🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ مزد، قیمت و تورم
14 می 2025
فریبرز مسعودی
🔸 اکنون اقتصادهای بزرگ سرمایهداری پیشرفتهی غربی در برابر بحران سودآوری یکی پس از دیگری در تلهی مارپیچ سود ـ تورم به دام افتاده و اقتصاددانان پولگرا و نولیبرال تلاش دارند با فروکاستن تورم به یک پدیدهی پولی، مارپیچ مزد-تورم را جایگزین مارپیچ سود-تورم کنند. بحران سودآوری، همانگونه که پیشبینی میشد، دامن ایالات متحد آمریکا و سایر اقتصادهای بزرگ سرمایهداری را گرفته است؛ گویی دولتهای لیبرال نبودند که در روزهایی نه چندان دورْ سردمدار و داعیهدار بازرگانی آزاد و اقتصاد بازار بودند و اکنون با به راه انداختن جنگهای گرم و سردْ رکود اقتصادی و تورم بالا را به مزدبگیران تحمیل میکنند. در ایران نیز بیش از شش دهه است تورم مزمن به یکی از ویژگیهای اقتصاد تبدیل شده، اما هنوز برای دولت سرمایهسالار و اقتصاددانان حکومتی در بر همان پاشنهی اجرای سیاستهای مالی و پولی میچرخد و هربار به بهانهی کاهش تورم با تحمیل سیاستهای مالی و پولی انقباضی به سفرهی زحمتکشان یورش میآورند؛ در صورتی که دستکم در سه دههی اخیر آمارهای دستمزد و تورم نشان میدهند این تورم نیست که به دنبال مزد میآید بلکه این مزد است که افتان و خیزان به دنبال تورم میخزد. ما در این نوشتار پس از کنکاش کوتاهی درباره ماهیت مزد و سود و به چالش کشیدن دیدگاههای پولگرایان و نولیبرالها نسبت به ریشههای تورم، نگاهی به تورم در این اقتصادها و برندگان و بازندگان اصلی آن میاندازیم.
🔸 پولگرایان تصور میکنند مقدار پول در اقتصاد مانند شیر آب است که توسط دولت کنترل میشود و دولت میتواند آن را به دلخواه باز و بسته کند. پولگرایان تصور میکنند سطح تولید مقدار ثابتی است؛ بنا بر دو فرض بالا همهی مسئولیت پدیدهی تورم در اقتصاد بر دوش دولتها و بانک مرکزی است؛ چرا که آنان با بازکردن شیر پول (نقدینگی) به تورم دامن میزنند. اما آیا در واقعیت، عرضهی پول و تولید اقتصادی ثابت یا مستقل هستند؟ یا در نظام سرمایهداری، هر دو تحت تأثیر نیروی محرکهی یکسانی به نام تولید سود هستند و دولت در سرمایهداری کنترل کامل بر عرضهی پول ندارد!
🔸 واقعیتهای اقتصادی نه تنها خلاف ادعای پولگرایان است که عرضهی پول را تنها عامل تعیینکنندهی تورم قلمداد میکنند، بلکه ادعای پیروان نظریهی پولی مدرن را رد میکند که گمان میکنند پول نیروی محرکهی نظام سرمایهداری است. زیرا سیاست پولی قادر مطلق نیست و دولتها یا هر عامل دیگری نمیتوانند با این ابزار ساده بر تناقضهای سرمایهداری غلبه کنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Ln
#تورم #دستمزد #نقد_پولگرایی
#فریبرز_مسعودی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مزد، قیمت و تورم
14 می 2025
فریبرز مسعودی
🔸 اکنون اقتصادهای بزرگ سرمایهداری پیشرفتهی غربی در برابر بحران سودآوری یکی پس از دیگری در تلهی مارپیچ سود ـ تورم به دام افتاده و اقتصاددانان پولگرا و نولیبرال تلاش دارند با فروکاستن تورم به یک پدیدهی پولی، مارپیچ مزد-تورم را جایگزین مارپیچ سود-تورم کنند. بحران سودآوری، همانگونه که پیشبینی میشد، دامن ایالات متحد آمریکا و سایر اقتصادهای بزرگ سرمایهداری را گرفته است؛ گویی دولتهای لیبرال نبودند که در روزهایی نه چندان دورْ سردمدار و داعیهدار بازرگانی آزاد و اقتصاد بازار بودند و اکنون با به راه انداختن جنگهای گرم و سردْ رکود اقتصادی و تورم بالا را به مزدبگیران تحمیل میکنند. در ایران نیز بیش از شش دهه است تورم مزمن به یکی از ویژگیهای اقتصاد تبدیل شده، اما هنوز برای دولت سرمایهسالار و اقتصاددانان حکومتی در بر همان پاشنهی اجرای سیاستهای مالی و پولی میچرخد و هربار به بهانهی کاهش تورم با تحمیل سیاستهای مالی و پولی انقباضی به سفرهی زحمتکشان یورش میآورند؛ در صورتی که دستکم در سه دههی اخیر آمارهای دستمزد و تورم نشان میدهند این تورم نیست که به دنبال مزد میآید بلکه این مزد است که افتان و خیزان به دنبال تورم میخزد. ما در این نوشتار پس از کنکاش کوتاهی درباره ماهیت مزد و سود و به چالش کشیدن دیدگاههای پولگرایان و نولیبرالها نسبت به ریشههای تورم، نگاهی به تورم در این اقتصادها و برندگان و بازندگان اصلی آن میاندازیم.
🔸 پولگرایان تصور میکنند مقدار پول در اقتصاد مانند شیر آب است که توسط دولت کنترل میشود و دولت میتواند آن را به دلخواه باز و بسته کند. پولگرایان تصور میکنند سطح تولید مقدار ثابتی است؛ بنا بر دو فرض بالا همهی مسئولیت پدیدهی تورم در اقتصاد بر دوش دولتها و بانک مرکزی است؛ چرا که آنان با بازکردن شیر پول (نقدینگی) به تورم دامن میزنند. اما آیا در واقعیت، عرضهی پول و تولید اقتصادی ثابت یا مستقل هستند؟ یا در نظام سرمایهداری، هر دو تحت تأثیر نیروی محرکهی یکسانی به نام تولید سود هستند و دولت در سرمایهداری کنترل کامل بر عرضهی پول ندارد!
🔸 واقعیتهای اقتصادی نه تنها خلاف ادعای پولگرایان است که عرضهی پول را تنها عامل تعیینکنندهی تورم قلمداد میکنند، بلکه ادعای پیروان نظریهی پولی مدرن را رد میکند که گمان میکنند پول نیروی محرکهی نظام سرمایهداری است. زیرا سیاست پولی قادر مطلق نیست و دولتها یا هر عامل دیگری نمیتوانند با این ابزار ساده بر تناقضهای سرمایهداری غلبه کنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Ln
#تورم #دستمزد #نقد_پولگرایی
#فریبرز_مسعودی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مزد، قیمت و تورم
نوشتهی: فریبرز مسعودی ما در این نوشتار پس از کنکاش کوتاهی دربارهی ماهیت مزد و سود و به چالش کشیدن دیدگاههای پولگرایان و نولیبرالها نسبت به ریشههای تورم، نگاهی به تورم در این اقتصادها و برندگا…
▫️ بازتولید گسترده
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل ششم
18 می 2025
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 کاستی دیسهنمای [Schema] بازتولید ساده آشکار است: این دیسهنما بازنمایانندهی شکلی از بازتولید است که تحت مناسبات تولید سرمایهدارانه فقط میتواند در مقام استثنائی گهگاهی صورت پذیرد. قاعدهی شیوهی تولید سرمایهداری بهمراتب بیشتر از شیوههای تولید دیگر، نه بازتولید ساده، بلکه بازتولید گسترده است.
🔸 با این حال شِمای بازتولید ساده معنا و اهمیت علمی مختص بهخود را دارد. از دو لحاظ: عملاً در بازتولید گسترده نیز همواره بزرگترین بخش محصول کلْ مشخصات بازتولید ساده را دارد. بازتولید ساده شالودهی پهناوری را بنا میکند که بر پایهی آن گسترش تولیدْ فراتر از مرزها و سدهای تاکنونیاش صورت میگیرد. از لحاظ نظری نیز واکاوی بازتولید ساده نقطهی عزیمت گریزناپذیر هر بازنمایی دقیقاً علمی از بازتولید گسترده است. به این ترتیب، دیسهنمای بازتولید سادهی کل سرمایهی اجتماعی بهخودیخود فراتر از خویش میرود: بهسوی معضل بازتولید گستردهی کل سرمایه.
🔸 ما پیشاپیش خودویژگی تاریخی بازتولید گسترده بر مبنایی سرمایهدارانه را میشناسیم: این بازتولید خود را در مقام انباشت سرمایه بازمینمایاند؛ این، همهنگام شکل ویژه و شرط آن است. بهعبارت دیگر، کل تولید اجتماعی ــ که بر پایهی سرمایهدارانهی تولید ارزش اضافی استوار است ــ فقط میتواند به این معنا و در این مقیاس گسترش یابد که سرمایهی فعال تاکنونیِ جامعهْ رشد و مازادی از قِبَل ارزش اضافی تولیدشده از سوی آن، بهدست آوَرَد. کاربست بخشی از ارزش اضافی ــ آنهم بخش فزایندهای از آن ــ برای اهداف مولد، بهجای مصرف شخصی طبقهی سرمایهدار یا برای گنجاندوزی، شالودهی بازتولید گسترده تحت مناسبات تولید سرمایهداری است.
🔸 چهار وجهوجودی بازتولید گسترده را، بهشرح زیر از انباشت تکْ سرمایه مشتق کردهایم:
1️⃣ حیطه و دامنهی انباشت گسترده تا حدود معینی از رشد سرمایه مستقل است و میتواند از آن فراتر رود. روشهایی که به این سو راه میبرند، عبارتند از: بالا بردن استثمار نیروی کار و نیروهای طبیعت، افزایش بارآوری کار (بالابردن بارآوریْ دربردارندهی ارتقای اثرگذاری سرمایهی استوار است).
2️⃣ نقطه عزیمت هر انباشت واقعیْ تقسیم بخشی از ارزش اضافی به سرمایهی ثابت و سرمایهی متغیری است که برای تبدیل به سرمایه مقرر شده است.
3️⃣ انباشت در مقام فرآیندی اجتماعی همراه است با تغییر دائمی نسبت سرمایهی ثابت به سرمایهی متغیر به سود سرمایهی ثابت، بهعبارت دیگر، نسبت جزء سرمایهی تخصیصیافته به وسائل مردهی تولید به سرمایهی تخصیصیافته به مزدها بهطور مداوم رشد میکند.
4️⃣ پدیدهی دیگرِ همراه و همپا با فرآیند انباشت و شرط آن، شکلگیری ارتش ذخیرهی صنعتی است.
🔸این وجوهوجودی که از حرکت بازتولیدیِ تکْ سرمایه قابل استنتاجاند، گامی عظیم فراتر از واکاوی اقتصاد بورژوایی از این روند است. اینک اما، با عزیمت از حرکت تکْ سرمایه، مسئله بر سر بازنمایی انباشت کل سرمایهی اجتماعی بود. اکنون باید بر اساس دیسهنمای انباشت ساده، برای بازتولید گسترده نیز، هم جایگاه ارزشیِ تولید ارزش اضافی و هم جنبههای ناظر بر فرآیند کار (همانا تولید لوازم تولید و تولید لوازم مصرف)، از منظر انباشت در تناسب دقیقی قرار میگرفتند...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4LI
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#بازتولید_گسترده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل ششم
18 می 2025
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 کاستی دیسهنمای [Schema] بازتولید ساده آشکار است: این دیسهنما بازنمایانندهی شکلی از بازتولید است که تحت مناسبات تولید سرمایهدارانه فقط میتواند در مقام استثنائی گهگاهی صورت پذیرد. قاعدهی شیوهی تولید سرمایهداری بهمراتب بیشتر از شیوههای تولید دیگر، نه بازتولید ساده، بلکه بازتولید گسترده است.
🔸 با این حال شِمای بازتولید ساده معنا و اهمیت علمی مختص بهخود را دارد. از دو لحاظ: عملاً در بازتولید گسترده نیز همواره بزرگترین بخش محصول کلْ مشخصات بازتولید ساده را دارد. بازتولید ساده شالودهی پهناوری را بنا میکند که بر پایهی آن گسترش تولیدْ فراتر از مرزها و سدهای تاکنونیاش صورت میگیرد. از لحاظ نظری نیز واکاوی بازتولید ساده نقطهی عزیمت گریزناپذیر هر بازنمایی دقیقاً علمی از بازتولید گسترده است. به این ترتیب، دیسهنمای بازتولید سادهی کل سرمایهی اجتماعی بهخودیخود فراتر از خویش میرود: بهسوی معضل بازتولید گستردهی کل سرمایه.
🔸 ما پیشاپیش خودویژگی تاریخی بازتولید گسترده بر مبنایی سرمایهدارانه را میشناسیم: این بازتولید خود را در مقام انباشت سرمایه بازمینمایاند؛ این، همهنگام شکل ویژه و شرط آن است. بهعبارت دیگر، کل تولید اجتماعی ــ که بر پایهی سرمایهدارانهی تولید ارزش اضافی استوار است ــ فقط میتواند به این معنا و در این مقیاس گسترش یابد که سرمایهی فعال تاکنونیِ جامعهْ رشد و مازادی از قِبَل ارزش اضافی تولیدشده از سوی آن، بهدست آوَرَد. کاربست بخشی از ارزش اضافی ــ آنهم بخش فزایندهای از آن ــ برای اهداف مولد، بهجای مصرف شخصی طبقهی سرمایهدار یا برای گنجاندوزی، شالودهی بازتولید گسترده تحت مناسبات تولید سرمایهداری است.
🔸 چهار وجهوجودی بازتولید گسترده را، بهشرح زیر از انباشت تکْ سرمایه مشتق کردهایم:
1️⃣ حیطه و دامنهی انباشت گسترده تا حدود معینی از رشد سرمایه مستقل است و میتواند از آن فراتر رود. روشهایی که به این سو راه میبرند، عبارتند از: بالا بردن استثمار نیروی کار و نیروهای طبیعت، افزایش بارآوری کار (بالابردن بارآوریْ دربردارندهی ارتقای اثرگذاری سرمایهی استوار است).
2️⃣ نقطه عزیمت هر انباشت واقعیْ تقسیم بخشی از ارزش اضافی به سرمایهی ثابت و سرمایهی متغیری است که برای تبدیل به سرمایه مقرر شده است.
3️⃣ انباشت در مقام فرآیندی اجتماعی همراه است با تغییر دائمی نسبت سرمایهی ثابت به سرمایهی متغیر به سود سرمایهی ثابت، بهعبارت دیگر، نسبت جزء سرمایهی تخصیصیافته به وسائل مردهی تولید به سرمایهی تخصیصیافته به مزدها بهطور مداوم رشد میکند.
4️⃣ پدیدهی دیگرِ همراه و همپا با فرآیند انباشت و شرط آن، شکلگیری ارتش ذخیرهی صنعتی است.
🔸این وجوهوجودی که از حرکت بازتولیدیِ تکْ سرمایه قابل استنتاجاند، گامی عظیم فراتر از واکاوی اقتصاد بورژوایی از این روند است. اینک اما، با عزیمت از حرکت تکْ سرمایه، مسئله بر سر بازنمایی انباشت کل سرمایهی اجتماعی بود. اکنون باید بر اساس دیسهنمای انباشت ساده، برای بازتولید گسترده نیز، هم جایگاه ارزشیِ تولید ارزش اضافی و هم جنبههای ناظر بر فرآیند کار (همانا تولید لوازم تولید و تولید لوازم مصرف)، از منظر انباشت در تناسب دقیقی قرار میگرفتند...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4LI
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#بازتولید_گسترده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازتولید گسترده
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل ششم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی تمایز تعیینکننده بین بازتولید گسترده و بازتولید ساده عبارت است از اینکه در بازتولید ساده کل ارزش اضافی از سوی طبقهی س…
▫️ نقد مارکس بر فلسفه حق هگل
25 می 2025
کریستف شورینگا
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 با اینکه اغلب به نقد مارکس بر «فلسفه حق هگل» اشاره میشود، بررسی عمیق و موشکافانه از آن بهطرز شگفتآوری ناچیز بوده است. در نتیجه، این متن اغلب با عبارتهای کلیشهای و شعارگونه (بهویژه آنهایی که با تصویر «وارونگی» دیالکتیک هگل درگیر میشوند) پیوند خورده است. این کلیشهها بهنوبهی خود مانعِ دیده شدن استدلال پیچیدهای شدهاند که مارکس در این اثر پیش میبرد. شاید این استدلال عمدتاً به ایندلیل پیچیده به نظر میرسد که همهنگام میکوشد در سطح بالایی از کلیت عمل کند و به جزئیات ظریف شرح هگل بپردازد، اما با وجودِ پراکندگی متنْ هم بلندپروازانه است و هم منسجم.
🔸 در این مقاله بر دو بخش از این نقد مارکس تمرکز میکنم. نخست، مارکس از طریق نقدِ دفاعیه هگل از سلطنتْ بخشی از یک نظریهی سیاسی را ارائه میدهد که معادل است با استدلالی در دفاع از دموکراسی رادیکال. دوم، و مرتبط با موضوع قبلی، مارکس بخشی از یک نقد نظری بنیادیتر را بر روش هگل در فلسفه حق ارائه میکند که در آن میکوشد دیالکتیک افلاطونگرایانهی هگل را واژگون سازد. در سراسر این متن، استدلال پیچیدهای که آشکار میشود، بطلان شعارها و عبارتهای کلیشهای را نشان میدهد. با تبیین دقیق این استدلال خواهیم دید که نقد مارکس بر هگل بسیار رادیکالتر و جامعتر از تصویرهایی است که «وارونگی» القاء میکند.
🔸 نقد مارکس بر دفاع هگل از نظام پادشاهی نمونهای از این انتقادات کلی است ــ نمونهای با پیامد سیاسی مشخص. هگل بر این باور است که باید قدرتی نهایی و وحدتبخش در دولت وجود داشته باشد که در آن «قوای گوناگون در وحدتی فردی به هم پیوند میخورند» و این قدرت باید در اختیار یک سوژه باشد. مارکس هر دو ادعای هگل را میپذیرد، اما همسانسازی سوژه، که این قدرت را اعمال میکند، با پادشاه را برهم میزند. در عوض، ما، مردم، این سوژه هستیم.
🔸 هگل نهتنها پادشاهی را بر دموکراسی ترجیح میدهد، بلکه مستقیماً با مفهوم «حاکمیت مردم» مخالفت میورزد. او این مفهوم را «انگارهای مغشوش» و «ریشهدار در تصور لجامگسیختهی مردم» میداند. اما از نظر مارکس، ماجرا درست برعکس است. در «تصور مردم» هیچ چیز «لجامگسیخته»ای وجود ندارد. این ایده تنها در صورتی «لجامگسیخته» تلقی میشود که جامعه نه از طریق خود، بلکه از طریق سلطنت سازمان یابد. هگل میگوید که مردم «در برابر ایدهی تکاملیافته» فرو میپاشند، اما مارکس در پاسخ میگوید که این سلطنت است که در برابر «ایدهی تکاملیافته» دموکراسی فرو خواهد پاشید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4MW
#دولت
#مارکس #هگل
#نقد_فلسفه_حق
#کریستف_شورینگا #حسن_مرتضوی
👇🏽
🖋@naghd_com
25 می 2025
کریستف شورینگا
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 با اینکه اغلب به نقد مارکس بر «فلسفه حق هگل» اشاره میشود، بررسی عمیق و موشکافانه از آن بهطرز شگفتآوری ناچیز بوده است. در نتیجه، این متن اغلب با عبارتهای کلیشهای و شعارگونه (بهویژه آنهایی که با تصویر «وارونگی» دیالکتیک هگل درگیر میشوند) پیوند خورده است. این کلیشهها بهنوبهی خود مانعِ دیده شدن استدلال پیچیدهای شدهاند که مارکس در این اثر پیش میبرد. شاید این استدلال عمدتاً به ایندلیل پیچیده به نظر میرسد که همهنگام میکوشد در سطح بالایی از کلیت عمل کند و به جزئیات ظریف شرح هگل بپردازد، اما با وجودِ پراکندگی متنْ هم بلندپروازانه است و هم منسجم.
🔸 در این مقاله بر دو بخش از این نقد مارکس تمرکز میکنم. نخست، مارکس از طریق نقدِ دفاعیه هگل از سلطنتْ بخشی از یک نظریهی سیاسی را ارائه میدهد که معادل است با استدلالی در دفاع از دموکراسی رادیکال. دوم، و مرتبط با موضوع قبلی، مارکس بخشی از یک نقد نظری بنیادیتر را بر روش هگل در فلسفه حق ارائه میکند که در آن میکوشد دیالکتیک افلاطونگرایانهی هگل را واژگون سازد. در سراسر این متن، استدلال پیچیدهای که آشکار میشود، بطلان شعارها و عبارتهای کلیشهای را نشان میدهد. با تبیین دقیق این استدلال خواهیم دید که نقد مارکس بر هگل بسیار رادیکالتر و جامعتر از تصویرهایی است که «وارونگی» القاء میکند.
🔸 نقد مارکس بر دفاع هگل از نظام پادشاهی نمونهای از این انتقادات کلی است ــ نمونهای با پیامد سیاسی مشخص. هگل بر این باور است که باید قدرتی نهایی و وحدتبخش در دولت وجود داشته باشد که در آن «قوای گوناگون در وحدتی فردی به هم پیوند میخورند» و این قدرت باید در اختیار یک سوژه باشد. مارکس هر دو ادعای هگل را میپذیرد، اما همسانسازی سوژه، که این قدرت را اعمال میکند، با پادشاه را برهم میزند. در عوض، ما، مردم، این سوژه هستیم.
🔸 هگل نهتنها پادشاهی را بر دموکراسی ترجیح میدهد، بلکه مستقیماً با مفهوم «حاکمیت مردم» مخالفت میورزد. او این مفهوم را «انگارهای مغشوش» و «ریشهدار در تصور لجامگسیختهی مردم» میداند. اما از نظر مارکس، ماجرا درست برعکس است. در «تصور مردم» هیچ چیز «لجامگسیخته»ای وجود ندارد. این ایده تنها در صورتی «لجامگسیخته» تلقی میشود که جامعه نه از طریق خود، بلکه از طریق سلطنت سازمان یابد. هگل میگوید که مردم «در برابر ایدهی تکاملیافته» فرو میپاشند، اما مارکس در پاسخ میگوید که این سلطنت است که در برابر «ایدهی تکاملیافته» دموکراسی فرو خواهد پاشید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4MW
#دولت
#مارکس #هگل
#نقد_فلسفه_حق
#کریستف_شورینگا #حسن_مرتضوی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد مارکس بر فلسفه حق هگل
نوشتهی: کریستف شورینگا ترجمهی: حسن مرتضوی بهرغم تأکید فراوانی که در نوشتههای گوناگون بر رابطهی مارکس با هگل و اهمیت آن شده است، این رابطه تاکنون بههیچوجه با جدیت کافی بررسی نشده است. آنچه ر…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ از آناکسیماندر تا مارکس
▫️ یا چگونه نیمی از عمرم را در یک «فرقهی انقلابی» گذراندم و نیمی دیگر را صرف فهمیدنِ چرایش کردم!
28 می 2025
باب مایرز
ترجمهی: لعیا هوشیاری
🔸 توضیح مترجم: متن پیش رو از آن جهت اهمیت دارد که به تجربهای آشنا برای بسیاری از چپهای ایرانی میپردازد؛ زندگی در دل جزم، فرقهگرایی و خیالهایی که روزی انقلابی مینمودند و امروزه بسیاری از آنها به سکوت یا پشیمانی ختم شدهاند. صدای کسانی که دربارهی این تجربهها مینویسند یا صادقانه بازاندیشی میکنند، هنوز آنطور که باید شنیده نمیشود. ما نیاز داریم دربارهی این جزمها، فرقهگراییها و توهمها حرف بزنیم؛ بیآنکه از بازاندیشی گذشته بترسیم و بیآنکه خود را در نقش قربانی جا بزنیم.
🔸 متنی که میخوانید، ترکیبیست از روایت شخصی، نقد سیاسی و تأملی صادقانه بر مسیرهای طیشده و طینشدنی چپ رادیکال در قرن بیستم و بیستویکم. این نوشته، نه صرفاً خاطرهنگاریست و نه اعترافنامه؛ صداییست برخاسته از دل تجربه، که بیآنکه بخواهد آموزگار باشد، ما را به اندیشیدن فرامیخواند؛ نه فقط دربارهی تاریخ و شکستهایش، بلکه دربارهی خود ما، جزمهایمان، و آنچه هنوز ممکن است.
🔸 باب مایرز، نویسندهی این متن، بیپرده از همراهیها و گسستهایش با جریانهای چپ مینویسد؛ از آرمانهایی که به ابزار بدل شدند، و از امکان زیستن دوبارهی امید. باب بهترین دوست هفتادوچهارسالهی انگلیسی من است. رفیقی که برای من تنها یک دوست نیست، بلکه ذهنی بیدار، زیبا و سراسر صداقت است. در طول این سالها، بارها با او دربارهی سیاست، قدرت، آزادی، شکست و امکان رهایی گفتوگو کردهایم؛ با هم خندیدهایم، گریستهایم، نقد کردهایم و نقد شنیدهایم. آنچه همواره در باب ستودهام، نه تنها عمق تجربهاش، بلکه صداقتش و شهامتش در شکستن بتهاییست که خود نیز روزگاری در ساختنشان نقش داشته.
🔸 باب مایرز در ۱۹۴۹ در لندن، از پدری کارگر و مادری از طبقهی متوسط متولد شد. جوانیاش با پیوستن به حزب کارگر و سپس حزب انقلابی کارگران آغاز شد. سالها در صنایع هوافضا و خودروسازی، بهعنوان ورقکار فلز و نمایندهی ارشد اتحادیهی کارگران فعالیت کرد. در آفریقای جنوبیِ دوران آپارتاید، با فلزکاران رادیکال همکاری داشت؛ و پس از بازگشت به دانشگاه و تحصیل در رشتهی فیزیک، یکی از سازماندهندگان اصلی کمکرسانی کارگران به شهر چندقومیتی و محاصرهشدهی توزلا در بوسنی شد. پس از فروپاشی حزبش، از تعلقات حزبی فاصله گرفت و به منتقدی صریحگو اما اهل تأمل بدل شد، بیآنکه هرگز از آرمان رهایی و رؤیای انقلاب دل برکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Nc
#باب_مایرز #لعیا_هوشیاری
#آناکسیماندر #مارکس #تغییرات_اجتماعی
#جزمگرایی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ از آناکسیماندر تا مارکس
▫️ یا چگونه نیمی از عمرم را در یک «فرقهی انقلابی» گذراندم و نیمی دیگر را صرف فهمیدنِ چرایش کردم!
