Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#کتابستان
گمان میکنم یکی از خلأهای تباهیآور در زندهگی ما ایرانیان بهویژه پرآوازهگان هنر و صنعت و ورزش و تولید و... سیاست و قدرت ننوشتن خاطرات و عدم بیان کارنامهی کاری و زندهگی خویش است.
فرض کنید باراستی و پرهیزگاری و البته کمترین حد سانسور کسانی مانند علی دایی،گوگوش، دهخدا، تاثیرگذاران کوچک و بزرگ سیاست ، رزمندگان جبهات جنگ و..با قلمی صادقانه هرآنچه را برایشان رفته، مینگاشتند.
ابعاد پنهان بسیاری از وقایع بر ما آشکار میشد و از تکرار بسیاری از اعمال تباهی آور پرهیزمیکردیم
برای اثبات این مدعا دعوتمیکنم «کارنامهی چهل ساله» را بخوانید تابخشی کوچک از تاریخ سینمای ما را بدانید و در کنار خیلی آموزهها از بخشی وقایع پس پرده مطلع شوید.
از ابتدا تا انتهای این کتاب چیزی که در ذهنم بسیار عمده شد این بود که چقدر چقدر کار کردن و تولید را عدهای دلال بیهنر بیمایه سخت کردهاند.
همهمان حتمن تجربهای در این حیطه داریم اما دانستن ابعاد چنبرهای که جهل و بیپروایی بر این دیار زده میتواند راهنما شود در ضمن تمام آنانی را که در این دیولاخ لامروت کاری کردهاند بیشتر ستایش خواهیم کرد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گمان میکنم یکی از خلأهای تباهیآور در زندهگی ما ایرانیان بهویژه پرآوازهگان هنر و صنعت و ورزش و تولید و... سیاست و قدرت ننوشتن خاطرات و عدم بیان کارنامهی کاری و زندهگی خویش است.
فرض کنید باراستی و پرهیزگاری و البته کمترین حد سانسور کسانی مانند علی دایی،گوگوش، دهخدا، تاثیرگذاران کوچک و بزرگ سیاست ، رزمندگان جبهات جنگ و..با قلمی صادقانه هرآنچه را برایشان رفته، مینگاشتند.
ابعاد پنهان بسیاری از وقایع بر ما آشکار میشد و از تکرار بسیاری از اعمال تباهی آور پرهیزمیکردیم
برای اثبات این مدعا دعوتمیکنم «کارنامهی چهل ساله» را بخوانید تابخشی کوچک از تاریخ سینمای ما را بدانید و در کنار خیلی آموزهها از بخشی وقایع پس پرده مطلع شوید.
از ابتدا تا انتهای این کتاب چیزی که در ذهنم بسیار عمده شد این بود که چقدر چقدر کار کردن و تولید را عدهای دلال بیهنر بیمایه سخت کردهاند.
همهمان حتمن تجربهای در این حیطه داریم اما دانستن ابعاد چنبرهای که جهل و بیپروایی بر این دیار زده میتواند راهنما شود در ضمن تمام آنانی را که در این دیولاخ لامروت کاری کردهاند بیشتر ستایش خواهیم کرد..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#فاروق_جویَدة (مصر)
لا تحزني..
إن الزمان الراكع المهزوم لن يبقى..
و لن تبقى،
خفافيش الحفر...
فغداً تصيح الأرض..
فالطوفان آت
و البراكين التي سجنت أراها تنفجر..
والصبح هذا الزائر المنفي من وطني يُطل الآن..
يجري..
ينتشر..
وغداً أحبك،
مثلما يوم حلمت..
بدون خوف أو سجون أو مطر.
-------------------- ترجمه: محسن یارمحمدی
غمگین مباش ای زن
این روزگاران ِ خمیده قامت ِ رنجور
باقی نخواهد ماند.
باقی نخواهد ماند
شبپرههای غارهای تیره و تاریک
فردا زمین فریاد خواهدزد
طوفان به راه افتاده، در راه است
آتشفشانهایی که دربندند
-میبینم-
فردا،
در انفجاری سرخ میخندند
و صبح این مهمان ِ رانده از وطن
سرمیکشد حالا
و راه میافتد
و پخش خواهدشد
فردا،
تو را
من دوست خواهم داشت
مانند آن روزی که عشقت آرزویی سبز را میکاشت
بی ترس،
یا زندان
یا تندی باران...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاروق_جویَدة (مصر)
لا تحزني..
إن الزمان الراكع المهزوم لن يبقى..
و لن تبقى،
خفافيش الحفر...
فغداً تصيح الأرض..
فالطوفان آت
و البراكين التي سجنت أراها تنفجر..
والصبح هذا الزائر المنفي من وطني يُطل الآن..
يجري..
ينتشر..
وغداً أحبك،
مثلما يوم حلمت..
بدون خوف أو سجون أو مطر.
-------------------- ترجمه: محسن یارمحمدی
غمگین مباش ای زن
این روزگاران ِ خمیده قامت ِ رنجور
باقی نخواهد ماند.
باقی نخواهد ماند
شبپرههای غارهای تیره و تاریک
فردا زمین فریاد خواهدزد
طوفان به راه افتاده، در راه است
آتشفشانهایی که دربندند
-میبینم-
فردا،
در انفجاری سرخ میخندند
و صبح این مهمان ِ رانده از وطن
سرمیکشد حالا
و راه میافتد
و پخش خواهدشد
فردا،
تو را
من دوست خواهم داشت
مانند آن روزی که عشقت آرزویی سبز را میکاشت
بی ترس،
یا زندان
یا تندی باران...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،
آنگاه که از شکست یا مرگ هرکس حتا دشمن خویش، شاد نشدی بیشک به قلههای شکوهناک ِ بلوغ رسیدهای.
اگر همچنان جویندهای #مهرآگاه بمانی و البته خود را حق و صاحبحق ندانی، در خواری یا مرگ دشمن نیز بیش و پیش از خوشحالی، #متأسف خواهیشد.
ضمن اینکه اینبار او شکست خورده یا مرده، فردا چه؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آنگاه که از شکست یا مرگ هرکس حتا دشمن خویش، شاد نشدی بیشک به قلههای شکوهناک ِ بلوغ رسیدهای.
اگر همچنان جویندهای #مهرآگاه بمانی و البته خود را حق و صاحبحق ندانی، در خواری یا مرگ دشمن نیز بیش و پیش از خوشحالی، #متأسف خواهیشد.
ضمن اینکه اینبار او شکست خورده یا مرده، فردا چه؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مرگستان
بیشک علت اصلی اکثر مشکلات اجتماع ایرانی عقبماندهگی ذهنی کسانیست که سالهاست مساند قدرت و ثروت و تصمیم گیری این سرزمین را غصب کردهاند
بسیاریشان هنوز پا به #شهرفلسفیدن نگذاشته، بسیاریشان ساکن غارها،جنگلها یا نهایتن روستایی قدیمیاند و تک و توکیشان اگر از شهر میگویند یک روستای بزرگ با نهایتن چندهزار انسان است که قوم و خویشاند یا هم قبیلهاند و.. نه #شهروند
محصول مسندنشینی چنین انسانهایی چیزی نیست جز پدید آمدن یک دوزخ سیریناپذیر برای بلعیدن انسان
درحالیکه انسان امروز درجهانی از بن متفاوت با جهان گذشته زندهگی میکند سوالها و مسایل ایشان و لاجرم راهحلهاشان پوسیده و کهن است و به قول مولانا ذیل عبارت #ناموسهای_پوسیده قرارمیگیرد
ناموسهایی که روزگاری اعتباری داشتهاند و زمان (دست خدا) آنها را کنار زده اما ایشان همچنان آویزان ریسمان پوسیدهی چنان جهانیاند
روابط اجتماعی وشخصی،حریم شخصی وجمعی، تنوعو تعدد بسیار جهان انسانی، آزادی فردی و جمعی و.. دهها موضوع بنیادین دیگر در ذهنی عقبمانده جا نمیگیرد و اگر این ذهن بشود تصمیمگیر یک جامعه این میشود که در ایران میبینیم
@niyazestanbarani
بیشک علت اصلی اکثر مشکلات اجتماع ایرانی عقبماندهگی ذهنی کسانیست که سالهاست مساند قدرت و ثروت و تصمیم گیری این سرزمین را غصب کردهاند
بسیاریشان هنوز پا به #شهرفلسفیدن نگذاشته، بسیاریشان ساکن غارها،جنگلها یا نهایتن روستایی قدیمیاند و تک و توکیشان اگر از شهر میگویند یک روستای بزرگ با نهایتن چندهزار انسان است که قوم و خویشاند یا هم قبیلهاند و.. نه #شهروند
محصول مسندنشینی چنین انسانهایی چیزی نیست جز پدید آمدن یک دوزخ سیریناپذیر برای بلعیدن انسان
درحالیکه انسان امروز درجهانی از بن متفاوت با جهان گذشته زندهگی میکند سوالها و مسایل ایشان و لاجرم راهحلهاشان پوسیده و کهن است و به قول مولانا ذیل عبارت #ناموسهای_پوسیده قرارمیگیرد
ناموسهایی که روزگاری اعتباری داشتهاند و زمان (دست خدا) آنها را کنار زده اما ایشان همچنان آویزان ریسمان پوسیدهی چنان جهانیاند
روابط اجتماعی وشخصی،حریم شخصی وجمعی، تنوعو تعدد بسیار جهان انسانی، آزادی فردی و جمعی و.. دهها موضوع بنیادین دیگر در ذهنی عقبمانده جا نمیگیرد و اگر این ذهن بشود تصمیمگیر یک جامعه این میشود که در ایران میبینیم
@niyazestanbarani
#یادداشتهای_پریشانی
ـ میان مسجد و میخانه یا؛
اندر حکایت همیشهگی «یا این وری یا اونوری...
برخی خوانندهگان این مطلب قطعن حال و هوای عمومی اجتماع ایرانی را در دههی شصت و هفتاد به یاد ندارند.
من در دههی شصت تحصیلات عمومی را پیمیگرفتم و در دههی بعد ساکن دانشگاه شدم. گو اینکه در این میان و از همان ابتدای باسواد شدن، خواندن و دیدن، شده بود میل بی پایان من...
چرا این را گفتم؟ مقدمهای است برای بیان #موقعی که من و امثال من دارند. و البته از سوی بسیارانی این موقع و #موقف مورد رد و طعن و نقد و... است.
در آن سالها جو ِ عمومی مردم به دهها دلیل همسو با گفتمان غالب حاکمانی بود که در پی رساندن انسان به مقامات خدایی بودند...
اگر در کلاس درسی (دبیرستان یا دانشگاه) بحثی میشد سر فلان عملکرد رهبر یا فلان سخن مقام عالی یا رفتار فلان صاحب منصب، مثلن شصت درصدی بیشک اهل تایید بودند. بیستسی درصدی هم که طبق معمول همیشه ساکت میماند. مثلن ده درصدی مخالف که البته صدایشان چندان درنمیآمد و عدهای که ما بودیم.
ما چه میکردیم؟ به آن اکثریت تابع میگفتیم: آقا ، خانم، برادر، خواهر این اقلیت مخالف از خودماست نه منافق است نه دشمن فقط جایی ایستاده و چیزهایی میبیند که شما نمیبینید..
به آن ده درصد مخالف هم میگفتیم عزیزان این خیل موافق آقایان، حکایتشان این است اکثریت شان نه مزدورند نه جیره خوار و نه جاهل و نادان، عقبهی فکری و احساسی شان این است و تا شما اینها را درک نکنید نمیتوانید گفتوگویی مفید با ایشان داشته باشید.
اکثریت همراه البته نمیتوانست ما را متهم به کفر و نفاق و... کند چون اعمال و رفتارمان خالی از شائبهی بیدینی بود. اقلیت مخالف هم مارا خوش خیالانی میدانستند که علیرغم دانایی و مطالعهی فراوان اصل موضع را نفهمیده.
ما نهایتن مزاحمانی بودیم که مانع فروپاشی اردوی اکثریت ِ همراه میشدیم و...
حالا دوسه دهه از آن ایام میگذرد شکل چینش نیروهای همراه و ناهمراه حاکمیت ، کاملن دگرگون شده. اصلن نیازی به قسم جلاله هم نیست؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب..
بیشک شصتدرصدی هیچ همدلی و همراهی و تبعیتی از گفتمان غالب حاکمیت ندارند بیست درصدی هم طبق معمول ساکتند.
شاید حدود ده درصد به دلایل مختلف ( نه آن مختلف ِ دههی شصت و هفتاد) همچنان تابع تامند، و در این میان باز اقلیتی هست که دارد برای فهم بهتر هردوسو از هم ، دست وپا میزند.
آقا، برای اینکه بتوانی راه حلی برای برون رفت از این ستیز بیابی اول باید بدانی چرا فلانی به این نوع گفتار و کردار دست میزند. درک موقع و موقف طرف مقابلت برای برپایی یک تفاهم ، مهم است و..
اما باز نه اینوری زحمت ِ بسیار چنین کاری را برخود هموار میکند نه آنوری. و تو هم البته از هر دو سو بلکه از هر سه سو مشت و لگد میل میکنی.
تجربهی زیستن و دقت در سپهر اجتماعی فرهنگی ایران این سه چهاردهه به من میگوید: اکثریت نه توان تغییر جای خویش را دارند و نه میلش را...
ستایندهگان مثلن غرب، اصلن نمیفهمند چرا ستیهندهگان با غرب چنین رفتاری دارند و برعکس ..
من گمان میکنم این ویژهگی اجتماع ایرانی البته عمری بسیار دراز دارد و مختص این چنددهه نیست. شاید بتوان در اعماق تاریخ و در بن و ریشههای فکری و اعتقادی کهن ردپای چرایی این خصیصهرا یافت اما عجالتن آنچه از عملکرد این ژن قوی فرهنگی آشکار شده فرسودهگی، افسردهگی و... شکست یک جامعه است. و تا اکثریتی قابل اعتنا در این اجتماع نتوانند جای دیگری قرار بگیرند و جهان را از آن جایگاه نبینند اوضاع عمومی ما همین و بدتر از این خواهد بود..
#محسن_یارمحمدی
دانشآموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عطارجان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است...
ـ میان مسجد و میخانه یا؛
اندر حکایت همیشهگی «یا این وری یا اونوری...
برخی خوانندهگان این مطلب قطعن حال و هوای عمومی اجتماع ایرانی را در دههی شصت و هفتاد به یاد ندارند.
من در دههی شصت تحصیلات عمومی را پیمیگرفتم و در دههی بعد ساکن دانشگاه شدم. گو اینکه در این میان و از همان ابتدای باسواد شدن، خواندن و دیدن، شده بود میل بی پایان من...
چرا این را گفتم؟ مقدمهای است برای بیان #موقعی که من و امثال من دارند. و البته از سوی بسیارانی این موقع و #موقف مورد رد و طعن و نقد و... است.
در آن سالها جو ِ عمومی مردم به دهها دلیل همسو با گفتمان غالب حاکمانی بود که در پی رساندن انسان به مقامات خدایی بودند...
اگر در کلاس درسی (دبیرستان یا دانشگاه) بحثی میشد سر فلان عملکرد رهبر یا فلان سخن مقام عالی یا رفتار فلان صاحب منصب، مثلن شصت درصدی بیشک اهل تایید بودند. بیستسی درصدی هم که طبق معمول همیشه ساکت میماند. مثلن ده درصدی مخالف که البته صدایشان چندان درنمیآمد و عدهای که ما بودیم.
ما چه میکردیم؟ به آن اکثریت تابع میگفتیم: آقا ، خانم، برادر، خواهر این اقلیت مخالف از خودماست نه منافق است نه دشمن فقط جایی ایستاده و چیزهایی میبیند که شما نمیبینید..
به آن ده درصد مخالف هم میگفتیم عزیزان این خیل موافق آقایان، حکایتشان این است اکثریت شان نه مزدورند نه جیره خوار و نه جاهل و نادان، عقبهی فکری و احساسی شان این است و تا شما اینها را درک نکنید نمیتوانید گفتوگویی مفید با ایشان داشته باشید.
اکثریت همراه البته نمیتوانست ما را متهم به کفر و نفاق و... کند چون اعمال و رفتارمان خالی از شائبهی بیدینی بود. اقلیت مخالف هم مارا خوش خیالانی میدانستند که علیرغم دانایی و مطالعهی فراوان اصل موضع را نفهمیده.
ما نهایتن مزاحمانی بودیم که مانع فروپاشی اردوی اکثریت ِ همراه میشدیم و...
حالا دوسه دهه از آن ایام میگذرد شکل چینش نیروهای همراه و ناهمراه حاکمیت ، کاملن دگرگون شده. اصلن نیازی به قسم جلاله هم نیست؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب..
بیشک شصتدرصدی هیچ همدلی و همراهی و تبعیتی از گفتمان غالب حاکمیت ندارند بیست درصدی هم طبق معمول ساکتند.
شاید حدود ده درصد به دلایل مختلف ( نه آن مختلف ِ دههی شصت و هفتاد) همچنان تابع تامند، و در این میان باز اقلیتی هست که دارد برای فهم بهتر هردوسو از هم ، دست وپا میزند.
آقا، برای اینکه بتوانی راه حلی برای برون رفت از این ستیز بیابی اول باید بدانی چرا فلانی به این نوع گفتار و کردار دست میزند. درک موقع و موقف طرف مقابلت برای برپایی یک تفاهم ، مهم است و..
اما باز نه اینوری زحمت ِ بسیار چنین کاری را برخود هموار میکند نه آنوری. و تو هم البته از هر دو سو بلکه از هر سه سو مشت و لگد میل میکنی.
تجربهی زیستن و دقت در سپهر اجتماعی فرهنگی ایران این سه چهاردهه به من میگوید: اکثریت نه توان تغییر جای خویش را دارند و نه میلش را...
ستایندهگان مثلن غرب، اصلن نمیفهمند چرا ستیهندهگان با غرب چنین رفتاری دارند و برعکس ..
من گمان میکنم این ویژهگی اجتماع ایرانی البته عمری بسیار دراز دارد و مختص این چنددهه نیست. شاید بتوان در اعماق تاریخ و در بن و ریشههای فکری و اعتقادی کهن ردپای چرایی این خصیصهرا یافت اما عجالتن آنچه از عملکرد این ژن قوی فرهنگی آشکار شده فرسودهگی، افسردهگی و... شکست یک جامعه است. و تا اکثریتی قابل اعتنا در این اجتماع نتوانند جای دیگری قرار بگیرند و جهان را از آن جایگاه نبینند اوضاع عمومی ما همین و بدتر از این خواهد بود..
#محسن_یارمحمدی
دانشآموختهی دکتری زبان و ادبیات فارسی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#عطارجان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است...
#پندستان
احتمالن همهی ما میدانیم که بسیاری چیزها را نمیدانیم و اگر این باور در جانمان باشد همیشه باپروا و تقوا سخن خواهیم گفت.
در این یادداشت کوتاه برآنم دربارهی یک شائبهی در حال تکثیر سخنی بگویم.
شائبهای که برآمده از کم اطلاعی گسترش دهندهگانش است.
برخلاف آنچه کمبهرهگان از دانش گمان کردهاند؛ ستایش ِ تبار ایرانی یا خاص دانستن سرزمین ایران، موضوعی ویژه و منحصر در اساطیر یا در ذهن مردم ایران نیست.
پیشتر هم نوشتهشده که همهی اقوام و گروهها و ملل جهان به طرزی غریزی و ذاتی خویش را بهترین گونهی انسانی تلقی میکنند و سرزمین خود را تافتهای جدا بافته میدانند.
این اتفاق ِ مشترک ِ موجود در ذهن همهی اقوام انسانی، قطعن دلایلی گوناگون دارد که اهل هر دانش و فن میتوانند از منظر خود آن را واکاوی کنند.
اما نکتهی بدیهی این است که آن باور را نباید دست آویزی راستین دانست و اساس پندار و گفتار و کردارش کردو خویش را به فریب برکشید و دیگری را خوار پنداشت. یا چنانکه آن بیخبران خودبزرگبین همهچیزدان میکنند این موضوع ِ همهگیر را ویژهی مردم فلات ایران دانست و از روی جهل یا غرضی و مرضی و.. این امر را دستمایهی فروکوفتن یک تاریخ و فرهنگ و.. کرد.
برای بیان نمونههایی از این باور به دو روایت اساطیری و مردمی از دو گوشهی جهان اشارهمیشود؛
۱- سرخپوستان باور دارند خداوند وقتی گل انسان را در کوره نهاد تا بپزد در بار نخست اندکی تعلل کرد. وقتی سفال را از کوره درآورد سوخته بود. این انسان سیاه پدرجد تبار سیاه شد. در بار دوم از ترس سوختن زودتر گل را بیرون آورد و گل هنوز ِ ناپخته و سفید بود پدرجد سفیدپوستان شد بار سوم (عدد سه و تا سه نشه بازی نشه ) به موقع گل را بیرون آورد و سفال حالت پختهی سرخگونی گرفت که این شخص پدراعلای سرخ پوستان شد. که از نظر خودشان پخته ترین تبار انسانی هستند.
۲- اما دربارهی سرزمین؛ گویا وقتی خداوند اقوام گوناگون بشر را آفرید. هر بخش از زمین را به پدرجد آن قوم اعطا کرد. وقتی کار تقسیم اراضی تمام شد خداوند خدا سوت زنان راهی خانه میشد که دید پیرمردی سپید ریش در گوشهای کز کرده...
ناگهان دانست او را فراموش کرده. پیرمرد بندهخدا هم منتظر بود که سهمش از زمین مشخص شود تا او هم راهی زمین گردد و...
خداوند دید تمام زمین را تقسیم کرده و چیزی باقی نمانده اما طبعن سرزمینی را به این پیرمرد و اخلافش باید بدهد. مانده بود چه کند؟ که راه حل را یافت. او تکهای از بهشت را کَند، در زمین جا داد و پیرمرد ِ «کروات» را راهی این تکه زمین کرد... همین
فأعتبروا یا اولی الابصار
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
احتمالن همهی ما میدانیم که بسیاری چیزها را نمیدانیم و اگر این باور در جانمان باشد همیشه باپروا و تقوا سخن خواهیم گفت.
در این یادداشت کوتاه برآنم دربارهی یک شائبهی در حال تکثیر سخنی بگویم.
شائبهای که برآمده از کم اطلاعی گسترش دهندهگانش است.
برخلاف آنچه کمبهرهگان از دانش گمان کردهاند؛ ستایش ِ تبار ایرانی یا خاص دانستن سرزمین ایران، موضوعی ویژه و منحصر در اساطیر یا در ذهن مردم ایران نیست.
پیشتر هم نوشتهشده که همهی اقوام و گروهها و ملل جهان به طرزی غریزی و ذاتی خویش را بهترین گونهی انسانی تلقی میکنند و سرزمین خود را تافتهای جدا بافته میدانند.
این اتفاق ِ مشترک ِ موجود در ذهن همهی اقوام انسانی، قطعن دلایلی گوناگون دارد که اهل هر دانش و فن میتوانند از منظر خود آن را واکاوی کنند.
اما نکتهی بدیهی این است که آن باور را نباید دست آویزی راستین دانست و اساس پندار و گفتار و کردارش کردو خویش را به فریب برکشید و دیگری را خوار پنداشت. یا چنانکه آن بیخبران خودبزرگبین همهچیزدان میکنند این موضوع ِ همهگیر را ویژهی مردم فلات ایران دانست و از روی جهل یا غرضی و مرضی و.. این امر را دستمایهی فروکوفتن یک تاریخ و فرهنگ و.. کرد.
برای بیان نمونههایی از این باور به دو روایت اساطیری و مردمی از دو گوشهی جهان اشارهمیشود؛
۱- سرخپوستان باور دارند خداوند وقتی گل انسان را در کوره نهاد تا بپزد در بار نخست اندکی تعلل کرد. وقتی سفال را از کوره درآورد سوخته بود. این انسان سیاه پدرجد تبار سیاه شد. در بار دوم از ترس سوختن زودتر گل را بیرون آورد و گل هنوز ِ ناپخته و سفید بود پدرجد سفیدپوستان شد بار سوم (عدد سه و تا سه نشه بازی نشه ) به موقع گل را بیرون آورد و سفال حالت پختهی سرخگونی گرفت که این شخص پدراعلای سرخ پوستان شد. که از نظر خودشان پخته ترین تبار انسانی هستند.
۲- اما دربارهی سرزمین؛ گویا وقتی خداوند اقوام گوناگون بشر را آفرید. هر بخش از زمین را به پدرجد آن قوم اعطا کرد. وقتی کار تقسیم اراضی تمام شد خداوند خدا سوت زنان راهی خانه میشد که دید پیرمردی سپید ریش در گوشهای کز کرده...
ناگهان دانست او را فراموش کرده. پیرمرد بندهخدا هم منتظر بود که سهمش از زمین مشخص شود تا او هم راهی زمین گردد و...
خداوند دید تمام زمین را تقسیم کرده و چیزی باقی نمانده اما طبعن سرزمینی را به این پیرمرد و اخلافش باید بدهد. مانده بود چه کند؟ که راه حل را یافت. او تکهای از بهشت را کَند، در زمین جا داد و پیرمرد ِ «کروات» را راهی این تکه زمین کرد... همین
فأعتبروا یا اولی الابصار
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Ahay Khabardar ~ Music-Fa.Com
Homayoun Shajaryan ~ Music-Fa.Com
#نوای_آسمان
این پاییز همیشگی است ...
کم پیش آمده پدران هنرمند و متفکر و نیک نام ، پسران و دختران خلف داشته باشند اما تاریخ صد ساله ی ما کم ندارد از نمونه هایی که پسران و دختران، نه تنها پاسدار نام و ننگ پدر بوده اند که خود مایه ی اعتباری هم شده اند از پروین اعتصامی و سیمین بهبهانی بگیر تا لیلا حاتمی و از احسان و سوسن شریعتی و مجید انتظامی و علی مصفا بگیر تا همایون شجریان و پور ناظری و.. دهها نمونه ی دیگر.. این تحول بزرگی است که به رنجها به بر نشسته و از نظر من بسیار بسیار مبارک است و تا باد چنین بادا ...
این نوای دل انگیز و کلام پرشکوه حسین منزوی را حتما شنیده اید باز هم بشنوید...
حال و هوای تمام پاییزهای ماست...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این پاییز همیشگی است ...
کم پیش آمده پدران هنرمند و متفکر و نیک نام ، پسران و دختران خلف داشته باشند اما تاریخ صد ساله ی ما کم ندارد از نمونه هایی که پسران و دختران، نه تنها پاسدار نام و ننگ پدر بوده اند که خود مایه ی اعتباری هم شده اند از پروین اعتصامی و سیمین بهبهانی بگیر تا لیلا حاتمی و از احسان و سوسن شریعتی و مجید انتظامی و علی مصفا بگیر تا همایون شجریان و پور ناظری و.. دهها نمونه ی دیگر.. این تحول بزرگی است که به رنجها به بر نشسته و از نظر من بسیار بسیار مبارک است و تا باد چنین بادا ...
این نوای دل انگیز و کلام پرشکوه حسین منزوی را حتما شنیده اید باز هم بشنوید...
حال و هوای تمام پاییزهای ماست...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#موسیقی
#گیوم یان تی یرسن متولد ۱۹۷۰ است اورا آهنگ سازی بزرگ در حوزه های کلاسیک، مینیمال، آوانگارد، راک و... میدانند.
پیانو، گیتار، ویلن و... را عالی مینوازد و مجموعه های زیادی به دنیای موسیقی جهان تقدیم کرده است. با این حال آوازه ی جهانگیر او پس ساخت موسیقی فیلم زندگی شگفت انگیز امیلی پولن شکوفا شد.
قطعه ی دلکش زیر از موسیقی متن همین فیلم است که پیشتر خدمتتان معرفی شده است.
گوارای دل و جان زیبا پسندتان..
@niyazestanbarani
#گیوم یان تی یرسن متولد ۱۹۷۰ است اورا آهنگ سازی بزرگ در حوزه های کلاسیک، مینیمال، آوانگارد، راک و... میدانند.
پیانو، گیتار، ویلن و... را عالی مینوازد و مجموعه های زیادی به دنیای موسیقی جهان تقدیم کرده است. با این حال آوازه ی جهانگیر او پس ساخت موسیقی فیلم زندگی شگفت انگیز امیلی پولن شکوفا شد.
قطعه ی دلکش زیر از موسیقی متن همین فیلم است که پیشتر خدمتتان معرفی شده است.
گوارای دل و جان زیبا پسندتان..
@niyazestanbarani
Telegram
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#نوسروده_ی_زمستانی
-برای شجریان، سیاوش آواز ایران،
...چه می شد کنار حوصله ی باد بنشینم
و بوزم در گلوی دره ی باران
در دامنه های سبلان
و تو را از پس پرده ی اشک ببینم؟...
آن آهوی تنها بودم
که تمام سنگهای سرخ دشت خاوران را
بدون یار دویدم من
- همیشه خیس غروب های جمعه بود
که در دره ی باران، می چکیدم من -
و تو رفته بودی یا هنوز
نیامده بودی
که می رسیدم من
حالا
هزار سال گذشته و من
بوی مبهم تاریک می دهم آقا،
خوشا به حال شما
که از تبار تجلی، تبلور نورید
کلا فرشته اید شما
از من خاک نشین خیلی خیلی دورید
- چه بود این خراب مطلق بودن
که مضاعفش کردی
به عذاب از تو سرودن -؟!
باد بودم اگر یا باران
- فرقی نمی کند در سمرقند و نشابور
یا شیراز و سپاهان -
شیرازه ی تمام غزل ها را به آب می دادم
و برگ های یاد را
به جاری یک خواب
اما نه بارانم و نه باد
نه سایه سار کنار آب رکناباد
و نه از هفت دستگاه آزاد..
آری نه از نژاد پادشاهان همایونم،
دوره گردی پریشان
از قبیله ی مجنونم
یا شاید آوازی حزین
در گوشه ی بیداد
نانی بیات
که قرنهاست
به تمنای شام آخر
در پستوی ظلمتتان ماندم.
فقط یکبار
چند سده پیشترک بود
که در هفت کوچه های رنج بروجرد
تمامت خود را
در جیحون حنجره ی یک خراسانی مرد خواندم..
بله آقا،
از آن هزاره ی دور
تا شما که حضرت نور
متاسفانه هنوز انسانم
آوازی مانده و غمناکْ غمناک
در گلوی خسته و خونین ِ محمدرضا شجریانم..
#محسن_بارانی ۱۸اسفند۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
-برای شجریان، سیاوش آواز ایران،
...چه می شد کنار حوصله ی باد بنشینم
و بوزم در گلوی دره ی باران
در دامنه های سبلان
و تو را از پس پرده ی اشک ببینم؟...
آن آهوی تنها بودم
که تمام سنگهای سرخ دشت خاوران را
بدون یار دویدم من
- همیشه خیس غروب های جمعه بود
که در دره ی باران، می چکیدم من -
و تو رفته بودی یا هنوز
نیامده بودی
که می رسیدم من
حالا
هزار سال گذشته و من
بوی مبهم تاریک می دهم آقا،
خوشا به حال شما
که از تبار تجلی، تبلور نورید
کلا فرشته اید شما
از من خاک نشین خیلی خیلی دورید
- چه بود این خراب مطلق بودن
که مضاعفش کردی
به عذاب از تو سرودن -؟!
باد بودم اگر یا باران
- فرقی نمی کند در سمرقند و نشابور
یا شیراز و سپاهان -
شیرازه ی تمام غزل ها را به آب می دادم
و برگ های یاد را
به جاری یک خواب
اما نه بارانم و نه باد
نه سایه سار کنار آب رکناباد
و نه از هفت دستگاه آزاد..
آری نه از نژاد پادشاهان همایونم،
دوره گردی پریشان
از قبیله ی مجنونم
یا شاید آوازی حزین
در گوشه ی بیداد
نانی بیات
که قرنهاست
به تمنای شام آخر
در پستوی ظلمتتان ماندم.
فقط یکبار
چند سده پیشترک بود
که در هفت کوچه های رنج بروجرد
تمامت خود را
در جیحون حنجره ی یک خراسانی مرد خواندم..
بله آقا،
از آن هزاره ی دور
تا شما که حضرت نور
متاسفانه هنوز انسانم
آوازی مانده و غمناکْ غمناک
در گلوی خسته و خونین ِ محمدرضا شجریانم..
#محسن_بارانی ۱۸اسفند۱۳۹۹
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادستان
#نوسروده
ای حضرت صدا
آرام جان ما،
ما سالیان سال
در پرنیان روشن آوازهای تو
تا آسمان عشق
پرواز کرده ایم
در یک شب سکوت کویری
در کوچه های دوری و دیری
در شوق در خیال
فریاد شور همایون مهر را
در مرز آفتاب،
آغاز کرده ایم
در کنج تیره روزی مردم
به پیام نسیم تو
بر خوشه خوشه ی گندم
در باز کرده ایم
آری، ما با نوای مرغ سحر
بر تمام جهان ناز کرده ایم
پیغام اهل دل را در سرود مهر
از گلوی بهاران شنیده ایم
همراه تو
طعم شرنگ دستان تلخ شیاطین زهد را
هر شب چشیده ایم
در حمله ی مغول
رندان مست نشابور عشق را
بر دار دیده ایم
مضراب درد را
در تندر کرشمه و پرهیب شهنواز
مانند نبض بیقرار قناری تپیده ایم
همرنگ اضطراب پلک دقایق
در جستجوی راز دل خویش
از روی روزگار به هر دم پریده ایم
تاانتهای یاس، تنها دویده ایم
خسته، شکسته و غمگین
خلوت گزیده ایم و زپا اوفتاده ایم
اما و هیچگاه
دل را به یاس سرد زمستان نداده ایم
زیرا توخوانده ای:
ما، آن شقایقیم که با داغ زاده ایم...
یکم مهر ۱۳۹۸
#محسن_بارانی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#نوسروده
ای حضرت صدا
آرام جان ما،
ما سالیان سال
در پرنیان روشن آوازهای تو
تا آسمان عشق
پرواز کرده ایم
در یک شب سکوت کویری
در کوچه های دوری و دیری
در شوق در خیال
فریاد شور همایون مهر را
در مرز آفتاب،
آغاز کرده ایم
در کنج تیره روزی مردم
به پیام نسیم تو
بر خوشه خوشه ی گندم
در باز کرده ایم
آری، ما با نوای مرغ سحر
بر تمام جهان ناز کرده ایم
پیغام اهل دل را در سرود مهر
از گلوی بهاران شنیده ایم
همراه تو
طعم شرنگ دستان تلخ شیاطین زهد را
هر شب چشیده ایم
در حمله ی مغول
رندان مست نشابور عشق را
بر دار دیده ایم
مضراب درد را
در تندر کرشمه و پرهیب شهنواز
مانند نبض بیقرار قناری تپیده ایم
همرنگ اضطراب پلک دقایق
در جستجوی راز دل خویش
از روی روزگار به هر دم پریده ایم
تاانتهای یاس، تنها دویده ایم
خسته، شکسته و غمگین
خلوت گزیده ایم و زپا اوفتاده ایم
اما و هیچگاه
دل را به یاس سرد زمستان نداده ایم
زیرا توخوانده ای:
ما، آن شقایقیم که با داغ زاده ایم...
یکم مهر ۱۳۹۸
#محسن_بارانی
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
حافظ.aac
2.1 MB
#ماتمستان
این سرزمین قرنها قرن است که معلق زمین و آسمان است.
بسیاری از آسمان میگویند، حال آنکه تمام وجودشان همچون کرمهای خاکی وابستهی زمین است و گاه کسانی به ظاهر اهل زمیناند اما کار آسمان میکنند و.... این یعنی دوگانهگی ازلی ایران..
با اینحال ویرانی و تباهی ما ناشی از گروه نخست است زهدپیشهگان دروغ بنیانی که #حافظ سراسر عمر خویش را در معرفی و رسوایی اینان گذرانده است.
ریاپیشهگان خودبین. عیب جویان ِ خودخداانگار، خورندهگان مال اوقاف و پاردمدرازان دنبهدار، نورسیدگان پیشتر خرکدار و ابلیسان مهرآگاهی ستیز و منکران واقعی حساب کتاب رستاخیز ...
باری #حافظ ِ هردو کرانهی انسان ، پا در زمین نهندهی سر در آسمان به شیوههای گوناگون با این فرزندان شیطان درافتاده است.
این غزل معروف را با ساختهای از #اردشیرکامکار در #رازنگاه همراه کردم تا به مناسبت بیستم مهر تقدیمتان کنم.
پ.ن: ضبط با تلفن همراه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این سرزمین قرنها قرن است که معلق زمین و آسمان است.
بسیاری از آسمان میگویند، حال آنکه تمام وجودشان همچون کرمهای خاکی وابستهی زمین است و گاه کسانی به ظاهر اهل زمیناند اما کار آسمان میکنند و.... این یعنی دوگانهگی ازلی ایران..
با اینحال ویرانی و تباهی ما ناشی از گروه نخست است زهدپیشهگان دروغ بنیانی که #حافظ سراسر عمر خویش را در معرفی و رسوایی اینان گذرانده است.
ریاپیشهگان خودبین. عیب جویان ِ خودخداانگار، خورندهگان مال اوقاف و پاردمدرازان دنبهدار، نورسیدگان پیشتر خرکدار و ابلیسان مهرآگاهی ستیز و منکران واقعی حساب کتاب رستاخیز ...
باری #حافظ ِ هردو کرانهی انسان ، پا در زمین نهندهی سر در آسمان به شیوههای گوناگون با این فرزندان شیطان درافتاده است.
این غزل معروف را با ساختهای از #اردشیرکامکار در #رازنگاه همراه کردم تا به مناسبت بیستم مهر تقدیمتان کنم.
پ.ن: ضبط با تلفن همراه
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#دیوارنوشتها
ما،
خندههایمان را
آنجا که حادثه رخ داد
جا گذاشتیم
حضرت گزمه....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ما،
خندههایمان را
آنجا که حادثه رخ داد
جا گذاشتیم
حضرت گزمه....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#کتابستان
مهر ماه سال ۱۴۰۲ مانند همهی سالها و ماههای چندین سال و چندین دههی گذشته رنگ خون و درد و غم و اندوه و ماتم و البته حیرت داشت. داریوش مهرجویی و همسرش سلاخی شدند و...
تا سال نود مانی حقیقی گفتوگوهایی داشته درباره ی آثار داریوش مهرجویی بزرگ از الماس۳۳ تا سنتوری مجموع این نشستها در «کارنامهی چهل ساله» منعکس شده. نشر گیلگمش وابسته به نشرچشمه این اثر را چاپ کرده و خواندنش طبعن برای اهل هنر و اندیشه و فرهنگ و تاریخ ضروری است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مهر ماه سال ۱۴۰۲ مانند همهی سالها و ماههای چندین سال و چندین دههی گذشته رنگ خون و درد و غم و اندوه و ماتم و البته حیرت داشت. داریوش مهرجویی و همسرش سلاخی شدند و...
تا سال نود مانی حقیقی گفتوگوهایی داشته درباره ی آثار داریوش مهرجویی بزرگ از الماس۳۳ تا سنتوری مجموع این نشستها در «کارنامهی چهل ساله» منعکس شده. نشر گیلگمش وابسته به نشرچشمه این اثر را چاپ کرده و خواندنش طبعن برای اهل هنر و اندیشه و فرهنگ و تاریخ ضروری است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Zakhme Zaboon ~ Takmusics.IR
Mohsen Chavoshi ~ Takmusics.IR
#حزن_ستان
#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سالهایی که برای اقلیتی دوزخمنش بهشت است و برای اکثریتی تشنهی یک زندهگی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#داریوش_مهرجویی بزرگ است بزرگ ...
وقتی #بهرام_رادان #سیمرغ_شکستنی جشنواره ی حکومتی را بر زمین گذاشت در چند ثانیه بزرگ شد بزرگ و...
#محسن_چاووشی هم عجیب است و غریب و مه آلود و مه برای من بزرگ است ..
حتما #علی_سنتوری را ببینید یکی دیگر از هزاران هزار #قربانی این سالهای پر از درد و مصیبت و ماتم...
سالهایی که برای اقلیتی دوزخمنش بهشت است و برای اکثریتی تشنهی یک زندهگی ساده و آرام دوزخ ...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
#یادداشتهای_پریشانی
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ناخوش_احوالی_همه_گیر_ایرانیان
در کشوری دیگر زاده نشده ام، در سرزمینی دگر نزیسته ام و نبالیده ام. من زاده و پرورده ی همین خاکم...
با همهی عظمتها و بزرگیهای مردمان و تاریخش و در کنار همهی کاستیها و حقارتهاشان ..
اما میدانم انسان، این موجود همیشه غریب، علیرغم تفاوتهایش در طول زمان و مکان، مشابهتهایی عجیب دارد و این را بسیار شنیدهام از رفتگان و ماندگان در فرنگ و ینگه دنیا که بسیار گاه، چیزهایی میبینند در آن ولایات و ایالات، که میبردشان به پایینترین ادوار تاریخی/جغرافیایی و فرهنگی همین کشور ما،ایران.
پس ممکن است این سخنان شرح حال بسیاری از مردم جهان نیز باشد.
از کودکی همانند بسیاری از همنسلانم #ایران جان جانانم شد و #ای_ایران.. سرودی که قبل از «شد جمهوری اسلامی به پا»... حفظش کرده بودم.
از دین و مذهب و شعائر و ظواهرش هم لازم نیست که بگویم چرا که میدانم ما ایرانیان همیشه قائل به #مینویی_معنوی بوده ایم و خود را از نخستین پگاه هم_پیمان ِ #مهر پنداشتهایم ...
#مهرپرستی از همان آغاز ِ اسطوره از همان «تاریخ روح» شروع ِ توحید بوده است و بعدها پس از چندهزار سال تاریخ ِ تن، ما ایرانیان آن را در #علی یافته ایم...
بدین قرار از نظر من در تاریخ ِ روحی ما ایرانیان، حضور اسلام انفکاک نبوده است تداوم بوده. و در عرصهی حضور تدوامی طبیعی، قانون مند و دارای اسباب و علل. چنانکه اکنونمان محصول تمام تاثیرات و تاثراتی است که در بستر زمان پدید آمده.
نمی دانم کجای تاریخ حال این ملت خوب بوده است!؟ دست کم یکی دو دهه یا چند سالی؟
اما تا آنجا که می خوانم و میدانم دست کم حال #اهل_فضل_و_دانش هیچوقت خوب نبوده مگر لحظاتی #کلمح_البصر ..
مردم هم بنا به #موقعیتشان و بهره مندی از دانش و فضل بیش و کم خوشحال یا ناخوش احوال بوده اند..
اما این در چند دهه ی اخیر، دیگر ناخوش احوالی به سراغ تک تک افراد این سرزمین آمده است . کانه مفصل مشترک اکثریت مردم ایران ، و منطقه نیز ، این حال خراب و دردهای پیاپی است یک همهگیری در عرصه ی روح و روان یک افسردهگی دسته جمعی مثل روایتی که گاه از نهنگها به دست میهند.
و من دقیقا برای شرح حال امروزیمان واژهی #فروپاشی را به کار میبرم .
این مردم در زیر هزاران هزار بار درد و جهل و ندانم کاری و فرصت طلبی و... دیگر خرد شده اند و این را در گفتار و کردار اکثریت به وضوح میتوان دید..
در ذهن اسطوره ایام یاد روزگاری می افتم که تمامی دیوان بند گسسته بودند و ایران را پرکرده بودند و جایی در سرزمین فرشتگان برای آنهمه فریشته باقی نگذارده بودند تا صدای بالشان حتی به گوش کر #هرودت هم برسد.
خشم و آز و دروج و رشک و اپوش و جهی و خنئه ای و... همه و همه در تاخت و تازند و تیر یا تشتر و مهر و سروش و رشن و وهومنه و اردیسور آناهیتا و سپنتار_إرمئیتی و امرتات و هورتات و... و تمامی ایزدان و ایزد بانوان ( یادتان باشد ایزد معناش خدا نیست ایزد یعنی چیزی و کسی که قابل ستایش است و برایش سرود میخوانند) به کنج درد بیمار بی تیمارند . و «خونیرثبامی» از شش جهت در تنگنایی غیرقابل تحمل افتاده است.
حرفم خواندن آیهی نحوست نومیدی نیست و ویرانی. اتفاقا ما ایرانیان باور داریم سیاهی به حد اعلی برسد ، سپیدی رخ خواهد نمود و چشمه ی جوشان آب زندگی در سیاه ترین تاریکی ها در انتظار است.
از حضرت رسالت هم شنیده ایم که چون بیمار میشد خطاب به بیماری میگفت: «نیرومند شو شدت بگیر که چون شدید شوی به فرج رسی.»
اتفاقا حرفم این است کمتر پیش آمده ملتی اینچنین در #ویرانی به اشتراکی حداکثریتی رسیده باشند. آلمان پس از جنگ دوم فراگیر چنین بوده... حال در ادامه ی سیر تاریخی خویش رسیده ایم به ویران ترین احوال..
اگر این حال بد مورد تایید بسیاران باشد و دردش استخوان اکثریت را بهدرد آورد قطعا همه کاری خواهیم کرد کاری واحد و آن گریز از تاریکی است.
یادتان باشد انسانها در همه جای جهان خمیرمایه ای یکسان دارند که گاه در برابر یک واقعه ی واحد ، کاری واحد میکنند. ما ایرانیان که جای خود داریم. قرنهاست زیر همین سقف کبود برای فرزندانمان آغاز را چنین زمزمه کرده ایم: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود...
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️یادداشت_روز
#سایه_شکاران
..مرغ بر بالا و زیر آن سایهاش
میدود بر خاک پران مرغوش
ابلهی صیاد آن سایه شود
میدود چندانکه بیمایه شود
بیخبر کان عکس آن مرغ هواست
بیخبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جست و جو
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت...
ابیات بالا البته از مثنوی شریف است و آن کتاب سترگ در #بافت ویژهی خود پدید آمده و در منظومهی خویش آشکار میشود اما میتوان برخی سخنان و جملات و تمثیلات کلیطور آن را در بافتی دیگر به کار برد و البته به یادداشت منظور مولانا این قرینهسازی ای که میکنم نیست.
از وقتی که به یاد دارم دیده و شنیدهام آنچه جمهوری اسلامی مینامند همیشه ادعای برپایی عدالت و طهارت و رساندن به مراتب انسانیت و ... داشته. جنابش میگوید اساسن علیه چیزی به نام ظلم و فساد قیام کرده و دنبال کرامت انسان بوده تا «کرمنا بنی آدم» را محقق کند. و بازی شگفت روزگار گویا باز تکرار شده و آن اینکه هرکس به تعنت بسیار طعنه میزند به کسی که مثلن «مستبدی فاسد هستی یا ستمگاری کائد» خودش اندک اندک به همان بلای مهیب مبتلا میشود تا درس عبرتی شود برای تاریخ و ....
از آن صبحی که روزنامهی #سلام خبر دزدی ۱۲۳میلیارد (حدود ۳۰۰میلیون دلار) تومانی را ترکاند و همهمان را گیج و مجروح کرد، حدود سی سالی میگذرد.
پیشتر هم خبر از فساد و دزدی و رانت و... میآمد و البته دستگیری و بهسزای اعمال ننگین رساندن و.. اما آن روز همهی ایران بد تکان خورد خیلی بد. الباقی ماجرا هم که ...
از آن روز تا به حال دهها فساد تباهکننده و ویرانگر آشکار شده آنچنان که آن فساد ۱۲۳ میلیاردی در برابر کوهشان کاهی است و دهها نفر به سزای اعمال ننگینشان رسیدهاند اما ذرهای از گسترش و عمق فساد کاهش نیافته و روز به روز هرچه از انواع فساد است گسترش فراتر مییابد و عمقی بیشتر.
امروز ۲۴ مهر ۱۴۰۳ ق.ق از پروندهی چای دبش حرف زده است.در حالیکه دائره المعارف بزرگ اسلامی طی ۴۰ سال کار ۲۳ جلد دارد این پرونده ۳۵۰ جلد دارد و هفتاد هزار صفحه ، فعلن ۶۳ نفر بازداشتی و...
آیا کسی هست بگوید: گیرم اینان را مثل فاضل خداداد یا سلطان بدبخت سکه یا سلطان قیر ، یا سلطان نهادههای دامی، یا سلطان دکل ، یا سلطان ...اعدام کردید، چرا ذرهای از فساد کاسته نشده و سرکنگبینتان صفرا میافزاید؟
شکی نیست آنانکه به خیال خودشان مشغول مبارزه با فساد هستند یا از هیچچیز مطلع نیستند یا همه چیز را خوب میدانند.
داستان فقط در همان حکایت مولانا نهفته است. به جای رفتن به دنبال اصل ماجرا سالهاست مشغول شکار سایهایم و محصولش چیزی جز تلف شدن تنها سرمایهی ما نیست ما طی این سالها عمر از کف دادیم . عمری که هدیهی خدا بود برای تعالی تن و جان مان در کورهی آدمسوزی فسادهای پیدرپی سوخت تا سونا و جکوزی عیش و عشرت دیگران گرم و پر رونق باشد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سایه_شکاران
..مرغ بر بالا و زیر آن سایهاش
میدود بر خاک پران مرغوش
ابلهی صیاد آن سایه شود
میدود چندانکه بیمایه شود
بیخبر کان عکس آن مرغ هواست
بیخبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جست و جو
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت...
ابیات بالا البته از مثنوی شریف است و آن کتاب سترگ در #بافت ویژهی خود پدید آمده و در منظومهی خویش آشکار میشود اما میتوان برخی سخنان و جملات و تمثیلات کلیطور آن را در بافتی دیگر به کار برد و البته به یادداشت منظور مولانا این قرینهسازی ای که میکنم نیست.
از وقتی که به یاد دارم دیده و شنیدهام آنچه جمهوری اسلامی مینامند همیشه ادعای برپایی عدالت و طهارت و رساندن به مراتب انسانیت و ... داشته. جنابش میگوید اساسن علیه چیزی به نام ظلم و فساد قیام کرده و دنبال کرامت انسان بوده تا «کرمنا بنی آدم» را محقق کند. و بازی شگفت روزگار گویا باز تکرار شده و آن اینکه هرکس به تعنت بسیار طعنه میزند به کسی که مثلن «مستبدی فاسد هستی یا ستمگاری کائد» خودش اندک اندک به همان بلای مهیب مبتلا میشود تا درس عبرتی شود برای تاریخ و ....
از آن صبحی که روزنامهی #سلام خبر دزدی ۱۲۳میلیارد (حدود ۳۰۰میلیون دلار) تومانی را ترکاند و همهمان را گیج و مجروح کرد، حدود سی سالی میگذرد.
پیشتر هم خبر از فساد و دزدی و رانت و... میآمد و البته دستگیری و بهسزای اعمال ننگین رساندن و.. اما آن روز همهی ایران بد تکان خورد خیلی بد. الباقی ماجرا هم که ...
از آن روز تا به حال دهها فساد تباهکننده و ویرانگر آشکار شده آنچنان که آن فساد ۱۲۳ میلیاردی در برابر کوهشان کاهی است و دهها نفر به سزای اعمال ننگینشان رسیدهاند اما ذرهای از گسترش و عمق فساد کاهش نیافته و روز به روز هرچه از انواع فساد است گسترش فراتر مییابد و عمقی بیشتر.
امروز ۲۴ مهر ۱۴۰۳ ق.ق از پروندهی چای دبش حرف زده است.در حالیکه دائره المعارف بزرگ اسلامی طی ۴۰ سال کار ۲۳ جلد دارد این پرونده ۳۵۰ جلد دارد و هفتاد هزار صفحه ، فعلن ۶۳ نفر بازداشتی و...
آیا کسی هست بگوید: گیرم اینان را مثل فاضل خداداد یا سلطان بدبخت سکه یا سلطان قیر ، یا سلطان نهادههای دامی، یا سلطان دکل ، یا سلطان ...اعدام کردید، چرا ذرهای از فساد کاسته نشده و سرکنگبینتان صفرا میافزاید؟
شکی نیست آنانکه به خیال خودشان مشغول مبارزه با فساد هستند یا از هیچچیز مطلع نیستند یا همه چیز را خوب میدانند.
داستان فقط در همان حکایت مولانا نهفته است. به جای رفتن به دنبال اصل ماجرا سالهاست مشغول شکار سایهایم و محصولش چیزی جز تلف شدن تنها سرمایهی ما نیست ما طی این سالها عمر از کف دادیم . عمری که هدیهی خدا بود برای تعالی تن و جان مان در کورهی آدمسوزی فسادهای پیدرپی سوخت تا سونا و جکوزی عیش و عشرت دیگران گرم و پر رونق باشد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️حیرتکده
♦️ مدیرعامل شرکت پخش:
🔹 مصرف بنزین کشور نسبت به سال گذشته ۳۸ درصد افزایش یافته..
🔹 ۷۰ درصد بنزین در نوار جنوبی کشور تامین میشود، اما ۷۵ درصد مصرف در نیمه شمالی کشور اتفاق میافتد..
از همین جملات میتوان کارندانی، جهل ، بیخبری و... بسیاری از مسندنشینان را فهمید. چقدر یک انسان باید بیخبر باشد و غافل که اینگونه حرف بزند؟
۱- ماشین یا ارابه یا ... کشور هم موتورش خراب است هم پنچر است ( اگر نگوییم چرخ ندارد) معلوم است برای حرکت دادن چنین وسیلهای دهها برابر انرژی باید مصرف کرد تا تکانکی بخورد...
۲- اینکه بنزین در نیمهی جنوبی تولید میشود چه معنایی دارد؟! مثلن در یک سوم مرکزی ( خراسان و یزد و اصفهان و لرستان )یا شمالی باید سفرهی نفتی و گازی باشد یا سفرهی نفتی بزنیم که بنزین تولید کنند؟
۳- تقریبن همهی زعفران ایران و خیلی از نقاط جهان در شمال شرقی ایران تولید میشود چه معنا دارد آذربایجان و کردستان و کرمانشاه و خوزستان و... زعفران مصرف کنند؟
۴- یعنی طرف نمیفهمد سه چهارم جمعیت کشور در نیمهی شمالی ایران است؟!
۵- وقتی یاوه گویی هزینه نداشته باشد( به ویژه برای اهل حرم قدرت) نتیجهاش این میشود..
شگفتا این قوم نه تاریخ میداند نه جغرافیا ، نه اقتصاد و نه فرهنگ و... حتا #عدد ...تامل و تفکر و فلسفیدن و تدبر جای خویش ....
##راستی فکر میکنم در کنار دهها رانت ویژه حقوق ماهیانهی ایشان و همانندهاشان دهها میلیون تومان است مثلن هرکدام اندازهی ده بیست کارگر زحمت کش از جیب مردم ملت پول برمیدارند....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
♦️ مدیرعامل شرکت پخش:
🔹 مصرف بنزین کشور نسبت به سال گذشته ۳۸ درصد افزایش یافته..
🔹 ۷۰ درصد بنزین در نوار جنوبی کشور تامین میشود، اما ۷۵ درصد مصرف در نیمه شمالی کشور اتفاق میافتد..
از همین جملات میتوان کارندانی، جهل ، بیخبری و... بسیاری از مسندنشینان را فهمید. چقدر یک انسان باید بیخبر باشد و غافل که اینگونه حرف بزند؟
۱- ماشین یا ارابه یا ... کشور هم موتورش خراب است هم پنچر است ( اگر نگوییم چرخ ندارد) معلوم است برای حرکت دادن چنین وسیلهای دهها برابر انرژی باید مصرف کرد تا تکانکی بخورد...
۲- اینکه بنزین در نیمهی جنوبی تولید میشود چه معنایی دارد؟! مثلن در یک سوم مرکزی ( خراسان و یزد و اصفهان و لرستان )یا شمالی باید سفرهی نفتی و گازی باشد یا سفرهی نفتی بزنیم که بنزین تولید کنند؟
۳- تقریبن همهی زعفران ایران و خیلی از نقاط جهان در شمال شرقی ایران تولید میشود چه معنا دارد آذربایجان و کردستان و کرمانشاه و خوزستان و... زعفران مصرف کنند؟
۴- یعنی طرف نمیفهمد سه چهارم جمعیت کشور در نیمهی شمالی ایران است؟!
۵- وقتی یاوه گویی هزینه نداشته باشد( به ویژه برای اهل حرم قدرت) نتیجهاش این میشود..
شگفتا این قوم نه تاریخ میداند نه جغرافیا ، نه اقتصاد و نه فرهنگ و... حتا #عدد ...تامل و تفکر و فلسفیدن و تدبر جای خویش ....
##راستی فکر میکنم در کنار دهها رانت ویژه حقوق ماهیانهی ایشان و همانندهاشان دهها میلیون تومان است مثلن هرکدام اندازهی ده بیست کارگر زحمت کش از جیب مردم ملت پول برمیدارند....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#درنگ_عربی
#نزار_قبانی
لن تجعلوا من شعبنا
شعبَ هنودٍ حُمر..
فنحنُ باقونَ هنا..
في هذه الأرضِ التي تلبسُ في معصمها
إسوارةً من زهر
فهذهِ بلادُنا..
فيها وُجدنا منذُ فجرِ العُمر
فيها لعبنا، وعشقنا، وكتبنا الشعر
مشرِّشونَ نحنُ في خُلجانها
مثلَ حشيشِ البحر..
مشرِّشونَ نحنُ في تاريخها
في خُبزها المرقوقِ، في زيتونِها
في قمحِها المُصفرّْ
مشرِّشونَ نحنُ في وجدانِها
باقونَ في آذارها
باقونَ في نيسانِها
باقونَ كالحفرِ على صُلبانِها
باقونَ في نبيّها الكريمِ، في قُرآنها..
وفي الوصايا العشر..
----------------------ترجمه؛ محسن یارمحمدی
هرگز نخواهید توانست
از ملت ما
سرخپوستان امریکا
بسازید
چراکه ما
ماندگارانیم
در همینجا...
در همین زمین
که دستبندی از شکوفه به مچ دارد ...
این، سرزمین ماست
که در سپیده دم عمر
پدیدار شدهایم در آن
در این خاک به بازی پرداختهایم.
نرد عشق باختهایم.
و شعر
نوشتهایم.
ریشه داریم در تالابهایش
همچون گیاهان دریایش
ریشه داریم در تاریخش
در نان لواشش
در زیتونش،
و خوشه های طلایی گندمش
ریشه داریم در جان نهانش -وجدانش-
زمستانش را تاب آوردهایم
و بهارانش را زیستهایم
و حک شدهایم بر چلیپایش
ماندگاریم در پیامبر مهربانش،
قرآنش
و ده فرمانش...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نزار_قبانی
لن تجعلوا من شعبنا
شعبَ هنودٍ حُمر..
فنحنُ باقونَ هنا..
في هذه الأرضِ التي تلبسُ في معصمها
إسوارةً من زهر
فهذهِ بلادُنا..
فيها وُجدنا منذُ فجرِ العُمر
فيها لعبنا، وعشقنا، وكتبنا الشعر
مشرِّشونَ نحنُ في خُلجانها
مثلَ حشيشِ البحر..
مشرِّشونَ نحنُ في تاريخها
في خُبزها المرقوقِ، في زيتونِها
في قمحِها المُصفرّْ
مشرِّشونَ نحنُ في وجدانِها
باقونَ في آذارها
باقونَ في نيسانِها
باقونَ كالحفرِ على صُلبانِها
باقونَ في نبيّها الكريمِ، في قُرآنها..
وفي الوصايا العشر..
----------------------ترجمه؛ محسن یارمحمدی
هرگز نخواهید توانست
از ملت ما
سرخپوستان امریکا
بسازید
چراکه ما
ماندگارانیم
در همینجا...
در همین زمین
که دستبندی از شکوفه به مچ دارد ...
این، سرزمین ماست
که در سپیده دم عمر
پدیدار شدهایم در آن
در این خاک به بازی پرداختهایم.
نرد عشق باختهایم.
و شعر
نوشتهایم.
ریشه داریم در تالابهایش
همچون گیاهان دریایش
ریشه داریم در تاریخش
در نان لواشش
در زیتونش،
و خوشه های طلایی گندمش
ریشه داریم در جان نهانش -وجدانش-
زمستانش را تاب آوردهایم
و بهارانش را زیستهایم
و حک شدهایم بر چلیپایش
ماندگاریم در پیامبر مهربانش،
قرآنش
و ده فرمانش...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔴🔴غزلستان
- شعر و هنر نهایتن برآمده از زمین و زمانهای است و زمین و زمانه نمیتواند خالی از غصهها و دردهای فردی و جمعی باشد. و وقتی درد هست انسان هنرمند حتمن از آن مینالد و بر عاملش میشورد.
این غزل حضرت مولانا خالی از اعتراضات اجتماعی نیست....
یار مرا عارض و عذار نه این بود
باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود
عهدشکن گشتهاند خاصه و عامه
قاعدهی اهل این دیار نه این بود
روح دراین غار غورهوار تُرش چیست
پرورش و عهد یار غار نه این بود
سیل غم بیشمار بار و خرم برد
طمع من از یار بردبار نه این بود
از جهت من چه دیگ میپزد آن یار
راتبهی میر ِ پختهکار نه این بود
دام نهان کرد و دانه ریخت به پیشم
کینه نهان داشت و آشکار نه این بود
ناصح من کژ نهاد و بُرد ز راهم
شرط امینی و مستشار نه این بود
در چمن عیش خار از چه شکفتهست
مَنبت آن شهره نوبهار نه این بود
شحنه شد آن دزد من ببست دو دستم
سایسی و عدل شهریار نه این بود
مهل ندادی که عذر خویش بگویم
خوی چو تو کوه باوقار نه این بود
میرسدم بوی خون ز گفت درشتش
رایحهی ناف مشکبار نه این بود
نوش تو را ذوق و طعم و لطف نه این بود
وآن شتر مست خوش عیار نه این بود
پیش شه افغان کنم ز خدعهی قَلاب
زر من آن نقد خوشعیار نه این بود
شاه چو دریا خزینهاش همه گوهر
لیک شهم را خزینهدار نه این بود
بس که گلهست این نثار و جمله شکایت
شاه شکور مرا نثار نه این بود...
#حضرت_مولانا
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- شعر و هنر نهایتن برآمده از زمین و زمانهای است و زمین و زمانه نمیتواند خالی از غصهها و دردهای فردی و جمعی باشد. و وقتی درد هست انسان هنرمند حتمن از آن مینالد و بر عاملش میشورد.
این غزل حضرت مولانا خالی از اعتراضات اجتماعی نیست....
یار مرا عارض و عذار نه این بود
باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود
عهدشکن گشتهاند خاصه و عامه
قاعدهی اهل این دیار نه این بود
روح دراین غار غورهوار تُرش چیست
پرورش و عهد یار غار نه این بود
سیل غم بیشمار بار و خرم برد
طمع من از یار بردبار نه این بود
از جهت من چه دیگ میپزد آن یار
راتبهی میر ِ پختهکار نه این بود
دام نهان کرد و دانه ریخت به پیشم
کینه نهان داشت و آشکار نه این بود
ناصح من کژ نهاد و بُرد ز راهم
شرط امینی و مستشار نه این بود
در چمن عیش خار از چه شکفتهست
مَنبت آن شهره نوبهار نه این بود
شحنه شد آن دزد من ببست دو دستم
سایسی و عدل شهریار نه این بود
مهل ندادی که عذر خویش بگویم
خوی چو تو کوه باوقار نه این بود
میرسدم بوی خون ز گفت درشتش
رایحهی ناف مشکبار نه این بود
نوش تو را ذوق و طعم و لطف نه این بود
وآن شتر مست خوش عیار نه این بود
پیش شه افغان کنم ز خدعهی قَلاب
زر من آن نقد خوشعیار نه این بود
شاه چو دریا خزینهاش همه گوهر
لیک شهم را خزینهدار نه این بود
بس که گلهست این نثار و جمله شکایت
شاه شکور مرا نثار نه این بود...
#حضرت_مولانا
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پریشان_سرودهها
- بر تمام بادهای زمان
نامی گذاشتم
و رودخانههای زمین را نیز
که جاری بودند مثل بادها در رگهای سرد آسمان
درخت و پرنده و سنگ
هر کدام نامی گرفت از من
تا صدایشان کنم
حتا بزرگترین خلأ خالی گیتی را هزار نام نهادم
و هزار و یکمین نام را به تو دادم
تا میان من و او گفتوگویی جاودانه
شکل بگیرد
حالا از خدا تا خدا
با همهی نامها حرف میزنم.
تو
در این میانه نیستی
و سکوت آسمان را میبلعد...
- جهان معنای خود را
از دست داده است
و استخوان بنیآدم
- دست یا که پا یا جمجمه
چه فرقی دارد ؟! -
از قندهار و تهران
تا غزه و لبنان
با ضربات فلزی سرد یا که داغ
- چه فرقی میکند؟!
هی خرد میشوند
در نبرد بزرگ
قرنهاست
فقط انسان و فرزندانش مرده
وخدای همیشه غایب
در تمام عرصههای حضور
به سختی
شکست خورده...
#محسن_یارمحمدی ۲آبان ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
- بر تمام بادهای زمان
نامی گذاشتم
و رودخانههای زمین را نیز
که جاری بودند مثل بادها در رگهای سرد آسمان
درخت و پرنده و سنگ
هر کدام نامی گرفت از من
تا صدایشان کنم
حتا بزرگترین خلأ خالی گیتی را هزار نام نهادم
و هزار و یکمین نام را به تو دادم
تا میان من و او گفتوگویی جاودانه
شکل بگیرد
حالا از خدا تا خدا
با همهی نامها حرف میزنم.
تو
در این میانه نیستی
و سکوت آسمان را میبلعد...
- جهان معنای خود را
از دست داده است
و استخوان بنیآدم
- دست یا که پا یا جمجمه
چه فرقی دارد ؟! -
از قندهار و تهران
تا غزه و لبنان
با ضربات فلزی سرد یا که داغ
- چه فرقی میکند؟!
هی خرد میشوند
در نبرد بزرگ
قرنهاست
فقط انسان و فرزندانش مرده
وخدای همیشه غایب
در تمام عرصههای حضور
به سختی
شکست خورده...
#محسن_یارمحمدی ۲آبان ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