Telegram Web
انگاره‌ی ایرانشهری و آینده‌ی ایران

◀️سخنرانی موسی اکرمی

◀️سومین کنفرانس بین‌المللی ایران‌پژوهی معاصر
◀️پنجشنبه و جمعه، یکم و دوم شهریورماه ۱۴۰۳ / ۲۲ و ۲۳ اوت ۲۰۲۴
◀️ایران آکادمیا
◀️آلمان، فرانکفورت، دانشگاه گوته
ICCI 2024 - Iran Academia
Goethe University, Frankfurt am Main
Aug 22nd - 23rd, 2024

 https://iranacademia.com/icci-2024/

این سخنرانی در پنل زیر خواهد بود:
اندیشه معاصر ایرانی: بررسی تاریخی و سوگیری‌های آینده
پنجشنبه یکم امرداد / بیست و دوم اوت، ساعت ۱۳:۳۰ به وقت ایران

چکیده: از فروپاشی ساسانیان، فتح ایران از سوی اعراب، و آغاز دوران اسلامی تا زمان نخستین رویارویی ایرانیان با غرب گونه‌هائی از اندیشه‌ی سیاسیِ متأثر از نظریه و عمل کشورداری ایرانیِ پیشااسلامی شکل گرفتند.

با شکست‌های ایران در جنگ با روسیه و پس از آن شماری از حکومتیان و تحصیلکردگان سیاست‌اندیش به تأمل پیرامون مسائل گوناگون ایران، آسیب‌شناسی سیاست نظری و عملی ایران هم در برابر بیگانگان و هم در برابر مسائل درونی کشور، ابعاد واپس‌ماندگی ایران هم نسبت به عصر زرّین فرهنگی سده‌های چهارم و پنجم هجری و هم نسبت به کشورهای اروپایی، و راه برونرفت از انحطاط یا دوره‌ی طولانی فترت فرهنگی و تمدنی پرداختند.

با دستاوردهای پژوهشگران غربی و ایرانی در زمینه‌های تاریخ ایران، شرق‌شناسی، باستان‌شناسی، و ایران‌شناسی طیف رنگارنگی از نظریه‌پردازی پیرامون هویت ایرانی، دگردیسی‌های آن در گستره‌ی پرفرازونشیب تاریخی، و الگوهای فراخور کشورداری پدید آمد که به‌ویژه هم در دوره‌ی پهلوی و هم در دوره‌ی جمهوری اسلامی روایت‌هائی از آن نظریه‌پردازی به سپهر همگانی اندیشه‌ورزی راه یافتند.

یکی از جلوه‌های این نظریه‌پردازی «انگاره‌ی ایرانشهری» با مفهوم کانونی «ایرانشهر» چونان یک مرکز فرهنگی-تمدنی دیرین با شیوه‌ی حکمرانی ویژه بود.

امروزه ما با خوانش‌هائی از «مسئله‌ی ایران» - چونان یک مسئله‌ی دیرپا در بازشناسی ویژگی‌های فرهنگی و تمدنی و سیاسی و ترکیب جمعیتی این کشور در گستره‌ی تاریخی هزاران ساله – در پیوند با «انگاره‌ی ایرانشهری» روبه‌روییم که در حجم چشمگیری از ادبیات تاریخی-فکری-سیاسی در تأیید یا نقد و نفی ایرانشهرگرایی تجلی یافته‌اند، و می‌توان پذیرفت که در اندیشه‌ورزی پیرامون ایران و، به‌ویژه، آینده‌ی ایران، نمی‌توان و نباید نقش «انگاره‌ی ایرانشهری» یا «هویت فرهنگی» و حتی «هویت ملی» دیرپای ایرانی را در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی از یک سو و  در طراحی سامانه‌ی کلان اداره‌ی کشور از سوی دیگر نادیده گرفت.

نگارنده در مجال اندک می‌کوشد با نگاهی به بنیادهای نظری و مؤلفه‌های هویت ملی و انگاره‌های ‌ایران و ایرانشهر به بررسی و سنجش ابعاد گوناگون آن‌ها بپردازد، و، بر پایه‌ی گونه‌ای آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در نگاه به شرایط جهانی و منطقه‌ای و مسائل درون-‌کشوری و اقتضائات ملی، کاستی‌ها و شایستگی‌های انگاره‌ی ایرانشهری را در دو ساحت «هست» و «باید»، و در پیوند با چالش‌های گوناگون درونی و بیرونی ایران آینده نشان دهد، و نقش «انگاره‌ی ایران» و ایرانشهرگرایی را در میان سناریوهای احتمالی برای ساختار کلان سیاسی ایران دموکراتیک با صورتبندی اقتصادی-اجتماعی درخور ارزیابی کند.

کلیدواژه‌ها: مسئله‌ی ایران، انگاره‌ی ایران، انگاره‌ی ایرانشهری، هویت ملی، هویت ایرانی، آینده‌ی ایران

#مسئله‌ی_ایران
#انگاره‌ی_ایران
#انگاره‌ی_ایرانشهری
#هویت_ملی
#هویت_ایرانی
#آینده‌ی_ایران
#کنفرانس_بين‌المللی_ایران‌پژوهی_معاصر
#موسی_اکرمی
صلح ایرانی، دکتر موسی اکرمی
<unknown>
پوشه‌ی شنیداری👆

نشست مکتب ایرانی صلح؛
◀️نخستین پیش نشست همایش سالانه‌ی انجمن علمی مطالعات صلح ایران

🕊 سخنرانی دکتر موسی اکرمی

▫️ صلح ایرانی: چیستی و امکان

▫️خانه‌ی اندیشمندان علوم‌ انسانی

▫️چهارشنبه،  ۲۴ امرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷-۱۹


#صلح_ایرانی
#موسی_اکرمی
.

بریده‌ای از رمان "هفت روز و هنوز عشق و سودا"

نوشته‌ی موسی اکرمی


در نکوداشت دکتر علی‌اصغر حِکْمَت (ز. ۱۳۷۱ یا ۱۲۷۲ در روستای پرشکفت شیراز – د. ۱ یا ۳ شهریور ۱۳۵۹، تهران)، استاد دانشگاه، عهده‌دار چند وزارت،  از موسسان و نخستین رئیس دانشگاه تهران، بنیادگذار کتابخانه و موزهٔ ملّی ایران، با نقشی مهم در آموزش نوین در ایران


*⃣چشمانم درون چشمان کیانا در آن قاب غمزده بودند که عمو سیاوش دستم را به آرامی گرفت تا اتاق را ترک کنیم. در حالی که داشتیم به سوی در اتاق می‌رفتیم چشمانم به چهار قاب در کنار یکدیگر افتادند. بلافاصله سه قاب را شناختم. یکی از آن‌ها خوشنویسی سال ۱۳۴۶ خودم از «سرود بهار» دكتر علی بهزادی خطاب به همسر پاتریس لومومبا بود. با حسرت و آه آن را از نظر گذراندم:
«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید،
پرستو به بازگشت زد نغمۀ امید.
...
به بانوی سوگوار، كه در ماتم شهید،
بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید،
بهاران خجسته باد!...»

زیر آن نوشته بودم: «سرودۀ دكتر علی بهزادی، تقدیم به خانم پاولین اوپانگو (لومومبا)، همسر سوگوار آن بزرگمرد شهید راه آزادی و آبادی میهن، آریا كیانی، جمعه هشتم اردیبهشت 1346»
به یاد صدای نازنین كیانا افتادم كه سرودی چنان پرشور و حماسی را برایم زمزمه كرده بود. دوست داشتم صدای ضبط شدۀ دانش‌آموزان آقای کرامت دانشیان را كه كیانا از آن برایم گفته بود بشنوم. [...]
دومین قاب دربردارندۀ شعر «کارون» با امضای آقای فریدون توللی بود.
قاب سوم شعر «شیراز» با امضای آقای دکتر لطفعلی صورتگر را در خود داشت.
قاب چهارم دربردارندۀ شعر دیگری با امضای «دکتر علی اصغر حکمت شیرازی برای دختر نازنینم کیانا کیانی» در «مهر 1349» بود.
به یاد گفت‌وگوی خودم و کیانا با عمو میرزا بهمن افتادم که کیانا در آن به «هدیۀ ارزشمند» دکتر حکمت اشاره کرده بود.

با مکث بغضم را فروخوردم و شروع به خواندن شعر کردم:
- ««... لیک به گیتی سخن از زن نبود
وز رُخ او خانه‌ئی روشن نبود
خواست مگر کلک جهان آفرین
نقش کند صورت زن بر زمین
پیکر زن را ز جهان قِدم
خواست که آرد به وجود از عدم
لیک از آن گِل که جهان شد به پای
هیچ نبُد در کف صانع به جای
خشت طبیعت به تقاضای جود
گشت همه صرف سرای وجود
بار دگر حکمت محض ازل
بوالعجبی کرد ز نو در عمل
از سر هر شاخ بَری برگرفت
از همه چیزی قَدَری برگرفت
سردی برف و تَف آذر ستاند
جلوه ز مه غمزه ز اختر ستاند
هوش ز تیر و هنر از مشتری
ساز ز ناهید به رامشگری
کرد طلب قامت رعنا ز سرو
قهقهه از کبک و نشاط از تذرو
خواست ز مور او به هنرپروری
صنعت گنجوری و جمع آوری
این همه را کرد به هم کردگار
ساخت از آن طلعت زن آشکار
پس به جز امید به روی زمین
تبارک‌الله احسن الخالقین!»
همراه با یاد آن تعبیر « هدیۀ ارزشمند» تعجبم را به زبان آوردم:
- «من فکر نمی‌کردم آقای دکتر حکمت شعر هم بگویند عمو جان. خیلی جالب است!»
عمو سیاوش سر تکان داد و گفت:
- «آره عزیز عمو. ... ایشان را می‌شناسی؟»
- «نه خیلی زیاد. همین قدر می‌دانم که از بانیان دانشگاه تهران و چند بار وزیر بوده و برای فرهنگ خیلی زحمت کشيده‌اند. نصف ترجمه‌ی ایشان از تاریخ جامع ادیان را خوانده‌ام. بابا آرش با تفسیر کشف‌الاسراری که ایشان چاپ کرده خیلی اخت است. مثل این که شما با ایشان رفت‌وآمد دارید.»
- «آره عزیز عمو. سالی چند بار خدمتشان می‌رسم. در تهران یا در شیراز. خیلی خیلی آنسان فاضل و شریفی هستند. خیلی به گردن این مملکت حق دارند. آثارشان زیاد است. شعر هم زیاد دارند که بیشترشان پراکنده‌اند. اتفاقاً فکر می‌کنم یک استاد دانشگاه به نام دکتر حسن سادات ناصری دارد اشعارشان را برای چاپ جمع‌آوری می‌کند. ... حالا به نظرت این شعر چه طور است عمو جان، حافظ حافظ ما؟»
چانه برچیدم و گفتم:
- «استفاده از وزن شاد و شنگول «مفتعلن مفتعلن مفتعل» برای این که بگویی زن جامع جمیع خوبی‌های همۀ موجودات است، هر چند خدا اصولاً یادش رفته بوده چنین موجودی را بیافریند! رندی خاصی دارد عمو جان.»
عمو سیاوش که به خطوط شعر چشم دوخته بود گفت:
- «شاید. مثل این که اصل قصه یک افسانۀ هندو است. این را آقای دکتر فرزاد می‌گویند. در باره‌ی تو با دکتر فرزاد خیلی حرف زده‌ام.  چقدر به تو علاقمند شده. هم او و هم آقای دکتر حکمت دوست دارند غار شاهزند را ببینند. آقای انجوی هم همین طور. مدتی بود فکر می‌کردم که اگر دوباره پایمان به چقاسیاه باز شود ترتیب یک سفر دسته‌جمعی را بدهم تا این بزرگان علاوه بر دیدن منطقه بیشتر با عمو میرزا بهمن و داداش آرش و کیخسروخوانی او و دیگر کمالاتش آشنا بشوند. افسوس که  دست اجل»
من یکباره زدم زیر گریه. عمو سیاوش من را به پهلویش چسباند و سرم را بوسید و با خود از اتاق بیرون برد.

#علی_اصغر_حکمت
#فریدون_توللی
#کرامت_دانشیان
#لطفعلی_صورتگر
#علی_بهزادی
#پاتریس_لومومبا
#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا
#شاه_زند
#چقاسیاه
#موسی_اکرمی
چالش‌های بنیادین آموزش عالی و دانشگاه‌ها

جناب آقای دکتر پزشکیان، رئیس ارجمند جمهوری

با سلام و احترام

جهت استحضار جناب عالی، وزیران، و مشاوران ذیربط شماری از مشکلات و راه حل‌های پیشنهادی در زمینه‌ی آموزش عالی به گونه‌ای فهرست‌وار به عرض می‌رسند.

یکم. در بارۀ آموزش عالی


توجه به "ایدۀ دانشگاه" و وظیفه‌ی این نهاد: تربیت توأمان متخصص و شهروند آگاه و مسئول

۱.استقلال دانشگاه و برخورداری از بالاترین استاندارد در ساختار و کارگزار (از اعمال تغییرات لازم در ساختار و مدیریت تا استخدام نیروی انسانی شایسته)؛ 
۲. ایجاد رشته و تعیین متون دانشگاهی بر پایه‌ی استاندارهای آکادمیک و نیاز واقعی کشور؛
۳. برخورداری از شرایط مناسب برای آموزش مسئولیت شهروندی: تضمین آزادی بیان و فعالیت سیاسی و صنفی استادان و دانشجویان و کارکنان به صورت فردی یا در  نهادهای مدنی بیرون و  درون‌ دانشگاه

شوربختانه در این سه مورد در سال‌های گذشته به گونه‌ای فزاینده واپسروی روی داده است:

الف) عدول از رعایت شرایط صلاحیت علمی لازم، و دخالت عوامل سیاسی و ایدئولوژیک در استخدام اعضای عیأت علمی به صورت:
ب) بی‌توجهی به روند قانونی و شیوه‌ی درست استخدام، جذب افراد خودی ناشایست با معیارهای سلیقه‌ای سیاسی و ایدئولوژیک، و عدم جذب افراد غیرخودی واجد صلاحیت علمی،
پ) اهمیت یافتن فزایندۀ معیارهای فرهنگی و ایدئولوژیک در ارتقای اعضای هیأت علمی به گونه‌ای که، ضمن ایدئولوژیک شدن روند ارتقاء، مقامات دانشگاه با اتکاء جانبدارانه بر آن‌ها مانع ارتقای بهنگام اعضای هیأت علمی غیرخودی می‌شوند، و در استخدام و ارتقای افراد خودی دخالت غیرقانونی دارند.  
در این زمینه باید به نفوذ فزایندۀ مخرب نهاد حراست در دانشگاه‌ه توجه کرد که بدون برخورداری از اختیارات و صلاحیت‌های قانونی، با به کارگیری کارکنان فاقد صلاحیت فرهنگی و اخلاقی و درک درست از منافع ملی و شان دانشگاه‌ به اعمال نظر در جذب و ارتقاء و ترفیع اعضای هیأت علمی و ایجاد جو رعب و وحشت علیه دانشجویان و اعضای هیأت علمی می‌پردازد. 
ت) اعمال نظر در برخی رشته‌ها و متون درسی
ث) نقض حقوق مرتبط با آزادی بیان و نبود تضمین لازم در تشکیل نهاد صنفی مستقل
ج) نبود امکان و تضمین ارتباط‌های بین‌المللی برای دانشگاه‌ها و اعضای هیأت علمی، چه در سطح همکاری علمی و چه در سطح حضور در همایش‌های علمی و مجامع فرهنگی،
چ) هزینه‌بر بودن فعالیت سیاسی و فکری، مانند انواع تضییقات و اشکال‌تراشی در روند استخدامی و زندگی دانشگاهی اعضای هیأت علمی و تعلیق و اخراج دانشجویان.

بنابراین:
۱) انتخاب دموکراتیک مسئولان دانشگاهی از سوی اعضای هیأت علمی،
۲) اصلاح قوانین و آیین‌نامه‌های استخدامی و ارتقا در نفی معیارهای سیاسی و ایدنولوژیک و تأکید بر معیارهای علمی،
۳) تعیین تکلیف قانونی جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی
در قانونگذاری، و لغو هر گونه مصوبه‌ی آن که خلاف حقوق اساسی و قوانین بالادستی است،
۴) جلوگیری از نفوذ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در دانشگاه از طریق حراست یا مجاری دیگر،
۵) توجه به افزایش حقوق و مزایای اعضای هیأت علمی و کارکنان در تناسب با تورم به منظور تضمین سطح قابل قبولی از درآمد درخور شان دانشگاهیان،
۶) تضمین افزایش حقوق بازنشستگی دانشگاهیان به نسبت تورم،
۷) ارزیابی واحدهای دانشگاه‌های پیام نور و غیرانتفاعی به منظور ارتقاء سطح  علمی آن‌ها و لغو امتیاز واحدهای فاقد صلاحیت، که با گونه‌ای رانتخواری و روابط غیرآکادمیک ایجاد شده و در سیطره‌ی کمیت و سرگیجه‌ی مدرک‌گرایی نقش داشته‌اند.
۸) مقابله‌ی جدی با هر گونه انتحال در مقاله، رساله و کتاب، جعل مدرک، و بهره‌گیری از عنوان‌های "دکتر" و "مهندس" از سوی هر کس درباره‌ی افراد فاقد این عنوان‌ها.
۹) دسترسی آزاد دانشگاهیان به اینترنت پرسرعت.

دوم. در بارۀ وضع خاص دانشگاه آزاد اسلامی

۱) فوری‌ترین اقدام ضروری معوق‌مانده: تصویب اساسنامۀ آن توسط مجلس شورای اسلامی به منظور شمول کامل قانون مدیریت خدمات کشوری بر استادان و کارکنان و دانشجویان آن به عنوان یک مؤسسۀ آموزشی عمومی غیردولتی
۲) تعیین سازوکار قانونی دربارۀ پاسخگو کردن هیأت امنا و حوزه‌ی ریاست در برابر درخواست‌ها و نقدها و اعتراض‌های فردی و گروهی استادان، کارکنان و دانشجویان، و انتخاب رؤسای واحدها و دانشکده‌ها به شیوه‌ی دموکراتیک
،
۳) همسان‌سازی حقوق و مزایای اعضای هیأت علمی و کارکنان دانشگاه آزاد با حقوق و مزایا در دانشگاه‌های دولتی،
۴) توجه به برخورداری استادان و کارکنان و دانشجویان دانشگاه آزاد از امکاناتی چون تعاونی مسکن، فرصت‌های مطالعاتی، خدمات درمانی، و دیگر تسهیلات در دانشگاه‌های دولتی،
۵) رفع تبعیض در استخدام فارغ‌التحصیلان دانشگاه آزاد در دانشگاه‌های دولتی و سایر مراکز.

موسی اکرمی
استاد فلسفه

هم‌میهن، ۵ شهریور ۱۴۰۳


https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-19915
خبر رسید که آقای دکتر علی شریفی زارچی به دانشگاه صنعتی شریف بازگشته‌اند.

شادباش به آقای دکتر علی شریفی زارچی

شادباش به دانشگاه صنعتی شریف

شادباش به آموزش عالی کشور

در آرزوی بازگشت همه‌ی اعضای هیأت علمی و دانشجویانی که در سال‌های گذشته، با نقض حقوق اساسی و قانون و معیارهای آکادمیک قربانی نگرش سیاسی و ایدئولوژیک و امنیتی گردیده، تعلیق یا اخراج یا بازنشسته‌ی اجباری شده‌اند.

امیدوارم این بازگشت به خجستگی طلیعه‌ی برقراری هر چه کاملتر حاکمیت قانون و معیارهای آکادمیک در دانشگاه‌های کشور، دور از دخالت سیاست و ایدئولوژی و نگاه امنیتی به دانشگاه و دانشگاهیان، باشد.

موسی اکرمی
🌹🌺🌹🌺
ششم شهریور سالروز درگذشت دکتر علی بهزادی (زاده ۱ فروردین ۱۳۰۴ رشت – درگذشته ۶ شهریور ۱۳۸۹ تهران) حقوقدان، نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگار است.

*⃣امیدوارم دوستان توجه کرده باشند که در بریده‌ای از رمان "هفت روز و هنوز عشق و سودا" همین دکتر علی بهزادی سراینده‌ی سرود معروف "
#هوا_دلپذیر_شد_گل_از_خاک_بردمید" و کرامت‌الله دانشیان سازنده‌ی آهنگ آن سرود معرفی شده‌اند:

"بلافاصله سه قاب  را شناختم. یکی از آن‌ها خوشنویسی سال ۱۳۴۶ خودم از «سرود بهار» دكتر علی بهزادی خطاب به همسر پاتریس لومومبا بود. با حسرت و آه آن را از نظر گذراندم:
«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید،
پرستو به بازگشت زد نغمۀ امید.
...
به بانوی سوگوار، كه در ماتم شهید،
بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید،
بهاران خجسته باد!...»

زیر آن نوشته بودم: «سرودۀ دكتر علی بهزادی، تقدیم به خانم پاولین اوپانگو (لومومبا)، همسر سوگوار آن بزرگمرد شهید راه آزادی و آبادی میهن، آریا كیانی، جمعه هشتم اردیبهشت ۱۳۴۶."
"به یاد صدای نازنین كیانا افتادم كه سرودی چنان پرشور و حماسی را برایم زمزمه كرده بود. دوست داشتم صدای ضبط شدۀ دانش‌آموزان آقای کرامت دانشیان را كه كیانا از آن برایم گفته بود بشنوم."

https://www.tgoop.com/musa_akrami/1327

#علی_بهزادی
#پاتریس_لومومبا
#پاولین_اوپانگو
#کرامت‌الله_دانشیان
#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا
#موسی_اکرمی
شیخ بهائی: جامع‌العلومی نیک‌نفس و مردمی، ولی فاقد دستاورد علمی اصیل

گفت‌وگوی روزنامۀ فرهیختگان با موسی اکرمی در باره‌ی شیخ بهائی، به مناسبت سوم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت شیخ بهائی**

روزنامه‌ی فرهیختگان، سوم اردیبهشت ۱۳۹۲

** برخی از منابع روز تولد شیخ بهایی را ۸ اسفند ۹۲۵ در لبنان، و روز درگذشت او را ۸ شهریور ۱۰۰۰ در اصفهان ثبت کرده‌اند.

****

متن گفت‌وگو

◀️اشاره. شماری از منابع زادروز تولد بهاءالدین محمد عاملی جبعی (جباعی) معروف به شیخ بهائی را هشتم اسفند ماه 925 هجری خورشیدی می‌دانند. سوم اردیبهشت در تقویم رسمی کنونی ایران روز بزرگداشت شیخ بهائی اعلام شده است. به این مناسبت در سال 1392 روزنامۀ فرهیختگان از راه تلفن با من گفتگوئی داشت که بی هیچ ویرایشی منتشر شد. در سال 1396 من آن گفتگو را در کتاب «مسئلۀ علم در ایران: از تاریخ و فلسفۀ علم تا فرهنگ دانشگاهی». نظر به این که ممکن است متن گفتگوبه آسانی در دسترس شماری از علاقه‌مندان نباشد، من آن را، با اندکی ویرایش، در اینجا بازنشر می‌دهم. اکرمی

◀️فرهیختگان/سجاد صداقت: سوم اردیبهشت در تقویم مصادف است با روز بزرگداشت شیخ بهایی. برای بررسی جایگاه او با دکتر موسی اکرمی همکلام شدیم.

دکتر اکرمی در گفت‌وگوی پیش رو به بررسی تمام جنبه‌های علمی و عرفانی شیخ بهایی می‌پردازد، هر چند بارها تأکید می‌کند شیخ بهایی نوآوری چندانی از خود نداشته است. در ادامه گفت وگوی فرهیختگان با مدیرگروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی را خواهید خواند.

🔹فرهیختگان. سوم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ بهایی است. اجازه دهید به‌عنوان اولین سوال نگاهی بیندازیم به جایگاه شیخ بهایی در تاریخ علم و تاریخ اندیشه پس از اسلام. این جایگاه را چگونه تبیین می‌کنید؟
🔸اکرمی. شیخ بهایی فردی جامع‌العلوم است، جامع‌الفنون است. او تقریباً با همۀ علوم عصر خود - ازجمله علوم طبیعی، دینی، ریاضیاتی، و همچنین فلسفه، کلام و عرفان - تا حد قابل قبولی آشنایی داشت. در مهندسی زمان خود نیز سرآمد است. کتاب‌هائی که نوشته و تأثیری که این کتاب‌ها روی دیگران گذاشته‌اند، نشان می‌دهند وی در حوزه‌های گوناگون فردی متبحر بوده است. او نزد بزرگان بسیاری درس خوانده و شاگردان بسیار قابلی هم تربیت کرده است. آشکار است که بر میراث پیشاصفوی در علم و فلسفه و کلام عرفان جهان اسلام، و همچنین دستاوردهای عصر صفوی، از زمان شاه‌طهماسب گرفته تا زمان شاه‌عباس، که به شیخ بهایی رسیده، مسلط است. اما نمی‌توان گفت خود او نوآور است. با اینکه مثلا می‌بینیم دربارۀ نجوم، اسطرلاب، جغرافیا، هیئت، حساب و هندسه کتاب نوشته است اما همه آنها خلاصه‌‌هائی هستند از آنچه در آن عصر او آموخته بوده است، که البته او به بهترین شکل، زبان و بیان آن‌ها را به رشته تحریر درآورده است، که این نشان‌دهندۀ شناخت مخاطب اعم از نخبگان و مردم معمولی جامعه از سوی او است. با این اوصاف شیخ بهایی را نمی‌توانیم نوآور تلقی کنیم یا بگوییم در یک حوزه خاص دانشمند یا فیلسوف یا متکلم است آن ‌گونه که ابوریحان یا خواجه‌نصیرالدین توسی دانشمند یا میرداماد و ملاصدرا فیلسوف بوده‌اند. اما در ترویج علم و کاربست آن، به‌ویژه در بخش‌های مهندسی و به‌گونه‌ای کاربردی کردن دانش، یکی از چهره‌های درخشان کشور ماست. او در عصر خود واقعاً یک چهرۀ برجسته است؛ انسانی است که مقام شیخ‌الاسلامی دارد و در ردۀ بسیار بالائی از نظر دینی و تشریفاتی در جامعه جای دارد، اما در عین حال به ساده‌ترین مباحث فنی و حتی معماری زمان خود توجه دارد و نمونه‌ها یا نشانه‌های درخشانی از کارهایش بر جای مانده‌اند.

🔹فرهیختگان. با توجه به زمانه‌ای که او در آن زندگی می‌کرده و صحبت‌های شما سؤال من این است که میراثی که گفتید به او رسیده چگونه بوده و نوع بهره‌گیری او از این میراث به چه شکل بوده است؟
🔸اکرمی. شیخ بهایی تا ۱۳ سالگی در ایران نبوده و در جبل‌عامل یا بعلبک زندگی می‌کرده است. پدر او عزالدین حسین عاملی یکی از شیعیان بسیار برجسته، شناخته شده و صاحب کتاب است که به‌خصوص در علوم دینی صاحب‌نظر است. پدر شیخ بهایی به‌ علت شرایط بسیار خاص سیاسی آن زمان که از یک‌سو شیعیان مورد آزار و اذیت دولت عثمانی بودند و از سوی دیگر در چارچوب برنامه‌هایی که در راستای ترویج مذهب شیعه در ایران، از خود شاه اسماعیل گرفته تا زمان شاه طهماسب اجرا شدند و توجه ویژه‌ای که به علمای شیعی می‌شد، به ایران دعوت می‌شود تا در ترویج مذهب شیعه کمک کند. پس از این اتفاقات است که شیخ بهایی به همراه پدر خود به قزوین که در آن زمان پایتخت صفویان بود، می‌آیند. پدر او بلافاصله به‌عنوان شیخ‌الاسلام معرفی می‌شود که مهم‌ترین مقام دینی‌ای بوده که به شاه مشاوره می‌داده است. می‌توان گفت اولین استاد شیخ بهایی پدر اوست. وی علوم دینی را پیش از آنکه وارد ایران شود به او می‌آموزد. سال‌های حکومت صفوی در ایران زمانه‌ای است که مدت‌ها از اوج دوران زرین علم در جهان اسلام پس از سقوط رصدخانه سمرقند گذشته و علم افول کرده است، هرچند بزرگانی بوده‌اند که می‌خواسته‌اند این مشعل را روشن دارند. مثلاً در حوزۀ ریاضیات و نجوم در آن عصر ملا محمدباقر یزدی را داریم که فرد برجسته‌ای است و کتاب «عیون‌الحساب» او خیلی مهم است و در نجوم نیز کتابی به نام «مطالع‌الانوار» دارد که نشان ادهندۀ تلاش‌هائی برای روشن نگه داشتن مشعل علوم ریاضیاتی و علوم طبیعی در ایران آن زمان است. بعدها شیخ بهایی نزد همین فرد ریاضیات را یاد می‌گیرد. در طب نیز افرادی بودند که تلاش می‌کردند سنت قدیمی و علم طب را آن‌گونه که به ارث رسیده بود بیاموزند و براساس آن نیز عمل کنند. حکیم امام‌الدین محمود فردی است که در آن عصر شهرت زیادی داشته و شیخ بهایی طب را نزد او یاد می‌گیرد. او فردی است که هم در حوزۀ دانش پزشکی برجسته است و هم پزشک ویژۀ شاه‌عباس است. شیخ بهایی از همان کودکی و نوجوانی نشان‌هائی از تیزهوشی و جست‌وجوگر بودن را داشت و به بهترین شکل از شرایطی که برای او فراهم بود و از امکانات گوناگون استفاده کرد و نزد افراد گوناگون هم علم و هم کلام و فلسفه آموخت. استاد او در کلام و فلسفه افضل قائمی بود. همچنین منطق و کلام را نزد نجم‌الدین بن شهاب یاد گرفت. در واقع چکیده همه آنچه را به آن عصر رسیده بود، در خود جمع کرد. در دولت شاه‌طهماسب کشور به سمت نوعی ثبات می‌رفت و در رقابت با دولت عثمانی هم تلاش می‌شد که میراث به جا مانده در حوزه‌های گوناگون، از فقه و کلام گرفته تا ریاضیات و نجوم و طب، را آرام‌آرام ترویج کنند؛ و شیخ بهایی به بهترین شکل از این شرایط بهره گرفت و با استعدادی که داشت، توانست در هرکدام از این حوزه‌ها سرآمد شود و این دانش‌ها را به خوبی فراگیرد. منتها همان‌گونه که گفتم نمی‌توانیم نوآوری ویژه‌ای را به او نسبت دهیم. هرچند در حوزه‌های عملی چون آب‌رسانی به اصفهان، نقشه شهر نجف‌آباد، حمام معروف شیخ بهایی و... پیشتاز است. این نشان می‌دهد که او یک موجود استثنایی است و تمام دستاوردهایی که تا آن زمان وجود داشته است را می‌آموزد و به بهترین شکل تجلی می‌بخشد.
🔹فرهیختگان. با توجه به مواردی که گفتید این سؤال پیش می‌آید که پسینیان چه بهره‌ای از شیخ بهایی بردند؟
🔸اکرمی. شیخ بهایی نیک نفسی، سلامت فکر و دلسوزی خاصی برای همگان داشت، و از هرگونه خدمت مادی و معنوی به دیگران دریغ نمی‌کرد. به همین دلیل است که شاگردان قابلی نیز تربیت کرده؛ ضمن اینکه آثاری که به رشتۀ تحریر درآورده بسیار تاثیر‌گذار بوده‌اند. از افرادی که به صورت مستقیم شاگرد او بوده‌اند کسانی چون مجلسی اول یا ملاصدرا را می‌توان نام برد و آثار او در حوزه‌های گوناگون همچنان مهم هستند؛ کتاب‌هایی چون «جامع عباسی» که در زمان مرگ او هنوز تمام نشده بود اما به هر صورت مجموع تمام دانش فقه شیعه را در خود جمع دارد. می‌توان گفت شیخ بهایی اولین کسی است که سعی کرده فقه را به زبان معمولی مردم دربیاورد و اولین رسالۀ عملیه را نوشته است. در عصری که ممکن بود بحث اخباری‌گری خیلی اهمیت پیدا کند و زمینه قوی هم داشت کتاب «الزبده فی‌الاصول» که در موضوع اصول نوشته شده، تلاش دارد فقه را استدلالی کند. این‌ها بعداً همچنان تاثیر خاص خود را حفظ کرده‌اند. یا کتاب «اربعین» که ۴۰ حدیث را شرح می‌کند نظریه‌ها و اندیشه‌های سیاسی و نگاه شیخ به حاکم، بحث امر به معروف و نهی از منکر، چگونگی همکاری با دستگاه حاکمه و... را که به نوعی در چارچوب اندیشه‌های شیعی است، بیان می‌کند. در ریاضیات می‌توان به کتاب «خلاصه‌الحساب و الهندسه» اشاره کرد که یکی از خوشخوان‌ترین کتاب‌هائی بوده که در ریاضیات آن عصر و جمع‌بندی ریاضیات خیلی خوب نوشته شده و بعدا به آلمانی و فرانسه نیز ترجمه می‌شود. در حوزه ذوقیات نیز شیخ بهایی دیوان‌های شعر متفاوتی دارد که بسیار در جامعه رواج داشته است و از کتاب‌های خواندنی دوران نوجوانی من نیز بوده‌اند. «کشکول» او مجموعه‌ای از اشعار و نکاتی است که شیخ بهایی علاقه‌مند بوده دیگران نیز به آن‌ها در زندگی توجه کنند. یا مثنوی «نان و حلوا» یا «نان و شکر» که بسیار مورد توجه همگان بوده و به زبانی ساده کوشیده معارف دینی و اندیشه‌های عرفانی خاص خود را بیان کند. شیخ بهایی در نگرش‌های عرفانی به‌شدت تحت تاثیر مولاناست. از این حوزه‌های دینی و علمی و فلسفی و عرفانی که بگذیریم، آثار عمرانی‌ای که در اصفهان ایجاد کرده همچنان مورد توجه‌اند. فزون بر همۀ این‌ها نیک‌نفسی‌هائی که او در مورد مردم داشته بسیار زبانزد بوده‌اند. حمایتش از ملاصدرا نیز ستودنی است. در زمان حیات او افسانه‌هائی در مورد بزرگی و نیکرفتاری او پدید آمده بوده. می‌توان گفت او هم مورد توجه حکومت و هم مورد توجه مردم بوده است. تشییع جنازه او از تاریخی‌ترین تشییع جنازه‌هاست که نشان می‌دهد او توانسته بین علم و عملش تناسب درخوری برقرار کند و به محبوبیتی کم‌نظیر در میان حکومت‌کنندگان و حکومت‌شوندگان دست یابد.

🔹فرهیختگان. استنباط من از صحبت‌های شما این است که شیخ بهایی در معنای کلی زبان مردم را به خوبی می‌فهمیده است.
🔸اکرمی. دقیقا! شما توجه کنید که شیخ بهایی در «طوطی‌نامه» یا داستان «موش و گربه» با دقتی شگفتی‌انگیز ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌ها و تشبیه‌ها را به زبان مردم به کار می‌برد و به زیباترین شکل با نکات عرفانی و حکمی پیوند می‌دهد که این موضوع داستان‌ها را برای همگان جذاب می‌کرده است. به هر حال توجه کنیم که زبان مادری او عربی بوده و در نوجوانی بوده است که زبان فارسی را آموخته است. غزلیات او هر چند اندکند و تحت تاثیر حافظ یا عراقی سروده شده‌اند اما همچنان زمزمه می‌شوند و به دلیل وجود صمیمیت همه را به خود جذب می‌کنند.

🔹فرهیختگان. نکته‌ای برای پایان بحث دارید؟
🔸اکرمی. متأسفانه دلبستگی زیاد شیخ بهایی به مباحث عرفانی به تحقیر علم و فلسفه که از سنت یونانی رسیده، منجر شده است، و او نه‌تنها سنت فلسفۀ مشّاء، که از طریق فارابی و بوعلی در جامعۀ ما رواج و رشد خوبی داشته، حتی فلسفۀ اشراق را هم به تمسخر گرفته است. به هر حال می‌توان گفت یکی از نقاط قابل نقد کم‌لطفی شیخ بهایی به مباحث فلسفی کوچک‌شماری سنت ارسطویی و انتقادات او به آن است. البته ما می‌دانیم که شیخ رساله‌ای دربارۀ وحدت وجود دارد که بعدها روی ملاصدرا بسیار تاثیر می‌گذارد و نشان می‌دهد که نگرش او به بحث‌های فلسفی هم عمیق و یک نوع تلفیق عرفان و فلسفه است؛ اما نمی‌توان چشم را بر تحقیر او نسبت به سنت یونانی ارسطویی و سنت سینوی بست.

🔻نشاني اينترنتي گفت‌وگو در روزنامة فرهيختگان: http://www.farheekhtegan.ir/content/view/64169/44
🔻نشانی در وبلاگ من: http://musaakrami.blogfa.com/post/57

#شیخ_بهائی
#موسی_اکرمی
«یه زن بود یه زن»
◀️بریده‌ای از رمان منتشرنشده «هفت روز و هنوز عشق و سودا»
◀️موسی اکرمی

◀️به یاد
#فرهاد_مهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ – ۹ شهریور ۱۳۸۱)

گفت‌وگوی کیانا و مادرش در روز یکشنبه 16 خرداد ماه 1350


‌[به سرم می‌زند که ترانۀ فرهاد توی فیلم «رضا موتوری» را با صدای بلند بخوانم آریا. البته مدتی است که به توصیۀ آقای اکرامی من و چند تای دیگر از دختران همکلاسی کلمۀ «مرد» را به «زن» تغییر داده‌ایم: «زن تنها».
یک‌باره با خطور «هر چه بادا باد» از ذهنم صدایم را با قدرت هر چه بیشتر رها می‌‌کنم:
- «با صدای بی‌صدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه زن بود یه زن!
با دست‌های فقیر
با چشم‌های محروم
با پاهای خسته
یه زن بود یه زن!
شب، با تابوت سیاه
نشست توی چشم‌هاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک.»
بغضم گرفته ولی خودم را کنترل می‌کنم و ادامه می‌دهم:
«سایه‌اش هم نمی‌موند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها
با لب‌های تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره، قطره
قطرۀ آب، قطرۀ آب
در شب بی‌تپش!»
آخرین بخش‌های ترانه را می‌خوانم تا به آشپزخانه می‌رسم و رو به مامان مهرابه ادامه می‌دهم:
- «این طرف، اون طرف
می‌افتاد تا بشنفه
صدا، صدا ...
صدای پا، صدای پا.»
این خالۀ احتیاط‌کار تو، مامان مهرابۀ عزیز من، دارد با اخمی دوست‌داشتنی سرش را به نشانۀ تعجب یا انکار تکان می‌دهد آریا. چشمانش را می‌بندد. دست چپش را به پیشانی‌اش می‌گذارد. چیزی نمی‌گوید. همین جور، توی سکوت، نگاهش می‌کنم.
بالاخره چشمانش را باز می‌کند و با حرکت رهای دست در فضا می‌گوید:
- «ماشاءالله! ... قدرت خدا! ... چه صدایی! ... تا حالا این جور صدائی ازت نشنیده بودم. باید بگویم راضیه برایت اسپند دود کند! ولی مواظب باش یک وقت پیش سیاوش نخوانی ها! بخصوص این جور ترانه‌ها را!»
لبخند می‌زنم و به روزنامه‌ها و مجله‌های روی میز مخصوص در گوشۀ آشپزخانه نگاهی می‌اندازم. روزنامۀ اطلاعات شنبه 15 خرداد روی آن‌ها است. کلمۀ «خرابکاران» در صفحۀ اول آن توجهم را جلب می‌کند. آن را برمی‌دارم و قدم‌زنان به تیترهای صفحۀ اول نگاه می‌کنم. وااای! ... باز هم کشف «نکات تازه‌ای از فعالیت‌های خرابکاران ضمن تحقیقات پلیس»! یادم مانده که اطلاعات پنجشنبه آن‌ها را «ضد انقلابی» خوانده بود. ... واقعاً ‌کِی این بحث باصطلاح «خرابکار» و «ضدانقلابی‌» تمام می‌شود؟! امسال بیشتر روزها تیتر اطلاعات و کیهان همین چیزها بوده است. شاه و شهبانو که دارند با دختر کوچولوشان، که لابد می‌دانی اسمش «لیلا» است، حال می‌کنند. الکی نبود که امروز صبح بهرام متلک می‌گفت که کدخدا و زن کدخدا گاردن پارتی داشته‌اند. حتماً اشاره‌اش به همین عکس بوده. ... نمی‌دانم تو هم به این چیزها حساسی یا نه آریا؟ ... البته آن آریائی که من می‌شناسم بعید است که کله‌اش بوی قورمه سبزی ندهد! کاش دقیقاً می‌دانستم.
در حالی که متوجه می‌شوم مامان مهرابۀ نازنینم به من زُل زده است روزنامه را سر جایش می‌گذارم و می‌گویم:
- «چرا مامان عزیزم این جور به دختر سُر و مُر و گنده‌اش زُل زده؟ تعجب کردید که چنان ترانه‌ئی را خواندم؟»
- «خدا را شکر که خوبی عزیزم. گفتم که صدایت خیلی عالی است. ولی به جای این که چنین چیزی را بخوانی یک چیز شاد بخوان، از موسیقی ایرانی.»
می‌نشینم روبه‌روی مامان مهرابه و دستانش را توی دستانم می‌گیرم و می‌گویم:
- «آنچه خواندم همان ترانۀ فیلم «رضا موتوری» بود مامان جان خانم! یادتان رفته؟ شما که ازش خوشتان آمده بود. ... البته من به جای کلمۀ «مرد» کلمۀ «زن» را گذاشته‌ام. همین و همین!»
- «یعنی چه؟ برای چه به جای «مرد» «زن» گذاشته‌ای؟»
- «به توصیۀ آقای اکرامی، که می‌دانید خیلی مخالف این فرهنگ به قول خودش مردسالار است. ما دخترها از پیشنهادش خوشمان آمد. توی درس سینما این ترانه را به بحث گذاشته. می‌گوید هم ترانۀ زیبائی است هم خیلی چیزهای نو و سنت‌شکنانه دارد.»
- «حالا این آقای اکرامی چه کار دارد به این کارها؟ او معلم فوق‌برنامۀ شما است. به نظرم خیلی پایش را از گلیمش درازتر می‌کند. چرا باید این قدر وقت شما را بگیرد و از این چیزها بگوید؟ شماها باید به درس‌های اصلی‌تان بچسبید. این چیزها به چه دردتان می‌خورند؟»
- «درس‌های اصلی مثل ریاضیات و فیزیک و شیمی به جای خودشان، این‌ فوق برنامه‌ها هم به جای خوشان. مدرسۀ ما از نظر توجهش به فوق برنامه توی کشور تک است مامان خانم. خوب است که شما به جای مسئولان مدرسه نیستید! بچه‌ها از این درس‌ها بیشتر حال می‌کنند. بابا سیاوش هم که عضو انجمن اولیاء و مربیان است خیلی با این برنامه‌ها موافق است. خیلی از افکار آقای اکرامی را هم قبول دارد.»
برمی‌خیزم تا برای خودم دمنوش بریزم. این دمنوش‌های راضیه خانم محشرند آریا.]

متن کاملتر در:
http://musaakrami.blogfa.com/post/282

https://hammihanonline.ir/news/culture/yh-zn-bwd-yh-zn

#فرهاد
#موسی_اکرمی
ِلزوم افسانه‌زدائی از زنده‌یاد دکتر محمود حسابی

فرهیخته‌ای با دغدغۀ‌ بسیار پیرامون گسترش آموزش و پژوهش علمی، که نباید در بارۀ او اغراق کرد


◀️در گفت‌وگوی روزنامهٔ ایران با موسی اکرمی


*⃣زنده‌یاد دکتر محمود حسابي (۴ اسفند ۱۲۸۱ -۱۲ شهریور ۱۲۷۱) گویا در سال ۱۳۰۵ دکترای فیزیک خود را از دانشگاه سوربن فرانسه گرفتند.
در آن دوران ایشان از معدود ایرانیانی بودند كه از تحصيلات عالی آكادميك برخوردار شدند. چنان که گفته شده است، ایشان پس از تحصیلاتی در زیست‌شناسی و مهندسی راه و ساختمان و مهمندسی برق در دانشگاه آمریکایی بیروت، سرانجام تحصیلات آکادمیک در دورۀ دکتری فیزیک را در فرانسه گذراندند و پس از دریافت دکتری به ایران بازگشتند.
در آغاز در چند اداره کارهائی در زمینۀ فنی و مهندسی انجام دادند و سپس كوشيدند تا به تأسيس نهادهاي آموزشي عالی در ايران  كمك كنند و خود در آموزش دانشجویان سهیم باشند.
ترديدي نيست كه ما رد پای آرمان‌ها و اندیشه‌های دكتر حسابي را در بسياري از مراكز آموزشی و پژوهشی نوین داریم.

زماني كه ایشان از فرانسه به ايران بازگشتند، در کشور بجز دارالمعلمین مرکزی (که بعداً دارالمعلمین عالي شد) نهاد مدرن آموزشي دیگری در سطح فرادبیرستانی وجود نداشت. ایشان با روابط و علائقي كه داشتند، كوشيدند تا فيزيك دانشگاهی و مدرن را وارد كشور كنند و در جريان تأسیس دانشگاه بزرگ (شامل دارالفنون و چند مدرسه مانند مدارس طب و فلاحت و علوم سیاسی و حقوق و معماری، و صنایع و هنر) كه موضوع آن از اواسط دهۀ ۱۳۰۰ مطرح شد تا زماني كه نهايتاً در سال ۱۳۱۳ به تأسيس دانشگاه تهران انجاميد، بی‌شک سهمي را در کنار ديگر فرهیختگان و دولتمردانی چون وزیر معارف (علی اصغر حکمت که نخستین رئیس دانشگاه تهران شدند) در بنیادگذاری دانشگاه تهران ايفا كردند، ولی نباید، برخلاف آنچه عده‌ای می‌پندارند، نقش اصلی را به ایشان داد.

پس از تأسيس دانشگاه تهران چه در دانشكده‌ی علوم چه در دانشكده‌ی فني به عنوان استاد به تدريس و تربيت دانشجويان و نگارش چند کتاب درسی پرداختند، و نقش‌هائی را در فرهنگستان و تأسیس برخی از مؤسسه‌ها و نهادهای پژوهشی عالی، بویژه وابسته به دانشگاه تهران داشته‌اند.
همچنين در دوره‌اي كه در دولت دکتر مصدق یک سالی را وزیر آموزش و پرورش بودند حتماً در اعتلاي  جايگاه آموزش عالی در کشور کوشیده‌اند.
دکتر حسابي از آنجا كه در دانشگاه سوربن تحصیلات عالیه خود را گذرانده بود با روش‌های پژوهشیِ استاندارد کمابیش آشنا بودند، و طبعاً نقش درخور توجهي در ورود و تقويت روش‌شناسي و پژوهش در سطح آموزش عالي داشتند.
ولی با همه‌ی احترامم برای ایشان، با این موافق نیستم که آغاز آموزش عالي يا ورود  روش‌شناسي ويژه در آموزش عالي تنها به ایشان نسبت داده شود؛ این ساده‌اندیشی و بی‌توجهی به نقش واقعی ایشان و کسان دیگر است.
همچنین باید افسانه‌ی دارا بودن چند دکتری و ارتباط با کسانی چون آینشتاین را رها کرد.

واقعيت اين است كه علي‌رغم جايگاه مهم و اثرگذار آقای دکتر حسابي در نظام علمي و آكادميك کشور، نقش ایشان در بنيادگذاری نهاد دانشگاه‌ در شكل مدرن‌اش در يك مجموعه‌ کار مشاركتی تعريف و تعیین مي‌شود كه با اراده‌ی کمابیش یکپارچۀ جمعي و علاقه و خواست حکومت (بویژه قوه‌های مجریه و مققنه) و امکانات دولتی محقق شد.

با اين همه نبايد از نظر دور داشت كه دکتر حسابی قطعاً ازجمله‌ی کسانی بودند كه همواره دغدغه‌ی تولید دانش و زبان فارسی را داشتند و در نهادهای آموزشی و فرهنگی خدماتی انجام دادند، که با بی‌طرفی باید به جایگاه واقعی ایشان در کنار بسا کسان دیگر توجه کرد و نباید با ساده‌انگاری جایگاه چندان برجسته‌ای را به ایشان داد که از یک سو دیگر فرهیختگان و کوشندگان آموزش و پژوهش عالی کشور نادیده گرفته شوند و از سوی دیگر این ساده‌اندیشی حاکم شود که ایشان در قامت بزرگان علم و اندیشه در ایران و خارج از ایران - مثلاً ابن سینا یا آینشتاین یا عبدالسلام - بوده‌اند، و برخی با سطحی‌نگری و ساده‌اندیشی گمان کنند که کار آن بزرگان در سطح کارهای دکتر حسابی بوده است و چنین گمان رود که با کوششی در حد کوشش‌های دکتر حسابی می‌توان در قامت کسانی چون آن سه دانشور بزرگ ظاهر شد.

ایشان منشاء خدماتي در نظام آموزش عالي ما بوده‌اند چنان كه نگارش چند كتاب در فیزیک دبیرستان و دانشگاه مرهون علاقۀ ایشان به خدمت علمی است. وجود دکتر حسابي در آن شرايطی که دانش‌‌آموختگان زيادي در نظام آکادمیک نداشتيم، براستی مغتنم بوده است.

این را نیز در پایان بیفزایم که شاید اگر زنده‌یاد دکتر حسابی، همچون بسا کسان دیگر در نسل‌های پیش یا پس از نسل ایشان، با برخورداری از استعدادهای درخور، در امریکا یا اروپا با شرایط مساعدتری زندگی و رشد می‌کردند به جایگاه بس برجسته‌تری دست می‌یافتند.
نک.

http://musaakrami.blogfa.com/post/126

#دکتر_محمود_حسابی
#موسی_اکرمی
 
ابوريحان بیرونی، بزرگترين دانشمند جهان اسلام

◀️در گفت‌وگوی موسی اکرمی با روزنامه‌ی فرهیختگان


*⃣ابوریحان بیرونی (زادۀ ۱۳ شهریور ۳۵۲، خوارزم  -- درگذشتۀ ۲۲ آذر ۴۲۷، غزنه)  پرآوازه‌تر و شناخته‌شده‌تر از آن است که من در این مجال اندک بکوشم نکتۀ تازه‌ای دربارۀ او مطرح کنم. بسا کسان بر این باورند که او شاید بزرگ‌ترین دانشمند در جهان اسلام باشد. با همۀ شاگردی او نزد بسا بزرگان، بخشی از دانش او با خودآموزی فراهم آمده و او در حوزه‌های گوناگون تبدیل به یک انسان جامع‌العلوم شده است. علاقه‌اش به دانستن حقیقت در داستان زمان مرگش کاملاً آشکار است.

ابوریحان در حوزه‌های علوم گوناگون آثاری بدیع و حتا پیش‌تازانه دارد. برای نمونه می‌توان به اندازه‌گیری سینوس یک درجه یا بحث‌هایی دربارۀ چاه آرتزین اشاره کرد. در حوزه‌هایی هم که پیشتاز نیست کتاب‌هایی بر جای نهاده که حتی در زمانۀ کنونی جزو بهترین کتاب‌های مرجع در فهم برخی از علوم سنتی و تاریخ آن‌ها است.

در بدو نظر ابوریحان را بیشتر یک اخترشناس می‌دانند.  او نزد استادان بزرگی شاگردی کرده که برجسته‌ترین آن‌ها ابونصر عراق است. ابونصر عراق خود از خاندان امیران فرارود یا ماوراءالنهر، و از دانشمندان تراز نخست بود و به ابوریحان بسیار علاقه داشت، چنان که حتی چندین اثر تألیفی خودش را به نام ابوریحان کرد. ابوریحان با دستیابی به استقلال در فکر و عمل علمی دست به رصدهایی نیز زد که در عصر خود بسیار دقیق و بی‌سابقه بوده‌اند گه برای نمونه می‌توان تعیین ارتفاع خورشید را نام برد. تعیین شعاع یا پیرامون زمین هم از اهمیت زیادی برخوردار است.

مهم‌ترین کتابی که ابوریحان در نجوم نوشته و  گونه‌ای دایره‌المعارف علمی است «القانون المسعودی فی الھیئة والنجوم» است، که گویا در نظر داشته همتا و رقیب نجومی کتاب قانون ابن سینا باشد که دایره‌المعارفی در پزشکی است. این کتاب مباحث گوناگون هیأت و نجوم را، به زبان فنی عربی، دربردارد.  آنچه در دسترس همگان است نسخۀ معلوط باقی مانده از کوشش‌های ماکس کراوزه، خاورشناس جوانمرگ آلمانی است که در جنگ جهانی دوم کشته شد. آن را دایره‌المعارف عثمانیه در حیدرآباد دکن چاپ کرده است. ضروری است که این کتاب بر پایۀ نسخ خطی موجود تصحیح و چاپ و به پارسی نیز برگردانده شود. من زمانی با خوش‌خیالی انتظار داشتم به یاری دانشجویان تاریخ علم دانشگاه تهران طی سه تا چهار سال ترجمه‌ای از آن را آمادۀ انتشار کنم.

به‌هرروی، یکی دیگر از کتاب‌های بسیار معروف ابوریحان که به پارسی نوشته شده و تنها کتاب پارسی او است، کتاب کم‌نظیر «التفهیم لاوایل صناعه‌التنجیم» است. این کتاب برای آموزش تنجیم، یعنی مباحث احکام نجوم، نوشته شده و در آن مقدمات مباحث نجومی و تنجیمی آمده‌اند. تنجیم به بحث در بارۀ تأثیر جایگاه و حرکت‌های اجرام مشهود آسمانی، یعنی ماه و سیارات دیدارپذیر و ستارگان دیدارپذیر در صورت‌های فلکی، بر زندگی افراد و سرنوشت جوامع می‌پردازد. ابوریخان به آن به مثابۀ یک علم باور نداشت، ولی بر پایۀ سنت‌های یونانی و هندی و آنچه از ایران بر جای مانده بود کتاب درسی خوشخوانی نوشت.  او برای این که بتواند مبانی لازم را در این کتاب عرضه کند در آغاز به بحث از هندسه و حساب می‌پردازد و پس از آن مباحث مورد نیاز از نجوم را در حد متوسط به زبان پارسی می‌نگارد. سده‌های چهارم و پنجم هجری دوران رشد زبان پارسی در حوزه‌های گوناگون بوده‌اند. زبان پارسی ابوریحان فوق‌العاده است. او بر زبان عربی نیز کاملاً مسلط و با زبان‌های یونانی و هندی و سانسکریت آشنا بود و در آن زبان‌ها به مطالعه در علوم و معارف گوناگون می‌پرداخت. او از کسانی است که به توانایی‌های زبان پارسی برای علم و فلسفه باور داشته است.

در زمینۀ ریاضیات نیز ابوریحان هم به عنوان نویسندۀ تاریخ ریاضیات و هم عرضه‌کنندۀ مقدمات ریاضیاتی لازم برای اخترشناسی، یعنی مثلثات کروی، آثار ارزشمندی نوشته است. او کتابی به نام «مقالید العلم الهیئه» (به معنای کلیدهای دانش هیأت) دارد که در ۲۷ یا ۲۸ سالگی آن را نوشته است. در این کتاب با دقت و امانتداری فوق‌العاده‌ای تاریخ تحول مثلثات کروی را در جهان اسلام نشان می‌دهد و خودش هم ابتکاراتی در قضیه‌ی منلائوس و دستیابی به رابطه‌ای دارد که به عنوان رابطۀ سینوس‌ها یا رابطۀ کسینوس‌ها شناخته شده و در آن زمان "شکل مغنی" نامیده می‌شده است که به معنای رابطه‌ی بی‌نیازکننده از دیگر روابط مثلثاتی است به گونه‌ای که همۀ روابط مثلثاتی را می‌توان از آن به دست آورد.

[ادامه در فرسته‌ی پسین 👇]
[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین👆]

ابوریحان در عصر خود جغرافیدانی بی‌نظیر است. کتاب معروف « تحديد نهایات الأماكن لتصحيح مسافات المساكن» از کتاب‌های بسیار مهم او در این زمینه است. 
در حوزۀ گاهشماری و تقویم‌نگاری نیز کتاب بی‌نظیر « آثار الباقیه عن ‌القرون الخالیه» را نگاشته که در زمینۀ گاهشماری و تواریخ اعیاد و آیین‌های ملی و مذهبی ملل و اقوام و ادیان از مهم‌ترین مراجع دست اول است. گفت هم‌اکنون اگر مورخان بخواهند به تاریخ گاهشماری توجه کنند یکی از منابع دسته اول آنها همین کتاب است.

یکی دیگر از زمینه‌‌های پژوهشی مهم ابوریحان هند‌شناسی او است. اودر زمینۀ مردم‌شناسی با کاربست بر هند و حتا تأسیس هند‌شناسی پیشتاز است. کتاب « تحقیق ما للهند من مقولة مقبولة فی العقل أو مرذولة» اثری بی‌همتا در مطالعۀ میدانی پیرامون باورها و جهان‌بینی کشور پهناوری چون هند، با روش‌شناسی، دقت نظر و بی‌طرفی و اخلاق پژوهش کم‌نظیر است و به‌درستی یکی از مراجع بسیار معتبر در هندپژوهی تاریخی است.

در حوزۀ تحقیق روی اشیا و سنگ‌های قیمتی و تعیین وزن مخصوص آن‌ها نیز ابوریحان کارهای بسیاری انجام داده است. کتاب «الجماهر في الجواهر» او در تاریخ شناخت فلزات و آلیاژهای فلزی و سنگ‌های قیمتی همچنان مهم است. سخنانش دربارۀ خواص الماس یا زمرد بی‌سابقه‌اند. گویا او ترازوی مخصوصی ساخته بود تا بتواند وزن مخصوص اجسام گوناگون را اندازه‌گیری کند. مقادیر وزن‌های مخصوص چندین فلزی که او محاسبه کرده است به مقادیر امروزی بسیار نزدیک‌اند.
وی در بارۀ داروهای گیاهی و خواص گیاهان گوناگون هم کتاب معروف «الصیدنه فی‌الطب» (یعنی داروشناسی در پزشکی) را به رشته تحریر در آورده که نشان‌دهنده توانایی وی در چنین حوزه‌هایی بوده است.

در پیوند با ساخت اسطرلاب نیز ابوریحان کتابی به نام «استیعاب‌الوجوه الممکنه فی صنعه الاسطرلاب» در بارۀ مبانی و ساخت اسطرلاب دارد که فوق‌العاده ارزشمند و از مراجع مهم در اسطرلاب‌سازی و حتی تاریخ اسطرلاب است و از اسطرلاب‌های مهمی نام برده که اثری از آن‌ها باقی نمانده است. برای نمونه می‌توان به اسطرلاب‌های ابوسعید سجزی، به‌ویژه به اسطرلاب زورقی ابتکاری او، در کتار اسطرلاب‌های شقایقی و آسی، اشاره کرد.
به روایت بیرونی، ساخت این اسطرلاب بر پایه‌ی فرض حرکت زمین به دور خورشید بوده است.

من باور دارم که تاریخ دانش در جهان اسلام را می‌توان به پیش و پس از ابوریحان بخش کرد. او در عصر خود بلندآوازه بود و بر پسینیان خود بسیار تأثیر داشت. نامه‌هایی دربارۀ برخی از بحث‌های فیزیکی یا فلسفۀ طبیعی به پور سینا دارد که نشان‌دهندۀ توجه کسانی چون ابن‌سینا به او است. پس از او تقریبا همه آثارش خوانده شده‌اند. در مکتب مراغه و پس از آن مکتب سمرقند این آثار از مراجع معتبر همگان بوده‌اند. به همین علت از آثار تراز اول او نسخه‌های بسیاری در کتابخانه‌های معتبر جهان موجودند.

نشاني اينترنتي گفت‌وگو در روزنامة فرهيختگان:  http://www.farheekhtegan.ir/content/view/56138/44

برای متن کامل نک: http://www.musaakrami.blogfa.com/post/55، و
موسی اکرمی، مسئلۀ علم در ایران: از تاریخ و فلسفه علم تا فرهنگ دانشگاهی، پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1395، 419-427

#ابوریحان_بیرونی
#موسی_اکرمی
بریده‌ای از رمان منتشرنشده‌ی "#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا"

◀️
#موسی_اکرمی

در نکوداشت دکتر
#جلیل_دوستخواه، زاده‌ی ۱۵ شهریور ۱۳۱۲

*⃣[همان روز چهارشنبه [۹ خرداد ۱۳۵۲] هومن یداللهی، با قرار قبلی، مرا به دیدن آقای دکتر جلیل دوستخواه برد و معرفی کرد:
- «این هم دوست خوبم «آریا کیانی» که خدمتتان گفته بودم آقای دکتر. او خیلی مشتاق دیدارتان بود.»
آقای دکتر دوستخواه با چهره‌ئی همه خنده جلو آمدند و دست دراز کردند و در حالی که با قدرت تمام دست من را می‌فشردند با اشارۀ دست دیگر صندلی تعارف کردند و گفتند:
- «خوشحالم کردید. من هم دوست داشتم ببینمتان. اسمتان خیلی جالب است! آریا کیانی! در پی «فرّ کیانی» هم هستید یا نه؟»
من خندیدم و گفتم:
- «جد اندر جدّم دنبالش بوده‌اند آقای دکتر. من که سرگردانم. ولی بدم نمی‌آید ...»
هومن گفت:
- «اگر این آریا پنجاه درصد قضیه باشد شخصاً راضی‌ است آقای دکتر! مشکل سر آن پنجاه درصد دیگر است!»
- «بله دیگر. همیشه مشکل سر آن پنجاه درصد دیگر است. اصالتتان کجایی است؟ انگار آقای یداللهی گفته بود اراکی هستید.»
- «بله! خاک پاک اراک، شاه‌زند، شاه زنده. البته از روستائی به نام چقاسیاه.»
آقای دکتر دوستخواه سرشان را تکان دادند و گفتند:
- «بله! شاه زنده. کیخسرو. آن خطه خیلی مهم است. هم در تاریخ هم در اساطیر؛ خطۀ بزرگان ادب و سیاست و فرهنگ. آقای دهگان را می‌شناسید؟»
- «بله آقای دکتر! البته من شخصاً یک بار خدمتشان رسیده‌ام. ولی پدرم مرتب به دیدنشان می‌رود.»
- «آیا معلوم است این نام خانوادگی از کجا به شما رسیده؟ نمی‌دانستم در اراک هم رایج هست.»
- «رایج که نه آقای دکتر. پیشنهادش از طرف پدربزرگ پدرم بوده که به فرهنگ و تمدن ایران باستان خیلی علاقه داشته. عمری را با افراد بزرگ نشست‌وبرخاست داشته. به مراکز تمدنی مملکت، به سیستان و بلوچستان و کردستان و جاهای دیگر سفرها کرده و سال‌ها به تحقیق در باره‌ی شاهنامه پرداخته.»
- «چه جالب! اسمشان چی بوده؟»
- ««مختار» آقای دکتر که دوست داشته " آریا" صدایش کنند. نام من هم در شناسنامه مختار است. او به «مختار شاهنامه‌خوان چقاسیاهی» شهرت داشته. دو تا پسر دوقلو داشته."
- "آقای یداللهی گفته که در ۳۰ تیر معروف جزو شهیدان راه وطن بوده‌اند."
- "بله آقای دکتر. ... وقتی قضیۀ گرفتن شناسنامه پیش آمده بوده پدرشان توصیه کرده بوده یکی نام خانوادگی «کیانی» را بردارد و دیگری نام خانوادگی کاویانی را. نام خانوادگی «کیانی» به پسر بزرگش، که پدربزرگ پدری من بوده رسیده، نام خانوادگی «کاویانی» به پسر کوچکترش که پدربزرگ مادری‌‌ام بوده.»
- «چه جالب! یادشان گرامی. به آن پدرشان باید آفرین گفت! مرد جالبی بوده برای خودش. لابد نوشته‌هائی هم ازش باقی مانده.»
- «چیزهائی هست؛ چیزهائی بوده آقای دکتر. ولی بیشتر آن‌ها به تاراج رفته.»
- «یعنی چه؟ توسط کی؟»
- «از شما چه پنهان آقای دکتر: توسط مأموران امنیتی. ریخته‌اند توی خانه و برده‌اند.»
- «عجب! باعث تأسف است. در چه زمینه‌ئی بوده‌اند؟»
- «یک مجموعۀ بزرگ جالب در زمینۀ آریاییان و ایران باستان و ایرانی و ایرانیت و زردشت و شاهنامه و فردوسی، که بیشتر گردآوری نظرات دیگران بوده، به نام "کشکول مختاری" یکی هم سروده‌هائی بوده در ادامۀ شاهنامه تا صفاریان، که نامش را «شاهنامۀ مختاری» گذاشته بوده.»
- «این‌ها فوق‌العاده بوده‌اند. هیچ اقدامی کرده‌اید برای پس گرفتنشان؟»
- «پدرم خیلی تقلّا کرده. تا حالا که نتیجه‌ای نداشته.»
- «واقعاً باعث تأسف است. این از جنایت‌های فرهنگی است. چیز دیگری از ایشان باقی نمانده؟»
- «یادداشت‌های پراکنده‌ئی هم داشته که بیشتر آن‌ها را هم برده‌اند. مقداری از آن‌ها باقی مانده که باید کسی حوصله داشته باشد و آن‌ها را بخواند و تنظیم و به قول امروزی‌ها ویرایش کند. فکر می‌کنم پدرم با همۀ ناامیدی دارد این کار را انجام می‌دهد.»
آقای دکتر دوستخواه با ناراحتی آهی کشیدند و موضوع سخن را تغییر دادند و سر صحبت را با هومن در بارۀ آخرین شمارۀ «جُنگ اصفهان» باز کردند. قرار بود هومن به‌زودی من را به جمع گردانندگان ان جُنگ ببرد.
شور و شوق دکتر دوستخواه  و کتاب‌ها و تابلوهای دفتر ایشان نمی‌گذاشتند من برای توجه به گفت‌وگوی آن دو حضور ذهن داشته باشم.
نخستین چیزی که توجهم را جلب کرد تابلوئی بود که در آن به خط نستعلیق نوشته شده بود:
«هرگز این بیت را برآمده از ذهن و زبان فردوسی بزرگ ندانید:
«بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی».
"برآمد آن ذهن و زبان پاک چنین بیتی است:
«من این نامه فرّخ گرفتم به فال
بسی رنج بردم به بسیار سال».»
من بی‌درنگ به یاد سخنان عمو میرزا بهمن در بارۀ ابیات ساختگی در شاهنامه افتادم و گفتم:
- «پدربزرگ‌هایم دوستی داشته‌اند که خوشبختانه زنده‌‌‌اند. بسیار فاضل و بزرگ منطقه‌اند و شاهنامه ‌را خوب می‌شناسند. ایشان هم»

#اراک
#شاه‌زند
#چقاسیاه
«مسئلۀ یهود»: از حل تا انحلال در جامعۀ جهانی پساملّی

◀️موسی اکرمی

◀️مجلۀ نگاه نو، شمارۀ 140، زمستان 1402، صص. 77-88

*⃣درآمد


در آغاز باید بگویم:
1. هرگونه نقد من به خاستگاه و سرشت و کارکرد صهیونیسم و دولت اسرائیل به معنای هیچ‌گونه یهودی‌ستیزی نیست.
من نه‌تنها دوستان عزیزی در میان یهودیان داشته‌ام، بلکه همواره اندوهگین رنج‌های گوناگون صدها و هزاران‌سالۀ یهودیان بوده‌ام، و به صدها دانشمند و فیلسوف و نویسنده و هنرمند یهودی، که مایۀ سرفرازی انسان بوده‌اند و هستند، مهر ورزیده‌ام و می‌ورزم.
اگرچه تأسیس دولت-ملت اسرائیل با امیدواری‌های نیک‌خواهانۀ شماری از نخبگان و رنج‌دیدگان و مردمان معمولی یهودی همراه بود، شکل و محتوای آن ملی‌گرایی ایدئولوژیک، نژادپرستانه، تجاوزگرانه، اشغالگرانه، قانون‌گریزانه، و فریبکارانۀ ضددموکراتیک است، که، با کوشش برای نمایاندن خود چونان تبلور کلّیّت قوم و آیین و آموزه و آرزوی یهود، تاریخ رنج‌ها و پایداری‌ها و اندیشه‌ورزی‌ها و هنرآفرینی‌های قوم یهود را سپری برای دفاع از ستمگری‌های گوناگون خود و شمشیر حمله به دادخواهی‌های ستمدیدگان و مدافعان آنان کرده است.

2. با اندوه بسیار شاهدیم که تبهکاری‌های دولت اسرائیل در کشتار فلسطینیان، و تحمیل آوارگی و بی‌دولتی بر آنان ــ با پشتیبانی‌های گوناگون قدرت‌های امپریالیستی، فرصت‌طلبی‌های گوناگون حکومت‌های منطقه، و ناهمسازی‌های گوناگون میان مبارزان فلسطینی ــ به تراز شگفتی‌انگیزی از نقض منشورها و قوانین‌ بین‌المللی و پایمال‌سازی حقوق بشر رسیده است. با افسوس فراوان از این که در شرایط سیاسی کنونی کشور عزیزمان بسیاری از هم‌میهنانم نخواسته یا نتواسته‌اند در برابر این تبهکاری‌ها رویکرد برازندۀ جان‌های آزاده و آزادی‌خواه و عدالت‌جو را برگزینند و آن را آشکارا بیان کنند، در این نوشتۀ کوتاه اندکی از دریافت‌ها و بازاندیشی‌های تقریباً پنجاه سالۀ خود را پیشکش همۀ باورمندان به راستی، امیدواران به آیندۀ زیبا برای جامعۀ نیک انسانی، و رزمندگان آگاه و دلیر راه دستیابی به آن آینده می‌کنم. نظر من در بارۀ مبارزه‌های فلسطینیان و رهبرانشان، و همچنین سیاست‌های کشورهای منطقه و دیگر کشورها محفوظ است.

*⃣بخش یکم. نگاهی گذرا به پدیدآیی مسئلۀ یهود
*⃣بخش دوم. مسئلۀ یهود، از برونو باوئر تا کارل مارکس

*⃣بخش سوم. شکل‌گیری صهیونیسم و رویارویی نظری با آن
*⃣بخش چهارم. از حل «مسئلۀ یهود» تا انحلال هر گونه «مسئله» در زندگی گروه‌های هویّت‌خواه


[...]

آرنت و باتلر، همانند بسا کسان، و در برابر سازمان ملل متحد و شماری از افراد نامدار و کشورها، مخالف طرح دوکشوری‌اند، و از طرح کشوری یگانه، متشکل از یهودیان و فلسطینیان و دیگر جمعیت‌های قومی و دینی منطقه، دفاع می‌کنند که با ساختار فدراتیو یا شورایی یا با هر شیوۀ دموکراتیک درخور اداره ‌شود.
من با نظریۀ زمینشهر خود، در کتاب قانون اساسی زمینشهر، برای لزوم دستیابی به جامعۀ بزرگ یگانۀ جهانی، چونان آرمانشهر تحقق‌پذیر، استدلال کرده‌ام.

در آن جامعه ــ با پدیدآیی صورت‌بندی اقتصادی-اجتماعی درخورِ استوار بر نفی مالکیت شخصی بر زمین و ابزارهای بزرگ تولید و برخوردار از ساختار سیاسی دموکراتیک شورایی (فدراتیو) ــ فراخورترین زمینه برای زندگی بهینۀ همزیستانه و همیارانۀ همگانی انسان‌های هم‌ارزش، با هر ناهمسانی در پیشینۀ تاریخی و موقعیت جغرافیایی، از هر نژاد، قومیت، جنسیت، پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی، جایگاه سیاسی، و با اندیشه‌ورزی و بیان احساسات در هر یک از پنج دستگاه باور مدعی شناخت (فلسفه، علم، دین، عرفان، و اسطوره) فراهم می‌شود.

آن‌گاه در آن جامعۀ پساملی، با تحقق راستین آزادی و عدالت و صلح،
1) همۀ خواست‌های مارکس و آرنت و باتلر و بوبر و اسپینوزا (و بسا فیلسوفان بزرگ با ملیت‌ها و باورهای دینی دیگر، همچون لائودزه و فارابی و روسو و کانت، همچنین رهبران دینی و مصلحان اجتماعی خواستار خوشبختی این‌جهانی همگان) در تراز برتر برآورده خواهند شد؛

2) همۀ نیازهای همۀ انسان‌ها، بر پایۀ سلسله‌مراتب آبراهام مازلو، برآورده خواهند شد؛

3) انسان‌ها از هر گونه ستم و تبعیض و سرکوبگری و ازخودبیگانگی رهایی راستین خواهند یافت؛ و

4) مسئلۀ یهود، همچون بسا مسائل هویت‌طلبانه و گروه‌گرایانه،
یا منحل خواهد شد و دیگر «مسئله» نخواهد بود،
یا در سیمای هویت گروهی، در گونه‌ای روند دیالکتیکی، در چرخۀ «آوفهِبونگ» (حفظ و رفع و ارتقاء) همواره ترا‌فرازندگی‌هایی (تعالی‌هائی)، با دستاوردهای ارزشمند انسانی، خواهد داشت.
شایسته است که همۀ انسان‌ها برای چنان آینده‌ای بکوشند.

🔻انتشار متن کامل در تریبون رادیوزمانه:

https://www.tribunezamaneh.com/archives/385955

#برونو_باوئر
#کارل_مارکس
#موزس_هس
#تئودور_هرتسل
#هرمان_کوهن
#مارتین_بوبر
#هانا_آرنت
#جودیت_باتلر
#صهیونیسم
#اسرائیل
#فلسطین
#موسی_اکرمی
فلسفه و بوطیقای سینما
◀️موسی اکرمی
◀️زنده‌رود، شماره‌ی ۶ و ۷، بهار ۱۳۷۳، ص.۱۵-۲۷

برای روز ملی سینما(۲۱شهریور)

*⃣سكانس ۸ (داخلی و خارجی - روز - پلان عمومی) چشم انداز بوطیقا در سینما
شماری از مباحث #فلسفه‌‌ی_سینما:

وجوه مشخصۀ سینما به مثابۀ یک هنر
رابطۀ سینما با دیگر هنرها
توانایی‌های سینما
رابطه زبان و سینما
واحد زبانی ،سینما
زبان و فن معانی بیان برای ابزار رسانه و انتقال فیلمیک
سینما و واقعیت
واقعیت سینما
نظام نشانه‌ای و نظام معنایی فیلم
« منطق» سینما
حالت پیشامنطقی سینما
روان شناسی و نمودشناسی مشاهدۀ فیلم و اثرگذاری فیلم
فرایند معنادهنده به اشیاء سینمایی
پیوند صدا و تصویر در سینما
زمان و مکان و پیوند آنها در سینما
نمودشناسی و زیبایی‌شناسی عناصر فیلم (نما، مونتاژ حرکت، زاویه دید دوربین سینمایی و ...)
پیوند تصویر دوبعدی با واقعیت سه‌بعدی
مسئله‌ی توهم حرکت و پیامدهای روان شناسیک و نمودشناسیک آن
ارزش و نقش سینما در زندگی انسان
نقش فیلمساز و بیننده
تحلیل حقیقت نمایی عکاسیک سینما
پیامدهای روان‌شناسیک-فلسفی ارتباط‌یابی با واقعیت از راه تصویر و ...


متن کامل:
https://ensani.ir/fa/article/284593

#موسی_اکرمی
نکوداشت هانیبال الخاص

◀️۲۶ خرداد ماه ۱۳۰۹ روز تولد هانیبال الخاص، یکی از بزرگترین نقاشان نوگرای ایران، در آغازگری و توسعه‌ی طراحی فیگوراتیو، در کرمانشاه-، و ۲۳ شهریور ۱۳۸۹ روز درگذشت او در کالیفرنیا است.

◀️جشن هشتادسالگی الخاص با حضور او، همراه با نمایشگاه دو هفته ای ۲۵۰ اثر او، از ۲۱ خرداد تا ۲ تیر ۱۳۸۹ در هشت نگارخانه‌ی خانه‌ی هنرمندان تهران برگزار شد.

◀️دکتر موسی اکرمی و دکتر فیروزه شیبانی، دانش‌آموخته در فلسفه‌ی هنر، سخنرانان اصلی مراسم بودند:

۱. موسی اکرمی: از ویژگی‌های نقاشی هانیبال الخاص تا بنیادگذاری فلسفه‌ی نقاشی
۲.فیروزه شیبانی: نقاشی 50 ساله اخیر ایران و تأثیرات هانیبال الخاص


*⃣در آغاز مراسم، که اجرای آن را خانم گوهر خیراندیش به عهده داشت، موسی اکرمی پس از خوشامدگویی به میهمانان و  اشاره به خاطرات آشنایی با آثار الخاص در دوران دانش آموزی در اراک، به ویژگی‌های نقاشی او پرداخت و سپس درباره بنیادگذاری فلسفه‌ی نقاشی به عنوان شاخه‌ای از فلسفه‌ی هنر سخن گفت.

https://rooz.hilnu.com/persian/news/newsitem/article/-1d6f668538/

#هانیبال_الخاص
#نقاشی_نوگرا
#طراحی_فیگوراتیو
#فیروزه_شیبانی
#موسی_اکرمی
در نکوداشت ابوالقاسم انجوی شیرازی
(زاده‌ی ۱۳۰۰، شیراز- درگذشته‌ی ۲۵ شهریور ۱۳۷۲، تهران)

◀️بریده‌ئی از رمان منتشرنشده‌ی "
#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا"

◀️نوشته‌ی موسی اکرمی


از یادداشت‌های روزانه‌ی کیانا در شنبه، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۰، شیراز


*⃣عین مرغ سرکنده میان این همه فکر و خیال و حسرت و آرزو سرگردانم آریا. کشوی میزم را بیرون می‌‌کشم. این هدیۀ نوروزی عمو انجوی (همان آقای ابوالقاسم انجوی شیرازی که می‌شناسی) را برمی‌‌دارم و آن را باز می‌‌کنم. ۵۲ تا کارت یا ورق است که روی هر یک از آن‌ها غزلی از «جهان ملک خاتون» نوشته شده، یک شاعر یا به قول معلم عربی‌مان «شاعره»ی معاصر حافظ، با تخلص «جهان».

نمی‌دانم تو اسم او را شنیده‌ای یا نه اریا؟ نسخۀ خطی دیوان او در کتابخانۀ ملی پاریس است. عمو انجوی در پاریس که بوده نسخۀ دیوان او را از آن‌جا گرفته و غزل‌هائی را از رویش یادداشت کرده. ۵۲ دو تا از غزل‌ها را انتخاب کرده. خود عمو انجوی این غزل‌ها را با خط نستعلیق نوشته است روی ۵۲ کارت مثل ۵۲ ورق پاسور. کلی به من محبت کرده و نوشته این «هدیۀ نوروزی مخصوص «عمو ابوالقاسم» است به «کیانای عزیز» خود»ش، که من باشم، «تا بعضی وقت‌ها علاوه بر تفأل از دیوان خواجه با این غزل‌ها نیز فال بگیرد.» (توجه: او خودش را «عموابوالقاسم» من می‌داند ولی من از کودکی عادت کرده‌ام به او «عمو انجوی» بگویم.)

قافیۀ همۀ غزل‌ها به حرف «ت» ختم شده آریا. فرصت نشده از او بپرسم که چرا غزل‌ها را از میان غزل‌های مختوم به «ت» انتخاب کرده. بعید است همۀ غزل‌های دیوان مختوم به «ت» باشند. اگر این دیوان غزل‌های مختوم به همۀ حروف دیگر را هم داشته باشد شاید بشود گفت یا دیوان خیلی بزرگی است یا غزل‌های مختوم به «ت» نسبت به غزل‌های مختوم به بسیاری از حروف دیگر خیلی بیشتراند. ولی تا آنجا که من مطالعه کرده‌ام و دوست همکلاسی‌ام میترا هم، با آن علاقه‌ها و مطالعات خودش و آن پدر باسوادش در ادبیات، تأیید می‌کند «دیوان ملک جهان خاتون» احتمالاً به اندازۀ دیوان حافظ یا حتی سه بر ابر دیوان حافظ است.

عمو انجوی تقریباً هر سال عیدی مخصوصی به من داده آریا. برایت گفته‌ام که خیلی آدم خوبی است، مهربان و با سواد. تو که لابد آن دیوان حافظ را که او چاپ کرده و یک نسخه‌اش را به طور خاص برای تو امضا کرده و برایت فرستاده داری. یادش بخیر! ... بابا سیاوش که به تو لقب «حافظِ حافظ» داده بود و کلی پیش عمو انجوی ازت تعریف کرده بود این هدیه را از طرف او برایت آورد تا هم نشان تحسین عموانجوی باشد هم از مقدمه‌ و کشف‌الابیات و ترجیحات عمو انجوی از میان نسخه‌های حافظ، که بابا سیاوش می‌گوید زیادند و خودت هم لابد می‌دانی، استفاده کنی.
بابا سیاوش می‌‌گوید همه در انجمن ادبی شیراز معتقدند که کار عمو انجوی روی دیوان حافظ حرف ندارد. به نظر بابا سیاوش حتی حسودها هم این را قبول دارند. ...

حالا این عیدی امسالش خیلی برایم جالب است. از عید تا حالا چندین بار این غزل‌ها را خوانده‌ام. چه غزل‌های زیبائی! البته به قول آقای دکتر فرزاد و آقای توللی آن تعابیر و استعاره‌ها و تشبیهات و ایهام‌ها و ایجازهای غزل‌های حافظ را ندارند. به قول آقای اکرامی فاقد آن «شعریت» غزل‌های حافظ‌اند. ولی ... به قول خودم (!) صمیمیت خاصی تویشان وجود دارد.

به هر حال هدیۀ فوق العاده‌ئی است. بخصوص برایم جالب است که این غزل‌ها را کسی سروده که کمتر کسی او را می‌‌شناسد، آن هم یک زن. باورت می‌‌شود آریا؟ چقدر منتظرم که اگر روزی دیدمت برایت پُز این خانم و این هدیه را بدهم!

کسی نباید فکر کند که شاعر زن یا شاعره  فقط پروین اعتصامی بوده! تو که خوراکت شعر بود لابد این را خوب می‌دانی. یادم هست که در همان دو-سه روز تیر ماه ۱۳۴۶ که همدیگر را دیدیم از فروغ فرّخزاد خیلی حرف زدی. من هم اسم او را شنیده بودم. حتی آن روز توی مدرسه‌تان آن سپاه دانش #چقاسیاه هم ... اسمش چی بود؟ ... آها! آقای چوبندیان، ... آره او از فروغ فرخزاد اسم برد. حتماً خودت بهتر از من به یادت مانده. 
من تا ان موقع چند تا شعر از فروغ فرخزاد خوانده بودم ولی تو که از من بزرگتری و آن سال را در اراک درس خوانده بودی بیشتر با شعرهای او آشنا شده بودی. لابد تا حالا بیشتر هم آشنا شده‌ای. خدا کند. مطمئنم که همین طور است.
من که بعداً با اشعار او خیلی آشنا شدم. عمو انجوی و حتا اقای دکتر فرزاد هم ازش تعریف می‌کنند. آقای اکرامی که نگو. او را بعد از شاملو بیشتر از همه قبول دارد.  ... بگدریم ... حالا خیلی از او و شعرهایش خوشم می‌آید. دیگر بین من و دوستانم به "فروغ" تنها، بدون "فرخزاد"ش، معروف است. خیلی از شعرهایش را حفظ کرده‌ام. شاید بتوانم در این زمینه با تو مسابقه بدهم و ازت ببرم آریا! خودت را آماده کن! ... خدا کند آن روز بیاید!

#ابوالقاسم_انجوی_شیرازی
#موسی_اکرمی
#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا
#جهان_ملک_خاتون
#فروغ_فرخزاد
دستاوردها و ناتوانی‌های‌ #سازمان_ملل_متحد در پدیدآیی و حفظ صلح

◀️
#موسی_اکرمی

🔻برگرفته از مقاله‌ی "شرایط تحقق صلح‌ چونان فضیلت فردی و جمعی، از گذشتۀ اسطوره تا آیندۀ تاریخ"

🔻در کتاب صلح ایرانی، نشر همرخ، ۱۴۰۳

*⃣بی‌گمان اندیشه‌ورزی‌ها و کنشگری‌های همۀ فیلسوفان و دانشمندان علوم سیاسی و کنشگران و رهبران سیاسی‌ای که در انقلاب آمریکا، انقلاب فرانسه، صدور اعلامیۀ استقلال، و دیگر سندهای جهانی حقوق بشر، تا تأسیس سازمان ملل و پدیدآیی نهادهای گوناگون سیاسی و امنیتی و حقوقی و آموزشی و علمی وابسته به آن، و نگارش منشورها و پیمان‌نامه‌ها و اسناد بالادستی بین‌المللی نقش داشته‌اند بس گرانبها و ستودنی‌اند.
ولی آن کوشش‌های فکری و عملی، با همۀ تأثیرگذاری‌ها و دستاوردها در ایجاد صلح و جلوگیری از جنگ، نتوانسته‌اند به گونه‌ای مستوفا و پایدار اهداف سه‌گانۀ آزادی و عدالت و صلح میان انسان‌ها در درون یک کشور و میان  کشورها را تحقق بخشند. چرا؟
*⃣به‌راستی ستودنی است که سازمان ملل متحد و بسا نهادهای مستقل از آن در کشورهای گوناگون کوشش‌هائی برای جلوگیری از جنگ جهانی داشته‌اند، در جلوگیری و یا مهار جنگ‌های محلی و منطقه‌ای نقش‌های بسیار بازی کرده‌اند، به آموزش صلح‌طلبی یاری رسانده‌اند، و با کمک‌های مالی و آموزش به فقرزادیی در شماری از کشورها یاری رسانده‌اند.
*⃣هیچ ناظر منصفی نمی‌تواند بر نقش مثبت قوانین بین‌المللی و پیمان‌های میان‌کشوری و سازمان ملل متحد و نهادهای صلح‌گستری و اتحادیه‌های منطقه‌ای در راه جلوگیری از جنگ، حل و فصل صلح‌آمیز اختلاف‌های میان کشورها، پدیدآوری امنیت نسبی جمعی، تبلیغ و ترویج خلع سلاح در سطوح گوناگون، بحث جمعی پیرامون مسائل و یافتن راه حل‌ها، تنش‌زدایی یا حتی از میان بردن زمینۀ تنش، اقدام‌های دیپلماتیک پیشگیرانه، و نفی خشونت در سطح بین‌الملل چشم ببندد.
*⃣ولی واقعیت این است که هم در تراز جهانی و هم در تراز ملی بسیاری از کشورها گسل طبقاتی و فاصلۀ میان فقیر و غنی بسیار بیشتر شده است. پایین بودن سطح کارآمدی همۀ قوانین و پیمان‌ها و نهادها و اقدام‌های بین‌المللی نیز آشکار است، چنان که هر از گاهی آتش‌های نهفته از زیر خاکستر جنگ‌های فروخفته در همان جا یا جای دیگر بیرون می‌زنند،  زخم‌های کهنه در جائی از پیکرۀ جامعۀ بشری سر باز می‌کنند، هزاران انسان گرفتار مرگ و آوارگی و بی‌خانمانی و رنج و فقر و بیماری و واپس‌ماندگی آموزشی و فرهنگی می‌شوند، و بسا از زیربناهای اقتصادی و میراث‌های تمدنی و فرهنگی کشورها، با ارزش‌های مادی و  معنوی بسیار، از میان می‌روند.
*⃣باید پذیرفت که نهادهای ذیربط ملی و بین‌المللی نتوانسته‌اند به سطح پذیرفتنی‌ای از پیروزی در پدیدآیی و تثبیت جمهوری کانتی در دو سطح ملی و جهانی دست یابند. با زیاده‌طلبی‌های استثمارگرانه و امپریالیستی کشورهای فاقد جمهوری راستین کانتی در سطح ملی و نبود جمهوری راستین بین‌المللی نه تنها ‌ایجاد صلح جاودان کانتی، یا دست کم صلح دیرپای روسویی، همچنان یک آرمان دور از دسترس است بلکه در زیر سایۀ گسترندۀ کرکس نظامی‌گری و مسابقات تسلیحاتی پیچیدۀ پدید آمده با فناوری‌ها نوین خطر جنگ‌های منطقه‌ای و حتی جنگ جهانی افق آینده را پوشانده است. بودجۀ فزایندۀ امنیتی و انتظامی حکومت‌ها برای رویارویی با اعتراض‌های گوناگون داخلی و همچنین افزایش بودجۀ نظامی و ورود تسلیحات پیشرفته به درون ارتش‌ها نشان می‌دهند که کشورها از دست‌یابی به صلح در سطح ملی و جهانی بس دوراند.
*⃣در نبود فهم راستین از صلح و صلح‌طلبی، و چیرگی دریافت لیبرالی از آزادی و عدالت و صلح بر نهادهای ذیربط حقوق بشری و صلح‌‌خواهی و همچنی دولت‌های صاحب نفوذ در آن گونه نهادهای بین‌المللی باعث شده است که برای نمونه
1) #جایزۀ_صلح_نوبل عمدتاً به سطح جایزه‌ای برای فعالیت‌های حقوق بشری در سطح محدود و در درون یک کشور و با دریافتی بیشتر لیبرالی از حقوق بشر فروکاسته شود؛
2) با افزایش نفوذ مراکز قدرت و جناح‌های خاص سیاسی و نهادهای فرهنگی نزدیک به آن‌‌ها «سیاسی‌کاری» در اعطای این جایزه و دیگر جایزه‌های مرتبط با فعالیت‌های آزادی‌خواهانه فزونی یابد؛
3) مبارزان سیاسی چپگرا که شاید نقش بنیادین بیشتری در آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی و صلح‌جویی هم در تراز ملی و هم در تراز بین‌المللی دارند نفی و تخطئه یا، دست کم، نادیده گرفته شوند.
****
از برندگان جایزه‌ی صلح نوبل در سراسر جهان انتظار می‌رود دور از هرگونه موضع‌گیری سیاسی و ایدئولوژیک، با پایبندی به #دموکراتیسم فراگیر، وظیفه‌‌ی خود را در دفاع پیگیر از پیوند بنیادین #آزادی و #عدالت و #صلح، و دفاع از حقوق ستمدیدگان در هر جای جهان، از هر نژاد و ملیت و جنس و دین و زبان، انجام دهند.
این جایزه‌ نباید گروهی یا ملی یا قومی تلقی شود.
برندگان ان به همه‌ی بشریت تعلق دارند.
مباد که در دام سیاست و گروه‌گرایی گرفتار شوند
.
Audio
◀️27 شهریور سالروز درگذشت #شهریار، غزلسرای نامدار، بود.
می‌خواستم چیزی در باره‌ی او بنویسم، به‌ویژه که فصل‌های کودکی زندگی او در سریال #کمال_تبریزی در زادگاه من، روستای #چقاسیاه، فیلمبرداری شده است. فرصت درخور دست نداد.
◀️من ارادتی ویژه به شهریار دارم. ذوق‌ورزی‌ها و دانش او در موسیقی و همنشینی‌های او با هنرمندان هماره برایم جذاب بوده‌اند.
◀️ارادتم به بسا کسان دیگر در شعر و موسیقی ایرانی نیز دیرین و روزافزون است که از دو تن نام می‌برم:

۱. #هوشنگ_ابتهاج (ه.ا. #سایه)
۲. #مجتبی_میرزاده با نبوغش در تنظیم آهنگ و ویولن‌نوازی سحرآمیز

از میان دستگاه‌های ایرانی #دستگاه_ماهور برای من همدلانه‌ترین فضای احساسی را پدید می‌آورد.

◀️شهریار و سایه شیفته‌ی یکدیگر بودند و در روزگارانی که سایه زندانی شد شهریار بی‌تابی‌ها کرد و برای آزادی او بسیار کوشید.

◀️با سفر سایه به تبریز، شهریار غزلی با مطلع زیر سرود:

سایه با پرچم خورشید به تبریز آمد
شهر غم از شعف و شعشعه لبریز آمد


◀️شگفتا که روزی شهریار این غزل را با کمانچۀ میرزاده در دستگاه ماهور خواند.

*️⃣این یادگار عزیز دو هنرمند محبوب در دستگاه محبوب پیشکش دوستانم


#موسی_اکرمی
2024/09/21 13:57:44
Back to Top
HTML Embed Code: