تله شهرداری
این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟
فرض کنید برای یک کار معمولی نیاز دارید نامه پایان کار از شهرداری بگیرید. مثلاً تسهیلاتی میخواهید بگیرید و باید ملکی را وثیقه بگذارید.
بانک مربوطه امور کارشناسی وثیقه را انجام میدهد. در این شرایط دفترخانه چهار نامه میدهد که یکی از آنها برای شهرداری است. شهرداری اولین کاری که میکند بازدید است. برای رسیدن روز بازدید از ملک، یک هفته باید منتظر بود. کارشناس میآید و همهجا را متر میکند و در نهایت دلیلی برای جریمه پیدا میکند. اگر جریمه کوچک باشد که گرفتاریاش کمتر است.
اگر دلیل بزرگی باشد باید به ماده 100 ارجاع دهد؛ که حالا باید معطل بمانی تا نوبتات شود. فرض را بر این میگیریم که کارشناس، نه ایراد کوچکی میگیرد و نه ایرادی بزرگ، یا اصلاً مشکلاتی که بوده با سرعت حل شده است. شهرداری در ادامه میگوید عوارض ساختمان را هم باید بدهی. بعد از آن میگوید عوارض مستاجر را هم باید پرداخت کنی. شما به عنوان مالک به مستاجرت میگویی بیا و عوارض بدهی را پرداخت کن. میگوید الان نمیخواهم پرداخت کنم و نمیتوانم. به هر صورت با خواهش و تمنا وادارش میکنی این عوارض را پرداخت کند. در نهایت میگویند این ملک تعریض دارد باید تعهد بدهی بعداً این کار را بکنی. حالا شما میگویی اصلاً من الان قصد خراب کردن خانه را ندارم اما نهایتاً ناخواسته گرفتار تعهد میشوی. شرایط آنقدر پیچیده میشود که اصلاً از وثیقه کردن ملک پشیمان میشوی.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟
فرض کنید برای یک کار معمولی نیاز دارید نامه پایان کار از شهرداری بگیرید. مثلاً تسهیلاتی میخواهید بگیرید و باید ملکی را وثیقه بگذارید.
بانک مربوطه امور کارشناسی وثیقه را انجام میدهد. در این شرایط دفترخانه چهار نامه میدهد که یکی از آنها برای شهرداری است. شهرداری اولین کاری که میکند بازدید است. برای رسیدن روز بازدید از ملک، یک هفته باید منتظر بود. کارشناس میآید و همهجا را متر میکند و در نهایت دلیلی برای جریمه پیدا میکند. اگر جریمه کوچک باشد که گرفتاریاش کمتر است.
اگر دلیل بزرگی باشد باید به ماده 100 ارجاع دهد؛ که حالا باید معطل بمانی تا نوبتات شود. فرض را بر این میگیریم که کارشناس، نه ایراد کوچکی میگیرد و نه ایرادی بزرگ، یا اصلاً مشکلاتی که بوده با سرعت حل شده است. شهرداری در ادامه میگوید عوارض ساختمان را هم باید بدهی. بعد از آن میگوید عوارض مستاجر را هم باید پرداخت کنی. شما به عنوان مالک به مستاجرت میگویی بیا و عوارض بدهی را پرداخت کن. میگوید الان نمیخواهم پرداخت کنم و نمیتوانم. به هر صورت با خواهش و تمنا وادارش میکنی این عوارض را پرداخت کند. در نهایت میگویند این ملک تعریض دارد باید تعهد بدهی بعداً این کار را بکنی. حالا شما میگویی اصلاً من الان قصد خراب کردن خانه را ندارم اما نهایتاً ناخواسته گرفتار تعهد میشوی. شرایط آنقدر پیچیده میشود که اصلاً از وثیقه کردن ملک پشیمان میشوی.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
😢59👍36🤔6😁2
داستان تلخ اوقاف
این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟
اگر خداینکرده ملک شما در اوقاف مشکلی پیدا کند باید خود را آماده کنید که با مسائل عجیبی مواجه شوید. ظاهرا در سالهای گذشته، سیاستگذار امور وقف، سیاستهای جدیدی طراحی کرده است.
از جمله اینکه تعداد زیادی از املاک را در سالهای گذشته مشمول وقف شناسایی کردهاند. مثلاً ملکی که 30 سال پیش خریدهاید و مشکلی نداشته اکنون در سندی دیگر، وقفی از آب در میآید. به اوقاف مراجعه میکنی، میگوید باید اجاره این چند سالی را که ملک در اختیار شما بود بپردازید و پذیره هم بدهید. میگویم رقم را محاسبه کنید. میگویند ملک سنگین است باید پروندهاش در تهران بررسی شود. سه تا شش ماه در تهران کارشناسی میشود تا اداره اوقاف مرکز بگوید باید چه کرد. بعد میگویند ملک را به شما میفروشیم. من نمیدانم چطور سازمان اوقاف میتواند ملک وقفی را بفروشد؛ لابد این هم قانون جدید است.
میگویم قیمت بدهید؛ قیمتی میدهند. میگویم ما 20 درصد زیر این قیمت به شما میفروشیم اما قبول نمیکنند. میگویند ما فقط فروشنده هستیم. اگر خرید و فروش نباشد باید مبلغ کلانی برای پذیره و اجاره پرداخت شود.
حالا همه این کارها انجام شده. میگوید آن سالی که میخواستید پروانه ساخت بگیرید پنج متر عقبنشینی کردید. میگویم بله. میگویند ما پول آن پنج متر را هم میخواهیم.
دوباره مثنوی هفتادمن شروع میشود، رفتوآمد، کارشناس بیاید و قیمت را مشخص کند. دردسرهایی است. حالا هی ما بگوییم آن زمان که ملک خریداری شده، نمیدانستیم اوقافی است؛ اما کسی به حرف گوش نمیدهد. همه این کارها را که انجام میدهیم تازه ما را میفرستند دفترخانه، که پولی کلانی هم دفترخانه میگیرد.
بعد تعهد میدهیم که هر سال باید اجاره اوقاف را بدهیم. هر تغییری هم در سند به وجود آمد، باید به اوقاف مبلغی پرداخت کرد و متولی ملک را هم در نظر گرفت.
عجب حکایتیست.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟
اگر خداینکرده ملک شما در اوقاف مشکلی پیدا کند باید خود را آماده کنید که با مسائل عجیبی مواجه شوید. ظاهرا در سالهای گذشته، سیاستگذار امور وقف، سیاستهای جدیدی طراحی کرده است.
از جمله اینکه تعداد زیادی از املاک را در سالهای گذشته مشمول وقف شناسایی کردهاند. مثلاً ملکی که 30 سال پیش خریدهاید و مشکلی نداشته اکنون در سندی دیگر، وقفی از آب در میآید. به اوقاف مراجعه میکنی، میگوید باید اجاره این چند سالی را که ملک در اختیار شما بود بپردازید و پذیره هم بدهید. میگویم رقم را محاسبه کنید. میگویند ملک سنگین است باید پروندهاش در تهران بررسی شود. سه تا شش ماه در تهران کارشناسی میشود تا اداره اوقاف مرکز بگوید باید چه کرد. بعد میگویند ملک را به شما میفروشیم. من نمیدانم چطور سازمان اوقاف میتواند ملک وقفی را بفروشد؛ لابد این هم قانون جدید است.
میگویم قیمت بدهید؛ قیمتی میدهند. میگویم ما 20 درصد زیر این قیمت به شما میفروشیم اما قبول نمیکنند. میگویند ما فقط فروشنده هستیم. اگر خرید و فروش نباشد باید مبلغ کلانی برای پذیره و اجاره پرداخت شود.
حالا همه این کارها انجام شده. میگوید آن سالی که میخواستید پروانه ساخت بگیرید پنج متر عقبنشینی کردید. میگویم بله. میگویند ما پول آن پنج متر را هم میخواهیم.
دوباره مثنوی هفتادمن شروع میشود، رفتوآمد، کارشناس بیاید و قیمت را مشخص کند. دردسرهایی است. حالا هی ما بگوییم آن زمان که ملک خریداری شده، نمیدانستیم اوقافی است؛ اما کسی به حرف گوش نمیدهد. همه این کارها را که انجام میدهیم تازه ما را میفرستند دفترخانه، که پولی کلانی هم دفترخانه میگیرد.
بعد تعهد میدهیم که هر سال باید اجاره اوقاف را بدهیم. هر تغییری هم در سند به وجود آمد، باید به اوقاف مبلغی پرداخت کرد و متولی ملک را هم در نظر گرفت.
عجب حکایتیست.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍77😢59😁8🤔4
سازمان سوم فساد
متضرر اصلی فساد، بخش خصوصی است. هرچه فساد عمیقتر و گستردهتر باشد، بخش خصوصی بیشتر متضرر میشود تا جایی که دیگر توانی برای ادامه کار نخواهد داشت.
فساد در نظام اداری دو روی متفاوت دارد؛ روی اول فسادی است که با تقاضای بخش خصوصی شکل میگیرد و روی دیگر فسادی است که با تقاضای کارمندان دولت به وقوع میپیوندد. در حالت اول، فعال بخش خصوصی وجوهی را میپردازد تا کارگزار دولتی به خواستههای غیرقانونیاش پاسخ دهد؛ اما در حالت دوم کارگزار دولتی، فعال بخش خصوصی را تحت فشار قرار میدهد تا به ازای انجام امور قانونیاش، وجوهی را پرداخت کند.
فرض این نوشته، حالت دوم است؛ یعنی شرح حال بخش خصوصی سالمی که در معرض بخش دولتی غیرسالم قرار میگیرد.
معمولا تجار و مدیران بنگاههای بخش خصوصی از نظر سازماندهی، با سه سطح از فساد در نظام اداری مواجه میشوند:
🔹سطح اول یا لایه اول یا «سازمان اول» کارکنانی هستند که به «کار راهانداز» معروفند و در برابر رتق و فتق امور معمولی سازمانهای دولتی «پول چای» یا «پول شیرینی» طلب میکنند. رایجترین فساد در نظام اداری همین فساد است و چون قدمت دیرینه دارد، به قاعده بازی تبدیل میشود و بخش خصوصی هزینه این نوع فساد را همواره پیشبینی میکند.
🔹در سطح دوم فساد، بخش خصوصی با «سازمان دوم» مواجه میشود. فساد در این سطح میتواند انفرادی یا گروهی باشد و افراد میتوانند در داخل یک سازمان حضور داشته باشند یا از بیرون، امور را سازماندهی کنند. هرچه هست، این فساد هم مثل سطح اول در مرزهای درونی یک اداره، سازمان یا نهاد دولتی، شکل میگیرد. وقتی در سازمانی دولتی یا حکومتی نمیتوانید کاری را پیش ببرید، افرادی مقابل شما سبز میشوند که مسیر را برای شما هموار کنند. کار این افراد گرهگشایی است و به همین دلیل به «گرهگشا» معروفند. اغلب اوقات افراد در دستاندازهای قانونی گرفتار شدهاند یا آشنایی به مسیرهای قانونی ندارند که در این حالت، افرادی به کمک میآیند و مسیر را هموار میکنند. وجه مفسدهآمیزتر «سازمان دوم» این است که عمدا مسیر را ناهموار میکنند یا موانع قانونی پیش پای افراد میگذارند تا او را متقاعد به پرداخت هزینه کنند. این فساد هم در نظام اداری ما سابقه دیرینه دارد و به همین دلیل بخش خصوصی با این لایه هم کنار آمده است و به نوعی هزینههای فساد در این سطح را پیشبینی میکند.
🔹 اما شواهد از ظهور سطح جدیدی از فساد سازمانیافته در نظام اداری حکایت دارد که میشود به آن فساد «سازمان سوم» اطلاق کرد. فساد سازمان سوم بسیار خطرناک و نگرانکننده است و میتواند مثل موریانه، پایههای نظام اداری را تخریب کند. سازمان سوم، منحصر به یک اداره یا نهاد دولتی یا بخش عمومی نیست، بلکه کارکنان ناسالم نهادها و ادارههای مختلف را بهصورت یک شبکه، در ارتباط با هم قرار میدهد.
بهعنوان مثال در سازمانی دولتی، گروهی از کارمندان با هم تبانی میکنند تا برای مدیران و کارآفرینان بخشخصوصی پروندههایی باز کنند. این پروندهها معمولا از یک نقطه بسیار کوچک در یک سازمان دولتی آغاز میشوند و بعد به دیگر سازمانها و نهادها تسری پیدا میکنند و در نهایت فرد متوجه میشود که در دام شبکهای از کارکنان دولتی در چند سازمان مختلف گرفتار شده و برای انجام یک کار کوچک باید هزینههای گزاف بپردازد. ویژگی فساد در سازمان سوم این است که محدود به اختیارات و مرزهای یک سازمان دولتی نیست و میتواند به چند سازمان دیگر هم تسری پیدا کند، در نتیجه هزینههای سنگینی به دنبال دارد.
در سازمان سوم، کارمند یک نهاد دولتی، مشکلی را برای فرد ایجاد میکند این مانع در نهاد دیگری باید حل شود که بعد به نهادها و ادارههای دیگر هم کشیده میشود و در نهایت اگر پرداختی در میان باشد بین همه افراد این شبکه تقسیم میشود.
سازمانهای اول و دوم فساد سالهاست که وجود دارند و نهادهای نظارتی و سازوکارهای قانونی موفق به حذفشان نشدهاند؛ اما سازمان سوم در سالهای گذشته شکل گرفته و در حال فراگیرتر شدن است.
سازمان سوم، سازمان خطرناکی است که میتواند از نظام اداری یک شهر به نظام اداری مرکز تسری پیدا کند یا حتی از شهری به چند شهر دیگر گسترش یابد. این سازمان خطرناک ضمن اینکه قادر است مسیر خلق ثروت را مسدود کند، انگیزههای کارآفرینان را از بین میبرد و میتواند ریشه این بخش را بخشکاند.
متن کامل سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را اینجا بخوانید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
متضرر اصلی فساد، بخش خصوصی است. هرچه فساد عمیقتر و گستردهتر باشد، بخش خصوصی بیشتر متضرر میشود تا جایی که دیگر توانی برای ادامه کار نخواهد داشت.
فساد در نظام اداری دو روی متفاوت دارد؛ روی اول فسادی است که با تقاضای بخش خصوصی شکل میگیرد و روی دیگر فسادی است که با تقاضای کارمندان دولت به وقوع میپیوندد. در حالت اول، فعال بخش خصوصی وجوهی را میپردازد تا کارگزار دولتی به خواستههای غیرقانونیاش پاسخ دهد؛ اما در حالت دوم کارگزار دولتی، فعال بخش خصوصی را تحت فشار قرار میدهد تا به ازای انجام امور قانونیاش، وجوهی را پرداخت کند.
فرض این نوشته، حالت دوم است؛ یعنی شرح حال بخش خصوصی سالمی که در معرض بخش دولتی غیرسالم قرار میگیرد.
معمولا تجار و مدیران بنگاههای بخش خصوصی از نظر سازماندهی، با سه سطح از فساد در نظام اداری مواجه میشوند:
🔹سطح اول یا لایه اول یا «سازمان اول» کارکنانی هستند که به «کار راهانداز» معروفند و در برابر رتق و فتق امور معمولی سازمانهای دولتی «پول چای» یا «پول شیرینی» طلب میکنند. رایجترین فساد در نظام اداری همین فساد است و چون قدمت دیرینه دارد، به قاعده بازی تبدیل میشود و بخش خصوصی هزینه این نوع فساد را همواره پیشبینی میکند.
🔹در سطح دوم فساد، بخش خصوصی با «سازمان دوم» مواجه میشود. فساد در این سطح میتواند انفرادی یا گروهی باشد و افراد میتوانند در داخل یک سازمان حضور داشته باشند یا از بیرون، امور را سازماندهی کنند. هرچه هست، این فساد هم مثل سطح اول در مرزهای درونی یک اداره، سازمان یا نهاد دولتی، شکل میگیرد. وقتی در سازمانی دولتی یا حکومتی نمیتوانید کاری را پیش ببرید، افرادی مقابل شما سبز میشوند که مسیر را برای شما هموار کنند. کار این افراد گرهگشایی است و به همین دلیل به «گرهگشا» معروفند. اغلب اوقات افراد در دستاندازهای قانونی گرفتار شدهاند یا آشنایی به مسیرهای قانونی ندارند که در این حالت، افرادی به کمک میآیند و مسیر را هموار میکنند. وجه مفسدهآمیزتر «سازمان دوم» این است که عمدا مسیر را ناهموار میکنند یا موانع قانونی پیش پای افراد میگذارند تا او را متقاعد به پرداخت هزینه کنند. این فساد هم در نظام اداری ما سابقه دیرینه دارد و به همین دلیل بخش خصوصی با این لایه هم کنار آمده است و به نوعی هزینههای فساد در این سطح را پیشبینی میکند.
🔹 اما شواهد از ظهور سطح جدیدی از فساد سازمانیافته در نظام اداری حکایت دارد که میشود به آن فساد «سازمان سوم» اطلاق کرد. فساد سازمان سوم بسیار خطرناک و نگرانکننده است و میتواند مثل موریانه، پایههای نظام اداری را تخریب کند. سازمان سوم، منحصر به یک اداره یا نهاد دولتی یا بخش عمومی نیست، بلکه کارکنان ناسالم نهادها و ادارههای مختلف را بهصورت یک شبکه، در ارتباط با هم قرار میدهد.
بهعنوان مثال در سازمانی دولتی، گروهی از کارمندان با هم تبانی میکنند تا برای مدیران و کارآفرینان بخشخصوصی پروندههایی باز کنند. این پروندهها معمولا از یک نقطه بسیار کوچک در یک سازمان دولتی آغاز میشوند و بعد به دیگر سازمانها و نهادها تسری پیدا میکنند و در نهایت فرد متوجه میشود که در دام شبکهای از کارکنان دولتی در چند سازمان مختلف گرفتار شده و برای انجام یک کار کوچک باید هزینههای گزاف بپردازد. ویژگی فساد در سازمان سوم این است که محدود به اختیارات و مرزهای یک سازمان دولتی نیست و میتواند به چند سازمان دیگر هم تسری پیدا کند، در نتیجه هزینههای سنگینی به دنبال دارد.
در سازمان سوم، کارمند یک نهاد دولتی، مشکلی را برای فرد ایجاد میکند این مانع در نهاد دیگری باید حل شود که بعد به نهادها و ادارههای دیگر هم کشیده میشود و در نهایت اگر پرداختی در میان باشد بین همه افراد این شبکه تقسیم میشود.
سازمانهای اول و دوم فساد سالهاست که وجود دارند و نهادهای نظارتی و سازوکارهای قانونی موفق به حذفشان نشدهاند؛ اما سازمان سوم در سالهای گذشته شکل گرفته و در حال فراگیرتر شدن است.
سازمان سوم، سازمان خطرناکی است که میتواند از نظام اداری یک شهر به نظام اداری مرکز تسری پیدا کند یا حتی از شهری به چند شهر دیگر گسترش یابد. این سازمان خطرناک ضمن اینکه قادر است مسیر خلق ثروت را مسدود کند، انگیزههای کارآفرینان را از بین میبرد و میتواند ریشه این بخش را بخشکاند.
متن کامل سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را اینجا بخوانید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
روزنامه دنیای اقتصاد
سازمان سوم فساد
اقتصاددانان معمولا ریشه اصلی فساد را در سیاستگذاری و ترجیحات تصمیمگیری میدانند و نظام اداری را متهم ردیف دوم میشناسند. اما آیا همه فسادهای نظام اداری ناشی از سیاستگذاری است؟
👍69😢8🤔1
پلمب واحدهای تولیدی بر اساس بخشنامه خیلی محرمانه
🔹 روزهای سختی بر بازاراریان میگذرد. از یك سو ركود همراه با تورم، كسبوكارها را دچار فرسایش تدریجی كرده و از سوی دیگر كاهش قدرت خرید مردم باعث شده چراغ فروشگاهها كمسو شود. در این شرایط سخت و اوضاع نابسامان، گذاشتن بار اضافه روی دوش اصناف نه تنها عاقلانه نیست بلكه ویرانکننده است.
به طور مشخص، منظورم نواختن چوب بر تن بازاریان به بهانه پوشش خانمهاست.
چرا باید در این شرایط سخت، فروشگاهها یا رستورانها را به خاطر پوشش خانمها تعطیل کنند؟
آیا قانونی وجود دارد که چنین اجازهای بدهد؟
خیر قانونی وجود ندارد اما به لطف شجاعت و شهامت روزنامه اعتماد متوجه شدیم صدها واحد تولیدی با بخشنامه «خیلی محرمانه» وزارت کشور پلمب شدهاند.
🔹 پلمب واحدهای صنفی به خاطر حجاب، مغایر با قانون اساسی است. اصل چهل و ششم قانون اساسی میگوید هیچکس نمیتواند امکان کسب و کار را از دیگری سلب کند اما وزارت کشور که نماد حاکمیت قانون است، با یک بخشنامه خیلی محرمانه، صدها واحد صنفی را به همین بهانه تعطیل کرده است.
تحت تأثیر همین فشار سنگینی که در ماههای گذشته به کسبه و بازاریان وارد آمده، خیلی از آنها ناچار شدهاند کسب و کار خود را رها کنند.
این بازی برای کسبوکارها دو سر باخت است؛ اگر به حرف حکومت گوش کنند و تذکر حجاب بدهند، مردم تحریمشان میکنند و اگر بگویند به ما ربطی ندارد، حکومت تعطیلشان میکند. این یک بازی غیر منصفانه است که در هر شکل، اهالی کسب و کار بازنده آن خواهند بود.
🔹 این اقدامات آدم را یاد سیاست ویرانگر تنبیه بازاریان در دهه 1350 میاندازد.
در سال 1354 حزب رستاخیز صدها دانشجو را به عنوان تیمهای ناظر برای نظارت بر قیمتها به بازار فرستاد تا علیه محتکران مبارزه کنند. اتاقهای اصناف یا دادگاههای صنفی که زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت کشور فعالیت میکردند، بیش از 7500 نفر را در سراسر کشور دستگیر کردند و بیش از 600 مغازه تعطیل شد. هزاران دکاندار جریمه شدند و پروانه کسب صدها کاسب لغو شد و حداقل 800 دکاندار را به گذراندن زندانهای طولانی محکوم کردند.
این اقدامات جز نارضایتی بازاریان نتیجهای نداشت. اصناف در اجرای این اقدامات، با دولت همکاری نکردند، در نتیجه وزیر بازرگانی وقت 17 تن از رهبران برجسته آنان را از عضویت اتاق اصناف تهران، برکنار و اکثر اتاقهای اصناف را در سراسر کشور منحل کرد. فریدون مهدوی وزیر وقت بازرگانی، معاون حزب رستاخیز هم بود و بیش از هشت هزار واحد صنفی را به دادگاه کشاند و بسیاری از صاحبان صنایع را به شهرستانها تبعید کرد.
🔹 وقتی درآمدهای نفتی شاه بیتوجه به آثار منفی سیاست تزریق نقدینگی بر اثر سیاستهای اقتصادی آن زمان تورم خود را نشان داد و قیمتها رو به افزایش گذاشت شاه مصر بود که این اتفاق ریشه اقتصادی ندارد. بلکه فکر میکرد غرض سیاسی پشت افزایش قیمتهاست. به بیانی دیگر، شاه میگفت قیمتها بر اثر تورم افزایش نیافته بلکه کسبه، گرانفروشی میکنند تا به او ضربه بزنند. فریدون مهدوی این نظرات را تایید کرد.
برخورد سیاسی با بازاریان برای حکومت پهلوی گران تمام شد. اوضاع به قدری بد شد که شاه دستور داد مهدوی را بردارند. برداشتند و کاظم خسروشاهی را که از فعالان خوشنام اقتصادی بود به عنوان وزیر بازرگانی معرفی کردند. از زمانی که شاه متوجه اشتباه خود شد و کوتاه آمد و دست از سر بازار برداشت خیلی دیر شده بود. چنین رفتاری باعث دور شدن و ایجاد فاصله میان بازاریان و حکومت شد و به نوعی میان اصناف و مخالفان حکومت وقت همگرایی ایجاد کرد.
🔹 به گمانم بخشنامه خیلی محرمانه وزارت کشور درباره تنبیه بازاریان به خاطر پوشش خانمها، از سیاست سرکوب بازار به خاطر تورم در عصر پهلوی خطرناکتر است.
امیدوارم تصمیمگیران کشور متوجه وخامت اوضاع شوند و بیش از این به کسبوکارها فشار وارد نکنند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹 روزهای سختی بر بازاراریان میگذرد. از یك سو ركود همراه با تورم، كسبوكارها را دچار فرسایش تدریجی كرده و از سوی دیگر كاهش قدرت خرید مردم باعث شده چراغ فروشگاهها كمسو شود. در این شرایط سخت و اوضاع نابسامان، گذاشتن بار اضافه روی دوش اصناف نه تنها عاقلانه نیست بلكه ویرانکننده است.
به طور مشخص، منظورم نواختن چوب بر تن بازاریان به بهانه پوشش خانمهاست.
چرا باید در این شرایط سخت، فروشگاهها یا رستورانها را به خاطر پوشش خانمها تعطیل کنند؟
آیا قانونی وجود دارد که چنین اجازهای بدهد؟
خیر قانونی وجود ندارد اما به لطف شجاعت و شهامت روزنامه اعتماد متوجه شدیم صدها واحد تولیدی با بخشنامه «خیلی محرمانه» وزارت کشور پلمب شدهاند.
🔹 پلمب واحدهای صنفی به خاطر حجاب، مغایر با قانون اساسی است. اصل چهل و ششم قانون اساسی میگوید هیچکس نمیتواند امکان کسب و کار را از دیگری سلب کند اما وزارت کشور که نماد حاکمیت قانون است، با یک بخشنامه خیلی محرمانه، صدها واحد صنفی را به همین بهانه تعطیل کرده است.
تحت تأثیر همین فشار سنگینی که در ماههای گذشته به کسبه و بازاریان وارد آمده، خیلی از آنها ناچار شدهاند کسب و کار خود را رها کنند.
این بازی برای کسبوکارها دو سر باخت است؛ اگر به حرف حکومت گوش کنند و تذکر حجاب بدهند، مردم تحریمشان میکنند و اگر بگویند به ما ربطی ندارد، حکومت تعطیلشان میکند. این یک بازی غیر منصفانه است که در هر شکل، اهالی کسب و کار بازنده آن خواهند بود.
🔹 این اقدامات آدم را یاد سیاست ویرانگر تنبیه بازاریان در دهه 1350 میاندازد.
در سال 1354 حزب رستاخیز صدها دانشجو را به عنوان تیمهای ناظر برای نظارت بر قیمتها به بازار فرستاد تا علیه محتکران مبارزه کنند. اتاقهای اصناف یا دادگاههای صنفی که زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت کشور فعالیت میکردند، بیش از 7500 نفر را در سراسر کشور دستگیر کردند و بیش از 600 مغازه تعطیل شد. هزاران دکاندار جریمه شدند و پروانه کسب صدها کاسب لغو شد و حداقل 800 دکاندار را به گذراندن زندانهای طولانی محکوم کردند.
این اقدامات جز نارضایتی بازاریان نتیجهای نداشت. اصناف در اجرای این اقدامات، با دولت همکاری نکردند، در نتیجه وزیر بازرگانی وقت 17 تن از رهبران برجسته آنان را از عضویت اتاق اصناف تهران، برکنار و اکثر اتاقهای اصناف را در سراسر کشور منحل کرد. فریدون مهدوی وزیر وقت بازرگانی، معاون حزب رستاخیز هم بود و بیش از هشت هزار واحد صنفی را به دادگاه کشاند و بسیاری از صاحبان صنایع را به شهرستانها تبعید کرد.
🔹 وقتی درآمدهای نفتی شاه بیتوجه به آثار منفی سیاست تزریق نقدینگی بر اثر سیاستهای اقتصادی آن زمان تورم خود را نشان داد و قیمتها رو به افزایش گذاشت شاه مصر بود که این اتفاق ریشه اقتصادی ندارد. بلکه فکر میکرد غرض سیاسی پشت افزایش قیمتهاست. به بیانی دیگر، شاه میگفت قیمتها بر اثر تورم افزایش نیافته بلکه کسبه، گرانفروشی میکنند تا به او ضربه بزنند. فریدون مهدوی این نظرات را تایید کرد.
برخورد سیاسی با بازاریان برای حکومت پهلوی گران تمام شد. اوضاع به قدری بد شد که شاه دستور داد مهدوی را بردارند. برداشتند و کاظم خسروشاهی را که از فعالان خوشنام اقتصادی بود به عنوان وزیر بازرگانی معرفی کردند. از زمانی که شاه متوجه اشتباه خود شد و کوتاه آمد و دست از سر بازار برداشت خیلی دیر شده بود. چنین رفتاری باعث دور شدن و ایجاد فاصله میان بازاریان و حکومت شد و به نوعی میان اصناف و مخالفان حکومت وقت همگرایی ایجاد کرد.
