Telegram Web
کسی سراغ نداری؟!
تو را به من برساند . . .

#فرامرز_عرب_عامری🍃🌺

❥▰࿇
▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰
@naab90
❥▰࿇

ﻫﺮچه کرﺩﻡ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ عشق را
ﺑﺎ ﻏـﺰﻝ ﺑﺎ ﺷـﺎﻋﺮی با ﻗﻬﺮ ﺑﺎ ﺩعـﻮﺍ ﻧﺸﺪ..!!!

#شهریار‎‌‌‎‌‎🍃🌺

❥▰࿇
▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰


@naab90
❥▰࿇

«درد ڪشیدن»
بهتـــرین حس دنیــاست

وقتــے
مرفین‌ترین آرزوے من تویے


#فرشته_رضایی🍃🌺

❥▰࿇
▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰

@naab90
این یادِ آرامت برایم زندگی‌ست...

#هما_کشتگر🍃🌺

❥▰࿇
▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰▰

@naab90
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁اگر قرار است خوشبخت باشی
🍂همین امروز شروع کن
🍁منتظرِ هیچ چیز عجیب
🍂و غریبی نباش!
🍁رویِ پایِ خودت بایست
🍂و لحظه ‌هایت را
🍁زیباتر از همیشه بساز

سلام صبح سه شنبتون تون بخیر☕️




@naab90
من ، روزِ خویش را
با آفتاب روی تو ،
کز مشرق ِخیال دمیده‌است
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوقِ این محال‌
که دستم به دستِ توست!
من، جای راه رفتن
پرواز می کنم !


سلاااااام صبحتون بهشت




@naab90
صبحِ زیبایت بخیر،ای نازنین زیبای من
لحظه ی دیدار توست،ای مهر تو دنیای من
آفتاب روی تـو پر میکشد از شرق دور
صبح زیبا میرسد ای جلوه ی فردای من
خواب نوشین تو را،در آسمانها دیده ام
صبحِ بیداری بماند،در دل شیدای من
از دلم گر تو بپرسی،گویدت صد راز من
ای تو صبح آرزو در خانه ی سودای من
من تو را میخواهمت همچون نسیم آرزو
ای سراپا مهر تو،افسانه ی دنیای من
عاقبت پروانـه گشتم در دل صبح سپید
شمع جانم گشته ای،ای شعله ی پروای من
خاطرم آید که صبحی با تو پیمان بسته ام
صبح زیبایت بخیر،ای مهر تو دنیای من

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌
@naab90
آنچه
جرات
میخواهد،
دوام
آوردن
است!💚🌱
مکن بر خود عرصه تنگ که هرنوع خیال کنی می‌گذرد . .🌱🕊️ 🩵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا
شکرت
بابت
اون
چیزی
که
حتی
یه درصد
هم
به
شدنش،
فکر
نمیکردیم
و شد :)🤍
او را نمیـدانم
من هوایــم ابریست
گاه بــاران
ڪاش بداند
بـےچتر نشسته ام بیــاید !!

🔰روح_انگیز_نهاوندی

🌸‍ꦿ🍃 🌸‍ ꦿ🍃🌸‍ ꦿ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حالا راه تو دوره
دل من چه صبوره
کاشکی بودی و می دیدی
زندگیم چه سوت و کوره



@naab90
نه فانوسی کنار لحظه‌های تارمان مانده
نه دیگر زلفِ تاکی بر سر دیوارمان مانده

فقط اندوه می‌گیرد سراغی از غریبی‌مان
همان که یارمان بوده، کماکان یارمان مانده

بپرس از پیشگوهای محلی این معما را
چقدر از روزهای مثل زهرمارمان مانده؟

چقدر از دلخوشی‌های کم و کوتاه‌مان رفته؟
چقدر از زخمهای بر جگر بسیارمان مانده؟

سزای خواندن از عشق است در گوش کر جنگل
اگرکه قطره خونی گوشه‌ی منقارمان مانده

تو تقدیر منی ای عشق! اما عقل می‌گوید:
بیا بگذر ز تقدیرت! همین یک کارمان مانده

#حامد_عسکری


@naab90
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم

گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم

چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم

آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم

او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم

این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم

آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم

ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم

چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم

گر عجب‌های جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم

نیمه‌ای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم


مولانا


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍@naab90
در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان می‌خواستند
جان و دل را می‌سپارم روز و شب
تا نیابم آنچه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب
تا بنگشایی به قندت روزه‌ام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عید وارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را می‌شمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشک بارم روز و شب


مولانا


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌@naab90
منو ببخش
که گوشه ای از فکر تو شدم
تو که هر از چند گاهی مجبور میشی
به من و روزهای با هم بودنمون فکر کنی
می دونم
تقصیر خودم بود
که چنان بذر عشق و محبت
در دلت به مهر کاشتم
که بعد از سالها هنوزم عاجزی
به فراموش کردنم
به سرد و خاموش کردنم
ولی کمی دیر شده
کمی که نه، خیلی دیر شده
شاید از اشتباه خودت بود
که پشت دیوار احساس کائنات
زخم زدی به ندیدن محبتهای من
ولی نمی دونستی
چه تاوانی داره
جوونه زدنهای بذر عشق و احساس من
آتش عشقی که شعله ور شد
گفته بودم که سرد نمیشه
دیگه هیچ لحظه سوزناکی
مثل گریه های یه مرد نمیشه
ولی تو...
ولی تو گذاشتی که من زار زار گریه کنم
بدترین لحظات رو تو بی کسی تجربه کنم
من هق هق گریه می کردم و تو
سرد و بی روح نگاهم می کردی
من به غم نبودنت فکر می کردم و تو
به پایان این رابطه اجبارم می کردی
حالا که دیدی چه شد
احساس و عشق ناب من جوونه زد
جوونه هم درختی شد و پرنده تو
رو شاخه درخت من آشیونه زد
دیگه دست تو نیست
از منم دیگه کاری ساخته نیست
ولی منو ببخش
که اگه میتونستم
احساسم رو پس می گرفتم
که اینقدر حالا نرنجی و
گاه و بیگاه به من فکر نکنی
کاش میتونستی فراموش کنی
یا همون موقع به حرفهام خوب گوش کنی
من که تو رو سپردمت دست خدای مهربون
ولی تو نمی تونی اسمم رو نیاری به زبون
حالا اگه از من میشنوی، زندگیت قشنگه
به خودت بیشتر رسیدگی کن
مثل همون موقع شاد باش
و برای خودت زندگی کن
دیگه هم فکر نکن
به نبودن من و بوی عطر و احساسم
دیگه هوس نکن
به طناز بازیهام و گل نرگس و یاسم
دیگه سالهاست که گذشته
منم بی تو افتادم به راهی
که خدا واسم نوشته
نمی دونم چرا فکر می کردی
دنیا بدون من، برات بهشته
دیگه به من فکر نکن
این قانون دنیا و سرنوشته
که هر وقت عشق یه عاشق رو ندیدی
دیگه تا آخر عمرت، دربند و اسیری


@naab90
2024/11/23 14:45:09
Back to Top
HTML Embed Code: