Telegram Web
سلام. وقتتون بخیر و شادی
خواستیم بابت به اشتراک گذاشتن نوشتار خوب و آموزنده تان از شما تشکر کنیم.
ما خانوادگی با گوشی هایمان در کلاس درس شما می نشینیم،  نوشتارتون رو مطالعه می کنیم و هر روز از شما یاد می گیریم و  در زندگی خود به کار می بندیم.
ما شمارو خیلی دوست داریم، استاد علیخواه عزیز❤️ شما برای ما خیلی عزیز و ارزشمندید
ممنون که هستید
درباره مطلب دستگاه تولید شرمندگی

درودهایرفراوان به شما آقای دکتر

در جامعه‌ی فعلی ما که اوضاع اقتصادی به هم ریخته‌ای را به ما تحمیل کرده‌اند، شرمندگی چه از جانب فرزندان و چه از جانب والدین ، نه تنها دردی از دردهای ما را درمان نمی‌کند بلکه بیشتر به زخم‌ها نمک می‌پاشد. بهتر است به جای شرمندگی، تلاش کنیم تا وضعیت عوص شود، اما ما عادت کرده‌ایم به سوختن و ساختن!
گاهی می خواهم از رخدادها و اتفاقات و مشکلاتی که می بینم برایتان بنویسم اما وقتی یادداشت های تلگرامتان را می خوانم می بینم خیلی بهتر و بیشتر از من اوضاع و احوال کشور را می دانید
جناب علیخواه سلام و عرض ادب دارم خدمت شما
بنده چند سالی است که کانال و نظرات شما رو دنبال می‌کنم
معضل‌ها و مشکلات جامعه ایرانی رو به خوبی می‌بینید و بیان می‌فرمایید
همونطور که مستحضر هستید بسیاری از مشکلات جامعه ایرانی از نحوه تربیت خانوادگی و فضای خانواده به جامعه بزرگتر یعنی گروههای های اجتماعی منتقل میشه
آیا درباره حل این معضلات  و ارائه راهکار به خانواده‌ها هم اقدامی فرمودید یا خیر چون فقط طرح مسئله کافی نیست و اگر فقط طرح مسئله بدون راهکار باشه نتیجه اون فقط سرخوردگی نابود شدن اعتماد به نفس و افزایش میل به مهاجرت در اقشار جامعه ما خواهد بود
مشکلات رو همه ما داریم با پوست و خونمون درک می‌کنیم، ما محتاج راهکار هستیم اگر مثل بیان مشکلات که به خوبی منعکس می‌فرمایید و زوایای آن را بیان می‌فرمایید راهکارهایی هم برای حل این معضلات دارید بسیار کمک کننده هست که این راهکارها رو هم با مخاطبینتون در میون بگذارید
با سپاس از شما 🌸🌸🌸
درباره مطلب اهل هیچ کجا

درودوارادت استادارجمندجناب دکترعلیخواه عزیز
مطلب ‌جدیدشما"اهل هیچ جا" برای من خیلی جالب بود، ازاین لحاظ که مدتی دغدغه شخصی من شده بود! اینکه آیا روابطی که ماباهم داریم(همان صله رحم) دردنیای امروز دیگر شکل گذشته خودراکم کم ازدست خواهدداد؟ وبصورت رابطه درفضای مجازی درخواهدآمد؟ حتی اینرا بعنوان یک کشف بین دوستان وفامیل مطرح میکردم که درآینده چیزی بنام صله رحم تنهاازهمین راه(فضای مجازی) ممکن خواهدبود!!! والبته برای من بسیاردردناک است پذیرش این موضوع....
امااستادعزیز؛ ازاینهاگذشته به نظرم ماایرانیان بیش از حددرمقابل فرهنگ غرب وپذیرش آنچه تکنولوژی به ماتحمیل می‌کند سست وسهل الپذیرهستیم! چرابه آنچه که ازدنیای مدرن بدستمان میرسدازابتدانگاهی نقادانه نداریم؟ چرا ماسنت گذشته خودرا فراموش کردیم؟ سنتی که یکی از مهمترین شاخص‌های آن استقلال فکری،شخصیتی است، غرورایرانی(که برای بعضیاخنده داره)
متأسفانه هرچه که ازتمدن غربی ودنیای مدرن بدستمان میرسدمارا ابتداخیره میکند،وپس ازمدتی استفاده تازه معایب آنرا می‌بینیم....
شمابهترازمن میدانید، این "خیرگی" که تمدن غربی طی دویست سال گذشته بادستاوردهای شگرف خویش نه تنها درما بلکه درسایر ملل دنیاایجادکرده چنان اثری درما گذاشته که هرچیز جدید ازغرب میرسد(بزرگ وکوچک) همه وجودمان را خیره میکندلذااصلاً نگاه نقادانه را ازمامیگیرد!!! ومتاسفانه غرب به این وسیله همه چیزهای خوب و بد خودرا به ما تحمیل می‌کند....همین نظریه های جامعه شناسی که متفکران غربی ارائه کردندبرای جامعه شناسان ماهمچون وحی منزل است وحتماًمیخواهندآنرااثبات کنند! یکی از جامعه شناسان ما تاکنون سابقه نداشته بگویدمثلاً مارکس،هابرماس،گیدنز،آرنت و....مزخرف گفته! درحالیکه دربین خودغربیهاانتقادات اساسی به متفکران خودشان می‌کنند! کتاب "جامعه باز ودشمنان آن" ازکارل پوپر نه تنهابزرگترین نقدهارا به مارکس وهگل و...می‌کندبلکه به قول ماایرانیا میشوره ومیزاره کنار......
تانظرشما چه باشداستادعلیخواه عزیز
درباره مطلب اهل هیچ کجا
با سلام. جامعه مهاجران ایرانی همانند جامعه درون ایران ، متنوع و گوناگون است اما تنوع این جامعه در مقایسه با درون ایران کمتر است. ابتدا و اولین مطلب قابل توجه ، شیوه مهاجرت است.
بر طبق مشاهدات من قریب ۸۰ درصد از ایرانیان اروپا از طریق پناهندگی مهاجرت کرده اند. وقوع انقلاب ۵۷ ، جنگ ایران و عراق و بمباران شهرها توسط عراق دلایل موجهی در آن روزگار برای پناهندگی بود . تا یکی دو دهه بعد تغییر دین ، غالبا از طریق عضویت در کلیسا ها یک دلیل برای اخذ اقامت پناهندگی به شمار می رفت. پناهنده ادعا می کند که جانش در خطر بوده و لذا به کشور خود نمیدتواند بازگردد زیرا اداره مهاجرت کشور اروپایی صحت دلایل او را زیر سوال خواهد برد. در گذشته پناهندگان بعد از سه سال یا پنج سال اقامت و شهروندی اروپا می گرفتند و بعد از آن پرونده شان در اداره مهاجرت بسته می شد و یه ایران سفر مس کردند اکنون ، اداره های مهاجرت برای پناهنده های جدید،جلوی این روند را گرفته اند و هرجا که ثابت شود ادعای پناهنده دروغ بوده ، اقامت او را باطل می کنند‌ .
طبیعی است که بسیاری از افراد نمی توانند علیرغم میل باطنی به کشور خود سفر کنند و نهایتا کشورهای همسایه ایران را به عنوان مقصد سفر انتخاب می کنند.
جامعه پناهندگان بسیار جالب توجه است . گروهی روستاییان کرد یا بعضا بلوچ هستند که افراد ساده و از لحاظ طبقه اجتماعی مناسبات دیگری دارند.
اما غالب پناهندگان از جامعه شهر نشین واز قشر متوسط جامعه هستند. اکثر این افراد ، فارغ از دلایل دروغین پناهندگی که بیان کردند تا اقامت بگیرند در جامعه ایران هم مشکل داشتند ، خود برتر بینی دروغهای بزرگ از وضع عالی زندگی در ایران ، منتسب بودن به خاندان های بزرگ رژیم گذشته ، تحصیلات دانشگاهی دروغین و .... ورد زبانشان است. یکی از مهمترین دلایل اینکه ایرانیان خارج کشور بر خلاف اقوام و ملل دیگر اتحادی با هم ندارند ، همین است که شاکله جامعه مهاجران خارج را اینان تشکیل می دهند.
بعضی از آنها تحصیلات واقعی دارند و اینجا جذب احزاب نژاد پرست شده که طرفداران اخراج مهاجران هستند. علاقه خاصی به ترامپ دارند،  راه نجات را تنها آقای پهلوی می دانند و سواد و مطالعاتشان از برنامه‌های  منو تو فراتر نمی رود.
بعد از این مقدمه طولانی در مورد مسئله نوشته شما
مهاجرت در ذات خود بسیار پروژه بزرگی است . ورود به کشور دیگر بدون اطلاع از قوانین آن کشور و ندانستن زبان حقوقی و اداری برای دفاع از خود اولین مشکلات مهاجرت است بعد از آن،  عدم تسلط بر زبان کشور جدید و بالطبع مشکل دوست یابی، یک دلیل دلتنگی است . از دست دادن تمامی امکانات مادی ، ( در خانه جدید دوباره باید از نمکدان تا قاشق و چنگال و .... را تهیه کرد و بناچار اکثر افراد از دست دوم فروشی ها) و بعد از آن تمام سرمایه معنوی دلایل بعدی دلتنگی است. از قبیل دوستان آشنایان والدین و ...
جامعه ایرانیان خارج کشور را هم که توصیف کردم بسیار مشکل است با این جامعه ارتباط برقرار کرد.
در صورت داشتن دوستان خارجی نداشتن حرف مشترک در رفت و آمدها مساله بسیار مهمی است.
توجه بفرمایید زبان جدید فقط واژه ها و کلمات نیست بلکه یک فرهنگ است ‌.
به عنوان مثال کلمه جهنم در محاورات سوئدی بسیار کلمه زشتی است.
Dra ut helvete!
این عبارت
رکیک ترین فحش سوئدی است ! در حالیکه ترجمه کلمه کلمه این است
گورت را گم کن به جهنم.! فحش های ناموسی ما که حتی در انگلیسی کم نیستند در فرهنگ اینها وجود ندارد!
این مثال ، مشخصا بیان می کند که همه کلمات و واژه ها قابل ترجمه نیستند.
فهمیدن حرف یکدیگر ، نداشتن خاطرات مشترک یا علاقه های مشترک و... دلیل دیگری است که ارتباط با خارجی ها را سخت می کند.
سلام و ارادت.  درباره مطلب اهل هیچ کجا

من‌مهاجری هستم که‌چندان‌رقبتی برای برگشتن به ایران ندارم .. اگر به اجبار امور اداری و دیدار برحسب وظیفه پدر و مادر (که ۴ سال یکبار حدودا هست ) نباشه... نمیدونم چرا دلتنگ ایران نمیشم.
بسیار سفر کرده ام و تجربه کشورها و فرهنگ های مختلف رو دوست دارم.
سلام، درباره مطلب اهل هیچ کجا
من یکی از اونایی هستم که دلتنگ نمی‌شم ب کسی ولی خوب به مدت طولانی چند ده سال هم دور نبودم از نزدیکانم. نهایت یکسال ولی در ان مدت هم آنچنان ذوق و شوق پرواز ب سمت خانواده‌ام را نداشتم ولی آمدم و سر زدم.
در مورد مدت طولانی هم فکر نکنم تغییر آنچنانی روی بده چون گذشت زمان باعث خو گرفتن ب وضعیت میشه.
ادامه مطلب درباره مهاجران در کشور سوئد
مثال دیگری که به صورت جوک درآمده اما ریشه در واقعیتهای جامعه سوئد و اختلاف فرهنگی بین مهاجر و اروپایی است این است:
روزی یک بچه سوئدی و یک مهاجر در مدرسه دعوا می کنند ، سوئدی فحش‌های سوئدی می دهد ولی مهاجر به مادر او توهین می کند ، من دیشب پیش مادرت بودم....‌‌( به آن طرز رکیکی که ادا می شود) بچه سوئدی خوشحال می شود و می گوید اِ چقدر خوب ، مادر من یک زن تنها و مسن است چقدر خوب که توانسته دوست پسر پیدا کند!!!
این مثال عمق فاصله های فرهنگی را نشان می دهد فارغ از تفسیر مساله که مادر ؛ خواهر ، عمه و ... ، ناموس کسی نیستند و خودشان در مورد زندگی خود تصمیم می گیرند.
این تفاوت های فرهنگی تنها یکی از دلایل عدم دوستیابی بین خارجیان است . مساله زبان هم همچنان معضلی است که برای مهاجران میانسال به بالا ، تلفظ لغات فرنگی گاهی بسیار سخت و دشوار است ، بعضا دیده ایم مهاجرانی که چندین سال است مهاجرت کرده اند و انگلیسی یا زبان آن کشور را نمی دانند. قبلا در سیستم اروپا این افراد برای یادگیری زبان تحت فشار نبوده اند بعضا کار هم نمی کردند که نیاز به زبان دیگر داشته باشند و از خدمات اجتماعی و حقوق فرزندانشان استفاده می کردند.
بعد از این مختصر راجع به جامعه پر پیچ و خم مهاجران از طریق پناهندگی، عمده ترین قسمت مهاجران ، افرادی هستند که از طریق پیدا کردن کار یا ابتدا تحصیل و سپس کار ، اقامت اروپا را دریافت کرده اند. با توجه به اینکه مسیر پناهندگی در چند سال اخیر برای ایرانیان تقریبا بسته شده است ، این قشر از مهاجران به اروپا در حال زیاد شدن هستند.
غالب افراد این دسته ، تحصیلکرده هستند که حتی افراد شدیدا مذهبی هم در بینشان کم نیست .
درباره مطلب اهل هیچ کجا

درود آقای دکتر. درمورد مهاجرت من نمیدونم احساس کسی که مهاجرت میکنه چیه. چون من تا به حال از خانواده‌ام دور نشدم.
اما احساس کسی رو که عزیزانش ازش دور هستند رو خوب درک می‌کنم.
دخترم دو ماهه که به کانادا مهاجرت کرده و پسرم با همسر و فرزندش چند سال در اصفهان هستند و من و همسرم در رشت زندگی می‌کنیم.
دیروز از صبح تدارک تهیه دلمه برگ مو رو داشتم. شب که غذا حاضر شد من بجای خوردن دلمه رفتم تو اتاق و دور از چشم همسرم یک دل سیر گریه کردم.
بچه های من، عاشق دلمه هستن. و حالا یک قابلمه دلمه و جای خالی اونا بخصوص دخترم که فرسنگها دور از منه.
هیچ نظری درمورد مهاجرت ندارم. هرکس دلایل خودشو داره.
اما دیشب به اندازه تمام عمرم ناسزا گفتم به کسانی که باعث و بانی این مهاجرت‌ها هستند.
ببخشید درد دل بود نه اظهارنظر.🙏
نظرات خوانندگان درباره مطالب کانال فردین علیخواه
درباره مطلب اهل هیچ کجا درودوارادت استادارجمندجناب دکترعلیخواه عزیز مطلب ‌جدیدشما"اهل هیچ جا" برای من خیلی جالب بود، ازاین لحاظ که مدتی دغدغه شخصی من شده بود! اینکه آیا روابطی که ماباهم داریم(همان صله رحم) دردنیای امروز دیگر شکل گذشته خودراکم کم ازدست خواهدداد؟…
سلام فردین عزیز. نظرم رو درمورد این کامنت می گویم. ایشان در مورد استقلال فکری- شخصیتی (غرور ایرانی) می گویند. پرسش اینجاست آیا والدین ایرانی فرزندان خود را با این مشخصه تربیت می کنند؟ جواب را شما بهتر می دانید.
تا به حال نخوانده ام که متفکران منتقد، متفکرانی چون آرنت یا مارکس و.‌.. را "مزخرف" خوانده باشند. بله متفکر حتی تفکرات خود را نقد می کند ولی آن را مورد تحقیر قرار نمی دهد. فکر نمی کنم متفکری به خود اجازه دهد بگوید مثلا هانا آرنت "مزخرف" گفته. این افراط و تفریط در فرهنگ ایرانی ست (غرور ایرانی). متفکران، ایده را نقد می کنند یا آن را می پذیرند یا نمی پذیرند.
صحبت بر سر سهل الپذیر بودن ایرانیان در پذیرش فرهنگ غربی هستند. اگر جامعه ایرانی یک جامعه آزاد با ویژگی همان استقلال فکری-شخصیتی که ایشان ذکر کردند بود اتفاق دیگری می افتاد. (البته جامعه در حال خروج از فرم سنتی خود است شاید در آینده ای به درازای نسل شاهد اتفاقات بهتری در ایران مان باشیم.)
با سلام و عرض ادب درباره اهل هیچ کجا،
سوالی که پرسیدید نوعی اراده گرایی در درون آن نهفته هست . افرادی تصمیم گرفتن که از وطن خودشان یا خانواده و دوستان دوری کنن.