28 می 2025
باب مایرز
ترجمهی: لعیا هوشیاری
🔸 توضیح مترجم: متن پیش رو از آن جهت اهمیت دارد که به تجربهای آشنا برای بسیاری از چپهای ایرانی میپردازد؛ زندگی در دل جزم، فرقهگرایی و خیالهایی که روزی انقلابی مینمودند و امروزه بسیاری از آنها به سکوت یا پشیمانی ختم شدهاند. صدای کسانی که دربارهی این تجربهها مینویسند یا صادقانه بازاندیشی میکنند، هنوز آنطور که باید شنیده نمیشود. ما نیاز داریم دربارهی این جزمها، فرقهگراییها و توهمها حرف بزنیم؛ بیآنکه از بازاندیشی گذشته بترسیم و بیآنکه خود را در نقش قربانی جا بزنیم.
🔸 متنی که میخوانید، ترکیبیست از روایت شخصی، نقد سیاسی و تأملی صادقانه بر مسیرهای طیشده و طینشدنی چپ رادیکال در قرن بیستم و بیستویکم. این نوشته، نه صرفاً خاطرهنگاریست و نه اعترافنامه؛ صداییست برخاسته از دل تجربه، که بیآنکه بخواهد آموزگار باشد، ما را به اندیشیدن فرامیخواند؛ نه فقط دربارهی تاریخ و شکستهایش، بلکه دربارهی خود ما، جزمهایمان، و آنچه هنوز ممکن است.
🔸 باب مایرز، نویسندهی این متن، بیپرده از همراهیها و گسستهایش با جریانهای چپ مینویسد؛ از آرمانهایی که به ابزار بدل شدند، و از امکان زیستن دوبارهی امید. باب بهترین دوست هفتادوچهارسالهی انگلیسی من است. رفیقی که برای من تنها یک دوست نیست، بلکه ذهنی بیدار، زیبا و سراسر صداقت است. در طول این سالها، بارها با او دربارهی سیاست، قدرت، آزادی، شکست و امکان رهایی گفتوگو کردهایم؛ با هم خندیدهایم، گریستهایم، نقد کردهایم و نقد شنیدهایم. آنچه همواره در باب ستودهام، نه تنها عمق تجربهاش، بلکه صداقتش و شهامتش در شکستن بتهاییست که خود نیز روزگاری در ساختنشان نقش داشته.
🔸 باب مایرز در ۱۹۴۹ در لندن، از پدری کارگر و مادری از طبقهی متوسط متولد شد. جوانیاش با پیوستن به حزب کارگر و سپس حزب انقلابی کارگران آغاز شد. سالها در صنایع هوافضا و خودروسازی، بهعنوان ورقکار فلز و نمایندهی ارشد اتحادیهی کارگران فعالیت کرد. در آفریقای جنوبیِ دوران آپارتاید، با فلزکاران رادیکال همکاری داشت؛ و پس از بازگشت به دانشگاه و تحصیل در رشتهی فیزیک، یکی از سازماندهندگان اصلی کمکرسانی کارگران به شهر چندقومیتی و محاصرهشدهی توزلا در بوسنی شد. پس از فروپاشی حزبش، از تعلقات حزبی فاصله گرفت و به منتقدی صریحگو اما اهل تأمل بدل شد، بیآنکه هرگز از آرمان رهایی و رؤیای انقلاب دل برکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Nc
#باب_مایرز #لعیا_هوشیاری
#آناکسیماندر #مارکس #تغییرات_اجتماعی
#جزمگرایی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
از آناکسیماندر تا مارکس
نوشتهی: باب مایرز ترجمهی: لعیا هوشیاری متنی که میخوانید، ترکیبیست از روایت شخصی، نقد سیاسی و تأملی صادقانه بر مسیرهای طیشده و طینشدنی چپ رادیکال در قرن بیستم و بیستویکم. این نوشته، نه صرفاً…
📝 در هنگامهی نسلکشی غزه، تو چه کردی؟
30 می 2025
آروه مهدوی
ترجمهی: حسن مرتضوی
اکنون که اسرائیل در حال اجرای «راهحل نهایی» در غزه است، هنگامی که دیگر اعتراض دردی دوا نمیکند، موج بهآرامی در حال تغییر است. اکنون که غزه به تلی از خاک و گورهای دستهجمعی بدل شده، کسانی که در ۱۹ ماه گذشته سکوت کرده بودند، بهتدریج لب به سخن گشودهاند. اکنون که اسرائیل و آمریکا دیگر حتی قصدشان را برای پاکسازی غزه و کرانهی باختری از فلسطینیها و تسلط کامل بر آن سرزمینْ پنهان نمیکنند، موجی آرام و قطرهچکانی از انتقاد آغاز شده است.
در بریتانیا سرانجام واژهی ممنوعهی «نسلکشی» بر زبانها جاری شده است. پس از نوزده ماه خشونت نسلکشی و نزدیک به سه ماه گرسنگی دادن، بریتانیا تصمیم گرفته است این وضعیت را «خطیر» توصیف کند. بریتانیا همراه با فرانسه و کانادا تهدید کردهاند که اگر کشتار جمعی و گرسنگی ادامه یابد، ممکن است واکنشی «ملموس» نشان دهند و من اطمینان دارم که رهبران اسرائیل از این تهدید به لرزه افتادهاند.
در همین حال، تغییراتی جزیی در پوشش رسانهای مشاهده میشود. بهجای تکرار طوطیوار سخنان سخنگویان اسرائیلی، چهرههای برجستهی رسانهای مانند پیرس مورگانْ شروع به چالش با سخنگویان اسراییلی کردهاند که چرا رسانههای بینالمللی اجازهی ورود آزادانه به غزه ندارند تا آنچه را رخ داده به چشم خود ببینند.
اما همهی اینها بسیار اندک و بسیار دیر است. این اقدامات، هند رجب، دختر پنجسالهی غزه را زنده نمیکند که سربازان اسرائیلی ۳۳۵ گلوله به خودرویی که او در آن گرفتار شده بود شلیک کردند؛ امدادگرانی را زنده نمیکند که سربازان اسرائیلی اعدامشان کردند و در گورهای کمعمق مدفون.
این اعتراضها دیگر بیمارستانها، مهدکودکها، مراکز آزمایشگاهی و دانشگاههایی را که اسرائیل بهطور سیستماتیک ویران کرده، بازسازی نمیکند؛ اندامهای کودکان غزه، بزرگترین گروه از کودکان قطععضوشده در جهان، را بازنمیگرداند؛ آسیبهای بلندمدتی که سوءتغذیه و تقریباً دو سال محرومیت از تحصیل به یک نسل وارد کرده، جبران نمیکند.
انتقاداتی که اکنون میبینیم، صرفاً نمایشی است برای پاککردن دستهای خونآلود. مخالفتی است ظاهری، تا در آینده، هنگامی که مقیاس واقعی کشتار در غزه آشکار شود، سیاستمداران و چهرههای رسانهای مسئول در توجیه و تسهیل این وحشت ۱۹ ماهه بتوانند بگویند: «نگاه کنید! من چیزی گفتم! فقط تماشا نکردم!»
و شما چه خواهید گفت؟ هنگامی که نسلهای آینده با وحشت دربارهی غزه میخوانند و حیرت میکنند که چگونه جهان غرب، با تمام برتری اخلاقی، نظم مبتنی بر قانون و تمرکز بر حقوق بشر بینالمللی، اجازه داد قتلعامی در برابر چشمان همگانْ به طور زنده پخش شود، چه خواهید گفت؟ زمانی که نسلهای آینده بدانند که بهمدت ۱۹ ماه، هر صبح با ویدیوهایی از کودکانی که زندهزنده میسوختند، آن هم با بمبهایی که مالیاتدهندگان آمریکایی در ارسال آن به اسرائیل سهیماند و جهان غرب نیز آن را توجیه میکند. آیا باز هم میتوانید بگویید اعتراض کردید؟
بسیاری از مردم عادی با سربلندی میتوانند بگویند سکوت نکردند؛ و از هر ابزار و هر امتیازی که داشتند استفاده کردند. لوگان روزوس، دانشجوی دانشگاه نیویورک، میتواند بگوید سکوت نکرده. او از دریافت مدرک تحصیلیاش محروم شد؛ زیرا از فرصت سخنرانی فارغالتحصیلیاش استفاده کرد تا «جنایاتی را که هماکنون در فلسطین رخ میدهد» افشا کند. دانشجویان دانشگاه کلمبیا که به دلیل اعتراضْ اخراج شدند، میتوانند بگویند آیندهشان را در راه عدالت به خطر انداختند. بازیگرانی مانند ملیسا باررا میتوانند بگویند صداقت را بر حرفهشان ترجیح دادند. ملیسا به دلیل پستهای اینستاگرامش در حمایت از فلسطین از بازی در فیلم «جیغ ۷» اخراج شد.
اما افرادی که قدرت واقعی دارند، نمیتوانند چنین بگویند؛ نمیتوانند دستانشان را از خون پاک کنند. بهنظر میرسد تمام این خوف و دهشت سرانجام به بنیامین نتانیاهو نسبت داده شود، در حالی که دیگران تلاش میکنند خود را از مسئولیت مبرا کنند. اما این فقط نسلکشی نتانیاهو نیست. این نسلکشی بایدن-هریس است؛ نسلکشی ترامپ-ونس؛ نسلکشی کییر استارمر و دیوید لامی. این نسلکشی مدیرعامل مایکروسافت، ساتیا نادلاست. این نسلکشی رسانههای جریان اصلی است. و این فهرست ادامه دارد.
🖋@naghd_com
ادامهی مطلب 👇🏼
30 می 2025
آروه مهدوی
ترجمهی: حسن مرتضوی
اکنون که اسرائیل در حال اجرای «راهحل نهایی» در غزه است، هنگامی که دیگر اعتراض دردی دوا نمیکند، موج بهآرامی در حال تغییر است. اکنون که غزه به تلی از خاک و گورهای دستهجمعی بدل شده، کسانی که در ۱۹ ماه گذشته سکوت کرده بودند، بهتدریج لب به سخن گشودهاند. اکنون که اسرائیل و آمریکا دیگر حتی قصدشان را برای پاکسازی غزه و کرانهی باختری از فلسطینیها و تسلط کامل بر آن سرزمینْ پنهان نمیکنند، موجی آرام و قطرهچکانی از انتقاد آغاز شده است.
در بریتانیا سرانجام واژهی ممنوعهی «نسلکشی» بر زبانها جاری شده است. پس از نوزده ماه خشونت نسلکشی و نزدیک به سه ماه گرسنگی دادن، بریتانیا تصمیم گرفته است این وضعیت را «خطیر» توصیف کند. بریتانیا همراه با فرانسه و کانادا تهدید کردهاند که اگر کشتار جمعی و گرسنگی ادامه یابد، ممکن است واکنشی «ملموس» نشان دهند و من اطمینان دارم که رهبران اسرائیل از این تهدید به لرزه افتادهاند.
در همین حال، تغییراتی جزیی در پوشش رسانهای مشاهده میشود. بهجای تکرار طوطیوار سخنان سخنگویان اسرائیلی، چهرههای برجستهی رسانهای مانند پیرس مورگانْ شروع به چالش با سخنگویان اسراییلی کردهاند که چرا رسانههای بینالمللی اجازهی ورود آزادانه به غزه ندارند تا آنچه را رخ داده به چشم خود ببینند.
اما همهی اینها بسیار اندک و بسیار دیر است. این اقدامات، هند رجب، دختر پنجسالهی غزه را زنده نمیکند که سربازان اسرائیلی ۳۳۵ گلوله به خودرویی که او در آن گرفتار شده بود شلیک کردند؛ امدادگرانی را زنده نمیکند که سربازان اسرائیلی اعدامشان کردند و در گورهای کمعمق مدفون.
این اعتراضها دیگر بیمارستانها، مهدکودکها، مراکز آزمایشگاهی و دانشگاههایی را که اسرائیل بهطور سیستماتیک ویران کرده، بازسازی نمیکند؛ اندامهای کودکان غزه، بزرگترین گروه از کودکان قطععضوشده در جهان، را بازنمیگرداند؛ آسیبهای بلندمدتی که سوءتغذیه و تقریباً دو سال محرومیت از تحصیل به یک نسل وارد کرده، جبران نمیکند.
انتقاداتی که اکنون میبینیم، صرفاً نمایشی است برای پاککردن دستهای خونآلود. مخالفتی است ظاهری، تا در آینده، هنگامی که مقیاس واقعی کشتار در غزه آشکار شود، سیاستمداران و چهرههای رسانهای مسئول در توجیه و تسهیل این وحشت ۱۹ ماهه بتوانند بگویند: «نگاه کنید! من چیزی گفتم! فقط تماشا نکردم!»
و شما چه خواهید گفت؟ هنگامی که نسلهای آینده با وحشت دربارهی غزه میخوانند و حیرت میکنند که چگونه جهان غرب، با تمام برتری اخلاقی، نظم مبتنی بر قانون و تمرکز بر حقوق بشر بینالمللی، اجازه داد قتلعامی در برابر چشمان همگانْ به طور زنده پخش شود، چه خواهید گفت؟ زمانی که نسلهای آینده بدانند که بهمدت ۱۹ ماه، هر صبح با ویدیوهایی از کودکانی که زندهزنده میسوختند، آن هم با بمبهایی که مالیاتدهندگان آمریکایی در ارسال آن به اسرائیل سهیماند و جهان غرب نیز آن را توجیه میکند. آیا باز هم میتوانید بگویید اعتراض کردید؟
بسیاری از مردم عادی با سربلندی میتوانند بگویند سکوت نکردند؛ و از هر ابزار و هر امتیازی که داشتند استفاده کردند. لوگان روزوس، دانشجوی دانشگاه نیویورک، میتواند بگوید سکوت نکرده. او از دریافت مدرک تحصیلیاش محروم شد؛ زیرا از فرصت سخنرانی فارغالتحصیلیاش استفاده کرد تا «جنایاتی را که هماکنون در فلسطین رخ میدهد» افشا کند. دانشجویان دانشگاه کلمبیا که به دلیل اعتراضْ اخراج شدند، میتوانند بگویند آیندهشان را در راه عدالت به خطر انداختند. بازیگرانی مانند ملیسا باررا میتوانند بگویند صداقت را بر حرفهشان ترجیح دادند. ملیسا به دلیل پستهای اینستاگرامش در حمایت از فلسطین از بازی در فیلم «جیغ ۷» اخراج شد.
اما افرادی که قدرت واقعی دارند، نمیتوانند چنین بگویند؛ نمیتوانند دستانشان را از خون پاک کنند. بهنظر میرسد تمام این خوف و دهشت سرانجام به بنیامین نتانیاهو نسبت داده شود، در حالی که دیگران تلاش میکنند خود را از مسئولیت مبرا کنند. اما این فقط نسلکشی نتانیاهو نیست. این نسلکشی بایدن-هریس است؛ نسلکشی ترامپ-ونس؛ نسلکشی کییر استارمر و دیوید لامی. این نسلکشی مدیرعامل مایکروسافت، ساتیا نادلاست. این نسلکشی رسانههای جریان اصلی است. و این فهرست ادامه دارد.
🖋@naghd_com
ادامهی مطلب 👇🏼
ادامهی مطلب از پست قبل👆🏼
اگر رسانههای غربی بهطور سیستماتیک فلسطینیها را انسانزدایی و سخنرانیهای حمایتی از فلسطین را سرکوب نکرده بودند، اکنون در این نقطه قرار نمیگرفتیم. اگر خبرنگاران غربی و جو بایدن رضایت خود را از نسلکشی با تکرار این دروغ تحریکآمیز که حماس نوزادان را سر بریده، اعلام نکرده بودند، اکنون در اینجا نبودیم. اگر دولت بایدن واقعاً برای آتشبس تلاش کرده بود، نه اینکه دربارهی تلاشهایش دروغ بگوید و به اسرائیل اجازه دهد هر کاری میخواهد بکند، اکنون در اینجا نبودیم. تاریخ سرانجام دربارهی همهی این افراد قضاوت خواهد کرد.
اما شاید اینها خواب و خیال باشد. شاید سادهلوح هستم که فکر میکنم حتی اگر تمام فلسطینیها را به تبعید به لیبی بفرستند و غزه به استراحتگاهی با برند ترامپ تبدیل شود، روزی حسابرسی فراخواهد رسید. به هر حال، چند نفر از آمریکاییها یا اروپاییها واقعاً دربارهی النکبه میدانند؟ چند نفر از عملیات «نانی بر آب افکن» اسرائیل در ۱۹۴۸ اطلاع دارند که آب آشامیدنی روستاهای فلسطینی را مسموم کردند؟ چند آمریکایی دربارهی راشل کوری، فعال جوان غیرخشونتطلب از واشنگتن، میدانند که در ۲۰۰۳ با یک بولدوزر اسرائیلی کشته شد، آنهم در حالی که سعی داشت خانههای فلسطینیان در غزه را از تخریب نجات دهد؟
از زمان النکبه، صداهای فلسطینیها بهطور فعال سرکوب و جنایتهای اسرائیل کماهمیت جلوه داده شدهاند. (نویسندهای فلسطینی را میشناسم که چند سال پیش مقالهای دربارهی نقشهنگاری در فلسطین نوشته بود. آن مقاله را یکی از معتبرترین مجلات آمریکایی پس از آنکه او نپذیرفت بخش مربوط به «النکبه» را حذف کند، کنار گذاشت و منتشر نکرد.) البته، شما دربارهی هر جنایتی که فلسطینیها مرتکب شدهاند، زیاد شنیدهاید. بارها و بارها به شما گفتهاند که همهی اینها از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد.
اکنون برای عدالت واقعی در غزه بسیار دیر شده. ما هرگز نمیتوانیم کودکان مرده را بازگردانیم. نمیتوانیم آنچه را رخ داده پاک کنیم. اما هنوز برای پاسخگویی دیر نشده. جنایتها باید مستند شوند. مردگان در غزه باید بهدرستی شمارش شوند تا بدانیم چند نفر به قتل رسیدهاند. رسانهها باید از تکرار طوطیوار رقم رسمیِ «بیش از ۵۵ هزار کشته» دست بردارند، بیآنکه این عدد را در بستر واقعیاش قرار دهند و یادآوری کنند که اگر مرگهای غیرمستقیم ناشی از گرسنگی، بیماری یا سرما را نیز در نظر بگیریم، رقم واقعیِ جانباختگان احتمالاً بهمراتب بیشتر از اینهاست.
اگر تاکنون سکوت کردهاید و به خود گفتهاید که اینها برای شما بسیار پیچیده است و نمیتوانید دربارهاش صحبت کنید، هنوز برای بلند کردن صدایتان دیر نشده. آنچه در غزه رخ میدهد با فجایعی که در سودان و جمهوری دموکراتیک کنگو در جریان است تفاوت دارد، زیرا اگر در جهان غرب زندگی میکنید، این جنایت به نام شما انجام میگیرد. این جنایت با پول مالیات شما و با کمک رهبران شما اتفاق میافتد. اگر در آمریکا هستید، نمایندگان منتخب شما برای این نسلکشی ایستاده و تشویق کردهاند. ما همه همدست هستیم. اگرچه برخی از ما بسیار بیشتر از دیگران همدست هستیم.
پس، دوباره، فکر کنید که میخواهید به نسلهای آینده چه بگویید زمانی که از شما میپرسند در این لحظه چه کردید. سکوت بیطرفی نیست. و سکوت شما فراموش نخواهد شد. همانطور که مارتین لوتر کینگ جونیور گفت: « در پایان، آنچه در یادمان خواهد ماند نه سخنان دشمنانمان، بلکه سکوتِ دوستانمان خواهد بود.»
منبع: گاردین
#غزه
#فلسطین
#نسل_کشی
#free_palestine
#GazaGenocide
🖋@naghd_com
اگر رسانههای غربی بهطور سیستماتیک فلسطینیها را انسانزدایی و سخنرانیهای حمایتی از فلسطین را سرکوب نکرده بودند، اکنون در این نقطه قرار نمیگرفتیم. اگر خبرنگاران غربی و جو بایدن رضایت خود را از نسلکشی با تکرار این دروغ تحریکآمیز که حماس نوزادان را سر بریده، اعلام نکرده بودند، اکنون در اینجا نبودیم. اگر دولت بایدن واقعاً برای آتشبس تلاش کرده بود، نه اینکه دربارهی تلاشهایش دروغ بگوید و به اسرائیل اجازه دهد هر کاری میخواهد بکند، اکنون در اینجا نبودیم. تاریخ سرانجام دربارهی همهی این افراد قضاوت خواهد کرد.
اما شاید اینها خواب و خیال باشد. شاید سادهلوح هستم که فکر میکنم حتی اگر تمام فلسطینیها را به تبعید به لیبی بفرستند و غزه به استراحتگاهی با برند ترامپ تبدیل شود، روزی حسابرسی فراخواهد رسید. به هر حال، چند نفر از آمریکاییها یا اروپاییها واقعاً دربارهی النکبه میدانند؟ چند نفر از عملیات «نانی بر آب افکن» اسرائیل در ۱۹۴۸ اطلاع دارند که آب آشامیدنی روستاهای فلسطینی را مسموم کردند؟ چند آمریکایی دربارهی راشل کوری، فعال جوان غیرخشونتطلب از واشنگتن، میدانند که در ۲۰۰۳ با یک بولدوزر اسرائیلی کشته شد، آنهم در حالی که سعی داشت خانههای فلسطینیان در غزه را از تخریب نجات دهد؟
از زمان النکبه، صداهای فلسطینیها بهطور فعال سرکوب و جنایتهای اسرائیل کماهمیت جلوه داده شدهاند. (نویسندهای فلسطینی را میشناسم که چند سال پیش مقالهای دربارهی نقشهنگاری در فلسطین نوشته بود. آن مقاله را یکی از معتبرترین مجلات آمریکایی پس از آنکه او نپذیرفت بخش مربوط به «النکبه» را حذف کند، کنار گذاشت و منتشر نکرد.) البته، شما دربارهی هر جنایتی که فلسطینیها مرتکب شدهاند، زیاد شنیدهاید. بارها و بارها به شما گفتهاند که همهی اینها از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد.
اکنون برای عدالت واقعی در غزه بسیار دیر شده. ما هرگز نمیتوانیم کودکان مرده را بازگردانیم. نمیتوانیم آنچه را رخ داده پاک کنیم. اما هنوز برای پاسخگویی دیر نشده. جنایتها باید مستند شوند. مردگان در غزه باید بهدرستی شمارش شوند تا بدانیم چند نفر به قتل رسیدهاند. رسانهها باید از تکرار طوطیوار رقم رسمیِ «بیش از ۵۵ هزار کشته» دست بردارند، بیآنکه این عدد را در بستر واقعیاش قرار دهند و یادآوری کنند که اگر مرگهای غیرمستقیم ناشی از گرسنگی، بیماری یا سرما را نیز در نظر بگیریم، رقم واقعیِ جانباختگان احتمالاً بهمراتب بیشتر از اینهاست.
اگر تاکنون سکوت کردهاید و به خود گفتهاید که اینها برای شما بسیار پیچیده است و نمیتوانید دربارهاش صحبت کنید، هنوز برای بلند کردن صدایتان دیر نشده. آنچه در غزه رخ میدهد با فجایعی که در سودان و جمهوری دموکراتیک کنگو در جریان است تفاوت دارد، زیرا اگر در جهان غرب زندگی میکنید، این جنایت به نام شما انجام میگیرد. این جنایت با پول مالیات شما و با کمک رهبران شما اتفاق میافتد. اگر در آمریکا هستید، نمایندگان منتخب شما برای این نسلکشی ایستاده و تشویق کردهاند. ما همه همدست هستیم. اگرچه برخی از ما بسیار بیشتر از دیگران همدست هستیم.
پس، دوباره، فکر کنید که میخواهید به نسلهای آینده چه بگویید زمانی که از شما میپرسند در این لحظه چه کردید. سکوت بیطرفی نیست. و سکوت شما فراموش نخواهد شد. همانطور که مارتین لوتر کینگ جونیور گفت: « در پایان، آنچه در یادمان خواهد ماند نه سخنان دشمنانمان، بلکه سکوتِ دوستانمان خواهد بود.»
منبع: گاردین
#غزه
#فلسطین
#نسل_کشی
#free_palestine
#GazaGenocide
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
در هنگامهی نسلکشی غزه، تو چه کردی؟
📝 توضیحی برای مخاطبان نقد:
همهی تالیفاتی که در «نقد» منتشر میشوند فقط و فقط مُعرف دیدگاههای نویسندگان آنهاست. همهی ترجمههایی که در «نقد» منتشر میشوند نیز مُعرف دیدگاههای نویسندگان آنها و نه دیدگاههای مترجمان آنهاست. گهگاه مترجمان در یادداشتی کوتاه علت انتخاب متن برای ترجمه را توضیح میدهند؛ اما به این کار موظف نیستند و بدیهی است که میتوانند دیدگاههایی متفاوت، یا حتی مخالف با نویسنده داشته باشند. هر چند «نقد» بنا بر وظیفهی ویراستاریاش میکوشد در سلامت ترجمهها سهمی ادا کند، با این حال مسئولیت نهایی درستی ترجمه بر عهدهی مترجم است.
«نقد» سازمان یا ــ در معنای اخص ــ نهادی سیاسی نیست. از این رو «نقد» نه یک موضع سیاسی و نه حتی یک موضع نظری واحد دارد، به طوری که بتوان مطلبی را که در «نقد» منتشر میشود، منطبق یا مغایر با «موضع نقد» دانست. فقط مطالبی را که بدون امضا در «نقد» منتشر میشوند، میتوان بهاصطلاح مبتنی بر «موضع نقد» نامید و این هیج معنایی ندارد جز همخوان و همآوا و همراستا بودن با «بیانیه»ی نقد و استوار بودن بر آن.
انتخاب تالیفات و ترجمهها برای انتشار در «نقد» بر این اساس صورت میگیرد: ۱) حوزهی موضوعی آنها، یعنی: نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی، نقد ایدئولوژی و ملزومات سیاسیاش؛ ۲) سطح قابل پذیرشی از غنای نظری و استحکام استدلالی و گفتمانی، ۳) سطح قابل پذیرشی از پالودگی زبانی و گفتاری؛ و ۴) برخورداری از نکاتی که حتی در تغایر با «موضع نقد»، به نظر «نقد» ارزش طرح شدن دارند. همین.
🖋@naghd_com
همهی تالیفاتی که در «نقد» منتشر میشوند فقط و فقط مُعرف دیدگاههای نویسندگان آنهاست. همهی ترجمههایی که در «نقد» منتشر میشوند نیز مُعرف دیدگاههای نویسندگان آنها و نه دیدگاههای مترجمان آنهاست. گهگاه مترجمان در یادداشتی کوتاه علت انتخاب متن برای ترجمه را توضیح میدهند؛ اما به این کار موظف نیستند و بدیهی است که میتوانند دیدگاههایی متفاوت، یا حتی مخالف با نویسنده داشته باشند. هر چند «نقد» بنا بر وظیفهی ویراستاریاش میکوشد در سلامت ترجمهها سهمی ادا کند، با این حال مسئولیت نهایی درستی ترجمه بر عهدهی مترجم است.
«نقد» سازمان یا ــ در معنای اخص ــ نهادی سیاسی نیست. از این رو «نقد» نه یک موضع سیاسی و نه حتی یک موضع نظری واحد دارد، به طوری که بتوان مطلبی را که در «نقد» منتشر میشود، منطبق یا مغایر با «موضع نقد» دانست. فقط مطالبی را که بدون امضا در «نقد» منتشر میشوند، میتوان بهاصطلاح مبتنی بر «موضع نقد» نامید و این هیج معنایی ندارد جز همخوان و همآوا و همراستا بودن با «بیانیه»ی نقد و استوار بودن بر آن.
انتخاب تالیفات و ترجمهها برای انتشار در «نقد» بر این اساس صورت میگیرد: ۱) حوزهی موضوعی آنها، یعنی: نقد اقتصاد سیاسی، نقد بتوارگی، نقد ایدئولوژی و ملزومات سیاسیاش؛ ۲) سطح قابل پذیرشی از غنای نظری و استحکام استدلالی و گفتمانی، ۳) سطح قابل پذیرشی از پالودگی زبانی و گفتاری؛ و ۴) برخورداری از نکاتی که حتی در تغایر با «موضع نقد»، به نظر «نقد» ارزش طرح شدن دارند. همین.
🖋@naghd_com
▫️ ابتذال شر و معماران دانشگاهی کودتای ۱۳۳۲ در ایران
4 ژوئن 2025
وحید ازل
ترجمهی: احمد سیف
🔸 در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ (۱۹ اوت ۲۰۱۶)، شصتوسومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرا میرسد؛ کودتایی که با طراحی و اجرای سازمانهای اطلاعاتی سیا و امآیسیکس(MI6) در ایران صورت گرفت و به سرنگونی دولت ملی و دموکراتیک محمد مصدق انجامید. بازنگری در این واقعهی تراژیک و در عین حال سرنوشتساز در تاریخ سیاسی معاصر ایران ــ واقعهای که بازتابهای آن تا به امروز ادامه دارد ــ مرا بر آن داشت تا یکی از فصلهای کتاب تحسینشدهی یرواند آبراهامیان دربارهی این کودتا را بازخوانی کنم. در این بازخوانی، به نکتهای برخوردم که پیشتر تا این اندازه برایم برجسته نبود. آبراهامیان در فصل سوم این کتاب، بهطور مختصر به نقش چند تن از دانشگاهیان برجعاجنشین غربی آن دوران اشاره میکند که چگونه از همان آغاز، با سازمانهای امآیسیکس و سیا برای سرنگونی مصدق همکاری فعال داشتند و بهویژه در طول بیستوپنج سال پس از آن، در شکلدهی به روایت تحریفشدهی وقایع نقشی اساسی ایفا کردند. او بهطور خاص از چهار نفر نام میبرد: آن کاترین سوینفورد لمبتون، رابرت چارلز زینر، پیتر آوری و جورج لنسزووسکی.
🔸 پژوهشهای تاریخی جدید دربارهی کودتای ۱۳۳۲ (بهویژه بر اساس اسناد محرمانهای که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ از سوی سیا از حالت طبقهبندی خارج شدهاند) نشان میدهند که ایدهی سرنگونی مصدق از طریق روشهای پنهانی، در آغاز از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس(AIOC) مطرح شده بود. با این حال، کمتر از دو ماه پس از نخستوزیری مصدق در ۲۸ آوریل ۱۹۵۱، طرح عملیسازی این ایده بهطور رسمی از سوی وزارت خارجه بریتانیا پیشنهاد شد. و شخص آ. ک. س. لمبتون در ۱۵ ژوئن ۱۹۵۱ آن را مطرح کرد. به گفتهی محمد امینی، پژوهشگر ایرانی، لمبتون را میتوان بهدرستی «نظریهپرداز» براندازی محمد مصدق، آن هم از همان مراحل ابتدایی دانست. جالب آنکه، زمان ارائهی توصیهی لمبتون به وزارت خارجهی بریتانیا، با حملهی پلیس ایران (به دستور دولت مصدق) به منزل ریچارد سدون، رئیس دفتر شرکت نفت در تهران همزمان بود. اسنادی در این یورش کشف شد که نشان میداد شرکت نفت مستقیماً در امور داخلی ایران دخالت میکرد و تعداد زیادی از سیاستمداران و چهرههای عمومی ایرانی رابه خدمت گرفته بود و به آنها رشوه میداد.
🔸 آن کاترین سوینفورد لمبتون (معروف به آ. ک. س. یا «نانسی» لمبتون، متوفی ۲۰۰۸)، بهطور کلی یکی از برجستهترین پژوهشگران بریتانیایی در زمینهی ایرانشناسی در قرن بیستم به شمار میآید. او علاوه بر تخصص بینظیر در زبان فارسی، در تاریخ ایران از دوران میانه تا اوایل دوران مدرن نیز صاحبنظر بود. برخی از آثار دانشگاهی او تا به امروز منابع استاندارد در این حوزهها محسوب میشوند. لمبتون در دهه ۱۹۳۰ در مدرسهی مطالعات شرقی و آفریقایی (SOAS) تحت نظر همیلتون گیب تحصیل کرد. در دورهی دکترای خود، که روی سلاجقهی پیشاعثمانی در آناتولی تحقیق میکرد، سیزده ماه را در ایران گذراند و همزمان اطلاعاتی را برای نگارش کتابی درباره گویشهای فارسی گردآوری کرد. در ژوئیهی ۱۹۳۹، پس از اتمام دکتری، مجدداً به ایران بازگشت و تا پایان جنگ جهانی دوم در آنجا ماند... با آغاز جنگ جهانی دوم، او در مقام وابستهی مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران منصوب شد. پس از اشغال ایران توسط متفقین (شوروی-بریتانیا) در مرداد ۱۳۲۰، لمبتون به ریاست مرکز تبلیغاتی موسوم به «خانهی پیروزی» منصوب شد که سفارت بریتانیا آن را تأمین مالی میکرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4NP
#وحید_ازل #احمد_سیف
#کودتای_۲۸_مرداد #سرنگونی_مصدق #نهادهای_دانشگاهی_انگلوآمریکن
👇🏽
🖋@naghd_com
4 ژوئن 2025
وحید ازل
ترجمهی: احمد سیف
🔸 در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ (۱۹ اوت ۲۰۱۶)، شصتوسومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرا میرسد؛ کودتایی که با طراحی و اجرای سازمانهای اطلاعاتی سیا و امآیسیکس(MI6) در ایران صورت گرفت و به سرنگونی دولت ملی و دموکراتیک محمد مصدق انجامید. بازنگری در این واقعهی تراژیک و در عین حال سرنوشتساز در تاریخ سیاسی معاصر ایران ــ واقعهای که بازتابهای آن تا به امروز ادامه دارد ــ مرا بر آن داشت تا یکی از فصلهای کتاب تحسینشدهی یرواند آبراهامیان دربارهی این کودتا را بازخوانی کنم. در این بازخوانی، به نکتهای برخوردم که پیشتر تا این اندازه برایم برجسته نبود. آبراهامیان در فصل سوم این کتاب، بهطور مختصر به نقش چند تن از دانشگاهیان برجعاجنشین غربی آن دوران اشاره میکند که چگونه از همان آغاز، با سازمانهای امآیسیکس و سیا برای سرنگونی مصدق همکاری فعال داشتند و بهویژه در طول بیستوپنج سال پس از آن، در شکلدهی به روایت تحریفشدهی وقایع نقشی اساسی ایفا کردند. او بهطور خاص از چهار نفر نام میبرد: آن کاترین سوینفورد لمبتون، رابرت چارلز زینر، پیتر آوری و جورج لنسزووسکی.
🔸 پژوهشهای تاریخی جدید دربارهی کودتای ۱۳۳۲ (بهویژه بر اساس اسناد محرمانهای که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ از سوی سیا از حالت طبقهبندی خارج شدهاند) نشان میدهند که ایدهی سرنگونی مصدق از طریق روشهای پنهانی، در آغاز از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس(AIOC) مطرح شده بود. با این حال، کمتر از دو ماه پس از نخستوزیری مصدق در ۲۸ آوریل ۱۹۵۱، طرح عملیسازی این ایده بهطور رسمی از سوی وزارت خارجه بریتانیا پیشنهاد شد. و شخص آ. ک. س. لمبتون در ۱۵ ژوئن ۱۹۵۱ آن را مطرح کرد. به گفتهی محمد امینی، پژوهشگر ایرانی، لمبتون را میتوان بهدرستی «نظریهپرداز» براندازی محمد مصدق، آن هم از همان مراحل ابتدایی دانست. جالب آنکه، زمان ارائهی توصیهی لمبتون به وزارت خارجهی بریتانیا، با حملهی پلیس ایران (به دستور دولت مصدق) به منزل ریچارد سدون، رئیس دفتر شرکت نفت در تهران همزمان بود. اسنادی در این یورش کشف شد که نشان میداد شرکت نفت مستقیماً در امور داخلی ایران دخالت میکرد و تعداد زیادی از سیاستمداران و چهرههای عمومی ایرانی رابه خدمت گرفته بود و به آنها رشوه میداد.
🔸 آن کاترین سوینفورد لمبتون (معروف به آ. ک. س. یا «نانسی» لمبتون، متوفی ۲۰۰۸)، بهطور کلی یکی از برجستهترین پژوهشگران بریتانیایی در زمینهی ایرانشناسی در قرن بیستم به شمار میآید. او علاوه بر تخصص بینظیر در زبان فارسی، در تاریخ ایران از دوران میانه تا اوایل دوران مدرن نیز صاحبنظر بود. برخی از آثار دانشگاهی او تا به امروز منابع استاندارد در این حوزهها محسوب میشوند. لمبتون در دهه ۱۹۳۰ در مدرسهی مطالعات شرقی و آفریقایی (SOAS) تحت نظر همیلتون گیب تحصیل کرد. در دورهی دکترای خود، که روی سلاجقهی پیشاعثمانی در آناتولی تحقیق میکرد، سیزده ماه را در ایران گذراند و همزمان اطلاعاتی را برای نگارش کتابی درباره گویشهای فارسی گردآوری کرد. در ژوئیهی ۱۹۳۹، پس از اتمام دکتری، مجدداً به ایران بازگشت و تا پایان جنگ جهانی دوم در آنجا ماند... با آغاز جنگ جهانی دوم، او در مقام وابستهی مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران منصوب شد. پس از اشغال ایران توسط متفقین (شوروی-بریتانیا) در مرداد ۱۳۲۰، لمبتون به ریاست مرکز تبلیغاتی موسوم به «خانهی پیروزی» منصوب شد که سفارت بریتانیا آن را تأمین مالی میکرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4NP
#وحید_ازل #احمد_سیف
#کودتای_۲۸_مرداد #سرنگونی_مصدق #نهادهای_دانشگاهی_انگلوآمریکن
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ابتذال شر و معماران دانشگاهی کودتای ۱۳۳۲ در ایران
نوشتهی: وحید ازل ترجمهی: احمد سیف پژوهشهای تاریخی جدید دربارهی کودتای ۱۳۳۲ نشان میدهند که ایدهی سرنگونی مصدق از طریق روشهای پنهانی، در آغاز از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس مطرح شده بود. با ای…
▫️ مفهوم دولت در فلسفهی مارکس و انگلس
8 ژوئن 2025
فیلیپ دایر
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 کارل مارکس و فریدریش انگلس واژهی «دولت» را به شیوههایی مبهم به کار بردهاند که معانی گوناگون ناسازگاری را القا میکند. گرچه عموماً چنین پنداشته میشود که آنان دولت را همچون ابزاری در دست استثمارگران برای سرکوب استثمارشوندگان میدیدند، اما این برداشت کامل نیست. این مقاله میکوشد شیوههای گوناگون بهکارگیری مفهوم دولت را در نوشتههای متنوع آن دو بررسی کند.
🔸 شاید مارکس و انگلس هرگز نظریهای منسجم دربارهی دولت تدوین نکردند، اما بیگمان پرسشهایی ژرف و برانگیزاننده در نظریهی سیاسی مطرح کردند. میراث پایدار مارکس در اندیشهی سیاسی نه در قالب نظریهای یکپارچه دربارهی دولت ــ که هرگز ارائه نشد ــ بل در پرسشهایی نهفته است که هنگام بحث از دولت مطرح کردند. این پرسشها چنیناند:
ساختار اقتصادی تا چه اندازه ساختار سیاسی را تعیین میکند؟ رابطهی میان قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی چیست؟ دولت تا چه میزان ابزار سرکوب است؟ آیا دولت مدرن به انگلی بر جامعه بدل شده و از خواست مردم مستقل گشته است؟ هدف دولت چیست و کارآمدترین راه برای تحقق آن هدف کدام است؟ دولت چگونه و چرا پدید آمد؟
🔸گرچه مارکس و انگلس نخستین کسانی نبودند که این پرسشها را مطرح کردند، نحوهی طرح آنها از سوی ایشان تأثیر چشمگیری بر اندیشهی سیاسی از زمان خودشان تاکنون داشته است.
🔸 به باور مارکس، کمون پاریس روند دیرینهی گسترش قدرت و نفوذ دولت را وارونه کرد و آن را تحت کنترل جامعه درآورد. این وضعیت احتمالاً بهترین حالتی است که در هر جامعهای که هنوز تماماً کمونیستی نشده، میتوان بدان امید بست. چون وجود شکلی از دولت در این دورهی گذار، پیش از ظهور کمونیسم، ضرورتی اجتنابناپذیر است، لاجرم این دولت باید دستکم پاسخگوی خواستهای مردم باشد. اگر مارکس در همینجا متوقف میشد و تنها به لزوم وجود سازوکاری پاسخگو برای انجام «وظایف مشروع» دولت اشاره میکرد، پیروانش کار سادهتری پیش رو داشتند. اما او پا را فراتر گذاشت و اصرار داشت که در جامعهی کمونیستی نهایی، دولت، از جمله حتی دیکتاتوری پرولتاریا، از میان خواهد رفت. انگلس در بیانی جامعتر نوشت: «جامعهای که تولید را برپایهی انجمن آزاد و برابر تولیدکنندگان را پدید میآورد، کل ماشین دولت را در جایی که به آن تعلق دارد قرار خواهد داد: در موزه عهد عتیق، کنار چرخ ریسندگی و تبر برنزی»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Of
#دولت #فیلیپ_دایر #دلشاد_عبادی
#قدرت_سیاسی #قدرت_اقتصادی #مارکس #انگلس
👇🏽
🖋@naghd_com
8 ژوئن 2025
فیلیپ دایر
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 کارل مارکس و فریدریش انگلس واژهی «دولت» را به شیوههایی مبهم به کار بردهاند که معانی گوناگون ناسازگاری را القا میکند. گرچه عموماً چنین پنداشته میشود که آنان دولت را همچون ابزاری در دست استثمارگران برای سرکوب استثمارشوندگان میدیدند، اما این برداشت کامل نیست. این مقاله میکوشد شیوههای گوناگون بهکارگیری مفهوم دولت را در نوشتههای متنوع آن دو بررسی کند.
🔸 شاید مارکس و انگلس هرگز نظریهای منسجم دربارهی دولت تدوین نکردند، اما بیگمان پرسشهایی ژرف و برانگیزاننده در نظریهی سیاسی مطرح کردند. میراث پایدار مارکس در اندیشهی سیاسی نه در قالب نظریهای یکپارچه دربارهی دولت ــ که هرگز ارائه نشد ــ بل در پرسشهایی نهفته است که هنگام بحث از دولت مطرح کردند. این پرسشها چنیناند:
ساختار اقتصادی تا چه اندازه ساختار سیاسی را تعیین میکند؟ رابطهی میان قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی چیست؟ دولت تا چه میزان ابزار سرکوب است؟ آیا دولت مدرن به انگلی بر جامعه بدل شده و از خواست مردم مستقل گشته است؟ هدف دولت چیست و کارآمدترین راه برای تحقق آن هدف کدام است؟ دولت چگونه و چرا پدید آمد؟
🔸گرچه مارکس و انگلس نخستین کسانی نبودند که این پرسشها را مطرح کردند، نحوهی طرح آنها از سوی ایشان تأثیر چشمگیری بر اندیشهی سیاسی از زمان خودشان تاکنون داشته است.
🔸 به باور مارکس، کمون پاریس روند دیرینهی گسترش قدرت و نفوذ دولت را وارونه کرد و آن را تحت کنترل جامعه درآورد. این وضعیت احتمالاً بهترین حالتی است که در هر جامعهای که هنوز تماماً کمونیستی نشده، میتوان بدان امید بست. چون وجود شکلی از دولت در این دورهی گذار، پیش از ظهور کمونیسم، ضرورتی اجتنابناپذیر است، لاجرم این دولت باید دستکم پاسخگوی خواستهای مردم باشد. اگر مارکس در همینجا متوقف میشد و تنها به لزوم وجود سازوکاری پاسخگو برای انجام «وظایف مشروع» دولت اشاره میکرد، پیروانش کار سادهتری پیش رو داشتند. اما او پا را فراتر گذاشت و اصرار داشت که در جامعهی کمونیستی نهایی، دولت، از جمله حتی دیکتاتوری پرولتاریا، از میان خواهد رفت. انگلس در بیانی جامعتر نوشت: «جامعهای که تولید را برپایهی انجمن آزاد و برابر تولیدکنندگان را پدید میآورد، کل ماشین دولت را در جایی که به آن تعلق دارد قرار خواهد داد: در موزه عهد عتیق، کنار چرخ ریسندگی و تبر برنزی»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Of
#دولت #فیلیپ_دایر #دلشاد_عبادی
#قدرت_سیاسی #قدرت_اقتصادی #مارکس #انگلس
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مفهوم دولت در فلسفهی مارکس و انگلس
نوشتهی: فیلیپ دایر ترجمهی: دلشاد عبادی شاید مارکس و انگلس هرگز نظریهای منسجم دربارهی دولت تدوین نکردند، اما بیگمان پرسشهایی ژرف و برانگیزاننده در نظریهی سیاسی مطرح کردند. میراث پایدار مارکس …
▫️ ایدئولوژی هنجاری مردسالارانه در روابط جنسیتی
▫️ پیشبینیکنندهی ضمنیِ خشونتِ جسمانی مردانه علیه زنان در خانوادهها
11 ژوئن 2025
سعید احمد واتو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 این مطالعه به بررسی اهمیت تمایزِ ابعاد چندگانهی ایدئولوژی هنجاری مردسالارانهی روابط جنسیتی در حکم پیشبینیکنندههای ارتکاب خشونت جسمانی مردانه علیه زنان پرداخته است. مخالفت با برابری جنسیتی و استقلال زنان، پیوند امیالجنسی/سکسوالیته زنان با شرافت خانوادگی، جهتگیریهای مذهبی نسبت به رفتار با زنان درحکم شرکای زیردست، و تأیید خشونت علیه زنان ْ عمدتاً بهعنوان ابعاد متعدد ایدئولوژی هنجاری مردسالارانهی روابط جنسیتی شناسایی شد.
🔸 در این مطالعه این فرضیه مطرح شده است که:
١) پایبندی به ایدئولوژی مردسالارانهی هنجاری روابط جنسیتی، درحکم یک شاخص جمعی واحد از ابعاد چندگانهی آن، پیشبینیکنندهی غیرصریحِ ارتکاب خشونت جسمانی مردانه علیه زنان است؛ و
٢) اهمیت تمایز ابعاد چندگانهی آن (ابعاد فرعی) را درحکم پیشبینیکنندههای مستقیم رفتار خشونتآمیز جسمانی مردان با زنان تضعیف میکند.
🔸 مطالعات متعددی اهمیت ایدئولوژی مردسالارانهی هنجاری را درحکمِ عامل تعیینکنندهی خشونت علیه زنان برجسته کردهاند. پژوهشگران اساسا بر روی آن بهمنزلهی ساختاری واحد از تسلط مردانه و تبعیض جنسیتی علیه زنان تمرکز کردهاند. مسلماً ایدئولوژی مردسالارانهی هنجاری ابعاد چندگانهی وابسته به زمینهی روابط جنسیتی بین زن و مرد دارد. برای مثال، اعضای مرد خانواده، مانند پدر، برادر، یا حتی شوهر ممکن است در بازداشتن زنان از تحصیل و مشارکت آنها در کار حقوقی در داخل یا خارج از چهاردیواری خانهی خود کمترین نگرانی را داشته باشند. اما، ممکن است بهندرت چالشهای آشکار زنان در مقابلِ اقتدارشان را تحمل کنند. مردان احتمالاً در مورد اینکه زنان چه چیزی بپزند، یا چه نوع لباسی را برای آنها میپسندند کمترین دغدغه را دارند. اما، ممکن است در مورد اجازه به زنان برای انتخاب شریک زندگیشان به تنهایی یا خرید/فروش اشیاء باارزش خانه و اموال غیرمنقول بدون رضایت آنها موافقت نکنند. شاید عقاید مردان در موردِ دادنِ فرصت برابر به زنان برای تحصیل و کار، احترام به استقلال آنها، دغدغهی کنترلِ امیال جنسی زنان، و دلایل توجیه خشونت علیه زنان در ماهیت متنوع روابط جنسیتی آنها با زنان یکسان نباشد.
🔸 در این پژوهش استقلال زنان با کمک پنج شاخص آن سنجیده شد که عبارتند از: الف) دسترسی به حقوق مالکیت؛ ب) آزادی تحرک؛ ج) تصمیمگیری در مسائل خانگی. د) تصمیمگیری در مسائل خانوادگی. و ه) تصمیمگیری در انتخاب شغل...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4OD
#سعید_احمد_واتو #فرزانه_راجی
#ایدئولوژی_هنجاری_مردسالارانه #خشونت_علیه_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیشبینیکنندهی ضمنیِ خشونتِ جسمانی مردانه علیه زنان در خانوادهها
11 ژوئن 2025
سعید احمد واتو
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 این مطالعه به بررسی اهمیت تمایزِ ابعاد چندگانهی ایدئولوژی هنجاری مردسالارانهی روابط جنسیتی در حکم پیشبینیکنندههای ارتکاب خشونت جسمانی مردانه علیه زنان پرداخته است. مخالفت با برابری جنسیتی و استقلال زنان، پیوند امیالجنسی/سکسوالیته زنان با شرافت خانوادگی، جهتگیریهای مذهبی نسبت به رفتار با زنان درحکم شرکای زیردست، و تأیید خشونت علیه زنان ْ عمدتاً بهعنوان ابعاد متعدد ایدئولوژی هنجاری مردسالارانهی روابط جنسیتی شناسایی شد.
🔸 در این مطالعه این فرضیه مطرح شده است که:
١) پایبندی به ایدئولوژی مردسالارانهی هنجاری روابط جنسیتی، درحکم یک شاخص جمعی واحد از ابعاد چندگانهی آن، پیشبینیکنندهی غیرصریحِ ارتکاب خشونت جسمانی مردانه علیه زنان است؛ و
٢) اهمیت تمایز ابعاد چندگانهی آن (ابعاد فرعی) را درحکم پیشبینیکنندههای مستقیم رفتار خشونتآمیز جسمانی مردان با زنان تضعیف میکند.
🔸 مطالعات متعددی اهمیت ایدئولوژی مردسالارانهی هنجاری را درحکمِ عامل تعیینکنندهی خشونت علیه زنان برجسته کردهاند. پژوهشگران اساسا بر روی آن بهمنزلهی ساختاری واحد از تسلط مردانه و تبعیض جنسیتی علیه زنان تمرکز کردهاند. مسلماً ایدئولوژی مردسالارانهی هنجاری ابعاد چندگانهی وابسته به زمینهی روابط جنسیتی بین زن و مرد دارد. برای مثال، اعضای مرد خانواده، مانند پدر، برادر، یا حتی شوهر ممکن است در بازداشتن زنان از تحصیل و مشارکت آنها در کار حقوقی در داخل یا خارج از چهاردیواری خانهی خود کمترین نگرانی را داشته باشند. اما، ممکن است بهندرت چالشهای آشکار زنان در مقابلِ اقتدارشان را تحمل کنند. مردان احتمالاً در مورد اینکه زنان چه چیزی بپزند، یا چه نوع لباسی را برای آنها میپسندند کمترین دغدغه را دارند. اما، ممکن است در مورد اجازه به زنان برای انتخاب شریک زندگیشان به تنهایی یا خرید/فروش اشیاء باارزش خانه و اموال غیرمنقول بدون رضایت آنها موافقت نکنند. شاید عقاید مردان در موردِ دادنِ فرصت برابر به زنان برای تحصیل و کار، احترام به استقلال آنها، دغدغهی کنترلِ امیال جنسی زنان، و دلایل توجیه خشونت علیه زنان در ماهیت متنوع روابط جنسیتی آنها با زنان یکسان نباشد.
🔸 در این پژوهش استقلال زنان با کمک پنج شاخص آن سنجیده شد که عبارتند از: الف) دسترسی به حقوق مالکیت؛ ب) آزادی تحرک؛ ج) تصمیمگیری در مسائل خانگی. د) تصمیمگیری در مسائل خانوادگی. و ه) تصمیمگیری در انتخاب شغل...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4OD
#سعید_احمد_واتو #فرزانه_راجی
#ایدئولوژی_هنجاری_مردسالارانه #خشونت_علیه_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ایدئولوژی هنجاری مردسالارانه در روابط جنسیتی
پیشبینیکنندهی ضمنیِ خشونتِ جسمانی مردانه علیه زنان در خانوادهها نوشتهی: سعید احمد واتو ترجمهی: فرزانه راجی این مطالعه به بررسی اهمیت تمایزِ ابعاد چندگانهی ایدئولوژی هنجاری مردسالارانهی رواب…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ جنگ بر علیه اقلیت جنسی و زنکشی
▫️ یادداشتی کوتاه از عاطفه رنگریز
12 ژوئن 2025
اما باید گفت: در برابر این جنگ باید ایستاد.
قبل از هر چیز باید بگویم که به دلیل برساخته شدن هویت دوتایی زن و مرد، در این نوشته به اجبار از مفهوم زن استفاده میکنم اما کوییر، ترنس و سایر اقلیتهای جنسی را نیز در نظر دارم، زیرا که جنبش فمینیستی بهرغم بدفهمیْ مفهومی سیال است و خود هویت فمینیستی کلمهای است مسموم که در نوشتهی دیگری به زودی دربارهی آن توضیح خواهم داد. پس قبل از شروع باید گفت که فمینیسم تعریفهای مختلفی دارد اما در این یادداشت از هویت فمینیستی به معنای زن در مقابل مرد استفاده نمیشود بلکه به معنای مبارزه برای زنان و اقلیتهای جنسی به کار میرود.
با توجه به افزایش زنکشی در دو ماه اخیر در ایران، زنکشی همانند «نه به اعدام» به بحران اجتماعی حادی بدل شده که باید به آن توجه کرد و به کنشگری پرداخت. بیشک این دو بسیار با هم ربط دارند و هر دو قتل سیستماتیک محسوب میشوند. آیا باید گفت جنگی علیه بدن زنان برپاست؟ یک خشونت سیستماتیک پیچیده شامل خشونتهای اقتصادی، اجتماعی و خشونت دولتی و مردسالاری؟ همانطور که
آمار وارلا، جامعهشناس و فعال حقوق مهاجران پیرامون کاروانهای مهاجر زنان آمریکای مرکزی گفته است: «این فرار بیشتر به معنای گریز از یک ”تثلیث شوم“ است: خشونت علیه زنان، خشونت دولتی، خشونت ناشی از سرمایهداری.» (ورونیکا گاگو، بینالملل فمینیستی، ص18)
جامعهی ایران با توجه به جنبش 1401 و موقعیتِ انقلابی زن، زندگی، آزادی دچار تحولات عظیمی شد که نیازمند تولید دانش برای تحلیل بحرانها و دستاوردهایش است. در پی موقعیت انقلابی زن، زندگی، آزادی شاهد تشدید سرکوب زنان توسط نیروهای امنیتی بودهایم تا جایی که احکام بسیاری برای زنان صادر شد، به عنوان مثال حکم 7 سال زندان برای ترجمه کردن، و نیز افزایش اعدامها. حساسیت حکومت در قبال هر گونه فعالیت دربارهی زنان شدید است. اما مسئلهی زن زندگی، آزادی ساخت یک کانون مقاومت و اعتراضی بود برای بازپسگیری «بدن»، که متاسفانه به نداشتن روسری آن هم به سطحیترین شکل تقلیل داده شد، به جای آنکه روسری را حالت نمادین تملک بدن ببینند. اما پرسش درست بهتر از تحلیلهای پرطمطراق است: آیا موقعیت انقلابی زن، زندگی، آزادی کنشگری و سوژهگی زنان را چندین برابر نکرد و آیا این زنکشیها به آن مرتبط است؟ پرسشی که بدان باید پرداخت.
در خصوص قتل زنان به چند عامل کلی میشود اشاره کرد که هر کدام نیازمند فرصتی برای توضیحات مفصل است.
حکومت جمهوری اسلامی و گفتمان ضدزن آن بنا به فقه و اسلام شیعیْ زن را مایملک مرد میداند (تمکین زن توسط شوهر امری طبیعی است، ارث مرد دو برابر است و... ). دولت با ایدئولوژی اسلامی زن را به موجودی که فرزندآوری میکند و بدنش از آن شوهر است تقلیل میدهد. البته ایدئولوژی پوشش اجباری و روسری از یک سو از دیگریسازی غرب میآید (بنگرید به عاطفه رنگریز، «طرح بازخوانی تاریخ زنان در ایران»، سایت نقد اقتصاد سیاسی) و بیشک با کنترل بدنْ، زن کنترل میشود، که از جمله مصادیق آن میتوان به عدم حضور در استادیوم، کنترل سکسوالیته و غیره اشاره کرد. لذت جنسی زن هم که اصلاً مسئله نیست! و حفظ دوگانهسازی زن و مرد هم از واجبات است!
حربهی دیگر حکومت جرمانگاری زنان است، برای نمونه صدور جریمه برای نداشتن روسری و توقیف اتومبیل و در موارد پیچیدهتری که مردان سهیم هستند، سپردن حمل بار مواد مخدر به همسر یا فرزندان که سبب میشود در زندانها شاهد حضور زنانی باشیم که به دلیل برعهده گرفتن حمل بار مواد مخدر با حبسابد و مجازاتهای سنگین روبهرو هستند. از موارد دیگر باید به بحث قوانین و موانع حقوقی اشاره کرد از جمله نداشتن حق طلاق و لزوم گرفتن اجازه از همسر برای خروج از کشور و ... . از سوی دیگر، دولت هم به دلیل کسر بودجه و سایر عوامل، وظایف خود را انجام نمیدهد: عدمحمایت از زنان سرپرست خانوار، عدم پرداخت حقوق بازنشستگان، عدم کارآیی قانون کار و کار کردن کودکان زیر 18 سال.
ادامه مطلب 👇🏼
▫️ جنگ بر علیه اقلیت جنسی و زنکشی
▫️ یادداشتی کوتاه از عاطفه رنگریز
12 ژوئن 2025
اما باید گفت: در برابر این جنگ باید ایستاد.
قبل از هر چیز باید بگویم که به دلیل برساخته شدن هویت دوتایی زن و مرد، در این نوشته به اجبار از مفهوم زن استفاده میکنم اما کوییر، ترنس و سایر اقلیتهای جنسی را نیز در نظر دارم، زیرا که جنبش فمینیستی بهرغم بدفهمیْ مفهومی سیال است و خود هویت فمینیستی کلمهای است مسموم که در نوشتهی دیگری به زودی دربارهی آن توضیح خواهم داد. پس قبل از شروع باید گفت که فمینیسم تعریفهای مختلفی دارد اما در این یادداشت از هویت فمینیستی به معنای زن در مقابل مرد استفاده نمیشود بلکه به معنای مبارزه برای زنان و اقلیتهای جنسی به کار میرود.
با توجه به افزایش زنکشی در دو ماه اخیر در ایران، زنکشی همانند «نه به اعدام» به بحران اجتماعی حادی بدل شده که باید به آن توجه کرد و به کنشگری پرداخت. بیشک این دو بسیار با هم ربط دارند و هر دو قتل سیستماتیک محسوب میشوند. آیا باید گفت جنگی علیه بدن زنان برپاست؟ یک خشونت سیستماتیک پیچیده شامل خشونتهای اقتصادی، اجتماعی و خشونت دولتی و مردسالاری؟ همانطور که
آمار وارلا، جامعهشناس و فعال حقوق مهاجران پیرامون کاروانهای مهاجر زنان آمریکای مرکزی گفته است: «این فرار بیشتر به معنای گریز از یک ”تثلیث شوم“ است: خشونت علیه زنان، خشونت دولتی، خشونت ناشی از سرمایهداری.» (ورونیکا گاگو، بینالملل فمینیستی، ص18)
جامعهی ایران با توجه به جنبش 1401 و موقعیتِ انقلابی زن، زندگی، آزادی دچار تحولات عظیمی شد که نیازمند تولید دانش برای تحلیل بحرانها و دستاوردهایش است. در پی موقعیت انقلابی زن، زندگی، آزادی شاهد تشدید سرکوب زنان توسط نیروهای امنیتی بودهایم تا جایی که احکام بسیاری برای زنان صادر شد، به عنوان مثال حکم 7 سال زندان برای ترجمه کردن، و نیز افزایش اعدامها. حساسیت حکومت در قبال هر گونه فعالیت دربارهی زنان شدید است. اما مسئلهی زن زندگی، آزادی ساخت یک کانون مقاومت و اعتراضی بود برای بازپسگیری «بدن»، که متاسفانه به نداشتن روسری آن هم به سطحیترین شکل تقلیل داده شد، به جای آنکه روسری را حالت نمادین تملک بدن ببینند. اما پرسش درست بهتر از تحلیلهای پرطمطراق است: آیا موقعیت انقلابی زن، زندگی، آزادی کنشگری و سوژهگی زنان را چندین برابر نکرد و آیا این زنکشیها به آن مرتبط است؟ پرسشی که بدان باید پرداخت.
در خصوص قتل زنان به چند عامل کلی میشود اشاره کرد که هر کدام نیازمند فرصتی برای توضیحات مفصل است.
حکومت جمهوری اسلامی و گفتمان ضدزن آن بنا به فقه و اسلام شیعیْ زن را مایملک مرد میداند (تمکین زن توسط شوهر امری طبیعی است، ارث مرد دو برابر است و... ). دولت با ایدئولوژی اسلامی زن را به موجودی که فرزندآوری میکند و بدنش از آن شوهر است تقلیل میدهد. البته ایدئولوژی پوشش اجباری و روسری از یک سو از دیگریسازی غرب میآید (بنگرید به عاطفه رنگریز، «طرح بازخوانی تاریخ زنان در ایران»، سایت نقد اقتصاد سیاسی) و بیشک با کنترل بدنْ، زن کنترل میشود، که از جمله مصادیق آن میتوان به عدم حضور در استادیوم، کنترل سکسوالیته و غیره اشاره کرد. لذت جنسی زن هم که اصلاً مسئله نیست! و حفظ دوگانهسازی زن و مرد هم از واجبات است!
حربهی دیگر حکومت جرمانگاری زنان است، برای نمونه صدور جریمه برای نداشتن روسری و توقیف اتومبیل و در موارد پیچیدهتری که مردان سهیم هستند، سپردن حمل بار مواد مخدر به همسر یا فرزندان که سبب میشود در زندانها شاهد حضور زنانی باشیم که به دلیل برعهده گرفتن حمل بار مواد مخدر با حبسابد و مجازاتهای سنگین روبهرو هستند. از موارد دیگر باید به بحث قوانین و موانع حقوقی اشاره کرد از جمله نداشتن حق طلاق و لزوم گرفتن اجازه از همسر برای خروج از کشور و ... . از سوی دیگر، دولت هم به دلیل کسر بودجه و سایر عوامل، وظایف خود را انجام نمیدهد: عدمحمایت از زنان سرپرست خانوار، عدم پرداخت حقوق بازنشستگان، عدم کارآیی قانون کار و کار کردن کودکان زیر 18 سال.
ادامه مطلب 👇🏼
ادامه مطالب از پست قبل👆🏼
در واقع، اینجاست که پای سرمایهداری سیاسی اسلامی پیش کشیده میشود که با اقداماتی همچون سیاستهای توسعه و سلبمالکیت از حاشیهنشینها (که به عنوان مثال سبب قتل آسیه پناهی شد)، یا به بهانهی توسعه با هدف ساخت مال و پاساژ (مانند آنچه در مورد دهونک شاهد بودیم) فرودستان را تحتفشار قرار میدهد. آنچه در سیستان و بلوچستان شاهدیم نمونهی بارزی از این سیاست است. امید دارم که بتوانم این موارد را به طور مفصل در نوشتهی بعدی مورد بررسی قرار دهم. اما به طور خلاصه میتوان گفت عامل سرمایهداری سیاسی اسلامی با اقتصاد غیررسمی مانند کارهای نامریی و بیمزد، سلسله مراتب ایجاد میکند و زنان را تحتسلطه و استثمار قرار میدهد و بدن زن را به کالایی برای تولیدمثل رایگان و لذت جنسی مردان بدل میکند و کار مراقبتی و نیز کارهای بازتولیدی را اصلاً به حساب نمیآورد. در اینجا مردسالاری، که در پیوند با دولت و سرمایهداری است، منتفع میشود؛ همانند پدرسالاری در دستمزد که کار زن را به حساب نمیآورد و به عبارتی خودْ نمایندهی دولت و کارفرماست و در خانه ریاست میکند. خانه همان دولت کوچک است که زن بیشترین آسیب را آنجا میبیند.
بحث تجاوز و «من هم» (me too) موردی دیگری است که متاسفانه در ایران نارچاریم دوباره به آن مفصلاً بپردازیم. اینکه چگونه فرهنگ تجاوز و خشونت یکی از عوامل مهمی است که منجر به قتل میشود یا آسیبپذیری زنان شده است. خلاصه آنکه مسئلهی جنبش «من هم» یا «نه به اعدام»، حمایت از تشکلهای کارگری و.... همه و همه باید پررنگ شوند. تنها با همبستگی و اتحاد میتوانیم پیچیدگی استراتژیک خشونت را بررسی کنیم و این یادداشت با این امید نوشته شده است که صرفاً نطقهی آغازی باشد از خودمان، که میکوشیم که در مقابل تلاش برای لهکردن بدنهایمان زنده بمانیم.
گاگو مینویسد: «جنگیدن یعنی مقابله با نیروهای مختلفی که ما را محدود میکنند، این به معنای یافتن راهی جدید برای زندگی در بدنهایمان است، در این جنگ خشونت نهفتهای آشکار میشود که برخی از بدنها به عنوان ”تلف شده“ و برخی دیگر را به عنوان ”قابل بقا“ طبقهبندی میکند. این مبارزه به معنای آزادکردن نیروهای سرکوبشده و کنارگذاشتن پردههای دروغین است. جنگیدن به معنای پذیرش این واقعیت است که به ما حمله شده و ارادهی جمعی بر آن است که در برابر خشونتهای روزمره تسلیم نشویم. این بدان معناست که ما باید از ترس عبور کنیم.» (بینالملل فمینیستی، ورونیکا گاگو)
زنده باد زن، زندگی، آزادی!
#زنکشی #خشونت_علیه_زنان #زن_زندگی_آزادی #بازپسگیری_بدنها #مردسالاری
🖋@naghd_com
در واقع، اینجاست که پای سرمایهداری سیاسی اسلامی پیش کشیده میشود که با اقداماتی همچون سیاستهای توسعه و سلبمالکیت از حاشیهنشینها (که به عنوان مثال سبب قتل آسیه پناهی شد)، یا به بهانهی توسعه با هدف ساخت مال و پاساژ (مانند آنچه در مورد دهونک شاهد بودیم) فرودستان را تحتفشار قرار میدهد. آنچه در سیستان و بلوچستان شاهدیم نمونهی بارزی از این سیاست است. امید دارم که بتوانم این موارد را به طور مفصل در نوشتهی بعدی مورد بررسی قرار دهم. اما به طور خلاصه میتوان گفت عامل سرمایهداری سیاسی اسلامی با اقتصاد غیررسمی مانند کارهای نامریی و بیمزد، سلسله مراتب ایجاد میکند و زنان را تحتسلطه و استثمار قرار میدهد و بدن زن را به کالایی برای تولیدمثل رایگان و لذت جنسی مردان بدل میکند و کار مراقبتی و نیز کارهای بازتولیدی را اصلاً به حساب نمیآورد. در اینجا مردسالاری، که در پیوند با دولت و سرمایهداری است، منتفع میشود؛ همانند پدرسالاری در دستمزد که کار زن را به حساب نمیآورد و به عبارتی خودْ نمایندهی دولت و کارفرماست و در خانه ریاست میکند. خانه همان دولت کوچک است که زن بیشترین آسیب را آنجا میبیند.
بحث تجاوز و «من هم» (me too) موردی دیگری است که متاسفانه در ایران نارچاریم دوباره به آن مفصلاً بپردازیم. اینکه چگونه فرهنگ تجاوز و خشونت یکی از عوامل مهمی است که منجر به قتل میشود یا آسیبپذیری زنان شده است. خلاصه آنکه مسئلهی جنبش «من هم» یا «نه به اعدام»، حمایت از تشکلهای کارگری و.... همه و همه باید پررنگ شوند. تنها با همبستگی و اتحاد میتوانیم پیچیدگی استراتژیک خشونت را بررسی کنیم و این یادداشت با این امید نوشته شده است که صرفاً نطقهی آغازی باشد از خودمان، که میکوشیم که در مقابل تلاش برای لهکردن بدنهایمان زنده بمانیم.
گاگو مینویسد: «جنگیدن یعنی مقابله با نیروهای مختلفی که ما را محدود میکنند، این به معنای یافتن راهی جدید برای زندگی در بدنهایمان است، در این جنگ خشونت نهفتهای آشکار میشود که برخی از بدنها به عنوان ”تلف شده“ و برخی دیگر را به عنوان ”قابل بقا“ طبقهبندی میکند. این مبارزه به معنای آزادکردن نیروهای سرکوبشده و کنارگذاشتن پردههای دروغین است. جنگیدن به معنای پذیرش این واقعیت است که به ما حمله شده و ارادهی جمعی بر آن است که در برابر خشونتهای روزمره تسلیم نشویم. این بدان معناست که ما باید از ترس عبور کنیم.» (بینالملل فمینیستی، ورونیکا گاگو)
زنده باد زن، زندگی، آزادی!
#زنکشی #خشونت_علیه_زنان #زن_زندگی_آزادی #بازپسگیری_بدنها #مردسالاری
🖋@naghd_com
نه به جنگ!
نه به رژیم جنگ و جنگافروزی. نه به رژیم ضد انسانیِ اشغالگر و نسلکش!
نه به رژیم ارتجاعی زندان و شکنجه و اعدام!
همهی نیروها در خدمت حفظ جان و زندگی همهی مردم، بهویژه تهیدستان و کارگران!
#نه_به_جنگ
🖋@naghd_com
نه به رژیم جنگ و جنگافروزی. نه به رژیم ضد انسانیِ اشغالگر و نسلکش!
نه به رژیم ارتجاعی زندان و شکنجه و اعدام!
همهی نیروها در خدمت حفظ جان و زندگی همهی مردم، بهویژه تهیدستان و کارگران!
#نه_به_جنگ
🖋@naghd_com
▫️ با جنگ، چهره به چهره
16 ژوئن 2025
🔸 شکستهشدن «سکوتِ» فضای زندگی روزمره با خروش و انفجار یک شورش و خیزش همواره با شور و نیرویی امیدبخش همراه است، در حالی که جنگ در نخستین گامْ پدیدآورندهی ترس است؛ ترس از آوارگی و بیخانمانی، ترس از بر باد رفتن امکانات معاش، هر اندازه هم فقیرانه و تنگدستانه و بهویژه در فقر و تنگدستی، و سرآخر و مهمتر از هر چیز ترس از جانباختن خود و خویشان و بستگان و عزیزان. بههمان اندازه که این هراس بدیهی و انسانی است، شادمانی نوکران و ریزهخواران سفلهی سفرهی آمریکا و اسرائیل از بمبارانها و کشتار مردم، پلید و پلشت و چندشآور و غیرانسانی است. این جانوران نه فقط دستکمی از سرکوبگران و شکنجهگران حاکم ندارند، بلکه بهمراتب از آنها بدترند و در ساحل امن لانههایشان در فرنگ و ینگهدنیا، رویای ناممکن جانشینی همین سرکوبگران و شکنجهگران را در سر میپرورانند. اینها همپالکیهای همان جانوران بیمار و روانپریشی هستند که در ساحل تلآویو روی صندلیهای راحتیشان لم داده بودند و از تماشای گزارش زندهی بمباران غزه لذتی سادیستی میبردند.
🔸با این حال نگاه به جنگ از منظر انسان زندهای که تن و جانش از صدای بمبها و انفجار میلرزد و هر ثانیه در انتظار مرگ خود و عزیزان خویش است با نگاه به جنگ از منظری درازدامنهتر و تاریخی تفاوت دارد. جنگها از منظری تاریخی جلوهای از مبارزهی طبقاتیاند. جنگها، شورشها و انقلابهای بالقوه یا بالفعلِ سرکوبشده یا شکستخورده و طغیانهای پنهاناند. جنگها، کاراترین و بسا ناگزیرترین راه مقابله با انقلاباند. جنگها ممکن است به انقلابها ختم شوند، اما همچنین میتوانند به تحکیم دیکتاتوری تازهای بیانجامند.
🔸اما ترس از جنگ، هرچند احساسی بدیهی و انسانی است، احساسی پایدار نیست. از میان همانهایی که در وهلهی نخست از ترس و درماندگی مینالند، دیر یا زود کسانی پیدا میشوند که به فکر چارهجویی میافتند؛ آنها که بیباکترند، زودتر. احساس ترس فردی یا نگرانی برای جان خود و خویشان و نزدیکان خود اندک اندک به مجرای همدلی و همبستگی با انسانهای دیگری میافتد که آنها نیز در همین موقعیت هولناک قرار دارند...
🔹در نقد بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Ph
👇🏽
🖋@naghd_com
16 ژوئن 2025
🔸 شکستهشدن «سکوتِ» فضای زندگی روزمره با خروش و انفجار یک شورش و خیزش همواره با شور و نیرویی امیدبخش همراه است، در حالی که جنگ در نخستین گامْ پدیدآورندهی ترس است؛ ترس از آوارگی و بیخانمانی، ترس از بر باد رفتن امکانات معاش، هر اندازه هم فقیرانه و تنگدستانه و بهویژه در فقر و تنگدستی، و سرآخر و مهمتر از هر چیز ترس از جانباختن خود و خویشان و بستگان و عزیزان. بههمان اندازه که این هراس بدیهی و انسانی است، شادمانی نوکران و ریزهخواران سفلهی سفرهی آمریکا و اسرائیل از بمبارانها و کشتار مردم، پلید و پلشت و چندشآور و غیرانسانی است. این جانوران نه فقط دستکمی از سرکوبگران و شکنجهگران حاکم ندارند، بلکه بهمراتب از آنها بدترند و در ساحل امن لانههایشان در فرنگ و ینگهدنیا، رویای ناممکن جانشینی همین سرکوبگران و شکنجهگران را در سر میپرورانند. اینها همپالکیهای همان جانوران بیمار و روانپریشی هستند که در ساحل تلآویو روی صندلیهای راحتیشان لم داده بودند و از تماشای گزارش زندهی بمباران غزه لذتی سادیستی میبردند.
🔸با این حال نگاه به جنگ از منظر انسان زندهای که تن و جانش از صدای بمبها و انفجار میلرزد و هر ثانیه در انتظار مرگ خود و عزیزان خویش است با نگاه به جنگ از منظری درازدامنهتر و تاریخی تفاوت دارد. جنگها از منظری تاریخی جلوهای از مبارزهی طبقاتیاند. جنگها، شورشها و انقلابهای بالقوه یا بالفعلِ سرکوبشده یا شکستخورده و طغیانهای پنهاناند. جنگها، کاراترین و بسا ناگزیرترین راه مقابله با انقلاباند. جنگها ممکن است به انقلابها ختم شوند، اما همچنین میتوانند به تحکیم دیکتاتوری تازهای بیانجامند.
🔸اما ترس از جنگ، هرچند احساسی بدیهی و انسانی است، احساسی پایدار نیست. از میان همانهایی که در وهلهی نخست از ترس و درماندگی مینالند، دیر یا زود کسانی پیدا میشوند که به فکر چارهجویی میافتند؛ آنها که بیباکترند، زودتر. احساس ترس فردی یا نگرانی برای جان خود و خویشان و نزدیکان خود اندک اندک به مجرای همدلی و همبستگی با انسانهای دیگری میافتد که آنها نیز در همین موقعیت هولناک قرار دارند...
🔹در نقد بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4Ph
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
با جنگ، چهره به چهره
جنگها از منظری درازدامنهتر و تاریخی، جلوهای از مبارزهی طبقاتیاند. جنگها، شورشها و انقلابهای بالقوه یا بالفعلِ سرکوبشده یا شکستخورده و طغیانهای پنهاناند. جنگها، کاراترین و بسا ناگزیرتری…
نوکران مزدور جنگافروزان
درست است که رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی مانع پایگیری تشکلهای سیاسی و صنفی و رسانههای آزاد و مترقی بوده است و هرگونه تلاش در این راه را با زندان و شکنجه و اعدام پاسخ داده است، اما نهادها و کانونهایی هر اندازه کوچک که بهرغم تحمل دشوارترین شرایط سرکوب، از کشتار زندانیان سیاسی و قتلهای زنجیرهای گرفته تا زندان و شکنجه و تهدید و تحریمهای مداوم، پای گرفتهاند یا هستیشان را با چنگ و دندان حفظ کردهاند، با گشایش کوچکترین روزنه و شکاف به سوی آزادی، به نهادهای صنفی و سیاسی و فرهنگی بزرگ و گسترده و قدرتمندی بدل خواهند شد و به جای پهن کردن فرش زرین زیر پای پهلویچیها و ساواکیها و همهی خیالپردازان ریز و درشت نوکر ترامپ و نتانیاهو و صهیونیسم و «دمکراسی» و کمیتهی نوبل و حقوق بشر و فستیوالهای خر رنگ کن، زمینهی محاکمهی دزدان و غارتگران ثروت مردم را فراهم خواهند آورد. با این حال هر اندازه هم که رویای چلبی و غانی و کرزای شدن خیالی خام باشد، نباید خطر این افراد و نیروهایی را که میتوانند به پشتوانهی پول و حمایت مالی خارجی، دار و دستههای اوباش مزدور و نیز، مغزشوییهای ناشی از توهم بازگشت به «دروازههای تمدن بزرگ» آریامهری نقشی در آیندهی زندگی مردم ایفا کنند، دستکم گرفت و باید از همین امروز در اندیشهی مقابلهی موثر و سازمانیافته علیه آنها بود.
غیبگویانه نمیتوان دربارهی آینده سخن گفت، اما با اطمینان کامل میتوان گفت که پویایی یک جنبش اجتماعی و منطق مبارزهی طبقاتی قدرتی هزاران بار بیشتر از خیالپردازی پادوهای دونپایهی قاتلانی دژخیم دارد که امروز بر سر مردم ما بمب میریزند.
جایگاه آنهایی که امروز بر اجساد مردگان ما میرقصند و در ویرانی خانه و کاشانهی مردم و آوارگی آنها پایکوبی میکنند، جایگاه خائنان و جنایتپیشهگان است، نه جایگاه منادیان و پیامآوران آزادی.
#نه_به_جنگ
🖋@naghd_com
درست است که رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی مانع پایگیری تشکلهای سیاسی و صنفی و رسانههای آزاد و مترقی بوده است و هرگونه تلاش در این راه را با زندان و شکنجه و اعدام پاسخ داده است، اما نهادها و کانونهایی هر اندازه کوچک که بهرغم تحمل دشوارترین شرایط سرکوب، از کشتار زندانیان سیاسی و قتلهای زنجیرهای گرفته تا زندان و شکنجه و تهدید و تحریمهای مداوم، پای گرفتهاند یا هستیشان را با چنگ و دندان حفظ کردهاند، با گشایش کوچکترین روزنه و شکاف به سوی آزادی، به نهادهای صنفی و سیاسی و فرهنگی بزرگ و گسترده و قدرتمندی بدل خواهند شد و به جای پهن کردن فرش زرین زیر پای پهلویچیها و ساواکیها و همهی خیالپردازان ریز و درشت نوکر ترامپ و نتانیاهو و صهیونیسم و «دمکراسی» و کمیتهی نوبل و حقوق بشر و فستیوالهای خر رنگ کن، زمینهی محاکمهی دزدان و غارتگران ثروت مردم را فراهم خواهند آورد. با این حال هر اندازه هم که رویای چلبی و غانی و کرزای شدن خیالی خام باشد، نباید خطر این افراد و نیروهایی را که میتوانند به پشتوانهی پول و حمایت مالی خارجی، دار و دستههای اوباش مزدور و نیز، مغزشوییهای ناشی از توهم بازگشت به «دروازههای تمدن بزرگ» آریامهری نقشی در آیندهی زندگی مردم ایفا کنند، دستکم گرفت و باید از همین امروز در اندیشهی مقابلهی موثر و سازمانیافته علیه آنها بود.
غیبگویانه نمیتوان دربارهی آینده سخن گفت، اما با اطمینان کامل میتوان گفت که پویایی یک جنبش اجتماعی و منطق مبارزهی طبقاتی قدرتی هزاران بار بیشتر از خیالپردازی پادوهای دونپایهی قاتلانی دژخیم دارد که امروز بر سر مردم ما بمب میریزند.
جایگاه آنهایی که امروز بر اجساد مردگان ما میرقصند و در ویرانی خانه و کاشانهی مردم و آوارگی آنها پایکوبی میکنند، جایگاه خائنان و جنایتپیشهگان است، نه جایگاه منادیان و پیامآوران آزادی.
#نه_به_جنگ
🖋@naghd_com