بی سر و سامان تو شد شانه سر خورده من
رنگ بزن بر لب این خنده دل مرده من
ساکت تنهایی من حرف بزن با شب من شور تماشایی من شعر بخوان با لب من
بغض منی آه منی حسرت دلخواه منی دوری و دلتنگ توام زخمی و همراه منی
من غم پنهان توام حال پریشان توام
پلک بزن تا بپرم مستی چشمان توام
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروع ناگهان من فقط تو هستی
دلیل گریه منی عذاب من نه
پُر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
نیست در اقلیم کسی این همه بی هم نفسی
بی همگان منتظرم تا تو به دادم برسی
عصر غم انگیز توام حوصله کن ابر مرا
عاشق یک ریز توام معجزه کن صبر مرا
بنده زده پای مرا گیسوی زنجیری تو
می کُشدم می کُشدم لحظه دلگیری تو
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروعی ناگهان من فقط تو هستی
دليل گریه منی عذاب من نه
پُر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
@naab90
رنگ بزن بر لب این خنده دل مرده من
ساکت تنهایی من حرف بزن با شب من شور تماشایی من شعر بخوان با لب من
بغض منی آه منی حسرت دلخواه منی دوری و دلتنگ توام زخمی و همراه منی
من غم پنهان توام حال پریشان توام
پلک بزن تا بپرم مستی چشمان توام
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروع ناگهان من فقط تو هستی
دلیل گریه منی عذاب من نه
پُر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
نیست در اقلیم کسی این همه بی هم نفسی
بی همگان منتظرم تا تو به دادم برسی
عصر غم انگیز توام حوصله کن ابر مرا
عاشق یک ریز توام معجزه کن صبر مرا
بنده زده پای مرا گیسوی زنجیری تو
می کُشدم می کُشدم لحظه دلگیری تو
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروعی ناگهان من فقط تو هستی
دليل گریه منی عذاب من نه
پُر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
@naab90
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به قول شادمهر:
موقع رفتن
خوب فکراتونو بکنید!
شاید یه روز سرد
شاید یه نیمه شب
دلت بخواد بشه برگردی به عقب...
@naab90
موقع رفتن
خوب فکراتونو بکنید!
شاید یه روز سرد
شاید یه نیمه شب
دلت بخواد بشه برگردی به عقب...
@naab90
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا صبحها سخت در آغوش بگير
بگذار
سهمم از
همه ی همهمه ی جهان
ضربانِ موزونِ
قلبِ تو باشد...
صبحت بخیر نفسم
@naab90
بگذار
سهمم از
همه ی همهمه ی جهان
ضربانِ موزونِ
قلبِ تو باشد...
صبحت بخیر نفسم
@naab90
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم
ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم
با حسن فروشان بهل این گرمی بازار
ما یوسف خود را به خریدار نبردیم
ای دوست که آن صبح دل افروز خوشت باد
یاد آر که ما جان ز شب تار نبردیم
سرسبزی آن خرمن گل باد اگر چند
از باغ تو جز سرزنش خار نبردیم
بی رنگی ام از چشم تو انداخت اگر نه
کی خون دلی بود که در کار نبردیم
تا روشنی چشم و دل سایه از آن روست
از آینه ای منت دیدار نبردیم
@naab90
وز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم
ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم
با حسن فروشان بهل این گرمی بازار
ما یوسف خود را به خریدار نبردیم
ای دوست که آن صبح دل افروز خوشت باد
یاد آر که ما جان ز شب تار نبردیم
سرسبزی آن خرمن گل باد اگر چند
از باغ تو جز سرزنش خار نبردیم
بی رنگی ام از چشم تو انداخت اگر نه
کی خون دلی بود که در کار نبردیم
تا روشنی چشم و دل سایه از آن روست
از آینه ای منت دیدار نبردیم
@naab90
هرگز از تو به آنها چیزی نگفتهام،اما تورا دیدهاند که تن می شویی در چشمانم.
دارم بہ اجزاے تشڪیل دهندهام
تجزیہ میشوم ،
آب
باد
خاڪ
و این آتش
ڪہ تو بہ جانم انداختہاے ..!!
#ڪامران_رسول_زاده
💙🌹
تجزیہ میشوم ،
آب
باد
خاڪ
و این آتش
ڪہ تو بہ جانم انداختہاے ..!!
#ڪامران_رسول_زاده
💙🌹
آنقدر در میزنم تادر بہ رویم وا ڪنی
خندہ اے مهمان این قلب پر از غوغا ڪنی
یڪ بغل پر ،دوستت دارم برایت چیدہ ام
ڪاش در سینہ برایش خانہ اے برپا ڪنی
بے خیالت بیت شعرے از خیالم رد نشد
وقت آن شد باخیالت ،شعر را شیدا ڪنی
دوستت دارم چنان. ڪہ نگنجد در خیال
گرچہ با عاشق ترینت،خوب یا بد تا ڪنی
من بہ جرم بے گناهے پشت در جاماندہ ام
میشود یڪ بار دیگر در بہ رویم وا ڪنی؟
فرصت یڪ گفتگو را بین دلها باز ڪن
تا ڪہ گیر و گورهاے عشق را پیدا ڪنی
عهدوپیمانے دوبارہ بین دلها ڪن قرار
من تعهد مے سپارم گرتو هم امضا ڪنی
قهرباشے یا نباشے ،دوستت دارم گلم
آنقدرمیگویمش تا قهر خود حاشا ڪن
@naab90
خندہ اے مهمان این قلب پر از غوغا ڪنی
یڪ بغل پر ،دوستت دارم برایت چیدہ ام
ڪاش در سینہ برایش خانہ اے برپا ڪنی
بے خیالت بیت شعرے از خیالم رد نشد
وقت آن شد باخیالت ،شعر را شیدا ڪنی
دوستت دارم چنان. ڪہ نگنجد در خیال
گرچہ با عاشق ترینت،خوب یا بد تا ڪنی
من بہ جرم بے گناهے پشت در جاماندہ ام
میشود یڪ بار دیگر در بہ رویم وا ڪنی؟
فرصت یڪ گفتگو را بین دلها باز ڪن
تا ڪہ گیر و گورهاے عشق را پیدا ڪنی
عهدوپیمانے دوبارہ بین دلها ڪن قرار
من تعهد مے سپارم گرتو هم امضا ڪنی
قهرباشے یا نباشے ،دوستت دارم گلم
آنقدرمیگویمش تا قهر خود حاشا ڪن
@naab90
از لحظهٔ ممکن-شدنِ عالَمِ امکان
از حس شدنِ نبض ِ نخستین نَفَس ِ جان
نه ماه و نه باران و نه پاییز و نه دریا
با جاذبهٔ چشم تو شاعر شده انسان
از خواب ِعدم ، خاک تو بیدار شد و گفت :
تبریک ، به گلها و سلامی به درختان
سرشار شد از شوق تو هر ذرّهٔ این خاک
ای هر قدمِ آمدنت؛ قطرهٔ باران
تو ؛ نقطهٔ توحیدیِ اضدادِ جهانی
شادیّ و غم و روز و شب و باغ و بیابان
صحرایی و آفاق تو عشق ست که در تو
اسبانِ نجابت نرسیدند به پایان
دریایی و آغوش تو گرم ست که آن برف
از کوه ، سرازیر شد افتاده به جریان
این عشقِ اصیل ست ، چه می فهمد ازین عشق ؟!
انسانِ مسخّر-شده در خواب و خیابان
در جاذبهٔ چشم تو خوشبختیِ محض ست
با یادِ همین جاذبه ، شاعر شده انسان
سیروس_عبدی
@naab90
از حس شدنِ نبض ِ نخستین نَفَس ِ جان
نه ماه و نه باران و نه پاییز و نه دریا
با جاذبهٔ چشم تو شاعر شده انسان
از خواب ِعدم ، خاک تو بیدار شد و گفت :
تبریک ، به گلها و سلامی به درختان
سرشار شد از شوق تو هر ذرّهٔ این خاک
ای هر قدمِ آمدنت؛ قطرهٔ باران
تو ؛ نقطهٔ توحیدیِ اضدادِ جهانی
شادیّ و غم و روز و شب و باغ و بیابان
صحرایی و آفاق تو عشق ست که در تو
اسبانِ نجابت نرسیدند به پایان
دریایی و آغوش تو گرم ست که آن برف
از کوه ، سرازیر شد افتاده به جریان
این عشقِ اصیل ست ، چه می فهمد ازین عشق ؟!
انسانِ مسخّر-شده در خواب و خیابان
در جاذبهٔ چشم تو خوشبختیِ محض ست
با یادِ همین جاذبه ، شاعر شده انسان
سیروس_عبدی
@naab90
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد.
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد،
یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد!
منِ دلْ مرده و عشق تو… شاید منطقی باشد!
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد!
تو دلگرمی ولی «همپا» و «همدستی» نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد
خودم را صرف فعل «خواستن» کردم ولی عمری ست
«توانستن» برایم معنی نا آشنا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد
@naab90
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد.
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد،
یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد!
منِ دلْ مرده و عشق تو… شاید منطقی باشد!
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد!
تو دلگرمی ولی «همپا» و «همدستی» نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد
خودم را صرف فعل «خواستن» کردم ولی عمری ست
«توانستن» برایم معنی نا آشنا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد
@naab90