تجربه شخصی خودم می گوید با این که ما (من و همسرم) به اروپا مهاجرت کردیم و کانادا و آمریکا و استرالیا به خاطر بعد مسافت کنار گذاشتیم . تنها یکبار آن هم با عجله در طی ده سال گذشته به ایران مسافرت کردیم . اگر همه امور در اختیار خودمان بود می خواستیم هر ساله این سفر انجام شود.
ساختارهای جوامع غربی به صورتی طراحی شده که حتا افراد بومی همون کشور هم امکان سفر در کشور خودشان  را گاهی اوقات  ندارن ، یک مثال از همسایه کناری خودمان که دارای سه فرزند هست که به جز یکی همه در جنوب کشور ساکن هستند اما در طی چهار سال گذشته حتا یکبار هم همدیگر رو فیزیکی ندیدن بلکه با موبایل و تلفن در تماس هستند. حالا ناظر بیرونی می تونه این وضعیت  را ناشی از بی عاطفگی اینها قلمداد کنه یا دلایل دیگه ای بتراشه.
ما در درون ساختارهای  پیدا و پنهان جوامع غربی  تصمیم می گیریم و ساختار جهان غربی در حال اهلی کردن   مهاجران به کشور خودش هست . چندان با اراده گرایی نمی توان این وضعیت توصیف کرد.
موفق باشید
بخش چهارم و پایانی مهاجران در کشور سوئد و اروپا

مهاجران کاری یا تحصیلی مشکلات دیگری را تجربه می کنند ، اکثرا از خدمات اجتماعی اولیه که پناهندگان از آن بهره‌مند می شوند ، محروم هستند و کل هزینه ها بر عهده خودشان است . بدیهی است که چند سال اول صرف تمرکز بر ارتقا زبان ، پیدا کردن شغل ثابت با قرارداد قابل اتکا برای اداره مهاجرت می شود.  مهاجرت شروع از صفر نیست ، حرکت از زیر صفر است ، چندماه اول حتی شماره ملی در اختیار مهاجران نیست ، تبادلات بانکی بسیار مشکل است و در اکثر مواردخرید حتی یک خودروی دست دوم بدون شماره ملی امکان‌پذیر نیست .
چند سال اول مهاجرت این دسته ، تلاش برای بقا است ، گرفتن شماره ملی ، باز کردن حساب بانکی چند کاربرده ، ارتقا در شغل ، گرفتن گواهینامه اروپایی اجاره آپارتمان مناسب ، خرید ماشین خوب و نهایتا خرید خانه پروسه ای است که چندین سال طول می کشد ، سیستم به گونه ای است که از فرد تا حد توان کار می کشد ، فرقی ندارد کار دفتری یا فیزیکی . در نتیجه مهاجر چنان درگیر کار و زندگی می شود که زیاد فیلش یاد هندستون نمی کند ، اخبار وطن را دور را رور دنبال می کند اما واکنش خاصی نشان نمی دهد ، دلتنگی های والدین و دوستان در لابلای کار و گرفتاری ها گم می شوند و کار سرپوشی است برای دلتنگی ها. از طرفی فرد خودساخته بار می آید و در بعضی موارد دینی به وطن احساس نمی کند.  به خصوص آنکه در چند سال اول مسائل مالی مانعی موجه برای سفر نکردن به ایران است و بعد ازآن فرد، به وضع موجود عادت کرده و خود را غرق در کار می کند. در این دسته ، کم نیستند آنهایی که رضایت درونی ندارند و از سیستم امپریالیستی و کاپیتالیستی حاکم بر دنیا که از فرد فقط کار می کشد شکوه می کنند و ناخودآگاه تمایل ضمنی به نظام حاکم ایران که حداقل در حرف این سیستم را زیر سوال برده ، پیدا می کنند و معمولا از سوی مهاجران گروه اول به جاسوس رژیم و... شهرت می یابند و در جامعه ایرانیان خارج که غالبا معترض و منتقد رژیم حاکم هستند طرد می شوند . خود این افراد هم تمایلی به ارتباط با جامعه ایرانیان که اکثرشان را پناهندگان سابق یا لاحق تشکیل می دهند ، ندارند.
این است که این افراد ، ناخواسته از وطن ذره ذره دور شده و به شرایط جدید عادت می کنند .
اما در مجموع شخصا به جامعه شناسان توصیه می کنم در حوزه مهاجرت کار کنند چرا که هنوز بسیاری از موضوعات و معضلات مهاجرت ، مسکوت مانده و هیچ تحقیق علمی و مستندی ، به خصوص در مورد جامعه ایرانیان انجام نشده است.
در این سالیان درازی که مهاجرت کرده ام. "دلتنگ شدن" برایم مفاهیم متفاوتی داشته. همانطور که دوستی کامنت کرده اند ساختار کاری طوری ست مثلا در آزمایشگاهی که من کار می کنم به جای استخدام چهارده نیرو برای کار پرفشاری که انجام می دهیم دوازده نفر استخدام می کنند حال با در نظر گرفتن غایبین روزانه می شود حدس زد فشار کاری یعنی چه و این همان نهایت سود آوری با ساختار کاپیتالیستی ست ولی تمایلی به نظام حاکم ایران ندارم. 
حال برگردیم به "دلتنگ شدن"، در جایی خواندم تحقیقات هشتاد ساله گروهی از روانشناسان این بوده که
Life is relationships.
ما نمی توانم بدون ارتباط گرفتن به زندگی خود ادامه دهیم و بنابراین براساس توانایی های فردی، موقعیت اجتماعی و حتی جغرافیایی سعی در داشتن این ارتباطات داریم.
پستی و بلندی های زندگی بنا بر اینکه شما چه شخصیت فردی دارید شما را در آزمون های متفاوتی قرار می دهد شاید در این مواقع "دلتنگ شدن" یعنی شنیدن از کسی که به تو بگوید : "تو می توانی" ، کافی باشد.
گاهی "دلتنگ شدن" یعنی در آغوش کشیدن، دلت آغوش مادرت را می خواهد آغوش پدرت را.
گاهی "دلتنگ شدن" یعنی خوشحالی جمعی و خندیدن های جمعی. در جایی هستی به تو خوش می گذرد و دلت می خواست خانواده ات هم کنارت بود.
گاهی "دلتنگ شدن" می شود درد و دل کردن. گاهی می شود خیابانی، پاساژی، رستورانی.
و زمانی هم می رسد که دلتنگ نیستی  ولی بواسطه داشتن عاطفه نیازمند ارتباط داشتن و به قولی "دلتنگ شدنی".
نظرات خوانندگان درباره مطالب کانال فردین علیخواه
بخش چهارم و پایانی مهاجران در کشور سوئد و اروپا مهاجران کاری یا تحصیلی مشکلات دیگری را تجربه می کنند ، اکثرا از خدمات اجتماعی اولیه که پناهندگان از آن بهره‌مند می شوند ، محروم هستند و کل هزینه ها بر عهده خودشان است . بدیهی است که چند سال اول صرف تمرکز بر…
نوشته‌های ایشان تا حدود زیادی درست است ولی مثلا من در این گروه ایشان جای نمی گیرم. من در ارگان دولتی کار می کنم، اخبار داخلی استانی که زندگی می کنم را پی گیری می کنم. نسبت به احزاب کشور میزبانم آگاه هستم و همچنان مسائل داخلی ایران برایم اهمیت دارد. انرژی زیادی می طلبد و من آگاهی را وظیفه خود می دانم.
نظرات این هموطن مان از امریکا هم که به شکل فایل صوتی ارسال کرده اند قابل تأمل است👆🏾👆🏾👆🏾
در ارتباط با مطلب توران میرهادی و دکتر سمیعی؛
متاسفانه در جامعه ایرانی طبقه پزشکان همیشه از عنایت ویژه‌ای برخوردارند؛ خوشحالی‌شان، خنده و غم‌شان شاید هم حتی مرگشان...
حوزه علوم انسانی و فنی‌ومهندسی هم همیشه مظلوم بوده‌اند.
چندی است که خودکشی و مرگ پزشکان مورد توجه قرار گرفته، که این موضوع فقط به واسطه پزشک بودنشان است و گرنه تا به حال که نخبگان شریف، دانشجویان دکتری علوم انسانی مثل دانشگاه فردوسی که خودکشی کرده‌اند مطرح که بماند حتی دیده نشده‌اند...
درست است که جذب زیاد دانشجویان پزشکی به لحاظ سواد علمی شاید آسیب‌زا باشد اما همینکه سلطنت علوم پزشکی را با تزلزل رو‌به‌رو می‌کند از فوایدش است.
2024/06/30 20:51:10
Back to Top
HTML Embed Code: