Telegram Web
#نامه‌نگاری

یاران موافق همه از دست شدند.
در این منجلاب زشتی و کژی، گرفتاریم و راه ِ بیرون‌شدن نمی‌دانیم.
زشتی و ناجوان‌مردی و ناتویی، به حد اعلای خود رسیده، وقاحت‌ها آن‌چه در حقیقت بوده آشکار شده. حتی [آن‌دسته] که سال‌های دراز آن را زیر ماسک پنهان می‌داشتند، اکنون بی‌باک و آزاد آن را از چهره برداشته و «خود» را آشکار ساخته‌اند.
راستی، شوخی و طنز از دل‌های ما رخت بربسته.
پیوسته خاموش و اندیشمند و پُراندوه به یک زندگی پُربیم و بی‌امید دنباله می‌دهیم.

از نامه‌ی صادق چوبک به بزرگ علوی


عکس: صادق چوبک و بزرگ علوی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
3
Forwarded from اتچ بات
درست است که زندگی بسیار غم انگیز و بیهوده است؛ اما تنها چیزی است که ما داریم.

#عباس‌کیارستمی

#موسیقی
#بی‌کلام

*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
5
از خاطرات
#عباس‌کیارستمی


وقتی از من می‌پرسند چه شد فيلمساز شدی؟
من می‌گويم تصادفی!
ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم.
بعد در اداره پليس راه استخدام شدم.
سال آينده‌اش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم
که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم
او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش
ولی من گيوه پام بود و نمی‌توانستم همراه او بروم.
بعد کفش‌های او را پوشيدم و با هم رفتيم.
سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم.
به اتفاق رفتيم، در خانه‌ی اشتری يک آقای نقاشی بود
که وقتی فهميد من در کنکور رد شده‌ام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟
او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم
در آن کلاس اسم نوشتم.
سال بعد کنکور دادم و قبول شدم.
بعد نقاشی تبليغاتي کردم
بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و...
حالا فکر می‌کنم اگر کفش ‌های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته ی وزارت راه بودم.

گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد.

نهمین سالگرد در گذشت
#عباس‌کیارستمی
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍4
۱۴ تیرماه، روز ِ قلم، گرامی باد!


نوشتن، خواستن ِ آزادی است.
ژان پل سارتر
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍4
تو اگر باز کنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را


#حمیدمصدق

طلوع صبحتان خجسته
پنجره دلتان رو به افق زیبایی و مهربانی باز باد.

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
5👎1💯1
4_5875332011853350583.pdf
3.9 MB
برنامەی c
📘ارواح شهرزاد
#شهریار_مندنی‌پور
سازه‌ها، شگردها و فرم‌های داستان نو

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
4
هنر رمان میلان کوندرا.pdf
3.3 MB
📘هنر رمان
#میلان_کوندرا
ترجمه: دکتر پرویز همایون‌پور


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍2
*سهراب سپهری به قلم خودش

زندگی من آرام می‌گذشت، اتفاقی نمی‌افتاد. دگرگونی‌های من پنهانی بود و داشت آفتابی می‌شد.

با دوستان قدیم -یاران دبیرستانی- به شکار می‌رفتیم. آن‌قدر زود از خواب پا می‌شدیم که سپیده‌دم را در آبادی‌های دور تجربه می‌کردیم.

ما فرزندان ِ وسعت‌ها بودیم. سطوح ِ بزرگ را می‌ستودیم. در نفس ِ فصل، روان می‌شدیم. شنزار‌ها فروتنی می‌آموختند. جایی که افق بود نمی‌شد فروتن نبود. زیر آفتاب سوزان می‌رفتیم و حرمت ِ خاک از کفش‌های ما جدایی نداشت.

اواخر دسامبر ۱۹۴۶ بود و من در اداره‌ی فرهنگ کار گرفتم. آشنایی من با جوان ِ شاعری که در آن اداره کار می‌کرد، رنگ تازه‌ای به زندگی‌ام زد. شعرهای مشفق کاشانی را خوانده بودم. خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و مرا به راه ِ نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت. غزل می‌ساختم و او سستی و لغزش کار را باز می‌گفت، خطای وزن را نشان می‌داد. اشارات او هوای مرا داشت. هر شب می‌نوشتم.

هنوز در سفرم

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
6👍1👏1
#خاطره‌نگاری

روزها پنج ساعت به غروب مانده، چادری دم در، سرِ راه زده‌اند، روضه می‌خوانند؛ تعزیه می‌خوانند. بعد از روضه هم، تعزیه‌خوان‌های طالقانی تعزیه می‌خوانند. خیلی محزون و خوب می‌خوانند. به طوری دیروز خوب خواندند که من گریه کردم.

خاطرات ناصرالدین‌شاه-محرم ۱۳۰۹

ناصرالدین شاه
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
6
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ


سیدالشهداء/ سیدالشهدا

👈نکته

در نگارش فارسی، همزۀ بعد از الف ممدوده (اء) مانند: املاء و انشاء و سیدالشهداء حذف می‌شود.

پس بنویسیم:

سیدالشهدا
املا
امضا

«#زین_قند_پارسی»

#استادعلیرضاحیدری
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍6
Forwarded from اتچ بات
«پیش از صدای خروسان
باور کردم
که پلک‌های تو
کتاب صبح را گشود.»

بیژن الهی

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
5
#نامه‌نگاری

از این كه چنین نورانی یاد منی، باید بر خود می بالیدم؛ اما، عزیز من، من برای تو چه كردم؟ _ هیچ. _ من تنها نگاهت می كردم، چرا كه خود نگاه كردنی بودی. این تو بودی تو _ كه از نگاه من بوی دریا گرفتی و، حال، كه خود یك موجِ این كناره یی، باری، دریغ مدار، شاكر باش برین همه چیزها كه از دست می دهی و می دهی _ تنها برای آن كه باز بغلتی و دوباره بغلتی و باز بغلتی و غٌلغٌلِ زنجیرِ تبسمِ زمان شوی._ زمانِ سپید، كه آرامشی بزرگ تواند بود..."

بخشی از نامه ی بیژن الهی به محمود شجاعی

آویخته ام به این شماره با تاخیر ، شماره ی هفت كه یك الهی نامه ی ناب است. و به زبانِ نازنین خودش : گریبانِ امید را بگیر ...

گرفته ام . سمعاً و طاعتا .

بیژن الهی

۱۶ تیر زادروز بیژن الهی‌شیرازی

شاعر، مترجم، نقاش و پژوهشگر

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
❤‍🔥32
گفت: خواننده می خواند آن چه را که شاعر دیده است،ترجمان هم یک خواننده است،منتها خواندنش بازدیدن است،یا که باید باشد ؛ و اگر مال شما چنین نیست، خب این کاره نیستید.نوری ندارید تا آن چه را که به گفته مَتّی،در تاریکی به شما می گویند،در روشنایی بگویید.
نیت خیر،فردریش هولدرلین ،ترجمه‌ی بیژن الهی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍4
پیشنهادهایی برای ویراست جدید فرهنگ املایی خط فارسی

در فرهنگ املایی خط فارسی که فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر کرده است نزدیک به سی هزار واژه‌ی ساده، مشتق و مرکب مدخل شده است. این فرهنگ، به‌رغم تلاش‌های زیادی که در تدوین آن صورت گرفته، نقص‌ها و ناهمسانی‌هایی هم دارد، که باید در جای خود بررسی شوند. در این یادداشت به کلمات نسبتاً پربسامدی می‌پردازم که از چشم تدوینگران فرهنگ املایی خط فارسی دور مانده‌اند و مدخل نشده‌اند، به امید آنکه در ویراست بعدی این کتاب مد نظر قرار بگیرند و ضبط شوند ــ حتماً کلمات دیگری هم با شرح یادشده وجود دارند که از نگاه من نیز دور مانده‌اند.

ویراستارها، اگر بر اساس رسم‌الخط پیشنهادی فرهنگستان پیش می‌روند، هنگام مواجهه با این واژه‌ها مختارند ضبط مطلوب خودشان را، به‌ شرط یکدستی، برگزینند؛ البته، مسلم است که اگر مدخلی یک واحد معنایی است، باید اجزای آن‌ فاصله‌ی درون‌کلمه‌ای داشته باشند و قیاس با واژه‌های مشابه هم کارساز است (مثلاً، وقتی مدخل‌ «زبان‌ور» را در فرهنگ املایی خط فارسی داریم، تکلیف «زبانورز»/ «زبان‌ورز» هم روشن است).

صورت‌های پیشنهادی من با حروف توپُر (بولد) متمایز شده‌اند.

آ/ ا
آبدهان/ آب دهان/ آب‌دهان
آفرود/ آف‌رود
آفلاین/ آف‌لاین

آنگه/ آن‌گه
آنتایم/ آن‌تایم
آنلاین/ آن‌لاین
ارجگزاری/ ارج‌گزاری
ازخواب‌بی‌خواب/ از خواب بی‌خواب
ازکاربیکار/ ازکاربی‌کار/ از کار بیکار/ از کار بی‌کار
انداموار/ اندام‌وار
اندوهگین/ اندوه‌گین

ب
بدانجا/ بدان‌ جا/ بدان‌جا
بدانسان/ بدان‌سان
برآیند/ برایند
براساس/ بر اساس
برعهده/ بر عهده
به‌همراه/ به همراه

پ
پسرفت/ پس‌رفت

ت
تاریخمند/ تاریخ‌مند
تجدیدنظر/ تجدید نظر
ترغیبگر/ ترغیب‌گر
تکنولوژی/ تکنولژی
تکنیسین/ تکنسین
توصیفگر/ توصیف‌گر

چ
چجور/ چه‌جور/ چه جور
چراکه/ چرا که

د
دانلود/ دان‌لود
درهم (صفت)/ در هم
درواقع/ در واقع
دستنامه/ دست‌نامه

ذ
ذوق‌وشوق/ ذوق و شوق

ر
رازونیاز/ راز و نیاز
ردپا/ رد پا
رعدوبرق/ رعد و برق
رفت‌وآمد/ رفت و آمد
رنگ‌وبو/ رنگ و بو
روبان/ رُبان
روشمند/ روش‌مند
رولپلاک/ رول‌پلاک

ز
زبانورز/ زبان‌ورز
زبانورزی/ زبان‌ورزی
زیانده/ زیان‌ده

س

ساخت‌وساز/ ساخت و ساز
سازشگر/ سازش‌گر
سبکمند/ سبک‌مند
سوراخدار/ سوراخ‌دار

ش
شوروشوق/ شور و شوق

ض
ضرب‌وجرح/ ضرب ‌و جرح
ضرب‌و‌شتم/ ضرب و شتم

ظ
ظرافتمند/ ظرافت‌مند

ع
عبورومرور/ عبور و مرور
عجیب‌وغریب/ عجیب و غریب

ک
کارآ/ کارا
کرانمند/ کران‌مند
کنشگر/ کنش‌گر
کیشدار/ کیش‌دار

گ

گردهم/ گرد هم

ل
لذتبار/ لذت‌بار

م
مکانمند/ مکان‌مند

ن
نخیر/ نه خیر/ نه‌خیر
نوستالوژی/ نوستالژی

و
واقعمند/ واقع‌مند
والله/ ولله
وعد‌و‌وعید/ وعد و وعید/ وعده‌ووعید/ وعده‌ و وعید/ وعده‌وعید/ وعده وعید

ه
همان‌قدر/ همان‌ قدر
همراستا/ هم‌راستا
همرسانی/ هم‌رسانی
همنظر/ هم‌نظر
هم‌وغم/ هم و غم
همین‌قدر/ همین قدر

استاد حسین جاوید
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👏41
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ

کاربرد نشانۀ سه‌نقطه ... (۱)

۱. برای نشان‌ دادن ادامۀ مطلب و به‌جای عبارت‌هایی چون: «و غیره»، «مانند این‌ها» و «از این قبیل»
گزارش انواع مختلفی دارد: علمی، فرهنگی، اجتماعی و... .
۲. برای نشان‌ دادن حذف در آغاز، میانه یا پایان نوشته:
... و زنی پارسا داشت با رأی و تدبیر.
۳. به‌جای اسم جلاله یا محرمانه نگاه داشتن نام اشخاص:
بسم ا...
آقایی به نام... به آقای... تلفن می‌زند.
آقای گـ... از سفر برگشت.
۴. برای نشان‌ دادن افتادگی در نسخۀ خطی:
...نی توان الله شد/ می‌توان موسی کلیم‌الله شد

- معمولاً در شعر برای برابر کردن طول هر مصراع، به اندازۀ کلمه‌های حذف‌شده، از نقطه‌چین استفاده می‌شود.
۵. برای نشان‌ دادن کشش هجا در گفتار (به‌خصوص در فیلم‌نامه، نمایش‌نامه و داستان):
«در دنیا... همین یک طوطی را... داشتم... جان شما... جان طوطی... او را بسپرید به... » و ناگهان خاموش شد.
سقف هر...ی ریخت.


راهنمای ویراستاری و درست‌‌نویسی
زنده‌یاد حسن ذوالفقاری


«#زین_قند_پارسی»


🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍3🙏1
Forwarded from اتچ بات
‍ دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر

تیرگی پا می‌کشد از بام‌ها
صبح می‌خندد به راه شهر من

سهراب سپهری

‍ ‍ ‍
صبح‌تان لبخند باران

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
4🙏1
#نامه‌نگاری
بخشی از نامه‌ی ششم ِ مهدی اخوان ثالث به محمد قهرمان

[...] از همین حالت تعلیق ناراحتم، نمی‌‌توانم با خیال آسوده در همین گوشه‌ی خراب‌‌شده به کار و زندگی ِ تیره‌ی روزانه‌ی خود حتا -که نصیب دشمن هم مباد!- برسم، ولی چون چاره نیست، می‌‌سازیم و از رضای حق هم گله داریم.
و چه فایده از گله‌داشتن یا نداشتن؟

ضمناً این را هم بگویم که دوست بزرگوارم ابراهیم گلستان در این اواخر به وسیله‌ی فروغ فرخ‌زاد، عقیله و شاعره‌ی ارجمند روزگار ما، پیغام داده بود که ما نگفتیم اخوان از این‌جا برود، او بد شنیده، حقوقش حاضر است بیاید بگیرد.

و من از غایت بی‌‌پولی رفتم، حقوق هم گرفتم، اما چون کاری که من بکنم در آن دست‌گاه نیست، خودم روم نمی‌شود بی هیچ کاری مزد بگیرم. عجالتاً تا اوضاع فرهنگ درست بشود، یا در کاری دیگر مستقر شوم، می‌خواهم گاهی پیش گلستان بروم. من باید به هر نحوی شده تا آن‌جا که می‌توانم، محبت‌‌های او را تلافی کنم.

در مملکتی که هر روسپی و آوازه‌خوانی، هر قلّاش ِ پررویی، هر طبل ِ بلندآوای میان‌‌تهی از امن و آسایش و زندگی برخوردار است، من که مهدی اخوان ثالثم، چنین سرگردان در‌ کجایم.

فرهنگ که باید پناه‌گاه امثال ما باشد، مرا جواب کرده، مطبوعات و جامعه هم که خاک بر سرشان! جای دیگری هم که نیست، ارثی هم که به ما نرسیده، باغ ِ بالا و آسیای پایین هم که نداریم، کار ِ زندگی و خانه هم که تعطیل‌‌بردار نیست. آن وقت در چنین اوضاع و احوالی این ابراهیم گلستان بود و هست که پناهم داده است و نگذاشته به‌کلی نابود شوم، با این همه استعداد برای نابودی.

مهدی اخوان ثالث

با یادهای عزیز ِ گذشته
(ده نامه از مهدی اخوان ثالث به محمد قهرمان)
🪷🪷

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍41😢1
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله می‌رود
حافظ

کاربرد نشانۀ سه‌نقطه ... (۲)


چند نکته:
الف. هرگاه سه‌نقطه در آخر مطلب بیاید و به یکی از نشانه‌ها منتهی شود، بین سه‌نقطه و آن نشانه، یک فاصله قرار می‌دهیم:
پیامدهای ترافیک سنگین عبارت‌اند از: اتلاف وقت، افزایش مصرف سوخت، بالا رفتن هزینه حمل و نقل و... .

ب. برخی به‌جای سه‌نقطه هنگام حذف یا افتادگی یا کشش هجا از نقطه‌های بیشتری استفاده می‌کنند که این کار به‌هر دلیل، درست نیست:
با تمام نیرو فریاد زد: آها...........................ی کجایی؟ (نادرست)

پ. کاربرد نقطه‌چین با سه‌نقطه متفاوت است. نقطه‌چین برای حذف دقیق و یا نشان دادن حجم حذف و یا فاصله‌گذاری و نظایر آن استفاده می‌شود.

ت. علامت سه‌نقطه نیز مانند دیگر نشانه‌های نگارشی، به کلمۀ قبل از خود می‌چسبد؛ اما با کلمۀ بعد از خود یک فاصله دارد.


راهنمای ویراستاری و درست‌‌نویسی
زنده‌یاد حسن ذوالفقاری


زین_قند_پارسی

🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍41
#گفت‌وگو

همسرم؛ بهمن بیگی می‌گفت: موقعی که فارغ التحصیل شده بودم، کتاب بوف کور صادق هدایت را خواندم. همیشه دلم می‌خواست صادق هدایت را ببینم. شنیده بودم که روزهای جمعه با عده‌ای از دوستانش مثل بزرگ‌علوی، نیمایوشیج و چند نفر دیگر در کافه نادری ( ایستگاه دروازه)شمیران جمع می شوند.
روز جمعه سوار درشکه شدم و به کافه نادری شمیران رفتم. در گوشه کافه، دیدم که میزی گذاشته اند و عده‌ای دورش نشسته‌اند.

پرسیدم صادق هدایت کدام یک از آنهاست؟گفتند: آن فرد عینکی. رفتم و سلام کردم و گفتم آمده‌ام شما را ببینم. کتاب بوف کور را خوانده ام. کمی با هم حرف زدیم. گفت: اهل کجا هستی؟ گفتم : قشقایی هستم و تازه لیسانس حقوق گرفته‌ام. از من پرسید: خوب حالا که قشقایی هستی، تفنگ هم داری؟
گفتم : بله تفنگ هم دارم. گفت: آهو هم می‌زنی؟ گفتم : بله آهو هم می زنم. گفت: تفنگ دست آهو هم می‌دهی؟!

فهمیدم که چه می‌گوید. چون صادق‌هدایت گیاهخوار بود و مخالف شکار و کشتن حیوانات. گفتم فهمیدم چه گفتی؟! سپس خداحافظی کردم. بعد از مدتی که از تهران به ایل بازگشتم، دو تا تفنگ داشتم که گفتم آنها را آوردند. هردو تا را به پارک بمو بخشیدم. ( پارک بمو منطقه حفاظت شده در نزدیکی شیراز بالای دروازه قرآن) بعد از تعطیلات به تهران برگشتم.‌ باز به کافه نادری رفتم و کتاب عرف و عادت در عشایر فارس را به او تقدیم کردم و گفتم من تفنگ‌هایم را بخشیدم و هرگز شکار نخواهم کرد. بعد از این ملاقات، مورد لطف و تشویق او قرار گرفتم و با هم دوست شدیم

منبع:
بانوی ایل /گفتگوی فرح نيازکار با «سکينه کياني»، همسر محمد بهمن بيگی، نویسنده و بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری در ایران.
🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
3
Forwarded from اتچ بات
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت...
ابتهاج
#موسیقی
#بی‌کلام


🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
💔3
2025/07/09 04:25:38
Back to Top
HTML Embed Code: