◾️فاجعهی مرگ دردناک معدنچیان طبس، حادثه نیست، اراده و منطق سرمایه، سود و رانت است.
دیوار تنگنا را
دست بلند حادثه میسازد
و حادثه
چیزی جز ارادهی انسان نیست.
#معدن_طبس
#طبقه_کارگر
#حق_تشکل
🖋@naghd_com
دیوار تنگنا را
دست بلند حادثه میسازد
و حادثه
چیزی جز ارادهی انسان نیست.
#معدن_طبس
#طبقه_کارگر
#حق_تشکل
🖋@naghd_com
▫️ ریکاردو، ارزش و زمان کار
▫️ حقانیت تاریخی و کاستیهای شیوهی پژوهش او
🔹نظریههای ارزش اضافی ـ جلد دوم🔹
25 سپتامبر 2024
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
📝 توضیح مترجم: از ترجمهی کتاب نخست «نظریههایی پیرامون ارزش اضافی» پیشاپیش بخشهایی در «نقد» انتشار یافت. با آغاز ترجمهی کتاب دوم، از این پس و در جریان پیشرفت کار، بهطور پراکنده و گاهبهگاه، دستچینی از برخی فصلها یا بندهای کتاب که جذابیت و اهمیت استدلالهای نظری آنها بهویژه چشمگیر است، در «نقد» منتشر خواهد شد. نمونهی نخست بحثی پیرامون «پیششرطهای خطای رُدبرتوس در نظریهی رانت» بود. متن فوق، نمونهی دوم است.
🔸 ریکاردو برای تعیین ارزش نسبیِ (یا ارزش قابل مبادلهی) کالا از «کمیت کار» عزیمت میکند. (ما در پایان میتوانیم به بررسی معنای متفاوتی که ریکاردو مقولهی ارزش را بهکار میبرد، بپردازیم. نقد بیلی ‹به ریکاردو› و همهنگام کاستی دیدگاه ریکاردو بر همین معنا متکی است.) سرشت این «کار»، دقیقتر پژوهیده نمیشود. اگر دو کالا همارز باشند ــ یا در تناسب معینی همارز باشند، یا بهعبارت دیگر، بسته به کمیت «کار»ی که در آنها گنجیده است، مقادیر نابرابری باشند ــ با اینحال همچنین روشن است که آنها مادام که ارزشهای مبادلهایاند، بهلحاظ جوهر همساناند. جوهر آنها، کار است. از همینرو آنها «ارزش»اند. مقادیر آنها، بسته به اینکه دربردارندهی ‹سهم› بیشتری از این جوهر باشند، متفاوت است. اینک، ریکاردو پیکرهی این کار ــ ‹همانا› تعّین ویژهی کار، بهمثابهی کار آفرینندهی ارزش مبادلهای، یا کارِ بازنمایانندهی خود در ارزشهای مبادلهای ــ و سرشت این کار را نمیپژوهد. بنابراین او عطف و پیوستگی این کار را به پول، یا این نکته را که این کار باید در پول تبلور یابد، نمیفهمد. از همینرو او به هیچروی پیوند بین تعّین ارزش مبادلهای کالا بهمیانجی زمان کار، و ضرورت پیشرویِ کالاها بهسوی شکلیابیِ پول را درک نمیکند. نظریهی غلطِ پول او، از همینروست. مسئلهی او پیشاپیش و از همان آغاز، فقط مقدار ارزش است. بهعبارتی مسئلهاش ‹فقط› نسبت مقادیر ارزش کالاها به یکدیگر است، همانند رابطهی کمیتهایی از کار که برای تولید آنها ضروری است. نقطهی عزیمت ریکاردو این است. او آ. اسمیت را مؤکداً نقطهی عزیمت خود مینامد.
🔸 اینک، روش ریکاردو عزیمت از تعریف مقدار ارزش کالا بهمیانجی زمان کار، و پس از آن، پژوهش پیرامون این امر است که آیا بقیهی روابط اقتصادی و مقولهها با این تعریفِ ارزش متناقضاند یا نه، یا در چه دامنه یا مقیاسی آنرا دگرگون میسازند. میتوان در نخستین نگاه، هم حقانیت تاریخی این شیوهی رویکرد و ضرورت علمیاش را در تاریخ اقتصاد و هم همهنگام، نارسایی علمیاش را دید، نارساییای که خود را نه فقط در شیوهی بازنمایی (بهلحاظ صوری)، مینمایاند، بلکه به نتایجی ناراست و کژراهکننده راه میبرد، زیرا از روی حلقههای واسطِ میانی میپَرَد و در صدد است بهشیوهای بیواسطه همنهشتیِ مقولههای اقتصادی را با یکدیگر اثبات کند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4ja
#کارل_مارکس #کمال_خسروی
#نظریههای_ارزش_اضافی
#ریکاردو #شکلهای_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ حقانیت تاریخی و کاستیهای شیوهی پژوهش او
🔹نظریههای ارزش اضافی ـ جلد دوم🔹
25 سپتامبر 2024
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
📝 توضیح مترجم: از ترجمهی کتاب نخست «نظریههایی پیرامون ارزش اضافی» پیشاپیش بخشهایی در «نقد» انتشار یافت. با آغاز ترجمهی کتاب دوم، از این پس و در جریان پیشرفت کار، بهطور پراکنده و گاهبهگاه، دستچینی از برخی فصلها یا بندهای کتاب که جذابیت و اهمیت استدلالهای نظری آنها بهویژه چشمگیر است، در «نقد» منتشر خواهد شد. نمونهی نخست بحثی پیرامون «پیششرطهای خطای رُدبرتوس در نظریهی رانت» بود. متن فوق، نمونهی دوم است.
🔸 ریکاردو برای تعیین ارزش نسبیِ (یا ارزش قابل مبادلهی) کالا از «کمیت کار» عزیمت میکند. (ما در پایان میتوانیم به بررسی معنای متفاوتی که ریکاردو مقولهی ارزش را بهکار میبرد، بپردازیم. نقد بیلی ‹به ریکاردو› و همهنگام کاستی دیدگاه ریکاردو بر همین معنا متکی است.) سرشت این «کار»، دقیقتر پژوهیده نمیشود. اگر دو کالا همارز باشند ــ یا در تناسب معینی همارز باشند، یا بهعبارت دیگر، بسته به کمیت «کار»ی که در آنها گنجیده است، مقادیر نابرابری باشند ــ با اینحال همچنین روشن است که آنها مادام که ارزشهای مبادلهایاند، بهلحاظ جوهر همساناند. جوهر آنها، کار است. از همینرو آنها «ارزش»اند. مقادیر آنها، بسته به اینکه دربردارندهی ‹سهم› بیشتری از این جوهر باشند، متفاوت است. اینک، ریکاردو پیکرهی این کار ــ ‹همانا› تعّین ویژهی کار، بهمثابهی کار آفرینندهی ارزش مبادلهای، یا کارِ بازنمایانندهی خود در ارزشهای مبادلهای ــ و سرشت این کار را نمیپژوهد. بنابراین او عطف و پیوستگی این کار را به پول، یا این نکته را که این کار باید در پول تبلور یابد، نمیفهمد. از همینرو او به هیچروی پیوند بین تعّین ارزش مبادلهای کالا بهمیانجی زمان کار، و ضرورت پیشرویِ کالاها بهسوی شکلیابیِ پول را درک نمیکند. نظریهی غلطِ پول او، از همینروست. مسئلهی او پیشاپیش و از همان آغاز، فقط مقدار ارزش است. بهعبارتی مسئلهاش ‹فقط› نسبت مقادیر ارزش کالاها به یکدیگر است، همانند رابطهی کمیتهایی از کار که برای تولید آنها ضروری است. نقطهی عزیمت ریکاردو این است. او آ. اسمیت را مؤکداً نقطهی عزیمت خود مینامد.
🔸 اینک، روش ریکاردو عزیمت از تعریف مقدار ارزش کالا بهمیانجی زمان کار، و پس از آن، پژوهش پیرامون این امر است که آیا بقیهی روابط اقتصادی و مقولهها با این تعریفِ ارزش متناقضاند یا نه، یا در چه دامنه یا مقیاسی آنرا دگرگون میسازند. میتوان در نخستین نگاه، هم حقانیت تاریخی این شیوهی رویکرد و ضرورت علمیاش را در تاریخ اقتصاد و هم همهنگام، نارسایی علمیاش را دید، نارساییای که خود را نه فقط در شیوهی بازنمایی (بهلحاظ صوری)، مینمایاند، بلکه به نتایجی ناراست و کژراهکننده راه میبرد، زیرا از روی حلقههای واسطِ میانی میپَرَد و در صدد است بهشیوهای بیواسطه همنهشتیِ مقولههای اقتصادی را با یکدیگر اثبات کند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4ja
#کارل_مارکس #کمال_خسروی
#نظریههای_ارزش_اضافی
#ریکاردو #شکلهای_ارزش
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ریکاردو، ارزش و زمان کار
حقانیت تاریخی و کاستیهای شیوهی پژوهش او نوشتهی: کارل مارکس ترجمهی: کمال خسروی ریکاردو برای تعیین ارزش نسبیِ کالا از «کمیت کار» عزیمت میکند. او پیکرهی این کار و سرشت این کار را نمیپژوهد. بناب…
▫️ امپریالیسم قدیمی و جدید:
▫️ نظری دربارهی امپریالیسم جدید دیوید هاروی و امپراتوری سرمایه الن میکسینزوود
2 اکتبر 2024
نوشتهی: باب سوتکلیف
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 تنها چند سال پس از آن که پرابات پاتنایک به نحو خاطرهبرانگیزی از ناپدید شدن امپریالیسم از نوشتههای چپ شکایت کرد، امپریالیسم ناگهان به کلمهای در فهرستهای همگان تبدیل شد. وبسایتی که ادعا میکند بزرگترین کتابفروشی جهان (ضد اتحادیه) است، در پاسخ به جستوجویی در عنوان کتابها برای «امپریالیسم»، 23519 کتاب (و با کمال تعجب در صدر آن کتاب وی آی لنین)، کتاب در گروه بازیهای ویدیویی و حتی 6 کتاب در گروه «خانه و باغ»؛ «هژمونی» با 23757 کتاب، در صدر آن کتابی از نوام چامسکی؛ «امپراتوری» با 78303 کتاب، در صدر آن نایل فرگوسن، ارائه کرد. در حالی که در فهرست جستوجو برای کتابهایی که جهانی شدن، کلمهی پرطرفدار دههی 1990، در عنوان آنها باشد، فقط 18120 کتاب ارائه شد که کتاب جادیش باگواتی در صدر آن بود. به این آمار تعداد بیشماری مقاله اضافه کنید تا پیچیدگی در ارائهی راهنمایی برای اندیشهی معاصر دربارهی امپریالیسم و مفاهیم مرتبط را دریابید.
🔸 این سیل را معادل سیاسی و ایدئولوژیکی توفانی تمام عیار ایجاد کرده است: بسیاری از نیروها در یک زمان و مکان بر هم منطبق میشوند تا حداکثر تأثیر ممکن را ایجاد کنند. یکی از این مولفهها این واقعیت است که امپریالیسم دیگر همیشه جنایتی تلقی نمیشود که دشمنان انجام میدهند. برخی از نویسندگان شروع به پذیرش امپریالیسم و حتی تجلیل از آن کردهاند، بنابراین اکنون جستوجوی کتاب شامل آثاری به نفع امپریالیسم و همچنین آثاری علیه امپریالیسم است. دوم، در نتیجه، این اصطلاح به اصطلاحی تبدیل شده است که دیگر کاربرانش را مارکسیست نمیداند. سوم، تعدادی از نویسندگان، از جمله برخی مارکسیستها، به شکلی تحریکآمیز این ایده را مطرح میکنند که امپریالیسم پایان یافته و ما به جای دیگری رسیدهایم. امپراتوری «هارت و نگری»، پرفروشترین کتاب مارکسیستی دوران مدرن، این بحث را مطرح میکند. چهارم، تا حدی در واکنش به این موضوع، بسیاری دوباره تاکید کردهاند که این هیولا نه تنها زنده است، بلکه جهان را با خطرهای جدیدی تهدید میکند. و در میان دستهی اخیر، تعدادی تلاش میکنند ببینند چه چیز وضعیت کنونی جهان جدید است و بررسی کنند که چگونه نظریههای تاریخی-ماتریالیستی و مرتبط با آن میتوانند به تحلیل آن و در نهایت مبارزه با آن کمک کنند. این مقاله نظری است بر دو تلاش اخیر از دیوید هاروی و الن میکسینزوود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4jL
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #الن_میکسینزوود
#امپریالیسم_جدید #امپراتوری_سرمایه
#باب_سوتکلیف #دلشاد_عبادی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نظری دربارهی امپریالیسم جدید دیوید هاروی و امپراتوری سرمایه الن میکسینزوود
2 اکتبر 2024
نوشتهی: باب سوتکلیف
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 تنها چند سال پس از آن که پرابات پاتنایک به نحو خاطرهبرانگیزی از ناپدید شدن امپریالیسم از نوشتههای چپ شکایت کرد، امپریالیسم ناگهان به کلمهای در فهرستهای همگان تبدیل شد. وبسایتی که ادعا میکند بزرگترین کتابفروشی جهان (ضد اتحادیه) است، در پاسخ به جستوجویی در عنوان کتابها برای «امپریالیسم»، 23519 کتاب (و با کمال تعجب در صدر آن کتاب وی آی لنین)، کتاب در گروه بازیهای ویدیویی و حتی 6 کتاب در گروه «خانه و باغ»؛ «هژمونی» با 23757 کتاب، در صدر آن کتابی از نوام چامسکی؛ «امپراتوری» با 78303 کتاب، در صدر آن نایل فرگوسن، ارائه کرد. در حالی که در فهرست جستوجو برای کتابهایی که جهانی شدن، کلمهی پرطرفدار دههی 1990، در عنوان آنها باشد، فقط 18120 کتاب ارائه شد که کتاب جادیش باگواتی در صدر آن بود. به این آمار تعداد بیشماری مقاله اضافه کنید تا پیچیدگی در ارائهی راهنمایی برای اندیشهی معاصر دربارهی امپریالیسم و مفاهیم مرتبط را دریابید.
🔸 این سیل را معادل سیاسی و ایدئولوژیکی توفانی تمام عیار ایجاد کرده است: بسیاری از نیروها در یک زمان و مکان بر هم منطبق میشوند تا حداکثر تأثیر ممکن را ایجاد کنند. یکی از این مولفهها این واقعیت است که امپریالیسم دیگر همیشه جنایتی تلقی نمیشود که دشمنان انجام میدهند. برخی از نویسندگان شروع به پذیرش امپریالیسم و حتی تجلیل از آن کردهاند، بنابراین اکنون جستوجوی کتاب شامل آثاری به نفع امپریالیسم و همچنین آثاری علیه امپریالیسم است. دوم، در نتیجه، این اصطلاح به اصطلاحی تبدیل شده است که دیگر کاربرانش را مارکسیست نمیداند. سوم، تعدادی از نویسندگان، از جمله برخی مارکسیستها، به شکلی تحریکآمیز این ایده را مطرح میکنند که امپریالیسم پایان یافته و ما به جای دیگری رسیدهایم. امپراتوری «هارت و نگری»، پرفروشترین کتاب مارکسیستی دوران مدرن، این بحث را مطرح میکند. چهارم، تا حدی در واکنش به این موضوع، بسیاری دوباره تاکید کردهاند که این هیولا نه تنها زنده است، بلکه جهان را با خطرهای جدیدی تهدید میکند. و در میان دستهی اخیر، تعدادی تلاش میکنند ببینند چه چیز وضعیت کنونی جهان جدید است و بررسی کنند که چگونه نظریههای تاریخی-ماتریالیستی و مرتبط با آن میتوانند به تحلیل آن و در نهایت مبارزه با آن کمک کنند. این مقاله نظری است بر دو تلاش اخیر از دیوید هاروی و الن میکسینزوود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4jL
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #الن_میکسینزوود
#امپریالیسم_جدید #امپراتوری_سرمایه
#باب_سوتکلیف #دلشاد_عبادی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپریالیسم قدیمی و جدید
نظری درباره امپریالیسم جدید دیوید هاروی و امپراتوری سرمایه الن میکسینزوود نوشتهی: باب سوتکلیف ترجمهی: دلشاد عبادی به نظر من، برای پیشرفت نظریهی امپریالیسم در دورهای از تغییرهای حاد و احتمالاً…
▫️ پیرامون فروپاشی جوامع نوع شوروی
9 اکتبر 2024
نوشتهی: کمال خسروی
📝 توضیح «نقد»: این نوشته نخستین بار در شمارهی ششم نشریهی «نقد»، آذرماه 1370 (دسامبر 1991)، انتشار یافت.
🔸 چپ رادیکال مسلماً نه در پایکوبی تلویزیونهای بورژوازی برای نمایش مکرر صحنهی فروکشیدن مجسمههای لنین شریک است و نه در اندوه تراژیک متولیان و ریزهخوارانی که بر گِرد این تندیسها ضریح امامزادههای نانآور خود را بر پا کرده بودند و اکنون سرشکسته و پریشان یا راه انتحار را پیشه میکنند و یا بوسه بر آستان سرمایه میزنند. اما زمینلرزهای اجتماعی و تاریخی که این بناهای سستبنیاد را به لرزه درآورده و تاب استواری تندیسهای تنومند را از آنها ستانده است، زمین را زیر پای چپ رادیکال نیز به تکان واداشته است؛ آنچنان که چپ نمیتواند بر سکویی استوار بایستد و با غول پلیدی که شادمان و پایکوبان هاضمهی خود را برای بلعیدن بخش عظیمی از نیروی کار انسانی آماده میکند، به مقابله برخیزد: چپ در مفصل بحران تئوری انتقادی و بحران چشمانداز تاریخیِ رهایی انسان در برزخ ایستاده است.
🔸 این برزخ، اما تنها معضل گروه کوچک روشنفکرانی نیست که در فاصلهی رؤیا و بیداری، در شکاف بین ایدههای مبهمِ تحققْ نایافته و واقعیت خشک و زمخت هستیپذیرفته، تقلا میکنند. این برزخ همانا، بازتاب موقعیت عینی و اجتماعی طبقهای است که در فاصلهی نخستین تجربهی شکستخوردهی خویش و چشمانداز بلاواسطهی اسارت و استثماری قدیمی، بیچاره و درمانده ایستاده است. همچنین، بازتاب جایگاه اجتماعی طبقهای است که در فاصلهی آرمانی گویی بربادرفته و تداوم استثماری روزمره، شاهد و ناظر گنگ رویدادهای شتابان است.
🔸 چپ از یکسو در منگنهی فشاری مضاعف است؛ زیرا هم شرایط عینی زندگیاش لحظه به لحظه سختتر میشوند و هم شُمار وظایف دشواری که پیشِ رو دارد، بیش از پیش افزایش مییابند. از سوی دیگر، اگر این موقعیت تاریخیِ تازه را در پرتو منطق تحول تاریخی بنگریم، میبینیم که فشارهای اقتصادی و اجتماعی بهطور عینی، و فشارهای سیاسی و ایدئولوژیک بهطور ذهنی، تاریخاً و منطقاً امکان گشایش نوینی را نوید میدهند. چپ باید این موقعیت و این وظایف را جدی بگیرد.
🔸 بزرگترین خطری که چپ رادیکال را دستکم در زمینهی فعالت تئوریکش تهدید میکند، دستْ شستن از فعالیت انتقادی از ترس همراستا شدن با موج تهاجم ایدئولوژیک بورژوازی است. چپ رادیکال حتی یک لحظه هم نباید در تلاش خود برای تدوین یک تئوری انتقادی دربارهی جامعه، برای جستجوی راهها و شیوههای سرنگونی وضع موجود، برای تدوین خطوط کلی یا حوزهی مسائل جامعهای عاری از سلطه، برای تحلیل و نقد تئوری مارکس، تحلیل و نقد جریانهای گوناگون درون جنبش کارگری و انقلابی، نقد و تحلیل فرآیند شکلگیری جوامع نوع شوروی و علل فروپاشی آنها از پای بنشیند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4kv
#کمال_خسروی #تئوری_انتقادی #جوامع_نوع_شوروی #چپ_رادیکال
👇🏽
🖋@naghd_com
9 اکتبر 2024
نوشتهی: کمال خسروی
📝 توضیح «نقد»: این نوشته نخستین بار در شمارهی ششم نشریهی «نقد»، آذرماه 1370 (دسامبر 1991)، انتشار یافت.
🔸 چپ رادیکال مسلماً نه در پایکوبی تلویزیونهای بورژوازی برای نمایش مکرر صحنهی فروکشیدن مجسمههای لنین شریک است و نه در اندوه تراژیک متولیان و ریزهخوارانی که بر گِرد این تندیسها ضریح امامزادههای نانآور خود را بر پا کرده بودند و اکنون سرشکسته و پریشان یا راه انتحار را پیشه میکنند و یا بوسه بر آستان سرمایه میزنند. اما زمینلرزهای اجتماعی و تاریخی که این بناهای سستبنیاد را به لرزه درآورده و تاب استواری تندیسهای تنومند را از آنها ستانده است، زمین را زیر پای چپ رادیکال نیز به تکان واداشته است؛ آنچنان که چپ نمیتواند بر سکویی استوار بایستد و با غول پلیدی که شادمان و پایکوبان هاضمهی خود را برای بلعیدن بخش عظیمی از نیروی کار انسانی آماده میکند، به مقابله برخیزد: چپ در مفصل بحران تئوری انتقادی و بحران چشمانداز تاریخیِ رهایی انسان در برزخ ایستاده است.
🔸 این برزخ، اما تنها معضل گروه کوچک روشنفکرانی نیست که در فاصلهی رؤیا و بیداری، در شکاف بین ایدههای مبهمِ تحققْ نایافته و واقعیت خشک و زمخت هستیپذیرفته، تقلا میکنند. این برزخ همانا، بازتاب موقعیت عینی و اجتماعی طبقهای است که در فاصلهی نخستین تجربهی شکستخوردهی خویش و چشمانداز بلاواسطهی اسارت و استثماری قدیمی، بیچاره و درمانده ایستاده است. همچنین، بازتاب جایگاه اجتماعی طبقهای است که در فاصلهی آرمانی گویی بربادرفته و تداوم استثماری روزمره، شاهد و ناظر گنگ رویدادهای شتابان است.
🔸 چپ از یکسو در منگنهی فشاری مضاعف است؛ زیرا هم شرایط عینی زندگیاش لحظه به لحظه سختتر میشوند و هم شُمار وظایف دشواری که پیشِ رو دارد، بیش از پیش افزایش مییابند. از سوی دیگر، اگر این موقعیت تاریخیِ تازه را در پرتو منطق تحول تاریخی بنگریم، میبینیم که فشارهای اقتصادی و اجتماعی بهطور عینی، و فشارهای سیاسی و ایدئولوژیک بهطور ذهنی، تاریخاً و منطقاً امکان گشایش نوینی را نوید میدهند. چپ باید این موقعیت و این وظایف را جدی بگیرد.
🔸 بزرگترین خطری که چپ رادیکال را دستکم در زمینهی فعالت تئوریکش تهدید میکند، دستْ شستن از فعالیت انتقادی از ترس همراستا شدن با موج تهاجم ایدئولوژیک بورژوازی است. چپ رادیکال حتی یک لحظه هم نباید در تلاش خود برای تدوین یک تئوری انتقادی دربارهی جامعه، برای جستجوی راهها و شیوههای سرنگونی وضع موجود، برای تدوین خطوط کلی یا حوزهی مسائل جامعهای عاری از سلطه، برای تحلیل و نقد تئوری مارکس، تحلیل و نقد جریانهای گوناگون درون جنبش کارگری و انقلابی، نقد و تحلیل فرآیند شکلگیری جوامع نوع شوروی و علل فروپاشی آنها از پای بنشیند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4kv
#کمال_خسروی #تئوری_انتقادی #جوامع_نوع_شوروی #چپ_رادیکال
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون فروپاشی جوامع نوع شوروی
نوشتهی: کمال خسروی چپ رادیکال حتی یک لحظه هم نباید در تلاش خود برای تدوین یک تئوری انتقادی دربارهی جامعه، برای جستجوی راهها و شیوههای سرنگونی وضع موجود، برای تدوین خطوط کلی یا حوزهی مسائل جامع…
▫️ حقیقتی جهانشمول
20 اکتبر 2024
نوشتهی: ن. ناجی
🔸 شاید این منطقِ پرورانده و رایج را شنیده باشید که ذات دیکتاتوری و استبدادْ باور به حقیقتی است یگانه، یا تکینگی حقیقت ایجاب میکند که هر دگر اندیشهای را ناراست و ناحق بدانیم و شایستهی تاراندن و سرکوب. کثرتباوریْ حاصلِ این خواستِ دوری جستن از ذات یگانهی حقیقتْ و دیکتاتورپرور است و نسخهپیچی آن همانا تعامل و گنجانده شدن. اما کثرتباوری همهنگام در عمل از رویکرد طبقاتی میپرهیزد و هیبتی «مجرد» و به اصطلاح «فراجناحی»، یا «ملی» پیشه میکند و عملاً پیگیری حقیقت یا بهترین توضیح ممکن را وا مینهد و به سادهترین امکان یا «در دسترسترین» راه برای ذهن و شعور تن میدهد و حقیقت را در پیشگاه امکانِ «قابلدسترس» فدا میکند.
🔸 اساساً فهم رایج و روزمره از مدنیت، آزادی، فردیت و عدالت در قالب همین منطق و روایت شکل گرفته و عادی شده است: نمونهی بارز آنْ یگانه روایت بینالمللی تبیین و توصیف جهانشمول از حقوق «بشر» است که تصویب و پذیرفته و باور شده و به زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است. تک حقیقتی یگانه ــ حقیقتی «جهانشمول» ــ نقضغرض یا مصادرهی حقیقت به میل؟
🔸 حقیقتی واحد و جهانشمول در پس پشت این همه گونهگونگی و «کثرتباوری» فعال است که در بازارْ چکوچانهزدن بر سر قیمت در زندگی روزمرهی انسانها را «منطقی» و عادیسازی کرده است. اما چکوچانه زدن بر سر این مرزها و مقولات ساختهشده و موروثی را بیهوده و خارج از حوصلهی تاریخی جلوه میدهد، پس منطقاً بحث موقوف است و این «ناگفته» یا پوشیدهمانده هیچ ربطی هم به بند اول این نوشتار ندارد. زیرا دموکراسی است و بازار آزاد ــ نه دیکتاتوری سرمایه؛ اقتصادی است طبیعی ــ نه «دستوری». پس آن روی سکه آزادی است، جایگرفته در زبان. چنانچه حتی در موسیقی اعتراضیْ اقتصاد باید «آزاد» باشد (کار که اندازه گرفته و پرداخت شده ــ چه مولدش وچه نامولدش)؛ و اگر چنین نباشد «دستوری» است و غلط! اساساً یگانه فهم واحد و جهانشمول از «اقتصاد» و بازار «آزاد» همان عمود خیمهی فهم از آزادی و دموکراسی نیز هست.
🔸 در همین راستا، رفیقانه یا حکیمانه ــ در هر دو صورت مسیحوار ــ در پرهیز از «قضاوت» اندرز و تذکر میدهند. چرا؟ چون «حقیقتی جهانشمول وجود ندارد که بر اساس آن بتوان به قضاوت نشست.» پس به زبان «بیزبانی» و به روایت ایدئولوژی مدعی ناایدئولوژی، «عقل و خرد» منطقاً حکم میکند که باید «فراجناحی» بود! یعنی هستی را آنگونه که «هست»، آنگونه که روایت شده و میشود، بدون قضاوت باید پذیرفت. زندگی همین است که هست. قدر نعمت را بدان. خوشرو و پذیرا باش. با زندگی بساز؛ این سازشْ بنمایهی «آسایش» زندگی است و به غیر از این فرسایش. چکوچانهی بیاساس و بیهوده. پس منطق فقط عقل پذیرش یا همان آرامش است ــ بر هم نزدن «صلح» و کنارآمدنی شایسته و بایسته. و این خود یکی از راههایی است که سلطهی حاکم و باور رایجْ نسل به نسل و دهان به دهان و سینه به سینهْ تداوم مییابد، بازتولید و پایدار میشود، همچون سنت...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4lJ
#ن_ناجی #کثرتباوری #نقد #حقوق_بشر #حقیقت_جهانشمول
👇🏽
🖋@naghd_com
20 اکتبر 2024
نوشتهی: ن. ناجی
🔸 شاید این منطقِ پرورانده و رایج را شنیده باشید که ذات دیکتاتوری و استبدادْ باور به حقیقتی است یگانه، یا تکینگی حقیقت ایجاب میکند که هر دگر اندیشهای را ناراست و ناحق بدانیم و شایستهی تاراندن و سرکوب. کثرتباوریْ حاصلِ این خواستِ دوری جستن از ذات یگانهی حقیقتْ و دیکتاتورپرور است و نسخهپیچی آن همانا تعامل و گنجانده شدن. اما کثرتباوری همهنگام در عمل از رویکرد طبقاتی میپرهیزد و هیبتی «مجرد» و به اصطلاح «فراجناحی»، یا «ملی» پیشه میکند و عملاً پیگیری حقیقت یا بهترین توضیح ممکن را وا مینهد و به سادهترین امکان یا «در دسترسترین» راه برای ذهن و شعور تن میدهد و حقیقت را در پیشگاه امکانِ «قابلدسترس» فدا میکند.
🔸 اساساً فهم رایج و روزمره از مدنیت، آزادی، فردیت و عدالت در قالب همین منطق و روایت شکل گرفته و عادی شده است: نمونهی بارز آنْ یگانه روایت بینالمللی تبیین و توصیف جهانشمول از حقوق «بشر» است که تصویب و پذیرفته و باور شده و به زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است. تک حقیقتی یگانه ــ حقیقتی «جهانشمول» ــ نقضغرض یا مصادرهی حقیقت به میل؟
🔸 حقیقتی واحد و جهانشمول در پس پشت این همه گونهگونگی و «کثرتباوری» فعال است که در بازارْ چکوچانهزدن بر سر قیمت در زندگی روزمرهی انسانها را «منطقی» و عادیسازی کرده است. اما چکوچانه زدن بر سر این مرزها و مقولات ساختهشده و موروثی را بیهوده و خارج از حوصلهی تاریخی جلوه میدهد، پس منطقاً بحث موقوف است و این «ناگفته» یا پوشیدهمانده هیچ ربطی هم به بند اول این نوشتار ندارد. زیرا دموکراسی است و بازار آزاد ــ نه دیکتاتوری سرمایه؛ اقتصادی است طبیعی ــ نه «دستوری». پس آن روی سکه آزادی است، جایگرفته در زبان. چنانچه حتی در موسیقی اعتراضیْ اقتصاد باید «آزاد» باشد (کار که اندازه گرفته و پرداخت شده ــ چه مولدش وچه نامولدش)؛ و اگر چنین نباشد «دستوری» است و غلط! اساساً یگانه فهم واحد و جهانشمول از «اقتصاد» و بازار «آزاد» همان عمود خیمهی فهم از آزادی و دموکراسی نیز هست.
🔸 در همین راستا، رفیقانه یا حکیمانه ــ در هر دو صورت مسیحوار ــ در پرهیز از «قضاوت» اندرز و تذکر میدهند. چرا؟ چون «حقیقتی جهانشمول وجود ندارد که بر اساس آن بتوان به قضاوت نشست.» پس به زبان «بیزبانی» و به روایت ایدئولوژی مدعی ناایدئولوژی، «عقل و خرد» منطقاً حکم میکند که باید «فراجناحی» بود! یعنی هستی را آنگونه که «هست»، آنگونه که روایت شده و میشود، بدون قضاوت باید پذیرفت. زندگی همین است که هست. قدر نعمت را بدان. خوشرو و پذیرا باش. با زندگی بساز؛ این سازشْ بنمایهی «آسایش» زندگی است و به غیر از این فرسایش. چکوچانهی بیاساس و بیهوده. پس منطق فقط عقل پذیرش یا همان آرامش است ــ بر هم نزدن «صلح» و کنارآمدنی شایسته و بایسته. و این خود یکی از راههایی است که سلطهی حاکم و باور رایجْ نسل به نسل و دهان به دهان و سینه به سینهْ تداوم مییابد، بازتولید و پایدار میشود، همچون سنت...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4lJ
#ن_ناجی #کثرتباوری #نقد #حقوق_بشر #حقیقت_جهانشمول
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
حقیقتی جهانشمول
نوشتهی: ن. ناجی کثرتباوریْ حاصلِ خواستِ دوری جستن از ذات یگانهی حقیقتْ و دیکتاتورپرور است و نسخهپیچی آن همانا تعامل و گنجانده شدن. اما کثرتباوری همهنگام در عمل از رویکرد طبقاتی میپرهیزد و ه…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ فلسفهی خداناباوری
23 اکتبر 2024
اِما گلدمن
ترجمهی: آرش سیفی
🔸 اما گلدمن، یکی از جسورترین و برجستهترین چهرههای جنبش آنارشیستی و آزادیخواه قرن بیستم بود. او که در روسیهی تزاری (شهر کونو یا کاوناس که امروزه بخشی از لیتوانی است) بهدنیا آمد و در آمریکا به بلوغ فکری رسید، زندگیاش را وقف مبارزه علیه هر شکلی از ستم، استثمار، تبعیض و سرکوب کرد. گلدمن از همان ابتدا، بهویژه پس از مواجهه با نابرابریها و بیعدالتیهای سرمایهداری در آمریکا، به کنشگری بیباک تبدیل شد که نه تنها علیه استبداد سیاسی، بلکه علیه هر شکلی از تبعیض و خشونت دولتی، نظام سرمایهداری، و نهاد مذهب بهعنوان ابزاری برای تسلط بر تودهها فعالیت میکرد. او همچنین با سخنرانیهای آتشین و مقالات بیپردهاش، به الهامبخشی بزرگ برای بسیاری از کارگران، زنان و ستمدیدگان جهان تبدیل شد.
🔸 ایدهی ترجمهی فلسفهی خداناباوری نوشتهی گلدمن، در راستای دامن زدن به یکی از مهمترین مباحث فکری پیش رو، یعنی رابطهی میان دین، آزادی و رهایی انسان شکل گرفت. گلدمن در این اثر به بررسی ریشههای خداپرستی و کارکردهای آن در نظامهای قدرت میپردازد و استدلال میکند که دین، همچون فقر و جهل، بهعنوان ابزاری برای تسلط بر تودهها به کار گرفته شده است. از دیدگاه او، دین نه تنها توجیهکنندهی سلطهی سیاسی و اقتصادی بلکه بازتولیدکنندهی آن است.
🔸 نقد مارکسیستیِ دین عموماً بر رابطهی دیالکتیکی میان شرایط مادی و روبنای ایدئولوژی استوار است. کارل مارکس در تحلیل خود از دینْ آن را «افیون تودهها» مینامد و تأکید میکند که دین همچون سازوکاری تسلیبخش برای تخفیف رنجهای واقعی انسان در جوامعِ طبقاتی و نابرابر عمل میکند. مارکس، به ویژه در دورهی متأخر فکری خود، بر این باور بود که دین محصول شرایط مادی و اجتماعی است و با تغییر بنیادین این شرایط از طریق پراتیک اجتماعی، بهعنوان سازوکاری برای تسلی رنجهای اجتماعی به تدریج بیاهمیت میشود.
🔸 با این حال، گلدمن با رویکردی پیچیدهتر با انگارهی خدا و دین مواجه میشود. او با فرا رفتن از مارکس که اساساً دین را محصول شرایط مادی میدانست، به تعامل دوسویه میان ایدههای متافیزیکی و شرایط مادی اشاره میکند. او بر این باور است که هرچند عقل و علم بارها کابوس خداپرستی را از بین بردهاند، اما شرایط اجتماعی مانند فقر و ترس، دوباره این باورها را احیا میکنند. گلدمن از یک سو بر خودآگاهی انسانها تأکید میکند، که این شباهت زیادی به آرای لودویک فوئرباخ و هگلیهای چپ دارد، و از سوی دیگر به پیچیدگیهای مادی و اجتماعی که خداپرستی را احیا و بازتولید میکنند اشاره دارد. این تحلیل، جایی میان دیدگاههای فوئرباخ و ماتریالیسم تاریخی مارکس قرار میگیرد و تأکید دارد که هم ایدهها و هم شرایط مادی نقش مهمی در تعیین شرایط زیست و امکانات بندگی/رهایی انسانها دارند.
🔸 امروز در ایران، با توجه به سلطهی شوم و خونبار بنیادگرایی دینی و استبداد مذهبی، نقد دین بهعنوان یک ضرورت فکری و سیاسی مطرح است. شکی نیست که پس از سرنگونی رژیم تئوکراتیک و بنیادگرای جمهوری اسلامی، مسئلهی دین و خداپرستی در جامعهی آینده بهطور جدی مطرح و پروبلماتیزه خواهد شد. با توجه به تجربهی تاریخی کشورهایی که پس از سرنگونی نظامهای دینی با بحرانهای فکری و اجتماعی مواجه شدند، این پرسش که چگونه میتوان جامعهای سکولار و آزاد از سلطهی دینی ساخت، پرسشی بنیادین خواهد بود.
🔹 ترجمهی این مقاله از اما گلدمن را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mf
#اما_گلدمن #آرش_سیفی #خداناباوری #دین #ایدئولوژی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ فلسفهی خداناباوری
23 اکتبر 2024
اِما گلدمن
ترجمهی: آرش سیفی
🔸 اما گلدمن، یکی از جسورترین و برجستهترین چهرههای جنبش آنارشیستی و آزادیخواه قرن بیستم بود. او که در روسیهی تزاری (شهر کونو یا کاوناس که امروزه بخشی از لیتوانی است) بهدنیا آمد و در آمریکا به بلوغ فکری رسید، زندگیاش را وقف مبارزه علیه هر شکلی از ستم، استثمار، تبعیض و سرکوب کرد. گلدمن از همان ابتدا، بهویژه پس از مواجهه با نابرابریها و بیعدالتیهای سرمایهداری در آمریکا، به کنشگری بیباک تبدیل شد که نه تنها علیه استبداد سیاسی، بلکه علیه هر شکلی از تبعیض و خشونت دولتی، نظام سرمایهداری، و نهاد مذهب بهعنوان ابزاری برای تسلط بر تودهها فعالیت میکرد. او همچنین با سخنرانیهای آتشین و مقالات بیپردهاش، به الهامبخشی بزرگ برای بسیاری از کارگران، زنان و ستمدیدگان جهان تبدیل شد.
🔸 ایدهی ترجمهی فلسفهی خداناباوری نوشتهی گلدمن، در راستای دامن زدن به یکی از مهمترین مباحث فکری پیش رو، یعنی رابطهی میان دین، آزادی و رهایی انسان شکل گرفت. گلدمن در این اثر به بررسی ریشههای خداپرستی و کارکردهای آن در نظامهای قدرت میپردازد و استدلال میکند که دین، همچون فقر و جهل، بهعنوان ابزاری برای تسلط بر تودهها به کار گرفته شده است. از دیدگاه او، دین نه تنها توجیهکنندهی سلطهی سیاسی و اقتصادی بلکه بازتولیدکنندهی آن است.
🔸 نقد مارکسیستیِ دین عموماً بر رابطهی دیالکتیکی میان شرایط مادی و روبنای ایدئولوژی استوار است. کارل مارکس در تحلیل خود از دینْ آن را «افیون تودهها» مینامد و تأکید میکند که دین همچون سازوکاری تسلیبخش برای تخفیف رنجهای واقعی انسان در جوامعِ طبقاتی و نابرابر عمل میکند. مارکس، به ویژه در دورهی متأخر فکری خود، بر این باور بود که دین محصول شرایط مادی و اجتماعی است و با تغییر بنیادین این شرایط از طریق پراتیک اجتماعی، بهعنوان سازوکاری برای تسلی رنجهای اجتماعی به تدریج بیاهمیت میشود.
🔸 با این حال، گلدمن با رویکردی پیچیدهتر با انگارهی خدا و دین مواجه میشود. او با فرا رفتن از مارکس که اساساً دین را محصول شرایط مادی میدانست، به تعامل دوسویه میان ایدههای متافیزیکی و شرایط مادی اشاره میکند. او بر این باور است که هرچند عقل و علم بارها کابوس خداپرستی را از بین بردهاند، اما شرایط اجتماعی مانند فقر و ترس، دوباره این باورها را احیا میکنند. گلدمن از یک سو بر خودآگاهی انسانها تأکید میکند، که این شباهت زیادی به آرای لودویک فوئرباخ و هگلیهای چپ دارد، و از سوی دیگر به پیچیدگیهای مادی و اجتماعی که خداپرستی را احیا و بازتولید میکنند اشاره دارد. این تحلیل، جایی میان دیدگاههای فوئرباخ و ماتریالیسم تاریخی مارکس قرار میگیرد و تأکید دارد که هم ایدهها و هم شرایط مادی نقش مهمی در تعیین شرایط زیست و امکانات بندگی/رهایی انسانها دارند.
🔸 امروز در ایران، با توجه به سلطهی شوم و خونبار بنیادگرایی دینی و استبداد مذهبی، نقد دین بهعنوان یک ضرورت فکری و سیاسی مطرح است. شکی نیست که پس از سرنگونی رژیم تئوکراتیک و بنیادگرای جمهوری اسلامی، مسئلهی دین و خداپرستی در جامعهی آینده بهطور جدی مطرح و پروبلماتیزه خواهد شد. با توجه به تجربهی تاریخی کشورهایی که پس از سرنگونی نظامهای دینی با بحرانهای فکری و اجتماعی مواجه شدند، این پرسش که چگونه میتوان جامعهای سکولار و آزاد از سلطهی دینی ساخت، پرسشی بنیادین خواهد بود.
🔹 ترجمهی این مقاله از اما گلدمن را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mf
#اما_گلدمن #آرش_سیفی #خداناباوری #دین #ایدئولوژی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فلسفهی خداناباوری
نوشتهی: اِما گلدمن ترجمهی: آرش سیفی اِما گلدمن در این اثر به بررسی ریشههای خداپرستی و کارکردهای آن در نظامهای قدرت میپردازد و استدلال میکند که دین، همچون فقر و جهل، بهعنوان ابزاری برای تسلط…
▫️ «نظریهی بازتولید اجتماعی»، بازتولید اجتماعی و تولید خانگی
27 اکتبر 2024
نوشتهی: کریستین مونرو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی برای اینکه بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیرویکار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروریای که تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ایفا میکند. مدلی از تولید سرمایهداری ــ که در آن خانوارها، شرکتهای سرمایهداری و دولت به نهادههای سایر بخشها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعهی سرمایهداری متکیاند ــ نشان میدهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعهگانی» وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری با انباشت شکل میگیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیطزیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق میافتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینهها و منافع آن تولید.
🔸 آوردهی مهم تفکر مارکسیستی در پنج دههی گذشتهی این بینش بوده که خانوار نقشی جداییناپذیر در بازتولید جامعهی طبقاتی ایفا میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی جنبههایی از پژوهش فمینیسم مارکسیستی را برای نظریهپردازیِ مبارزهی طبقاتی در زمان معاصر ما وام میگیرد و بر موقعیت طبقهی کارگر و ظرفیت انقلابی افرادِ خارجِ از اقتصادِ «تولیدی» تأکید میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا در سالهای اخیر موضوعی بسیار قابلتوجه برای عموم و مورد علاقهی دانشگاه بوده است. با این حال، در تعریفِ مجدد «بازتولید اجتماعی» به معنای بازتولید کل جامعهی سرمایهداری که فقط بهمعنایِ بازتولید نیرویکار است، برداشت باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی دیگر بر رهیافتِ مرکزی فمینیسم مارکسیستی تاکید نمیکند ــ یعنی نقش ضروری تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ــ بنابراین ضرورت بحثِ علمی در مورد معانی چندگانهی «بازتولید» دوباره مطرح میشود.
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا نقدی از توزیع از دیدگاهی فراتاریخی از کار مولد و بازتولیدی ارائه میکند. آنچه در اینجا ارائه خواهم کرد، نقد جامعهی سرمایهداری از لحاظِ سازمان تولید و بازتولید است. در حالی که باتاچاریا برای کارِ درگیر در تولید و بازتولید ارزش قائل است، من با بسط رهیافت مارکس، که کارگر مولد بودن «بخت و اقبال نیست، بلکه مصیبت است» استدلال میکنم که همان مصیبت برای کارگران بازتولیدی نیز صادق است. از اینجا نتیجه میشود که حتی اگر برداشتِ باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی شرحی از بازتولید جامعهی سرمایهداری ارائه دهد ــ که او در جاهایی بدون تحلیلِ کامل به آن اشاره میکند ــ شرحی خواهد بود سطحی خواهد بود که در آن استثمار و سلطه نسبت به سازمان تولید و بازتولید، و فعالیتهای مربوط به آن امری فرعی و بیرونی است. مبنای بحث من در اینجا این دیدگاه است که استثمار و سلطه در سازمان و فرآیندهای تولید و بازتولیدِ سرمایهداری ذاتیاند، و بنابراین بازتولید جامعهی سرمایهداری با حفظ و تداومِ این شکلهای سازماندهی، بدون توجه به نرخ استثمار یا میزان بازتوزیع پیش میرود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mC
#کریستین_مونرو #فرزانه_راجی
#فمینیسم #فمینیسم_مارکسیستی #تولید_خانگی #بازتولید_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
27 اکتبر 2024
نوشتهی: کریستین مونرو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی برای اینکه بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیرویکار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروریای که تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ایفا میکند. مدلی از تولید سرمایهداری ــ که در آن خانوارها، شرکتهای سرمایهداری و دولت به نهادههای سایر بخشها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعهی سرمایهداری متکیاند ــ نشان میدهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعهگانی» وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعهی سرمایهداری با انباشت شکل میگیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیطزیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق میافتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینهها و منافع آن تولید.
🔸 آوردهی مهم تفکر مارکسیستی در پنج دههی گذشتهی این بینش بوده که خانوار نقشی جداییناپذیر در بازتولید جامعهی طبقاتی ایفا میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی جنبههایی از پژوهش فمینیسم مارکسیستی را برای نظریهپردازیِ مبارزهی طبقاتی در زمان معاصر ما وام میگیرد و بر موقعیت طبقهی کارگر و ظرفیت انقلابی افرادِ خارجِ از اقتصادِ «تولیدی» تأکید میکند. نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا در سالهای اخیر موضوعی بسیار قابلتوجه برای عموم و مورد علاقهی دانشگاه بوده است. با این حال، در تعریفِ مجدد «بازتولید اجتماعی» به معنای بازتولید کل جامعهی سرمایهداری که فقط بهمعنایِ بازتولید نیرویکار است، برداشت باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی دیگر بر رهیافتِ مرکزی فمینیسم مارکسیستی تاکید نمیکند ــ یعنی نقش ضروری تولید خانگی در بازتولید جامعهی سرمایهداری ــ بنابراین ضرورت بحثِ علمی در مورد معانی چندگانهی «بازتولید» دوباره مطرح میشود.
🔸 نظریهی بازتولید اجتماعی باتاچاریا نقدی از توزیع از دیدگاهی فراتاریخی از کار مولد و بازتولیدی ارائه میکند. آنچه در اینجا ارائه خواهم کرد، نقد جامعهی سرمایهداری از لحاظِ سازمان تولید و بازتولید است. در حالی که باتاچاریا برای کارِ درگیر در تولید و بازتولید ارزش قائل است، من با بسط رهیافت مارکس، که کارگر مولد بودن «بخت و اقبال نیست، بلکه مصیبت است» استدلال میکنم که همان مصیبت برای کارگران بازتولیدی نیز صادق است. از اینجا نتیجه میشود که حتی اگر برداشتِ باتاچاریا از نظریهی بازتولید اجتماعی شرحی از بازتولید جامعهی سرمایهداری ارائه دهد ــ که او در جاهایی بدون تحلیلِ کامل به آن اشاره میکند ــ شرحی خواهد بود سطحی خواهد بود که در آن استثمار و سلطه نسبت به سازمان تولید و بازتولید، و فعالیتهای مربوط به آن امری فرعی و بیرونی است. مبنای بحث من در اینجا این دیدگاه است که استثمار و سلطه در سازمان و فرآیندهای تولید و بازتولیدِ سرمایهداری ذاتیاند، و بنابراین بازتولید جامعهی سرمایهداری با حفظ و تداومِ این شکلهای سازماندهی، بدون توجه به نرخ استثمار یا میزان بازتوزیع پیش میرود.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4mC
#کریستین_مونرو #فرزانه_راجی
#فمینیسم #فمینیسم_مارکسیستی #تولید_خانگی #بازتولید_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«نظریهی بازتولید اجتماعی»
بازتولید اجتماعی و تولید خانگی نوشتهی: کریستین مونرو ترجمهی: فرزانه راجی این نقد از تولید ــ از جمله تولید خانگی ــ در سرمایهداری مجموعهای از پرسشها را برای تحقیق و استراتژیهایی برای ارتقای ش…
▫️ پاسخی به منتقدان
3 نوامبر 2024
نوشتهی الن میکسینزوود
ترجمهی: حسن مرتضوی
📝 توضیح نقد: با انتشار این مقاله، چهارمین بخش از پروژهی امپریالیسم به پایان میرسد که معطوف به بررسی نظرات اِلن میکسینزوود، بهویژه کتابش امپراتوری سرمایه و منتقدان آن بود. در مقالههای بخش بعدیْ آرا و نظرات مایکل هارت و آنتونیو نگری، بهویژه کتابشان امپراتوری و منتقدان آن بررسی میشود.
📝 الن وود در این مقاله به سمپوزیوم کتاب خود، امپراتوری سرمایه، با طرح دیدگاههایش دربارهی خاصبودگی سرمایهداری و امپریالیسم سرمایهدارانه، رابطهی بین سرمایهی جهانی و دولتهای سرزمینی، مفاهیم بغرنج «جهانیسازی» و «مالیگرایی» پاسخ میدهد. و اینکه درک ما از سرمایهداری چگونه بر برداشتمان از مبارزهی اپوزیسیون تأثیر میگذارد:
🔸 زمانی که منتقدان به شما مواضعی نسبت میدهند که مخالف آن چیزی است که باور دارید و بارها گفتهاید، همیشه گیجکننده است، نه ناراحتکننده. نمونههای برجستهای در این سمپوزیوم به چشم میخورد که با توجه به اینکه در چارچوب نقدهای جدی و نسبتاً دلسوزانه، هر چند شدید، مطرح میشوند، نظرگیرتر است.
🔸 اگر از من خواسته شود تا کارم را توصیف کنم، چه در امپراتوری سرمایه و چه تقریباً در همهی آثار دیگرم، در درجهی نخست باید بگویم که هدف آن جایگزین کردن رویکرد سنخشناختی با تأکید بر فرآیند تاریخی است؛ بهویژه تلاش برای شناسایی خاصبودگیهای سرمایهداری و دگرگونیهای اجتماعی، که آن را ایجاد کرد، و به پویش بسیار منحصربهفرد آن در مقایسه با همهی شکلها و فرآیندهای اجتماعی دیگر انجامید و شکلهای جدیدی از امپریالیسم را به وجود آورد که دقیقاً بر اساس «فرآیندهای اقتصادی کاملاً متفاوتی» هدایت میشوند.
🔸 مشکل این است که این منتقدان با عدسی خاصی به استدلالهای من نگاه میکنند. من این تحریف را اساساً ناشی از عدمدرک خاصبودگی سرمایهداری میدانم... مشکل این استدلالها این است که هیچ مفهوم خاصی از سرمایهداری در آنها وجود ندارد، هیچ نشانهای دیده نمیشود که سرمایهداری شکل اجتماعی تاریخی خاصی است و منطق نظاممند خود را دارد که آن را اساساً از سایر شکلهای اجتماعی متمایز میکند. همچنین بدان معناست که مسئلهی خاستگاهها بهسادگی نادیده گرفته میشوند، همانطور که بارها از سوی کسانی نادیده گرفته شده که سرمایهداری را صرفاً افزایش کمی فعالیتهای تجاری قدیمی میدانند. من صراحتاً اذعان میکنم که هیچ توافق کلی دربارهی معنای سرمایهداری یا پویشهای اساسی آن وجود ندارد. اما اگر هیچ توضیحی دربارهی خاصبودگی سرمایهداری ارائه ندهیم، نمیتوانیم دربارهی خاستگاه سرمایهداری سخن بگوییم؛ اگر ندانیم چه چیزی سرمایهداری را از غیرسرمایهداری متمایز میکند، چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که از منطق نظاممند غیرسرمایهداری به مجموعهی جدیدی از «قواعد بازتولید» سرمایهداری گذر کردهایم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4ny
#امپریالیسم #الن_میکسینزوود
#امپراتوری_سرمایه
#حسن_مرتضوی
👇🏽
🖋@naghd_com
3 نوامبر 2024
نوشتهی الن میکسینزوود
ترجمهی: حسن مرتضوی
📝 توضیح نقد: با انتشار این مقاله، چهارمین بخش از پروژهی امپریالیسم به پایان میرسد که معطوف به بررسی نظرات اِلن میکسینزوود، بهویژه کتابش امپراتوری سرمایه و منتقدان آن بود. در مقالههای بخش بعدیْ آرا و نظرات مایکل هارت و آنتونیو نگری، بهویژه کتابشان امپراتوری و منتقدان آن بررسی میشود.
📝 الن وود در این مقاله به سمپوزیوم کتاب خود، امپراتوری سرمایه، با طرح دیدگاههایش دربارهی خاصبودگی سرمایهداری و امپریالیسم سرمایهدارانه، رابطهی بین سرمایهی جهانی و دولتهای سرزمینی، مفاهیم بغرنج «جهانیسازی» و «مالیگرایی» پاسخ میدهد. و اینکه درک ما از سرمایهداری چگونه بر برداشتمان از مبارزهی اپوزیسیون تأثیر میگذارد:
🔸 زمانی که منتقدان به شما مواضعی نسبت میدهند که مخالف آن چیزی است که باور دارید و بارها گفتهاید، همیشه گیجکننده است، نه ناراحتکننده. نمونههای برجستهای در این سمپوزیوم به چشم میخورد که با توجه به اینکه در چارچوب نقدهای جدی و نسبتاً دلسوزانه، هر چند شدید، مطرح میشوند، نظرگیرتر است.
🔸 اگر از من خواسته شود تا کارم را توصیف کنم، چه در امپراتوری سرمایه و چه تقریباً در همهی آثار دیگرم، در درجهی نخست باید بگویم که هدف آن جایگزین کردن رویکرد سنخشناختی با تأکید بر فرآیند تاریخی است؛ بهویژه تلاش برای شناسایی خاصبودگیهای سرمایهداری و دگرگونیهای اجتماعی، که آن را ایجاد کرد، و به پویش بسیار منحصربهفرد آن در مقایسه با همهی شکلها و فرآیندهای اجتماعی دیگر انجامید و شکلهای جدیدی از امپریالیسم را به وجود آورد که دقیقاً بر اساس «فرآیندهای اقتصادی کاملاً متفاوتی» هدایت میشوند.
🔸 مشکل این است که این منتقدان با عدسی خاصی به استدلالهای من نگاه میکنند. من این تحریف را اساساً ناشی از عدمدرک خاصبودگی سرمایهداری میدانم... مشکل این استدلالها این است که هیچ مفهوم خاصی از سرمایهداری در آنها وجود ندارد، هیچ نشانهای دیده نمیشود که سرمایهداری شکل اجتماعی تاریخی خاصی است و منطق نظاممند خود را دارد که آن را اساساً از سایر شکلهای اجتماعی متمایز میکند. همچنین بدان معناست که مسئلهی خاستگاهها بهسادگی نادیده گرفته میشوند، همانطور که بارها از سوی کسانی نادیده گرفته شده که سرمایهداری را صرفاً افزایش کمی فعالیتهای تجاری قدیمی میدانند. من صراحتاً اذعان میکنم که هیچ توافق کلی دربارهی معنای سرمایهداری یا پویشهای اساسی آن وجود ندارد. اما اگر هیچ توضیحی دربارهی خاصبودگی سرمایهداری ارائه ندهیم، نمیتوانیم دربارهی خاستگاه سرمایهداری سخن بگوییم؛ اگر ندانیم چه چیزی سرمایهداری را از غیرسرمایهداری متمایز میکند، چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که از منطق نظاممند غیرسرمایهداری به مجموعهی جدیدی از «قواعد بازتولید» سرمایهداری گذر کردهایم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4ny
#امپریالیسم #الن_میکسینزوود
#امپراتوری_سرمایه
#حسن_مرتضوی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پاسخی به منتقدان
نوشتهی: الن میکسینزوود ترجمهی: حسن مرتضوی الن وود در این مقاله به سمپوزیوم کتاب خود، امپراتوری سرمایه، با طرح دیدگاههایش دربارهی خاصبودگی سرمایهداری و امپریالیسم سرمایهدارانه، رابطهی بین س…
▫️ سرمایه: فرآیند رابطهی اجتماعی
▫️ نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
جلسهی چهارم- «فصل سرمایه » (2)
10 نوامبر 2024
کمال خسروی
📝 توضیح نقد: پس از انتشار ترجمهی فارسی گروندریسه، کمال خسروی درسگفتارهایی را درباره این اثر آغاز کرد که متاسفانه به دلیل بروز بیماری او ادامه نیافتند. متن بازنوشت آخرین درسگفتار (بهمن 1400) اینک آمادهی انتشار است و ما به این امید که سلسلهی گفتارها ادامه یابد، آن را در اختیار خوانندگان میگذاریم.
🔸 در مقایسه بین «کار مزدی و سرمایه» و کاپیتال جلد سوم، عناصر اصلی در تعریف سرمایه بهمثابهی رابطهای اجتماعی، در هر دو منبع مشترک است، اما لحن و تأکید بر هرکدام از این عناصر، بهنحوی متفاوت گذاشتهشده است. در «کار مزدی و سرمایه»، تأکید بیشتر بر امر وارونگیِ این رابطه است، و در جلد سوم سرمایه و در سراسر کاپیتال بهطور کلی، تأکید بر هویت محصول کار در یک دورهی اجتماعی معین بهمثابهی ارزش است.
🔸 ما در گروندریسه، در واقع با حضور هردو تأکید بر عناصر اصلی در تعریف سرمایه مواجه هستیم، اما با این امکان و موقعیت که ــ یعنی امکان حضور در اتاق فکر مارکس ــ به وجهی تفصیلیتر با این دو جنبه روبهرو هستیم و عنصر یاریدهنده در اینجا برای فهم بهتر ایندو جنبه، واردکردنِ مشخصهی دیگری، یعنی مقولهی فرآیند است. مارکس در ص 191/190 میگوید: عدهای سرمایه را بهمثابهی یک چیز میفهمند و نه یک رابطه. بعد به توضیح نظر خود و تعریف سرمایه میپردازد و سه نکته، در این تعریف ذکر میکند. ما در بحث امروز جا به جا به این سه نکته برمیگردیم و بر ویژگیهای گروندریسه تأکید میکنیم. یکی) اینکه میگوید برای تعریف سرمایه، خودِ سرمایه پیشفرض گرفته میشود؛ ــ توضیح مارکس در اینجا، برای استدلال این نکته، کمک چندانی نمیکند، هرچند دلیل اصلی در همین نکته نهفته است ــ و میگوید: «زیرا سود عبارتست از رابطهی معین سود با خودِ سرمایه» (ص 191)، یعنی در سود، خودِ سرمایه، پیشفرض گرفته میشود. دوم)، سرمایه یک رابطهی ساده نیست، بلکه یک فرآیند است. و سوم) سرمایه باید در همهی لحظات و وجوه وجودی خود، همیشه سرمایه باقی بماند. یعنی در طول این فرآیند، علیرغم دگردیسیها، تعینهای شکلی گوناگون، کماکان سرمایه باقی میماند. این، سه نکتهایست که مارکس عجالتاً برای ورود به مبحث سرمایه عنوان میکند.
🔸 پس در گروندریسه تأکید مارکس هم بر [اول] وارونگیست، و هم بر سرمایه، بهمثابهی [دوم] مجموعهای از ارزشها ــ سرمایه، به این دلیل، یک رابطهی اجتماعیست، چراکه تبلور ارزش است ــ و، سومین نکته و مهمتر، اینکه سرمایه یک فرآیند است و این فرآیند چیزی نیست جز فرآیند ارزشآفرینی و ارزشافزایی. برای ورود به روند استدلال مارکس، باید ببینیم که منظور او از اینکه سرمایه، خود را پیشفرض میگیرد، چیست؟ و چرا سود را ناشی از رابطهی سرمایه با سرمایه میداند؟...
🔹 متن کامل این درسگفتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4oi
📌جلسات پیشین:
▫️جلسهی اول: «فصل پول»
▫️جلسهی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه
▫️جلسهی سوم – تعیّنِ شکلی و دامنهی تجرید- فصل سرمایه (1)
#گروندریسه #کمال_خسروی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه
جلسهی چهارم- «فصل سرمایه » (2)
10 نوامبر 2024
کمال خسروی
📝 توضیح نقد: پس از انتشار ترجمهی فارسی گروندریسه، کمال خسروی درسگفتارهایی را درباره این اثر آغاز کرد که متاسفانه به دلیل بروز بیماری او ادامه نیافتند. متن بازنوشت آخرین درسگفتار (بهمن 1400) اینک آمادهی انتشار است و ما به این امید که سلسلهی گفتارها ادامه یابد، آن را در اختیار خوانندگان میگذاریم.
🔸 در مقایسه بین «کار مزدی و سرمایه» و کاپیتال جلد سوم، عناصر اصلی در تعریف سرمایه بهمثابهی رابطهای اجتماعی، در هر دو منبع مشترک است، اما لحن و تأکید بر هرکدام از این عناصر، بهنحوی متفاوت گذاشتهشده است. در «کار مزدی و سرمایه»، تأکید بیشتر بر امر وارونگیِ این رابطه است، و در جلد سوم سرمایه و در سراسر کاپیتال بهطور کلی، تأکید بر هویت محصول کار در یک دورهی اجتماعی معین بهمثابهی ارزش است.
🔸 ما در گروندریسه، در واقع با حضور هردو تأکید بر عناصر اصلی در تعریف سرمایه مواجه هستیم، اما با این امکان و موقعیت که ــ یعنی امکان حضور در اتاق فکر مارکس ــ به وجهی تفصیلیتر با این دو جنبه روبهرو هستیم و عنصر یاریدهنده در اینجا برای فهم بهتر ایندو جنبه، واردکردنِ مشخصهی دیگری، یعنی مقولهی فرآیند است. مارکس در ص 191/190 میگوید: عدهای سرمایه را بهمثابهی یک چیز میفهمند و نه یک رابطه. بعد به توضیح نظر خود و تعریف سرمایه میپردازد و سه نکته، در این تعریف ذکر میکند. ما در بحث امروز جا به جا به این سه نکته برمیگردیم و بر ویژگیهای گروندریسه تأکید میکنیم. یکی) اینکه میگوید برای تعریف سرمایه، خودِ سرمایه پیشفرض گرفته میشود؛ ــ توضیح مارکس در اینجا، برای استدلال این نکته، کمک چندانی نمیکند، هرچند دلیل اصلی در همین نکته نهفته است ــ و میگوید: «زیرا سود عبارتست از رابطهی معین سود با خودِ سرمایه» (ص 191)، یعنی در سود، خودِ سرمایه، پیشفرض گرفته میشود. دوم)، سرمایه یک رابطهی ساده نیست، بلکه یک فرآیند است. و سوم) سرمایه باید در همهی لحظات و وجوه وجودی خود، همیشه سرمایه باقی بماند. یعنی در طول این فرآیند، علیرغم دگردیسیها، تعینهای شکلی گوناگون، کماکان سرمایه باقی میماند. این، سه نکتهایست که مارکس عجالتاً برای ورود به مبحث سرمایه عنوان میکند.
🔸 پس در گروندریسه تأکید مارکس هم بر [اول] وارونگیست، و هم بر سرمایه، بهمثابهی [دوم] مجموعهای از ارزشها ــ سرمایه، به این دلیل، یک رابطهی اجتماعیست، چراکه تبلور ارزش است ــ و، سومین نکته و مهمتر، اینکه سرمایه یک فرآیند است و این فرآیند چیزی نیست جز فرآیند ارزشآفرینی و ارزشافزایی. برای ورود به روند استدلال مارکس، باید ببینیم که منظور او از اینکه سرمایه، خود را پیشفرض میگیرد، چیست؟ و چرا سود را ناشی از رابطهی سرمایه با سرمایه میداند؟...
🔹 متن کامل این درسگفتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4oi
📌جلسات پیشین:
▫️جلسهی اول: «فصل پول»
▫️جلسهی دوم- ویژگی «پول» در گروندریسه
▫️جلسهی سوم – تعیّنِ شکلی و دامنهی تجرید- فصل سرمایه (1)
#گروندریسه #کمال_خسروی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرمایه: فرآیند رابطهی اجتماعی
نکاتی در حاشیهی مطالعهی گروندریسه نوشتهی: کمال خسروی نقطهی عزیمت بحث راجع به حفظ ـ دوام ـ و ماندگاری ارزش است. در اینجا دائماً با رابطهی بین پول، گردش و بعد استنتاج سرمایه سروکار خواهیم داشت.…
▫️ گوهرها و زلمزیمبوها در امپراتوری
17 نوامبر 2024
لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 کتاب امپراتوری هارت و نگری، که با هدفهایی آشکارا انقلابی و گاه نامفهوم نوشته شده، میزان شگفتآوری توجه جریانهای اصلی و همچنین رادیکال را به خود جلب کرده است. این نکته به خودی خود بر نیاز به بررسی جدی محتوای این کتاب دلالت میکند، اما علاقهی ما صرفاً به این دلیل نیست که این کتاب را یک اثر فرهنگی غریب میدانیم. امپراتوری در نهایت کتاب مهمی است، زیرا درگیری جدی با غنای متناقض ایدههای آن در باب ماهیت امپراتوری، سرمایهداری و مقاومت در عصر ما میتواند به پیشبرد پروژهی «رهاییبخش»، که ما با هارت و نگری در آن سهیم هستیم، کمک کند. تنها سختگیرترین منتقدان ممکن است از ستایش دامنهی جاهطلبانهی تلاش آنان برای تلفیق تاریخ، فلسفه، جامعهشناسی، فرهنگ و اقتصاد با یک سیاست از پایین سرباز زنند. و با این حال، نتیجهی نهایی کتابی بهشدت ناامیدکننده است: سرشار از نوید اما آکنده از ناسازگاریها، تناقضها، اغراقهای بیاساس و شکافهای منطقی.
🔸 در میان گوهرهای پراکنده در این کتاب، شیشههای رنگی زیادی وجود دارد ــ زلمزیمبوهای زودگذری که نمیتوان بهراحتی کنار گذاشت، زیرا اینها بنیادی برای الگوی استدلال هارت و نگری هستند. شعری که در کتاب جاری است، بیشک طراوتبخش و برانگیزانندهاند، اما همینها نیز نوعی ابهامگرایی را مشروعیت میبخشند که مکرراً مانع واقعی خیالپردازی تحلیلی ما میشود. حساسیتهای سیاسی نویسندگان ستودنی است، بهویژه، اما نه تنها، در بخش پایانی پرشور کتاب که از شخصیت تاریخی و معاصر «مبارزان» تجلیل میکند («کمونیستها و مبارزان رهاییبخش انقلابهای سدهی بیستم، روشنفکرانی که در جریان مبارزههای ضدفاشیستی تحت پیگرد قرار گرفتند، جمهوریخواهان جنگ داخلی اسپانیا و جنبشهای مقاومت اروپایی،… مبارزان راه آزادی تمام جنگهای ضداستعماری و ضدامپریالیستی،… محرکان مبارز اتحادیه جهانی کارگران صنعتی»). این بخش پاسخی است الهامبخش به روحیهی شکستطلبی که بسیاری از چپها را فرا گرفته. اما اگرچه خوشبینی هارت و نگری دربارهی چشماندازهای این مبارزه در زمانهی ما خوشایند است، نویدبخش سیاستی تحولآفرین نیست و بر اساس تحلیلی که ریشه در آن دارد، نمیتواند باشد.
🔸 هدف تحلیلی اصلی امپراتوری، مانند بسیاری از کتابهای اخیر درباره جهانیسازی، تبیین منشأ و ماهیت نوع جدیدی از نظام سرمایهداری است که «بر تمامی دنیای ”متمدن“ حکومت میکند.»... هارت و نگری مصرانه تأکید دارند که هر داستانی به یک بنیاد مادی نیاز دارد. با وجود همهی پیچ و خمها، این ترن هوایی سیاسی، فرهنگی و متافیزیکی روایتها که هارت و نگری ما را بر آن سوار میکنند، همواره تلاش دارد که به جهان تولید و اقتصاد سیاسی بازگردد، جایی که انبوهه برای آنان بهسان «پرولتاریا» شکل میگیرد. هارت و نگری در مقدمهی کتاب خود با ارجاع آشکار به یورش قاطعانهی مارکس «به مخفیگاه تولید»، تأکید دارند که مفهوم امپراتوری بهعنوان یک نظم جدید «تنها پوستهای توخالی خواهد بود اگر یک رژیم جدید تولید را نیز مشخص نکنیم.» و همچنین در «عرصهی تولید… جایی که مؤثرترین مقاومتها و بدیلها علیه قدرت امپراتوری پدیدار میشوند.» بنابراین، اگرچه تا صفحهی ۲۰۰ کتاب بهطور جدی وارد تحلیل اقتصادی نمیشوند، اما هر نقد جدی از امپراتوری باید بهدرستی از همینجا آغاز شود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4p9
#امپریالیسم
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#آنتونیو_نگری #مایکل_هارت
#دلشاد_عبادی
#امپراتوری
👇🏽
🖋@naghd_com
17 نوامبر 2024
لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 کتاب امپراتوری هارت و نگری، که با هدفهایی آشکارا انقلابی و گاه نامفهوم نوشته شده، میزان شگفتآوری توجه جریانهای اصلی و همچنین رادیکال را به خود جلب کرده است. این نکته به خودی خود بر نیاز به بررسی جدی محتوای این کتاب دلالت میکند، اما علاقهی ما صرفاً به این دلیل نیست که این کتاب را یک اثر فرهنگی غریب میدانیم. امپراتوری در نهایت کتاب مهمی است، زیرا درگیری جدی با غنای متناقض ایدههای آن در باب ماهیت امپراتوری، سرمایهداری و مقاومت در عصر ما میتواند به پیشبرد پروژهی «رهاییبخش»، که ما با هارت و نگری در آن سهیم هستیم، کمک کند. تنها سختگیرترین منتقدان ممکن است از ستایش دامنهی جاهطلبانهی تلاش آنان برای تلفیق تاریخ، فلسفه، جامعهشناسی، فرهنگ و اقتصاد با یک سیاست از پایین سرباز زنند. و با این حال، نتیجهی نهایی کتابی بهشدت ناامیدکننده است: سرشار از نوید اما آکنده از ناسازگاریها، تناقضها، اغراقهای بیاساس و شکافهای منطقی.
🔸 در میان گوهرهای پراکنده در این کتاب، شیشههای رنگی زیادی وجود دارد ــ زلمزیمبوهای زودگذری که نمیتوان بهراحتی کنار گذاشت، زیرا اینها بنیادی برای الگوی استدلال هارت و نگری هستند. شعری که در کتاب جاری است، بیشک طراوتبخش و برانگیزانندهاند، اما همینها نیز نوعی ابهامگرایی را مشروعیت میبخشند که مکرراً مانع واقعی خیالپردازی تحلیلی ما میشود. حساسیتهای سیاسی نویسندگان ستودنی است، بهویژه، اما نه تنها، در بخش پایانی پرشور کتاب که از شخصیت تاریخی و معاصر «مبارزان» تجلیل میکند («کمونیستها و مبارزان رهاییبخش انقلابهای سدهی بیستم، روشنفکرانی که در جریان مبارزههای ضدفاشیستی تحت پیگرد قرار گرفتند، جمهوریخواهان جنگ داخلی اسپانیا و جنبشهای مقاومت اروپایی،… مبارزان راه آزادی تمام جنگهای ضداستعماری و ضدامپریالیستی،… محرکان مبارز اتحادیه جهانی کارگران صنعتی»). این بخش پاسخی است الهامبخش به روحیهی شکستطلبی که بسیاری از چپها را فرا گرفته. اما اگرچه خوشبینی هارت و نگری دربارهی چشماندازهای این مبارزه در زمانهی ما خوشایند است، نویدبخش سیاستی تحولآفرین نیست و بر اساس تحلیلی که ریشه در آن دارد، نمیتواند باشد.
🔸 هدف تحلیلی اصلی امپراتوری، مانند بسیاری از کتابهای اخیر درباره جهانیسازی، تبیین منشأ و ماهیت نوع جدیدی از نظام سرمایهداری است که «بر تمامی دنیای ”متمدن“ حکومت میکند.»... هارت و نگری مصرانه تأکید دارند که هر داستانی به یک بنیاد مادی نیاز دارد. با وجود همهی پیچ و خمها، این ترن هوایی سیاسی، فرهنگی و متافیزیکی روایتها که هارت و نگری ما را بر آن سوار میکنند، همواره تلاش دارد که به جهان تولید و اقتصاد سیاسی بازگردد، جایی که انبوهه برای آنان بهسان «پرولتاریا» شکل میگیرد. هارت و نگری در مقدمهی کتاب خود با ارجاع آشکار به یورش قاطعانهی مارکس «به مخفیگاه تولید»، تأکید دارند که مفهوم امپراتوری بهعنوان یک نظم جدید «تنها پوستهای توخالی خواهد بود اگر یک رژیم جدید تولید را نیز مشخص نکنیم.» و همچنین در «عرصهی تولید… جایی که مؤثرترین مقاومتها و بدیلها علیه قدرت امپراتوری پدیدار میشوند.» بنابراین، اگرچه تا صفحهی ۲۰۰ کتاب بهطور جدی وارد تحلیل اقتصادی نمیشوند، اما هر نقد جدی از امپراتوری باید بهدرستی از همینجا آغاز شود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4p9
#امپریالیسم
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#آنتونیو_نگری #مایکل_هارت
#دلشاد_عبادی
#امپراتوری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گوهرها و زلمزیمبوها در امپراتوری
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین ترجمهی: دلشاد عبادی امپراتوری در نهایت کتاب مهمی است، زیرا درگیری جدی با غنای متناقض ایدههای آن در باب ماهیت امپراتوری، سرمایهداری و مقاومت در عصر ما میتواند به …
▫️ خشونت و مردانگی: رویکردی مارکسیستی
به مناسبت ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
۲۴ نوامبر ۲۰۲۴
نوشتهی: جیمز مک کیب
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 در دنیایی زندگی میکنیم که از خشونت اشباع شده است. این روزها زندگی میلیونها انسان در اثر جنگ، پاکسازی قومی و حتی نسلکشی زخم برداشته است. از آنجا که سرمایهداری نظامی اقتصادی مبتنی بر رقابت و استثمار است، فردگرایی، خودشیفتگی، تهدید، اجبار و سوءاستفاده با تاروپود آن عجین شده است. این نظام به مردم از هر جنسیت آسیب میرساند و آنها را مورد خشونت قرار میدهد که در نتیجه اغلب به شیوههایی سمی و تجاوزکارانه رفتار میکنند. با این حال، در جامعهی سرمایهداری رابطهی بسیار خاصی بین خشونت و مردانگی وجود دارد.
🔸 عمدتاً مردان عاملان ارتکاب خشونت جسمانی در سراسر جهان هستند، اما بهندرت دربارهی این جنبه از خشونت جنسیتی اظهارنظر میشود. به جای انتشارِ آمارِ «تعداد مردانی که در سال به زنان تجاوز میکنند»، آمارهای منتشر شده در مورد «تعداد زنانی است که در سال مورد تجاوز قرار میگیرند». بیستوپنجم نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان است، اما مشکلِ اصطلاحِ خشونت علیه زنان این است که عامل فعال را از جمله حذف میکند. به همین دلیل، بسیاری از مبارزان ضدخشونت بهجای آن از اصطلاح «خشونتِ مردان علیه زنان» استفاده میکنند تا متداولترین گروه از مجرمان را در کانون توجه قرار دهند. این اصطلاح جدید تمرکز را به چگونگیِ ارتباطِ اجتماعی شدن مردان با شیوعِ خشونت در جامعهی سرمایهداری معطوف میکند.
🔸 طرفداران برتری مردانه دوست دارند به این نکته اشارهکنند که چگونه مردان نرخ امید به زندگی کمتر و نرخ خودکشی بالاتری نسبت به زنان دارند، گویی این موضوع را فمینیسم نادیده گرفته است. فمینیستها اما در واقعیت اولین کسانی بودند که کشف کردند چگونه مردان نیز از ماهیت جنسیتی وجودشان رنج میبرند. جنبشِ سلامت مردان زاییدهی جنبش فمینیستی بود، و فمینیستها در برجسته کردن این موضوع که از هر پنج مرد یک نفر در کودکی قربانی آزار جنسی شده است، پیشتاز بودهاند. مردان نیز اکثریت قریببهاتفاقِ قربانیان قتل و تلفات جنگ را تشکیل میدهند. بنابراین نباید تعجبآور باشد که مردان نیز منفعت شخصیِ قوی در پیوستن به مبارزهی فمینیسم سوسیالیستی برای پایان دادن به خشونت مردان دارند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4q8
#جیمز_مک_کیب #فرزانه_راجی
#فمینیسم #۲۵_نوامبر
#جنبش_زنان
#خشونت_علیه_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
به مناسبت ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
۲۴ نوامبر ۲۰۲۴
نوشتهی: جیمز مک کیب
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 در دنیایی زندگی میکنیم که از خشونت اشباع شده است. این روزها زندگی میلیونها انسان در اثر جنگ، پاکسازی قومی و حتی نسلکشی زخم برداشته است. از آنجا که سرمایهداری نظامی اقتصادی مبتنی بر رقابت و استثمار است، فردگرایی، خودشیفتگی، تهدید، اجبار و سوءاستفاده با تاروپود آن عجین شده است. این نظام به مردم از هر جنسیت آسیب میرساند و آنها را مورد خشونت قرار میدهد که در نتیجه اغلب به شیوههایی سمی و تجاوزکارانه رفتار میکنند. با این حال، در جامعهی سرمایهداری رابطهی بسیار خاصی بین خشونت و مردانگی وجود دارد.
🔸 عمدتاً مردان عاملان ارتکاب خشونت جسمانی در سراسر جهان هستند، اما بهندرت دربارهی این جنبه از خشونت جنسیتی اظهارنظر میشود. به جای انتشارِ آمارِ «تعداد مردانی که در سال به زنان تجاوز میکنند»، آمارهای منتشر شده در مورد «تعداد زنانی است که در سال مورد تجاوز قرار میگیرند». بیستوپنجم نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان است، اما مشکلِ اصطلاحِ خشونت علیه زنان این است که عامل فعال را از جمله حذف میکند. به همین دلیل، بسیاری از مبارزان ضدخشونت بهجای آن از اصطلاح «خشونتِ مردان علیه زنان» استفاده میکنند تا متداولترین گروه از مجرمان را در کانون توجه قرار دهند. این اصطلاح جدید تمرکز را به چگونگیِ ارتباطِ اجتماعی شدن مردان با شیوعِ خشونت در جامعهی سرمایهداری معطوف میکند.
🔸 طرفداران برتری مردانه دوست دارند به این نکته اشارهکنند که چگونه مردان نرخ امید به زندگی کمتر و نرخ خودکشی بالاتری نسبت به زنان دارند، گویی این موضوع را فمینیسم نادیده گرفته است. فمینیستها اما در واقعیت اولین کسانی بودند که کشف کردند چگونه مردان نیز از ماهیت جنسیتی وجودشان رنج میبرند. جنبشِ سلامت مردان زاییدهی جنبش فمینیستی بود، و فمینیستها در برجسته کردن این موضوع که از هر پنج مرد یک نفر در کودکی قربانی آزار جنسی شده است، پیشتاز بودهاند. مردان نیز اکثریت قریببهاتفاقِ قربانیان قتل و تلفات جنگ را تشکیل میدهند. بنابراین نباید تعجبآور باشد که مردان نیز منفعت شخصیِ قوی در پیوستن به مبارزهی فمینیسم سوسیالیستی برای پایان دادن به خشونت مردان دارند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4q8
#جیمز_مک_کیب #فرزانه_راجی
#فمینیسم #۲۵_نوامبر
#جنبش_زنان
#خشونت_علیه_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
خشونت و مردانگی: رویکردی مارکسیستی
نوشتهی: جیمز مک کیب ترجمهی: فرزانه راجی جامعهای سوسیالیستی که تلاش دارد به عقاید و هنجارهای ظالمانهی جامعهی سرمایهداری پایان دهد، باید به ماهیتِ جنسیتی مراقبت از کودکان پایان دهد. مراقبت عموم…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ تروتسکی در نقش رهبر نظامی
1 دسامبر 2024
ارنست مندل
ترجمهی: م. رضا ملکشا
🔸 شیوهی مواجهه با تروتسکی در رسانههای شوروی و رسانههای احزاب رسمی کمونیستْ به طرز قابلتوجهی بازتاب تحول سیاسی اتحاد جماهیر شوروی و به میزان کمتر اروپای شرقی و بهاصطلاح جنبش کمونیستی جهانی است.
🔸 تروتسکی، قبل از مرگ لنین، سازماندهنده قیام اکتبر، بنیانگذار و رهبر ارتش سرخ و مرد دوم در حزب و دولت در کنار لنین دیده میشد. در کتابهای متعدد، جزوهها، مجلهها و روزنامهها از «رژیم (کشور، دولت) لنین و تروتسکی» یاد میشد. بین سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۹ تصویر تروتسکی بهتدریج به تصویر رقیب سیاسی اصلی لنین و بلشویسم تغییر یافت. پس از ۱۹۲۹ او را ضدانقلابی منشویک و پس از ۱۹۳۵ دشمن شماره یک، جاسوس، عامل امپریالیسم نازی، هیتلریت (کمونیستهای فرانسوی عبارت هیتلروـ تروتسکیست را ابداع کردند)، حامی احیای سرمایهداری در اتحاد جماهیر شوروی و سازماندهندهی حملههای تروریستی توصیف میکردند.
🔸 پس از آغاز استالینزدایی در دوران خروشچف و بهویژه در مرحلهی اول گلاسنوست، تغییر چشمگیری رخ داد. تروتسکی اکنون الهامبخش واقعی استالین توصیف میشد؛ استالین برنامهی او را اجرایی کرده بود. اگر او در مبارزهی قدرت پیروز میشد، استالین دوم میبود. افسانههای تاریخی جدیدی برای حمایت از این دیدگاه ایجاد شدند و افسانههای قدیمی از نیمهی دوم دههی ۱۹۲۰ احیا شدند. برای مثال، در اواخر دههی ۱۹۸۰، ژنرال ولکوگانوف، در بیوگرافی خود از استالین، ادعا کرد که لنین در برابر استالین در خصوص مسئلهی گرجستان، به تروتسکی پیشنهاد ایجاد بلوک را ارائه نداده، درحالیکه شواهد مستند در این مورد کاملاً روشن است. ولکوگونوف همچنین ادعا کرد که لنین تروتسکی را جانشین خود نمیدانست، اگرچه اسنادی که هم اکنون منتشر شدهاند، نشان میدهند که واقعاً چنین بوده است. همچنین ادعای ولکوگونف مبنی بر خواست تروتسکی جهت استفاده از ارتش علیه استالین، هیچ مبنایی بر اساس شواهد تجربی ندارد.د مارکسیستیِ دین عموماً بر رابطهی دیالکتیکی میان شرایط مادی و روبنای ایدئولوژی استوار است. کارل مارکس در تحلیل خود از دینْ آن را «افیون تودهها» مینامد و تأکید میکند که دین همچون سازوکاری تسلیبخش برای تخفیف رنجهای واقعی انسان در جوامعِ طبقاتی و نابرابر عمل میکند. مارکس، به ویژه در دورهی متأخر فکری خود، بر این باور بود که دین محصول شرایط مادی و اجتماعی است و با تغییر بنیادین این شرایط از طریق پراتیک اجتماعی، بهعنوان سازوکاری برای تسلی رنجهای اجتماعی به تدریج بیاهمیت میشود.
🔸 در نهایت، افسانهها و اتهامها دچار تغییر صدوهشتاد درجهای شدهاند. در محافل لیبرال (در واقع، لیبرال-محافظهکار) و حزب کمونیست اتحاد شوروی پیشین و دیگر احزاب کمونیست، گفته میشود که تروتسکی الهامبخش لنین بود نه استالین. چرا که تروتسکی مسئول بیرون کشیدن لنین از مسیر بورژوا-دموکراتیک در طول جاده انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا بود. او عمدتاً مسئول انقلاب «اتوپیایی» و «خشونتآمیز» اکتبر بود. او تا حدی مسئولِ استالین بود چرا که استالینیسم نتیجهی اجتنابناپذیر انقلاب اکتبر در نظر گرفته میشد. درعینحال، تروتسکی از همهی اتهامهای جنایتکارانه تبرئه شده و سهم او در ساخت اتحاد جماهیر شوروی به رسمیت شناخته شده.
🔸 این رفتوبرگشت در ارزیابی نقش تروتسکی تا حد زیادی رفتوبرگشت در نگرشها را به انقلاب و در خود انقلاب بازتاب میدهد. نگرش مبهم و مرددانه نسبت به تروتسکی در روسیهی امروز تحتتأثیر مشارکت محدود و سردرگمی سیاسی تودههای مردم و پسرفت ایدئولوژیک روشنفکران است. این تصادفی نیست. تروتسکی همراه با لنین و رزا لوکزامبورگ دو گرایش اصلی انقلاب پرولتاریایی یعنی خودرهایی پرولتاریا و انترناسیونالیسم را با هم ترکیب کردند. این نمونهای از رفتار استوار و اصولی تروتسکی است و ما باید این گرایشهای اصلی را یکبار دیگر در فعالیتهای او بهعنوان رهبر نظامی بیابیم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4r3
#ارنست_مندل #م_رضا_ملکشا #تروتسکی #شوروی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ تروتسکی در نقش رهبر نظامی
1 دسامبر 2024
ارنست مندل
ترجمهی: م. رضا ملکشا
🔸 شیوهی مواجهه با تروتسکی در رسانههای شوروی و رسانههای احزاب رسمی کمونیستْ به طرز قابلتوجهی بازتاب تحول سیاسی اتحاد جماهیر شوروی و به میزان کمتر اروپای شرقی و بهاصطلاح جنبش کمونیستی جهانی است.
🔸 تروتسکی، قبل از مرگ لنین، سازماندهنده قیام اکتبر، بنیانگذار و رهبر ارتش سرخ و مرد دوم در حزب و دولت در کنار لنین دیده میشد. در کتابهای متعدد، جزوهها، مجلهها و روزنامهها از «رژیم (کشور، دولت) لنین و تروتسکی» یاد میشد. بین سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۹ تصویر تروتسکی بهتدریج به تصویر رقیب سیاسی اصلی لنین و بلشویسم تغییر یافت. پس از ۱۹۲۹ او را ضدانقلابی منشویک و پس از ۱۹۳۵ دشمن شماره یک، جاسوس، عامل امپریالیسم نازی، هیتلریت (کمونیستهای فرانسوی عبارت هیتلروـ تروتسکیست را ابداع کردند)، حامی احیای سرمایهداری در اتحاد جماهیر شوروی و سازماندهندهی حملههای تروریستی توصیف میکردند.
🔸 پس از آغاز استالینزدایی در دوران خروشچف و بهویژه در مرحلهی اول گلاسنوست، تغییر چشمگیری رخ داد. تروتسکی اکنون الهامبخش واقعی استالین توصیف میشد؛ استالین برنامهی او را اجرایی کرده بود. اگر او در مبارزهی قدرت پیروز میشد، استالین دوم میبود. افسانههای تاریخی جدیدی برای حمایت از این دیدگاه ایجاد شدند و افسانههای قدیمی از نیمهی دوم دههی ۱۹۲۰ احیا شدند. برای مثال، در اواخر دههی ۱۹۸۰، ژنرال ولکوگانوف، در بیوگرافی خود از استالین، ادعا کرد که لنین در برابر استالین در خصوص مسئلهی گرجستان، به تروتسکی پیشنهاد ایجاد بلوک را ارائه نداده، درحالیکه شواهد مستند در این مورد کاملاً روشن است. ولکوگونوف همچنین ادعا کرد که لنین تروتسکی را جانشین خود نمیدانست، اگرچه اسنادی که هم اکنون منتشر شدهاند، نشان میدهند که واقعاً چنین بوده است. همچنین ادعای ولکوگونف مبنی بر خواست تروتسکی جهت استفاده از ارتش علیه استالین، هیچ مبنایی بر اساس شواهد تجربی ندارد.د مارکسیستیِ دین عموماً بر رابطهی دیالکتیکی میان شرایط مادی و روبنای ایدئولوژی استوار است. کارل مارکس در تحلیل خود از دینْ آن را «افیون تودهها» مینامد و تأکید میکند که دین همچون سازوکاری تسلیبخش برای تخفیف رنجهای واقعی انسان در جوامعِ طبقاتی و نابرابر عمل میکند. مارکس، به ویژه در دورهی متأخر فکری خود، بر این باور بود که دین محصول شرایط مادی و اجتماعی است و با تغییر بنیادین این شرایط از طریق پراتیک اجتماعی، بهعنوان سازوکاری برای تسلی رنجهای اجتماعی به تدریج بیاهمیت میشود.
🔸 در نهایت، افسانهها و اتهامها دچار تغییر صدوهشتاد درجهای شدهاند. در محافل لیبرال (در واقع، لیبرال-محافظهکار) و حزب کمونیست اتحاد شوروی پیشین و دیگر احزاب کمونیست، گفته میشود که تروتسکی الهامبخش لنین بود نه استالین. چرا که تروتسکی مسئول بیرون کشیدن لنین از مسیر بورژوا-دموکراتیک در طول جاده انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا بود. او عمدتاً مسئول انقلاب «اتوپیایی» و «خشونتآمیز» اکتبر بود. او تا حدی مسئولِ استالین بود چرا که استالینیسم نتیجهی اجتنابناپذیر انقلاب اکتبر در نظر گرفته میشد. درعینحال، تروتسکی از همهی اتهامهای جنایتکارانه تبرئه شده و سهم او در ساخت اتحاد جماهیر شوروی به رسمیت شناخته شده.
🔸 این رفتوبرگشت در ارزیابی نقش تروتسکی تا حد زیادی رفتوبرگشت در نگرشها را به انقلاب و در خود انقلاب بازتاب میدهد. نگرش مبهم و مرددانه نسبت به تروتسکی در روسیهی امروز تحتتأثیر مشارکت محدود و سردرگمی سیاسی تودههای مردم و پسرفت ایدئولوژیک روشنفکران است. این تصادفی نیست. تروتسکی همراه با لنین و رزا لوکزامبورگ دو گرایش اصلی انقلاب پرولتاریایی یعنی خودرهایی پرولتاریا و انترناسیونالیسم را با هم ترکیب کردند. این نمونهای از رفتار استوار و اصولی تروتسکی است و ما باید این گرایشهای اصلی را یکبار دیگر در فعالیتهای او بهعنوان رهبر نظامی بیابیم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4r3
#ارنست_مندل #م_رضا_ملکشا #تروتسکی #شوروی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تروتسکی در نقش رهبر نظامی
نوشتهی: ارنست مندل ترجمهی: م. رضا ملکشا نگرش مبهم و مرددانه نسبت به تروتسکی در روسیهی امروز تحتتأثیر مشارکت محدود و سردرگمی سیاسی تودههای مردم و پسرفت ایدئولوژیک روشنفکران است. این تصادفی نی…
▫️ «مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی»
▫️پیشگفتار بر چاپ فارسی کتاب
4 دسامبر ۲۰۲۴
جان کرینسکی
ترجمهی: مهرداد امامی
📝توضیح مترجم: کتاب «مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی» با ویراستاری کالین بارکر، لارنس کاکس، جان کرینسکی و آلف گنوالد نیلسن، انتشارات بریل، 2013، با زحمات دوستان نشر اسطورهی پرومته به فارسی منتشر شد. این کتاب از مجموعه کتابهای ماتریالیسم تاریخی است که ذخیرهای ارزشمند از آثار پژوهشی مارکسیستی در مورد گسترهی وسیعی از موضوعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی جنبشهای چپ و کمونیستی است. پیشگفتار جان کرینسکی، استاد علوم سیاسی در سیتی کالج نیویورک و یکی از چهار ویراستار کتاب، به دلیل تأخیر مترجم برای درخواست چنین متنی، در چاپ اول کتاب جای نگرفته و در چاپ بعدی در صورت امکان اضافه خواهد شد. به گفتهی کرینسکی، پیشگفتار حاضر را دیگر ویراستاران کتاب، لارنس کاکس و آلف گنوالد نیلسن هم از نظر گذراندهاند و با متن آن همنظر بودهاند. علاوه بر این پیشگفتار، در ادامه جهت معرفی کتاب، بخشی از فصل «مبارزهی طبقاتی و جنبشهای اجتماعی» به قلم کالین بارکر فقید هم جای گرفته است.
🔸 بیش از ده سال از انتشار اولیهی کتاب مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی و نزدیک به پانزده سال از شروع به کار ما برای انتشار کتاب میگذرد. زمانی که ما نخست کتاب را با انتشارات «بریل» در سال 2013 منتشر کردیم، تقریباً یک سال و نیم از اعتراضات «اشغال والاستریت» و دو سال از شروع «بهار عربی» میگذشت. خیزش جهانی اعتراضات جوانان و گسترش اِشغال فضاهای عمومی همچون تاکتیکی تعمیمیافته-همراه با کلیت ذخایر کنشی با خصلتهای ملازمی مثل برپایی چادرهای درمانی، آشپزخانههای گروهی و مجامع مشورتیِ عمومی پدید آمدند و به شیوههایی شکل دادند که جنبشهای وسیع مردم، عمدتاً در چپ، دستکم برای ده سال بعد قرار بود از طریق آنها به اعتراضات خود ادامه دهند.
🔸 طرح کتاب مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی در سال 2009 ریخته شده بود و ما پیشنویسهای کامل فصلهای کتاب را پیش از خودسوزی محمد بوعزیزی در اختیار داشتیم، واقعهای که موجب شورشهایی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا شد و مدت کوتاهی پس از آن جنبشهای اِشغال در جهان انگلیسیزبان و خیزشهای خشمگینان اروپایی از راه رسید. زمانی که کتاب برای چاپ آماده میشد، ما باید تصمیم میگرفتیم چقدر میخواهیم به جنبشهایی بپردازیم که در حال شکلگیری بودند و به این تصمیم رسیدیم که اساساً وسعت نظری، جغرافیایی و تاریخی مقالات تشکیلدهندهی مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی مبنایی محکم برای کتاب به وجود آوردهاند. البته از آن زمان تا به امروز چیزهای زیادی تغییر کردهاند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4rv
#جان_کرینسکی #مهرداد_امامی #ماتریالیسم_تاریخی #جنبشهای_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️پیشگفتار بر چاپ فارسی کتاب
4 دسامبر ۲۰۲۴
جان کرینسکی
ترجمهی: مهرداد امامی
📝توضیح مترجم: کتاب «مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی» با ویراستاری کالین بارکر، لارنس کاکس، جان کرینسکی و آلف گنوالد نیلسن، انتشارات بریل، 2013، با زحمات دوستان نشر اسطورهی پرومته به فارسی منتشر شد. این کتاب از مجموعه کتابهای ماتریالیسم تاریخی است که ذخیرهای ارزشمند از آثار پژوهشی مارکسیستی در مورد گسترهی وسیعی از موضوعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی جنبشهای چپ و کمونیستی است. پیشگفتار جان کرینسکی، استاد علوم سیاسی در سیتی کالج نیویورک و یکی از چهار ویراستار کتاب، به دلیل تأخیر مترجم برای درخواست چنین متنی، در چاپ اول کتاب جای نگرفته و در چاپ بعدی در صورت امکان اضافه خواهد شد. به گفتهی کرینسکی، پیشگفتار حاضر را دیگر ویراستاران کتاب، لارنس کاکس و آلف گنوالد نیلسن هم از نظر گذراندهاند و با متن آن همنظر بودهاند. علاوه بر این پیشگفتار، در ادامه جهت معرفی کتاب، بخشی از فصل «مبارزهی طبقاتی و جنبشهای اجتماعی» به قلم کالین بارکر فقید هم جای گرفته است.
🔸 بیش از ده سال از انتشار اولیهی کتاب مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی و نزدیک به پانزده سال از شروع به کار ما برای انتشار کتاب میگذرد. زمانی که ما نخست کتاب را با انتشارات «بریل» در سال 2013 منتشر کردیم، تقریباً یک سال و نیم از اعتراضات «اشغال والاستریت» و دو سال از شروع «بهار عربی» میگذشت. خیزش جهانی اعتراضات جوانان و گسترش اِشغال فضاهای عمومی همچون تاکتیکی تعمیمیافته-همراه با کلیت ذخایر کنشی با خصلتهای ملازمی مثل برپایی چادرهای درمانی، آشپزخانههای گروهی و مجامع مشورتیِ عمومی پدید آمدند و به شیوههایی شکل دادند که جنبشهای وسیع مردم، عمدتاً در چپ، دستکم برای ده سال بعد قرار بود از طریق آنها به اعتراضات خود ادامه دهند.
🔸 طرح کتاب مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی در سال 2009 ریخته شده بود و ما پیشنویسهای کامل فصلهای کتاب را پیش از خودسوزی محمد بوعزیزی در اختیار داشتیم، واقعهای که موجب شورشهایی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا شد و مدت کوتاهی پس از آن جنبشهای اِشغال در جهان انگلیسیزبان و خیزشهای خشمگینان اروپایی از راه رسید. زمانی که کتاب برای چاپ آماده میشد، ما باید تصمیم میگرفتیم چقدر میخواهیم به جنبشهایی بپردازیم که در حال شکلگیری بودند و به این تصمیم رسیدیم که اساساً وسعت نظری، جغرافیایی و تاریخی مقالات تشکیلدهندهی مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی مبنایی محکم برای کتاب به وجود آوردهاند. البته از آن زمان تا به امروز چیزهای زیادی تغییر کردهاند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4rv
#جان_کرینسکی #مهرداد_امامی #ماتریالیسم_تاریخی #جنبشهای_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«مارکسیسم و جنبشهای اجتماعی»
نوشتهی: جان کرینسکی ترجمهی: مهرداد امامی فلسطین و مردمانش دو بار، البته نه بهشکلی همارز و برابر، قربانی امپریالیسم و ارتجاع میشوند: یکبار با نسلکشی فلسطینیان بهدست دولت صهیونیستی و با کمک ب…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بازنمایی و ژرفا نزد مارکس و ویتگنشتاین
11 دسامبر 2024
آلفونسو مائوریتسیو لوکانو
ترجمهی: میلاد عزیزی
🔸 بنابر توضیحِ کارل مارکس در بابِ چیستیِ سرشت بُتوارهای کالا «اشیاء همانگونه پدیدار میشوند که هستند». اگر چنین باشد، حقیقت در ساختارهای ظواهر است که یافتنیست، همانگونه که ژرفا را باید در سطح کشف کرد. هوگو فون هوفمانشتال اعلام میکند: «ژرفا باید پنهان باشد. ژرفا کجاست؟ بر سطح.» و ایتالو کالوینو این مشاهده را با گفتهی ویتگنشتاین مقایسه میکند: «آنچه پنهان است، برای ما اهمیتی ندارد.» بنابراین ژرفا در پسزمینه جا خوش نکرده است، بلکه در طرحهایی پنهانشده که میتوان گفت، آنچه را در پیشزمینه قابل مشاهده است، میسازد. این همان کاری است که سِزان و کوبیستها انجام دادند؛ آنها ژرفا را حذف کردند و شیوههای بازنمایی را که در توهّمِ پرسپکتیو پنهان شده بود، به پیشزمینه آوردند.
🔸 دیدنِ پیوندها از طریقِ شناساییِ عناصرِ میانی، فرآیندی از غیرطبیعیسازی است، زیرا جنبهی سازندهی بازنمایی را به ما نشان میدهد. به گفتهی ویتگنشتاین، فهمیدن مستلزم غیرطبیعیسازی و بنابراین، جوهرِ فهم از دید او امری انتقادی است. فهم نزدِ ویتگنشتاین بر دیدن استوار است. علاوه بر این، میدانیم که دیدن و رنگها برای ویتگنشتاین از اهمیتی بسیار برخوردارند.
با این حال، بحثِ دیدنِ پیوندها به منظورِ فهمِ بهتر این پرسش را مطرح میکند: چرا نمیتوانیم پیوندها و عناصرِ میانی را ببینیم؟ زیرا آنها به عینکهای ویتگنشتاین شباهت دارند: نه پشتِ سرِ ما هستند و نه دور از دسترس، اما برای آگاه شدن از آنها باید عینکهامان را از چشم برداریم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4sl
#آلفونسو_مائوریتسیو_لوکانو #میلاد_عزیزی #مارکس #ویتگنشتاین
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بازنمایی و ژرفا نزد مارکس و ویتگنشتاین
11 دسامبر 2024
آلفونسو مائوریتسیو لوکانو
ترجمهی: میلاد عزیزی
🔸 بنابر توضیحِ کارل مارکس در بابِ چیستیِ سرشت بُتوارهای کالا «اشیاء همانگونه پدیدار میشوند که هستند». اگر چنین باشد، حقیقت در ساختارهای ظواهر است که یافتنیست، همانگونه که ژرفا را باید در سطح کشف کرد. هوگو فون هوفمانشتال اعلام میکند: «ژرفا باید پنهان باشد. ژرفا کجاست؟ بر سطح.» و ایتالو کالوینو این مشاهده را با گفتهی ویتگنشتاین مقایسه میکند: «آنچه پنهان است، برای ما اهمیتی ندارد.» بنابراین ژرفا در پسزمینه جا خوش نکرده است، بلکه در طرحهایی پنهانشده که میتوان گفت، آنچه را در پیشزمینه قابل مشاهده است، میسازد. این همان کاری است که سِزان و کوبیستها انجام دادند؛ آنها ژرفا را حذف کردند و شیوههای بازنمایی را که در توهّمِ پرسپکتیو پنهان شده بود، به پیشزمینه آوردند.
🔸 دیدنِ پیوندها از طریقِ شناساییِ عناصرِ میانی، فرآیندی از غیرطبیعیسازی است، زیرا جنبهی سازندهی بازنمایی را به ما نشان میدهد. به گفتهی ویتگنشتاین، فهمیدن مستلزم غیرطبیعیسازی و بنابراین، جوهرِ فهم از دید او امری انتقادی است. فهم نزدِ ویتگنشتاین بر دیدن استوار است. علاوه بر این، میدانیم که دیدن و رنگها برای ویتگنشتاین از اهمیتی بسیار برخوردارند.
با این حال، بحثِ دیدنِ پیوندها به منظورِ فهمِ بهتر این پرسش را مطرح میکند: چرا نمیتوانیم پیوندها و عناصرِ میانی را ببینیم؟ زیرا آنها به عینکهای ویتگنشتاین شباهت دارند: نه پشتِ سرِ ما هستند و نه دور از دسترس، اما برای آگاه شدن از آنها باید عینکهامان را از چشم برداریم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4sl
#آلفونسو_مائوریتسیو_لوکانو #میلاد_عزیزی #مارکس #ویتگنشتاین
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازنمایی و ژرفا نزد مارکس و ویتگنشتاین
نوشتهی: آلفونسو مائوریتسیو لوکانو ترجمهی: میلاد عزیزی ناممکن و خطا بود اگر مقولات اقتصادی را بنا به ترتیبی در پی هم میآوردیم که تاریخاً عاملِ تعیینکننده بودهاند. برعکس، ترتیب و توالیِ آنها به…
▫️سه نکته دربارهی فروپاشی رژیم سوریه
یک: اضمحلال کنونی قدرت سیاسی رژیم اسد، برآیند جنبشی انقلابی و تودهای نیست. دست به دست شدن قدرت سیاسی در سوریه، بدون لطمه به نهادهای سیاسی، نظامی و اداری آن، حتی با اتکا به قرار و مدارهای پیشاپیش برنامهریزی شده با سیاستپیشهگان رژیم و نقش زد و بندهای بینالمللی و ژئوپلیتیک در آن، چنان آشکار است که نیازی به گواه ندارد. با این حال، هر رویداد سیاسی در این دامنه و مقیاس، پویایی خود را دارد و خودزایندگی پراتیک، بنا بر سرشت خویش، همواره در افق چشمداشتهای شرکتکنندگان و فعالان و ناظران و شاهدان نمیگنجد. ماهیت رویداد تغییر شکل کنونی قدرت سیاسی در سوریه و ارتجاعی بودن انکارناپذیر ایدئولوژی و افراد کلیدی دخیل در آن، انکار فضایی بالقوه برای طرح چشماندازهای سیاسی (و بسا انقلابی) دیگر نیست. تاریخ را بهخودیخود نمیتوان محکوم کرد.
دو: اگر چشمدریدگی جنایتبار اسراییل در قتل عام ساکنان غزه و نسلکشیای که امروز حتی نهادهای حقوقی و «انسان دوستانه»ی خودِ غرب به آن معترفند، برای رسوایی عیان ابتذال «دموکراسی»های غربی، در همهی سطوح سیاسی، ایدئولوژیک، گفتمانی و رسانهای، کافی نبود، قدرقدرتی و جنون ایدئولوژیک، تجاوزگرانه و انسانستیزانهی اسراییل و ترکیه در حمله به زیرساختها و مردم سوریه و سکوت رضایتآمیز غرب، بار دیگر چنان است که انکارش فقط نشانهی بلاهت نیست، بلکه نشانهی همدستی و همداستانی با جنایت است.
سه: آنها که از جنایتهای باورنکردنی رژیم اسد، در قوارهی منفور و قبای پوسیدهی بهاصطلاح «ضد امپریالیسم» و «محور مقاومت»، آشکارا یا شرمگنانه، دفاع میکنند یا در سوگ این دستگاه سرکوب و شکنجه و زندان و مرگ نشستهاند، فقط میخواهند دستگاه سرکوب و شکنجه و زندان و مرگ خود را پنهان و تطهیر کنند و مویهشان نه در سوگ رژیم اسد، بلکه از وحشت آیندهای همانند است که در انتظار آنهاست.
#سوریه
#تاریخ
#خاورمیانه
🖋@naghd_com
یک: اضمحلال کنونی قدرت سیاسی رژیم اسد، برآیند جنبشی انقلابی و تودهای نیست. دست به دست شدن قدرت سیاسی در سوریه، بدون لطمه به نهادهای سیاسی، نظامی و اداری آن، حتی با اتکا به قرار و مدارهای پیشاپیش برنامهریزی شده با سیاستپیشهگان رژیم و نقش زد و بندهای بینالمللی و ژئوپلیتیک در آن، چنان آشکار است که نیازی به گواه ندارد. با این حال، هر رویداد سیاسی در این دامنه و مقیاس، پویایی خود را دارد و خودزایندگی پراتیک، بنا بر سرشت خویش، همواره در افق چشمداشتهای شرکتکنندگان و فعالان و ناظران و شاهدان نمیگنجد. ماهیت رویداد تغییر شکل کنونی قدرت سیاسی در سوریه و ارتجاعی بودن انکارناپذیر ایدئولوژی و افراد کلیدی دخیل در آن، انکار فضایی بالقوه برای طرح چشماندازهای سیاسی (و بسا انقلابی) دیگر نیست. تاریخ را بهخودیخود نمیتوان محکوم کرد.
دو: اگر چشمدریدگی جنایتبار اسراییل در قتل عام ساکنان غزه و نسلکشیای که امروز حتی نهادهای حقوقی و «انسان دوستانه»ی خودِ غرب به آن معترفند، برای رسوایی عیان ابتذال «دموکراسی»های غربی، در همهی سطوح سیاسی، ایدئولوژیک، گفتمانی و رسانهای، کافی نبود، قدرقدرتی و جنون ایدئولوژیک، تجاوزگرانه و انسانستیزانهی اسراییل و ترکیه در حمله به زیرساختها و مردم سوریه و سکوت رضایتآمیز غرب، بار دیگر چنان است که انکارش فقط نشانهی بلاهت نیست، بلکه نشانهی همدستی و همداستانی با جنایت است.
سه: آنها که از جنایتهای باورنکردنی رژیم اسد، در قوارهی منفور و قبای پوسیدهی بهاصطلاح «ضد امپریالیسم» و «محور مقاومت»، آشکارا یا شرمگنانه، دفاع میکنند یا در سوگ این دستگاه سرکوب و شکنجه و زندان و مرگ نشستهاند، فقط میخواهند دستگاه سرکوب و شکنجه و زندان و مرگ خود را پنهان و تطهیر کنند و مویهشان نه در سوگ رژیم اسد، بلکه از وحشت آیندهای همانند است که در انتظار آنهاست.
#سوریه
#تاریخ
#خاورمیانه
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
کوتاه دربارهی فروپاشی رژیم سوریه
@naghd_com
@naghd_com
▫️ امپراتوری هارت و نگری
▫️ یک مانیفست کمونیست جدید یا خوشآمدی رفرمیستی به جهانی شدن نئولیبرالی؟
15 دسامبر 2024
تاکیس فوتوپولوس و الکساندروس گزیرلیس
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 کتاب امپراتوری اثر مایکل هارت و آنتونیو نگری عموماً از سوی مطبوعات رسمی و برخی از چپها بهمثابهی یک مانیفست کمونیست جدید توصیف شده است. با این حال، بررسی دقیق محتوای کتاب نشان میدهد که امپراتوری بهجای اینکه واجد پیامدهای رادیکالی مشابه با مانیفست اصلی باشد، بهتر است خوشآمدی «ابژکتیو» به جهانی شدن نئولیبرالی تعبیر شود.
🔸 هارت و نگری از ابتدای کتاب خود تأکید میکنند که امروزه «حاکمیت شکل جدیدی به خود گرفته است، متشکل از مجموعهای از نهادهای ملی و فراملی که تحت یک منطق واحد حکومت متحد شدهاند.» آن دو در همین راستا به نتیجهگیری درستی میرسند که اگرچه آمریکا جایگاه ممتازی در امپراتوری دارد، این بدان معنا نیست که رهبر آن است، به همان شیوهای که دولت-ملتهای اروپایی در گذشته رهبران جهان بودند: «امپراتوری پستمدرن ما هیچ رومی ندارد.» با این حال، ازآنجاکه آنها مرکزیت امپراتوری را در قالب مثلاً یک نخبۀ فراملی نمیبینند و به صرف بیان این نکته اکتفا میکنند که یک شبهدولت فراملی در حال شکلگیری نیست، نظریهی آنها دربارهی امپراتوری بدون امپراتور ناپایدار میشود و در این فرایند، صرفاً برخی صورتبندیهای پیچیدهای را ارائه میدهند که انتزاعی باقی میماند و با دنیای واقعی ارتباطی ندارند.
🔸 به نظر هارت و نگری، ساختار سیاسی امپراتوری (یعنی نظم نوین جهانی) «بهصورت یک ساختار حقوقی» بیان میشود. با این حال، این توصیف از امپراتوری پاسخی برای مسئله حیاتی موجودیتی که ابتکارعمل را در چگونگی بازتولید جهانی شدن اقتصادی و تأمین ثبات کلی نظام به عهده دارد، ارائه نمیدهد. بدیهی است که «ساختار حقوقی و قدرت برساخته» که آنها توصیف میکنند، تنها میتواند تصمیمها و هنجارها را اجرا کند، اما نمیتواند ابتکارعمل را برای تعیین هنجارها یا راهاندازی «جنگهایی» ضروری برای ثبات نظام جهانی به دست بگیرد. یک مرکز قدرت، نخبگانی، برای این منظور لازم است و اگرچه نویسندگان درست میگویند که امروزه چنین مرکز قدرتی بهعنوان یک قدرت امپراتوری واحد مانند آمریکا وجود ندارد، این موضوع وجود نخبگانی فراملی غیرمتمرکز را، که خود نمایندهی یک مرکز قدرت است، نفی نمیکند...
🔸 هارت و نگری بهظاهر نظریهی توطئه پیرامون جهانیسازی را رد میکنند. اما در واقع، آنچه آنان رد میکنند فقط روایتهای خام این نظریه است که بنا به آن نظم جهانیشدهی نئولیبرالی «توسط یک قدرت واحد و یک مرکز عقلانیت متعالی بر نیروهای جهانی دیکته شده است و مرحلههای مختلف توسعهی تاریخی را بر اساس برنامهای آگاهانه و همهجانبه هدایت میکند.» با این حال، نویسندگان، با ادعای پایبندی به راستآیینی مارکسیستی، روایتی از نظریهی توطئهی سرمایهداری دربارهی جهانیسازی را میپذیرند که طبق آن سرمایه (همانگونه که در کتاب قبلی خود نیز تأکید کرده بودند). در مواجهه با بحرانی در توانایی خود برای «کنترل رابطهی متناقضش با کار از طریق دیالکتیک اجتماعی و سیاسی»، به دو حملهی مستقیم علیه کار متوسل شد: نخست، کارزاری مستقیم علیه رستهباوری و چانهزنی جمعی و دوم، بازسازی محل کار «از طریق خودکارسازی و کامپیوتری کردن، بهگونهای که کار را بهطور کلی از عرصهی تولید حذف کند.» نتیجهای که هارت و نگری میگیرند این است که «نئولیبرالیسم دههی ۱۹۸۰، ”انقلابی از بالا“ بود، پاسخی به بحران دههی ۱۹۷۰، که ”موتور“ آن»، همانگونه که در امپراتوری تأکید میکنند، «انباشت مبارزههای پرولتاریایی بود.» یا بهطور صریحتر، همانگونه که بعداً بیان میکنند: «اگر مبارزههای طبقاتی دههی ۱۹۶۰ نبودند، سرمایه به حفظ ترتیبات قدرت خود قانع بود و خوشحال میشد که از دردسر تغییر پارادایم تولید معاف باشد!» ــ تزی که در عبارت «انبوههها امپراتوری را به وجود آوردند» بهطور خلاصه بیان شده است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4sF
#امپریالیسم
#آنتونیو_نگری #مایکل_هارت
#تاکیس_فوتوپولوس #الکساندروس_گزیرلیس
#بهرام_صفایی
#امپراتوری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ یک مانیفست کمونیست جدید یا خوشآمدی رفرمیستی به جهانی شدن نئولیبرالی؟
15 دسامبر 2024
تاکیس فوتوپولوس و الکساندروس گزیرلیس
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 کتاب امپراتوری اثر مایکل هارت و آنتونیو نگری عموماً از سوی مطبوعات رسمی و برخی از چپها بهمثابهی یک مانیفست کمونیست جدید توصیف شده است. با این حال، بررسی دقیق محتوای کتاب نشان میدهد که امپراتوری بهجای اینکه واجد پیامدهای رادیکالی مشابه با مانیفست اصلی باشد، بهتر است خوشآمدی «ابژکتیو» به جهانی شدن نئولیبرالی تعبیر شود.
🔸 هارت و نگری از ابتدای کتاب خود تأکید میکنند که امروزه «حاکمیت شکل جدیدی به خود گرفته است، متشکل از مجموعهای از نهادهای ملی و فراملی که تحت یک منطق واحد حکومت متحد شدهاند.» آن دو در همین راستا به نتیجهگیری درستی میرسند که اگرچه آمریکا جایگاه ممتازی در امپراتوری دارد، این بدان معنا نیست که رهبر آن است، به همان شیوهای که دولت-ملتهای اروپایی در گذشته رهبران جهان بودند: «امپراتوری پستمدرن ما هیچ رومی ندارد.» با این حال، ازآنجاکه آنها مرکزیت امپراتوری را در قالب مثلاً یک نخبۀ فراملی نمیبینند و به صرف بیان این نکته اکتفا میکنند که یک شبهدولت فراملی در حال شکلگیری نیست، نظریهی آنها دربارهی امپراتوری بدون امپراتور ناپایدار میشود و در این فرایند، صرفاً برخی صورتبندیهای پیچیدهای را ارائه میدهند که انتزاعی باقی میماند و با دنیای واقعی ارتباطی ندارند.
🔸 به نظر هارت و نگری، ساختار سیاسی امپراتوری (یعنی نظم نوین جهانی) «بهصورت یک ساختار حقوقی» بیان میشود. با این حال، این توصیف از امپراتوری پاسخی برای مسئله حیاتی موجودیتی که ابتکارعمل را در چگونگی بازتولید جهانی شدن اقتصادی و تأمین ثبات کلی نظام به عهده دارد، ارائه نمیدهد. بدیهی است که «ساختار حقوقی و قدرت برساخته» که آنها توصیف میکنند، تنها میتواند تصمیمها و هنجارها را اجرا کند، اما نمیتواند ابتکارعمل را برای تعیین هنجارها یا راهاندازی «جنگهایی» ضروری برای ثبات نظام جهانی به دست بگیرد. یک مرکز قدرت، نخبگانی، برای این منظور لازم است و اگرچه نویسندگان درست میگویند که امروزه چنین مرکز قدرتی بهعنوان یک قدرت امپراتوری واحد مانند آمریکا وجود ندارد، این موضوع وجود نخبگانی فراملی غیرمتمرکز را، که خود نمایندهی یک مرکز قدرت است، نفی نمیکند...
🔸 هارت و نگری بهظاهر نظریهی توطئه پیرامون جهانیسازی را رد میکنند. اما در واقع، آنچه آنان رد میکنند فقط روایتهای خام این نظریه است که بنا به آن نظم جهانیشدهی نئولیبرالی «توسط یک قدرت واحد و یک مرکز عقلانیت متعالی بر نیروهای جهانی دیکته شده است و مرحلههای مختلف توسعهی تاریخی را بر اساس برنامهای آگاهانه و همهجانبه هدایت میکند.» با این حال، نویسندگان، با ادعای پایبندی به راستآیینی مارکسیستی، روایتی از نظریهی توطئهی سرمایهداری دربارهی جهانیسازی را میپذیرند که طبق آن سرمایه (همانگونه که در کتاب قبلی خود نیز تأکید کرده بودند). در مواجهه با بحرانی در توانایی خود برای «کنترل رابطهی متناقضش با کار از طریق دیالکتیک اجتماعی و سیاسی»، به دو حملهی مستقیم علیه کار متوسل شد: نخست، کارزاری مستقیم علیه رستهباوری و چانهزنی جمعی و دوم، بازسازی محل کار «از طریق خودکارسازی و کامپیوتری کردن، بهگونهای که کار را بهطور کلی از عرصهی تولید حذف کند.» نتیجهای که هارت و نگری میگیرند این است که «نئولیبرالیسم دههی ۱۹۸۰، ”انقلابی از بالا“ بود، پاسخی به بحران دههی ۱۹۷۰، که ”موتور“ آن»، همانگونه که در امپراتوری تأکید میکنند، «انباشت مبارزههای پرولتاریایی بود.» یا بهطور صریحتر، همانگونه که بعداً بیان میکنند: «اگر مبارزههای طبقاتی دههی ۱۹۶۰ نبودند، سرمایه به حفظ ترتیبات قدرت خود قانع بود و خوشحال میشد که از دردسر تغییر پارادایم تولید معاف باشد!» ــ تزی که در عبارت «انبوههها امپراتوری را به وجود آوردند» بهطور خلاصه بیان شده است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4sF
#امپریالیسم
#آنتونیو_نگری #مایکل_هارت
#تاکیس_فوتوپولوس #الکساندروس_گزیرلیس
#بهرام_صفایی
#امپراتوری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپراتوری هارت و نگری
یک مانیفست کمونیست جدید نوشتهی: تاکیس فوتوپولوس و الکساندروس گزیرلیس ترجمهی: بهرام صفایی امپراتوری در رویکرد مسئلهمحور هارت و نگری، قدرت حاکمی است که جهان امروز را اداره میکند؛ امپراتوری شکل سی…
▫️ گردش پول
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل پنجم
22 دسامبر 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 همانگونه که کِنِهی پیر پیشاپیش تصور میکرد، برای فهم فرآیند بازتولید اجتماعیای که در تصرف جامعه است، باید علاوه بر ابزار تولید و مصرفْ مبلغ معینی از پول را نیز مفروض گرفت. در اینجا پرسشی دوگانه طرح میشود: این مبلغ از پول باید در دستان چه کسی و چه مقدار باشد؟ در مورد نکتهی نخست، جای هیچ گمانی در این واقعیت نیست که کارگران مزدبگیر مزدشان را در قالب پول دریافت میکنند تا از اینطریق بتوانند لوازم معاششان را خریداری کنند. از بُعد اجتماعیْ فرآیند بازتولید به آنجا منجر میشود که کارگران صرفاً حوالههایی برای ذخیرهی معینی از لوازم معاش دریافت میکنند که به آنها تخصیص یافته است، درست مانند هر جامعهی دیگر، فارغ از شکل اجتماعی تولیدش. اما این اوضاع و احوال که تحت آن کارکنندگان در اینجا لوازم معاششان را نه بهطور مستقیم، بلکه از طریق مبادلهی کالاها بهدست میآورند بههمان اندازه برای شکلگیری تولید سرمایهدارانه بنیادین است که نیروی کار آنها نیز نه بهطور مستقیم و نه بر پایهی رابطهی سلطهی شخصی، بلکه از طریق مبادلهی کالایی ــ همانا فروش نیروی کار ــ در اختیار صاحبان ابزار تولید قرار میگیرد. فروش نیروی کار و خرید آزادانهی لوازم معاش از سوی کارگران، وجه وجودیِ تعیینکننده و کلیدیِ تولید سرمایهدارانه است. هردوی این وجوه در شکل پولیِ سرمایهی متغیر بیانْ و بهمیانجی آن وساطت میشوند.
🔸 اگر دیسهنمای مارکسیِ بازتولید را با جدول اقتصادی کِنِه مقایسه کنیم، بلافاصله شباهت و تفاوت آنها بهچشم میخورد. هر دو دیسهنما که بازتابدهندهی سیر تحول اقتصاد ملی یا اقتصاد سیاسی کلاسیکاند، یگانه تلاشهایی برای بازنمایی دقیق هرجومرجی ظاهری هستند که کل حرکت تولید و مصرف سرمایهدارانه را در گرهخوردگی متقابلش با تجزیه شدن به تولیدکنندگان خصوصی و مصرفکنندگان بیشُمار بازمینمایانند. هردوی آنها بهمریختگیِ سردرگم حرکت سرمایههای منفرد را به پیوستارهای سادهای تقلیل میدهند که در آنها امکان وجود و تحول و تطور جامعهی سرمایهداری، بهرغم سازوکار نامنتظم و پُرهرجومرجش، ریشه دارد. بهعبارت دیگر، هردوی آنها وجوه مضاعفی را که شالودهی کل حرکت اجتماعی سرمایه است، متحد میکنند: اینکه حرکت مذکور همهنگام در مقام حرکت سرمایه، تولید و تصرف ارزش اضافی، و در مقام حرکت اجتماعی، تولید و مصرف ضروریات عینیِ وجود تمدن انسانی است. در هردو، گردش محصولات بهمثابهی گردش کالاْ کل فرآیند را وساطت میکند و در هردو، حرکت پول فقط تالیِ بیان ظاهری حرکتی است که در رویهی بیرونیِ حرکت گردشِ کالایی صورت میگیرد.
🔸 اما در تشریح این خطوط عمده، فاصلهای ژرف بین آنها وجود دارد. درست است که جدول کِنِه تولید ارزش اضافی را به لنگرگاهی برای کل تولید بدل میکند، اما ارزش اضافی را در شکل خامسرانه و فئودالیِ رانت زمین میفهمد و بنابراین جزئی از شکل را همچون تمامیت آن تلقی میکند. جدول کِنِه همچنین تمایزهای عینی در تودهی محصول کل را به لنگرگاه دیگری برای بازتولید اجتماعی بدل میکند، اما آنرا در قالب تضاد و تقابلی خامسرانه بین انواع محصولات کشاورزی و مانوفاکتوری میفهمد و بنابراین تمایزهای ظاهری بین موادی را که انسانِ کارکننده با آنها سروکار دارد، بهعنوان مقولههای بنیادین فرآیند کار انسانی بهطور اعم تلقی میکند. نزد مارکس تولید ارزش اضافی در شکل ناب و عامش، همانا در شکل مطلق تولید سرمایه، دریافت میشود. همهنگام شرایط عینی و جاودانهی تولید در تمایز بنیادین بین وسائل تولید و وسائل مصرف مورد نظر قرار میگیرند و رابطهی آنها با یکدیگر به تناسب دقیق ارزشیِ آنها قابل ارجاع است...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4tL
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#پول
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل پنجم
22 دسامبر 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 همانگونه که کِنِهی پیر پیشاپیش تصور میکرد، برای فهم فرآیند بازتولید اجتماعیای که در تصرف جامعه است، باید علاوه بر ابزار تولید و مصرفْ مبلغ معینی از پول را نیز مفروض گرفت. در اینجا پرسشی دوگانه طرح میشود: این مبلغ از پول باید در دستان چه کسی و چه مقدار باشد؟ در مورد نکتهی نخست، جای هیچ گمانی در این واقعیت نیست که کارگران مزدبگیر مزدشان را در قالب پول دریافت میکنند تا از اینطریق بتوانند لوازم معاششان را خریداری کنند. از بُعد اجتماعیْ فرآیند بازتولید به آنجا منجر میشود که کارگران صرفاً حوالههایی برای ذخیرهی معینی از لوازم معاش دریافت میکنند که به آنها تخصیص یافته است، درست مانند هر جامعهی دیگر، فارغ از شکل اجتماعی تولیدش. اما این اوضاع و احوال که تحت آن کارکنندگان در اینجا لوازم معاششان را نه بهطور مستقیم، بلکه از طریق مبادلهی کالاها بهدست میآورند بههمان اندازه برای شکلگیری تولید سرمایهدارانه بنیادین است که نیروی کار آنها نیز نه بهطور مستقیم و نه بر پایهی رابطهی سلطهی شخصی، بلکه از طریق مبادلهی کالایی ــ همانا فروش نیروی کار ــ در اختیار صاحبان ابزار تولید قرار میگیرد. فروش نیروی کار و خرید آزادانهی لوازم معاش از سوی کارگران، وجه وجودیِ تعیینکننده و کلیدیِ تولید سرمایهدارانه است. هردوی این وجوه در شکل پولیِ سرمایهی متغیر بیانْ و بهمیانجی آن وساطت میشوند.
🔸 اگر دیسهنمای مارکسیِ بازتولید را با جدول اقتصادی کِنِه مقایسه کنیم، بلافاصله شباهت و تفاوت آنها بهچشم میخورد. هر دو دیسهنما که بازتابدهندهی سیر تحول اقتصاد ملی یا اقتصاد سیاسی کلاسیکاند، یگانه تلاشهایی برای بازنمایی دقیق هرجومرجی ظاهری هستند که کل حرکت تولید و مصرف سرمایهدارانه را در گرهخوردگی متقابلش با تجزیه شدن به تولیدکنندگان خصوصی و مصرفکنندگان بیشُمار بازمینمایانند. هردوی آنها بهمریختگیِ سردرگم حرکت سرمایههای منفرد را به پیوستارهای سادهای تقلیل میدهند که در آنها امکان وجود و تحول و تطور جامعهی سرمایهداری، بهرغم سازوکار نامنتظم و پُرهرجومرجش، ریشه دارد. بهعبارت دیگر، هردوی آنها وجوه مضاعفی را که شالودهی کل حرکت اجتماعی سرمایه است، متحد میکنند: اینکه حرکت مذکور همهنگام در مقام حرکت سرمایه، تولید و تصرف ارزش اضافی، و در مقام حرکت اجتماعی، تولید و مصرف ضروریات عینیِ وجود تمدن انسانی است. در هردو، گردش محصولات بهمثابهی گردش کالاْ کل فرآیند را وساطت میکند و در هردو، حرکت پول فقط تالیِ بیان ظاهری حرکتی است که در رویهی بیرونیِ حرکت گردشِ کالایی صورت میگیرد.
🔸 اما در تشریح این خطوط عمده، فاصلهای ژرف بین آنها وجود دارد. درست است که جدول کِنِه تولید ارزش اضافی را به لنگرگاهی برای کل تولید بدل میکند، اما ارزش اضافی را در شکل خامسرانه و فئودالیِ رانت زمین میفهمد و بنابراین جزئی از شکل را همچون تمامیت آن تلقی میکند. جدول کِنِه همچنین تمایزهای عینی در تودهی محصول کل را به لنگرگاه دیگری برای بازتولید اجتماعی بدل میکند، اما آنرا در قالب تضاد و تقابلی خامسرانه بین انواع محصولات کشاورزی و مانوفاکتوری میفهمد و بنابراین تمایزهای ظاهری بین موادی را که انسانِ کارکننده با آنها سروکار دارد، بهعنوان مقولههای بنیادین فرآیند کار انسانی بهطور اعم تلقی میکند. نزد مارکس تولید ارزش اضافی در شکل ناب و عامش، همانا در شکل مطلق تولید سرمایه، دریافت میشود. همهنگام شرایط عینی و جاودانهی تولید در تمایز بنیادین بین وسائل تولید و وسائل مصرف مورد نظر قرار میگیرند و رابطهی آنها با یکدیگر به تناسب دقیق ارزشیِ آنها قابل ارجاع است...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4tL
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#پول
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گردش پول
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل پنجم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی برای ثبت و درک مقولههای بنیادینِ تولید سرمایهدارانه، مانند ارزش و ارزش اضافی، در حرکت زنده و در مقام فرآیند بازتولید …
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ از کمیت تا کیفیت
29 دسامبر 2024
مصاحبه با یانیس واروفاکیس
ترجمهی: ماریه نوری
📝 این مطلب ترجمهای است از مصاحبهی مجلهی نیولفت ریویو (۲۰ نوامبر ۲۰۲۴) با یانیس واروفاکیس دربارهی کتاب «تکنوفئودالیسم، آنچه سرمایهداری را نابود کرد».
🔸 تکنوفئودالیسم تحلیلی پسامارکسیستی از یک نظام پساسرمایهدارانه نیست. بلکه تحلیلی است کاملاً مارکسیستی از نحوهی کارکرد سرمایهی معاصر، که میکوشد توضیح دهد چرا این نظام دستخوش جهشی بنیادی شده است. البته، در طول قرنهای گذشته، ماهیت سرمایهی پایا از چوبهای ماهیگیری و ابزارهای ساده به ماشینآلات صنعتی پیچیده تغيير و تطور یافته است، اما همهی آنها یک ویژگی اساسی مشترک داشتند: آنها بهعنوان وسیلهی تولید ساخته میشدند. اکنون، ما کالاهای سرمایهای داریم که نه برای تولیدکردنْ بلکه برای دستکاری رفتار ساخته شدهاند. این امر از طریق یک فرآیند دیالکتیکی رخ میدهد که در آن شرکتهای بزرگ فناوری میلیاردها نفر را تحریک میکنند تا بدون دستمزد، و اغلب بدون آنکه حتی خودشان بدانند، ذخیرهی سرمایه ابریشان را دوباره پر کنند. اين نوع اساساً متفاوتی از مناسبات اجتماعي است.
🔸 این پدیده چگونه به وقوع پیوست؟ مانند هميشه از طريق تغييرات مداوم، تدريجي و کمّی در فناوری که در نقطهای خاص منجر به تغییر کیفی بزرگی شد. اين تغيير دو پيششرط داشت: نخستین پیششرطْ خصوصی کردن اینترنت، «مشترکات اینترنتی» اولیه، بود. زمانی فرا رسید که برای انجام تراکنشهای آنلاینْ نیاز به تائید هویت از طریق بانک یا پلتفرمی مانند گوگل یا فیسبوک پیدا شد. این شکل بسیار مهمی از حصارکشی بود که فضای سایبری را به بازار تبدیل کرد و هویتهای دیجیتال خصوصی جدیدی ایجاد کرد. پیششرط دیگرْ بحران مالی ۲۰۰۸ بود که برای مقابله با پیامدهای آن، دولتهای سرمایهداری ۳۵ تریلیون دلار بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۳ چاپ کردند. این امر منجر به یک سیاست پولی انبساطی شد، بهگونهای که بانکهای مرکزی بهجای بخش خصوصیْ نیروی پیشبرنده یا محرک شدند. دولتها در سراسر غربْ سیاست ریاضت اقتصادی را نیز اعمال کردند که نهتنها مصرف بلکه سرمایهگذاری تولیدی را نیز کاهش داد. سرمایهگذاران در پاسخ به این اقدامْ شروع به خرید املاک و مستغلات کردند و پول خود را به سمت شرکتهای بزرگ فناوری سرازیر کردند؛ ازاینرو، این شرکتها، خودبهخود، به تنها بخشِ تبدیل سیل نقدینگی بانک مرکزی به کالاهای سرمایهای شدند. ارزش سهام این شرکتها چنان بالا رفت و متعاقباً صاحبانشان به چنان قدرتی برای تأثیر گذاشتن بر روی رفتار و استخراج رانت دست یافتند که عملکرد سنتی نظام سرمایهداری را مختل کردند. اتفاقی که کاملاً تصادفی رخ داد: نمونهای کلاسیک از پیامدهای ناخواسته، بدون قصد و پیشبینی قبلی حتی از سوی خود شرکتهای فناوری.
🔸 مارکس تشخیص داد که رانتخواهی میتواند محرک توسعه باشد، اما او همچنین با ریکاردو موافق بود که اگر رانت بهعنوان بخشی از کل درآمد از یک آستانهی مشخص فراتر رود، به عامل بازدارندهی رشد سرمایهداری تبدیل میشود. امروزه، رانتهای ابری بهقدری سرسامآور شدهاند که بهوضوح این اثر را دارند. در واقع، به جرأت میتوانم بگویم که اگر شرکتهای سهامی عام که از رانت ابری بهره میبرند را از بازار سهام خارج کنید، ارزش کل بازار بورس بهشدت سقوط خواهد کرد. در سطح اقتصاد خرد، توجه کنید که آمازون تا ۴۰ درصد از قیمت یک محصول فروختهشده در پلتفرم خود را تصاحب میکند. این مقدار تقریباً هیچگونه مازادی برای فروشنده باقی نمیگذارد که بتواند آن را دوباره سرمایهگذاری کند. و زمانی که چنین مقدار زیادی رانت از اقتصاد و از جریان چرخهای درآمد خارج میشود، بخش سرمایهداری دچار بحران شده و بهطور فزایندهای تحت سلطه بخش رانت ابری قرار میگیرد. موضوع این نیست که بخش سرمایهداری دیگر وجود ندارد؛ مسئله اساسی این است که همچنان مسئول تمام ارزش اضافیای است که طبق نظریهی کار پایهی ارزش در اقتصاد تولید میشود. اما این بخش در مقایسه با این رشد انگلی که چنان عظیم شده است که، همانطور که گفتم، کمیت به کیفیت تبدیل شده و کل نظام دگرگون شده، نسبتاً کوچک است…
🔹 متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4uA
#یانیس_واروفاکیس #ماریه_نوری #تکنوفئودالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ از کمیت تا کیفیت
29 دسامبر 2024
مصاحبه با یانیس واروفاکیس
ترجمهی: ماریه نوری
📝 این مطلب ترجمهای است از مصاحبهی مجلهی نیولفت ریویو (۲۰ نوامبر ۲۰۲۴) با یانیس واروفاکیس دربارهی کتاب «تکنوفئودالیسم، آنچه سرمایهداری را نابود کرد».
🔸 تکنوفئودالیسم تحلیلی پسامارکسیستی از یک نظام پساسرمایهدارانه نیست. بلکه تحلیلی است کاملاً مارکسیستی از نحوهی کارکرد سرمایهی معاصر، که میکوشد توضیح دهد چرا این نظام دستخوش جهشی بنیادی شده است. البته، در طول قرنهای گذشته، ماهیت سرمایهی پایا از چوبهای ماهیگیری و ابزارهای ساده به ماشینآلات صنعتی پیچیده تغيير و تطور یافته است، اما همهی آنها یک ویژگی اساسی مشترک داشتند: آنها بهعنوان وسیلهی تولید ساخته میشدند. اکنون، ما کالاهای سرمایهای داریم که نه برای تولیدکردنْ بلکه برای دستکاری رفتار ساخته شدهاند. این امر از طریق یک فرآیند دیالکتیکی رخ میدهد که در آن شرکتهای بزرگ فناوری میلیاردها نفر را تحریک میکنند تا بدون دستمزد، و اغلب بدون آنکه حتی خودشان بدانند، ذخیرهی سرمایه ابریشان را دوباره پر کنند. اين نوع اساساً متفاوتی از مناسبات اجتماعي است.
🔸 این پدیده چگونه به وقوع پیوست؟ مانند هميشه از طريق تغييرات مداوم، تدريجي و کمّی در فناوری که در نقطهای خاص منجر به تغییر کیفی بزرگی شد. اين تغيير دو پيششرط داشت: نخستین پیششرطْ خصوصی کردن اینترنت، «مشترکات اینترنتی» اولیه، بود. زمانی فرا رسید که برای انجام تراکنشهای آنلاینْ نیاز به تائید هویت از طریق بانک یا پلتفرمی مانند گوگل یا فیسبوک پیدا شد. این شکل بسیار مهمی از حصارکشی بود که فضای سایبری را به بازار تبدیل کرد و هویتهای دیجیتال خصوصی جدیدی ایجاد کرد. پیششرط دیگرْ بحران مالی ۲۰۰۸ بود که برای مقابله با پیامدهای آن، دولتهای سرمایهداری ۳۵ تریلیون دلار بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۳ چاپ کردند. این امر منجر به یک سیاست پولی انبساطی شد، بهگونهای که بانکهای مرکزی بهجای بخش خصوصیْ نیروی پیشبرنده یا محرک شدند. دولتها در سراسر غربْ سیاست ریاضت اقتصادی را نیز اعمال کردند که نهتنها مصرف بلکه سرمایهگذاری تولیدی را نیز کاهش داد. سرمایهگذاران در پاسخ به این اقدامْ شروع به خرید املاک و مستغلات کردند و پول خود را به سمت شرکتهای بزرگ فناوری سرازیر کردند؛ ازاینرو، این شرکتها، خودبهخود، به تنها بخشِ تبدیل سیل نقدینگی بانک مرکزی به کالاهای سرمایهای شدند. ارزش سهام این شرکتها چنان بالا رفت و متعاقباً صاحبانشان به چنان قدرتی برای تأثیر گذاشتن بر روی رفتار و استخراج رانت دست یافتند که عملکرد سنتی نظام سرمایهداری را مختل کردند. اتفاقی که کاملاً تصادفی رخ داد: نمونهای کلاسیک از پیامدهای ناخواسته، بدون قصد و پیشبینی قبلی حتی از سوی خود شرکتهای فناوری.
🔸 مارکس تشخیص داد که رانتخواهی میتواند محرک توسعه باشد، اما او همچنین با ریکاردو موافق بود که اگر رانت بهعنوان بخشی از کل درآمد از یک آستانهی مشخص فراتر رود، به عامل بازدارندهی رشد سرمایهداری تبدیل میشود. امروزه، رانتهای ابری بهقدری سرسامآور شدهاند که بهوضوح این اثر را دارند. در واقع، به جرأت میتوانم بگویم که اگر شرکتهای سهامی عام که از رانت ابری بهره میبرند را از بازار سهام خارج کنید، ارزش کل بازار بورس بهشدت سقوط خواهد کرد. در سطح اقتصاد خرد، توجه کنید که آمازون تا ۴۰ درصد از قیمت یک محصول فروختهشده در پلتفرم خود را تصاحب میکند. این مقدار تقریباً هیچگونه مازادی برای فروشنده باقی نمیگذارد که بتواند آن را دوباره سرمایهگذاری کند. و زمانی که چنین مقدار زیادی رانت از اقتصاد و از جریان چرخهای درآمد خارج میشود، بخش سرمایهداری دچار بحران شده و بهطور فزایندهای تحت سلطه بخش رانت ابری قرار میگیرد. موضوع این نیست که بخش سرمایهداری دیگر وجود ندارد؛ مسئله اساسی این است که همچنان مسئول تمام ارزش اضافیای است که طبق نظریهی کار پایهی ارزش در اقتصاد تولید میشود. اما این بخش در مقایسه با این رشد انگلی که چنان عظیم شده است که، همانطور که گفتم، کمیت به کیفیت تبدیل شده و کل نظام دگرگون شده، نسبتاً کوچک است…
🔹 متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4uA
#یانیس_واروفاکیس #ماریه_نوری #تکنوفئودالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
از کمیت تا کیفیت
مصاحبه با یانیس واروفاکیس ترجمهی: ماریه نوری اکنون، ما کالاهایی سرمایهای داریم که نه برای تولیدکردن، بلکه برای دستکاری رفتار ساخته شدهاند… شرکتهای بزرگ فناوری میلیاردها نفر را تحریک میک…