Telegram Web
👇نقد ارسال شده توسط مخاطبان

نسخه ای بی درمان


🔸️مرگ و زندگی پس از مرگ، فایل صوتی مصطفی ملکیان در کانال تلگرامی اش است که در آن زندگی پس از مرگ را یک راز می نامد که نمی توان هیچ چیزی در مورد آن گفت.
ایشان بیان داشتند؛ هیچ راهی نداریم به دانستن آنچه بعد از مرگ خواهد آمد یا نخواهد آمد، علاوه بر آن سودی بر دانستن آن متصور نیست و هیچ تاثیری در مقام عمل ندارد و مصداق علم غیرنافع است.
ایشان معتقدند اگر انسان بر وفق حکم عقل و وجدان اخلاقی زندگی کند، چه زندگی پس از مرگی باشد یا نباشد به او زیانی نمی رسد.
ایشان در ادامه با مثال کنکور و سازمان سنجش بیان خود را اینگونه تبیین می کنند که باید تمام توجه مان این باشد که از من چه ساخته است و در تمام نوجوانی و جوانی تلاش کند برای فهم عمیق مطالب علمی و دیگر چکار دارد با سازمان سنجش که چطور سوال می دهد، چطور تصحیح می کنند یا چه کسی تصحیح می کند، ضریب کدام درس بیشتر است، اصلا از حدود دانایی و توانایی فرد خارج است، آنچه مهم است مقام عمل فرد است.
و با حکمت به من چه؟ قائل است زندگی پس از مرگ باید مصداقی از به من چه باشد، به من چه پس از مرگ چه می شود.
و در نهایت به اصل بحث خود که پرداختن به مسئله مرگ بود، می پردازد و ۳ بحث را در رابطه با آن بیان می کند؛ مرگ آگاهی، مرگ هراسی و مرگ اندیشی و تصریح می کند که فقط به مقوله مرگ آگاهی می پردازد.
ایشان مرگ آگاهی را باور به زندگی متناهی می دانند و احتراز از خودفریبی(اینکه تصور کنیم چیزهای هستند که تا ابد با من می مانند)، بازدارندگی از ارتکاب به خطای اخلاقی، آگاهی شدید از تنهایی خودم، محدود بودن وقت، معناداری وقت که معنا می کنند به اینکه انسان هدفمند پیش می رود و به ارزش لحظه لحظه آن پی می برد.

🔸️در ادامه با سوالاتی تنبیهی به اشکالات بیان ایشان به زندگی پس از مرگ و باور به تناهی زندگی می پردازیم.

۱- ایشان زندگی بر وفق عقل و وجدان اخلاقی را راه برون رفت از زیان می دانند چه زندگی پس از مرگی باشد یا نباشد.
و از طرفی با وجود احتمال زندگی پس از مرگ، پرداختن به آن را علم غیرنافع می داند که هیچ سودی بر آن متصور نیست.
آیا با وجود احتمال زندگی پس از مرگ که زندگی ورای این جهانی است، کسب اطلاعات در مورد آن به حکم عقل ضروری نیست؟
آیا دفع ضرر محتمل که از بدیهیات عقلانی است، ضروری عقلی نیست؟

۲- آیا مثال کنکور و سازمان سنجش که هر دو این جهانی است را با زندگی در این دنیا و زندگی پس از مرگ که در دو عالم متفاوت است؛ تطبیق درستی است؟
آیا می توان نتایج دنیایی را با نتایج اخروی یکی دانست؟

۳- ایشان در حالی از عمل کردن بر وفق عقل و وجدان اخلاقی سخن می گویند که بین زندگی فعلی با زندگی پس از مرگ با عبارات" زندگی پس از مرگ ربطی به زندگی الان ندارد- به من چه زندگی پس از مرگ چه می شود" جدایی انداخته و آن دو را منفک از هم تلقی می کند. یعنی اصل انسان است و زندگی فعلی.

۴- از طرفی ایشان تاکید بر تناهی زندگی فعلی دارد، آیا در باوری که اومانیسم و دنیاگرایی اصل است و انسان ذاتا منفعت طلب و سودجوست، باور به تناهی زندگی عامل بازدارندگی خطای اخلاقی است؟؟!!!

۵- حتی بر وفق همان عقل، چه سخت بر انسان میگذرد وقتی بفهمد سخت تنهاست، وقتی بفهمد وقتش محدود است، وقتی بفهمد هیچ چیزی برای او باقی نخواهد ماند، آیا با فهم این موارد ارزش دارد برای زندگی کوتاه متناهی هدفمند زندگی کرد؟ یا ترجیح می دهم لذت ببرم برخلاف عقل و وجدان.

@naghedChannel
👍10👎7🤮2
Audio
✔️دین آنلاین برگزار می‌کند:
فایل صوتی

⭕️تأملی در نو اندیشی دینی در ایران معاصر 4

🔴پاسخ به پرسش‌ها و انتقادات استاد ملکیان در باب نواندیشی دینی

واکاوی پرسش ها و سنجش‌گری پیش فرض‌‌ها

👤با حضور سروش دباغ

🔻دبیر نشست: نورا نوری صفت

🆔 @dinonline
Audio
✔️دین آنلاین برگزار می‌کند:
فایل صوتی
⭕️تأملی در نو اندیشی دینی در ایران معاصر 5

🔴پاسخ به پرسش‌ها و انتقادات استاد ملکیان در باب نواندیشی دینی

واکاوی پرسش ها و سنجش‌گری پیش فرض‌‌ها

👤با حضور
دکتر محمودعبایی
و
دکتر محمدرضابهتاش

🔺دبیر نشست: نورا نوری صفت



🆔 @dinonline
👍7👎3
شیوه شبه‌ فردیدی ملکیان

دکتر غلامرضا خاکی
 
اشاره
هر متفکر پویایی  به اقتضای ماهیت تفکر، پیوسته در حال نقد صورت‌های تفکر پیشین و کشف سرزمین‌های جدید تفکر است.گاه این کشف‌ها‌، دیدن زاویه‌های نو درافکار موجود و گاهی هم رسیدن به افکاری نو و متفاوت است.
بررسی زندگی پاره‌ای از متفکران نشان می‌دهد  آنها در مقاطعی از عمر خود، در برابر آرای قبلی خود ایستاده‌ و آن را نفی کرده‌اند. این کار آنها به زعم باورمندان و علاقه‌مندان به افکار گذشته آنها، نوعی پسرفت و انحطاط است و به باور عده‌ای دیگر  نشانه نوعی شجاعت  است در تسلیم شدن به حقایق نو.

ضرورت توجه به بعد زمانی آرای ملکیان

استاد ملکیان بنا به اذعان خود، اشکال گوناگونی از باورمندی و پایبندی را تجربه کرده تا به افکار کنونی رسیده است. هیچکس نمی‌تواند او را به خاطر این تغییرات سرزنش کند و او را متزلزل و هرهری بخوانند. او خود را محافظ افکارش نمی‌داند تا احساس خجالت داشته باشد که چرا افکار گذشته خود را رها کرده است. اما آنچه  باید به آن توجه داشت این است که عده‌ای به ملکیان دید تاریخی(کرونولوژیک) ندارند و خود ایشان نیز به تغییرات افکارش به طور دقیق تصریح ندارد.مثلا تاکنون یک سخنرانی مستقل بنده نشنید ه ام که باور خود را نسبت به قرآن توضیح دهد؛ گاه در جلسه ای جمله ای می پراند و عبور میکند.
براین پایه آنچه گذشت باید توجه کرد فلان دیدگاه و سخن او که در فضای مجازی در دسترس همگان است مربوط به کدامیک از اطوار و مراحل عمر ایشان است .ضرورتا نباید گمان کرد که نظر ملکیان فعلی همان است که این سخن را می‌زند. برای نمونه کسی سخنان ایشان را در درسهای نهج البلاغه می‌شنود نباید گمان برد این همین ملکیان مطرح کننده ده پرسش پیش روی روشنفکری دینی فعلی است، کم نیستند کسانی که به آرا دین باورانه او زمانی دل ‌سپردند اما پیشتر که آمده‌اند يكباره خود را در محاصره انواع شک‌ها در مبانی اعتقادی خود دیده‌اند که ایشان در آنها افکنده است.گویی ایشان چونان پست مدرن ها به این باور رسیده است که حقیقت ؛تاریخ مصرف دارد( برای پذیرش این سخن علاقه‌مندان ایشان می‌توانند بررسی آماری کنند که سینه چاکان معنویت دهه پیشین ایشان اکنون در کجای عالم تفکرند.)
متاسفانه استاد ملکیان در سالهای اخیر هر چه در زمان جلوتر آمده؛ به راه فیلسوف شفاهی یعنی مرحوم فردید تمایل بیشتری یافته است، (البته اگر گاه و بیگاه نگاشتن های پیشین ایشان را در قالب مقدمه و ترجمه  به حساب نیاوریم) شاید ایشان نیز به زیرکی دریافته‌اند با این روش می‌توان در فرهنگ شفاهی ایران اسطوره شد و نقدناپذیر. اسطوره‌ای که سند مکتوبی برای نقد مبانی آرا و افکار خود تحویل نمی‌دهد .آری شاید همیشه مانند پارتیزان‌ها، سخنی تهاجمی گفتن و بی اعتنا به نقدها پاسخی دادن راه مناسبی در کوتاه مدت به نظر اید اما....


@naghedChannel
👍17👎17🤔1🤣1
استاد ملکیان؛ دریاب منتظران پاسخ را!
                                                                     دکتر غلامرضا خاکی

اشاره

در این‌ که براستی بسیاری از مسما به نقدها( شبه نقدها) که منتشر می شوند نقد نیستند هیچ تردیدی نیست. زیرا نه محتوایی داشته و نه چندان ربطی به موضوعات مورد بحث دارند . گاه در بسیاری از آنها نگارندگان  شرط ادب و اخلاق نقد را نیز رعایت نکرده‌اند لذا ارزش توجه ندارند اما از سویی دیگر نیز نباید فراموش کرد که خیلی از این نوع کسان که بعدها نقدهای سنجیده و پسندیده‌ای ارائه کرده‌اند روزگاری از همین نوع نقدهای پریشان نوشته‌اند اما برخوردهای آموزنده و درست بزرگان با آنها، رویکرد نقدشان را از نظر محتوایی-اخلاقی تکامل داده‌ است...

پاسخ به کدام نقد؟

اخیرا استاد ملکیان در مصاحبه‌ای فرموده‌اند که" به پاره‌ای از نقدها پاسخ نمی‌دهند. من بادیگارد افکار خودم نیستم." این سخن از جنابشان بسیار جای تامل دارد. اگر به سبک خودشان منطقی به فرمایششان توجه کنیم باید بپرسیم:

استاد ایا اگر کسی به ابهام های پیش آمده درباره نظراتش پاسخ دهد این یعنی بادیگارد بودن؟ بادیگارد کارکردش چیست؟ آیا شما با این سخن نخواسته اید به آنان که از آرا خود دفاع می کنند برچسب متعصب بزنید و بفرمایید آنها نوعی قدرت از طریق(؟!) بادیگارد از خود  به نمایش می گذارند و برای من چندان مهم نیست که چه کسی چه می گوید؟ شما اکنون در ویرایش پنجم عمرتان( که رویکرد التقاطی دارید و منادی پروژه‌مداری عقلانیت و معنویت هستید) به کدامین نقد تاکنون پاسخ کتبی یا شفاهی مشخص فرموده‌اید؟آیا اگر نقدهای  درباره پروژه خود را جمع آوری کرده و پاسخ‌های درخور می دادید این اندام نمایی بادیگاردی بودن شماست؟
آری ، این یک واقعیت است که هر متفکری نمی‌تواند برای همه نقدهایی که از او به عمل می‌آید وقت بگذارد و کارگاه آموزش نقادی باز کند، زیرا به قول مولانا:

گر شوم مشغول اشكال و جواب
تشنگان را كى توانم  داد آب
 
اگر خود جنابعالی مجالی برای پاسخ به ابهام ها و پرسش ها به صورت مکتوب و دقیق و مستند ندارید آیا حداقل نمی شود به شاگردی بفرمائید این کار را انجام دهد و شما هم یادداشتی و تکمله‌ای بر  کار آنها بنویسید؟ این که در مصاحبه ای دو نکته  جسته گریخته بگویید و بگذرید آیا این یعنی رفع ابهام از پروژه ی شماست که مدعی هستید خط بطلان بر تمام مکاتب ارتدوکسی ، تفکیکی روشنفکری و سنت‌گرایی...کشیده است؟

درخواست

آیا جا ندارد در تایید ادعای خود به پاسخگویی؛ از جلسات و مکتوباتی که جنابعالی در آنها فقط به پاسخگویی به نقدهایی در باره آرا گوناگون خود پرداخته‌اید و بیهوده بودن سخن ناقد را مشخص فرموده‌اید منتشر شود تا اولا نقادان بفهمند شما به چه نوع نقدهایی پاسخ می‌فرمائید ثانیا علاقه مندان به جنابتان از مواضع دفاع شما آگاه شوند.
استاد مبادا؛

آنجا که نقدها را ناقد عیار خواهد
    مردان مرد بینی در اضطراب مانده
Www.gholamrezakhaki.com


@naghedChannel
👍15👎9
استاد؛ خير را كامل كنيد

دکتر غلامرضا خاکی

واسطه خير بودن، يكى از راهبردهايى است كه هر انسانى كه از نظر روانى سالم است و مي‌خواهد اخلاقی زندگی کند باید آن را بپذیرد و تا حد توان عملیاتی کند.  بر این مبنا زندگی آدمی چقدر زیبا و معنادار می شود آنگاه  که کسی چونان وسیله‌ای و ابزاری بکوشد تا خیری به دیگری و جامعه برسد.(این که خیر چیست و نگاه ما به خیررسانی عام است یا خاص، موضوعی جدی برای اندیشیدن است خارج از بحث ما.)

خیری به نام کمک به نشر

هر روز که می‌گذرد صنعت نیمه جان نشر  ایران، به سوی مرگ شتاب بیشتری می‌گیرد.چراغ بسیاری از ناشران خاموش شده و تعدادی هم  روز به روز کم‌نورتر می‌شوند. تیراژگان کتاب‌ها کم و کمتر می‌شود و نویسندگان و مترجمان بی انگیزه‌تر از دیروز تقلا می کنند. در جامعه ما نویسندگان و مترجمان گمنام بسیاری وجود دارند که کارهایشان روی دستشان مانده است . تعداد  زیادی دانشجویان دوره  های عالی هستند که می‌خواهند بخش ادبیات(نظری) تحقیق خود را به شکل کتاب منتشر نمایند
اما نه پولی دارند و نه شهرتی.آنان مأیوس به هر دری می‌زنند شاید کارشان به زیور طبع آراسته شود، شاید به نامی و نانی برسند.
در چنین شرایطی  استاد ملکیانی پیدا می شود که با  نگارش مقدمه‌ای و تلفنی کتاب های موردنظرش را از بن‌بست پوسیدگی  خارج  می کنند. آیا  چنین استادی نباید مورد تقدیر قرار گیرند که در امر خطیر توسعه آگاهی که به قول مولانا نشانه ی عنایت حق است، نقش ایفا می کنند؟ بی‌گمان باید استاد ملکیان را ستود.

اما در کار خیر خواهی ایشان مشکلی هست . بسیاری از این ناشران که به توصیه استاد پذیرای کار نشر افراد مورد توصیه ایشان شده‌اند از موقعیت واماندگی صاحب کار استفاده کرده، با آنان نه قراردادی به عنوان مؤلف و مترجم می‌بندند و نه چیزی به او پرداخت می‌کنند.  صاحبان کار هم اگر پیگیری کنند آن نوع ناشران طرف را نیز بدهکار می‌کنند که اگر استاد توصیه نمی‌کردند که چاپ کتاب شما برای ما صرف نمی‌داشت. یعنی ناشر رند با این محاسبه که کتاب مفتی گیرش آمده و پس از انتشار آن با جلسه معرفی کتاب با حضور استاد ملکیان کتاب‌ها به فروش خواهد رفت وارد چنین بازی تمام بردی می‌شود.( گفتگوهای نگارنده با تعدادی (نه تمام) این نوع صاحب اثران نشان می‌دهد بسیاری از این کتاب‌ها؛ فروش  چندان چشمگیری نرفته و جویندگان حلقه عقلانیت و معنویت استاد، چندان پولی برای خرید کتاب خرج نمی‌کنند و مترجم و مولف از خجالت مطالباتش را فراموش می کند).

پیشنهاد

با توجه به رویکرد اخلاقی استاد و جایگاه شان، جا دارد ایشان متوجه این غفلت شده و با پیگیری موضوع، به ناشران توصیه و تاکید موکد انعقاد قرارداد و پرداخت مالی کنند و گرنه واسطه خیری شده اند ناقص. شاید بد نباشد یکی از مریدان محاسب ؛ بانی پیگیری تکمیل این کارهای خیر استاد باشد مبادا نام ایشان....
Www.gholamrezakhaki.com
👍2👎1
🔶 مغالطات با محوریت دشمن
🔸 در حاشیۀ سخنان آقای مصطفی ملکیان دربارۀ سوء استفاده از دشمن
جعفر نکونام 25 آبان 1402

1️⃣ نقد معیار بودن دشمن
🔸امروزه شمار بسیاری از مغالطات با محوریت دشمن صورت می گیرد؛ نظیر این که:
▪️الف. چون تو همان سخن دشمن را می‌گویی، پس سخن تو باطل است.
▪️ب. چون تو همان عملی را انجام می دهی که دشمن انجام می‌دهد، پس عمل تو باطل است.
▪️ج. چون تو دشمن منی، پس تو طرفدار دشمن منی.
▪️د. چون دشمن من بد است، پس من خوبم.
▪️هـ. چون من دشمن دارم، پس تو نباید دشمن من باشی.
▪️و. من اگر مشکل دارم، به این جهت است که دشمن دارم.

2️⃣ نقد معیار بودن من
🔸معیار بودن دشمن با معیار بودن من همین کارکردهای مغالطه آمیز را دارد. وقتی که من هم معیار باشد، می‌تواند بسیاری از مغالطات بر محور آن صورت بگیرد؛ نظیر این که:
▪️الف. چون تو همان سخنی را می‌گویی که من می‌گویم، پس سخن تو حق است.
▪️ب. چون تو همان عملی را انجام می‌دهی که من انجام می‌دهم، پس عمل تو حق است.
▪️ج. چون تو دوست منی، پس تو دشمن دشمن منی.
▪️د. چون من خوبم، پس دشمن من بد است.
▪️هـ. چون تو دوست منی، پس باید دشمن دشمن من باشی.
▪️و. من وقتی می‌توانم کارم را درست انجام بدهم که دشمن نداشته باشم.

3️⃣ معیار بودن حق
🔸واقعیت امر آن است که نه دشمن معیار است و نه من. معیار حق است. هرکه بر حق باشد، خوب است و هرکه بر حق نباشد، بد است. حال می‌خواهد من باشد یا دشمن؛ چنان که از امام علی(ع) نقل است که فرمود: «إنّ الحقَّ لا يُعرَفُ بالرِّجالِ، اعْرِفِ الحقَّ تَعرِفْ أهلَهُ؛ حقّ به اشخاص شناخته نمى‌شود؛ خودِ حقّ را بشناس تا اشخاص برحق را بشناسى». (مجمع البيان، ۱/۲۱۱؛ روضة الواعظين، ۳۹ )
🔸وقتی که حق معیار صحت و سقم گفتارها و کردارها باشد، باید گفت:
▪️الف. بسا دشمن کاری انجام دهد که حق باشد؛ اما من کاری انجام دهم که باطل باشد.
▪️ب. بسا دشمن سخنی بگوید که حق باشد؛ اما من سخنی بگویم که باطل باشد.
▪️ج. بسا هم کاری که دشمن انجام می‌دهد، باطل باشد و هم کاری که من انجام می‌دهم.
▪️د. بسا هم سخنی که دشمن می‌گوید، باطل باشد و هم سخنی که من می‌گویم.
▪️هـ. بسا هم از سوی دشمن سخن یا کار حقی سر بزند و هم از سوی من.

4️⃣ تفکیک شخص از سخن و عمل
🔸آنچه که باید با معیار حق سنجیده شود، سخن و عمل شخص است، نه خود شخص؛ چنان که از امام علی(ع) نقل است: «انظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال؛ یعنی بنگر به آنچه گفته می‌شود؛ نه آن که می‌گوید». (غررالحکم، ش612)
🔸بسا سخن یا کار حقی از سوی دشمن سر بزند و بسا سخن یا کار باطلی از سوی من سر بزند؛ لذا حتی اگر سخن یا کار حقی از سوی دشمن سر بزند، باید آن را تأیید کرد و متقابلاً اگر سخن یا کار باطلی از سوی من سربزند، باید آن را رد کرد.
برای مثال:
▪️الف. اگر به رفراندم گذاشتن نوع حکومت در کشور دشمن حق است، در کشور خود هم حق است.
▪️ب. اگر کور کردن چشم مردم معترض در کشور دشمن باطل است، در کشور خود هم باطل است.
▪️ج. اگر گروگان‌گیری بد است، هم از سوی دشمن بد است و هم از سوی خودی.
▪️د. اگر آزادی بیان خوب است، آن هم برای دشمن خوب است و هم برای خودی.
▪️هـ. اگر دخالت کردن کشورهای دیگر در امور داخلی ما بد است، دخالت کردن کشور ما هم در امور داخلی کشورهای دیگر بد است.
▪️و. اگر تجاوز کردن به دیگر کشورها بد است، فرق نمی‌کند که متجاوز دشمن ما باشد یا دوست ما.
▪️ز. اگر دفاع کردن از مظلوم خوب است، فرق نمی‌کند مظلوم در کشور چین و روسیه باشد یا در کشور فلسطین.

🔸معیار بودن ارزش‌ها، نه اشخاص
🔸در نقد دشمن‌انگاری غرب از سوی حاکمیت ایران
🔸عصمت‌گرایی یا حقیقت‌گرایی
🔸عشق مطلق و قضاوت
🔸شرط انصاف در واکنش حاکمان نسبت به خشونت‎ها

https://www.tgoop.com/dineaqlani
👍17👌7
Audio
آزاداندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه اول
تعریف آزاداندیشی و معنای خردمندی[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان در باب نواندیشی و روشنفکری دینی(۱)]
@soleimanisaa
Audio
آزاداندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه دوم
زندگی خردمندانه و توجه به همه ادیان و اندیشه‌ها[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۲) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه سوم
پرسش اول: چرا باید دیندار بود؟[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشن‌فکران دینی(۳) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه چهارم
پرسش دوم: چرا اسلام؟ [پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۴)]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه پنجم
پرسش سوم: چرا باید مدرنیته را با اسلام تطبیق داد؟ [ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۵) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه ششم
پرسش چهارم: به چه دلیل وحی حجیت معرفت‌شناختی دارد؟ [پاسخ پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۶)]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه هفتم
پرسش پنجم: به چه دلیل قرآن موجود وحی است؟[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۷) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه هشتم
پرسش ششم: با ناسازگاری‌های درونی قرآن چه باید کرد؟[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۸) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه نهم
پرسش هفتم: با ناسازگاری‌های قرآن با یافته‌های بیرونی چه باید کرد؟ [پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۹)]
@soleimanisaa
👍13
🔰نقد دیدگاه های استاد ملکیان در باب اصل علیت


اصل مطلب استاد ملکیان:
https://3danet.ir/%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%AA/


🔸️آقای ملکیان در ضمن بیان نکاتی از اصل علیت در ۴ محور؛ تقریر دقیق اصل علیت، مقوله علت و معلول، همزمانی علت و معلول، نفی حکم معلولیت برای کل عالم، تلاش می کند علیت را به امور جزئی و شخصی تقلیل دهد.
که در ادامه به صورت جداگانه ادعای ایشان مطرح و به اشکالات آن پرداخته می شود.

1️⃣ او در "تقریر دقیق اصل علیت" بیان می دارد؛
ما از تقریر اصل علیت صرف نظر می کنیم زیرا "هر معلولی نیازمند علت است" یک قضیه تحلیلی است و ارزشی ندارد.

اشکالات؛
۱- تقریر "دقیق" ایشان از اصل علیت این بود که از نقریر آن صرف نظر می کنیم.

۲- قضایای تحلیلی، قضایای است که مفهوم محمول درون مفهوم موضوع وجود دارد و همه مفاهیم با علم حضوری نزد ما حاضر است، بنابراین قضایای یقینی و ارزشمند است.

۳- قضیه "هر معلولی علت دارد" یک قضیه بدیهی و اولی است که پایه علوم بشری است و همه قوانین علمی و استدلال ها به پشتوانه آن شکل می گیرد.

۴- در قضیه "هر معلولی علت دارد" حاکی و محکی هر دو در نفس حاضر است و با علم حضوری از مقایسه رابطه بین "نفس و اراده" درک و تصدیق می گردد.

2️⃣وی در بند دوم به "مقوله علت و معلول" می پردازد. به این معنا که علت و معلول جزء کدام یک از مقولات ارسطوی، کانتی و هایدگری و .... است.
او ابتدا به اختلافات در تعداد مقولات اشاره می کند و در نهایت با اجماعی مورد قبول خود، مقولات را در ۵ قسم؛ جوهر، خاصه، نسبت ها و مجموعه ها و رویدادها معرفی می کند.
این روشنفکر دینی با استناد به فهم عرفی (عرفی گرایی) و با استناد به زندگی روزمره، جواهر را بی نیاز از علت می داند و قائل است علیت برای رویدادها و فرایندهاست.

اشکال؛
۱- وی به دلیل عدم تقریر صحیح از اصل علیت و فهم عرفی از علت و معلول در تلاش است از راه حواس پنج گانه علت و معلول را در یکی از مقولات جای دهد؛
در حالی که مفهوم علت و معلول از راه حس بدست نمی آید و از مفاهیم ماهوی نیست.
بلکه مفهومی انتزاعی است که از مقایسه دو موجود با هم که یکی را وابسته به دیگری می یابیم، حاصل می شود.

3️⃣در نکته سوم اصل علیت، ملکیان با استناد به عدم تخلف معلول از علت به عامل "همزمانی علت و معلول" می پردازد که نتیجه آن، همزمانی وجود خدا با وجود معالیل است یعنی همان زمان که خدا به وجود آمد همه معالیل هم با هم به وجود آمدند این یعنی من و پدرم و نوه ام با هم به وجود می آییم در حالی که در زندگی خود میابیم که تا من نروم، نوه ام نمی آید.
و به این صورت علت و معلول را بی اساس تعبیر می کند.

اشکالات؛
۱- "همزمانی" فقط مربوط به علت قریب است نه در علت های بعید آن معلول، که با واسطه و غیر مستقیم بر معلول اثر می گذارد.

۲- تخلف معلول از علت در جای است که علت تامه باشد به این صورت که با وجود علت تامه، معلول ضروری الوجود می گردد و وجود معلول، واجب می گردد.
یعنی توقف وجودی معلول بر علت نه توقف زمانی معلول بر علت که نتیجه آن همزمانی علت و معلول باشد.

۳- در همزمانی علت و معلول هر دو باید زمانمند باشند و این در خصوص همه علت ها جاری نیست.

۴- خلق و خالقیت صفت فعل الهی است نه صفت ذات که لازم باشد با وجود خدا، همه معالیل با هم حاضر باشند بلکه باید قابلیت قابل برای موجود شدن فراهم گردد تا خلق صورت پذیرد.

4️⃣در بند چهارم وی معتقد است؛ کل عالم هستی حکم جدایی غیر از اجزایش ندارد، یعنی اینگونه نیست که بگوئیم عالم از کجا آمد؟ زیرا هر جزئی از عالم، علت مخصوص به خود دارد و همین اجزا با علت خود، کل عالم هستی را تشکیل می دهد.

اشکال؛
آنچه معلول است، اصل عالم است.
نشئه عالم ماده از هیولای اولی یا ماده اولی است که با صور جسمیه، اجسام و با صور نوعیه انواع را پدید می آورد.
کثرات، زمان، مکان، تغییر، تبدیل، حرکت همه ذاتی ماده است آنچه معلول و جعل بسیط باری تعالی است اصل ذات ماده است که عالم از آن پدید می آید.

✍🏻پازکی

@naghedChannel
👍9👎9
انتقاد به نگرش مصطفی ملکیان در باره میهن دوستی


استاد ملکیان چند جا به مفهوم ملیت تاختند مهم ترین‌اش در مناظره ای بود که اساسا مفهوم ملیت را از لحاظ فلسفی/اخلاقی/ مصلحت اندیشانه، نفی کردند.
سپس در جلسه پرسش و پاسخی در ترکیه، در جواب شهروندی ترک، که اعلام پشیمانی کرد ازینکه به سراغ رشته زبان و ادبیات فارسی رفت، گفتند که "حالا من عرق ملی ندارم ولی این حرف برای بسیاری سنگین است"، علنا عرق داشتن را نفی کردند.
در نشستی هم به غرور ملی تاختند.
در گفتگویی با ایران پایدار، گفتند ایران فقط یک واحد اعتباری است. (که پر واضح است که فرهنگ، تمدن، هنر، معماری ایرانی نفی می‌شود.)
و در مجلسی دیگر گفتند ما چی داریم که به خودمان می نازیم چهارتا اثر باستانی هست که رومیا برا ما ساختن.
می‌توان در این مجال اندک، از استاد ملکیان با طرح سوالاتی، مطالبه ی دلیل کرد.
آیا خود ایشان در صدد هستند تا با دلایلی مفاهیم خود را ایضاح کنند؟ آیا حاضرند به قول خودشان، با مدافعان وطن پرستی (به معنای پرستاری از وطن) کشتی بگیرند؟

آیا مفهوم ملت / دولت / کشور و... (طبق فرمایش خود ایشان) توهم است، به چه دلیلی؟ پاسخ ایشان دربرابر جامعه شناسان که تمام سامان بشری را بر اساس این نهادها سیستماتیزه می کنند، چیست؟
با چه براهینی آنچه این عالمان گفته اند، متوهمانه می‌نماید، وقتی حتی برای نفس کشیدن هم در چارچوب این سیستم ها باید قرار و گریز داشته باشیم؟

اگر خود را ایرانی ندانی، چه باید بدانی؟ به قول خودتان:«انسان جهان گرا». ایشان گفتند البته درست است که الان نمی‌شود چنین حرفی گفت، ولی این حرفها را باید از یک جا شروع کرد. به نظر من اولین قدم این است که انسان ها تک زبانه شوند. چون تا زمانی که اختلاف زبان وجود دارد، مرز هم وجود دارد. پس بیایید شما برای اولین قدم کلیه رسائل خود را به زبان انگلیسی ارائه دهید و معادل گزینی هم برای واژگان خارجی نکنید. بگذارید برای انسانِ حقیقت‌گرایِ جهان‌شهریِ بی‌مرز، یک زبان باشد تا راحت تر به جهان وطنی‌اش برسد.

اما یک اشکال به وجود می‌آید زبانها همه عقبه ادبی و فرهنگی و هنری و علمی دارند، شما هر زبانی را انتخاب کنید به محصولات ادبی/فرهنگی/هنری/علمی، تن داده اید. یعنی با انتخاب انگلیسی شما در چنبره ی تاریخ/فرهنگ/هنر/ادبیات و... انگلیس، گیر افتاده اید.

آیا اینکه ما ایرانیان می گوییم ما فرهنگ/تمدن/هنر/ادبیات/علم داریم، و بایست یک ملیت داشته باشیم، دچار توهم شدیم و ایران فقط یک واحد سیاسی‌ست و آنچه ایرانیان را انسجام داده، اهداف و منافع اعتباری است، و نه فرهنگی، هنری، ادبی، تاریخی و...
پس چرا در تسلیت به استاد شجریان او را در زنده کردن فرهنگ و هنر ایران زمین تسلیت گفتید. توهم است دیگر؟ فرهنگ و هنر که نداریم، یک واحد اعتباری هستیم.

استاد ملکیان حتی ابا دارند که در بررسی تاریخ به ایران بپردازد مثلا ندیدم به کوروش نامه گزنفون بپردازد. با اینکه استاد به نامه های فلان فیلسوف به فیلسوف هم التفات داشتند. یا اینکه استاد در بررسی عرفان اسلامی توجهی به اینکه عرفان در حوزه  تمدنی ایران اتفاق افتاده، ندارد. و بدیهتاً به آنچه از متون پیش از اسلام مانده توجهی ندارند.

یا ایشان اصلا به فردوسی التفات ندارند، چرا؟ اگر گزینه ای اخلاقی در شاهنامه هست چرا بیان نکردند؟ شما که به سراغ یک جمله حق در ادیان هندی هم رفتید یعنی در طول این ۶۰ سال عمر پر برکتتان ده جمله ی اخلاقی در شاهنامه ندید.(البته فقط یک سخنرانی در مورد فردوسی دارند که به نسبت بسیار کم لطفی کردند.)

معماری ما که ماحصل سنگتراشان روم است. / ایران که یک واحد اعتباری است / ما چیزی به نام فرهنگ و تمدن ایرانی که نداریم،/ عرق ملی که نباید داشت / غرور ملی که نباید داشت، لطفا بفرمایید چنین انسانی چگونه است؟ یک انسانی که مذهبش عقلانیت و معنویت و کشورش همه کره ی زمین (طبق فرمایش شما). من در عالم خیال یک نوزاد به شما می دهم، شما او را بدون قیود ملیتی مثل ایرانی/هندی/ماندرین/اسلاو/ژرمن/ آنگلوساکسون و... پرورش دهید. فارغ از جامعه/تاریخ/ فرهنگ/هنر/ادبیات و... عریانِ عریان. شما بگویید من می‌خواهم این نوزاد را به بلوغ برسانم در حالی که یک انسان گرای جهان وطنی است. کدام عقلانیت و کدام معنویت را از دالان زبان می خواهید به او بیاموزید که هیچ اثری از تاریخ/فرهنگ/زبان/و... بر آن نباشد. شما هر زبانی که به او بیاموزید به او تاریخ  را تحمیل کرده‌اید.

اما در پایان درباب عرق ملی ...اگر پاسپورت ایرانی ارج داشته باشد، اگر ۱۸۰ کشور بدون ویزا به شما اجازه ی ورود دهند، اگر توریست ها له له بزنند تا به کشورت بیایند، اگر دانشگاههای صدر جدول در کشور شما باشند، شما احساس بهتری خواهید داشت یا اینکه دختر ایرانی، به دلیل آنکه اهل ایران است احساس خجالت کند چون هموطنانش بدوی رفتار می کنند.

ناشناس

@naghedChannel
👍10👎1
Forwarded from مصطفی ملکیان
معنای زندگی در نسبت با شور و نشاط زندگی
مصطفی ملکیان

◀️⁩ اگر انسانها دارای شور و نشاط زندگی باشند ؛ مسئله معنای زندگی منحل می شود؛ اما اگر شور زندگی نداشتند و مسئله معنای زندگی ایجاد شد باید با جعل معنا این مسئله را حل کند.⁦▶️

جعل معنا چه تفاوتی با کشف معنا دارد؟

من از جمله کسانی هستم که «معنای زندگی» را «کشف کردنی» نمی‌دانم، بلکه «جعل کردنی» می‌دانم. به معنای متعارف‌تر، به این امر قائل هستم که معنای زندگی را نمی‌شود «کشف کرد» بلکه باید «اختراعش کرد». بنابراین طبعاً معتقد نیستم یکایک انسان‌ها که می‌خواهند این معنا را جعل کنند یا اختراع کنند، همگی به چیز واحدی برسند. حالا اگر نشود گفت به تعداد هفت میلیارد انسان روی زمین، اما به اندازه گروه‌های انسانی، تنوع در جعل و اختراع این معنا وجود دارد و به هیچ وجه نمی‌تواند برای همه یکسان باشد.
فیلسوفانی که قائل هستند معنای زندگی «کشف کردنی» است؛ یعنی بر این باورند که «یک» معنای زندگی وجود دارد مانند الکتریسیته که میلیاردها سال وجود داشت اما کسی آن را کشف نکرده بود و برای نخستین‌بار توسط یک انسان کشف شد، معنای زندگی را همچون الکتریسیته می‌پندارند که در یک زمانی توسط کسی کشف شده است حال آن شخص یا بنیانگذار دین یا مذهبی است یا هر شخص دیگری که به این معنای زندگی رسیده است. چون چیز «کشف کردنی» به من و شما بستگی ندارد و طبعاً باید چیز واحدی باشد؛ گرچه درباره اینکه آن چیز واحد چیست حتی بین خود آنان هم اختلاف‌نظر وجود دارد.
اما برای من که به چنین تعریفی قائل نیستم و معتقد هستم زندگی معنایی با خود ندارد و من هستم که باید به زندگی خود معنا ببخشم، تعریف واحدی را هم برای همگان قائل نیستم. کار ما «معنایابی» نیست، بلکه «معنابخشی» است.

شور زندگی چیست؟

به نظر من «شور زندگی» به این معنا است که اگر شما به علل مختلف عاشق خود زندگی کردن باشید، می‌گوییم که شما نسبت به زندگی «شور» دارید. وقتی عاشق خود زندگی هستید، هیچ‌وقت نمی‌پرسید آیا باید دنبال معنایی برای زندگی باشم؟ یا باید به هدفی برسم؟ فرد وقتی عاشق کسی است؛ دوست دارد با او حشر و نشر داشته باشد، اما اگر روزی پرسید نشست و برخاست من با او چه کارکرد یا فایده‌ای دارد بدانید که شور و اشتیاق او نسبت به آن فرد از بین رفته است؛ چرا که تا وقتی عاشق است نمی‌پرسد این چیز را برای چه می‌خواهم؟ وقتی شور زندگی وجود دارد چه در انسان‌های یک برهه تاریخی یا در یک فرد انسانی، هیچ وقت پرسیده نمی‌شود برای چه زندگی کنیم؟

منبع:مصاحبه کبوتر ارشدی _ روزنامه ایران – شماره : ۶۵۰۷ – دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶


#معنای_زندگی
#مصطفی_ملکیان


@mostafamalekian

www.tgoop.com/arshive_mostafamalekian/17
👍6🤔3👌2🤮1
نقدی بر نظریه «ازدواج موقت»  مصطفی ملکیان

رحمت‌اله بیگدلی


❇️ متفکر ارجمند جناب مصطفی ملکیان در یک سخنرانی به‌ارائه یک نظریه در باره ازدواج پرداخته و گفته‌اند:
«... من معتقدم این [ازدواج دائم] بنای غلطی است که گذاشته شده؛ این رویه باعث می‌شود تا زن و مرد کش‌دادن زندگی را مقدس بدانند؛ ۱۵ سال بشود ۱۶ سال بهتر است، ۱۶ بشود ۱۷ بهتر، ۱۷ بشود ۲۰ و ۳۰ سال باز هم بهتر و اگر بشود ۶۰ سال که سربلندند! این تالی فاسد دارد!
پیشنهاد من برای ازدواج وفادارانه این است که پسر و دختر با ۴ شرط وارد زندگی مشترک بشوند و وقتی یکی از این دو، «شک» کرد و نه «یقین»؛ که اگر شک کرد ... یکی از شروط زیر پا گذاشته می‌شود، ازدواج را تمام شده بدانند و پایان آن هیچ قبحی برای طرفین نداشته باشد. در این صورت همه ازدواج‌ها بالقوه موقت هستند. اگر آن شرط برقرار نبود، زندگی کات شود. حالا ولو زندگی مشترک‌شان یک هفته طول بکشد!
ممکن است زن و مردی در طول زندگی، ۱۰ یا ۲۰ بار ازدواج کند، اما ازدواج‌های وفادارانه!
۹۹ درصد این ازدواج‌ها، ازدواج نیستند؛ سایش و فرسایش روحی و متقابل زن و مرد است!
قانون باید به‌همه سبک‌های زندگی مجال بروز و ظهور بدهد... به‌همین دلیل پیشنهاد کردم هر ازدواجی سه ساله باشد و در صورت توافق طرفین، سه سال ـ سه سال تمدید شود؛ حالت مطلوب این است که این، ۲۰ بار تمدید شود.»

🔻 تبعات ویرانگر نظریه جناب ملکیان

۱. براساس طرح جناب ملکیان، بنیاد ازدواج باید موقت و مشروط به‌شروطی باشد و طرفین ازدواج با کوچک‌ترین شکی در شروط باید نهاد خانواده را به‌هم بزنند و از هم جدا بشوند، ولو این‌که این رویه منجر به‌این بشود که زن و مرد ۲۰ بار و شاید بیش‌تر‌ همسر عوض کنند!
طبق نظر جناب ملکیان، ۹۹ درصد ازدواج‌های انجام شده، سایش و فرسایش روحی و متقابل زن و مرد هستند.»
پس طبق این نظریه از همین امروز ۹۹ درصد همسران باید داوطلبانه از هم جدا بشوند و به‌دنبال همسران جدید باشند تا به‌آرامش برسند!
حال باید دید که عملی شدن این طرح چه تبعات وحشتناکی خواهد داشت!

۲. ازدواج مطلوب از نظر جناب ملکیان، ازدواجی است که بنیاد آن بر موقت بودن باشد و «در صورت توافق طرفین، سه سال ـ سه سال تمدید شود؛ حالت مطلوب این است که این، ۲۰ بار تمدید شود.»
این نوع تلقی از ازدواج در تعارض صریح با نص قرآن کریم، سنت رسول خدا(ص)، سیره ائمه اطهار(ع‌) و همه ادیان الهی و بنای عقلای عالم و حکم صریح عقل مبنی بر لازم بودن عقد ازدواج و دوام آن به‌منظور تشکیل خانواده است!
رسول خدا(ص) فرمود: «چیزی نزد خدا محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که با ازدواج آباد گردد و چیزی ناخوشایندتر از خانه‌ای نیست که با جدایی همسران(طلاق) ویران گردد.»

اما در طرح پیشنهادی جناب ملکیان، جدایی همسران مثل آب‌خوردن آسان و ممدوح است، نه مذموم و مبغوض خدا...!

۳. ازدواج پیشنهادی جناب ملکیان، تبعات ویرانگری چون به‌مُحاق بردن برنامه‌ریزی بلندمدت برای خانواده را دارد و خانواده را به‌محلی برای گذران روزمره زندگی و اطفای شهوات جنسی و برخی تمایلات روحی تبدیل و آن را از حالت خانواده آرمانی که مد نظر ادیان الهی و عقلای عالم است خارج می‌کند؛ خانواده‌ای که ادیان الهی بالاخص قرآن کریم اساس آن را «پیمان غلیظ» می‌دانند و می‌گویند برای بقای آن نباید از هیچ کوششی دریغ کرد و درشتی‌ها و جفاهای طرف مقابل را باید تحمل کرد تا بنیاد خانواده آسیب نبیند و باید کوشید که با برنامه‌ریزی بلندمدت، زمینه‌های توفیقات بزرگ را در این زمینه فراهم آورد!

۴. در ازدواج پیشنهادی جناب ملکیان، ما با نسل و فرزندانی رهاشده مواجه خواهیم بود که معلوم نیست چه کسی باید مسؤول نگهداری و تربیت آنان باشد؛ زیرا طبق این نظریه؛ «طرفین ازدواج با کوچک‌ترین شکی در از بین‌رفتن شرط ازدواج باید نهاد خانواده را به‌هم بزنند و از هم جدا بشوند، ولو این‌که این رویه منجر به‌این بشود که زن و مرد ۲۰ بار و شاید هم بیش‌تر‌ همسر عوض کنند!»

۵. براساس این نظریه، عمر طرفین در طریق انتخاب همسر صرف می‌شود و دیگر نه تنها برای تربیت فرزند، بلکه برای هیچ کاری وقت نخواهند داشت؛ چون اگر بنا باشد که هر فردی حداقل ۲۰ بار ازدواج کند و هر ازدواجی هم حداقل دو سال ادامه یابد و حداقل یک سال هم برای یافتن همسر وقت صرف شود، افراد باید ۶۰ سال از عمر خود را برای یافتن همسر و تعویض او بگذارند!
بدون تردید، بطلان این نظریه از جمله «قضایای‌ قیاساتها معها؛ گزاره‌های‌ برهان‌ به‌همراه‌» و بی‌نیاز از اقامه برهان هستند و تبعات ویرانگر این تفکر برای انسانیت و تمدن بشری از بمب اتمی منفجرشده در هیروشیما و ناگازاکی بیش‌تر و نادرستی آن آشکارتر از این است که نیاز به‌استدلال‌ داشته باشد.

🆔 @rahmatollahbigdeli
👍27👎19👌2😁1
2025/07/13 13:20:42
Back to Top
HTML Embed Code: