Telegram Web
🍃📖🍃

تا زمانی که تودۀ مردم برای بهبود حال یکدیگر احساس مسئولیت نمی‌کنند در آن جامعه هرگز عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت!!

کشور ما زمانی پیشرفته خواهد شد که مردم در این زمینه آموزش ببینند...





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

📚 حکایت:
می‌گویند ملا نصر الدین پولی را در کوچه تاریک گم کرده بود و در خانه از فرزندان خود می خواست پیدا کنند! در توجیه می‌گفت: کوچه تاریک است و نمی‌شود از رهگذران خواست به دنبال پول من بگردند. خانه اما روشن است و اهل و عیال فرمان‌برند و می‌گردند!

*این حکایت خیلی از اتفاقات این روزهای پیرامون ماست*





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

‏سه چیز تحملش خیلی ‌سخته:

۱- حق با تو باشه ولی بهت زور بگن
۲- بدونی دارن بهت دروغ میگن اما نتونی ثابت کنی
۳- نتونی حرف دلتو بزنی و مجبور باشی سکوت کنی




🆔@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

قشنگ ترین دیالوگی که شنیدم نصیحت یه پیرمرد بود که می‌گفت: «یه زندگی خصوصی همیشه برنده‌ست! مخفی نگهش دار تا زمانی که برنده بشی..!» چقدر این جمله عمیقه...





🆔@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

‏یه بار یکی حرف قشنگی زد؛
سطح و کلاس یک خانواده رو پول تعیین نمی کنه
رفتار مردهای اون خانواده با زن های اون خانواده تعیین می کنه که چقدر با کلاس یا بی کلاس اند👌



🆔@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

‏تفکراتی که زندگی نسل‌های قبلی را نابود کرد:

- کارمند دولت شو، یه آب باریکه هست ولی بیمه و بازنشستگی داره!
- تو شهر خودت گدایی کنی بهتر از پادشاهی تو غربت است!
- بی گدار به آب نزن، جای سفت نشاش، آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه!
- فامیل گوشت فامیلو بخوره استخونشو دور نمیندازه!
- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
- پول خوشبختی نمیاره!
- قناعت مناعت است!



🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
{آنکه به الله ایمان بیاورد، دلش را هدایت کند}

چرا صبر ما مانند هم نیست؟
🍃📖🍃

‏یه بحث در روانشناسی هست به نام خلأ عاطفی یا احساسی، به مواقعی میگن که فرد نه خوشحال است نه ناراحت!
نه امید داره نه انتظار!
نه به دنبال پاسخی برای این حالتش است نه هیچی!
نه چیزی خوشحالش می‌کنه نه برعکس!
خیلیامون دقیقا تو همین وضعیت هستیم...





🆔@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

بیهوده است مجادله بر سر اثبات دیانت یا بی دینی آدم‌ها
کسی که دروغ نمی‌گوید
کسی که مهربان است
کسی که از رنج دیگران اندوهگین می‌شود
به مقصد رسیده است
از هر راهی که رفته باشد.

👤 زرتشت





🆔@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

مرگ فقط در صورتی زشت و نامطبوع است که وقوع آن مدتی طول بکشد و درد و رنج به قدری باشد که انسان را سرافکنده کند.

📕 زنگ ها برای که به صدا در می آیند
#ارنست_همینگوی





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

دهقان پیر با ناله می‌گفت: ارباب…
آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمی‌دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند...

ارباب پرخاش کرد که : بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی، مگر کور هستی نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟!

دهقان گفت: چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست،
دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند،
ولی دختر من، این همه بدبختی را...!

📚 امثال و حکم
👤 دهخدا





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

بیهوده است مجادله بر سر اثبات دیانت یا بی دینی آدم‌ها
کسی که دروغ نمی‌گوید
کسی که مهربان است
کسی که از رنج دیگران اندوهگین می‌شود
به مقصد رسیده است
از هر راهی که رفته باشد.

👤 زرتشت





🆔@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

کسی که باهاش ازدواج میکنی،
کسیه که باهاش دعوا میکنی..

ماشینی که میخری،
ماشینی هست که باید تعمیرش کنی

شغلی که دوسش داری،
شغلی هست که باید استرسش رو تحمل کنی..

هرچیزی و هرکسی که بهت حس و حال خوبی میده
لازمه نقص هاشو هم بپذیری...
اون میشه دوست داشتن...





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

به هرکی رسیدین درد دل نکنین
شاید فکر کنین دارین خودتون خالی می‌کنین ولی در اصل دارین اون طرف و پُر می‌کنین تا بتونه هروقت خواست با حرفای خودتون بهتون زخم بزنه و به طرفتون شلیک کنه..






🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

خدایا آنگونه زنده‌ام بدار
که نشکند دلی از زنده‌ بودنم
و آنگونه بمیرانم
که کسی به وجد نیاید از نبودنم.





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

داشتن دوست خوب، غم را از بين نمی برد،
اما كمک ميكند محكم سرپا باشيم، درست مثل چتر خوب كه باران را متوقف نمی‌کند، اما كمک می‌كند
راحت زير باران قدم بزنيم ...

👤 ويكتور هوگو





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

قرار نیست زندگی‌ت شبیه عکسای پینترست باشه.
قرار نیست همیشه مینیمال و شیک باشی.
قرار نیست همیشه پوست صورتت صاف و بدون جوش باشه.
قرار نیست همیشه زیر ابروهات تمیز و صورتت اصلاح شده باشه.
قرار نیست همیشه خونه‌ت مرتب باشه.
قرار نیست همیشه کیکی که می‌پزی خوب از آب درآد.
قرار نیست همیشه همه چیت توی بهترین حالت خودش باشه
قرار نیست خودتو بذاری پشت ویترین تا آدما بیان تماشات کنن.
پس دست از سر خودت بردار و زندگی رو برای خودت سخت‌تر نکن.





🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
🍃📖🍃

ته پياز و رنده رو پرت کردم توي سينک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در يخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ريختم توی ماهيتابه و اولين کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، براي خودش جلز جلز خفيفی کرد که زنگ در رو زدند...
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتيم...
بابام می‌گفت: نون خوب خيلي مهمه! من که بازنشسته‌ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم ميگيرم. در می‌زد و نون رو همون دم در می‌داد و می‌رفت. هيچ‌وقت هم بالا نمی‌اومد. هيچ‌وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دويد توی راه پله. پدرم را خيلی دوست داشت. کلاً پدرم از اون جور آدم‌هاست که بيشتر آدم‌ها دوستش دارند، اين البته زياد شامل مادرم نمی‌شود...
صدای شوهرم از توي راه پله مي‌اومد که به اصرار تعارف می‌کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می‌کرد بالا. برای يک لحظه خشکم زد...
آخه می‌دونید، ما خانواده‌ی سرد و نچسبی هستيم. همديگه رو نمی‌بوسيم، بغل نمی‌کنيم، قربون صدقه هم نمی‌ريم و از همه مهم‌تر سرزده و بدون دعوت جایی نمی‌ريم. اما خانواده‌ی شوهرم اينجوری نبودن، در مي‌زدند و ميامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف مي‌زدند؛ قربون صدقه هم مي‌رفتند و قبيله‌ای بودند. برای همين هم شوهرم نمي‌فهميد که کاری که داشت مي‌کرد مغاير اصول تربيتي من بود و هي اصرار مي‌کرد، اصرار مي‌کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلاً خوشحال نشدم...
خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توي يخچال ميوه نداشتيم...
چيزهايي که الان وقتي فکرش را مي‌کنم خنده‌دار به نظر مياد اما اون روز لعنتي خيلي مهم به نظر مي‌رسيد! شوهرم توي آشپزخونه اومد تا براي مهمان‌ها چاي بريزد و اخم‌هاي درهم رفته‌ي من رو ديد. پرسيدم: براي چي اين قدر اصرار کردي؟ گفت: خوب ديدم کتلت داريم گفتم با هم بخوريم. گفتم: ولي من اين کتلت‌ها رو براي فردا هم درست مي‌کردم. گفت: حالا مگه چي شده؟ گفتم: چيزي نيست ؟؟؟!!!
درِ يخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگي رو با عصبانيت بيرون آوردم و زير آب گرفتم. پدرم سرش رو توي آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشيد که مزاحمت شديم. ميخواي نونها رو برات بِبُرَم؟ تازه يادم افتاد که حتي بهشون سلام هم نکرده بودم! پدر و مادرم تمام شب عين دو تا جوجه کوچولو روي مبل کز کرده بودند. وقتي شام آماده شد، پدرم يک کتلت بيشتر بر نداشت. مادرم به بهانه‌ي گياه خواري چند قاشق سالاد کنار بشقابش ريخت و بازي بازي کرد. خورده و نخورده خداحافظي کردند و رفتند و اين داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پيش براي خودم کتلت درست مي‌کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتي با شوهرم حرف مي‌زدم پدرم صحبت‌هاي ما را شنيده بود؟ نکنه براي همين شام نخورد؟ از تصورش مهره‌هاي پشتم تير مي‌کشد و دردي مثل دشنه در دلم مي‌نشيند. راستي چرا هيچ‌وقت براي اون نون سنگک‌ها ازش تشکر نکردم؟ آخرين کتلت رو از روي ماهيتابه بر مي‌دارم. يک قطره روغن مي‌چکد توي ظرف و جلز محزوني مي‌کند. واقعاً چهار تا کتلت چه اهميتي داشت؟!
حقيقت مثل يک تکه آجر توي صورتم مي‌خورد: "من آدم زمختي هستم" زمختي يعني: ندانستن قدر لحظه‌ها، يعني نفهميدن اهميت چيزها، يعني توجه به جزييات احمقانه و نديدن مهم‌ترين‌ها. حالا ديگه چه اهميتي داشت وسط آشپزخانه‌ي خالي، چنگال به دست کنار ماهيتابه‌اي که بوي کتلت مي‌داد، آه بکشم؟
آخ. لعنتي، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو مي‌آمدند، ديگه چه اهميتي داشت خونه تميز بود يا نه... ميوه داشتيم يا نه... چرا می‌خواستم همه‌چی کافی باشه بعد مهمون بیاد؟ همه‌چيز کافي بود: من بودم و بوي عطر روسري مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست مي‌گفت که: نون خوب خيلي مهمه..
من اين روزها هر قدر بخوام مي‌تونم کتلت درست کنم، اما کسي زنگ اين در را نخواهد زد، کسي که توي دست‌هاش نون سنگک گرم و تازه و بي‌منتي بود که بوي مهربوني مي‌داد. اما ديگه چه اهميتي دارد؟ چيزهايي هست که وقتي از دستش دادي اهميتشو مي‌فهمي...!
زُمُخت نباشیم
زمختي يعني: ندانستن قدر لحظه‌ها، يعني نفهميدن اهميت چيزها، يعني توجه به جزييات احمقانه و نديدن مهم‌ترين‌ها.




🆔
@Mutaliagaran-مطالعه گران🍃
2025/07/01 12:41:26
Back to Top
HTML Embed Code: