دهد که کاربر زبان، هم معنای آن واژه را نمی‌داند، هم نمی‌تواند با تجزیهٔ آن واژه به اجزای معنادار معنای آن واژه را دریابد.

برای همین، هم آن را به «چاک» و «را» تجزیه می‌کند، هم یک «ه» به «را» اضافه می‌کند تا به‌زعم خودش «را» معنادار شود.

۲. کشش جبرانی (compensatory lengthening)
کشش جبرانی زمانی رخ می‌دهد که در سطح هجا، کاربر زبان یک صامت را تلفظ نمی‌کند و در عوض، معادل زمان تلفظ آن را به مصوت قبلش می‌دهد؛ یعنی آن مصوت را به‌اندازهٔ زمان تلفظ آن صامت می‌کِشد.

کاربر زبان فارسی عادت دارد «ه» را در پایان واژه حذف کند و مصوت قبلش را دست‌خوش کشش جبرانی سازد.

برای همین، با فرض این‌که این «را» در اصل «راه» بوده و «ه» را طی کشش جبرانی از دست داده، یک «ه» به آخر آن اضافه می‌کند.

۳. تصحیح افراطی (hypercorrection)
تصحیح افراطی زمانی رخ می‌دهد که کاربر زبان تصور می‌کند واژه اشتباه گفته یا نوشته شده و تلاش می‌کند آن را به شبیه‌ترین و موجه‌ترین صورت تغییر بدهد.

برای همین، «چاکرا» را به «چاکراه» تبدیل می‌کند تا به‌زعم خودش خطای فرضی را برطرف سازد.


اما چاکرا یعنی‌چه؟

از نظر لغوی، واژهٔ چاکرا از زبان سنسکریت وارد فارسی شده و به‌معنای «چرخه» است. چرخه صورت تغییریافتهٔ همان چاکرا است.

اما در یوگا، اصطلاح چاکرا «مراکز انرژی در بدن انسان» تلقی می‌شود. یوگاکاران معتقدند هفت چاکرا در بدن انسان وجود دارد.


تغییرات «چاکرا» برای تبدیل‌شدن به «چَرخه»

۱. تبدیل «آ» به «-َ» در هجای اول: چَکرا
۲. تبدیل «ک» به «خ»: چَخرا
۳. جابه‌جایی «خ» و «ر»: چَرخا
۴. تبدیل «آ» به «-ِ» در هجای دوم: چَرخه


تذکر

برای حفظ کوتاهی و آسانی یادداشت، عامدانه از ذکر بسیاری از قواعد و ظرایف زبان‌شناختی پرهیز کردم. اصل موضوع بسیار پیچیده‌تر و ظریف‌تر از چیزی است که در این یادداشت آورده‌ام. امیدوارم زبان‌شناسان و یوگاکاران بر من ببخشایند!


معین پایدار، ۲۴ آذر ۱۴۰۳
معین‌نامک | معین پایدار
معین‌درنگِ ۲: Henry Corbin نام این ایران‌شناس و اسلام‌شناس فرانسوی، بر اساس اسلوب تلفظ فرانسوی، چیزی شبیه «آنغی کُغبَن» تلفظ می‌شود. اما در فارسی معیار معاصر، تحت تأثیر بومی‌سازی آوایی و نیز سابقهٔ برگردان نام‌های خاص، نام او «هانری کُربَن» تلفظ می‌شود.…
نظر و نکتهٔ آقای بهروز صفرزاده، فرهنگ‌نویس و ویرایش‌پژوه، دربارهٔ این فرسته:

مطلبی که دربارۀ تلفظ و املای نامِ هانری کُربن نوشته‌اید درست و دقیق است، اما عجیب است که وی خودش نامش را در خطِ فارسی هنری کربین می‌نوشت! نمی‌دانم چرا.
معین‌درنگِ ۴: ۱ مصداق، ۲ مفهوم، ۴ لفظ


در این مطلب، قصد کردم تأثیر نوع نگاه به پدیده‌ها بر نام‌گذاری آن‌ها را نشان بدهم؛ برای همین یک مصداق را در چهار زبان بررسی و قیاس کردم.

انگلیسی‌زبان‌ها می‌گویند کامپیوتر (computer)، فرانسوی‌زبان‌ها می‌گویند اُردیناتور (ordinateur)، عرب‌زبان‌ها می‌گویند «حاسوب» و ما فارسی‌زبان‌ها می‌گوییم «رایانه».

بر اساس سه‌گانهٔ آگدن‌ریچاردز، یعنی لفظ و مفهوم و مصداق، در این مورد ۴ لفظ داریم که بر اساس ۲ مفهوم ساخته شده‌اند و همگی بر ۱ مصداق دلالت می‌کنند.

مصداق: وسیله‌ای الکترونیکی و قابل‌برنامه‌ریزی که می‌تواند داده‌ها را دریافت و ذخیره و پردازش و ارائه کند. (رایانه)

مفهوم ۱. دستگاهی که «حساب» می‌کند.
این تلقی بر اساس «کارکرد» است؛ یعنی حساب‌کردن. این وسیله داده‌ها را دریافت و سپس حساب می‌کند. این تلقی به گذشتهٔ کارکرد این وسیله، یعنی محاسبه‌گری، مربوط می‌شود.

مفهوم ۲. دستگاهی که «منظم» می‌کند.
این تلقی بر اساس «سازوکار» است؛ یعنی  منظم‌کردن. این وسیله داده‌ها را اول بر اساس مبنای «یک‌وصفر» منظم می‌کند و به هر داده یک کدِ یک‌وصفری می‌دهد و این‌گونه آن‌ها را از هم بازمی‌شناسد.

لفظ ۱. کامپیوتر (computer)

این لفظ در زبان انگلیسی کاربرد دارد و از نظر لغوی به‌معنای «حساب‌کننده» است.

کامپیوتر از comput و پس‌وند فاعلی er ساخته شده و از لفظ لاتین computare به‌معنای «حساب‌کردن و شمردن و اندیشیدن و جمع‌بستن» گرفته شده است.

لفظ ۲. اُردیناتور (ordinateur)

این لفظ در زبان فرانسوی کاربرد دارد و از نظر لغوی به‌معنای «منظم‌کننده» است.

اُردیناتور از ordinat* و پس‌وند فاعلی eur ساخته شده و از لفظ لاتین ordinado به‌معنای «منظم‌کردن و سامان‌دادن و هنجاربخشیدن» گرفته شده است.

لفظ ۳. حاسوب

این لفظ در زبان عربی کاربرد دارد و از نظر لغوی به‌معنای «حساب‌کننده» است.

عرب‌‌زبانان و به‌بیان دقیق‌تر، فرهنگستان زبان عربی قاهره، ترجیح می‌دهند واژه‌های نوساخته را با قالب‌های مهجورتر بسازند تا احتمال تداعی معانی سابق برای کاربران زبان کم‌تر شود و در نتیجه، احتمال مقاومت در برابر پذیرش آن نوواژه کاهش یابد.

قالب «فاعول» از جملهٔ این قالب‌های مهجور است و معنای فاعلی دارد.

پیداست که این لفظ تحت تأثیر نگاه انگلیسی‌زبان‌ها به این وسیله ساخته و برگزیده شده است.

لفظ ۴. رایانه

این لفظ در زبان فارسی کاربرد دارد و از نظر لغوی به‌معنای «منظم‌کننده» است.

رایانه از «رایان»، بن مضارع مصدر «رایانیدن» و پس‌وند «ه» ساخته شده است.

رایانیدن مصدری در زبان پهلوی است و به‌معنای «منظم‌کردن و سامان‌دادن و هنجاربخشیدن» است؛ دقیقاً شبیه ordinado در لاتین.

پیداست که این لفظ تحت تأثیر نگاه فرانسوی‌زبان‌ها به این وسیله ساخته و برگزیده شده است.

تذکر

۱. نکتهٔ مربوط به ترجیح فرهنگستان زبان عربی قاهره در واژه‌سازی را از استاد گران‌قدرم، دکتر رضا عطاریان، سال ۱۳۹۵ یاد گرفتم و به خاطر سپردم.

۲. آلمانی‌ها به رایانه می‌گویند computer. آن را مستقیماً از انگلیسی گرفته‌اند و حتی با همان تلفظ انگلیسی به کارش می‌برند.

اما اسپانیایی‌ها به رایانه می‌گویند ordenador. آن را از لاتین گرفته‌اند؛ ولی پیداست که همان روی‌کرد فرانسوی‌‌زبان‌ها را مدنظر قرار داده‌اند.

این در حالی است که اسپانیایی‌زبان‌های آمریکای لاتین از computador استفاده می‌کنند و روی‌کرد انگلیسی‌‌زبان‌ها را در نام‌گذاری مدنظر قرار داده‌اند.

