الان متوجه شدم که من به اینجا نیاز دارم. هیچ بعد انسانیای نداره زندگیم جز همین نوشتن برای غریبهها. اما شما به من نیاز ندارید، صد نفر دیگه بهتر از من میتونید پیدا کنید. من هم به شما نیاز ندارم البته. چه بسا اگه هیچوقت توی اینترنت خودم رو ابراز نمیکردم، وضعیت روحی و روانیم بهتر از الان بود. الان که فکرش رو میکنم، به اینجا «نیاز» ندارم. نیاز کلمهٔ سنگین و بزرگیه. همونطور که برای شما یه سرگرمیه اینجا، برای خودم هم سرگرمیه. هیچ نکتهای نداشت چیزی که نوشتم. یه گزاره ارائه دادم، خودم هم ردش کردم. همینقدر انسان مسخرهای هستم. شب بخیر.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ازای بیخوابی، ملال، فرسودگی و بطالت بهم پول میدن.
گاهی اوقات درکم از زندگی و احساسات هیچ فرقی با درک یه بچه ۱۰ ساله نداره. پیچیدگی رو حس میکنم اما توان و حوصله تشریح ندارم. فقط میتونم بگم از خودم، زندگی و به طور کلی جهان متنفر و ناامیدم، اما نه معنای این کلمات مفهوم دقیق رو میرسونن و نه وضعیت انقدر سادهست که در چند کلمه خلاصه بشه. عوامل زیادی دست به دست هم دادن تا رسیدم به این کلمات؛ عواملی که توضیح دادنشون خندهداره؛ خندهدار و رنجآور. رنجی که از خودم شروع میشه و تا جهان امتداد پیدا میکنه، و برعکس.
ترکیب پتانسیل و جبر، ترکیب فاجعهباریه. پتانسیلی که در جای اشتباه استفاده شد و هیچوقت به فرجامی نرسید، و باعث شد به این فکر کنم شاید اصلاً پتانسیلی وجود نداشته و همش وهم بوده، و جبری که مثل قطاری روی ریل در حرکته و مسافرانش، یعنی تمام ابعاد و اجزای زندگیم، تا آخرین لحظه قراره تحت تاثیر تصمیمات و تغییر جهتهای این قطار باشن.
تنها یه راه داری، تمام متعلقات و هرچیزی که «تو» رو ساختن رو ول کنی و از این قطار بپری بیرون. باز هم به هر حال توی یه قطار دیگه میوفتی اما شانس شروع دوباره داری؛ مثل آدمی که به یه شهر جدید مهاجرت کرده و حالا میتونه یه هویت جدید بسازه و کارهایی که دلش میخواد رو بدون ترس از شناخته شدن انجام بده.
تنها یه راه داری، تمام متعلقات و هرچیزی که «تو» رو ساختن رو ول کنی و از این قطار بپری بیرون. باز هم به هر حال توی یه قطار دیگه میوفتی اما شانس شروع دوباره داری؛ مثل آدمی که به یه شهر جدید مهاجرت کرده و حالا میتونه یه هویت جدید بسازه و کارهایی که دلش میخواد رو بدون ترس از شناخته شدن انجام بده.
فروید راست میگفت «بزرگترین دلیل ملالت انسان، تمدنه». واقعاً انسان متمدن و مدرن هرچی پیش رفته، پژمردهتر شده. روز به روز از سادگی دور میشیم و توی هزارتوی خودساختهمون زجر میکشیم. کی گفته بشر باید اینطوری زندگی کنه؟
بهتره برم بخوابم. تو تحلیل روزمرگی خودم موندم، نشستم تاریخ بشر و جهان رو تحلیل میکنم. شب خبیر.
مجموع ساعت کمبود خوابم از مقدار خوابی که تا آخر زندگیم میتونم دریافت کنم داره بیشتر میشه.
بیخوابی واقعاً تجربه عجیبیه. کل روز بین عالم رویا و واقعیت در نوسانم. لحظهای که چشمهام رو میبندم، تصاویری میبینم گذرا و لحظهای که چشمهام رو باز میکنم محو میشن و از یادم میرن؛ رویاهای کوتاهی که مثل مجسمهای گِلی به وجود میان و قبل از شکل گرفتن له میشن و از بین میرن.
لینک ناشناس جدید رو اضافه کردم به بیو/بایو/هر کسشری که بهش میگید. خجالتیها، اجتماعگریزها، استاکرها، سایکوپتها و قاتلهای سریالی خوشحال باشن.
نکبت
لینک ناشناس جدید رو اضافه کردم به بیو/بایو/هر کسشری که بهش میگید. خجالتیها، اجتماعگریزها، استاکرها، سایکوپتها و قاتلهای سریالی خوشحال باشن.
نود و اطلاعات شخصی نفرستید فقط. اعتمادی به این ناشناسها نیست دیگه. لاسی هم اگر هست بیاید پیوی.
دموکراسی امروز. لینک ناشناس بذارم یا نه؟
Anonymous Poll
28%
بذار بتونیم راحت درخواست سکس کنیم ازت.
18%
نذار. اعتمادی نیست. سکسی اگر باشه فقط توی پیوی.
54%
سکس.
تمام سعیم رو کردم که فضای مجازی رو کم کنم از زندگیم ولی بازم به خاطر خستگی و خوابآلودگی در طول روز توی دامش میافتم و doom scrolling تمام وجودم رو میبلعه. واقعاً انسان خیلی باید حواسش باشه که تبدیل نشه به یه انسان بیروح ماشینی که در اوقات آزادش هیچ کاری انجام نمیده جز تماشای ویدیوهای ۱۵ ثانیهای.
آدمی که مغزش دائماً وصله به محرکههای عصبی و هیچ فعالیتی جز ترکوندن و سوزوندن گیرندههای دوپامینش انجام نمیده، قطعاً در طولانی مدت نه تنها توانایی تمرکز کردن نداره بلکه مغزش توانایی تحلیل، خلاقیت، ایدهپردازی و ایجاد هرگونه سیمکشیهای پیچیده و عمیق فکری رو هم از دست میده. مغزش تبدیل میشه به یه حیوون دائماً گرسنه که هیچی نمیخواد جز دراز کشیدن و بلعیدن دوپامین. بله من یک بومر هستم و در جشنها با من خیلی خوش میگذره.
مشکلی که مطالعه تاریخ تمدن و فلاسفه قدیم (قبل از مدرنیته) دارن اینه که موقع تحلیل و بهره بردن ازشون خیلی باید حواست جمع باشه تا دچار زمانپریشی نشی. زمانپریشی مسئله جدیایه که خیلیها ازش بیخبرن و تو دامش میوفتن. حتی مطالعه پنجاه سال پیش هم ممکنه انسان رو دچار زمانپریشی کنه. یکی نیست بپرسه خب این همه کسشر نوشتی که چی حالا؟
نکبت
مشکلی که مطالعه تاریخ تمدن و فلاسفه قدیم (قبل از مدرنیته) دارن اینه که موقع تحلیل و بهره بردن ازشون خیلی باید حواست جمع باشه تا دچار زمانپریشی نشی. زمانپریشی مسئله جدیایه که خیلیها ازش بیخبرن و تو دامش میوفتن. حتی مطالعه پنجاه سال پیش هم ممکنه انسان رو…
قبل از مدرنیته هم منظورم قبل از رنسانسه. شاید باورتون نشه ولی هنوز سر اینکه مدرنیته چه بازه تاریخیای میشه بحثه.
اینکه اصلاً «مدرنیته» و «مدرن» چیه و چه تغییراتی در جهان صورت گرفت که به این نتیجه رسیدیم هم خودتون برید مطالعه کنید به من ربطی نداره.
سوالی که مطرحه اینه که «کدوم مدرنیته؟» ریدیم با این مدرن بودنمون. پایه و اساس مدرنیته روی خرد بنا شده مثلاً، پایه و اساس خرد هم روی تفکر نقادانه، حالا مسئله اینجاست که خود خرد دچار دگماتیسم شده و کسی حتی جرأت نداره خود خرد رو نقد کنه؛ در حالی که خرد خود به خود ناقد خودشه. هنوز براتون عجیبه چرا کسی من رو به دورهمیها و پارتیهاش دعوت نمیکنه؟
در مورد ریدن و سکس صحبت بکنم، افرادی لفت میدن. در مورد تاریخ و فلسفه صحبت کنم، افرادی لفت میدن. میبینید دوستان؟ فرقی نداره چه گهی بخورید، همیشه افرادی هستن که بگن «گه نخور بابا». در نتیجه سعی نکنید همه رو راضی نگه دارید، چون نمیشه اصلا. برعکس، سعی کنید همه رو به یه اندازه ناراحت و عصبی کنید، این شدنیه.