🔹 به گمانم بخشنامه خیلی محرمانه وزارت کشور درباره تنبیه بازاریان به خاطر پوشش خانمها، از سیاست سرکوب بازار به خاطر تورم در عصر پهلوی خطرناکتر است.
امیدوارم تصمیمگیران کشور متوجه وخامت اوضاع شوند و بیش از این به کسبوکارها فشار وارد نکنند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍125🤔2
Forwarded from دغدغه ایران
دنیایی نیست که بتوان بخشنامهای ماهیتا غیرمحرمانه درباره حجاب را پنهان کرد. اشتباه بودن رویکرد و محتوا و پنهانکاری و ... هم به جای خود.
@fazeli_mohammad
@fazeli_mohammad
👍93👎1🤔1
قفلساز و سیاستگذار
🔹 هر روز در گوشه و کنار کشور فساد تازهای رخ میدهد که ما یا هرگز متوجه نمیشویم یا اگر میشویم، فقط بخش کوچکی از آن را برای ما روایت میکنند. بخش بزرگی از فسادها را «آدمهای بد» رقم میزنند اما بخش زیادی از فسادها را «آدمهای خوب» به وجود میآورند.
مدیرعامل چای دبش در گذشته جانی و قاتل نبوده و احتمالا در پرونده او سابقه ضرب و جرح یا کلاهبرداری وجود ندارد. محمودرضا خاوری هم آدم پلیدی نبود، نمازش را سروقت میخواند و بسیار مبادی آداب بود. بابک زنجانی هم در مدرسه کلاهبردارها درس نخواند و شهرام جزایری هم از دانشگاه شیادان فارغالتحصیل نشده است. این افراد پیش از وقوع جرایم مالی، لزوما گذشته کثیفی نداشتهاند اما چه اتفاقی رخ داده که به مجرمان مالی و اقتصادی تبدیل شدند؟
پاسخ را باید در سیاستگذاری غلط جستوجو کرد که به عقیده اقتصاددانان منشأ اصلی آلودگیها در اقتصاد ایران است. مجموعهای از سیاستگذاریهای غلط و اقتضایی در کشور ما وجود دارد که در حالت خوشبینانه، با نیات خیرخواهانه و با هدف حمایت از اقشار کمدرآمد تدوین شده، اما در عمل چیزی جز زیان آنها را به دنبال نداشته و در عین حال به منبع اصلی شکلگیری فساد در کشور تبدیل شدهاست.
🔹اما آیا همه سیاستها با نیتهای خیرخواهانه تدوین شده و میشوند؟ امروز با این حجم از فساد در کشور، حتی خوشبینترین افراد هم نمیپذیرند که وضع موجود حاصل خیرخواهی تصمیمگیران است. به این دلیل که نشانههای واضحی وجود دارد که گروههای فاسد و ذینفعان رانت، به فرآیند سیاستگذاری و تصمیمگیری رسوخ کردهاند. اقتصاددانان درباره تداوم این نوع وضعیت ابراز نگرانی میکنند چون معمولا ارتباط دادن سیاستهای مربوط به حمایت از اقشار کم درآمد، با نادیده گرفتن راهکارهای اصولی و علمی همراه است و فسادهای گستردهای به دنبال دارد.
از جمله سیاستهای غیر اصولی میتوان به قمیتگذاری، سرکوب بازار، تهدید مالکیت و سرکوب آزادیهای اقتصادی برای گسترش عدالت و کاهش فقر نام برد که در پنج دهه گذشته نتایج زیانباری داشته اما همچنان تداوم پیدا کرده است.
🔹یکی دیگر از همین سیاستهای اقتضایی و مفسدهآمیز، دور زدن تحریمهاست که در یک دهه گذشته با هدف تأمین نیازهای اساسی جامعه رواج پیدا کرده و روابط میان بازیگران اقتصاد و دستگاههای دولتی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و فساد زیادی را به کشور تحمیل کرده است.
برای اینکه بدانید سیاستهای پولی و ارزی مرتبط با دور زدن یا کماثر کردن تحریمها چه عوارض فاجعهباری داشته، فقط به مورد چای دبش نگاه نکنید، دهها مورد نظیر آن در دیگر مناطق کشور هم رخ میدهد که ممکن است افکار عمومی هرگز از آن خبردار نشود.
🔹همین روزها که همه درگیر پرونده چای دبش هستیم، در یکی از استانها پروندهای قطور درباره کلاهبرداری و فرار یک صادر کننده قدیمی به جریان افتاده که سازو کار شکلگیری آن مشابه همین ماجرای چای دبش است. فردی که کلاهبرداری کرده، با جلب اعتماد مردم و حتی تجار خارجی رقمی سنگین بین 20 تا 50 میلیون دلار را از کشور خارج کرده و دهها شخص حقیقی و حقوقی را درگیر فساد خود کرده است. ریشه این کلاهبرداری هم به سیاستهای غلطی برمیگردد که به بهانه دور زدن تحریمها تدوین شده و باید بدانیم تا تحریمها وجود داشته باشد و سیاستگذار برای دور زدن تحریمها به استفاده از روشهای غیر اصولی اصرار بورزد، ، فساد از بین نخواهد رفت.
مرحوم پدرم همیشه توصیه میکردند، در خانهات را ببند تا همسایهات دزد نشود. بعدها در کتاب «پشت پرده ریاکاری» نقل قولی از یک قفلساز خواندم و متوجه شدم ضربالمثلی که پدرم مطرح کردند، چقدر درست و اساسی بود.
یکی از دانشجویان پروفسور «دن آریلی» - از متخصصان اقتصاد رفتاری- کلید منزلش را گم میکند و به قفلساز زنگ میزند. قفلساز در کمتر از یک دقیقه در خانه را باز میکند. صاحبخانه که متحیر مانده، به قفلساز میگوید وقتی قفلها اینقدر سریع باز میشوند، چه فایده که آنها را به در بزنیم؟ قفلساز میگوید قفلها برای دزدها ساخته نشدهاند چون دزدها حتی راه نفوذ به دیوارهای بتنی را هم بلدند. قفلها برای این ساخته شدهاند تا آدمهای درستکار، همچنان درستکار بمانند.
🔹اگر می خواهیم ماجرای چای دبش تکرار نشود، لازمهاش این است که خانه سیاستگذاری را محکم بسازیم و به درهای تصمیمگیری قفل بزنیم. در این صورت، 99 درصد مدیران اقتصادی سمت خلاف نمیروند، آن یک درصد هم که میروند، خلافکارهای حرفهای هستند که سروکارشان با قانون خواهد بود.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹 هر روز در گوشه و کنار کشور فساد تازهای رخ میدهد که ما یا هرگز متوجه نمیشویم یا اگر میشویم، فقط بخش کوچکی از آن را برای ما روایت میکنند. بخش بزرگی از فسادها را «آدمهای بد» رقم میزنند اما بخش زیادی از فسادها را «آدمهای خوب» به وجود میآورند.
مدیرعامل چای دبش در گذشته جانی و قاتل نبوده و احتمالا در پرونده او سابقه ضرب و جرح یا کلاهبرداری وجود ندارد. محمودرضا خاوری هم آدم پلیدی نبود، نمازش را سروقت میخواند و بسیار مبادی آداب بود. بابک زنجانی هم در مدرسه کلاهبردارها درس نخواند و شهرام جزایری هم از دانشگاه شیادان فارغالتحصیل نشده است. این افراد پیش از وقوع جرایم مالی، لزوما گذشته کثیفی نداشتهاند اما چه اتفاقی رخ داده که به مجرمان مالی و اقتصادی تبدیل شدند؟
پاسخ را باید در سیاستگذاری غلط جستوجو کرد که به عقیده اقتصاددانان منشأ اصلی آلودگیها در اقتصاد ایران است. مجموعهای از سیاستگذاریهای غلط و اقتضایی در کشور ما وجود دارد که در حالت خوشبینانه، با نیات خیرخواهانه و با هدف حمایت از اقشار کمدرآمد تدوین شده، اما در عمل چیزی جز زیان آنها را به دنبال نداشته و در عین حال به منبع اصلی شکلگیری فساد در کشور تبدیل شدهاست.
🔹اما آیا همه سیاستها با نیتهای خیرخواهانه تدوین شده و میشوند؟ امروز با این حجم از فساد در کشور، حتی خوشبینترین افراد هم نمیپذیرند که وضع موجود حاصل خیرخواهی تصمیمگیران است. به این دلیل که نشانههای واضحی وجود دارد که گروههای فاسد و ذینفعان رانت، به فرآیند سیاستگذاری و تصمیمگیری رسوخ کردهاند. اقتصاددانان درباره تداوم این نوع وضعیت ابراز نگرانی میکنند چون معمولا ارتباط دادن سیاستهای مربوط به حمایت از اقشار کم درآمد، با نادیده گرفتن راهکارهای اصولی و علمی همراه است و فسادهای گستردهای به دنبال دارد.
از جمله سیاستهای غیر اصولی میتوان به قمیتگذاری، سرکوب بازار، تهدید مالکیت و سرکوب آزادیهای اقتصادی برای گسترش عدالت و کاهش فقر نام برد که در پنج دهه گذشته نتایج زیانباری داشته اما همچنان تداوم پیدا کرده است.
🔹یکی دیگر از همین سیاستهای اقتضایی و مفسدهآمیز، دور زدن تحریمهاست که در یک دهه گذشته با هدف تأمین نیازهای اساسی جامعه رواج پیدا کرده و روابط میان بازیگران اقتصاد و دستگاههای دولتی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و فساد زیادی را به کشور تحمیل کرده است.
برای اینکه بدانید سیاستهای پولی و ارزی مرتبط با دور زدن یا کماثر کردن تحریمها چه عوارض فاجعهباری داشته، فقط به مورد چای دبش نگاه نکنید، دهها مورد نظیر آن در دیگر مناطق کشور هم رخ میدهد که ممکن است افکار عمومی هرگز از آن خبردار نشود.
🔹همین روزها که همه درگیر پرونده چای دبش هستیم، در یکی از استانها پروندهای قطور درباره کلاهبرداری و فرار یک صادر کننده قدیمی به جریان افتاده که سازو کار شکلگیری آن مشابه همین ماجرای چای دبش است. فردی که کلاهبرداری کرده، با جلب اعتماد مردم و حتی تجار خارجی رقمی سنگین بین 20 تا 50 میلیون دلار را از کشور خارج کرده و دهها شخص حقیقی و حقوقی را درگیر فساد خود کرده است. ریشه این کلاهبرداری هم به سیاستهای غلطی برمیگردد که به بهانه دور زدن تحریمها تدوین شده و باید بدانیم تا تحریمها وجود داشته باشد و سیاستگذار برای دور زدن تحریمها به استفاده از روشهای غیر اصولی اصرار بورزد، ، فساد از بین نخواهد رفت.
مرحوم پدرم همیشه توصیه میکردند، در خانهات را ببند تا همسایهات دزد نشود. بعدها در کتاب «پشت پرده ریاکاری» نقل قولی از یک قفلساز خواندم و متوجه شدم ضربالمثلی که پدرم مطرح کردند، چقدر درست و اساسی بود.
یکی از دانشجویان پروفسور «دن آریلی» - از متخصصان اقتصاد رفتاری- کلید منزلش را گم میکند و به قفلساز زنگ میزند. قفلساز در کمتر از یک دقیقه در خانه را باز میکند. صاحبخانه که متحیر مانده، به قفلساز میگوید وقتی قفلها اینقدر سریع باز میشوند، چه فایده که آنها را به در بزنیم؟ قفلساز میگوید قفلها برای دزدها ساخته نشدهاند چون دزدها حتی راه نفوذ به دیوارهای بتنی را هم بلدند. قفلها برای این ساخته شدهاند تا آدمهای درستکار، همچنان درستکار بمانند.
🔹اگر می خواهیم ماجرای چای دبش تکرار نشود، لازمهاش این است که خانه سیاستگذاری را محکم بسازیم و به درهای تصمیمگیری قفل بزنیم. در این صورت، 99 درصد مدیران اقتصادی سمت خلاف نمیروند، آن یک درصد هم که میروند، خلافکارهای حرفهای هستند که سروکارشان با قانون خواهد بود.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍112🤔2😢2👎1
فساد چگونه پایههای کشور را نابود میکند؟
🔹 در سالهای دور یکی از استادان سرشناس کرمان، کتابخانهای بزرگ داشت که در آن تعداد زیادی کتاب نفیس و با ارزش نگهداری میکرد. صاحب این کتابخانه از اهالی تعلیم و تعلم بود و به کشف رموز نهفته در کتابهای قدیمی دل خوش داشت. در دانشگاه درس میداد و از کتابهای باارزشی که داشت، جزوههای دانشگاهی تهیه میکرد. کتابخانه استاد، شهرت زیادی داشت و هرکس کتابی را در کتابخانههای عمومی نمییافت، سراغی از ایشان میگرفت و معمولاً دست خالی برنمیگشت. کتابها در کتابخانهای چوبی و منبتکاری شده، نگهداری میشد و این مجموعه آنقدر زیبا و فاخر بود که خیلی از اهالی شهر دوست داشتند این گنجینه بینظیر را از نزدیک ببینند. هرچه بود، حاصل یک عمر تلاش و حوصله استاد بود. با این حال نگهداری این کتابخانه با یک چالش بزرگ همراه بود. موریانهها گاهی به کتابخانه حملهور میشدند و گنجینه استاد را به خطر میانداختند. استاد فرهیخته، چاره کار را در این دید که از دانشجویانش کمک بگیرد. در مقطعی که مشغله استاد در مطالعه، تحقیق و پژوهش زیاد شده بود، چند دانشجو ماموریت داشتند کتابخانه را از گزند موریانهها مصون نگه دارند. با این طرح و برنامه، استاد خیالش راحت بود که دانشجویانش هوشیارند و نمیگذارند موریانهها کتابخانه را نابود کنند.
از آن طرف، ماموران محافظت از کتابخانه مراقب بودند که اگر موریانهای در میان کتابها دیدند، بلافاصله نابودش کنند. پس همین که موریانهای دیده میشد، بلافاصله از بین میرفت. دانشجویان مشغول کار بودند و استاد هم سرگرم مطالعه.
روزی استاد به کتابخانهاش سرک کشید. نردبانی گذاشت و از قفسههای بالایی و دور از دسترس کتابخانه که اتفاقاً جایگاه بهترین و نفیسترین کتابها بود، کتابی برداشت. کتاب در دستش از هم پاشید. کتاب دیگری را برداشت. این یکی هم خاک شد. کتابهای بعدی و کتابهای بعدی. موریانهها کار خودشان را کرده بودند. تقریباً همه کتابهای ارزشمند و مهم کتابخانه را خورده بودند.
🔹 این روزها که اخبار فساد چای دبش و موارد مشابه زیاد شنیده میشود، یاد نظام اداری خودمان میافتم که موریانههای فساد در حال نابود کردن پایههایش هستند.
مجموعهای از سیاستگذاریهای غلط و اقتضایی در کشور ما وجود دارد که در حالت خوشبینانه، با نیات خیرخواهانه و با هدف حمایت از اقشار کمدرآمد تدوین شده، اما در عمل چیزی جز زیان آنها را به دنبال نداشته و در عین حال به منبع اصلی شکلگیری فساد در کشور تبدیل شده است.
همچنین نشانههای واضحی وجود دارد که گروههای فاسد و ذینفعان رانت، به فرآیند تصمیمگیری رسوخ کردهاند و به بهانه حمایت از اقشار کمدرآمد، راهکارهای زیانبار را به سیاستگذاران پیشنهاد میکنند. از جمله سیاستهای غیراصولی میتوان به قیمتگذاری، سرکوب بازار، تهدید مالکیت و سرکوب آزادیهای اقتصادی برای گسترش عدالت و کاهش فقر نام برد که در پنج دهه گذشته نتایج زیانباری داشته اما همچنان تداوم پیدا کرده است.
🔹 یکی دیگر از همین سیاستهای اقتضایی و مفسدهآمیز، دور زدن تحریمهاست که در یک دهه گذشته با هدف تامین نیازهای اساسی جامعه رواج پیدا کرده و روابط میان بازیگران اقتصاد و دستگاههای دولتی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و فساد زیادی را به کشور تحمیل کرده است. برای اینکه بدانید سیاستهای پولی و ارزی مرتبط با دور زدن یا کماثر کردن تحریمها چه عوارض فاجعهباری داشته، فقط به مورد چای دبش نگاه نکنید، دهها مورد نظیر آن در دیگر مناطق کشور هم رخ میدهد که ممکن است افکار عمومی هرگز از آن خبردار نشود. ریشه این کلاهبرداری هم به سیاستهای غلطی برمیگردد که به بهانه دور زدن تحریمها تدوین شده و باید بدانیم تا تحریمها وجود داشته باشد و سیاستگذار برای دور زدن تحریمها به استفاده از روشهای غیراصولی اصرار بورزد، فساد از بین نخواهد رفت.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹 در سالهای دور یکی از استادان سرشناس کرمان، کتابخانهای بزرگ داشت که در آن تعداد زیادی کتاب نفیس و با ارزش نگهداری میکرد. صاحب این کتابخانه از اهالی تعلیم و تعلم بود و به کشف رموز نهفته در کتابهای قدیمی دل خوش داشت. در دانشگاه درس میداد و از کتابهای باارزشی که داشت، جزوههای دانشگاهی تهیه میکرد. کتابخانه استاد، شهرت زیادی داشت و هرکس کتابی را در کتابخانههای عمومی نمییافت، سراغی از ایشان میگرفت و معمولاً دست خالی برنمیگشت. کتابها در کتابخانهای چوبی و منبتکاری شده، نگهداری میشد و این مجموعه آنقدر زیبا و فاخر بود که خیلی از اهالی شهر دوست داشتند این گنجینه بینظیر را از نزدیک ببینند. هرچه بود، حاصل یک عمر تلاش و حوصله استاد بود. با این حال نگهداری این کتابخانه با یک چالش بزرگ همراه بود. موریانهها گاهی به کتابخانه حملهور میشدند و گنجینه استاد را به خطر میانداختند. استاد فرهیخته، چاره کار را در این دید که از دانشجویانش کمک بگیرد. در مقطعی که مشغله استاد در مطالعه، تحقیق و پژوهش زیاد شده بود، چند دانشجو ماموریت داشتند کتابخانه را از گزند موریانهها مصون نگه دارند. با این طرح و برنامه، استاد خیالش راحت بود که دانشجویانش هوشیارند و نمیگذارند موریانهها کتابخانه را نابود کنند.
از آن طرف، ماموران محافظت از کتابخانه مراقب بودند که اگر موریانهای در میان کتابها دیدند، بلافاصله نابودش کنند. پس همین که موریانهای دیده میشد، بلافاصله از بین میرفت. دانشجویان مشغول کار بودند و استاد هم سرگرم مطالعه.
روزی استاد به کتابخانهاش سرک کشید. نردبانی گذاشت و از قفسههای بالایی و دور از دسترس کتابخانه که اتفاقاً جایگاه بهترین و نفیسترین کتابها بود، کتابی برداشت. کتاب در دستش از هم پاشید. کتاب دیگری را برداشت. این یکی هم خاک شد. کتابهای بعدی و کتابهای بعدی. موریانهها کار خودشان را کرده بودند. تقریباً همه کتابهای ارزشمند و مهم کتابخانه را خورده بودند.
🔹 این روزها که اخبار فساد چای دبش و موارد مشابه زیاد شنیده میشود، یاد نظام اداری خودمان میافتم که موریانههای فساد در حال نابود کردن پایههایش هستند.
مجموعهای از سیاستگذاریهای غلط و اقتضایی در کشور ما وجود دارد که در حالت خوشبینانه، با نیات خیرخواهانه و با هدف حمایت از اقشار کمدرآمد تدوین شده، اما در عمل چیزی جز زیان آنها را به دنبال نداشته و در عین حال به منبع اصلی شکلگیری فساد در کشور تبدیل شده است.
همچنین نشانههای واضحی وجود دارد که گروههای فاسد و ذینفعان رانت، به فرآیند تصمیمگیری رسوخ کردهاند و به بهانه حمایت از اقشار کمدرآمد، راهکارهای زیانبار را به سیاستگذاران پیشنهاد میکنند. از جمله سیاستهای غیراصولی میتوان به قیمتگذاری، سرکوب بازار، تهدید مالکیت و سرکوب آزادیهای اقتصادی برای گسترش عدالت و کاهش فقر نام برد که در پنج دهه گذشته نتایج زیانباری داشته اما همچنان تداوم پیدا کرده است.
🔹 یکی دیگر از همین سیاستهای اقتضایی و مفسدهآمیز، دور زدن تحریمهاست که در یک دهه گذشته با هدف تامین نیازهای اساسی جامعه رواج پیدا کرده و روابط میان بازیگران اقتصاد و دستگاههای دولتی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و فساد زیادی را به کشور تحمیل کرده است. برای اینکه بدانید سیاستهای پولی و ارزی مرتبط با دور زدن یا کماثر کردن تحریمها چه عوارض فاجعهباری داشته، فقط به مورد چای دبش نگاه نکنید، دهها مورد نظیر آن در دیگر مناطق کشور هم رخ میدهد که ممکن است افکار عمومی هرگز از آن خبردار نشود. ریشه این کلاهبرداری هم به سیاستهای غلطی برمیگردد که به بهانه دور زدن تحریمها تدوین شده و باید بدانیم تا تحریمها وجود داشته باشد و سیاستگذار برای دور زدن تحریمها به استفاده از روشهای غیراصولی اصرار بورزد، فساد از بین نخواهد رفت.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍98👎1🤔1
نگارخانه کرمان
استقبال زیاد از کتاب «کرمان در نگارخانه تاریخ» باعث شد کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام را راهاندازی کنم.
کرمان در نگارخانه تاریخ را باید گنجینهای تصویری از تاریخ این دیار دانست. کار تدوین این کتاب از دو سال پیش آغاز شد و در این رابطه، افزون بر عکسهای موجود، با اغلب خاندانهای قدیمی کرمان ارتباط برقرار شود و توانستیم به گنجینه بینظیر خانوادههای ریشهدار کرمان دست پیدا کنیم.
مبنای کار این کتاب براساس عکسهای کرمان در ادوار قاجاریه و پهلوی اول و دوم است.
این کتاب 600 صفحه حجم دارد و بیش از 1280 عکس تاریخی در آن گنجانده شده است.
هرچند دیدن تصویرها در کتاب، جلوه دیگری دارد اما سعی میکنیم با انتشار عکسها و توضیحات تاریخی در شبکههای اجتماعی، یاد شهرمان کرمان را گرامی بداریم.
کانال «کرمان مصور» را اینجا میبینید و صفحه اینستاگرام آن هم اینجاست.
اگر علاقه به تاریخ کرمان دارید، هر دو صفحه را دنبال کنید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
استقبال زیاد از کتاب «کرمان در نگارخانه تاریخ» باعث شد کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام را راهاندازی کنم.
کرمان در نگارخانه تاریخ را باید گنجینهای تصویری از تاریخ این دیار دانست. کار تدوین این کتاب از دو سال پیش آغاز شد و در این رابطه، افزون بر عکسهای موجود، با اغلب خاندانهای قدیمی کرمان ارتباط برقرار شود و توانستیم به گنجینه بینظیر خانوادههای ریشهدار کرمان دست پیدا کنیم.
مبنای کار این کتاب براساس عکسهای کرمان در ادوار قاجاریه و پهلوی اول و دوم است.
این کتاب 600 صفحه حجم دارد و بیش از 1280 عکس تاریخی در آن گنجانده شده است.
هرچند دیدن تصویرها در کتاب، جلوه دیگری دارد اما سعی میکنیم با انتشار عکسها و توضیحات تاریخی در شبکههای اجتماعی، یاد شهرمان کرمان را گرامی بداریم.
کانال «کرمان مصور» را اینجا میبینید و صفحه اینستاگرام آن هم اینجاست.
اگر علاقه به تاریخ کرمان دارید، هر دو صفحه را دنبال کنید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Telegram
کرمان مصور
استقبال زیاد از کتاب «کرمان در نگارخانه تاریخ» باعث شد کانال تلگرام «کرمان مصور» را راهاندازی کنم.
محسن جلالپور
محسن جلالپور
👍59
زخم ملی
▪️«پنج ساعت پیش بم فرو ریخته اما هنوز دو دلم که برم یا نرم. اصلن برا چی باید برم؟ برای تم بیاتی که از زلزله طبس تو ذهنم مونده و میخوام از شرش خلاص شم یا اینکه تو بم چیزی هست که داره منو صدا میکنه. میرم مگه میشه مث قبر به زمین چسبید و به بم نرفت تا نگن فلانی فرصت طلبه؟... پس میرم. اما چه جور میشه جلوی چشم آدمای ماتم زده به بازیگر فیلم گفت: نه، نشد... برو دوباره بیا. سعی کن حست بیشتر باشه. نشون بده که کوه روی دوشاته.»
▪️ فیلم «بیدار شو آرزو» که روایتگر ویرانیهای زلزله بم است، با همین یادداشت کوتاه کیانوش عیاری در تیتراژ آغاز میشود و بعد ساعتی را میبینیم که روی دیوار برای خودش تیک تیک میکند و لحظهای بعد که همه چیز فرو میریزد.
این فیلم، داستان خانمی را روایت میکند که در یکی از روستاهای نزدیک بم معلم است. زلزله که میآید زیر آوار میماند اما به سختی جان خود را نجات میدهد اما دوست و هماتاقیاش، زیر آوار میماند و جانش را از دست میدهد. خانم معلم از روستایی که با خاک یکسان شده، بیرون میرود تا برای بیرون کشیدن آدمها کمک بیاورد اما وقتی به بم میرسد، تازه میفهم چه فاجعهای رخ داده است. کیانوش عیاری که ظاهرا ساعاتی پس از زلزله، به بم سفر کرده، تصویرهای تکاندهندهای از ویرانی این شهر ثبت کرده است. تصورم این است که کیانوش عیاری در فیلم «بیدار شو آرزو» بهت و سرگشتگی خود را از آن همه ویرانی و درد، به شخصیت اصلی فیلم- خانم معلم- انتقال داده و در حقیقت خود اوست که در ویرانههای بم دنبال چیزی میگردد.
▪️ بیست سال از زلزله بم گذشته و هنوز کسی واقعیت را از زیر آن همه ویرانی بیرون نیاورده است. بیست سال از آن روزها میگذرد اما زخمش هنوز بوی خون میدهد. خاکش هنوز بوی غم میدهد. بعضی زخمها ممکن است روی سر و صورت و تن دیگران بنشینند اما دردشان در وجود همه احساس میشود. بعضی زخمها میآیند که بمانند و به قول صادق هدایت، مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورند و میتراشند.
بعضی داغها، بعضی رنجها و بعضی بغضها ملیاند. به گمانم زخم بم همین گونه است. ملی است و به همه تعلق دارد.
زخمهای ملی خیلی بیشتر از زخمهای فردی و خانوادگی درد دارند. زخمهای ملی مثل جنگ، مثل زلزله رودبار، مثل ریزش پلاسکو، مثل پرواز 752، مثل فرو ریختن متروپل و مثل خیلی زخمهای دیگر میآیند که بمانند. میآیند که وقتی یادشان بیفتیم، درد همه وجودمان را بگیرد.
▪️هر سال این روزها یاد آن زلزله، روح همه ما را خراش میدهد. آنها که عمق فاجعه را دیدند، احتمالا تا مدتها نتوانستند به زندگی عادی بازگردند. خیلیها هنوز هم نیمههای شب صدای ناله آدمهای زیر آوار مانده را میشنوند.
امروز که سالگرد آن زلزله تکاندهنده است، هم یادی از آن واقعه تلخ کردم و هم بهانهای شد تا یادی از کیانوش عیاری کنیم که این روزها در بستر بیماری است. امیدوارم کیانوش عیاری بزرگوار زودتر از بستر بیماری برخیزد، هرچند بم دیگر بم نمیشود.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
▪️«پنج ساعت پیش بم فرو ریخته اما هنوز دو دلم که برم یا نرم. اصلن برا چی باید برم؟ برای تم بیاتی که از زلزله طبس تو ذهنم مونده و میخوام از شرش خلاص شم یا اینکه تو بم چیزی هست که داره منو صدا میکنه. میرم مگه میشه مث قبر به زمین چسبید و به بم نرفت تا نگن فلانی فرصت طلبه؟... پس میرم. اما چه جور میشه جلوی چشم آدمای ماتم زده به بازیگر فیلم گفت: نه، نشد... برو دوباره بیا. سعی کن حست بیشتر باشه. نشون بده که کوه روی دوشاته.»
▪️ فیلم «بیدار شو آرزو» که روایتگر ویرانیهای زلزله بم است، با همین یادداشت کوتاه کیانوش عیاری در تیتراژ آغاز میشود و بعد ساعتی را میبینیم که روی دیوار برای خودش تیک تیک میکند و لحظهای بعد که همه چیز فرو میریزد.
این فیلم، داستان خانمی را روایت میکند که در یکی از روستاهای نزدیک بم معلم است. زلزله که میآید زیر آوار میماند اما به سختی جان خود را نجات میدهد اما دوست و هماتاقیاش، زیر آوار میماند و جانش را از دست میدهد. خانم معلم از روستایی که با خاک یکسان شده، بیرون میرود تا برای بیرون کشیدن آدمها کمک بیاورد اما وقتی به بم میرسد، تازه میفهم چه فاجعهای رخ داده است. کیانوش عیاری که ظاهرا ساعاتی پس از زلزله، به بم سفر کرده، تصویرهای تکاندهندهای از ویرانی این شهر ثبت کرده است. تصورم این است که کیانوش عیاری در فیلم «بیدار شو آرزو» بهت و سرگشتگی خود را از آن همه ویرانی و درد، به شخصیت اصلی فیلم- خانم معلم- انتقال داده و در حقیقت خود اوست که در ویرانههای بم دنبال چیزی میگردد.
▪️ بیست سال از زلزله بم گذشته و هنوز کسی واقعیت را از زیر آن همه ویرانی بیرون نیاورده است. بیست سال از آن روزها میگذرد اما زخمش هنوز بوی خون میدهد. خاکش هنوز بوی غم میدهد. بعضی زخمها ممکن است روی سر و صورت و تن دیگران بنشینند اما دردشان در وجود همه احساس میشود. بعضی زخمها میآیند که بمانند و به قول صادق هدایت، مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورند و میتراشند.
بعضی داغها، بعضی رنجها و بعضی بغضها ملیاند. به گمانم زخم بم همین گونه است. ملی است و به همه تعلق دارد.
زخمهای ملی خیلی بیشتر از زخمهای فردی و خانوادگی درد دارند. زخمهای ملی مثل جنگ، مثل زلزله رودبار، مثل ریزش پلاسکو، مثل پرواز 752، مثل فرو ریختن متروپل و مثل خیلی زخمهای دیگر میآیند که بمانند. میآیند که وقتی یادشان بیفتیم، درد همه وجودمان را بگیرد.
▪️هر سال این روزها یاد آن زلزله، روح همه ما را خراش میدهد. آنها که عمق فاجعه را دیدند، احتمالا تا مدتها نتوانستند به زندگی عادی بازگردند. خیلیها هنوز هم نیمههای شب صدای ناله آدمهای زیر آوار مانده را میشنوند.
امروز که سالگرد آن زلزله تکاندهنده است، هم یادی از آن واقعه تلخ کردم و هم بهانهای شد تا یادی از کیانوش عیاری کنیم که این روزها در بستر بیماری است. امیدوارم کیانوش عیاری بزرگوار زودتر از بستر بیماری برخیزد، هرچند بم دیگر بم نمیشود.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
😢79👍29
مدفون در آسمان
به 18 دی که نزدیک میشویم، بند بند وجودم به لرزه میافتد. مثل آدمی که از روز مرگاش با خبر شده، 18 دی را روز آخر دنیا میدانم.
نزدیکیهای این روز غمانگیز، دستانم به لرزه میافتد، دهانم خشک میشود، زانوهایم میلرزد و زبانم از گفتن باز میایستد. چه روز نحسی بود؛ روزی که عزیزترینهایمان را در آسمان دفن کردیم.
وقتی یاد آن روز لعنتی میافتم، غمی بزرگ روی شانههایم احساس میکنم. غمی که شانههای نحیفم قادر به تحمل وزن سنگین آن نیست. در میان مسافران آن پرواز لعنتی، ما هم امیر عزیزی داشتیم. امیر پسر محمد-برادر خانم من- بود. من و محمد، بیش از پنجاه سال است که دوست و برادریم و خدا میداند امیر را مثل پسران خودم دوست داشتم.
از آن روز بدشگون چهار سال میگذرد اما زخمهای جانباختگان آن پرواز هنوز تازه است. هنوز داستان زندگی انسانهای بیگناهی که پرواز شماره 752، پرواز آخرشان بود، مو به تن آدم سیخ میکند. داستان پسری که تازه عاشق شده بود، مادری که تازه خبر بارداریاش را داده بود، پسری که قصد داشت پدرش را برای مداوا به کانادا ببرد و مادر بزرگی که بعد از پرواز ناکام نوهاش، قدرت تکلمش را از دست داد.
امیر هم مثل همه مسافران آن پرواز، پاره تن کسانی بود. کسانی که بعد از بلند شدن هواپیما برای به زمین نشستناش لحظه شماری میکردند.
همه ما که داغداران آن حادثه هولناکیم، در زندگی کم غم ندیدهام اما نمیدانم غم امیرهای آن پرواز چرا اینقدر جانکاه است.
محمد از آن روز دیگر محمد همیشه نیست و آزاده، لبخندش را نزدیکیهای فرودگاه جا گذاشته است. محمد بیوقفه اشک میریزد و آزاده بیوقفه مویه میکند و ما در سکوت گریه میکنیم. امیر دلبند ما بود اما میدانم صدها خانواده دیگر هم عزادار عزیزانشان هستند.
به یاد آن روز شمع روشن میکنیم و برای انسانهای بیگناهی که در آسمان مدفون شدند درود میفرستیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
به 18 دی که نزدیک میشویم، بند بند وجودم به لرزه میافتد. مثل آدمی که از روز مرگاش با خبر شده، 18 دی را روز آخر دنیا میدانم.
نزدیکیهای این روز غمانگیز، دستانم به لرزه میافتد، دهانم خشک میشود، زانوهایم میلرزد و زبانم از گفتن باز میایستد. چه روز نحسی بود؛ روزی که عزیزترینهایمان را در آسمان دفن کردیم.
وقتی یاد آن روز لعنتی میافتم، غمی بزرگ روی شانههایم احساس میکنم. غمی که شانههای نحیفم قادر به تحمل وزن سنگین آن نیست. در میان مسافران آن پرواز لعنتی، ما هم امیر عزیزی داشتیم. امیر پسر محمد-برادر خانم من- بود. من و محمد، بیش از پنجاه سال است که دوست و برادریم و خدا میداند امیر را مثل پسران خودم دوست داشتم.
از آن روز بدشگون چهار سال میگذرد اما زخمهای جانباختگان آن پرواز هنوز تازه است. هنوز داستان زندگی انسانهای بیگناهی که پرواز شماره 752، پرواز آخرشان بود، مو به تن آدم سیخ میکند. داستان پسری که تازه عاشق شده بود، مادری که تازه خبر بارداریاش را داده بود، پسری که قصد داشت پدرش را برای مداوا به کانادا ببرد و مادر بزرگی که بعد از پرواز ناکام نوهاش، قدرت تکلمش را از دست داد.
امیر هم مثل همه مسافران آن پرواز، پاره تن کسانی بود. کسانی که بعد از بلند شدن هواپیما برای به زمین نشستناش لحظه شماری میکردند.
همه ما که داغداران آن حادثه هولناکیم، در زندگی کم غم ندیدهام اما نمیدانم غم امیرهای آن پرواز چرا اینقدر جانکاه است.
محمد از آن روز دیگر محمد همیشه نیست و آزاده، لبخندش را نزدیکیهای فرودگاه جا گذاشته است. محمد بیوقفه اشک میریزد و آزاده بیوقفه مویه میکند و ما در سکوت گریه میکنیم. امیر دلبند ما بود اما میدانم صدها خانواده دیگر هم عزادار عزیزانشان هستند.
به یاد آن روز شمع روشن میکنیم و برای انسانهای بیگناهی که در آسمان مدفون شدند درود میفرستیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
😢177👍25🤔3
ریشهها و عواقب حسادت
جهان هیچگاه از دست آدمهای حسود در امان نبوده و حسادت در طول تاریخ زمینهساز اتفاقات زیادی بوده است. حسادت واکنشی همراه با ناراحتی و غم به هر چیزی است که دیگران مالک آن هستند. ممکن است به رفاه دیگران حسادت کنیم، یا به موفقیتشان غبطه بخوریم یا به موقعیتشان رشک بورزیم. گاهی ریشه حسادت در داشتن دیگران و نداشتن خود است اما گاهی پیش میآید که فرد همان موقعیت و همان ثروت و همان میزان رفاه را دارد اما به فردی دیگر حسادت میورزد. حدی از حسادت میتواند مفید باشد اما در مجموع، حسود بودن به زیان فرد و جامعه است و میتواند به عنوان کاهنده رشد فردی عمل کند.
اصولا حسادت از مقایسه میآید. یعنی من رفاه یا امکانات خودم را با دیگری مقایسه میکنم و دلم میخواهد به میزانی که دیگران رفاه دارند، من هم داشته باشم. تا اینجا مشکلی نیست و من میتوانم برای به دست آوردن رفاهی که دیگری دارد، بیشتر تلاش کنم که این اتفاق خوبی است. اما شکل بد حسادت زمانی به وجود میآید که یک فرد به داشتههای فردی دیگر حسادت میکند و میخواهد آن فرد را از داشتههایش محروم کند. مثلا فردی که موفق نشده جایگاه اجتماعی پیدا کند، به فردی که جایگاه اجتماعی دارد، حسادت میکند و سعی در بدنام کردن او دارد. در این حالت، فرد حسود منابع مالی خود را به منظور آسیبرساندن به فردی که به او حسادت میورزد، هزینه میکند و هم به خود زیان میرساند و هم به دیگران.
گاهی هم آدمهایی که كم تلاش میکنند به آدمهایی که برای بهتر شدن زندگی خود و جامعه خیلی تلاش میکنند، حسادت میورزند و پیش پای آنها سنگ میاندازند و تخريب میکنند.
شايد بتوان اينگونه رفتارها را در برخی افراد با اعتماد به نفس پایین درك كرد اما وقتی متعجب میشویم كه نزديكان و آشنايان هم به اين چرخه میپیوندند. حكایت اين افراد، حكايت بر سر شاخه نشستن و بن بريدن است. تجربه نشان داده كه قبل از هر كس خود اين افراد از اين رفتار خود آسیب میبینند.
وقتی هزینه محسود شدن افزایش پیدا میکند، افراد ترجیح میدهند روند موفقیتهای خود را متوقف کنند یا پنهان نگه دارند تا از گزند حسودان در امان بمانند. در شهرهای کوچک، اگر حسادت، شکل گروهی پیدا کند، سرمایهگذاران را وادار به توقف فعالیت يا تغيير محل و مكان فعالیتشان میکند كه باز در اين صورت، همه افراد از این رفتارهای رذیلانه آسیب میبینند.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
جهان هیچگاه از دست آدمهای حسود در امان نبوده و حسادت در طول تاریخ زمینهساز اتفاقات زیادی بوده است. حسادت واکنشی همراه با ناراحتی و غم به هر چیزی است که دیگران مالک آن هستند. ممکن است به رفاه دیگران حسادت کنیم، یا به موفقیتشان غبطه بخوریم یا به موقعیتشان رشک بورزیم. گاهی ریشه حسادت در داشتن دیگران و نداشتن خود است اما گاهی پیش میآید که فرد همان موقعیت و همان ثروت و همان میزان رفاه را دارد اما به فردی دیگر حسادت میورزد. حدی از حسادت میتواند مفید باشد اما در مجموع، حسود بودن به زیان فرد و جامعه است و میتواند به عنوان کاهنده رشد فردی عمل کند.
اصولا حسادت از مقایسه میآید. یعنی من رفاه یا امکانات خودم را با دیگری مقایسه میکنم و دلم میخواهد به میزانی که دیگران رفاه دارند، من هم داشته باشم. تا اینجا مشکلی نیست و من میتوانم برای به دست آوردن رفاهی که دیگری دارد، بیشتر تلاش کنم که این اتفاق خوبی است. اما شکل بد حسادت زمانی به وجود میآید که یک فرد به داشتههای فردی دیگر حسادت میکند و میخواهد آن فرد را از داشتههایش محروم کند. مثلا فردی که موفق نشده جایگاه اجتماعی پیدا کند، به فردی که جایگاه اجتماعی دارد، حسادت میکند و سعی در بدنام کردن او دارد. در این حالت، فرد حسود منابع مالی خود را به منظور آسیبرساندن به فردی که به او حسادت میورزد، هزینه میکند و هم به خود زیان میرساند و هم به دیگران.
گاهی هم آدمهایی که كم تلاش میکنند به آدمهایی که برای بهتر شدن زندگی خود و جامعه خیلی تلاش میکنند، حسادت میورزند و پیش پای آنها سنگ میاندازند و تخريب میکنند.
شايد بتوان اينگونه رفتارها را در برخی افراد با اعتماد به نفس پایین درك كرد اما وقتی متعجب میشویم كه نزديكان و آشنايان هم به اين چرخه میپیوندند. حكایت اين افراد، حكايت بر سر شاخه نشستن و بن بريدن است. تجربه نشان داده كه قبل از هر كس خود اين افراد از اين رفتار خود آسیب میبینند.
وقتی هزینه محسود شدن افزایش پیدا میکند، افراد ترجیح میدهند روند موفقیتهای خود را متوقف کنند یا پنهان نگه دارند تا از گزند حسودان در امان بمانند. در شهرهای کوچک، اگر حسادت، شکل گروهی پیدا کند، سرمایهگذاران را وادار به توقف فعالیت يا تغيير محل و مكان فعالیتشان میکند كه باز در اين صورت، همه افراد از این رفتارهای رذیلانه آسیب میبینند.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍107🤔1😢1
سرزمین خشکیده
شواهد نشان میدهد تابستان سختی پیش رو داریم. تابستان سخت یعنی به همه مشکلات فعلی، قطعی آب و برق را هم اضافه کنیم.
یعنی سال آینده در کنار ترافیک و آلودگی و تحریم و تورم و رکود و مهاجرت و تنشهای داخلی و تنشهای منطقهای و شوکهای سیاسی و اقتصادی و تداوم گرمای هوا ، دولت ناچار است هم آب را قطع کند و هم برق را.
ایرادی ندارد، ما یک ملت هستیم و گاهی باید کنار هم سختیها را تحمل کنیم اما این تحمل جمعی زمانی معنی پیدا میکند که تصمیمگیران کشور به درستی سیاستگذاری کنند و به موقع تصمیم بگیرند.
به طور مثال شواهد نشان میدهد میزان بارندگی امسال در برخی مناطق بیش از 50 درصد کاهش یافته و اگر همین روند ادامه پیدا کند، به طور قطع سال آینده در خیلی از شهرها آب برای نوشیدن نخواهیم داشت. چنین وضعیتی در هر کشوری میتواند ساختار تصمیمگیری را به لرزه درآورد و استیضاح چند وزیر و سقوط دولت را به دنبال داشته باشد اما در ایران آب از آب تکان نمیخورد.
گاهی با پدیدههایی مواجه میشویم که ناگهانی به وجود میآیند و همه را غافلگیر میکنند اما خشکسالی و خشکیدگی سرزمینی، پدیدهای دفعتی و ناگهانی نیست. سالهای طولانی است که تحلیلگران اقتصاد و ناظران محیط زیست نسبت به ابرچالش آب و محیط زیست هشدار میدهند اما نظام حکمرانی به اندازه ارزنی به هشدارها توجه نشان نداده است.
نتیجه اینکه کاهش مستمر بارندگیها، روند خشک شدن زمینها را تشدید کرده و شرایطی به وجود آورده که در هیچ زمانی تجربه نشده است. ایران همیشه کشوری خشک و کم بارش بوده و میانگین بارش اگرچه در برخی از آمارها بین 200 تا 250 میلیمتر در سال مطرح شده اما در یک دهه اخیر به زیر 200 میلیمتر سقوط کرده است. این روند نشان میدهد که نظام تصمیمگیری در کشور ما دست کم باید از یک یا دو دهه پیش تلاش خود را معطوف به مدیریت منابع آب میکرد. در این مدت بارها و بارها درباره عواقب و عوارض اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خشکسالی سخن گفته شده اما هیچ دولتی، آب و محیط زیست را ابرچالش تلقی نکرد.
ما در حال حاضر با دو پدیده مواجهیم؛ پدیده کاهش بارندگی در خیلی از مناطق کشور و پدیده خشکیدگی سرزمین. کم توجهی به پدیده اول و سیاستگذاری نادرست، منجر به بروز پدیده دوم یعنی خشکیدگی سرزمین میشود که به گواه تحلیلگران محیط زیست، آنچه بیش از خشکسالی خطرناک به نظر میرسد، خشکیدگی سرزمین است. خشکسالی را میشود مدیریت کرد اما خشکیدگی سرزمین یعنی مرگ و نابودی تمدن.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
شواهد نشان میدهد تابستان سختی پیش رو داریم. تابستان سخت یعنی به همه مشکلات فعلی، قطعی آب و برق را هم اضافه کنیم.
یعنی سال آینده در کنار ترافیک و آلودگی و تحریم و تورم و رکود و مهاجرت و تنشهای داخلی و تنشهای منطقهای و شوکهای سیاسی و اقتصادی و تداوم گرمای هوا ، دولت ناچار است هم آب را قطع کند و هم برق را.
ایرادی ندارد، ما یک ملت هستیم و گاهی باید کنار هم سختیها را تحمل کنیم اما این تحمل جمعی زمانی معنی پیدا میکند که تصمیمگیران کشور به درستی سیاستگذاری کنند و به موقع تصمیم بگیرند.
به طور مثال شواهد نشان میدهد میزان بارندگی امسال در برخی مناطق بیش از 50 درصد کاهش یافته و اگر همین روند ادامه پیدا کند، به طور قطع سال آینده در خیلی از شهرها آب برای نوشیدن نخواهیم داشت. چنین وضعیتی در هر کشوری میتواند ساختار تصمیمگیری را به لرزه درآورد و استیضاح چند وزیر و سقوط دولت را به دنبال داشته باشد اما در ایران آب از آب تکان نمیخورد.
گاهی با پدیدههایی مواجه میشویم که ناگهانی به وجود میآیند و همه را غافلگیر میکنند اما خشکسالی و خشکیدگی سرزمینی، پدیدهای دفعتی و ناگهانی نیست. سالهای طولانی است که تحلیلگران اقتصاد و ناظران محیط زیست نسبت به ابرچالش آب و محیط زیست هشدار میدهند اما نظام حکمرانی به اندازه ارزنی به هشدارها توجه نشان نداده است.
نتیجه اینکه کاهش مستمر بارندگیها، روند خشک شدن زمینها را تشدید کرده و شرایطی به وجود آورده که در هیچ زمانی تجربه نشده است. ایران همیشه کشوری خشک و کم بارش بوده و میانگین بارش اگرچه در برخی از آمارها بین 200 تا 250 میلیمتر در سال مطرح شده اما در یک دهه اخیر به زیر 200 میلیمتر سقوط کرده است. این روند نشان میدهد که نظام تصمیمگیری در کشور ما دست کم باید از یک یا دو دهه پیش تلاش خود را معطوف به مدیریت منابع آب میکرد. در این مدت بارها و بارها درباره عواقب و عوارض اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خشکسالی سخن گفته شده اما هیچ دولتی، آب و محیط زیست را ابرچالش تلقی نکرد.
ما در حال حاضر با دو پدیده مواجهیم؛ پدیده کاهش بارندگی در خیلی از مناطق کشور و پدیده خشکیدگی سرزمین. کم توجهی به پدیده اول و سیاستگذاری نادرست، منجر به بروز پدیده دوم یعنی خشکیدگی سرزمین میشود که به گواه تحلیلگران محیط زیست، آنچه بیش از خشکسالی خطرناک به نظر میرسد، خشکیدگی سرزمین است. خشکسالی را میشود مدیریت کرد اما خشکیدگی سرزمین یعنی مرگ و نابودی تمدن.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍75😢42🤔2
دوست داشتنی مثل پدر
🔹از دوران کودکی، ماه رجب برایم رنگ و بوی دیگری داشته است. ماهی پر از عشق و شور و عبادت. این را در صورت مرحوم پدرم می دیدم و در دعای مرحوم مادرم می شنیدم.
بچه كه بودم، مرحوم پدرم درحالی كه بر محاسنشان دست می کشیدند، دعای رجب را میخواندند. كنجكاو بودم که حكمت این حركت را بدانم. بعدها فهمیدم دعایی که میخوانند این معنی را می دهد که خدایا محاسن مرا بر آتش حرام گردان. شاید کنایه از این بود که ما را بیامرز و از جهنم دور فرما.
به نیمههای ماه رجب كه نزدیك میشویم حال وهوای تولد امام علی(ع) كه زاد روزشان را سالهاست روز پدر میدانیم شور و شوق بیشتری درخانوادهها به وجود میآورد. در این حال و هوا دو حس متفاوت دارم؛ حس اینکه پدر هستم و فرزندانی با محبت و خانوادهای بزرگ و دوست داشتنی دارم و حس اینکه سایه پدرم روی سرم نیست و از نعمت داشتن ایشان محروم ماندهام. اولی حال و هوایم را تغییر میدهد و شوری وصف ناپذیر در روح و روانم جاری میکند و دومی اشک در چشمانم میدواند. به خصوص در چنین روزی که دهها پيام محبت آميز دريافت میكنم.
🔹 وقتی به مرحوم پدرم فکر میکنم، سیمای دو انسان را در ایشان میبینم، اولی پدری جدی و بسیار باهوش که میان دوگانه «دوست داشتنی بودن» و «قابل اعتماد بودن» ترجیح داده بود، قابل اعتماد بماند و دومی پدری اجتماعی و خیرخواه که پشت پرده اغلب کارهای خیر زمانهاش بود.
ایشان اعتقاد داشت که آدم باید نزد خدا خیلی عزیز باشد که موقعیت کار خیر ورواج كار ديگران به او داده شود، هر پولی برای خیر نمیرود و هر کسی کار خیر نمیکند. اگر به پیشینه مؤسسههای خیریه در کرمان نگاه کنید، نام مرحوم پدرم را در زمره مؤسسان آن خیریه پیدا میکنید.
🔹 به خاطر دارم وقتی پس از درگذشت ایشان، به حساب و کتابها رسیدگی میکردیم متوجه شدیم در طول سالهای آخر زندگی، از هر سه فقره چکی که صادر کرده بودند، حتماً یکی برای کار خیر بوده است. همیشه پنهانی و بدون اینکه کسی متوجه شود به امور خیریه و آموزش کمک میکرد.ند در خانه طوری زندگی میکردند که فکر میکردیم اگر پدرمان یک روز سرکار نرود، زندگیمان تأمین نخواهد شد . یعنی اینقدر ساده و معمولی زندگی میکرد که ما هیچوقت نفهمیدیم فرزند یک تاجر بزرگ هستیم و وضعمان خوب است. مثل بقیه بچهها لباس میپوشیدیم، مثل بقیه بچهها مدرسه میرفتیم، مثل بقیه بچهها بازی میکردیم، هیچ تفاوتی میان ما و دیگران نبود.
🔹 امسال در حالی به ياد مرحوم پدرم هستم كه برای اولين بار پدربزرگ شدهام و بهتر میفهمم پدر بودن و پدربزرگ بودن چه حس حال و عجیبی دارد.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
🔹از دوران کودکی، ماه رجب برایم رنگ و بوی دیگری داشته است. ماهی پر از عشق و شور و عبادت. این را در صورت مرحوم پدرم می دیدم و در دعای مرحوم مادرم می شنیدم.
بچه كه بودم، مرحوم پدرم درحالی كه بر محاسنشان دست می کشیدند، دعای رجب را میخواندند. كنجكاو بودم که حكمت این حركت را بدانم. بعدها فهمیدم دعایی که میخوانند این معنی را می دهد که خدایا محاسن مرا بر آتش حرام گردان. شاید کنایه از این بود که ما را بیامرز و از جهنم دور فرما.
به نیمههای ماه رجب كه نزدیك میشویم حال وهوای تولد امام علی(ع) كه زاد روزشان را سالهاست روز پدر میدانیم شور و شوق بیشتری درخانوادهها به وجود میآورد. در این حال و هوا دو حس متفاوت دارم؛ حس اینکه پدر هستم و فرزندانی با محبت و خانوادهای بزرگ و دوست داشتنی دارم و حس اینکه سایه پدرم روی سرم نیست و از نعمت داشتن ایشان محروم ماندهام. اولی حال و هوایم را تغییر میدهد و شوری وصف ناپذیر در روح و روانم جاری میکند و دومی اشک در چشمانم میدواند. به خصوص در چنین روزی که دهها پيام محبت آميز دريافت میكنم.
🔹 وقتی به مرحوم پدرم فکر میکنم، سیمای دو انسان را در ایشان میبینم، اولی پدری جدی و بسیار باهوش که میان دوگانه «دوست داشتنی بودن» و «قابل اعتماد بودن» ترجیح داده بود، قابل اعتماد بماند و دومی پدری اجتماعی و خیرخواه که پشت پرده اغلب کارهای خیر زمانهاش بود.
ایشان اعتقاد داشت که آدم باید نزد خدا خیلی عزیز باشد که موقعیت کار خیر ورواج كار ديگران به او داده شود، هر پولی برای خیر نمیرود و هر کسی کار خیر نمیکند. اگر به پیشینه مؤسسههای خیریه در کرمان نگاه کنید، نام مرحوم پدرم را در زمره مؤسسان آن خیریه پیدا میکنید.
🔹 به خاطر دارم وقتی پس از درگذشت ایشان، به حساب و کتابها رسیدگی میکردیم متوجه شدیم در طول سالهای آخر زندگی، از هر سه فقره چکی که صادر کرده بودند، حتماً یکی برای کار خیر بوده است. همیشه پنهانی و بدون اینکه کسی متوجه شود به امور خیریه و آموزش کمک میکرد.ند در خانه طوری زندگی میکردند که فکر میکردیم اگر پدرمان یک روز سرکار نرود، زندگیمان تأمین نخواهد شد . یعنی اینقدر ساده و معمولی زندگی میکرد که ما هیچوقت نفهمیدیم فرزند یک تاجر بزرگ هستیم و وضعمان خوب است. مثل بقیه بچهها لباس میپوشیدیم، مثل بقیه بچهها مدرسه میرفتیم، مثل بقیه بچهها بازی میکردیم، هیچ تفاوتی میان ما و دیگران نبود.
🔹 امسال در حالی به ياد مرحوم پدرم هستم كه برای اولين بار پدربزرگ شدهام و بهتر میفهمم پدر بودن و پدربزرگ بودن چه حس حال و عجیبی دارد.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍157😁1
راه نیلی
🔷 برای من که دوستان پرشماری در عرصه سیاست و اقتصاد و سیاستگذاری دارم، «مسعود نیلی» نمونهای منحصر به فرد است. فردی که اگر نظام تصمیمگیری، به اندیشهها، آرمانها و برنامههایش اعتماد میکرد، امروز اقتصاد کشور شرایط دیگری داشت.
دیروز مراسم نکوداشت این اقتصاددان بزرگ در دانشگاه شریف برگزار شد. قرار بود در این مراسم سخنرانی کوتاهی داشته باشم اما به خاطر بیماری توفیق حضور پیدا نکردم.
این بود که از دکتر فرهاد نیلی عزیز خواهش کردم متن کوتاهی که نوشتم را قرائت کنند.
🔷 به گمانم یکی از مهمترین دلایلی که همه ما دکتر مسعود نیلی را دوست داریم، این است که او را آدمی اخلاقگرا میدانیم. اهل تزویر و ریا نیست، دروغ در کارش نیست، پشت سر دیگران سخن نمیگوید و بسیار صبور است. اینها و چندین ویژگی قابل ستایش دیگر، اصول اخلاق فردی ایشان را تشکیل میدهند اما من چند ویژگی مهم را هم به عنوان «اخلاق اجتماعی» ایشان میشناسم. در ذهنیت یک فرد بازاری مثل من، اخلاق در «تعهد» و «انصاف» و «مردمدوستی» خلاصه میشود. نیلی به اصولی که دارد متعهد است، نسبت به مردم منصف است و دوست داشتن مردم را مقدم بر دوست داشتن سیاستمداران میداند.
🔷یکی دیگر از ویژگیهای مهم اخلاقی دکتر نیلی این است که به دانش و اصول علمی به معنای واقعی پایبند است. این یک اصل اخلاقی مهم به شمار میرود که فردی که نظرات و تصمیمهایش روی زندگی مردم اثرگذار است، به اصول علمی باور داشته باشد و درباره زندگی و کسبوکار میلیونها انسان، با دریافتهای شهودی و تجربیات شخصی و توصیههای سیاسی و سفارش ذینفعان تصمیم نگیرد.
خصیصه مهم دیگر دکتر نیلی این است که هر جایی که باشد، از خود یادگار به جا میگذارد و نهادسازی میکند.
در کنار این ویژگیها، مسعود نیلی همواره دغدغه اقتصاد ایران را دارد. همسر ایشان تعریف میکردند که دکتر نیلی شبها از ترس نقدینگی، کابوس تورم میبیند. نیلی هرگز بر اساس حدس و گمان سخن نگفته، عقلاش بر احساساش برتری داشته و هیچگاه شهودی نظر نداده است.
🔷هیچ وقت نپذیرفتم که دکتر نیلی اخمو یا بیش از اندازه جدی است. شاید درونگرا و کم حرف باشد و اگر ضرورتی احساس نکند، سخن نمیگوید. ایشان بسیار طناز و نکتهسنج است و در اظهار نظر، بهرهوری بالایی دارد. همیشه چشمها به دهان ایشان دوخته است و در نشستها همه مشتاقند تا نظر ایشان را بدانند.
نیلی در عین حال بسیار فروتن است. در صحبتهایش از ضمیر «من» استفاده نمیکند و اگر قرار است درباره پدیدهای سخن بگوید، بنا به سنت دانشگاهیان از «احتمالا»، یا«ممکن است» یا «شاید» استفاده میکند.
دکتر نیلی هم مثل همه ما در طول زمان تغییر کرده؛ همانطور که همه ما تغییر کردیم اما هرچه زمان گذشته، نیلی افتادهتر شده. حرفهایش همان حرفهاست اما مخاطباش دیگر سیاستمدار نیستند.
🔷اگرچه نظام حکمرانی در کشور ما نسبت به اقتصاددانان مستقل، بسیار نامهربان است و اغلب خصمانه رفتار میکند اما خوشحالم که جامعه، تلاش بیوقفه افرادی نظیر دکتر نیلی را هرگز فراموش نمی کند. اگر نیلی نبود، قطعا اقتصاد ایران روایتگری صادق و تحلیلگری دانشمند کم داشت.
🔷 در انتها برای اینکه یاد و نام مسعود نیلی برای همیشه در دانشگاه زنده بماند و راه ایشان تداوم پیدا کند، پیشنهاد میکنم سازوکاری حمایتی به نام ایشان طراحی شود که بر اساس آن بخش خصوصی بتواند از تعدادی دانشجوی مستعد حمایت مالی داشته باشد. اگر دانشکده و دانشگاه بتوانند این سازوکار را طراحی و عملیاتی کنند، قطعا در بخش خصوصی افرادی هستند که از این روش حمایت کنند. سادهاش این است که هر سال دکتر نیلی شماری از دانشجویان مستعد را معرفی کنند تا بخش خصوصی از آنها حمایت مالی داشته باشد.
پیشنهاد دیگر این است که بخش خصوصی برای اینکه چراغ مسعود نیلی در تحقیق و پژوهش همواره روشن بماند، تأمین مالی پروژههای ایشان را برعهده گیرد. شخصا برای هردو اتفاق آمادگی دارم و امیدوارم بتوانم دیگر دوستان و همکارانم را به این کار تشویق کنم.
راه مسعود نیلی مستدام باد.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
🔷 برای من که دوستان پرشماری در عرصه سیاست و اقتصاد و سیاستگذاری دارم، «مسعود نیلی» نمونهای منحصر به فرد است. فردی که اگر نظام تصمیمگیری، به اندیشهها، آرمانها و برنامههایش اعتماد میکرد، امروز اقتصاد کشور شرایط دیگری داشت.
دیروز مراسم نکوداشت این اقتصاددان بزرگ در دانشگاه شریف برگزار شد. قرار بود در این مراسم سخنرانی کوتاهی داشته باشم اما به خاطر بیماری توفیق حضور پیدا نکردم.
این بود که از دکتر فرهاد نیلی عزیز خواهش کردم متن کوتاهی که نوشتم را قرائت کنند.
🔷 به گمانم یکی از مهمترین دلایلی که همه ما دکتر مسعود نیلی را دوست داریم، این است که او را آدمی اخلاقگرا میدانیم. اهل تزویر و ریا نیست، دروغ در کارش نیست، پشت سر دیگران سخن نمیگوید و بسیار صبور است. اینها و چندین ویژگی قابل ستایش دیگر، اصول اخلاق فردی ایشان را تشکیل میدهند اما من چند ویژگی مهم را هم به عنوان «اخلاق اجتماعی» ایشان میشناسم. در ذهنیت یک فرد بازاری مثل من، اخلاق در «تعهد» و «انصاف» و «مردمدوستی» خلاصه میشود. نیلی به اصولی که دارد متعهد است، نسبت به مردم منصف است و دوست داشتن مردم را مقدم بر دوست داشتن سیاستمداران میداند.
🔷یکی دیگر از ویژگیهای مهم اخلاقی دکتر نیلی این است که به دانش و اصول علمی به معنای واقعی پایبند است. این یک اصل اخلاقی مهم به شمار میرود که فردی که نظرات و تصمیمهایش روی زندگی مردم اثرگذار است، به اصول علمی باور داشته باشد و درباره زندگی و کسبوکار میلیونها انسان، با دریافتهای شهودی و تجربیات شخصی و توصیههای سیاسی و سفارش ذینفعان تصمیم نگیرد.
خصیصه مهم دیگر دکتر نیلی این است که هر جایی که باشد، از خود یادگار به جا میگذارد و نهادسازی میکند.
در کنار این ویژگیها، مسعود نیلی همواره دغدغه اقتصاد ایران را دارد. همسر ایشان تعریف میکردند که دکتر نیلی شبها از ترس نقدینگی، کابوس تورم میبیند. نیلی هرگز بر اساس حدس و گمان سخن نگفته، عقلاش بر احساساش برتری داشته و هیچگاه شهودی نظر نداده است.
🔷هیچ وقت نپذیرفتم که دکتر نیلی اخمو یا بیش از اندازه جدی است. شاید درونگرا و کم حرف باشد و اگر ضرورتی احساس نکند، سخن نمیگوید. ایشان بسیار طناز و نکتهسنج است و در اظهار نظر، بهرهوری بالایی دارد. همیشه چشمها به دهان ایشان دوخته است و در نشستها همه مشتاقند تا نظر ایشان را بدانند.
نیلی در عین حال بسیار فروتن است. در صحبتهایش از ضمیر «من» استفاده نمیکند و اگر قرار است درباره پدیدهای سخن بگوید، بنا به سنت دانشگاهیان از «احتمالا»، یا«ممکن است» یا «شاید» استفاده میکند.
دکتر نیلی هم مثل همه ما در طول زمان تغییر کرده؛ همانطور که همه ما تغییر کردیم اما هرچه زمان گذشته، نیلی افتادهتر شده. حرفهایش همان حرفهاست اما مخاطباش دیگر سیاستمدار نیستند.
🔷اگرچه نظام حکمرانی در کشور ما نسبت به اقتصاددانان مستقل، بسیار نامهربان است و اغلب خصمانه رفتار میکند اما خوشحالم که جامعه، تلاش بیوقفه افرادی نظیر دکتر نیلی را هرگز فراموش نمی کند. اگر نیلی نبود، قطعا اقتصاد ایران روایتگری صادق و تحلیلگری دانشمند کم داشت.
🔷 در انتها برای اینکه یاد و نام مسعود نیلی برای همیشه در دانشگاه زنده بماند و راه ایشان تداوم پیدا کند، پیشنهاد میکنم سازوکاری حمایتی به نام ایشان طراحی شود که بر اساس آن بخش خصوصی بتواند از تعدادی دانشجوی مستعد حمایت مالی داشته باشد. اگر دانشکده و دانشگاه بتوانند این سازوکار را طراحی و عملیاتی کنند، قطعا در بخش خصوصی افرادی هستند که از این روش حمایت کنند. سادهاش این است که هر سال دکتر نیلی شماری از دانشجویان مستعد را معرفی کنند تا بخش خصوصی از آنها حمایت مالی داشته باشد.
پیشنهاد دیگر این است که بخش خصوصی برای اینکه چراغ مسعود نیلی در تحقیق و پژوهش همواره روشن بماند، تأمین مالی پروژههای ایشان را برعهده گیرد. شخصا برای هردو اتفاق آمادگی دارم و امیدوارم بتوانم دیگر دوستان و همکارانم را به این کار تشویق کنم.
راه مسعود نیلی مستدام باد.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍157👎2😁1
سهم بخش خصوصی واقعی از اقتصاد ایران چقدر است؟
سهم بخش خصوصی از دولت و توان آن در رشد و توسعه اقتصاد کشور دو موضوعی است که دهههاست محل بحث و مناقشه است. از زمان جهش قیمتهای نفت و پولدار شدن دولت در اوایل دهه 1350 تا این روزها که تحریم دستاویز محکمی برای حضور همهجانبه دولت شده است، بخش خصوصی همواره تلاش کرده راههایی برای بروز و حضور بیشتر و اثرگذارتر خود بیابد و هر بار هم به گونهای ناموفق بوده است؛ حتی ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی هم باعث نشد دایره عمل بخش خصوصی چندان گسترده شود و اینبار هم آنچه واگذار شد، به دست یک رقیب جدید و قدرتمند دیگر رسید که ماهیتی خارج از محدوده دولت و بخش خصوصی دارد و اگرچه نه این است و نه آن، همزمان جای هر دو را گرفته و خوش نشسته است.
تازهترین بهانه اما برای پرداختن به این مسئله همیشه زنده، اظهارنظر صریح رهبری در جریان بازدید از نمایشگاه توانمندیهای تولید داخل است، که به روشنی مرز بین بخش خصوصی و شبهدولت را ترسیم کردند. حالا با این مصداق به روشنی میتوان به سیاستمداران و سیاستگذاران گفت کدام نهاد بخش خصوصی است و کدام نهاد را نمیتوان بخش خصوصی حساب کرد؛ مسئلهای که البته پیش از این برای خود فعالان بخش خصوصی، اقتصاددانان و تحلیلگران مسجل بود.
اما رهبری در این نمایشگاه چه گفتند؟ این سخنان که ویدئوی کوتاه آن هم در شبکههای اجتماعی بهاصطلاح وایرال شده و دست به دست میچرخد نشان میدهد که ایشان به وزیر نفت گوشزد میکنند که «ستاد اجرایی» بخش خصوصی نیست. ایشان در بازدید از نمایشگاه توانمندیهای تولید داخل که با طرح پرسشهای صریح از مسئولان دولتی همراه بود، در برابر سخنان وزیر نفت، که از سپردن پروژهها بعد از خروج شرکت توتال به دلیل تحریم به «ستاد اجرایی» سخن گفت؛ واکنش صریحی نشان دادند: «به بخش خصوصی بدهید؛ ستاد اجرایی که بخش خصوصی نیست.»
آنچه اهمیت این مرزبندی را مضاعف میکند این است که در سالهای گذشته بخش خصوصی نهتنها از سوی دولتها به رسمیت شناخته نشده، بلکه به حاشیه رانده شده و بیشتر سیاستها، قوانین و داوریها در سالهای گذشته به سود شرکتهای دولتی و حاکمیتی بوده و بخش خصوصی کنار گذاشته شده است. این در حالی است که در بازارهای بینالمللی، هزینه تحریمها به نام بخش خصوصی نوشته میشود. تجار خارجی معمولاً هزینه تحریم احتمالی، جریمههای آن و هزینه نقل و انتقال غیرمتعارف پول را به پای بخش خصوصی ایران مینویسند و علاوه بر آن وارد قراردادهای بلندمدت نمیشوند و این در حالی است که این بخش در داخل کشور هم به رسمیت شناخته نمیشود و انگار طفیلی است. به همین دلیل هرگاه در اقتصاد شبههای پیش آمده، ساختارهای نظارتی معمولاً به جای ریشهیابی و برخورد با مسببان اصلی، فعالان بخش خصوصی را مجازات کردهاند. همچنین بخش خصوصی در اسناد بالادستی کشور در حد «پیمانکار» شناخته میشود که نهایتاً میتواند مجری پروژههای دولت باشد، آن هم در صورتی که اساساً به بخش خصوصی واگذار شود.
این گزارش حاصل مشورت من با آقای رضا طهماسبی-دبیر تحریریه هفتهنامه تجارتفرداست. متن کامل این گزارش را در فایل پیدیاف زیر مطالعه کنید.👇
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
سهم بخش خصوصی از دولت و توان آن در رشد و توسعه اقتصاد کشور دو موضوعی است که دهههاست محل بحث و مناقشه است. از زمان جهش قیمتهای نفت و پولدار شدن دولت در اوایل دهه 1350 تا این روزها که تحریم دستاویز محکمی برای حضور همهجانبه دولت شده است، بخش خصوصی همواره تلاش کرده راههایی برای بروز و حضور بیشتر و اثرگذارتر خود بیابد و هر بار هم به گونهای ناموفق بوده است؛ حتی ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی هم باعث نشد دایره عمل بخش خصوصی چندان گسترده شود و اینبار هم آنچه واگذار شد، به دست یک رقیب جدید و قدرتمند دیگر رسید که ماهیتی خارج از محدوده دولت و بخش خصوصی دارد و اگرچه نه این است و نه آن، همزمان جای هر دو را گرفته و خوش نشسته است.
تازهترین بهانه اما برای پرداختن به این مسئله همیشه زنده، اظهارنظر صریح رهبری در جریان بازدید از نمایشگاه توانمندیهای تولید داخل است، که به روشنی مرز بین بخش خصوصی و شبهدولت را ترسیم کردند. حالا با این مصداق به روشنی میتوان به سیاستمداران و سیاستگذاران گفت کدام نهاد بخش خصوصی است و کدام نهاد را نمیتوان بخش خصوصی حساب کرد؛ مسئلهای که البته پیش از این برای خود فعالان بخش خصوصی، اقتصاددانان و تحلیلگران مسجل بود.
اما رهبری در این نمایشگاه چه گفتند؟ این سخنان که ویدئوی کوتاه آن هم در شبکههای اجتماعی بهاصطلاح وایرال شده و دست به دست میچرخد نشان میدهد که ایشان به وزیر نفت گوشزد میکنند که «ستاد اجرایی» بخش خصوصی نیست. ایشان در بازدید از نمایشگاه توانمندیهای تولید داخل که با طرح پرسشهای صریح از مسئولان دولتی همراه بود، در برابر سخنان وزیر نفت، که از سپردن پروژهها بعد از خروج شرکت توتال به دلیل تحریم به «ستاد اجرایی» سخن گفت؛ واکنش صریحی نشان دادند: «به بخش خصوصی بدهید؛ ستاد اجرایی که بخش خصوصی نیست.»
آنچه اهمیت این مرزبندی را مضاعف میکند این است که در سالهای گذشته بخش خصوصی نهتنها از سوی دولتها به رسمیت شناخته نشده، بلکه به حاشیه رانده شده و بیشتر سیاستها، قوانین و داوریها در سالهای گذشته به سود شرکتهای دولتی و حاکمیتی بوده و بخش خصوصی کنار گذاشته شده است. این در حالی است که در بازارهای بینالمللی، هزینه تحریمها به نام بخش خصوصی نوشته میشود. تجار خارجی معمولاً هزینه تحریم احتمالی، جریمههای آن و هزینه نقل و انتقال غیرمتعارف پول را به پای بخش خصوصی ایران مینویسند و علاوه بر آن وارد قراردادهای بلندمدت نمیشوند و این در حالی است که این بخش در داخل کشور هم به رسمیت شناخته نمیشود و انگار طفیلی است. به همین دلیل هرگاه در اقتصاد شبههای پیش آمده، ساختارهای نظارتی معمولاً به جای ریشهیابی و برخورد با مسببان اصلی، فعالان بخش خصوصی را مجازات کردهاند. همچنین بخش خصوصی در اسناد بالادستی کشور در حد «پیمانکار» شناخته میشود که نهایتاً میتواند مجری پروژههای دولت باشد، آن هم در صورتی که اساساً به بخش خصوصی واگذار شود.
این گزارش حاصل مشورت من با آقای رضا طهماسبی-دبیر تحریریه هفتهنامه تجارتفرداست. متن کامل این گزارش را در فایل پیدیاف زیر مطالعه کنید.👇
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
Telegram
✍️ محسن جلالپور
گزارش اقلیت
سهم بخش خصوصی واقعی از اقتصاد ایران چقدر است؟
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
سهم بخش خصوصی واقعی از اقتصاد ایران چقدر است؟
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍33🤔3
Forwarded from کرمان مصور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کبادهکش علمدار
ایرج نام داشت اما به جلال معروف بود و جالب است که سیر و سلوک زندگیاش بر همین منوال بود؛ یعنی یاریدهندهای که به شکوه و جلال رسید.
آقا جلال کامیابی که یک هفته است دنیای فانی را وداع گفته، سرآمد دو نهاد مهم در دیار کریمان به حساب میآمد. هم متولی هیأت بود و کارگزار دستگاه امامحسین و هم پهلوان بود و کلیددار گود.
بیش از 6 دهه صدای علی علیاش را از گود میشنیدیم و صدای حسین حسیناش را از هیأت.
خدا رحمت کنید پهلوان ایرج و حاج آقا جلال را.
@kermanmosavar
ایرج نام داشت اما به جلال معروف بود و جالب است که سیر و سلوک زندگیاش بر همین منوال بود؛ یعنی یاریدهندهای که به شکوه و جلال رسید.
آقا جلال کامیابی که یک هفته است دنیای فانی را وداع گفته، سرآمد دو نهاد مهم در دیار کریمان به حساب میآمد. هم متولی هیأت بود و کارگزار دستگاه امامحسین و هم پهلوان بود و کلیددار گود.
بیش از 6 دهه صدای علی علیاش را از گود میشنیدیم و صدای حسین حسیناش را از هیأت.
خدا رحمت کنید پهلوان ایرج و حاج آقا جلال را.
@kermanmosavar
👍33😢13
قصهگوی کویر
اکبر رشیدی مقدم هم رفت. رفت و به اندازه کویر لوت از خود جای خالی به جا گذاشت. رفت و جادهها و کلوتها و نخلها را تنها گذاشت. کویر لوت دیگر قصهگویی ندارد و کسی نیست قصه نخلهای تنها را برایمان روایت کند.
در عصر پیچیدگیها و در هم تنیدگیها، اکبر رشیدیمقدم سادهترین مخلوق خداوند بود. در چشمانش جز صلح و برق زندگی چیزی نبود و در کلامش جز رفاقت و صداقت چیزی شنیده نمیشد.
با اکبر آقا بارها و بارها به کویر رفتم و هر بار دریچهای جدید به رویم گشوده شد. تنهایی و بیابان، تخصصاش بود و طوری کویر را تشریح میکرد که آدمها درباره عشق اولشان سخن میگویند.
کتابفروش شهرمان بود و برای بچهها دفتر و دستک میساخت.
عاشق شهرمان بود و تاریخ کوچهها و پسکوچهها و جادهها و سنگفرشها را خوب میدانست.
بسیار سختی کشیده بود و گذشته مرارتباری داشت. پدرش در اوج جوانی برای نجات جان دو کودک به چاهی عمیق فرو رفت اما آسیب جدی دید و تا آخر عمر خانهنشین شد. به این ترتیب همه اعضای خانواده باید سختی میکشیدند تا زندگی کنند.
مادرش تصمیم گرفت تا فرزندانش وضعیتی بهتر از پدرشان داشته باشند. درس خواندن را در اولویت زندگی آنها قرار داد. شب و روز زحمت کشید تا بچههایش به درس خواندن ادامه دهند. زمستانها درس میخواندند و تابستانها کار میکردند. شش ساله بود که در دکان کفاشی احمد توانا در قدمگاه شاگرد شد. روزی یک ریال مزد میگرفت. اولین مزدی را که گرفت، به مغازه سقط فروشی رفت و یک نخ سیگار و یک قوطی کبریت خرید. به خانه که برگشت آن نخ سیگار و آن قوطی کبریت را به پدرش هدیه داد. اکبر آقا قطره اشک شادی و قدرشناسانه پدرش را هیچوقت فراموش نکرد. هم خودش مرد بزرگی و هم پدر بزرگواری داشت.
در عجبم که مرگ چگونه رویش شد زمان رفتن را به این مرد اعلام کند. وقت رفتنش نبود و تازه داشتیم به وسعت او پی میبردیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
اکبر رشیدی مقدم هم رفت. رفت و به اندازه کویر لوت از خود جای خالی به جا گذاشت. رفت و جادهها و کلوتها و نخلها را تنها گذاشت. کویر لوت دیگر قصهگویی ندارد و کسی نیست قصه نخلهای تنها را برایمان روایت کند.
در عصر پیچیدگیها و در هم تنیدگیها، اکبر رشیدیمقدم سادهترین مخلوق خداوند بود. در چشمانش جز صلح و برق زندگی چیزی نبود و در کلامش جز رفاقت و صداقت چیزی شنیده نمیشد.
با اکبر آقا بارها و بارها به کویر رفتم و هر بار دریچهای جدید به رویم گشوده شد. تنهایی و بیابان، تخصصاش بود و طوری کویر را تشریح میکرد که آدمها درباره عشق اولشان سخن میگویند.
کتابفروش شهرمان بود و برای بچهها دفتر و دستک میساخت.
عاشق شهرمان بود و تاریخ کوچهها و پسکوچهها و جادهها و سنگفرشها را خوب میدانست.
بسیار سختی کشیده بود و گذشته مرارتباری داشت. پدرش در اوج جوانی برای نجات جان دو کودک به چاهی عمیق فرو رفت اما آسیب جدی دید و تا آخر عمر خانهنشین شد. به این ترتیب همه اعضای خانواده باید سختی میکشیدند تا زندگی کنند.
مادرش تصمیم گرفت تا فرزندانش وضعیتی بهتر از پدرشان داشته باشند. درس خواندن را در اولویت زندگی آنها قرار داد. شب و روز زحمت کشید تا بچههایش به درس خواندن ادامه دهند. زمستانها درس میخواندند و تابستانها کار میکردند. شش ساله بود که در دکان کفاشی احمد توانا در قدمگاه شاگرد شد. روزی یک ریال مزد میگرفت. اولین مزدی را که گرفت، به مغازه سقط فروشی رفت و یک نخ سیگار و یک قوطی کبریت خرید. به خانه که برگشت آن نخ سیگار و آن قوطی کبریت را به پدرش هدیه داد. اکبر آقا قطره اشک شادی و قدرشناسانه پدرش را هیچوقت فراموش نکرد. هم خودش مرد بزرگی و هم پدر بزرگواری داشت.
در عجبم که مرگ چگونه رویش شد زمان رفتن را به این مرد اعلام کند. وقت رفتنش نبود و تازه داشتیم به وسعت او پی میبردیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
😢45👍18
Forwarded from کرمان مصور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قصهگوی کویر
اکبر رشیدی مقدم هم رفت. رفت و به اندازه کویر لوت از خود جای خالی به جا گذاشت. رفت و جادهها و کلوتها و نخلها را تنها گذاشت. کویر لوت دیگر قصهگویی ندارد و کسی نیست قصه نخلهای تنها را برایمان روایت کند.
در عصر پیچیدگیها و در هم تنیدگیها، اکبر رشیدیمقدم سادهترین مخلوق خداوند بود. در چشمانش جز صلح و برق زندگی چیزی نبود و در کلامش جز رفاقت و صداقت چیزی شنیده نمیشد.
در عجبم که مرگ چگونه رویش شد زمان رفتن را به این مرد اعلام کند. وقت رفتنش نبود و تازه داشتیم به وسعت او پی میبردیم.
روحش شاد و یادش گرامی
@kermanmosavar
اکبر رشیدی مقدم هم رفت. رفت و به اندازه کویر لوت از خود جای خالی به جا گذاشت. رفت و جادهها و کلوتها و نخلها را تنها گذاشت. کویر لوت دیگر قصهگویی ندارد و کسی نیست قصه نخلهای تنها را برایمان روایت کند.
در عصر پیچیدگیها و در هم تنیدگیها، اکبر رشیدیمقدم سادهترین مخلوق خداوند بود. در چشمانش جز صلح و برق زندگی چیزی نبود و در کلامش جز رفاقت و صداقت چیزی شنیده نمیشد.
در عجبم که مرگ چگونه رویش شد زمان رفتن را به این مرد اعلام کند. وقت رفتنش نبود و تازه داشتیم به وسعت او پی میبردیم.
روحش شاد و یادش گرامی
@kermanmosavar
😢53👍13
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»:
ظرفیتهای منهدمشده رشد اقتصاد
👤 محسن جلالپور
✍️ دهه۹۰ بهصورت طبیعی باید دهه اشتغال با پیشرانی استارتآپها و بنگاههای نوظهور میبود، اما با تهدید و محدودیت اینترنت، این فرصت از نسل جوان گرفته شد و اقتصاد ایران هم از این فرصت بیبهره ماند.
✍️ بخشی از متولدان نسلZ اکنون وارد بازار کار شدهاند یا به زودی وارد میشوند. این نسل علاقهای به ورود به بازار سنتی کار ندارد.
✍️ علاقه این نسل ورود به بازار کار مبتنی بر تکنولوژی و شبکههای اجتماعی است؛ اما متاسفانه اغلب مشاغلی که در بستر اینترنت شکل گرفتهاند با نااطمینانی و عدم قطعیت مواجهند.
✍️ در این صورت نسل جوان یا نسل «زد» برای ورود به بازار کار با مشکل اساسی مواجهند که نتیجه آن یا ماندن و سرخوردگی است یا مهاجرت و افسردگی.
✍️ موضوع قابل توجه این است که رشد اقتصاد ایران دست کم در پنج دهه گذشته، عمدتا مبتنی بر سرمایه بوده و از زمانی که دولتها به خاطر تحریمهای اقتصادی قادر به فروش نفت نیستند، اقتصاد ایران نتوانسته رشد پایدار داشته باشد.
✍️ این در حالی است که این اقتصاد برای ایجاد شغل و متوقف کردن روند نگرانکننده فقر، نیاز به رشد بالا و پایدار دارد.
✍️ در کشورهایی که به تخصص، سرمایه و سرمایهگذاری مطمئن برای آینده اعتنایی نمیشود، تشدید مهاجرت اتفاق عجیبی نیست.
✍️ سرمایهای که خارج میشود، به هرحال میتواند دوباره بازگردد؛ اما سرمایه انسانی که از کشور میرود با شرایطی که بر کشور حاکم است، احتمال بازگشتش اندک است.
🔗 متن کامل سرمقاله
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #رشد_اقتصادی
✅ کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir
ظرفیتهای منهدمشده رشد اقتصاد
👤 محسن جلالپور
✍️ دهه۹۰ بهصورت طبیعی باید دهه اشتغال با پیشرانی استارتآپها و بنگاههای نوظهور میبود، اما با تهدید و محدودیت اینترنت، این فرصت از نسل جوان گرفته شد و اقتصاد ایران هم از این فرصت بیبهره ماند.
✍️ بخشی از متولدان نسلZ اکنون وارد بازار کار شدهاند یا به زودی وارد میشوند. این نسل علاقهای به ورود به بازار سنتی کار ندارد.
✍️ علاقه این نسل ورود به بازار کار مبتنی بر تکنولوژی و شبکههای اجتماعی است؛ اما متاسفانه اغلب مشاغلی که در بستر اینترنت شکل گرفتهاند با نااطمینانی و عدم قطعیت مواجهند.
✍️ در این صورت نسل جوان یا نسل «زد» برای ورود به بازار کار با مشکل اساسی مواجهند که نتیجه آن یا ماندن و سرخوردگی است یا مهاجرت و افسردگی.
✍️ موضوع قابل توجه این است که رشد اقتصاد ایران دست کم در پنج دهه گذشته، عمدتا مبتنی بر سرمایه بوده و از زمانی که دولتها به خاطر تحریمهای اقتصادی قادر به فروش نفت نیستند، اقتصاد ایران نتوانسته رشد پایدار داشته باشد.
✍️ این در حالی است که این اقتصاد برای ایجاد شغل و متوقف کردن روند نگرانکننده فقر، نیاز به رشد بالا و پایدار دارد.
✍️ در کشورهایی که به تخصص، سرمایه و سرمایهگذاری مطمئن برای آینده اعتنایی نمیشود، تشدید مهاجرت اتفاق عجیبی نیست.
✍️ سرمایهای که خارج میشود، به هرحال میتواند دوباره بازگردد؛ اما سرمایه انسانی که از کشور میرود با شرایطی که بر کشور حاکم است، احتمال بازگشتش اندک است.
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #رشد_اقتصادی
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍47🤔3😢2👎1😁1