#لاطالائیل،
عشق آناست که «از» ، «در» و.. «با» معشوق ِ خویش متولد شوی. چونان که فرزند ِ پسری از مادر خویش یا دختری از پدر...
بنیان چنین پیوندی، انس ناب است؛ انس والد و مولود.
چنین عشقی در هر شرایطی ماندگار است. نه کهنهگی میگیرد و نه میمیرد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عشق آناست که «از» ، «در» و.. «با» معشوق ِ خویش متولد شوی. چونان که فرزند ِ پسری از مادر خویش یا دختری از پدر...
بنیان چنین پیوندی، انس ناب است؛ انس والد و مولود.
چنین عشقی در هر شرایطی ماندگار است. نه کهنهگی میگیرد و نه میمیرد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده
- جلوههای جنون
چه میدانستم
در سرزمینی متولد میشوم
که ابر،
باران که نه
اندوه میبارد
و هیچکس
به یاد ندارد
آخرین بار کی از ته دل خندیده...
چه میدانستم در این دیار
این دیار بیبهار
آخرین بار
که یک ملت در شادمانی خود ترانه سروده
یا در بیتابی دستهای خویش رقصیده
هزار و چهارصد و چند سال پیش از میلاد مسیح بوده...
چه میدانستم
مسقط الرأس من خاکیست خاکستری
و هیچکس جز داستان گلهی خویش
نمیخواند روایت دیگری
خاکی که شیخانش
به هر گذرگاه
به جای باغ تفریح و ترانه
قربانگاه
ساختهاند
و مرگ هزاران هزار معبد دارد...
تنها در این میانه
حیران دستهای توأم من،
این دستها که التیام و تسلی است
از کجای این خاک برآمد
تا سایه سار درختی هزارساله شود
و من
در شهوت خنک لمسشان
، شط خیالی دور دور،
غوطه ور کنم کشتی شکستهی این تن...
#محسن_یارمحمدی
۲۶شهریور ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- جلوههای جنون
چه میدانستم
در سرزمینی متولد میشوم
که ابر،
باران که نه
اندوه میبارد
و هیچکس
به یاد ندارد
آخرین بار کی از ته دل خندیده...
چه میدانستم در این دیار
این دیار بیبهار
آخرین بار
که یک ملت در شادمانی خود ترانه سروده
یا در بیتابی دستهای خویش رقصیده
هزار و چهارصد و چند سال پیش از میلاد مسیح بوده...
چه میدانستم
مسقط الرأس من خاکیست خاکستری
و هیچکس جز داستان گلهی خویش
نمیخواند روایت دیگری
خاکی که شیخانش
به هر گذرگاه
به جای باغ تفریح و ترانه
قربانگاه
ساختهاند
و مرگ هزاران هزار معبد دارد...
تنها در این میانه
حیران دستهای توأم من،
این دستها که التیام و تسلی است
از کجای این خاک برآمد
تا سایه سار درختی هزارساله شود
و من
در شهوت خنک لمسشان
، شط خیالی دور دور،
غوطه ور کنم کشتی شکستهی این تن...
#محسن_یارمحمدی
۲۶شهریور ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#کتابستان
سالها پیش ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی با هیجانات ناشی از دردهای گوناگون یک عرب ِ مسلمان بر غرب امپریالیسم و شرق شناسی اش تاخته بود
او همچون همه محصول زمانهی خود بود باید چهل و پنجسال پیش خاورمیانه را درنظر گرفت تا راز چاق و لاغر کتاب او را دریافت چند دهه بعد «کتاب دانش» خطرناک به نوعی پاسخیست به آن کتاب و مبرا کردن اغلب شرقشناسان از نوکری غرب ِ خودبرتر پندار
خواندن این کتاب از ضروریات است. چرا که هنوز عدهای شرق شناسان را دروغگویانی بیخبر از شرق میدانند و عدهای خدمتگزارانی که جان خود را بهخطر انداخته اند چه در غرب چه در شرق..
آنچه هست اینکه تاریخ و بهویژه فلسفهی شرق شناسی همچنان برای ما مبهم است و لازم است به بنیانهای فلسفیای بپردازیم که چند سده غرب را در جایگاه #سوژه و شرق را در مقام #ابژه قرار داده است.چیزی که چشم اسفندیار دانشی برساخته به نام شرقشناسی است و نه #شرق_پژوهی..
از انتخاب و ترجمهی خوب دکتر محمد دهقانی حتمن بهرهها خواهید برد اگر دید انتقادیتان را همراه داشته باشید..
#محسن_یارمحمدی
#دانش_آموختهی_دکتری_ادبیات_فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سالها پیش ادوارد سعید در کتاب شرقشناسی با هیجانات ناشی از دردهای گوناگون یک عرب ِ مسلمان بر غرب امپریالیسم و شرق شناسی اش تاخته بود
او همچون همه محصول زمانهی خود بود باید چهل و پنجسال پیش خاورمیانه را درنظر گرفت تا راز چاق و لاغر کتاب او را دریافت چند دهه بعد «کتاب دانش» خطرناک به نوعی پاسخیست به آن کتاب و مبرا کردن اغلب شرقشناسان از نوکری غرب ِ خودبرتر پندار
خواندن این کتاب از ضروریات است. چرا که هنوز عدهای شرق شناسان را دروغگویانی بیخبر از شرق میدانند و عدهای خدمتگزارانی که جان خود را بهخطر انداخته اند چه در غرب چه در شرق..
آنچه هست اینکه تاریخ و بهویژه فلسفهی شرق شناسی همچنان برای ما مبهم است و لازم است به بنیانهای فلسفیای بپردازیم که چند سده غرب را در جایگاه #سوژه و شرق را در مقام #ابژه قرار داده است.چیزی که چشم اسفندیار دانشی برساخته به نام شرقشناسی است و نه #شرق_پژوهی..
از انتخاب و ترجمهی خوب دکتر محمد دهقانی حتمن بهرهها خواهید برد اگر دید انتقادیتان را همراه داشته باشید..
#محسن_یارمحمدی
#دانش_آموختهی_دکتری_ادبیات_فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حیرتکده
اتفاق خون بار وکثیفی که اسراییل در لبنان رقم زد جدای از پلشتی یک حاکمیت نژادپرست ویرانگر چیزی را در ذهن زنده میکند.
وقتی یک مجموعه میتواند دریک سیستم ارتباطی هفتاد ساله نفوذی چنین کند و حمامی چنین خونین راه بیندازد چرا کارتلها و تراستهای نوین نتوانند با گوشیهای همراه بدتر ازاین را اجرا کنند؟
تلفن همراه به تمام معنا یک #قاتل_همراه است
جدای از آسیبهای بینهایتی که این دروازهی دوزخ برای انسان دارد و میتوان دربارهاش کتابها نوشت نکتهی امروز این است با توجه به شناخته بودن همهی انسانهای استفاده کننده از موبایل چرا نباید احتمال انواع و اقسام ترورهای روانی، بیولوژیک، جسمی و دستکاریهای برآمده از انواع فرکانسها و.. را نادیده گرفت؟
به نظر میرسد انسان به گونهای فوری باید به این پدیدهی غریب رسیدهگی مجدد کند.
راستی آیا شما از نشستهای انتقادی گوناکون علمی در حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی و.. دربارهی زیانهای جهان ارتباطات و خود موبایل دارید؟یعنی تا به حال گروه قدرتمندی به این فکر نیفتاده که در کنار منافع این سیستم جهانی مضرات گوناگون و ویرانگرش را بررسی کند؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اتفاق خون بار وکثیفی که اسراییل در لبنان رقم زد جدای از پلشتی یک حاکمیت نژادپرست ویرانگر چیزی را در ذهن زنده میکند.
وقتی یک مجموعه میتواند دریک سیستم ارتباطی هفتاد ساله نفوذی چنین کند و حمامی چنین خونین راه بیندازد چرا کارتلها و تراستهای نوین نتوانند با گوشیهای همراه بدتر ازاین را اجرا کنند؟
تلفن همراه به تمام معنا یک #قاتل_همراه است
جدای از آسیبهای بینهایتی که این دروازهی دوزخ برای انسان دارد و میتوان دربارهاش کتابها نوشت نکتهی امروز این است با توجه به شناخته بودن همهی انسانهای استفاده کننده از موبایل چرا نباید احتمال انواع و اقسام ترورهای روانی، بیولوژیک، جسمی و دستکاریهای برآمده از انواع فرکانسها و.. را نادیده گرفت؟
به نظر میرسد انسان به گونهای فوری باید به این پدیدهی غریب رسیدهگی مجدد کند.
راستی آیا شما از نشستهای انتقادی گوناکون علمی در حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی و.. دربارهی زیانهای جهان ارتباطات و خود موبایل دارید؟یعنی تا به حال گروه قدرتمندی به این فکر نیفتاده که در کنار منافع این سیستم جهانی مضرات گوناگون و ویرانگرش را بررسی کند؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خطرستان
بخشی از سخنان محسن مخملباف و هشدار جدی دربارهی پدیدهی نوظهور و ویرانگری موسوم به «دیجی-کودک» ( بئیبی دیجیتال )...
سپاس از استاد ارجمندم #دکترسرگلزایی روانپزشک و فعال فرهنگی/اجتماعی که این ویدئو را با من به اشتراک گذاشت..
@niyazestanbaranu
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بخشی از سخنان محسن مخملباف و هشدار جدی دربارهی پدیدهی نوظهور و ویرانگری موسوم به «دیجی-کودک» ( بئیبی دیجیتال )...
سپاس از استاد ارجمندم #دکترسرگلزایی روانپزشک و فعال فرهنگی/اجتماعی که این ویدئو را با من به اشتراک گذاشت..
@niyazestanbaranu
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل
در دیاری که اراذل پیشافتادهگانند و فرومایهگان صدرنشین، در سرزمینی که تاریکزیستان هر بارقهای از فضل و هنر را به تیغ سانسور ، حذف میکنند صرف زنده ماندن و نفس کشیدن اهل هنر بزرگترین و موثرترین کار است در چنین دیاری از دانشمندان و هنرمندان توقع خلق آثاری مدام بالنده نداشتهباش...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در دیاری که اراذل پیشافتادهگانند و فرومایهگان صدرنشین، در سرزمینی که تاریکزیستان هر بارقهای از فضل و هنر را به تیغ سانسور ، حذف میکنند صرف زنده ماندن و نفس کشیدن اهل هنر بزرگترین و موثرترین کار است در چنین دیاری از دانشمندان و هنرمندان توقع خلق آثاری مدام بالنده نداشتهباش...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
نیازستان
میکیس تیودوراکیس آهنگ ساز بزرگ یونانی بیش از هزار قطعه موسیقی ساخته است موسیقی فیلمهای زوربای یونانی، زد و پاولا(حکومت نظامی) از آن جمله است.قطعه ی پاولا از به یاد ماندنی ترین قطعات موسیقی جهان است...
@niyazestanbarani
میکیس تیودوراکیس آهنگ ساز بزرگ یونانی بیش از هزار قطعه موسیقی ساخته است موسیقی فیلمهای زوربای یونانی، زد و پاولا(حکومت نظامی) از آن جمله است.قطعه ی پاولا از به یاد ماندنی ترین قطعات موسیقی جهان است...
@niyazestanbarani
Telegram
Alta Gracia
Oscar Harris
#عاشقانه
به گمانم اغلب کشورهایی که دارای تاریخ و فرهنگ و هنری اصیل یا دراز دامن هستند در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی ( برابر ۴۰ و ۵۰ خورشیدی) ظهور آثار هنری گرانقدری را تجربه میکنند که بعدن تکرار این سطح و عمق از اصالت و خلاقیت امکان پذیر نشده است.
«اسکار هریس ٫» سورینامی اوایل دههی ۶۰ میلادی به «آمستردام» میرود تا معمار شود اما دست سرنوشت او را بادموسیقی پیوند میدهد تا یکی از زیباترین عاشقانهها به زبان انگلیسی خلق شود.
«آلتا گرسیا» محصول همان دههی شصت رویایی است ...
@niyazedtanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به گمانم اغلب کشورهایی که دارای تاریخ و فرهنگ و هنری اصیل یا دراز دامن هستند در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی ( برابر ۴۰ و ۵۰ خورشیدی) ظهور آثار هنری گرانقدری را تجربه میکنند که بعدن تکرار این سطح و عمق از اصالت و خلاقیت امکان پذیر نشده است.
«اسکار هریس ٫» سورینامی اوایل دههی ۶۰ میلادی به «آمستردام» میرود تا معمار شود اما دست سرنوشت او را بادموسیقی پیوند میدهد تا یکی از زیباترین عاشقانهها به زبان انگلیسی خلق شود.
«آلتا گرسیا» محصول همان دههی شصت رویایی است ...
@niyazedtanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادستان
- از عارفان ایران
...و گفت: اگر از ترکستان تا بهدر شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن ِ مناست و همچنین از تُرک تا شام اگر کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلیست آن دل از آن مناست...
#تذکرة_الاولیا ذکر ابوالحسن خرقانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- از عارفان ایران
...و گفت: اگر از ترکستان تا بهدر شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن ِ مناست و همچنین از تُرک تا شام اگر کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلیست آن دل از آن مناست...
#تذکرة_الاولیا ذکر ابوالحسن خرقانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#دریغستان
کسانی که اهل مطالعه اند خوب میدانند که برخی کتابها از هرنظر در ذهن خوانندهشان عظمت مییابد و چنان تاثیری میگذارد که گاه همهی دیدگاه و جهان آدمی را دگرگون میکند.
میان صدها و حتا هزاران کتابی که خواندهای چندتایی است که هرازگاه میگویی: کاش کاش همه این کتاب را خوانده بودند که اگر خوانده بودند بنیانهای فرد و جامعه کاملن متفاوت میشد با آنچه که هست.
مثلن برای من در تمام آثار داستایوفسکی #جنایت_ومکافات چنین است در کارهای سیلونه #مکتب_دیکتاتورها در کارهای سارتر #دیوار در آثار محمد بهشتی #ایران_کجاست_ایرانی_کیست؟ در آثار سهراب #مسافر و... حال مدتهاست وقتی یاد تاریخ معاصر ایران میافتم باز دریغادریغ بر زبانم جاری میشود که « اگر این کتاب را نه همه که نیمی از کتابخوان های ایرانی میخواندند وضع مان واقعن این دوزخ بیانتها نبود»
این کار یگانه را حتمن بخوانید و اصرار کنید که بخوانند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کسانی که اهل مطالعه اند خوب میدانند که برخی کتابها از هرنظر در ذهن خوانندهشان عظمت مییابد و چنان تاثیری میگذارد که گاه همهی دیدگاه و جهان آدمی را دگرگون میکند.
میان صدها و حتا هزاران کتابی که خواندهای چندتایی است که هرازگاه میگویی: کاش کاش همه این کتاب را خوانده بودند که اگر خوانده بودند بنیانهای فرد و جامعه کاملن متفاوت میشد با آنچه که هست.
مثلن برای من در تمام آثار داستایوفسکی #جنایت_ومکافات چنین است در کارهای سیلونه #مکتب_دیکتاتورها در کارهای سارتر #دیوار در آثار محمد بهشتی #ایران_کجاست_ایرانی_کیست؟ در آثار سهراب #مسافر و... حال مدتهاست وقتی یاد تاریخ معاصر ایران میافتم باز دریغادریغ بر زبانم جاری میشود که « اگر این کتاب را نه همه که نیمی از کتابخوان های ایرانی میخواندند وضع مان واقعن این دوزخ بیانتها نبود»
این کار یگانه را حتمن بخوانید و اصرار کنید که بخوانند..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عشقستان
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو «سایه» که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یارب چه قدر فاصله ی دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو «سایه» که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Rain of love - Naser Cheshm Azar
Naser Cheshm Azar - DornaMusic.Com
#موسیقی_ما
#ناصر_چشم_آذر(دی ۱۳۲۹اردبیل)
ازکودکی قریحه ی موسیقیایی داشت،آکاردئون مینواخت وبعدها ازسرآمدان موسیقی ماشد
پیانو سازتخصصی اوست..
برای بسیاری از آواز خوانان پرآوازه آهنگهای جاودان ساخته و تنظیم کرده است.
او موسیقی فیلم نیز ساخته؛تاراج، هامون و..
چهاردهم اردیبهشت سالروز وفات این هنرمند بسیار تاثیر گذار در سینما و موسیقی ایران است. یادش گرامی روانش شاد باد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناصر_چشم_آذر(دی ۱۳۲۹اردبیل)
ازکودکی قریحه ی موسیقیایی داشت،آکاردئون مینواخت وبعدها ازسرآمدان موسیقی ماشد
پیانو سازتخصصی اوست..
برای بسیاری از آواز خوانان پرآوازه آهنگهای جاودان ساخته و تنظیم کرده است.
او موسیقی فیلم نیز ساخته؛تاراج، هامون و..
چهاردهم اردیبهشت سالروز وفات این هنرمند بسیار تاثیر گذار در سینما و موسیقی ایران است. یادش گرامی روانش شاد باد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گزارش_یک_شکست...
- این داستان واقعی است...
در گیر و دار کرونا (چهار پنج سال پیش) در یکی ازشهرهای کوچک شمال ایران ، پدری به این نتیجه میرسد که میتواند با ایجاد کسب و کار برای پسر بیست و پنج سالهاش او را سربه راه کند. پسری که مثل بسیاری از نوجوانان و جوانان شمال #لاتمنش بار آمده(؟!) و به جای اینکه اهل زندهگی باشد اهل مرگ است.
چرا؟!
او قبلن در یک درگیری با قمه دوسه نفری را مجروح کرده و دوسالی حبس کشیده و پدر شفاعت دوستان پسر را کرده اما پسر را در زندان نگه داشته تا به گمان خودش ادب شود...
پسر ِ آزاد شده تا مدتی مورد غضب پدر بوده و بعد با پادرمیانی بزرگان قوم، پدر پسر را میبخشد و مغازهای بزرگ برای میوه فروشی پسر راه میاندازد و پسر مشغول کار میشود. و اتفاقن کم کم دارد سربه راه میشود.
شبی پسری نوجوان و بیست ساله به مغازه وارد میشود او مثل بسیاری از نوجوانان و جوانان این مملکت است (فیلمها موجود است) درخواست هندوانه میکند. ه.ق میگوید: نداریم
پسر میگوید: هندوانه نداری ببند میوه فروشی را .. ه.ق میگوید : .... خوریش به تو نیامده پسر میگوید: ... نخور فلان فلان شده ... ه.ق ضمن نثار فحش مادر از پشت میز، قمه بیرون میآورد و به سمت نوجوان حمله میکند. پسر بیست ساله سریع میپرد درماشین و دور میشود.
دوربین سیزده دقیقه بعد را نشان میدهد که پسر گریخته با یک رزمی کار گنده و پسری که فرزند یک مددکار زندان است وارد میشود. ه.ق هنوز خود را برای رویارویی آماده نکرده که جوان قدرت مند با یک ضربه سه دندان پسر ه.ق را خرد میکند دو ضربه بعد به گیجگاه ه.ق میخورد. ه.ق تلو تلو میخورد که پسر مددکار از پشت دستهای او را میگیرد. پسر بیست ساله درست مثل فیلمهای هالیوودی مافیایی جلوی ه.ق میایستد و هفت بار چاقو را به شکم و سینهی ه.ق فرو میکند بعد هم عین همان فیلمها صحنه را ترک میکنند. چاقوها بهویژه آنکه اصابت کرده به ریه پسر جوان را راهی دیار مرگ میکند.
پلیس قاتل و همدستانش را میگیرد. پدر ولی دم است از دو نفر همدست شکایتی ندارد. پسر مددکار زندان زود آزاد میشود و مشارک در قتل حتا دیه و .. نمیدهد اما قاتل نوجوان محکوم به اعدام میشود.
خانوادهی قاتل دست به تهدید و تطمیع خانوادهی مقتول میزنند از اینکه چند میلیارد بگیرید و ببخشید تا اینکه اگر عفونکنید پسران دیگر خانواده را وحتا نوهها را میکشیم.
داستان تحقیر صاحبان دم به لجاجت این طرف می انجامد و وساطت بسیاری از چهرههای سرشناس کشوری و منطقهای نتیجه نمیدهد.
اوایل مهر امسال پسری که حالا همسال مقتول شده به چوبههای اعدام سپرده میشود.
خانوادهی مقتول محل زندهگی را ترک میکنند چون تهدید شدهاند که کشته خواهند شد. داماد فرد معدوم، همراه دهها نفر از تعصب کشان خود وارد محلهی زندهگی مقتول میشوند در و شیشه و..خرد میکنند و کوچک و بزرگ محل را به انواع فحش میبندند.
جوانان محل، دیگران و از جمله برادر مقتول را خبر میدهند که اگر اینها باز به محل بیایند خونشان را میریزیم و.. برادر دعوت به خویشتن داری میکند و میگوید در محل دعوا راه نیندازید.
بچههای طرفدار مقتول به طرفدران معدوم اطلاع میدهند ساعت فلان در فلان میدان شهر منتظریم بیایید تسویه حساب. بعد هم چهل پنجاه نفری، زودتر از موعد میروند در محل مستقر میشوند.
کلاه «دارو دستهی نیویورکیها» اینجا پشمی ندارد.
طرفداران مقتول نقاط حساس میدان و خیابان را قبضه میکنند. طرفداران معدوم سوار بر چند اتوموبیل به خیابان میرسند و جنگ شروع میشود.در خود همان ماشین ها بسیاری را با قمه و چاقو میزنند داماد شخص معدوم میتواند در را باز کند و قمه بکشد و به سمت فرمانده طرف مقابل حمله کند او اما با تفنگ پر ساچمه را درست در سینهی دامادی میچکاند که صاحب کودکی خرد است و...
حالا دهها نفر مجروح در بیمارستان بستریاند.داماد ساچمه خورده رو به مرگ است و... دوباره داستان ادامه خواهد داشت.
این تصویر یک جامعهی شکست خورده که نه تباه شده است که سیستم بالادستش از پدر و مادر و آ.پ و ثداثیما و ... نتوانسته به کودکان و نوجوانانش یاد بدهد انسان برای زندهگی آمده نه مرگ. انسان باید اهل مهر و مدارا باشد نه خشم و کین. جامعهای که نتوانسته به بسیاری از نسل بعدش بیاموزد ناسزا، فحش، تهمت، ستیز ، قتل قتل قتل بسیار بسیار قبیح است و هیچ ربطی به جهان انسان متعالی ندارد. جامعه ای که طعم عفو و بخشش را نچشیده و دم به دم زهر تحقیر و توهین و... چشیده..
جامعهای که از قضا نهتنها ستایشگر زندهگی نبوده که مروج مرگ بوده و خشم و حذف و مرگ را تقدیس هم کرده است.
این نشان از شکست را به یاد داشته باشید تا بعد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- این داستان واقعی است...
در گیر و دار کرونا (چهار پنج سال پیش) در یکی ازشهرهای کوچک شمال ایران ، پدری به این نتیجه میرسد که میتواند با ایجاد کسب و کار برای پسر بیست و پنج سالهاش او را سربه راه کند. پسری که مثل بسیاری از نوجوانان و جوانان شمال #لاتمنش بار آمده(؟!) و به جای اینکه اهل زندهگی باشد اهل مرگ است.
چرا؟!
او قبلن در یک درگیری با قمه دوسه نفری را مجروح کرده و دوسالی حبس کشیده و پدر شفاعت دوستان پسر را کرده اما پسر را در زندان نگه داشته تا به گمان خودش ادب شود...
پسر ِ آزاد شده تا مدتی مورد غضب پدر بوده و بعد با پادرمیانی بزرگان قوم، پدر پسر را میبخشد و مغازهای بزرگ برای میوه فروشی پسر راه میاندازد و پسر مشغول کار میشود. و اتفاقن کم کم دارد سربه راه میشود.
شبی پسری نوجوان و بیست ساله به مغازه وارد میشود او مثل بسیاری از نوجوانان و جوانان این مملکت است (فیلمها موجود است) درخواست هندوانه میکند. ه.ق میگوید: نداریم
پسر میگوید: هندوانه نداری ببند میوه فروشی را .. ه.ق میگوید : .... خوریش به تو نیامده پسر میگوید: ... نخور فلان فلان شده ... ه.ق ضمن نثار فحش مادر از پشت میز، قمه بیرون میآورد و به سمت نوجوان حمله میکند. پسر بیست ساله سریع میپرد درماشین و دور میشود.
دوربین سیزده دقیقه بعد را نشان میدهد که پسر گریخته با یک رزمی کار گنده و پسری که فرزند یک مددکار زندان است وارد میشود. ه.ق هنوز خود را برای رویارویی آماده نکرده که جوان قدرت مند با یک ضربه سه دندان پسر ه.ق را خرد میکند دو ضربه بعد به گیجگاه ه.ق میخورد. ه.ق تلو تلو میخورد که پسر مددکار از پشت دستهای او را میگیرد. پسر بیست ساله درست مثل فیلمهای هالیوودی مافیایی جلوی ه.ق میایستد و هفت بار چاقو را به شکم و سینهی ه.ق فرو میکند بعد هم عین همان فیلمها صحنه را ترک میکنند. چاقوها بهویژه آنکه اصابت کرده به ریه پسر جوان را راهی دیار مرگ میکند.
پلیس قاتل و همدستانش را میگیرد. پدر ولی دم است از دو نفر همدست شکایتی ندارد. پسر مددکار زندان زود آزاد میشود و مشارک در قتل حتا دیه و .. نمیدهد اما قاتل نوجوان محکوم به اعدام میشود.
خانوادهی قاتل دست به تهدید و تطمیع خانوادهی مقتول میزنند از اینکه چند میلیارد بگیرید و ببخشید تا اینکه اگر عفونکنید پسران دیگر خانواده را وحتا نوهها را میکشیم.
داستان تحقیر صاحبان دم به لجاجت این طرف می انجامد و وساطت بسیاری از چهرههای سرشناس کشوری و منطقهای نتیجه نمیدهد.
اوایل مهر امسال پسری که حالا همسال مقتول شده به چوبههای اعدام سپرده میشود.
خانوادهی مقتول محل زندهگی را ترک میکنند چون تهدید شدهاند که کشته خواهند شد. داماد فرد معدوم، همراه دهها نفر از تعصب کشان خود وارد محلهی زندهگی مقتول میشوند در و شیشه و..خرد میکنند و کوچک و بزرگ محل را به انواع فحش میبندند.
جوانان محل، دیگران و از جمله برادر مقتول را خبر میدهند که اگر اینها باز به محل بیایند خونشان را میریزیم و.. برادر دعوت به خویشتن داری میکند و میگوید در محل دعوا راه نیندازید.
بچههای طرفدار مقتول به طرفدران معدوم اطلاع میدهند ساعت فلان در فلان میدان شهر منتظریم بیایید تسویه حساب. بعد هم چهل پنجاه نفری، زودتر از موعد میروند در محل مستقر میشوند.
کلاه «دارو دستهی نیویورکیها» اینجا پشمی ندارد.
طرفداران مقتول نقاط حساس میدان و خیابان را قبضه میکنند. طرفداران معدوم سوار بر چند اتوموبیل به خیابان میرسند و جنگ شروع میشود.در خود همان ماشین ها بسیاری را با قمه و چاقو میزنند داماد شخص معدوم میتواند در را باز کند و قمه بکشد و به سمت فرمانده طرف مقابل حمله کند او اما با تفنگ پر ساچمه را درست در سینهی دامادی میچکاند که صاحب کودکی خرد است و...
حالا دهها نفر مجروح در بیمارستان بستریاند.داماد ساچمه خورده رو به مرگ است و... دوباره داستان ادامه خواهد داشت.
این تصویر یک جامعهی شکست خورده که نه تباه شده است که سیستم بالادستش از پدر و مادر و آ.پ و ثداثیما و ... نتوانسته به کودکان و نوجوانانش یاد بدهد انسان برای زندهگی آمده نه مرگ. انسان باید اهل مهر و مدارا باشد نه خشم و کین. جامعهای که نتوانسته به بسیاری از نسل بعدش بیاموزد ناسزا، فحش، تهمت، ستیز ، قتل قتل قتل بسیار بسیار قبیح است و هیچ ربطی به جهان انسان متعالی ندارد. جامعه ای که طعم عفو و بخشش را نچشیده و دم به دم زهر تحقیر و توهین و... چشیده..
جامعهای که از قضا نهتنها ستایشگر زندهگی نبوده که مروج مرگ بوده و خشم و حذف و مرگ را تقدیس هم کرده است.
این نشان از شکست را به یاد داشته باشید تا بعد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#کتابستان
گمان میکنم یکی از خلأهای تباهیآور در زندهگی ما ایرانیان بهویژه پرآوازهگان هنر و صنعت و ورزش و تولید و... سیاست و قدرت ننوشتن خاطرات و عدم بیان کارنامهی کاری و زندهگی خویش است.
فرض کنید باراستی و پرهیزگاری و البته کمترین حد سانسور کسانی مانند علی دایی،گوگوش، دهخدا، تاثیرگذاران کوچک و بزرگ سیاست ، رزمندگان جبهات جنگ و..با قلمی صادقانه هرآنچه را برایشان رفته، مینگاشتند.
ابعاد پنهان بسیاری از وقایع بر ما آشکار میشد و از تکرار بسیاری از اعمال تباهی آور پرهیزمیکردیم
برای اثبات این مدعا دعوتمیکنم «کارنامهی چهل ساله» را بخوانید تابخشی کوچک از تاریخ سینمای ما را بدانید و در کنار خیلی آموزهها از بخشی وقایع پس پرده مطلع شوید.
از ابتدا تا انتهای این کتاب چیزی که در ذهنم بسیار عمده شد این بود که چقدر چقدر کار کردن و تولید را عدهای دلال بیهنر بیمایه سخت کردهاند.
همهمان حتمن تجربهای در این حیطه داریم اما دانستن ابعاد چنبرهای که جهل و بیپروایی بر این دیار زده میتواند راهنما شود در ضمن تمام آنانی را که در این دیولاخ لامروت کاری کردهاند بیشتر ستایش خواهیم کرد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گمان میکنم یکی از خلأهای تباهیآور در زندهگی ما ایرانیان بهویژه پرآوازهگان هنر و صنعت و ورزش و تولید و... سیاست و قدرت ننوشتن خاطرات و عدم بیان کارنامهی کاری و زندهگی خویش است.
فرض کنید باراستی و پرهیزگاری و البته کمترین حد سانسور کسانی مانند علی دایی،گوگوش، دهخدا، تاثیرگذاران کوچک و بزرگ سیاست ، رزمندگان جبهات جنگ و..با قلمی صادقانه هرآنچه را برایشان رفته، مینگاشتند.
ابعاد پنهان بسیاری از وقایع بر ما آشکار میشد و از تکرار بسیاری از اعمال تباهی آور پرهیزمیکردیم
برای اثبات این مدعا دعوتمیکنم «کارنامهی چهل ساله» را بخوانید تابخشی کوچک از تاریخ سینمای ما را بدانید و در کنار خیلی آموزهها از بخشی وقایع پس پرده مطلع شوید.
از ابتدا تا انتهای این کتاب چیزی که در ذهنم بسیار عمده شد این بود که چقدر چقدر کار کردن و تولید را عدهای دلال بیهنر بیمایه سخت کردهاند.
همهمان حتمن تجربهای در این حیطه داریم اما دانستن ابعاد چنبرهای که جهل و بیپروایی بر این دیار زده میتواند راهنما شود در ضمن تمام آنانی را که در این دیولاخ لامروت کاری کردهاند بیشتر ستایش خواهیم کرد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#فاروق_جویَدة (مصر)
لا تحزني..
إن الزمان الراكع المهزوم لن يبقى..
و لن تبقى،
خفافيش الحفر...
فغداً تصيح الأرض..
فالطوفان آت
و البراكين التي سجنت أراها تنفجر..
والصبح هذا الزائر المنفي من وطني يُطل الآن..
يجري..
ينتشر..
وغداً أحبك،
مثلما يوم حلمت..
بدون خوف أو سجون أو مطر.
-------------------- ترجمه: محسن یارمحمدی
غمگین مباش ای زن
این روزگاران ِ خمیده قامت ِ رنجور
باقی نخواهد ماند.
باقی نخواهد ماند
شبپرههای غارهای تیره و تاریک
فردا زمین فریاد خواهدزد
طوفان به راه افتاده، در راه است
آتشفشانهایی که دربندند
-میبینم-
فردا،
در انفجاری سرخ میخندند
و صبح این مهمان ِ رانده از وطن
سرمیکشد حالا
و راه میافتد
و پخش خواهدشد
فردا،
تو را
من دوست خواهم داشت
مانند آن روزی که عشقت آرزویی سبز را میکاشت
بی ترس،
یا زندان
یا تندی باران...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاروق_جویَدة (مصر)
لا تحزني..
إن الزمان الراكع المهزوم لن يبقى..
و لن تبقى،
خفافيش الحفر...
فغداً تصيح الأرض..
فالطوفان آت
و البراكين التي سجنت أراها تنفجر..
والصبح هذا الزائر المنفي من وطني يُطل الآن..
يجري..
ينتشر..
وغداً أحبك،
مثلما يوم حلمت..
بدون خوف أو سجون أو مطر.
-------------------- ترجمه: محسن یارمحمدی
غمگین مباش ای زن
این روزگاران ِ خمیده قامت ِ رنجور
باقی نخواهد ماند.
باقی نخواهد ماند
شبپرههای غارهای تیره و تاریک
فردا زمین فریاد خواهدزد
طوفان به راه افتاده، در راه است
آتشفشانهایی که دربندند
-میبینم-
فردا،
در انفجاری سرخ میخندند
و صبح این مهمان ِ رانده از وطن
سرمیکشد حالا
و راه میافتد
و پخش خواهدشد
فردا،
تو را
من دوست خواهم داشت
مانند آن روزی که عشقت آرزویی سبز را میکاشت
بی ترس،
یا زندان
یا تندی باران...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،
آنگاه که از شکست یا مرگ هرکس حتا دشمن خویش، شاد نشدی بیشک به قلههای شکوهناک ِ بلوغ رسیدهای.
اگر همچنان جویندهای #مهرآگاه بمانی و البته خود را حق و صاحبحق ندانی، در خواری یا مرگ دشمن نیز بیش و پیش از خوشحالی، #متأسف خواهیشد.
ضمن اینکه اینبار او شکست خورده یا مرده، فردا چه؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آنگاه که از شکست یا مرگ هرکس حتا دشمن خویش، شاد نشدی بیشک به قلههای شکوهناک ِ بلوغ رسیدهای.
اگر همچنان جویندهای #مهرآگاه بمانی و البته خود را حق و صاحبحق ندانی، در خواری یا مرگ دشمن نیز بیش و پیش از خوشحالی، #متأسف خواهیشد.
ضمن اینکه اینبار او شکست خورده یا مرده، فردا چه؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مرگستان
بیشک علت اصلی اکثر مشکلات اجتماع ایرانی عقبماندهگی ذهنی کسانیست که سالهاست مساند قدرت و ثروت و تصمیم گیری این سرزمین را غصب کردهاند
بسیاریشان هنوز پا به #شهرفلسفیدن نگذاشته، بسیاریشان ساکن غارها،جنگلها یا نهایتن روستایی قدیمیاند و تک و توکیشان اگر از شهر میگویند یک روستای بزرگ با نهایتن چندهزار انسان است که قوم و خویشاند یا هم قبیلهاند و.. نه #شهروند
محصول مسندنشینی چنین انسانهایی چیزی نیست جز پدید آمدن یک دوزخ سیریناپذیر برای بلعیدن انسان
درحالیکه انسان امروز درجهانی از بن متفاوت با جهان گذشته زندهگی میکند سوالها و مسایل ایشان و لاجرم راهحلهاشان پوسیده و کهن است و به قول مولانا ذیل عبارت #ناموسهای_پوسیده قرارمیگیرد
ناموسهایی که روزگاری اعتباری داشتهاند و زمان (دست خدا) آنها را کنار زده اما ایشان همچنان آویزان ریسمان پوسیدهی چنان جهانیاند
روابط اجتماعی وشخصی،حریم شخصی وجمعی، تنوعو تعدد بسیار جهان انسانی، آزادی فردی و جمعی و.. دهها موضوع بنیادین دیگر در ذهنی عقبمانده جا نمیگیرد و اگر این ذهن بشود تصمیمگیر یک جامعه این میشود که در ایران میبینیم
@niyazestanbarani
بیشک علت اصلی اکثر مشکلات اجتماع ایرانی عقبماندهگی ذهنی کسانیست که سالهاست مساند قدرت و ثروت و تصمیم گیری این سرزمین را غصب کردهاند
بسیاریشان هنوز پا به #شهرفلسفیدن نگذاشته، بسیاریشان ساکن غارها،جنگلها یا نهایتن روستایی قدیمیاند و تک و توکیشان اگر از شهر میگویند یک روستای بزرگ با نهایتن چندهزار انسان است که قوم و خویشاند یا هم قبیلهاند و.. نه #شهروند
محصول مسندنشینی چنین انسانهایی چیزی نیست جز پدید آمدن یک دوزخ سیریناپذیر برای بلعیدن انسان
درحالیکه انسان امروز درجهانی از بن متفاوت با جهان گذشته زندهگی میکند سوالها و مسایل ایشان و لاجرم راهحلهاشان پوسیده و کهن است و به قول مولانا ذیل عبارت #ناموسهای_پوسیده قرارمیگیرد
ناموسهایی که روزگاری اعتباری داشتهاند و زمان (دست خدا) آنها را کنار زده اما ایشان همچنان آویزان ریسمان پوسیدهی چنان جهانیاند
روابط اجتماعی وشخصی،حریم شخصی وجمعی، تنوعو تعدد بسیار جهان انسانی، آزادی فردی و جمعی و.. دهها موضوع بنیادین دیگر در ذهنی عقبمانده جا نمیگیرد و اگر این ذهن بشود تصمیمگیر یک جامعه این میشود که در ایران میبینیم
@niyazestanbarani
#یادداشتهای_پریشانی
ـ میان مسجد و میخانه یا؛
اندر حکایت همیشهگی «یا این وری یا اونوری...
برخی خوانندهگان این مطلب قطعن حال و هوای عمومی اجتماع ایرانی را در دههی شصت و هفتاد به یاد ندارند.
من در دههی شصت تحصیلات عمومی را پیمیگرفتم و در دههی بعد ساکن دانشگاه شدم. گو اینکه در این میان و از همان ابتدای باسواد شدن، خواندن و دیدن، شده بود میل بی پایان من...
چرا این را گفتم؟ مقدمهای است برای بیان #موقعی که من و امثال من دارند. و البته از سوی بسیارانی این موقع و #موقف مورد رد و طعن و نقد و... است.
در آن سالها جو ِ عمومی مردم به دهها دلیل همسو با گفتمان غالب حاکمانی بود که در پی رساندن انسان به مقامات خدایی بودند...
اگر در کلاس درسی (دبیرستان یا دانشگاه) بحثی میشد سر فلان عملکرد رهبر یا فلان سخن مقام عالی یا رفتار فلان صاحب منصب، مثلن شصت درصدی بیشک اهل تایید بودند. بیستسی درصدی هم که طبق معمول همیشه ساکت میماند. مثلن ده درصدی مخالف که البته صدایشان چندان درنمیآمد و عدهای که ما بودیم.
ما چه میکردیم؟ به آن اکثریت تابع میگفتیم: آقا ، خانم، برادر، خواهر این اقلیت مخالف از خودماست نه منافق است نه دشمن فقط جایی ایستاده و چیزهایی میبیند که شما نمیبینید..
به آن ده درصد مخالف هم میگفتیم عزیزان این خیل موافق آقایان، حکایتشان این است اکثریت شان نه مزدورند نه جیره خوار و نه جاهل و نادان، عقبهی فکری و احساسی شان این است و تا شما اینها را درک نکنید نمیتوانید گفتوگویی مفید با ایشان داشته باشید.
اکثریت همراه البته نمیتوانست ما را متهم به کفر و نفاق و... کند چون اعمال و رفتارمان خالی از شائبهی بیدینی بود. اقلیت مخالف هم مارا خوش خیالانی میدانستند که علیرغم دانایی و مطالعهی فراوان اصل موضع را نفهمیده.
ما نهایتن مزاحمانی بودیم که مانع فروپاشی اردوی اکثریت ِ همراه میشدیم و...
حالا دوسه دهه از آن ایام میگذرد شکل چینش نیروهای همراه و ناهمراه حاکمیت ، کاملن دگرگون شده. اصلن نیازی به قسم جلاله هم نیست؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب..
بیشک شصتدرصدی هیچ همدلی و همراهی و تبعیتی از گفتمان غالب حاکمیت ندارند بیست درصدی هم طبق معمول ساکتند.
شاید حدود ده درصد به دلایل مختلف ( نه آن مختلف ِ دههی شصت و هفتاد) همچنان تابع تامند، و در این میان باز اقلیتی هست که دارد برای فهم بهتر هردوسو از هم ، دست وپا میزند.
آقا، برای اینکه بتوانی راه حلی برای برون رفت از این ستیز بیابی اول باید بدانی چرا فلانی به این نوع گفتار و کردار دست میزند. درک موقع و موقف طرف مقابلت برای برپایی یک تفاهم ، مهم است و..
اما باز نه اینوری زحمت ِ بسیار چنین کاری را برخود هموار میکند نه آنوری. و تو هم البته از هر دو سو بلکه از هر سه سو مشت و لگد میل میکنی.
تجربهی زیستن و دقت در سپهر اجتماعی فرهنگی ایران این سه چهاردهه به من میگوید: اکثریت نه توان تغییر جای خویش را دارند و نه میلش را...
ستایندهگان مثلن غرب، اصلن نمیفهمند چرا ستیهندهگان با غرب چنین رفتاری دارند و برعکس ..
من گمان میکنم این ویژهگی اجتماع ایرانی البته عمری بسیار دراز دارد و مختص این چنددهه نیست. شاید بتوان در اعماق تاریخ و در بن و ریشههای فکری و اعتقادی کهن ردپای چرایی این خصیصهرا یافت اما عجالتن آنچه از عملکرد این ژن قوی فرهنگی آشکار شده فرسودهگی، افسردهگی و... شکست یک جامعه است. و تا اکثریتی قابل اعتنا در این اجتماع نتوانند جای دیگری قرار بگیرند و جهان را از آن جایگاه نبینند اوضاع عمومی ما همین و بدتر از این خواهد بود..
#محسن_یارمحمدی
دانشآموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عطارجان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است...
ـ میان مسجد و میخانه یا؛
اندر حکایت همیشهگی «یا این وری یا اونوری...
برخی خوانندهگان این مطلب قطعن حال و هوای عمومی اجتماع ایرانی را در دههی شصت و هفتاد به یاد ندارند.
من در دههی شصت تحصیلات عمومی را پیمیگرفتم و در دههی بعد ساکن دانشگاه شدم. گو اینکه در این میان و از همان ابتدای باسواد شدن، خواندن و دیدن، شده بود میل بی پایان من...
چرا این را گفتم؟ مقدمهای است برای بیان #موقعی که من و امثال من دارند. و البته از سوی بسیارانی این موقع و #موقف مورد رد و طعن و نقد و... است.
در آن سالها جو ِ عمومی مردم به دهها دلیل همسو با گفتمان غالب حاکمانی بود که در پی رساندن انسان به مقامات خدایی بودند...
اگر در کلاس درسی (دبیرستان یا دانشگاه) بحثی میشد سر فلان عملکرد رهبر یا فلان سخن مقام عالی یا رفتار فلان صاحب منصب، مثلن شصت درصدی بیشک اهل تایید بودند. بیستسی درصدی هم که طبق معمول همیشه ساکت میماند. مثلن ده درصدی مخالف که البته صدایشان چندان درنمیآمد و عدهای که ما بودیم.
ما چه میکردیم؟ به آن اکثریت تابع میگفتیم: آقا ، خانم، برادر، خواهر این اقلیت مخالف از خودماست نه منافق است نه دشمن فقط جایی ایستاده و چیزهایی میبیند که شما نمیبینید..
به آن ده درصد مخالف هم میگفتیم عزیزان این خیل موافق آقایان، حکایتشان این است اکثریت شان نه مزدورند نه جیره خوار و نه جاهل و نادان، عقبهی فکری و احساسی شان این است و تا شما اینها را درک نکنید نمیتوانید گفتوگویی مفید با ایشان داشته باشید.
اکثریت همراه البته نمیتوانست ما را متهم به کفر و نفاق و... کند چون اعمال و رفتارمان خالی از شائبهی بیدینی بود. اقلیت مخالف هم مارا خوش خیالانی میدانستند که علیرغم دانایی و مطالعهی فراوان اصل موضع را نفهمیده.
ما نهایتن مزاحمانی بودیم که مانع فروپاشی اردوی اکثریت ِ همراه میشدیم و...
حالا دوسه دهه از آن ایام میگذرد شکل چینش نیروهای همراه و ناهمراه حاکمیت ، کاملن دگرگون شده. اصلن نیازی به قسم جلاله هم نیست؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب..
بیشک شصتدرصدی هیچ همدلی و همراهی و تبعیتی از گفتمان غالب حاکمیت ندارند بیست درصدی هم طبق معمول ساکتند.
شاید حدود ده درصد به دلایل مختلف ( نه آن مختلف ِ دههی شصت و هفتاد) همچنان تابع تامند، و در این میان باز اقلیتی هست که دارد برای فهم بهتر هردوسو از هم ، دست وپا میزند.
آقا، برای اینکه بتوانی راه حلی برای برون رفت از این ستیز بیابی اول باید بدانی چرا فلانی به این نوع گفتار و کردار دست میزند. درک موقع و موقف طرف مقابلت برای برپایی یک تفاهم ، مهم است و..
اما باز نه اینوری زحمت ِ بسیار چنین کاری را برخود هموار میکند نه آنوری. و تو هم البته از هر دو سو بلکه از هر سه سو مشت و لگد میل میکنی.
تجربهی زیستن و دقت در سپهر اجتماعی فرهنگی ایران این سه چهاردهه به من میگوید: اکثریت نه توان تغییر جای خویش را دارند و نه میلش را...
ستایندهگان مثلن غرب، اصلن نمیفهمند چرا ستیهندهگان با غرب چنین رفتاری دارند و برعکس ..
من گمان میکنم این ویژهگی اجتماع ایرانی البته عمری بسیار دراز دارد و مختص این چنددهه نیست. شاید بتوان در اعماق تاریخ و در بن و ریشههای فکری و اعتقادی کهن ردپای چرایی این خصیصهرا یافت اما عجالتن آنچه از عملکرد این ژن قوی فرهنگی آشکار شده فرسودهگی، افسردهگی و... شکست یک جامعه است. و تا اکثریتی قابل اعتنا در این اجتماع نتوانند جای دیگری قرار بگیرند و جهان را از آن جایگاه نبینند اوضاع عمومی ما همین و بدتر از این خواهد بود..
#محسن_یارمحمدی
دانشآموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عطارجان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است...
#پندستان
احتمالن همهی ما میدانیم که بسیاری چیزها را نمیدانیم و اگر این باور در جانمان باشد همیشه باپروا و تقوا سخن خواهیم گفت.
در این یادداشت کوتاه برآنم دربارهی یک شائبهی در حال تکثیر سخنی بگویم.
شائبهای که برآمده از کم اطلاعی گسترش دهندهگانش است.
برخلاف آنچه کمبهرهگان از دانش گمان کردهاند؛ ستایش ِ تبار ایرانی یا خاص دانستن سرزمین ایران، موضوعی ویژه و منحصر در اساطیر یا در ذهن مردم ایران نیست.
پیشتر هم نوشتهشده که همهی اقوام و گروهها و ملل جهان به طرزی غریزی و ذاتی خویش را بهترین گونهی انسانی تلقی میکنند و سرزمین خود را تافتهای جدا بافته میدانند.
این اتفاق ِ مشترک ِ موجود در ذهن همهی اقوام انسانی، قطعن دلایلی گوناگون دارد که اهل هر دانش و فن میتوانند از منظر خود آن را واکاوی کنند.
اما نکتهی بدیهی این است که آن باور را نباید دست آویزی راستین دانست و اساس پندار و گفتار و کردارش کردو خویش را به فریب برکشید و دیگری را خوار پنداشت. یا چنانکه آن بیخبران خودبزرگبین همهچیزدان میکنند این موضوع ِ همهگیر را ویژهی مردم فلات ایران دانست و از روی جهل یا غرضی و مرضی و.. این امر را دستمایهی فروکوفتن یک تاریخ و فرهنگ و.. کرد.
برای بیان نمونههایی از این باور به دو روایت اساطیری و مردمی از دو گوشهی جهان اشارهمیشود؛
۱- سرخپوستان باور دارند خداوند وقتی گل انسان را در کوره نهاد تا بپزد در بار نخست اندکی تعلل کرد. وقتی سفال را از کوره درآورد سوخته بود. این انسان سیاه پدرجد تبار سیاه شد. در بار دوم از ترس سوختن زودتر گل را بیرون آورد و گل هنوز ِ ناپخته و سفید بود پدرجد سفیدپوستان شد بار سوم (عدد سه و تا سه نشه بازی نشه ) به موقع گل را بیرون آورد و سفال حالت پختهی سرخگونی گرفت که این شخص پدراعلای سرخ پوستان شد. که از نظر خودشان پخته ترین تبار انسانی هستند.
۲- اما دربارهی سرزمین؛ گویا وقتی خداوند اقوام گوناگون بشر را آفرید. هر بخش از زمین را به پدرجد آن قوم اعطا کرد. وقتی کار تقسیم اراضی تمام شد خداوند خدا سوت زنان راهی خانه میشد که دید پیرمردی سپید ریش در گوشهای کز کرده...
ناگهان دانست او را فراموش کرده. پیرمرد بندهخدا هم منتظر بود که سهمش از زمین مشخص شود تا او هم راهی زمین گردد و...
خداوند دید تمام زمین را تقسیم کرده و چیزی باقی نمانده اما طبعن سرزمینی را به این پیرمرد و اخلافش باید بدهد. مانده بود چه کند؟ که راه حل را یافت. او تکهای از بهشت را کَند، در زمین جا داد و پیرمرد ِ «کروات» را راهی این تکه زمین کرد... همین
فأعتبروا یا اولی الابصار
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
احتمالن همهی ما میدانیم که بسیاری چیزها را نمیدانیم و اگر این باور در جانمان باشد همیشه باپروا و تقوا سخن خواهیم گفت.
در این یادداشت کوتاه برآنم دربارهی یک شائبهی در حال تکثیر سخنی بگویم.
شائبهای که برآمده از کم اطلاعی گسترش دهندهگانش است.
برخلاف آنچه کمبهرهگان از دانش گمان کردهاند؛ ستایش ِ تبار ایرانی یا خاص دانستن سرزمین ایران، موضوعی ویژه و منحصر در اساطیر یا در ذهن مردم ایران نیست.
پیشتر هم نوشتهشده که همهی اقوام و گروهها و ملل جهان به طرزی غریزی و ذاتی خویش را بهترین گونهی انسانی تلقی میکنند و سرزمین خود را تافتهای جدا بافته میدانند.
این اتفاق ِ مشترک ِ موجود در ذهن همهی اقوام انسانی، قطعن دلایلی گوناگون دارد که اهل هر دانش و فن میتوانند از منظر خود آن را واکاوی کنند.
اما نکتهی بدیهی این است که آن باور را نباید دست آویزی راستین دانست و اساس پندار و گفتار و کردارش کردو خویش را به فریب برکشید و دیگری را خوار پنداشت. یا چنانکه آن بیخبران خودبزرگبین همهچیزدان میکنند این موضوع ِ همهگیر را ویژهی مردم فلات ایران دانست و از روی جهل یا غرضی و مرضی و.. این امر را دستمایهی فروکوفتن یک تاریخ و فرهنگ و.. کرد.
برای بیان نمونههایی از این باور به دو روایت اساطیری و مردمی از دو گوشهی جهان اشارهمیشود؛
۱- سرخپوستان باور دارند خداوند وقتی گل انسان را در کوره نهاد تا بپزد در بار نخست اندکی تعلل کرد. وقتی سفال را از کوره درآورد سوخته بود. این انسان سیاه پدرجد تبار سیاه شد. در بار دوم از ترس سوختن زودتر گل را بیرون آورد و گل هنوز ِ ناپخته و سفید بود پدرجد سفیدپوستان شد بار سوم (عدد سه و تا سه نشه بازی نشه ) به موقع گل را بیرون آورد و سفال حالت پختهی سرخگونی گرفت که این شخص پدراعلای سرخ پوستان شد. که از نظر خودشان پخته ترین تبار انسانی هستند.
۲- اما دربارهی سرزمین؛ گویا وقتی خداوند اقوام گوناگون بشر را آفرید. هر بخش از زمین را به پدرجد آن قوم اعطا کرد. وقتی کار تقسیم اراضی تمام شد خداوند خدا سوت زنان راهی خانه میشد که دید پیرمردی سپید ریش در گوشهای کز کرده...
ناگهان دانست او را فراموش کرده. پیرمرد بندهخدا هم منتظر بود که سهمش از زمین مشخص شود تا او هم راهی زمین گردد و...
خداوند دید تمام زمین را تقسیم کرده و چیزی باقی نمانده اما طبعن سرزمینی را به این پیرمرد و اخلافش باید بدهد. مانده بود چه کند؟ که راه حل را یافت. او تکهای از بهشت را کَند، در زمین جا داد و پیرمرد ِ «کروات» را راهی این تکه زمین کرد... همین
فأعتبروا یا اولی الابصار
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