۳. برای درک عمیق‌تر این مطلب، پیش‌نهاد و توصیه می‌کنم مقالهٔ کوتاه دکتر شهین نعمت‌زاده با عنوان استدلال در واژه‌گزینی را مطالعه کنید.

۴. این‌که در انگلیسی برای نامیدن این وسیله از computer استفاده کرده‌اند، به گذشتهٔ وسایل مشابه آن مربوط می‌شود. در ادامه، طبقه‌بندی بسیار موجزی از معنا و مصداق این لفظ در انگلیسی آمده است:

از دههٔ ۱۶۴۰: کسی که حساب می‌کند.
از سال ۱۸۹۷: وسیله‌ای که حساب می‌کند.
از سال ۱۹۴۵: وسیلهٔ دیجیتالی الکترونیکی قابلِ‌برنامه‌ریزی


معین پایدار، ۲۵ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۵: موضوعِ... دربارهٔ...


موضوع لایو امشبمون دربارهٔ بیت‌کوینه.
موضوع این کتاب در خصوص مهاجرته.
موضوع آن فیلم در زمینهٔ اعتیاد بود.

آوردن توأمان «موضوع» و واژه‌های هم‌کارکرد و هم‌معنای آن با «دربارهٔ» و «در زمینهٔ» و «در خصوصِ» و «در بابِ» و واژه‌هایی از این دست حشو است.

نمونه‌های درست

موضوع لایو امشبمون بیت‌کوینه.
لایو امشبمون دربارهٔ بیت‌کوینه.

موضوع این کتاب مهاجرته.
این کتاب در خصوص مهاجرته.

موضوع آن فیلم اعتیاد بود.
آن فیلم در زمینهٔ اعتیاد بود.


معین پایدار، ۲۶ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۶: من فکر می‌کنم


من فکر می‌کنم ما سال‌ها پیش باید از افغانستان خارج می‌شدیم.
من فکر می‌کنم استفاده از واکسن هنوز هم تنها راه پیش‌گیری از ابتلا به وباست.
من فکر می‌کنم در این زمینه به یک بازنگری اساسی نیاز داریم.

عبارت «من فکر می‌کنم» غلط نیست؛ اما از دو جنبه ترجمه‌زده است و می‌توانیم آن را فارسی‌تر کنیم:

۱. آوردن ضمیر منفصل در زبان انگلیسی اجباری است؛ چراکه اگر آن را نیاوریم، یا معنای جمله تغییر می‌کند یا فاعل جمله نامشخص می‌ماند؛ اما آوردن ضمیر منفصل در زبان فارسی بدون آن‌که برای شخص و شمار و عاملیت فاعل/نهاد تأکیدی قائل باشیم، درست نیست و دقت معنای جمله را خدشه‌دار می‌کند؛ چرا که شناسهٔ فعل در زبان فارسی همان کاری را می‌کند که ضمیر منفصل در زبان انگلیسی می‌کند و از این رو ضمیر منفصل در زبان فارسی صرفاً یا غالباً جنبهٔ تأکیدی دارد.

۲. در زبان فارسی، اعم از گفتار و نوشتار، به‌طور معمول و طبیعی، از «فکرکردن» در معنای «معتقدبودن» و «نظرداشتن» و «گمان‌کردن» استفاده نمی‌کنیم و به‌جای آن مثلاً می‌گوییم:

معتقدم/به‌اعتقاد من، سال‌ها پیش باید از افغانستان خارج می‌شدیم.
گمان می‌کنم استفاده از واکسن هنوز هم تنها را پیش‌گیری از ابتلا به وباست.
به‌نظرم/به‌نظر من، در این زمینه به یک بازنگری اساسی نیاز داریم.

تذکر

حساب «فکرکردن» در معنای «اندیشیدن» از این نکته جداست، و نه ترجمه‌زده است، نه غیرطبیعی است. نمونهٔ مشهورش جملهٔ تاریخیِ رنه دکارت است:

فکر می‌کنم؛ پس هستم.


معین پایدار، ۲۷ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۷: هر کدام/هر یک... است/اند


هر کدام از گیاهان یک باغ یا پنج برگ دارند یا دو برگ و یک گل.

هر کدام از ما پیامبرانی هستیم که هر روز و هر لحظه به‌سوی هم فرستاده می‌شویم.

جنگ، سیاست، اقتصاد و فرهنگ هر کدام پیوندی ویژه با روایتی دارد که آن را توجیه می‌کند و تداوم می‌بخشد.

هر کدام از مجموعه ادكلن تامفورد مناسب چه فصلی است؟

هر یک از دو صفحهٔ عقربه‌دار به ۴ قطاع برابر، به شماره‌های ۱ و ۲ و ۳ و ۴ تقسیم شده‌اند.

هر یک از ما دو‌ نفر هستیم.

هر یک از شهدای مدافع حرم اجر دو شهید دارد.

هر یک از صنایع استان به‌عنوان معین هیئت‌های ورزشی استان معرفی می‌شوند.

هر یک از ما کجای نموداریم؟

تمامی این جملات را از اینترنت گرفته‌ام؛ یعنی همهٔ آن جملات شاهدند، نه مثال.

با توجه به این شاهدها، نمی‌توان حکم قطعی داد؛ اما به نظر می‌رسد فارسی‌زبانان برای هریک/هیچ‌یک/هرکدام/هیچ‌کدام به فعل جمع گرایش بیش‌تری دارند.


معین پایدار، ۲۸ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۸: شلوغ


استفاده از واژهٔ «شلوغ» در معنای «پُرجمعیت» و «پُرازدحام» یا در معنای «بی‌نظم» و «شلخته» در فارسی طبیعی‌ است؛ اما این واژه در جملات زیر، به‌ نظر چندان طبیعی نیست و ترجمه‌زده‌ می‌نماید:

۱. امروز خیلی شلوغم.
۲. پارسا بچهٔ شلوغیه.

شلوغ در جملهٔ اول ترجمهٔ busy و در جملهٔ دوم ترجمهٔ noisy است. البته ممکن است در انگلیسی معادل‌های دیگری را هم بتوانیم در این معنا پیدا کنیم؛ اما دست‌کم در نگاه اول همین دو واژه به ذهن می‌رسند.

به‌جای شلوغ در معنای اول می‌توانیم از این واژه‌های فارسی‌تر و طبیعی‌تر استفاده کنیم:

مشغول، پُرمشغله، سَرشلوغ، درگیر، گرفتار

به‌جای شلوغ در معنای دوم می‌توانیم از این واژه‌های فارسی‌تر و طبیعی‌تر استفاده کنیم:

شیطون، تخس، پُرسروصدا، شلوغ‌کار، بیش‌فعال

تذکر

۱. معادل‌های پیش‌نهادشده هر کدام در بافت خاصی به کار می‌روند و نمی‌توان همه را هم‌ردیف و هم‌معنای هم‌دیگر دانست؛ مثلاً «بیش‌فعال» در روان‌شناسی معنای خاصی دارد، اما در کاربرد عوامانه می‌تواند برای معنای مدنظرمان معادل مناسبی باشد.

۲. «شیطون» را در معنای موردنظر یادشده، چه در گفتار و چه در نوشتار، باید به همین صورت بنویسیم و نباید آن را به «شیطان» تغییر دهیم؛ وگرنه با «ابلیس» هم‌معنا می‌شود و از معنا و کاربرد موردنظر به دور می‌افتد.

۳. توجه به این نکته مهم است که «شلوغ» در هر دو جملهٔ نمونه، برای توصیف شخص به کار رفته است و اِشکال ما هم به همین وجه کار است. کاربرد آن برای توصیف مکان کاملاً درست و طبیعی است.


معین پایدار، ۲۹ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۹: صریح، موجز، عامیانه


به نظر می‌رسد سه عاملِ تلویح و اطناب و مؤدبانگی با هم، و در مقابل، سه عاملِ تصریح و ایجاز و عامیانگی با هم، نسبت مستقیم دارند.

فرضاً می‌خواهید بگویید «حرف نزنید». می‌توانید از این طیف استفاده کنید:

۱. موسیقی سکوت صدایی شنیدنی‌ست
بگذار گفت‌وگو به زبان هنر شود
۲. لطفاً سکوت را رعایت فرمایید
۳. لطفاً حرف نزنید
۴. خفه شو
۵. خَف

همان‌طور که می‌بینید، هرچه از عبارت ۱ به‌سمت عبارت ۵ می‌رویم، عبارات صریح‌تر و موجزتر و عامیانه‌تر می‌شوند.

یا فرضاً می‌خواهید بگویید «اوضاع تغییر کرده است»:

۱. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
۲. اون ممه رو لولو برد

عبارت دوم به‌نسبت عبارت اول، صریح‌تر و موجزتر و عامیانه‌تر است.

تذکر

در این خصوص، گاهی عبارات مؤدبانه به عبارات ادیبانه و عبارات عامیانه به عبارات عوامانه تبدیل می‌شوند. عبارات ۱ و ۵ از نمونهٔ اول، به‌ترتیب نمود ادیبانگی و عوامانگی هم هستند. در نمونهٔ دوم هم عبارت اول و دوم، در عین این‌که تقابل مؤدبانگی و عامیانگی را نشان می‌دهند، تقابل ادیبانگی و عوامانگی را هم نشان می‌دهند.


معین پایدار، ۳۰ آذر ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۱۰: کمال‌گرایی‌ اشتباه ترجمه شده!


«کمال‌گرایی» که این روزها وِرد زبان‌ها شده، در اصل از انگلیسی وارد فارسی شده و معادل perfectionism است. بیایید تعریف لغت‌نامۀ آکسفورد از perfect را ببینیم:

perfect: having all the required or desirable elements, qualities, or characteristics; as good as it is possible to be.

ترجمه: دارای خصوصیات و کیفیات و مشخصات مطلوب و جذاب، به بهترین وجه ممکن.

همان‌طور که در تعریف بالا هم پیداست، «بهترین وجهِ مطلوبیت و جذابیت» از ویژگی‌های پدیدهٔ پرفکت است.

در فارسی هم پرفکت و مشتقات آن را چنین ترجمه کرده‌اند:

پرفکت: کامل، بی‌عیب‌ونقص، عالی، تمام‌عیار
پرفکشن: کمال
پرفکشنیست: کمال‌گرا

بنابراین چیزی پرفکت/کامل است که بی‌عیب‌ونقص و در نهایتِ مطلوبیت باشد و کسی کمال‌گراست که در تلاش است پدیدهٔ موردنظرش بی‌عیب‌ونقص و در نهایتِ مطلوبیت باشد.

اگر حد «قابل‌قبول/استاندارد» را ۵۰ درصدِ مطلوبیت در نظر بگیریم، حد «کمال/پرفکشن» ۱۰۰ درصدِ مطلوبیت است و کسب این حد از مطلوبیت قطعاً از توان انسان خارج است.

همین واقعیت موجب شده بسیاری از مشاورانْ دیگران را از کمال‌گرایی بر حذر بدارند و آنان را به عمل‌گرایی دعوت کنند.

اما بسیار می‌بینم و می‌شنوم که فرضاً نویسنده‌ای چیزی می‌نویسد و حتی به‌زور یک بار آن را می‌خواند و زمانی که از سرعت نوشتن و انتشار اثرش تعجب می‌کنم، توجیه می‌کند و عذر می‌آورد که نمی‌خواستم دچار کمال‌گرایی بشوم، و این در حالی است که نوشته‌اش حتی در حد قابل‌قبول/استاندارد هم نیست، چه رسد به کمال/پرفکشن!

کسی به‌واقع کمال‌گراست که در عین عمل‌گرایی، برای رسیدن به نهایتِ کیفیت و مطلوبیتِ اثرش از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند؛ اما وقتی پس از بارها و بارها کوشش اثرش را می‌آفریند و بارها و بارها آن را می‌آزماید و در نهایتْ مطمئن می‌شود که به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند آن را باکیفیت‌تر و مطلوب‌تر از آن‌چه اکنون هست ارائه دهد، آن‌گاه از کمال‌گرایی دست می‌کشد و با آگاهی از این‌که اثرش عیب‌ونقصی هرچند کوچک و اندک دارد، آن را ارائه می‌کند.

و اما یک پیش‌نهاد دوستانه و صمیمانه به مترجمان و نویسندگان:

لطفاً «خودکمال‌گراپنداری» نکنید و تا زمانی که هنگام تألیف یا ترجمه، بارها و بارها به لغت‌نامه و دانش‌نامه و منابع و مراجعِ متعدد رجوع نکرده‌اید، تا زمانی که صددرصد زمان و انرژی و حوصله و دقتتان را صرف نکرده‌اید، تا زمانی که متن تألیف یا ترجمه‌تان را ده‌ها بار نخوانده‌اید و آن را زیروزِبر نکرده‌اید، به خودتان برچسب کمال‌گرا نزنید و رخوتتان را با شعار عمل‌گرایی و پرهیز از کمال‌گرایی کتمان نکنید؛ چراکه اول و آخر فقط خودتان را فریب می‌دهید و به اعتبار خودتان آسیب می‌زنید.


معین پایدار، ۰۱ دی ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۱۱: قواعدِ ظاهراً بی‌قاعده


این‌ها چندتا از سؤالات من در زبان عربی‌ بودند که از ۸ تا ۱۸ سالگی گه‌گاه به یادشان می‌افتادم، از کسی می‌پرسیدم، اما جوابی نمی‌گرفتم، موقتاً فراموش می‌کردم، و پس از مدتی دوباره یادشان می‌افتادم و الخ.

الآن به‌عنوان یک‌جور معین‌درنگ بعضی از آن‌ سؤالات را با شما در میان می‌گذارم. ببینید تابه‌حال هیچ کدام برایتان سؤال بوده و اگر بوده برایشان جواب یافته‌اید یا نه:

۱. مگر «کامِل» بر وزن «فاعِل» نیست، و مگر فاعل بر کنندهٔ کار دلالت نمی‌کند؟ پس چرا کامل به‌معنای «کمال‌یافته» است، نه «کمال‌دهنده»؟

۲. مگر «اِزدِواج» از ریشهٔ «زـ‌وـ‌ج» و بر وزن «اِفتِعال» نیست؟ پس چرا «ت» ندارد و به‌جایش «د» آمده؟

۳. مگر «اِضطِراب» از ریشهٔ «ض‌ـ‌ر‌ـ‌ب» و بر وزن «اِفتِعال» نیست؟ پس چرا «ت» ندارد و به‌جایش «ط» آمده؟

۴. مگر «تَلخیص» به‌معنای «خلاصه‌کردن» نیست؟ پس چرا با ریشهٔ «ل‌ـ‌خ‌ـ‌ص» ساخته شده؟

۵. مگر «مَفاعِل» جمع «مِفعال» و «مَفاعیل» جمع «مَفعول» نیست؟ پس چرا جمع «مِصداق» می‌شود «مَصادیق» و نه «مَصادِق»؟


معین پایدار، ۰۲ دی ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۱۲: تبلیغ تابلوی مونالیزا نیست


همگی از نرخ گزاف تبلیغات آگاهیم. بهای پخش یک تبلیغ چندثانیه‌ای در همین صداوسیمای تک‌افتادهٔ اقلیت‌زده سر به آسمان هفتم می‌ساید. قیمت نصب بیلبورد در فضای شهری هم گنج قارون می‌خواهد. حالا هرچه شهرش شهیرتر و فضای شهری‌اش شهری‌تر باشد، به‌تبع گنج قارونش هم پُروپیمان‌تر.

جدا از قیمت تبلیغات، در این عصر حواس‌پرتی و بی‌حوصلگی، قبای دقتِ‌نظر و حال‌وحوصلهٔ مخاطب هم آب رفته و از قامت توجه لازم برای درک کُنه تبلیغات به‌مراتب کوچک‌تر شده است. گذشت آن دوران که مردم تبلیغات صداوسیما را آن‌قدر با دقت می‌دیدند که تماماً حفظش می‌شدند و تک‌تک جملاتش را از بر می‌کردند.

با این اوصاف، تبلیغ باید در نهایتِ ایجاز و اختصار باشد و به حواشی نالازم و سناریوهای اضافه نپردازد. اما تبلیغ درعین‌حال باید «مؤثر» و «بفروش» هم باشد و شرط اولِ این دو خصلتْ «قابل‌فهم‌بودن» است. اگر مخاطب مضمون تبلیغ را نفهمد، طبعاً اثر هم نمی‌پذیرد و تبعاً کالا یا خدمتی هم نمی‌خرد.

من هم دورادور دستی بر آتش تبلیغات دارم و می‌دانم که تبلیغ‌نویسان چه جهد و ذوقی برای تولید تبلیغات خلاقانه به خرج می‌دهند؛ اما نباید از هول هلیم هنر و خلاقیت در دیگ وِیل تعقید و پیچیدگی افتاد. تبلیغ تابلوی مونالیزا نیست که از تماشاگرش انتظار دقت‌ورزی و باریک‌بینی و نکته‌گشایی داشته باشیم.

تبلیغ باید «بلیغ» باشد و بلیغ در این فقره یعنی زودیاب و نقطه‌زن و اثربخش؛ درست مثل اهرام ثلاثهٔ مصر که بارز و ساده و شگرف و البته به‌غایت اثرگذار است. جز این هرچه باشد، مصداق نقضِ‌غرض است و موجب اتلاف سرمایه.


معین پایدار، ۰۳ دی ۱۴۰۳
بخشی از مکالمهٔ تخیلی من با مادرم:

+ کدامینتان نسبت به بردن ازبَله مبادرت می‌ورزد؟
- این‌جانب در این فقره اقدام لازم را به‌جا می‌آورم.
+ سپاس فراوان از تو ای پسر پاک‌پیرهن.
- خواهش انبوه مر تو را ای مادر پاک‌دامن.

پی‌نوشت:
ازجمله تفریحات سالمم ساختن همین دست مکالمات تخیلی است که یک‌جور بازی با سبک‌ها و سیاق‌های مختلف زبانی است!
معین‌درنگِ ۱۳: آن‌چه خود داشت...


شخصیت‌های ماجراجو برایم جالب و جذاب‌اند؛ چون آدم‌های شورآفرینی به نظر می‌رسند که نه هیچ وقت حوصلهٔ خودشان سر می‌رود، نه هیچ گاه حوصلهٔ دیگران را سر می‌برند.

جهان‌گردها، بازیگرها، نقال‌ها، بذله‌گوها، آن‌هایی که ابتکارِعمل و اختیار جمع دستشان است، و البته جاسوس‌ها.

چند سال پیش با کسی دوست شدم که بیش‌ترِ خصلت‌های ماجراجو را داشت؛ عکاسی می‌کرد، کوه می‌رفت، اهل ورزش بود، به طبیعت علاقه داشت، سفر را دوست می‌داشت و... .

او حتی در یک پیاده‌روی و طبیعت‌گردی معمول یا حتی در مواجهه با یک جوی آب، طوری رفتار می‌کرد که به شگفت می‌آمدم. اگر شعری می‌سرود و سازی می‌نواخت، دیگر جنسش جورِ جور بود. من مدام از شورآفرینی و ماجراجویی و سرزندگی او می‌گفتم و تحسینش می‌کردم.

او تصور و نظرم را تأیید می‌کرد؛ اما درعین‌حال تعجب می‌کرد که من خودم و سبک زندگی‌ام را کسالت‌بار می‌دیدم؛ چون همهٔ حرف‌ها و کارهایم برایش جالب و مفید و تازه بود. از نظر او، من کارهایی می‌کردم و چیزهایی می‌گفتم که نمودِ سرزندگی و ماجراجویی و شورآفرینی بود.

مثلاً وقتی از تاریخ و زبان و فلسفه یا تفکر سیستمی و انتقادی و راه‌بردی چیزکی برایش می‌گفتم، به‌قدر چیزها ذوق و تعجب می‌کرد؛ اما بیش از هر چیز، قدرت دقت و تمرکز و یا حوصلهٔ به‌ظاهر بی‌پایانم برایش جالب و حتی عجیب بود.

مدتی گذشت و من هم‌چنان در فکر تلقیات خودم از او و تصورات او از خودم بودم. تا این‌که یک نیمه‌شب که داشتم به ریشهٔ یک واژه فکر می‌کردم و در لغت‌نامه‌های اتیمولوژی و درس‌نامه‌های فیلولوژی پرسه می‌زدم و حسابی سر ذوق آمده بودم، بذر فکری در ذهنم جوانه زد.

درست می‌گفت، من هم سرزنده و ماجراجو و شورآفرین بودم؛ ولی به‌سیاق خودم. ماجراجویی من ذهنی بود؛ ولی دنبال ماجراجویی عینی می‌گشتم. به‌تعبیر قدما، من سیر انفس می‌کردم و او سیر آفاق.

من به کوه‌رفتن و عکس‌گرفتن و ورزش‌کردن و درطبیعت‌‌گشتن علاقه داشتم و از آن لذت می‌بردم؛ ولی این علاقه و التذاذ انگار درونی نبود. سقوط به عمق درهٔ فلان کتاب برای من از صعود به قلهٔ بَهمان کوه، جذاب‌تر و دل‌چسب‌تر بود.

آدم باید ببیند وقتی خودبه‌خود و در حالت ازخودبی‌خود سراغ چیزی می‌رود آن چیز چیست. هر چیز که هست، همان است که باید باشد، و آن همان میل و شوق اصیل و اصلیِ اوست. خلاصه آن‌که علت‌العلل بسیاری از ناخشنودی‌ها و بی‌تابی‌ها و خوددرگیری‌ها خودناشناسی است.


معین پایدار، ۰۴ دی ۱۴۰۳
معین‌درنگِ ۱۴: زبان برای زبان


در «معین‌درنگِ ۱۳» گفته بودم جاسوس‌جماعت و سبک زندگی هیجان‌آمیز و متنوعش از کودکی برایم هوش‌ربا بود و آن را نهایتِ ماجراجویی می‌دانستم.

این را بیست‌واَندی سال پیش، زمانی فهمیدم که اولین رمان جنایی‌جاسوسی عمرم را می‌خواندم. جاسوس کارهایی می‌کند که دیگران نمی‌توانند بکنند و چیزهایی می‌داند که دیگران نباید بدانند.

البته وقتی می‌گویم جاسوس، منظورم امثال جیمز باند و آرتیست‌بازی‌هایش نیست. من جان و توان ندارم که از در و دیوار این و آن بالا بروم یا تخت‌گاز از دل نیروهای دشمن فرار کنم. به‌قولی، مهابت جسمی و مهارت اجرایی جواسیس برایم جذاب نیست.

آن‌چه مجذوبم می‌کند گسترهٔ اطلاعات و اسرار مگویشان است؛ همانی که در ادبیات امنیتی‌های ایران به «اِشراف اطلاعاتی» مشهور است. شاید من از اندک افرادی باشم که نظراً و عملاً به «توانا بود هر که دانا بود» باور دارم.

به‌طور کلی «دانستن» و به‌طور کلی‌تر «شناخت» از هر چیزی برایم هیجان‌بارتر و هوس‌آور است، تا جایی که چندان مهم نیست کاربرد آن دانش کجاست. تو اطلاعات را بده، خودم کاربردش را می‌یابم.

یکی از این اطلاعاتِ بعضاً بی‌سروته و ظاهراً بی‌کاربرد، لغت‌دانی و در کلْ زبان‌دانی است. ازجمله تفریحات سالمم که همیشهٔ خدا هم حس‌وحالش را دارم، «لغت‌نامه‌گردی» است؛ لغت‌نامه‌گردی به‌قیاس وب‌گردی و پاساژگردی و طبیعت‌گردی.

هدفم از این کار زبان‌آموزی نیست، هرچند خودبه‌خود اثر مثبتش را روی زبان‌آموزی هم می‌گذارد. هدفم از این کار خود واژه و مشتقات و متعلقاتش است. برایم بیش‌تر در حکم ارضای یک‌ نوع حس کنج‌کاوی و یا انجام یک جور بازی ذهنی است.

زیاد مهم نیست لغت‌نامه چه باشد؛ تک‌زبانه یا دوزبانه، فارسی یا غیرفارسی، انگلیسی یا عربی؛ مهم این است که «یک» لغت‌نامهٔ مشخص را دست بگیرم و غرقش بشوم. نکات معین‌پسندی هم از قِبلش به چنگ می‌آورم.

بعضی اوقات حتی از معادل‌های فارسیِ لغت‌نامه‌های انگلیسی‌فارسی، دربارهٔ زبان و ادبیات فارسی نکات بامزه و ارزنده‌ای می‌آموزم؛ مثلاً در فرهنگ فشردهٔ نشر نو* جلوی مدخل shambles آمده بود «شُرب‌الیهود»، و این اولین باری بود که چنین اصطلاحی را می‌دیدم.

یک قِسم لغت‌نامه‌گردی دیگر هم باب طبعم است که البته با لغت‌نامهٔ آنلاین راحت‌تر میسر است: لغت‌نامه‌گردی مقایسه‌ای و مقابله‌ای. یعنی یک لغت یا جمله را در دو یا چند زبان بسنجم. برای این کار، شخصاً «کیمبریج دیکشنری» به مذاقم خوش‌تر آمده است؛ هم سروشکل تمیزتری دارد، هم رنگ‌ولعاب زیباتری.

القصه، برای اهلش عیش مدام است. ضمن این‌که نه خطری دارد؛ نه هزینه‌ای، نه تمام می‌شود، نه تحریم. پایه و مایه هم نمی‌خواهد. حکایتش مصداق همان مصراع حافظ است: «فراغتی و کتابی و گوشهٔ چمنی».

* فرهنگ فشردهٔ نشر نو؛ انگلیسی‌انگلیسی، انگلیسی‌فارسی، ترجمه و تألیفِ محمدرضا جعفری، انتشارات فرهنگ نشر نو


معین پایدار، ۰۵ دی ۱۴۰۳
2024/12/28 15:12:17
Back to Top
HTML Embed Code: