سلام خب گفتم شاید بد نباشه داستان عاشقانمو بیام بگم.
یک مدت بود تازه از اکسم جدا شده بودم و حالت روحی افتضاحی داشتم.
جوری که هر روز صبح و بعد از ظهر گریه میکردم.
واقعا حس میکنم که نیستش...
همین جوری پیش رف تا اینکه حس کردم افسرده شدم و اگه پیدا کنه بدترم میشم...
دیگه اشکی نمونده بود برام حتی دلم نمیخاست جایی برم و حسابی روحم درد میکرد:)
تقریبا یک دوسالی بود رباته آی چتو داشتم...
گفتم هرجور شده باس رفیقی پیدا کنم ولی نشد.
دیگه نا امید شده بودم و روز به روز گوشه گیر تر و تنها تر.
تا اینکه تو همون ربات یکی پیام داد که سلام ما یک گروهی هستیم دانشجو خواستی بیا تو اکیپمون.
یک هفته ایی گذشت توجه نکردم ولی یهو رفتم به اون ایدیه.
اون دوستم شد و منو وارد یک گپی کرد.
خب من بهش توضیح دادم که من نمیتونم بیام بیرون فقط دوستت هستم اونم قبول کرد.
وقتی وارد گپ شدم یکی از اعضای گپ باهام صحبت کرد و همین دلیلی شد که رفتم پروفایلشو نگاه کردم:)
مثله یک جرقه خورد تو ذهنم ولی نرفتم تا دو روز سمتش.
تا اینکه به رفیقم گفتم (رفیقم، رفیق رلمم میشه)
گفتم که روی یکی از دوستات کراش زدم...
خلاصه رفت بهش گفت ولی من بهش توضیح داده بودم که رابطمون میشه لانگ تا وقتی که دانشگاه قبول بشم(کلا دو ساعت فاصله داریم باهم)
اونم قبول کرد.. و منو درمان کرد:)
الان خیلی حالم خوبه... خیلی:)))
خلاصه...
هنوز نتونستم ببینمش:)
ولی جای خیلیا رو پر کرده و جای خیلیا که هستن ولی نیستن، اون پر کرده♡
ببخشید طولانی شد:) ♡
یک مدت بود تازه از اکسم جدا شده بودم و حالت روحی افتضاحی داشتم.
جوری که هر روز صبح و بعد از ظهر گریه میکردم.
واقعا حس میکنم که نیستش...
همین جوری پیش رف تا اینکه حس کردم افسرده شدم و اگه پیدا کنه بدترم میشم...
دیگه اشکی نمونده بود برام حتی دلم نمیخاست جایی برم و حسابی روحم درد میکرد:)
تقریبا یک دوسالی بود رباته آی چتو داشتم...
گفتم هرجور شده باس رفیقی پیدا کنم ولی نشد.
دیگه نا امید شده بودم و روز به روز گوشه گیر تر و تنها تر.
تا اینکه تو همون ربات یکی پیام داد که سلام ما یک گروهی هستیم دانشجو خواستی بیا تو اکیپمون.
یک هفته ایی گذشت توجه نکردم ولی یهو رفتم به اون ایدیه.
اون دوستم شد و منو وارد یک گپی کرد.
خب من بهش توضیح دادم که من نمیتونم بیام بیرون فقط دوستت هستم اونم قبول کرد.
وقتی وارد گپ شدم یکی از اعضای گپ باهام صحبت کرد و همین دلیلی شد که رفتم پروفایلشو نگاه کردم:)
مثله یک جرقه خورد تو ذهنم ولی نرفتم تا دو روز سمتش.
تا اینکه به رفیقم گفتم (رفیقم، رفیق رلمم میشه)
گفتم که روی یکی از دوستات کراش زدم...
خلاصه رفت بهش گفت ولی من بهش توضیح داده بودم که رابطمون میشه لانگ تا وقتی که دانشگاه قبول بشم(کلا دو ساعت فاصله داریم باهم)
اونم قبول کرد.. و منو درمان کرد:)
الان خیلی حالم خوبه... خیلی:)))
خلاصه...
هنوز نتونستم ببینمش:)
ولی جای خیلیا رو پر کرده و جای خیلیا که هستن ولی نیستن، اون پر کرده♡
ببخشید طولانی شد:) ♡
Forwarded from ⊱کُنج دلی♡⊰ (^^)
ادمین این چنل که توی چنلی اصکی نرو بار آخره دارم میگمت 🙂🫷🏿بجای اصکی خلاقیت بخرج بده از مغزت کمک بگیر.خوش اشتها نباش
Forwarded from ⊱کُنج دلی♡⊰ (˘◡˘)
سلام
داستان من یکم متفاوته
با دردسر زیادی شروع کردیم و با سختیای زیادی ساختیم
چون عاشق بودیم
تو هر شرایطی کنار هم موندیم بخاطر هم از خیلی چیزا گذشتیم
حتی کات کردیم ولی نتونستیم فاصله بگیریم
جوری بودیم که حسودی میکردن بهمون
ولی یه سایه بد تو زندگیمون بود یکی که دوست نداشت من و اون ما باشیم
نمیدونم چیشد که بهم ریخت یهو
خراب شد یهو
امروز بعد یسال به ظاهر ازم دل کند
نمیدونم چیشد چجور دلش اومد که بگه خسته شده ازم
ولی من همیشه دوسش دارم
دلم میخواد هرجا که هست خوب باشه
دلبر قشنگم بخند که خندهات بهم زندگی میده
از خدا میخوام غم تو دلش نشینه
تروخدا اگه کسیو دارید از تمام لحظه های بودنش لذت ببرید
داستان من یکم متفاوته
با دردسر زیادی شروع کردیم و با سختیای زیادی ساختیم
چون عاشق بودیم
تو هر شرایطی کنار هم موندیم بخاطر هم از خیلی چیزا گذشتیم
حتی کات کردیم ولی نتونستیم فاصله بگیریم
جوری بودیم که حسودی میکردن بهمون
ولی یه سایه بد تو زندگیمون بود یکی که دوست نداشت من و اون ما باشیم
نمیدونم چیشد که بهم ریخت یهو
خراب شد یهو
امروز بعد یسال به ظاهر ازم دل کند
نمیدونم چیشد چجور دلش اومد که بگه خسته شده ازم
ولی من همیشه دوسش دارم
دلم میخواد هرجا که هست خوب باشه
دلبر قشنگم بخند که خندهات بهم زندگی میده
از خدا میخوام غم تو دلش نشینه
تروخدا اگه کسیو دارید از تمام لحظه های بودنش لذت ببرید
سلام وقت بخیر
داستان من از اینجا شروع شد دقیق یادم نیس ک تابستون۹۹ بود یا تابستون ۱۴۰۰، ک داشتم توی کانالا میچرخیدم ک دیدم ی پسر بهم پیام داده
جوابشو دادم.اول ازش پرسیدم ک پیوی منو از کجا پیدا کرده گفت داشتم آیدی همکلاسیمو میزدم ک تو اومدی بالا اوایل باور نمیکردم منم اون موقع دبیرستان بودم
دیگه حرف زدنمون از اون موقع شروع شد ک گفت ک دانشجوی پرستاریم. منم وقتایی ک درس نداشتم باهاش حرف میزدم و اینکه ۵ساعت فاصلمونه
ی سالی گذشت و گفت ک منو دوس داره منم اون موقع ها توی این فازا نبودم و گفتم اشتباهه ولی بعداً خودمم بهش علاقه پیدا کردم و ی پسر سادس و مهربون
حدودا از آشنایی ما دو سه سالی میگذره دوماه پیش گفت ک واقعا میخوامت و... بعد از سربازیم میام خواستگاریت و مطمئنم ک میاد... و واقعا هم دیگرو خیلی دوس داریم
و چند وقت پیش ب یکی از دوستام همین ماجرارو گفتم گفت ک اشتباهه و تموم کن این رابطرو واقعا نمیتونم و توی این چند سال توی هر حیطه ای کمکم کرده عین ی مادر نگرانم میشه عین ی پدر حمایتم میکنه حالم بد بشه خودشو ب آب و آتیش میزنه ک حالمو خوب کنه
الانم من ۱۹سالمه و اونم ۲۴ ومنم پشت کنکوری😂
الان ازتون کمک میخوام بنظرتون این رابطه درسته؟!..🙃🎈
داستان من از اینجا شروع شد دقیق یادم نیس ک تابستون۹۹ بود یا تابستون ۱۴۰۰، ک داشتم توی کانالا میچرخیدم ک دیدم ی پسر بهم پیام داده
جوابشو دادم.اول ازش پرسیدم ک پیوی منو از کجا پیدا کرده گفت داشتم آیدی همکلاسیمو میزدم ک تو اومدی بالا اوایل باور نمیکردم منم اون موقع دبیرستان بودم
دیگه حرف زدنمون از اون موقع شروع شد ک گفت ک دانشجوی پرستاریم. منم وقتایی ک درس نداشتم باهاش حرف میزدم و اینکه ۵ساعت فاصلمونه
ی سالی گذشت و گفت ک منو دوس داره منم اون موقع ها توی این فازا نبودم و گفتم اشتباهه ولی بعداً خودمم بهش علاقه پیدا کردم و ی پسر سادس و مهربون
حدودا از آشنایی ما دو سه سالی میگذره دوماه پیش گفت ک واقعا میخوامت و... بعد از سربازیم میام خواستگاریت و مطمئنم ک میاد... و واقعا هم دیگرو خیلی دوس داریم
و چند وقت پیش ب یکی از دوستام همین ماجرارو گفتم گفت ک اشتباهه و تموم کن این رابطرو واقعا نمیتونم و توی این چند سال توی هر حیطه ای کمکم کرده عین ی مادر نگرانم میشه عین ی پدر حمایتم میکنه حالم بد بشه خودشو ب آب و آتیش میزنه ک حالمو خوب کنه
الانم من ۱۹سالمه و اونم ۲۴ ومنم پشت کنکوری😂
الان ازتون کمک میخوام بنظرتون این رابطه درسته؟!..🙃🎈
سلام
داستان من از جایی شروع شد که خودم کرم داشتم یه خط جدید خریده بودم رفتم و به پسر خالم که از خودم ۳ یا ۴ سال بزرگ تر هست پیام دادم اونم رفته بود و شماره منو داده بود به یکی از رفیقاش و گفته ببین این کیه سربه سر من میزاره
خب رفیقش اومد و به من پیام داد و میخواست ببینه من کی هستم بعدا که فهمید بهش گفتم میخوای برو بهش بگو برام مهم نیست اونم گفت که نه من بهش نمیگم خیالت راحت دیگه اینجور شد که تا چند وقت باهم حرف میزدیم
منم بهش گفتم خوشم نمیاد دیگه پیام بدیم اما اون اسرار داشت وقتی دلیلشو ازش پرسیدم گفت که دوست دارم خب من دوستش نداشتم ولی گفتم خب برا سرگرمی که خوبه اشکالی نداره
گذشت تا نمیدونم چیشد که دیدم واقعا عاشقش شدم وقتی میگه حالم خوب نیست منم مثل اون میشم دیدم برا خوشحالیش هرکار بخواد میکنم دیدم منم دوستش دارم هر دفعه ای باهم قرار میزاشتیم و همو میدیدم و حال هر دومون خوب بود
تا این که دیروز مثل همیشه باهم قرار گذاشتیم منم مثل همیشه وقتی رفت خوراکی بخره رفتم سر گوشیش میخواستم ببینم پیامم را خونده یا نه دیدم با یه دختره پیام میدند
واقعا حالم بد شد وقتی اومد تو ماشین گوشیش دستم بود و خودش فهمید که همه چیزو فهمیدم خیلی باهام حرف زد و گفت که چیزی بینشون نبوده از تو پیام ها هم سرد بودنش تا حدودی معلوم بود باهام حرف زد و منم گفتم که بخشیدمش
نمیدونم چرا ولی احساس میکنم نباید میبخشیدمش هنوزم از ته دلم نبخشیدمش بهش فکر میکنم میگم مگه چی براش کم گذاشتم که این کار را باهام کرده
به نظرتون به رابطه مون ادامه بدم یا این که فراموشش کنم😔
اینم بگم خیلیییی دوسش دارم🥺💔
داستان من از جایی شروع شد که خودم کرم داشتم یه خط جدید خریده بودم رفتم و به پسر خالم که از خودم ۳ یا ۴ سال بزرگ تر هست پیام دادم اونم رفته بود و شماره منو داده بود به یکی از رفیقاش و گفته ببین این کیه سربه سر من میزاره
خب رفیقش اومد و به من پیام داد و میخواست ببینه من کی هستم بعدا که فهمید بهش گفتم میخوای برو بهش بگو برام مهم نیست اونم گفت که نه من بهش نمیگم خیالت راحت دیگه اینجور شد که تا چند وقت باهم حرف میزدیم
منم بهش گفتم خوشم نمیاد دیگه پیام بدیم اما اون اسرار داشت وقتی دلیلشو ازش پرسیدم گفت که دوست دارم خب من دوستش نداشتم ولی گفتم خب برا سرگرمی که خوبه اشکالی نداره
گذشت تا نمیدونم چیشد که دیدم واقعا عاشقش شدم وقتی میگه حالم خوب نیست منم مثل اون میشم دیدم برا خوشحالیش هرکار بخواد میکنم دیدم منم دوستش دارم هر دفعه ای باهم قرار میزاشتیم و همو میدیدم و حال هر دومون خوب بود
تا این که دیروز مثل همیشه باهم قرار گذاشتیم منم مثل همیشه وقتی رفت خوراکی بخره رفتم سر گوشیش میخواستم ببینم پیامم را خونده یا نه دیدم با یه دختره پیام میدند
واقعا حالم بد شد وقتی اومد تو ماشین گوشیش دستم بود و خودش فهمید که همه چیزو فهمیدم خیلی باهام حرف زد و گفت که چیزی بینشون نبوده از تو پیام ها هم سرد بودنش تا حدودی معلوم بود باهام حرف زد و منم گفتم که بخشیدمش
نمیدونم چرا ولی احساس میکنم نباید میبخشیدمش هنوزم از ته دلم نبخشیدمش بهش فکر میکنم میگم مگه چی براش کم گذاشتم که این کار را باهام کرده
به نظرتون به رابطه مون ادامه بدم یا این که فراموشش کنم😔
اینم بگم خیلیییی دوسش دارم🥺💔