از آن سو، حسین-ع هم نمیتواند از عباس-ع دل بکند،
به میدان رفتن عباس را رضایت دهد.
عباس برای حسین فقط یک سردار نیست،
یک فرمانده نیست،
یک پرچمدار هم نیست،
یک برادر هم نیست،
عباس عمود خیمهی لشگر حسین است.
نه.
عباس عمود خیمهی وجود حسین است.
اگر عباس بشکند،
خیمه وجود حسین فرو میریزد،
اگر عباس بشکند،
پشت حسین میشکند.
و اگر عباس بیفتد،
حسین از پا میافتد.
عباس بقیة الله جبههی حسین است..
به میدان رفتن عباس را رضایت دهد.
عباس برای حسین فقط یک سردار نیست،
یک فرمانده نیست،
یک پرچمدار هم نیست،
یک برادر هم نیست،
عباس عمود خیمهی لشگر حسین است.
نه.
عباس عمود خیمهی وجود حسین است.
اگر عباس بشکند،
خیمه وجود حسین فرو میریزد،
اگر عباس بشکند،
پشت حسین میشکند.
و اگر عباس بیفتد،
حسین از پا میافتد.
عباس بقیة الله جبههی حسین است..
💔3
اکنون تیر از همه سو باریدن گرفته است،
اما عباس با حائل کردن جوارح خود،
از کتف و بازو و پا و پهلو و پشت،
تیرها را به جان میخرد و
مشک را همچنان در امان نگه میدارد و بر بال های قلب خویش آن را پیش میبرد..
اما عباس با حائل کردن جوارح خود،
از کتف و بازو و پا و پهلو و پشت،
تیرها را به جان میخرد و
مشک را همچنان در امان نگه میدارد و بر بال های قلب خویش آن را پیش میبرد..
💔3
ده ها تیر بر بدن عباس نشستهاست
و خون چون زرهی سرخ تمام بدنش را پوشاندهاست.
اما عباس انگار هیچ زخمی را بر خویش احساس نمیکند!
چرا که مشک همچنان..
اما نه!
ناگهان تیری بر قلب مشک مینشیند،
جگر عباس را به آتش میکشد.
تیر بر مشک نه که بر قلب امید ِعباس مینشیند و عباس در خود فرو میشکند و مچاله میشود...
و خون چون زرهی سرخ تمام بدنش را پوشاندهاست.
اما عباس انگار هیچ زخمی را بر خویش احساس نمیکند!
چرا که مشک همچنان..
اما نه!
ناگهان تیری بر قلب مشک مینشیند،
جگر عباس را به آتش میکشد.
تیر بر مشک نه که بر قلب امید ِعباس مینشیند و عباس در خود فرو میشکند و مچاله میشود...
💔4
مشک ِامیدم دریده شد و آب آرزوهایم هدر رفت،
درست در لحظهای که میبایست هستیام را در دست هایم بریزم و از معشوقه خود دفاع کنم،
دست هایم از کار افتاد..
من شعله متراکمی بودم،
که میتوانستم تمام جبهه دشمن را به آتش بکشم و خاکستر کنم،
اما در نطفه اتفاق شکستم و در عنفوان اشتعال فرو نشستم..
درست در لحظهای که میبایست هستیام را در دست هایم بریزم و از معشوقه خود دفاع کنم،
دست هایم از کار افتاد..
من شعله متراکمی بودم،
که میتوانستم تمام جبهه دشمن را به آتش بکشم و خاکستر کنم،
اما در نطفه اتفاق شکستم و در عنفوان اشتعال فرو نشستم..
💔5
خانوم گفت:
بشیر همه رو گفتی،
حالا بگو ببینم آب رو رسوند به خیمه یا نه؟!
-خانوم مشکشو هم زدن...
بشیر همه رو گفتی،
حالا بگو ببینم آب رو رسوند به خیمه یا نه؟!
-خانوم مشکشو هم زدن...
💔6
امامعباس-ع
مُحب
خوشبحال زنان ِعرب
دلشان از عالم و آدم هم که بگیرد در چشم برهم زدنی
چادرشان را میاندازند بر روی سر و هروله کنان میروند، ضریح قمر عشیره را میگیرند و سفره دلشان را باز میکنند..
و نگویم که چه حاجت ها میگیرند
ولی من؟
من فقط کنج حرم ِعباس شده تمام حاجتم...
دلشان از عالم و آدم هم که بگیرد در چشم برهم زدنی
چادرشان را میاندازند بر روی سر و هروله کنان میروند، ضریح قمر عشیره را میگیرند و سفره دلشان را باز میکنند..
و نگویم که چه حاجت ها میگیرند
ولی من؟
من فقط کنج حرم ِعباس شده تمام حاجتم...
💔2