Telegram Web
آینده دینداری در جهان
امروز آقای ملکیان و خانم وخواهر خانمشان آمدند منزل ما.خیلی بحث های خوبی شد .دوستانه‌پرسیدم آینده دیانت و دیداران چگونه خواهد بود. مفصل توضیح داد :
افراد متدین در آینده، در جهان و به خصوص ایران به ۴ گروه تقسیم میشوندکه به ترتیب پر شماری تعداد تا کم شمار ترین آنها به این کل است:
۱- علاقمندان به معنویت و اخلاق ورها کردن بقیه امور دینی
۲- متدینان سفت و سخت اما به شدت ایديولوژی پرهیز( متدینان سکولار)
۳- از گرایشهای دینی به طور کلی جدا می شوند به اصول اخلاقی ونه معنوی پایبند میمانند
۴- از تدین استفاده ایدئولوژیک می‌کنند مثل داعش و یا گروههای افراطی داخلی که تعدادشان از بقیه کمتر خواهد بود
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴 به مناسبت تولد مصطفی ملکیان

احترام به استاد

✍️محسن آزموده

🔹چندی پیش (شنبه اول اردیبهشت سال جاری) در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد، گفت‌وگوی دوستم محمد صادقی با مصطفی ملکیان با این روتیتر و تیتر منتشر شد: «گفت‌وگو با استاد مصطفی ملکیان: رواقی‌گری آدمی را به اخلاق و معنویت سوق می‌دهد» بعد از انتشار گفت‌وگو، رفیق شفیقی پیام داد که چرا عنوان «استاد» را به کار برده‌اید؟ آیا خود ایشان اصرار دارند که چنین خطاب شوند؟ راستش به این موضوع فکر نکرده بودم. ما معمولا در صفحه اندیشه می‌کوشیم عنوان‌هایی چون «دکتر» و «استاد» را حذف کنیم. در این مورد اما به ذهنم نرسید که حساسیتی باشد، زیرا آن‌قدر عنوان «استاد» برای آقای ملکیان به کار رفته که در میان علاقه‌مندان و شاگردان و مخالفان و منتقدان ایشان رواج یافته، مثل عنوان «دکتر» برای علی شریعتی، به‌رغم ان‌قلت‌هایی که درمورد مدرک دکترایش می‌آورند یا می‌گویند ربطی به جامعه‌شناسی و تاریخ و... ندارد که درست هم هست.
لفظ «استاد» را اگر تحت‌اللفظی هم درنظر بگیریم و کاری به دلالت‌های دیگر آن نداشته باشیم، یعنی به عنوان کسی که معرفتی یا مهارتی را به دیگری یا دیگران آموزش می‌دهد، الحق و الانصاف اطلاق آن بر مصطفی ملکیان کاملا رواست و بعید است کسی در استاد بودن او تردیدی داشته باشد. ملکیان به اذعان همه علاقه‌مندان و منتقدانش، حتی در روزگار جوانی و زمانی که در قم به تحصیل فلسفه و علوم اسلامی مشغول بوده، به کار استادی مشغول بوده و به بسیاری از هم‌دوره‌ای‌های خودش فلسفه غرب و مباحث جدید آن را می‌آموخته. شاهد این ادعا هم کثیری از جزوه‌های درسی و درسگفتارهایی است که امروز برخی از آنها به صورت کتاب منتشر شده‌اند. چهار جلد کتاب تاریخ فلسفه غرب که مکتوب درس‌های ایشان در جمع دانش‌پژوهان پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در سال‌های بین 1369 تا 1374 تنها یکی از این کتاب‌هاست.
ملکیان در سال‌های بعد هم تا به امروز همیشه مشغول تدریس و برگزاری دوره‌های متعدد آموزشی در حوزه‌های تخصصی‌اش بوده و تاکنون صدها ساعت درسگفتار در زمینه‌های فلسفه، فلسفه تحلیلی، فلسفه اخلاق، فلسفه دین، کلام اسلامی، روان‌شناسی دین، روان‌درمانی، عرفان‌پژوهی، دین‌پژوهی و موضوعات فکری و فرهنگی روز ارايه کرده است. بدون ذره‌ای اغراق و مجامله، شمار قابل‌توجهی از استادان و پژوهشگران ایرانی، در حوزه‌های مذکور، مستقیم یا غیرمستقیم از نوشتارها و گفتارهای او بهره برده‌اند. بگذریم که برای بسیاری از شاگردان و علاقه‌مندان به ملکیان، لفظ «استاد» دلالت بر معناهای معنوی آن هم دارد، به خصوص مخاطبان عمومی‌تری که در درسگفتارها یا سخنرانی‌های او نه به هدف صرفا چیز یاد گرفتن که برای بهتر شدن حال یا فراگیری حکمت عملی شرکت می‌کنند.

👇👇ادامه

https://www.tgoop.com/naghedChannel
👇👇ادامه

شخصا غیر از تجربه حضور در ده‌ها جلسه سخنرانی مصطفی ملکیان و گزارش آنها در مطبوعات و شنیدن یا دیدن بیش از صدها ساعت درسگفتار و سخنرانی از او و خواندن بسیاری از کتاب‌ها و مقالاتش و انجام چندین گفت‌وگو در موضوعات فرهنگی که در رسانه‌ها بازتاب یافته و استفاده از محضرش در محافل خصوصی و عمومی، در یک درسگفتار او هم حضور داشتم و فارغ از موضوع مورد بحث، صادقانه و از صمیم قلب اعتراف می‌کنم که ملکیان یکی از بهترین -اگر نگویم بهترین- استادانی بوده که در طول سال‌های دانش‌آموزی تجربه کرده‌ام. بیان دقیق و درست، روان، شمرده، دسته‌بندی شده، در موضوع، بدون ذره‌ای «اطناب ممل و ایجاز مخل»، بلیغ و رسا بعضی از ویژگی‌های شیوه تدریس ملکیان است. تاکید می‌کنم که کاری به محتوای موضوع آموزش ندارم، خواه فلسفه باشد یا اخلاق‌شناسی یا دین‌شناسی یا روان‌شناسی یا کلام. مخاطب درسگفتارهای ملکیان ممکن است با همه آنچه می‌گوید، مخالف باشد، اما قطعا اذعان می‌کند که او با ویژگی‌های مذکور صحبت می‌کند و در هر جلسه یا نشستی، قطعا نکته یا نکاتی مشخص را بیان می‌کند. این همه را نوشتم، نه فقط برای توجیه به کار بردن لفظ استاد برای او، بلکه برای اشاره به رفتار ناشایستی که اخیرا نسبت به او شده است. در ویديوی کوتاهی از یک برنامه تلویزیونی پخش شده در صدا و سیما که این روزها دست به دست می‌شود، مجری درحالی که جلوی عکس چند چهره فرهنگی از‌جمله یوسف اباذری، مصطفی ملکیان، تقی آزاد ارمکی، حسن محدثی، ابراهیم فیاض، بیژن عبدالکریمی و الهه کولایی ایستاده، آنها را «آقایان جامعه‌شناس» خطاب می‌کند و به آنها به علت سکوت‌شان (آیا واقعا سکوت کرده‌اند؟) توهین می‌کند. سپس به ‌طور خاص دو بار از ملکیان به شکلی ناشایست نام می‌برد. کاری به اشتباه‌های فاحش گوینده ندارم، اینکه اولا همه اینها «آقا» و «جامعه‌شناس» نیستند یا اینکه کدام یک از اینها اجازه دارند به همان رسانه‌ای که مجری به راحتی از آن به ایشان اتهام می‌زند، حضور یابند یا... ممکن است هر یک از ما با موضع‌گیری ملکیان در قضیه مذکور یا شیوه و لحنی که به کار برده، موافق نباشیم، حتی ممکن است با بسیاری از سخنان و دیدگاه‌های او اختلاف‌نظر داشته باشیم یا آنها را نپسندیم، اما اصول اخلاقی در همه جای جهان و در همه فرهنگ‌ها به ما آموخته که احترام استاد را رعایت کنیم، حتی اگر او را از همه دانشگاه‌ها و تریبون‌های رسمی کنار گذاشته‌ایم و به او اجازه پاسخ دادن به انتقادهای خود را نمی‌دهیم. مخاطب این گفتار، قطعا نه آن گوینده که تصمیم‌گیرندگان آن برنامه است که شک ندارم برخی از آنها مستقیم یا غیرمستقیم شاگرد ملکیان بوده‌اند یا شاگردی شاگردان او را کرده‌اند.

روزنامه اعتماد، تاریخ 12 خرداد 1403
https://www.tgoop.com/naghedChannel
مدتی پیش، حکمتی از مصطفی ملکیان خواندم با این مضمون که هنری بیاموزید تا به پر کردن تنهایی‌ای که پس از چهل‌سالگی با آن مواجه خواهید شد، کمک کند.

تازه در سی‌وشش‌سالگی، یادگیری موسیقی و سنتور را آغاز کردم. از قضای روزگار، پیش از چهل‌سالگی، تنهایی عمیق و سهمگینی بر من هجوم آورد. در تمام سه سالی که با حسی غریب از ابهام، ترس، یاس، خشم و غم دست‌وپنجه نرم می‌کردم، سنتور یار و همدمم بود. ‌مصطفی ملکیان راست می‌گوید؛ اگر سنتور نبود، چه بسا این تنهایی صاعقه‌وار خردم می‌کرد.

اگرچه نوازنده ماهری نیستم، اما آنچه باید رخ می‌دهد: بیانی روان، بهجت‌انگیز و شادکامانه از احساس‌هایم به هنگام بداهه‌نوازی.

اکنون که حس‌های ناخوشایند سه سال گذشته رفته‌اند، منم و این یار قدیمی که صدایش شفاف‌تر شده و نواختتش سرمست‌کننده‌تر.

مدیون استادم جناب غلامرضا مشایخی‌ام که رهایی در نواختن را به من آموخت. هر جلسه درسش ترکیبی است از تکنیک، تشریح حس و حال قطعه، تاریخ و تبار گوشه‌ها و یادی از بزرگان ازدست‌رفته. اگرچه شاگرد منظمی نیستم، اما هر بار من را با اشتیاق می‌پذیرد و فرصت تجربه کردن را در اختیارم می‌گذارد. زندگانی‌اش دراز باد.
Forwarded from گل های معرفت
♦️به شادمانی زادروز استاد مصطفی ملکیان

🔸لذت پشت پا زدن به یقین های سترون

🔹امیر یوسفی – روزنامه نگار

با الهام از واژه سازی ها و مفهوم پردای های خلاقانه روانشاد محمدعلی اسلامی ندوشن، زندگی فکری مصطفی ملکیان، را می توان تابلویی از هنر "ترک و طلب" دانست؛ هنری ظریف که به صاحبش یاد می دهد چگونه و چه زمان، چیزی را فرونهد و از خیرش بگذرد و چیزی جدید را برگزیند و جانشین کند. این هنر، کشاکشی است میان پس زدن و پذیرفتن، یا میان  گرویدن و گریختن. کسانی که به این هنر آراسته اند در ترک باورها و عقاید پیشین، دلیرند و در مطالبه ی باورها و عقاید نو، جسور. این ترک و طلب، البته پیداست که همواره بر مدار صحت و صواب نیست و می تواند مطابق مقتضای صدق و صواب باشد یا نباشد. به این اعتبار، هر "ترک و طلب"ی فی نفسه و الزاما ارزش علمی ندارد و شأن معرفتی اش قابل وارسی و ارزیابی است. با اینهمه چنین هنری، به خودی خود رفتاری شجاعانه، جسورانه و دور از مصلحت سنجی و عافیت جویی است. 
   ملکیان به اقرار خود در کمابیش چهار دهه حیات معرفتی اش، دست کم پنج یا شش بار این ترک و طلب را و این گریختن و گرویدن را تجربه کرده است. بنیادگرایی، سنت گرایی، روشنفکری دینی، اگزیستانسیالیسم، و نظریه عقلانیت و معنویت، 5 منزلگاهی اند که او در سفر اودیسه ای و سلوک آگوستینی اش از اوایل دهه 60 تاکنون در آنها اتراق کرده است. شاید بتوان "نو رواقی گری" را هم منزلگاه ششمی دانست که او اکنون مستأجر آن است. در تمام این خانه به دوشی های وجودی و معرفتی، شیوه ی ملکیان، شیوه ی ترک و طلب بوده است: طلب حقیقت و ترک یقین. می توان با او رخ به رخ نشست و در دلایلش برای ترک منزلگاه پیشین و طلب منزلگاه نو چندوچون کرد. دلایلش را می توان پذیرفت یا نپذیرفت. اما آنچه در "کار عمرانه" ی او ستودنی است وفاداری مادام العمرش به حقیقت و سوءظن دائمش به یقین است. این ماراتن استقامت در میدان حقیقت طلبی، سیمای یک "متفکر خروج" و "اندیشمند عبور" به او بخشیده است.
ملکیان به گواه زندگی پرفراز و نشیبی که در ساحت معرفت داشته در عبور از باورهای ابطال شده و یقین های سترون، دست و دلش نلرزیده است. او شجاعت جهش دارد و بی هراس از ملامت سرزنش گران، هرجا که اخلاقِ باور اقتضا داشته "برون خویشی" کرده و از اجاره ی اعتقاد و یقین موقتش بیرون آمده است. او را باید از حلقه ی "اندیشمندان یکجانشین" بیرون آورد و در زنجیره ی "متفکران خوش نشین و اجاره نشین" نشاند. تکرار این نکته ی مهم خالی از فایده نیست که در صحت و صدق دلایل او در این واگشت ها و فراگشت ها می توان شبهه کرد اما در شهامت او برای این پرده گردانی ها و اجاره نشینی ها نمی توان تردید داشت. او تاکنون دست کم 5 بار چنین اجاره نامه هایی را فسخ کرده و کوله بارش را به منزلگاهی جدید کشانده است.  آیا این وضعیت غامض و خطیر، همان سرنوشت تراژیک سیزیفی است که هر انسان حقیقت طلبی، محکوم به آن است؟ 
با این صورتبندی مختصر، می توان کمابیش فهمید که مصطفی ملکیان چگونه می تواند در زمانه ما "اندیشمند عبور" و "متفکر خروج" لقب بگیرد. کارنامه ی او البته خالی از مزیت "تأسیس" نیست اما هنر حسادت برانگیز و جسارت انکارنکردنی اش، قبح زدایی از "خروج و عبور" است؛ ولواینکه مصادیق آن خروج ها و عبورها محل تأمل و تشکیک باشد. او بازاندیشی و تجدیدنظر را به مرتبه ی یک فضیلت علمی و اخلاقی ارتقا داد و مرز تغییرات تفننی و تحکمی و دلبخواهانه ی فکر را از تحولات حقیقت-پایه در اندیشه و منش انسان ها جدا کرد. تجربه خروج و عبور حقیقت طلبانه، لذت نوسازی شخصیتی را به سالک طریق معرفت خواهد چشاند مشروط به اینکه به اخلاق باور و اقتضائات حق طلبانه اش ملتزم باشد. عبور از یقین سابق و خروج از باور پیشین، آنگاه و تنها آنگاه در شمار فضایل می نشیند که به یک منش صادقانه ی حقیقت جویانه منضم شده باشد وگرنه چه توفیری خواهد داشت با انفعال سوفیستی یا انکار دون ژوانی؟ 
حقیقت طلبی اقتضا می کند که باور منسوخ را شجاعانه کنار بگذاریم و از فکر نو، کریمانه میهمان داری کنیم. این ترک و طلب، تذبذب و تزلزل فکری نیست، بلکه گشودگی در برابر چیزی است که موقتا حقیقت می پنداریم؛ آمادگی برای بهسازی و بازسازی و نوسازی یقین هایی است که به ناراستی شان واقف شده ایم. هنر شریف ترک و طلب، از ما موجوداتی شجاع تر و متواضع تر خواهد ساخت. در سایه همین هنر است که می توانیم حتی در مقابل استاد مصطفی ملکیان، اهل ترک و طلب باشیم. چیزی از او را ترک کردنی بدانیم و چیزی دیگر از استاد را طلب کردنی بشماریم. مولانا که خود از قهرمان میدان "خروج و عبور" بوده است بارها به چنین نوسازی ها و بهسازی هایی خوشامد گفته است. این توصیه ها از دفتر پنجم مثنوی معنوی، ستایشی بلیغ از هنر شریف "ترک و طلب" است:
👇
Forwarded from گل های معرفت
فکر در سینه در آید نو به نو
خند خندان پیش او تو باز رو
هردمی فکری چو مهمانی عزیز
آید اندر سینه ات هر روز تیز
هرچه آید از جهان غیب وش
در دلت، ضیف است او را دار خَوش

    @golhaymarefat
Audio
🎙کنفرانس صوتی با موضوع  :


《 تأملی در نقد محسن کدیور به مصطفی ملکیان 》
آیا کدیور نظریه تعارض عقلانیت و دینداری را درست فهمیده است؟

👤استاد
حجت الله نیکویی .

📆مورخ ۱۴۰۳/۳/۱۲
{جلسه اول}

💎
@asre_roshangary
دکتر شفیعی کدکنی:

استاد ملکیان یک صاحب‌نظر در مسائل معرفت‌شناسی و تأملات فلسفی در عصر ماست؛ و وقتی تاریخ عقلانیت این سال‌های آخر را در ایران بنویسند، قطعا یک فصلی به استاد ملکیان اختصاص خواهد یافت.


#دکتر_شفیعی_کدکنی
#استاد_ملکیان

@rahi_be_rahaei
بار-دیگر-زندگی-مؤمنانه-ج.pdf
459.1 KB
🔴سخنرانی محسن کدیور در نقد دیدگاه های مصطفی ملکیان

@naghedChannel
Audio
🎤کنفرانس صوتی با موضوع  :


《 تأملی در نقد محسن کدیور به مصطفی ملکیان 》
آیا کدیور نظریه تعارض عقلانیت و دینداری را درست فهمیده است؟

👤استاد
حجت الله نیکویی .

📆مورخ ۱۴۰۳/۳/۱۶
{جلسه دوم}


💎
@asre_roshangary
🔶 از عقلانیت دینی تا عقلانیت فلسفی
🔸در حاشیه مقالۀ دکتر محسن کدیور با عنوان «بار دیگر زندگی مؤمنانه، رفع برخی سوء تفاهم‌ها»
✍🏾 جعفر نکونام 17 خرداد 1403

1️⃣ محل نزاع ملکیان و کدیور
🔸آنچنان که من از نقد آقای دکتر محسن کدیور بر نظریۀ آقای مصطفی ملکیان یعنی تعبدی بودن دین می‌فهمم، این است که آقای ملکیان وجه ممیزۀ دین را تعبدی بودن آن دانسته است؛ به این معنا که دیندار گزاره‌های دینی را بدون چون و چرا و استدلال و به صرف این که به یک شخصیت مقدس منسوب است، می‌پذیرد؛ اما روشنفکر هر گزاره‌ای را تنها به شرطی که مستدل باشد، می‌پذیرد و آقای کدیور در نقد نظریۀ وی اظهار داشته است که:
▪️اولاً، تعبد یعنی انجام عملی به قصد تقرب؛ نه پذیرش چیزی بی‌چون و چرا.
▪️ثانیاً، بسیاری از آموزه‌های دینی اعم از عقاید و اخلاق و احکام غیر عبادی، تعبدی نیستند؛ بلکه تعقلی هستند.

2️⃣ خدشه‌های نظر آقای کدیور
🔸به نظر می‌رسد، نقدهای آقای کدیور مخدوش است؛ زیرا:
▪️اولاً، اظهار این که تعبد به معنای انجام عملی به قصد تقرب به خدا؛ نه پذیرش بی‌چون و چرا، نزاع در لفظ است و هیچ ثمرۀ علمی بر آن مترتب نیست؛ چون، آنچه در بحث علمی اهمیت دارد، این است که هرکسی مصطلح خودش را تعریف کند تا مخاطباش در فهم مقصود او به خطا نرود و آقای ملکیان هم برای همین منظور تعبد و تعقل را در مقابل هم قرار داده است تا میان پذیرش مدعیات از روی دلیل و پذیرش مدعیات به صرف اعتماد به اشخاص تفکیک کرده باشد؛ از این رو، اهمیت ندارد که دیگران تعبد را به چه معنایی به کار می‌برند.
▪️ثانیاً، البته صحیح است که شخص دیندار عقل دارد و عقلش را در امور دینی به کار می‌زند و به زعم خود امور دینی را با استدلال می‌پذیرد؛ اما عقلانیت دینی متکی بر تعبدیات است؛ نه مستقل از تعبدیات؛ لذاست که وقتی که شخص دیندار برای اثبات مدعیات دینی‌اش مثل خدای متشخص سخنگو استدلال می‌کند، فقط یک شخص دیندار دیگر که مثل او بر تعبدیات دینی تکیه دارد، استدلالش را قبول می‌کند؛ اما شخص غیردیندار که بر عقل محض و مستقل از دین تکیه دارد، هرگز استدلالش را قبول نمی‌کند.
▪️ثالثاً، گزاره‌هایی مثل حسن عدالت و قبح ظلم، موافق عقل محض و مستقل از دین‌اند و آنها را همۀ انسان‌ها اعم از دیندار و بی‌دین قبول دارند؛ لذا دینی نامیدن آنها بی‌وجه است؛ چون شاخص هر چیزی به وجه ممیزه آن است؛ نه به وجه مشترک آن با چیزهای دیگر.

3️⃣ تفاوت‌های عقلانیت دینی با عقلانیت فلسفی
🔸ابتدا مناسب است، تصریح کنم که مراد من از عقلانیت فلسفی در اینجا عقلانیت مستقل از دین است که شامل معرفت علمی هم می‌شود و به این ترتیب، مقصود من از عقلانیت دینی، عقلانیت وابسته به دین است.
🔸برخی از مهم‌ترین تفاوت‌های میان عقلانیت دینی با عقلانیت فلسفی، از این قرار است:
▪️اولاً، عقلانیت دینی، فرقه‌ای است؛ یعنی هر پیروان هر دینی، آموزه‌های دینی خود را عقلانی می‌شمارند؛ اما آموزه‌های دینی دیگران را غیر عقلانی می‌خوانند و حتی میان پیروان هر دین نیز فرقه‌ها و حتی اشخاص مختلف هرکدام مدعی‌اند که آموزه‌های پذیرفتۀ خودش عقلانی است و آموزه‌های پذیرفتۀ دیگران، غیر عقلانی است.
▫️در حالی که عقلانیت فلسفی، جهانی است؛ یعنی تمام جمعیت‌ها با هر دین و مذهبی بر روی گزاره‌هایی توافق دارند. البته عقلانیت فلسفی در اینجا شامل تمام مشترکات ملل و ادیان را هم شامل می‌گردد.
▪️ثانیاً، عقلانیت دینی، جزئی است و به جزئیات نظر دارد؛ نظیر این که حق طلاق به مرد اختصاص دارد یا تعداد نگهبانان دوزخ نوزده نفر است.
▫️اما عقلانیت فلسفی فقط شامل قواعدی کلی می‌گردد؛ نظیر قاعدۀ طلایی اخلاق یا قاعدۀ امتناع اجتماع یا ارتفاع نقیضین.
▪️ثالثاً، عقلانیت دینی، منشأ منازعات و انحصارطلبی‌ها و تبعیض‌ها میان ناهمدینان است.
▫️اما عقلانیت فلسفی، رافع منازعات و پذیرای تکثرات دینی و آزادی‌های اجتماعی در محدودۀ عدم تعرض به حقوق ناهمدینان و زندگی مسالمت‌آمیز آنان در کنار همدیگر است.
▪️رابعاً، بشر هرچه از گذشته بیش‌تر فاصله می‌گیرد، عقلانیت دینی‌اش کاسته می‌شود و عقلانیت فلسفی‌اش افزایش می‌یابد.

🔸پروژۀ روشنفکری دینی، فیلسوفانه یا مصلحانه
🔸یادداشت‌های مربوط به روشنفکری دینی

https://www.tgoop.com/dineaqlani
🔴پرداختن به مسأله‌ی وجه عاطفی فقر و ثروت در سرمایه‌داری در کار مصطفی ملکیان.


ناظر به این پست:
https://www.tgoop.com/mostafamalekian/4606

عنایت چرزیانی

الف) ایده‌ی مرکزی متن آقای ملکیان این است: کاهش شکاف عاطفی بین فقرا و ثروتمندان. در این متن پیشاپیش عواطفی مثل حسد و کینه و خشم و... شَر قلمداد می‌شود بی‌آنکه از منشأ و خاستگاه تولید این عواطف سخنی رفته باشد. علاوه بر این مواجهه‌ای از این دست با عواطف انسانی بی‌‌وفقه ما را به فکر نسخه‌ی بدیل می‌اندازد. نسخه‌ی بدیل: عقلانیتی که بتواند این عواطف را مهار کند و اسب چموش آنها را در پستوی ذهن و بدن حد بزند. چنین رویکردی بیش از اینکه انتقادی باشد در دل تئوری «مصلحت» جای می‌گیرد و عقلانیتی که عاملیت‌ درونی این مصلحت است و می‌بایست عواطف مد نظر را مهار کند در نظام دانشی‌ دسته‌بندی می‌شود که می‌توان با نگاهی به کار فوکو آن را در صورت‌بندی نظام‌های دانش-قدرت جای داد.

به زبانی ساده: یک نظام دانش-قدرت برای مهار عواطفی که می‌تواند بدن و ذهن فقرا را علیه ظلمی که به آنها روا داشته می‌شود بسیج کند.‌ به زبانی دیگر: نظامی از دانش-قدرت که عواطفِ انقلابی فقرا را مهار کند. به این دلیل است که متن آقای ملکیان ذیل تئوری «مصلحت» قرار می‌گیرد.

ب) در قسمت دیگر، ملکیان می‌گوید اینطور نیست که همه‌ی ثروتمندان با ظلم و جور طبقاتی به ثروت رسیده باشند بلکه «بسیاری از آنها کسانی بوده‌اند که مدیریت بر زمان را یاد گرفته‌اند و اتیکت‌ و آداب معاشرت درست را یاد گرفته‌اند و استعدادهای درون‌شان را هدر نداده» آیا ملکیان به این موضوع فکر کرده که فروکاست شکاف اقتصادی تا این سطح و این مرتبه چه آثاری برجای خواهد گذاشت یا نه! ولی قطعا می‌داند که موضوع «ارزش اضافی» «سود و مازاد سود» «نظام بانکی» «رانت» «خصوصی‌سازی ثروت و قدرت» هیچگونه ارتباطی به عرایض ایشان ندارد. تقلیل مسأله‌ی شکاف و نابرابری اقتصادی تا حد شعارهای زردی که در کتاب‌ها‌ی «چگونه‌ پولدار شویم» و «مدیر خوب» به وفور یافت می‌شود، نشان‌دهنده‌ی ضعف شدید ملکیان در تحلیل اقتصادی و اجتماعی مسأله‌ی فقر و ثروت اجتماعی است.

ج) اما در ضربه‌ی نهایی به کالبد فقرا، جناب ملکیان می‌فرماید این درست است که مال‌اندوزی به لحاظ اخلاقی کاری ناپسند است اما اگر همین ثروتمندان کارخانه‌دار نبودند که کارخانه‌ای بنا کنند و کارگران در آن نان بخورند، فقرا از این هم فقیرتر می‌شدند. به شکلی کاملا آشکار جناب ملکیان علت و معلول را در خصوص فقر و ثروت وارونه کرد.‌ به چه نحو؟ شکل واقعی این نسبت اینطور است: کارگران چون در کارخانه کار می‌کنند و صاحبان ابزار تولید نیستند، صاحب سرمایه نیستند(یعنی فقیرند). نه اینکه اول فقیر هستند و سپس در کارخانه کار می‌کنند تا کمی از این فقر رفع شود. به زبانی دیگر: علت فقر انباشت سرمایه توسط کارخانه‌دار است، نه اینکه نخست فقر وجود داشته باشد و سپس از طریق کارخانه رفع شود. چنین خطایی در متن آقای ملکیان اما تنها یک خطای معرفتی و منطقی نیست بلکه برآمده از جنون نهادینه شده در تئوری مصلحت قدرت است.

@naghedChannel
🔶 ارزیابی ایدۀ تحریم انتخابات به سبب اصلاح‌ناپذیری نظام سیاسی
🔸نقدی بر دیدگاه آقای مصطفی ملکیان در زمینۀ عدم شرکت در انتخابات
✍🏾 جعفر نکونام 30 خرداد 1403

1️⃣ ایدۀ تحریم انتخابات به سبب اصلاح‌ناپذیری نظام سیاسی
🔸آقای مصطفی ملکیان در یک مصاحبه‌ای که قبل از انتخابات جاری صورت گرفته، اظهار داشته است:
من تا سال ۱۴۰۰ همیشه  در انتخابات شرکت می‌کردم و دعوت هم می کردم از دیگران که شرکت کنید؛ چون هنوز احتمال اصلاح‌پذیری رژیم را می‌دادم؛ ولی من دیگر هیچ احتمال اصلاح‌پذیری نمی‌دهم و بنابراین در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد.

2️⃣ مفهوم اصلاح‌ناپذیری نظام سیاسی
🔸دربارۀ اصلاح‌ناپذیری یک نظام سیاسی دو نکته قابل ذکر است:
▪️اولاً، اصلاح یک نظام سیاسی مبتنی بر این پیش‌فرض است که آن نظام سیاسی از لحاظ نظری یا عملی لوازم و نتایج فاسدی دارد.
▪️ثانیاً، اصلاح‌ناپذیری یک نظام سیاسی بر خود آن قابل اطلاق نیست؛ بلکه بر طرفداران آن قابل اطلاق است؛ یعنی این طرفداران نظام سیاسی هستند که اصلاح‌ناپذیرند. بنابراین کسی که از اصلاح‌ناپذیری یک نظام سیاسی سخن می‌گوید، به واقع می‌گوید که طرفداران آن نظام سیاسی نمی‌فهمند که آن باطل و فاسد است و یا می‌فهمند که آن باطل و فاسد است؛ اما نمی‌پذیرند که آن را کنار بگذارند و یک نظام سیاسی صحیحی را به جای آن بیاورند.

3️⃣ شیوۀ فروپاشی یک نظام سیاسی اصلاح‌ناپذیر
🔸بر اساس آنچه آمد، شیوۀ فروپاشی یک نظام سیاسی اصلاح‌ناپذیر روشن می‌شود:
▪️اولاً، نظام سیاسی از سنخ فکر است و تنها چیزی که یک فکر باطل و فاسد را ویران می‌سازد، استدلال قوی بر بطلان و فساد آن است. استدلال کردن بر بطلان و فساد یک فکر یا به این است که نشان داده شود، ادلۀ آن فکر باطل است و یا به این است که نشان داده شود، آن فکر، لوازم و نتایج فاسد و باطلی دارد.
▪️ثانیاً، طرفداران یک فکر باطل و فاسد، مادامی از آن فکر طرفداری می‌کنند که به صحت و درستی آن فکر باور داشته باشند و یا از رهگذر بقای بر آن فکر از منافعی برخوردار گردند. اگر طرفداران یک فکر باطل و فاسد به اشتباه تصور کرده باشند که فکرشان صحیح و سالم است، تنها از طریق گفتگوی منطقی و اخلاقی می‌توان به آنان فهماند که فکرشان باطل و فاسد است؛ نه با قهر کردن و تحریم کردن، و اگر طرفداران یک فکر باطل و فاسد علیرغم این که می‌فهمند، فکرشان باطل و فاسد است، به جهت منافعی که از رهگذر بقا بر آن نصیبشان می‌شود، بر آن فکر ایستادگی می‌کنند، باز هرگز چارۀ کار قهر کردن و تحریم کردن نیست. به طور طبیعی برخورداری عده‌ای از منافع سیاسی وقتی مورد اعتراض واقع می‌شود که به محرومیت دیگران از آن منافع منجر گردد. چارۀ آن نیز هرگز قهر کردن و تحریم کردن نیست؛ بلکه مطالبه کردن حقوق است.

4️⃣ مهم‌ترین اشکال مطرح بر نظام سیاسی ایران
🔸مهم‌ترین اشکالی که بر نظام سیاسی ایران گرفته می‌شود، ایدئولوژیک بودن آن است که به موجب آن، صاحبان ایدئولوژی، ارکان قدرت سیاسی را به انحصار خود درآوردند و در مقام پیشبرد اهداف ایدئولوژیک خویش هستند؛ حال آن که مردم مخالف ایدئولوژیک بودن نظام سیاسی‌اند و از متولیان نظام سیاسی می‌خواهند به جای تلاش برای نیل به اهداف ایدئولوژیک، منافع ملی را دنبال کنند.
🔸معترضان می‌گویند، مردم ایران از نظام سیاسی خود، آسایش و امنیت و رونق اقتصادی و آزادی‌های اجتماعی و توسعۀ علمی و فنی می‌خواهند؛ نه این که در مقام تحمیل ارزش‌های ایدئولوژیک مثل حجاب اجباری بر مردم باشند یا به صدور ایدئولوژی شیعی به کشورهای دیگر اهتمام ورزند و بخواهند حکومت جهانی آخرالزمانی را تمهید نمایند و بر اثر آن، تقابل و تحریم دول خارجی را بر ضد ایران فراهم سازند.

5️⃣ راهکار اصلاح نظام سیاسی ایران
🔸به فرض این که بزرگ‌ترین مشکل نظام سیاسی ایران ایدئولوژیک بودن آن باشد، هرگز چارۀ آن، این نیست که با این نظام سیاسی قهر کنند و انتخابات آن را تحریم نمایند؛ چون قهر سیاسی و عدم شرکت در انتخابات هرگز باعث نمی‌شود، متولیان نظام سیاسی به این نتیجه برسند که ایدئولوژیک بودن نظام سیاسی مخل به منافع ملی و بین المللی است؛ بلکه چارۀ آن، این است که با منطق و اخلاق و گفتگو به ذکر اشکالات و آسیب‌های چنین نظامی مبادرت کنند تا هم متولیان نظام و هم مردمی که حامی آنان‌اند، به نادرستی نظام سیاسی پی ببرند و به اصلاح آن روی بیاورند.
🔸گفتگو را باید پیوسته تا حصول نتیجه ادامه داد ولو آن که دهه‌ها و قرن‌ها طول بکشد. نباید پنهان بماند که هر فکری اگر با شیوۀ منطقی و همراه با اخلاق و گفتگو تغییر نیابد، به طور قطع با شیوۀ خشونت‌ورزی و بداخلاقی و ستیزه‌جویی هرگز تغییر نخواهد یافت.
🔸نیز یک فکر با کشتن یا کنار زدن صاحب آن فکر هرگز از بین نمی‌رود؛ بلکه مادامی که بطلان و فساد آن فکر بر همگان آشکار نگردد، همچنان باقی خواهد ماند.

🔸یادداشت‌های مربوط به انتخابات

https://www.tgoop.com/dineaqlani
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from جرعه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️مصطفی ملکیان از تناقضِ "فرد" و "جامعه" سخن می‌گوید🔺

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal
Audio
⭕️سوال ملکیان از حجت الاسلام میرباقری:
بر اساس وجود علم دینی آیا دیوار و سیب زمینی و دیگ اسلامی هم داریم ؟
✔️بخشی از مناظره علم دینی،دانشگاه تهران،دهه80 @mostafamalekian
🔴باور به «اراده‌ی آزاد»، سدِّ راه «خودشناسی»


این واقعیّت که ما به پیوندهامان با دیگر اذهان و نیروهایِ روانی جاهل‌ ایم_ اذهان و نیروهایی که بر آن‌چه ما «تصمیماتِ» خود می‌خوانیم اثرِ علّی می‌نهند_ به این معنا نیست که این پیوندها وجود ندارند. عقیده به اراده‌یِ آزاد باور به این است که چنین پیوندهایی وجود ندارند؛ و کسی نمی‌کوشد تا به چیزی واقف شود که، به باورِ خودش، وجود ندارد.
پس، با این طرز تلقّی، عقیده به اراده‌یِ آزاد سَدِّ راهِ خودشناسی است، چون ما را جلو می‌گیرد از اینکه در بابِ عللِ میلهامان، اعمال‌ِمان، و به اصطلاح تصمیمات‌ِمان تحقیق کنیم.

(روح اسپینوزا، نیل گراسمن، ترجمه‌ی مصطفی ملکیان، صفحه‌ی ۲۳۵)

@naghedChannel
2025/02/11 16:02:47
Back to Top
HTML Embed Code: