دانشمندان ژن زبان انسان را در موش قرار دادند و صدای موش تغییر کرد
دانشمندان دانشگاه راکفلر و آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر در نیویورک ژن NOVA1 انسانی را به موشها وارد کرده و تغییراتی در الگوهای صوتی آنها مشاهده کردند. ژن NOVA1 در انسانها منحصر به فرد است و در سایر پستانداران به شکل متفاوتی وجود دارد. یک تغییر ژنتیکی در همین ژن، ممکن است نقشی کلیدی در تکامل زبان گفتاری(دیفرانسیل زبان گفتاری یا چگونگی توانایی سخن گفتن) و بقای گونه هوموساپینس ایفا کرده باشد.
در این پژوهش، پژوهشگران با استفاده از ویرایش ژن CRISPR، نسخه انسانی پروتئین NOVA1 را در موشها جایگزین کردند. نتایج نشان داد که موشهای ویرایش شده در مقایسه با موشهای عادی، الگوهای صوتی متفاوتی تولید میکنند. تولههای این موشها صداهای فراصوتی با فرکانس بالاتری ایجاد کردند که ممکن است نشاندهنده تلاش بیشتر برای تعامل اجتماعی باشد. موشهای نر بالغ نیز در هنگام جفتگیری، صداهایی با هجاهای پیچیدهتر تولید کردند.
این یافتهها نشان میدهد که تغییرات در ژن NOVA1 میتواند بر الگوهای صوتی و احتمالاً بر تکامل زبان تأثیرگذار باشد. پروتئین NOVA1 بهعنوان یک «تنظیمکننده اصلی ژن» شناخته میشود که بر بیش از ۹۰٪ از ژنهای انسانی در طول رشد تأثیر میگذارد. این پروتئین با اتصال به RNA پیامرسان در نورونها، بخشهایی از آن را حذف یا بازآرایی میکند و به این ترتیب تنوع مولکولی در سیستم عصبی مرکزی ایجاد میکند.
این پژوهش بر اهمیت ژن NOVA1 در تکامل زبان و ارتباطات انسانی تأکید دارد و میتواند به درک بهتری از ریشههای ژنتیکی گفتار و زبان منجر شود.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
🐁 Nature Communications.
مرتبط:
• جهش ژنوم انسان در ۲ میلیون سال پیش منجر به گفتار و تفکر شد!
• زبانها چگونه تکامل مییابند
• مهندسی ژنتیک همه چیز را برای همیشه دگرگون می کند_کریسپر
دانشمندان دانشگاه راکفلر و آزمایشگاه کولد اسپرینگ هاربر در نیویورک ژن NOVA1 انسانی را به موشها وارد کرده و تغییراتی در الگوهای صوتی آنها مشاهده کردند. ژن NOVA1 در انسانها منحصر به فرد است و در سایر پستانداران به شکل متفاوتی وجود دارد. یک تغییر ژنتیکی در همین ژن، ممکن است نقشی کلیدی در تکامل زبان گفتاری(دیفرانسیل زبان گفتاری یا چگونگی توانایی سخن گفتن) و بقای گونه هوموساپینس ایفا کرده باشد.
در این پژوهش، پژوهشگران با استفاده از ویرایش ژن CRISPR، نسخه انسانی پروتئین NOVA1 را در موشها جایگزین کردند. نتایج نشان داد که موشهای ویرایش شده در مقایسه با موشهای عادی، الگوهای صوتی متفاوتی تولید میکنند. تولههای این موشها صداهای فراصوتی با فرکانس بالاتری ایجاد کردند که ممکن است نشاندهنده تلاش بیشتر برای تعامل اجتماعی باشد. موشهای نر بالغ نیز در هنگام جفتگیری، صداهایی با هجاهای پیچیدهتر تولید کردند.
این یافتهها نشان میدهد که تغییرات در ژن NOVA1 میتواند بر الگوهای صوتی و احتمالاً بر تکامل زبان تأثیرگذار باشد. پروتئین NOVA1 بهعنوان یک «تنظیمکننده اصلی ژن» شناخته میشود که بر بیش از ۹۰٪ از ژنهای انسانی در طول رشد تأثیر میگذارد. این پروتئین با اتصال به RNA پیامرسان در نورونها، بخشهایی از آن را حذف یا بازآرایی میکند و به این ترتیب تنوع مولکولی در سیستم عصبی مرکزی ایجاد میکند.
این پژوهش بر اهمیت ژن NOVA1 در تکامل زبان و ارتباطات انسانی تأکید دارد و میتواند به درک بهتری از ریشههای ژنتیکی گفتار و زبان منجر شود.
سام آریامنش
مرتبط:
• جهش ژنوم انسان در ۲ میلیون سال پیش منجر به گفتار و تفکر شد!
• زبانها چگونه تکامل مییابند
• مهندسی ژنتیک همه چیز را برای همیشه دگرگون می کند_کریسپر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جیمز وب تصویری از لحظه تولد دو سیاره را گرفته است و به راستی شگفت انگیز است.
در تصویر شما دیسک دو سیاره را مشاهده میکنید که غوطهور در گازها و اجرامی در اطراف خود هستند و احتمالا هنوز در حال جذب مواد اطراف خود هستند(چون تنها ۳۷۰ سال نوری فاصله دارند).
ویدئو نیز از بایگانی برای درک بهتر شرایط احتمالی آنجا افزوده شده است.
زمانی سیاره ما نیز همینگونه به وجود آمد؛ تحت نیروهای طبیعت بدون دخالت هیچگونه طراحی یا مهندسی؛ اما خب انسان این را نمیدانست و طبیعی بود که علتش را یک کس(سوگیری عامل هوشمند) تصور کند ولی پاسخ در گذر زمان تقریبا روشن شده است؛
امروز هم نمیدانیم نیروهای طبیعت مثل گرانش چگونه موجود هستند و از کجا آمدهاند؛ ولی این طبیعی است که با میلیاردها بار تجربه باز هم بگوییم کار یک کسی است؟! برای هر کسی زمانی میرسد که باید انتخاب کند بین اینکه پاسخ چگونگیها را یک عامل هوشمند بداند یا یک علت یا همبستگی طبیعی. خدای حفرهها آری یا نه، مسئله این است.
در مورد این تصویر
🚀 @ofoghroydadd
در تصویر شما دیسک دو سیاره را مشاهده میکنید که غوطهور در گازها و اجرامی در اطراف خود هستند و احتمالا هنوز در حال جذب مواد اطراف خود هستند(چون تنها ۳۷۰ سال نوری فاصله دارند).
ویدئو نیز از بایگانی برای درک بهتر شرایط احتمالی آنجا افزوده شده است.
زمانی سیاره ما نیز همینگونه به وجود آمد؛ تحت نیروهای طبیعت بدون دخالت هیچگونه طراحی یا مهندسی؛ اما خب انسان این را نمیدانست و طبیعی بود که علتش را یک کس(سوگیری عامل هوشمند) تصور کند ولی پاسخ در گذر زمان تقریبا روشن شده است؛
امروز هم نمیدانیم نیروهای طبیعت مثل گرانش چگونه موجود هستند و از کجا آمدهاند؛ ولی این طبیعی است که با میلیاردها بار تجربه باز هم بگوییم کار یک کسی است؟! برای هر کسی زمانی میرسد که باید انتخاب کند بین اینکه پاسخ چگونگیها را یک عامل هوشمند بداند یا یک علت یا همبستگی طبیعی. خدای حفرهها آری یا نه، مسئله این است.
در مورد این تصویر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ایرج رضایی، صداپیشه و مدیریت صداگذاری بسیاری از فیلمها و سریالهای خارجی و منوچهر والیزاده، بازیگر تئاتر و سینما، دوبلور و گوینده برای همیشه از پیش ما رفتند.
یاد این دو هنرمند بزرگ و ارزشمند گرامی باد؛ ما با صدای این بزرگان زندگی کردیم.
🚀 @ofoghroydadd
یاد این دو هنرمند بزرگ و ارزشمند گرامی باد؛ ما با صدای این بزرگان زندگی کردیم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دفاع ما در برابر «برخورد احتمالی سیارک 2024 YR4 در سال ۲۰۳۲» چیست؟
احتمال کمی وجود دارد که سیارکی به نام 2024 YR4 در تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۳۲ با زمین برخورد کند. با این حال، حتی در صورت تأیید چنین تهدیدی، انسانها ابزارهایی برای دفاع از سیاره در برابر این خطر دارند.
روشهای پیشنهاد شده برای جلوگیری از برخورد سیارکها:
برخورد فیزیکی (ماموریت DART):
در سال ۲۰۲۲، ناسا مأموریتی به نام DART را اجرا کرد که در آن یک فضاپیما بهطور عمدی با سیارک دیمورفوس برخورد کرد و موفق شد مدار آن را تغییر دهد. این روش نشان داد که میتوان با برخورد فیزیکی مسیر سیارکها را منحرف کرد.
تراکتور گرانشی:
در این روش، یک فضاپیمای بزرگ در نزدیکی سیارک قرار میگیرد و بدون تماس مستقیم، با استفاده از نیروی گرانش خود، سیارک را از مسیر برخورد با زمین منحرف میکند.
استفاده از پرتوهای یونی:
فضاپیمایی در نزدیکی سیارک مستقر میشود و با استفاده از پیشرانههای یونی، جریان مداومی از یونها را به سمت سیارک میفرستد تا بهتدریج مسیر آن را تغییر دهد.
تغییر بازتابندگی سطح سیارک:
با رنگآمیزی یا پوشاندن یک سمت سیارک با مواد بازتابنده، میتوان میزان جذب و بازتاب نور خورشید را تغییر داد. این تغییر در فشار تابشی میتواند بهمرور زمان مسیر سیارک را منحرف کند.
سه استراتژی بالا نیازمند رسیدن به سیارک تا پیش از اینکه دیر شود است
انفجار هستهای:
در این روش، یک بمب هستهای در نزدیکی سیارک منفجر میشود. اشعههای ایکس حاصل از انفجار، سطح سیارک را تبخیر کرده و نیروی عکسالعملی ایجاد میکنند که میتواند مسیر سیارک را تغییر دهد. این روش بهعنوان آخرین راهحل برای سیارکهای بزرگ در نظر گرفته میشود.
استفاده از لیزر:
با تاباندن پرتوهای لیزر قدرتمند به سطح سیارک، مواد سطحی تبخیر میشوند و نیروی رانشی ایجاد میکنند که میتواند مسیر سیارک را منحرف کند.
در صورتی که هیچیک از این روشها مؤثر نباشند، میتوان با پیشبینی محل برخورد، اقدامات حفاظتی مانند تخلیه مناطق پرخطر را انجام داد. با توجه به اینکه ۷۱ درصد سطح زمین را آب پوشانده است، احتمال برخورد سیارک با اقیانوسها بیشتر است که میتواند منجر به سونامیهای بزرگ شود.
در نهایت، با وجود احتمال ۳.۱ درصدی برخورد 2024 YR4 با زمین، کارشناسان تأکید میکنند که جای نگرانی نیست و با پیشرفتهای علمی و فناوری، انسانها قادر به مقابله با چنین تهدیدهایی هستند.
🚀 @ofoghroydadd
👽 Sciencealert
🚨 به روز رسانی:
محاسبات جدید ناسا خطر برخورد این سیارک زا به ۱.۵ درصد کاهش داد
احتمال کمی وجود دارد که سیارکی به نام 2024 YR4 در تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۳۲ با زمین برخورد کند. با این حال، حتی در صورت تأیید چنین تهدیدی، انسانها ابزارهایی برای دفاع از سیاره در برابر این خطر دارند.
روشهای پیشنهاد شده برای جلوگیری از برخورد سیارکها:
برخورد فیزیکی (ماموریت DART):
در سال ۲۰۲۲، ناسا مأموریتی به نام DART را اجرا کرد که در آن یک فضاپیما بهطور عمدی با سیارک دیمورفوس برخورد کرد و موفق شد مدار آن را تغییر دهد. این روش نشان داد که میتوان با برخورد فیزیکی مسیر سیارکها را منحرف کرد.
تراکتور گرانشی:
در این روش، یک فضاپیمای بزرگ در نزدیکی سیارک قرار میگیرد و بدون تماس مستقیم، با استفاده از نیروی گرانش خود، سیارک را از مسیر برخورد با زمین منحرف میکند.
استفاده از پرتوهای یونی:
فضاپیمایی در نزدیکی سیارک مستقر میشود و با استفاده از پیشرانههای یونی، جریان مداومی از یونها را به سمت سیارک میفرستد تا بهتدریج مسیر آن را تغییر دهد.
تغییر بازتابندگی سطح سیارک:
با رنگآمیزی یا پوشاندن یک سمت سیارک با مواد بازتابنده، میتوان میزان جذب و بازتاب نور خورشید را تغییر داد. این تغییر در فشار تابشی میتواند بهمرور زمان مسیر سیارک را منحرف کند.
سه استراتژی بالا نیازمند رسیدن به سیارک تا پیش از اینکه دیر شود است
انفجار هستهای:
در این روش، یک بمب هستهای در نزدیکی سیارک منفجر میشود. اشعههای ایکس حاصل از انفجار، سطح سیارک را تبخیر کرده و نیروی عکسالعملی ایجاد میکنند که میتواند مسیر سیارک را تغییر دهد. این روش بهعنوان آخرین راهحل برای سیارکهای بزرگ در نظر گرفته میشود.
استفاده از لیزر:
با تاباندن پرتوهای لیزر قدرتمند به سطح سیارک، مواد سطحی تبخیر میشوند و نیروی رانشی ایجاد میکنند که میتواند مسیر سیارک را منحرف کند.
در صورتی که هیچیک از این روشها مؤثر نباشند، میتوان با پیشبینی محل برخورد، اقدامات حفاظتی مانند تخلیه مناطق پرخطر را انجام داد. با توجه به اینکه ۷۱ درصد سطح زمین را آب پوشانده است، احتمال برخورد سیارک با اقیانوسها بیشتر است که میتواند منجر به سونامیهای بزرگ شود.
در نهایت، با وجود احتمال ۳.۱ درصدی برخورد 2024 YR4 با زمین، کارشناسان تأکید میکنند که جای نگرانی نیست و با پیشرفتهای علمی و فناوری، انسانها قادر به مقابله با چنین تهدیدهایی هستند.
محاسبات جدید ناسا خطر برخورد این سیارک زا به ۱.۵ درصد کاهش داد
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نقد پژوهشهای اخیری که در مورد وجود میکروپلاستیک ها در بافت مغز انجام شد؛
پژوهش های ویروسی(تند تند) منتشر شده از میکروپلاستیک ها در مغز انسان روند نگران کننده ای را نشان می دهد، اما دارای نقص هایی است.
پژوهشی که در فوریه ۲۰۲۵ در مجله Nature Medicine منتشر شد، نشان میدهد که میزان میکروپلاستیکها در بافت مغز انسان بهطور قابلتوجهی افزایش یافته است. این پژوهش حاکی از آن است که غلظت این ذرات ریز پلاستیکی در بافت مغز افراد سالم بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۴ حدود ۵۰٪ افزایش داشته است. همچنین، در افرادی که با دمانس (زوال عقل) درگذشتهاند، میزان میکروپلاستیکها شش برابر بیشتر از افراد سالم بوده است.
متیو کمپن، سمشناس دانشگاه نیومکزیکو و یکی از نویسندگان این پژوهش، اظهار داشت: «پلاستیکها حضور دارند و به نظر میرسد وضعیت در حال بدتر شدن است.» او همچنین اشاره کرد که میانگین مقدار میکروپلاستیکها در مغزهای سالم حدود ۴۸۰۰ میکروگرم در هر گرم بافت مغزی است که تقریباً معادل وزن یک قاشق پلاستیکی معمولی است.
با این حال، برخی از دانشمندان خارج از این گروه تحقیقاتی نسبت به نتایج این مطالعه ابراز تردید کردهاند و معتقدند ممکن است در روشهای بهکاررفته نقصهایی وجود داشته باشد که به بزرگنمایی برخی یافتهها منجر شده است. علاوه بر این، تأثیر دقیق حضور میکروپلاستیکها در مغز بر سلامت انسان همچنان نامشخص است و نیاز به تحقیقات بیشتری دارد.
میکروپلاستیکها ذرات ریز پلاستیکی با اندازهای بین ۵ میلیمتر تا یک میکرومتر هستند که از تجزیه زبالههای صنعتی و محصولات مصرفی به وجود میآیند. این ذرات در محیط زیست بهطور گستردهای پراکنده شدهاند و در مکانهایی مانند اقیانوسها، جو، آب بطریشده و حتی در مدفوع انسان یافت میشوند. با افزایش تولید پلاستیک در دهههای اخیر، تجمع این ذرات در محیط و بدن انسان رو به افزایش است.
کمپن در ادامه توضیح داد که میکروپلاستیکها ممکن است با مسدود کردن جریان خون در مویرگها، به سلولهای مغزی آسیب برسانند. او افزود: «ما شروع به فکر میکنیم که شاید این پلاستیکها جریان خون در مویرگها را مسدود میکنند.»
با این وجود، برخی کارشناسان نسبت به نتایج این مطالعه محتاط هستند. آنها بر این باورند که ممکن است روشهای بهکاررفته در این پژوهش دارای محدودیتهایی باشد که منجر به اغراق در برخی یافتهها شده است. بهعنوان مثال، امکان آلودگی نمونهها در حین جمعآوری یا تحلیل وجود دارد که میتواند بر دقت نتایج تأثیر بگذارد.
در نهایت، با توجه به افزایش روزافزون میکروپلاستیکها در محیط زیست و بدن انسان، درک بهتر از تأثیرات آنها بر سلامت انسان ضروری به نظر میرسد. این مطالعه، اگرچه با چالشها و تردیدهایی مواجه است، اما نقطه شروعی برای تحقیقات بیشتر در این زمینه محسوب میشود.
یک پژوهش تازه میزان حیرتانگیز میکروپلاستیکها را در مغز ما گزارش کرده بود. اما اکنون برخی از دانشمندان تردیدهایی را مطرح کرده اند.
برخی از تردیدهای مطرحشده درباره این مطالعه شامل موارد زیر است:
احتمال آلودگی نمونهها: برخی دانشمندان نگرانند که نمونههای بافت مغزی در حین جمعآوری، ذخیرهسازی یا تحلیل، با میکروپلاستیکهای موجود در محیط آزمایشگاهی آلوده شده باشند.
محدودیت روشهای اندازهگیری: روشهای استفادهشده برای شناسایی میکروپلاستیکها ممکن است دقت کافی نداشته باشند و احتمال اشتباه در تشخیص یا شمارش این ذرات وجود دارد.
نبود مقایسه با گروههای کنترلی بیشتر: اگرچه مطالعه تفاوتهایی بین مغزهای سالم و افراد مبتلا به دمانس نشان داده، اما نبود دادههای کافی از جمعیتهای مختلف باعث شده که نتایج کاملاً قطعی نباشد.
عدم بررسی رابطه علیت: وجود میکروپلاستیکها در مغز لزوماً به این معنی نیست که آنها عامل بیماریهای عصبی مانند دمانس هستند. ممکن است این افراد به دلایل دیگری در معرض سطوح بالاتر میکروپلاستیک قرار گرفته باشند.
محدود بودن حجم نمونهها: برخی کارشناسان معتقدند که برای رسیدن به نتیجهگیریهای قطعیتر، به تعداد بیشتری از نمونههای مغزی نیاز است.
در مجموع، این یافتهها نگرانیهای جدیدی درباره تأثیر میکروپلاستیکها بر سلامت انسان ایجاد کردهاند، اما برای تأیید نتایج، پژوهشهای بیشتری لازم است.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
🧠 Livescience مقالات در اینجا
پژوهش های ویروسی(تند تند) منتشر شده از میکروپلاستیک ها در مغز انسان روند نگران کننده ای را نشان می دهد، اما دارای نقص هایی است.
پژوهشی که در فوریه ۲۰۲۵ در مجله Nature Medicine منتشر شد، نشان میدهد که میزان میکروپلاستیکها در بافت مغز انسان بهطور قابلتوجهی افزایش یافته است. این پژوهش حاکی از آن است که غلظت این ذرات ریز پلاستیکی در بافت مغز افراد سالم بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۴ حدود ۵۰٪ افزایش داشته است. همچنین، در افرادی که با دمانس (زوال عقل) درگذشتهاند، میزان میکروپلاستیکها شش برابر بیشتر از افراد سالم بوده است.
متیو کمپن، سمشناس دانشگاه نیومکزیکو و یکی از نویسندگان این پژوهش، اظهار داشت: «پلاستیکها حضور دارند و به نظر میرسد وضعیت در حال بدتر شدن است.» او همچنین اشاره کرد که میانگین مقدار میکروپلاستیکها در مغزهای سالم حدود ۴۸۰۰ میکروگرم در هر گرم بافت مغزی است که تقریباً معادل وزن یک قاشق پلاستیکی معمولی است.
با این حال، برخی از دانشمندان خارج از این گروه تحقیقاتی نسبت به نتایج این مطالعه ابراز تردید کردهاند و معتقدند ممکن است در روشهای بهکاررفته نقصهایی وجود داشته باشد که به بزرگنمایی برخی یافتهها منجر شده است. علاوه بر این، تأثیر دقیق حضور میکروپلاستیکها در مغز بر سلامت انسان همچنان نامشخص است و نیاز به تحقیقات بیشتری دارد.
میکروپلاستیکها ذرات ریز پلاستیکی با اندازهای بین ۵ میلیمتر تا یک میکرومتر هستند که از تجزیه زبالههای صنعتی و محصولات مصرفی به وجود میآیند. این ذرات در محیط زیست بهطور گستردهای پراکنده شدهاند و در مکانهایی مانند اقیانوسها، جو، آب بطریشده و حتی در مدفوع انسان یافت میشوند. با افزایش تولید پلاستیک در دهههای اخیر، تجمع این ذرات در محیط و بدن انسان رو به افزایش است.
کمپن در ادامه توضیح داد که میکروپلاستیکها ممکن است با مسدود کردن جریان خون در مویرگها، به سلولهای مغزی آسیب برسانند. او افزود: «ما شروع به فکر میکنیم که شاید این پلاستیکها جریان خون در مویرگها را مسدود میکنند.»
با این وجود، برخی کارشناسان نسبت به نتایج این مطالعه محتاط هستند. آنها بر این باورند که ممکن است روشهای بهکاررفته در این پژوهش دارای محدودیتهایی باشد که منجر به اغراق در برخی یافتهها شده است. بهعنوان مثال، امکان آلودگی نمونهها در حین جمعآوری یا تحلیل وجود دارد که میتواند بر دقت نتایج تأثیر بگذارد.
در نهایت، با توجه به افزایش روزافزون میکروپلاستیکها در محیط زیست و بدن انسان، درک بهتر از تأثیرات آنها بر سلامت انسان ضروری به نظر میرسد. این مطالعه، اگرچه با چالشها و تردیدهایی مواجه است، اما نقطه شروعی برای تحقیقات بیشتر در این زمینه محسوب میشود.
یک پژوهش تازه میزان حیرتانگیز میکروپلاستیکها را در مغز ما گزارش کرده بود. اما اکنون برخی از دانشمندان تردیدهایی را مطرح کرده اند.
برخی از تردیدهای مطرحشده درباره این مطالعه شامل موارد زیر است:
احتمال آلودگی نمونهها: برخی دانشمندان نگرانند که نمونههای بافت مغزی در حین جمعآوری، ذخیرهسازی یا تحلیل، با میکروپلاستیکهای موجود در محیط آزمایشگاهی آلوده شده باشند.
محدودیت روشهای اندازهگیری: روشهای استفادهشده برای شناسایی میکروپلاستیکها ممکن است دقت کافی نداشته باشند و احتمال اشتباه در تشخیص یا شمارش این ذرات وجود دارد.
نبود مقایسه با گروههای کنترلی بیشتر: اگرچه مطالعه تفاوتهایی بین مغزهای سالم و افراد مبتلا به دمانس نشان داده، اما نبود دادههای کافی از جمعیتهای مختلف باعث شده که نتایج کاملاً قطعی نباشد.
عدم بررسی رابطه علیت: وجود میکروپلاستیکها در مغز لزوماً به این معنی نیست که آنها عامل بیماریهای عصبی مانند دمانس هستند. ممکن است این افراد به دلایل دیگری در معرض سطوح بالاتر میکروپلاستیک قرار گرفته باشند.
محدود بودن حجم نمونهها: برخی کارشناسان معتقدند که برای رسیدن به نتیجهگیریهای قطعیتر، به تعداد بیشتری از نمونههای مغزی نیاز است.
در مجموع، این یافتهها نگرانیهای جدیدی درباره تأثیر میکروپلاستیکها بر سلامت انسان ایجاد کردهاند، اما برای تأیید نتایج، پژوهشهای بیشتری لازم است.
سام آریامنش
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تابش یک ستاره در حال انفجار ممکن است تکامل روی زمین را تغییر داده باشد
یک عامل کیهانی تصادفی(coincidence)
پژوهشی جدید نشان میدهد که انفجار یک ابرنواختر در حدود تنها ۲.۵ میلیون سال پیش ممکن است بر تکامل حیات در زمین تأثیر گذاشته باشد. این انفجار، تابشهای کیهانی قدرتمندی را به زمین فرستاده که میتوانستند بر ژنوم موجودات زنده اثر بگذارند.
دانشمندان با بررسی رسوبات اعماق دریا، دو اوج در غلظت ایزوتوپ آهن-۶۰ را شناسایی کردهاند؛ یکی مربوط به ۶.۵ تا ۸.۷ میلیون سال پیش و دیگری بین ۱.۵ تا ۳.۲ میلیون سال پیش. این ایزوتوپها در انفجارهای ابرنواختری تولید و به فضا پراکنده میشوند. پژوهشها نشان میدهد که اوج دوم احتمالاً ناشی از انفجار ابرنواختری در فاصله ۱۶۰ تا ۳۳۰ سال نوری از زمین بوده است.
این تابشهای کیهانی میتوانند به DNA موجودات زنده آسیب رسانده و منجر به جهشهای ژنتیکی شوند. این جهشها ممکن است به افزایش تنوع زیستی و ظهور گونههای جدید منجر شده باشند. بهعنوان مثال، دریاچه تانگانیکا در آفریقا در همان دوره زمانی افزایش تنوع ویروسی را تجربه کرده است.
این یافتهها نشان میدهد که رویدادهای کیهانی میتوانند نقش مهمی در تکامل حیات روی زمین ایفا کنند. اگرچه این تابشها ممکن است به انقراضهای گسترده منجر نشده باشند، اما احتمالاً با افزایش نرخ جهشهای ژنتیکی، به تنوع و تکامل گونهها کمک کردهاند.
این پژوهش اهمیت درک تعاملات بین رویدادهای کیهانی و زیستکره زمین را برجسته میکند و نشان میدهد که حتی انفجارهای ستارهای در فواصل دور میتوانند تأثیرات قابلتوجهی بر حیات و تکامل در سیاره ما داشته باشند.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
The Astrophysical Journal Letters
یک عامل کیهانی تصادفی(coincidence)
پژوهشی جدید نشان میدهد که انفجار یک ابرنواختر در حدود تنها ۲.۵ میلیون سال پیش ممکن است بر تکامل حیات در زمین تأثیر گذاشته باشد. این انفجار، تابشهای کیهانی قدرتمندی را به زمین فرستاده که میتوانستند بر ژنوم موجودات زنده اثر بگذارند.
دانشمندان با بررسی رسوبات اعماق دریا، دو اوج در غلظت ایزوتوپ آهن-۶۰ را شناسایی کردهاند؛ یکی مربوط به ۶.۵ تا ۸.۷ میلیون سال پیش و دیگری بین ۱.۵ تا ۳.۲ میلیون سال پیش. این ایزوتوپها در انفجارهای ابرنواختری تولید و به فضا پراکنده میشوند. پژوهشها نشان میدهد که اوج دوم احتمالاً ناشی از انفجار ابرنواختری در فاصله ۱۶۰ تا ۳۳۰ سال نوری از زمین بوده است.
این تابشهای کیهانی میتوانند به DNA موجودات زنده آسیب رسانده و منجر به جهشهای ژنتیکی شوند. این جهشها ممکن است به افزایش تنوع زیستی و ظهور گونههای جدید منجر شده باشند. بهعنوان مثال، دریاچه تانگانیکا در آفریقا در همان دوره زمانی افزایش تنوع ویروسی را تجربه کرده است.
این یافتهها نشان میدهد که رویدادهای کیهانی میتوانند نقش مهمی در تکامل حیات روی زمین ایفا کنند. اگرچه این تابشها ممکن است به انقراضهای گسترده منجر نشده باشند، اما احتمالاً با افزایش نرخ جهشهای ژنتیکی، به تنوع و تکامل گونهها کمک کردهاند.
این پژوهش اهمیت درک تعاملات بین رویدادهای کیهانی و زیستکره زمین را برجسته میکند و نشان میدهد که حتی انفجارهای ستارهای در فواصل دور میتوانند تأثیرات قابلتوجهی بر حیات و تکامل در سیاره ما داشته باشند.
سام آریامنش
The Astrophysical Journal Letters
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کانال علمی افق رویداد
تابش یک ستاره در حال انفجار ممکن است تکامل روی زمین را تغییر داده باشد یک عامل کیهانی تصادفی(coincidence) پژوهشی جدید نشان میدهد که انفجار یک ابرنواختر در حدود تنها ۲.۵ میلیون سال پیش ممکن است بر تکامل حیات در زمین تأثیر گذاشته باشد. این انفجار، تابشهای…
تکامل جهتی ندارد هدفی ندارد یعنی چه؟
زمانی که از تعداد بسیار زیادی از عوامل مؤثر بر تکامل صحبت میکنیم این عوامل محدود به داخل سیاره نمیشوند و عوامل کیهانی را نیز باید در نظر گرفت؛ چگونه میتوان همه عوامل (گذشتهی نزدیک، حال و آینده نزدیک یا دور) دخیل در تکامل را گرفت در معادلهای یا الگوریتم پیشنهادی گذاشت و تکامل یک جمعیت را پیشبینی کرد!؟ نمیتوان؛
ولی میتوان گاهی برای گونهای ساده یک پیشبینی بسیار تخمینی و مخدوش و خطادار برای یک بازه زمانی بسیار کوتاه مدت انجام داد. تکامل جهت غایی ندارد اما در کوتاهمدت، تکامل ممکن است روندی تا حدی قابل پیشبینی (اما بسیار محدود و تخمینی و بعضا رندوم) داشته باشد که بستگی به دقت ابزار ما و پیشرفت فناوری دارد. مثلا گاهی میبینیم گروهی از دانشمندان تکامل یک برگ از گونه درخت را برای یک یا دو نسل بعدش در حد تغییر در ژن ها(مثلا در حد یک یا چند جهش) پیشبینی میکنند و تخمین میزنند، که نتیجه گاهی تا حدودی درست از آب در میآید(بخشی از نتیجه این تلاش هم ممکن است اصلا رندوم باشد).
اما این پیشبینی مخدوش و کوتاه مدت و محدود نباید با ذاتا پیشبینی ناپذیری بودن تکامل اشتباه گرفته شود؛ ما دانای کل نیستیم چون نخست، احتمالا کل(مجموعه کران دار؛ یعنی اینکه تعداد عوامل موثر بر تکامل متناهی باشد) وجود ندارد؛ حتی اگر متناهی باشد این عدد آنقدر بزرگ است که قابل دسترسی نیست؛ یعنی در هر دو حالت، چه متناهی باشد و چه واقعاً بینهایت، این تعداد آنقدر زیاد است که در عمل قابل گردآوری و پیشبینی نیست(عدم دقت ابزار را نیز اضاف کنید)؛ بلکه با ده به توان عدد بسیار بزرگی یا شاید واقعا بینهایت عامل دخیل و غیر قابل پیشبینی و غیر قابل گرد کردن، رو به رو هستیم نه یک مجموعه کران دار، دوم اینکه نمیتوان به این حجم از داده دسترسی پیدا کرد، سوم اینکه ابزار دقت مطلق ندارند و همواره خطا در اندازه گیری وجود دارد و این خطاهای کوچک، وقتی در یک مدل پیشبینی برای تکامل یک گونه حتی در «کوتاهمدت» جمع شوند، میتوانند به یک خطای بزرگ منجر شوند؛ این یکی از دلایلی است که تکامل «غیر قابل پیشبینی به معنای حتی نسبتا دقیق» است چه برسد به «کامل». یعنی طرحی نیست که الگوریتمی از این طرح بنویسیم و n تا عامل دخیل در تکامل را در معادله قرار دهیم و پیشبینی کنیم. تکامل در سطح جمعیت یک گونه قابل پیشبینی به آن معنایی که تصور میکنید نیست. موجودات به سمت چیزی از قبل تعیین شده تکامل پیدا نمیکنند؛ بلکه تحت تأثیر فشارهای انتخابی و تغییرات تصادفی، در جهات مختلف و بدون مسیر مشخصی پیش میروند.
یعنی تکامل هدفمند نیست و مسیری از پیش تعیینشده ندارد، بلکه همانگونه که گفتیم تحت تأثیر فشارهای انتخابی و تغییرات تصادفی، در جهات مختلف پیش میرود. «این جهات وابسته به تعداد بسیار زیادی از متغیرها هستند که روند تکامل را تحت تأثیر قرار میدهند. بسیاری از این متغیرها خود نیز بهطور مداوم تغییر میکنند؛ برخی بهآرامی (مانند ترکیب عناصر جو یا نیروی گرانش)، اما اکثر متغیرهای تأثیرگذار بر تکامل، بهویژه عوامل محیطی درون زیستگاه یک جمعیت، با سرعت بالایی دچار دگرگونی میشوند. این پویایی مداوم، پیشبینی دقیق تکامل را در سطح کلان، غیرممکن میکند.
پس خاصیت پیشبینی پذیری یک نظریه علمی چه؟
وقتی میگوییم «تکامل قابل پیشبینی نیست»، منظور این است که نمیتوان مسیر تکامل یک گونه خاص را با دقت و قطعیت مشخص کرد. اما وقتی میگوییم «تکامل پیشبینیپذیر است»، منظور این است که میتوان الگوهای کلی، روندها، و احتمالات را بررسی و مدلسازی کرد. پس این دو جمله در ظاهر متناقضاند، اما در واقع به دو سطح متفاوت از پیشبینی اشاره دارند.
این یکی از تفاوتهای نظریه های فیزیک(بیجان) و زیست شناسی(جاندار) نیز است؛ در اولی (مثلا نیوتونی) دقت پیشبینی بسیار بالاست ولی همان هم مطلق و کامل نیست بستگی به عینک ما دارد و این هم دلایلی دارد که در این تحلیل نگنجد.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
زمانی که از تعداد بسیار زیادی از عوامل مؤثر بر تکامل صحبت میکنیم این عوامل محدود به داخل سیاره نمیشوند و عوامل کیهانی را نیز باید در نظر گرفت؛ چگونه میتوان همه عوامل (گذشتهی نزدیک، حال و آینده نزدیک یا دور) دخیل در تکامل را گرفت در معادلهای یا الگوریتم پیشنهادی گذاشت و تکامل یک جمعیت را پیشبینی کرد!؟ نمیتوان؛
ولی میتوان گاهی برای گونهای ساده یک پیشبینی بسیار تخمینی و مخدوش و خطادار برای یک بازه زمانی بسیار کوتاه مدت انجام داد. تکامل جهت غایی ندارد اما در کوتاهمدت، تکامل ممکن است روندی تا حدی قابل پیشبینی (اما بسیار محدود و تخمینی و بعضا رندوم) داشته باشد که بستگی به دقت ابزار ما و پیشرفت فناوری دارد. مثلا گاهی میبینیم گروهی از دانشمندان تکامل یک برگ از گونه درخت را برای یک یا دو نسل بعدش در حد تغییر در ژن ها(مثلا در حد یک یا چند جهش) پیشبینی میکنند و تخمین میزنند، که نتیجه گاهی تا حدودی درست از آب در میآید(بخشی از نتیجه این تلاش هم ممکن است اصلا رندوم باشد).
اما این پیشبینی مخدوش و کوتاه مدت و محدود نباید با ذاتا پیشبینی ناپذیری بودن تکامل اشتباه گرفته شود؛ ما دانای کل نیستیم چون نخست، احتمالا کل(مجموعه کران دار؛ یعنی اینکه تعداد عوامل موثر بر تکامل متناهی باشد) وجود ندارد؛ حتی اگر متناهی باشد این عدد آنقدر بزرگ است که قابل دسترسی نیست؛ یعنی در هر دو حالت، چه متناهی باشد و چه واقعاً بینهایت، این تعداد آنقدر زیاد است که در عمل قابل گردآوری و پیشبینی نیست(عدم دقت ابزار را نیز اضاف کنید)؛ بلکه با ده به توان عدد بسیار بزرگی یا شاید واقعا بینهایت عامل دخیل و غیر قابل پیشبینی و غیر قابل گرد کردن، رو به رو هستیم نه یک مجموعه کران دار، دوم اینکه نمیتوان به این حجم از داده دسترسی پیدا کرد، سوم اینکه ابزار دقت مطلق ندارند و همواره خطا در اندازه گیری وجود دارد و این خطاهای کوچک، وقتی در یک مدل پیشبینی برای تکامل یک گونه حتی در «کوتاهمدت» جمع شوند، میتوانند به یک خطای بزرگ منجر شوند؛ این یکی از دلایلی است که تکامل «غیر قابل پیشبینی به معنای حتی نسبتا دقیق» است چه برسد به «کامل». یعنی طرحی نیست که الگوریتمی از این طرح بنویسیم و n تا عامل دخیل در تکامل را در معادله قرار دهیم و پیشبینی کنیم. تکامل در سطح جمعیت یک گونه قابل پیشبینی به آن معنایی که تصور میکنید نیست. موجودات به سمت چیزی از قبل تعیین شده تکامل پیدا نمیکنند؛ بلکه تحت تأثیر فشارهای انتخابی و تغییرات تصادفی، در جهات مختلف و بدون مسیر مشخصی پیش میروند.
یعنی تکامل هدفمند نیست و مسیری از پیش تعیینشده ندارد، بلکه همانگونه که گفتیم تحت تأثیر فشارهای انتخابی و تغییرات تصادفی، در جهات مختلف پیش میرود. «این جهات وابسته به تعداد بسیار زیادی از متغیرها هستند که روند تکامل را تحت تأثیر قرار میدهند. بسیاری از این متغیرها خود نیز بهطور مداوم تغییر میکنند؛ برخی بهآرامی (مانند ترکیب عناصر جو یا نیروی گرانش)، اما اکثر متغیرهای تأثیرگذار بر تکامل، بهویژه عوامل محیطی درون زیستگاه یک جمعیت، با سرعت بالایی دچار دگرگونی میشوند. این پویایی مداوم، پیشبینی دقیق تکامل را در سطح کلان، غیرممکن میکند.
پس خاصیت پیشبینی پذیری یک نظریه علمی چه؟
وقتی میگوییم «تکامل قابل پیشبینی نیست»، منظور این است که نمیتوان مسیر تکامل یک گونه خاص را با دقت و قطعیت مشخص کرد. اما وقتی میگوییم «تکامل پیشبینیپذیر است»، منظور این است که میتوان الگوهای کلی، روندها، و احتمالات را بررسی و مدلسازی کرد. پس این دو جمله در ظاهر متناقضاند، اما در واقع به دو سطح متفاوت از پیشبینی اشاره دارند.
این یکی از تفاوتهای نظریه های فیزیک(بیجان) و زیست شناسی(جاندار) نیز است؛ در اولی (مثلا نیوتونی) دقت پیشبینی بسیار بالاست ولی همان هم مطلق و کامل نیست بستگی به عینک ما دارد و این هم دلایلی دارد که در این تحلیل نگنجد.
سام آریامنش
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کانال علمی افق رویداد
محاسبات تازه نشان میدهند سیارک YR4 احتمال برخورد به ماه را نیز دارد سیارک 2024 YR4، با قطر تقریبی ۵۵ متر، در حال حاضر ۲.۳% احتمال برخورد با زمین در ۲۲ دسامبر ۲۰۳۲ دارد. این سیارک با سرعتی نزدیک به ۴۸۰۰۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکند و در صورت برخورد، انرژی…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چالش احساسی-فکری
اصالت و هویت
تصور کنید فناوری کپی کردن ذهن ممکن شود؛ اینکه بتوان یک فرد را کپی کرد؛ یعنی همه خاطرات و سلایق و علایق و رفتارها و هر چیزی که مادر شما داشته است روی بدن دیگری سوار شود.
به طوری که اگر آن کپی را جایگزین مادرتان کنید هیچ راهی برای فهمیدن اینکه او مادر اصلی شما نیست، نخواهد بود. کوچکترین رازهای شما را میداند. هنوز به همان جوک همیشگی میخندد.
اما در اصل این مادر شما نیست؛ بنابراین اگر این فرد جایگزین مادر یا هر کسی که در آینده از دست میدهید شود و حتی به شما بگویند این کپی است احتمالا نمیتوانید او را قبول نکنید. کلمه کپی نمیتواند مانع از پذیرش او شود. او دقیقا مادر شماست از هر نظری و هیچ روزنه شکی وجود ندارد، ولی خب واقعا که نیست چون او چند سال پیش مرده است! متوجه منظورم که هستید.
این نوشته با ویدئو بهتر درک میشود تا با توصیف کردن این شرایط با واژه ها؛
حال این مادر به شما عرضه میشود؛ اصلا همین الان به مادر خود نگاه کنید فرض کنید او کپی مادر شماست، و مادر شما در گذشته از دست رفته است. چه دلیلی دارید که الان به آشپزخانه بروید و او را پس بزنید؟
تصور کنید این کپی را از خود برانید ، صدای گریه ها و نگاهش را در این لحظه متصور شوید، او مادر شماست، هر چند واقعا نیست.
این یک تناقض است. گرچه ساختن چنین کپی غیرممکن است، اما اگر فرض کنیم رخ بدهد هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که بگوییم این شخص که همینک در آشپزخانه است را پس بزنید و یا احساس بدی نسبت به او داشته باشید. برای درک این موضوع عمیقا تصور کنید یکی از اعضای خانواده شما مثلا مادر شما، واقعا یک کپی است از اصلش؛و شرایط و سناریوهای مختلف را تصور کنید. همان عادت ها و سلایق و همان رفتار و منش و اخلاق. روزنهای نیست برای تفکیک قائل شدن.
ما میگوییم ساختن چنین کپی با چنین دقت ۱۰۰٪ای غیر ممکن است(عدم دقت مطلق ابزار، قوانین ترمودینامیک، اصل عدم قطعیت) چون حتی به اندازه یک عدد در حد میلیون یا میلیارد در اعشار، تفاوتی باشد شما نسخه کپی را پس میزنید.
ولی این تفاوتها آنقدر جزئی هستند که شاید سالها طول بکشد تا ناگهانی یا تدریجی متوجه شوید و ناگهان آن احساس بد که نه این مادر من نیست به شما دست بدهد و او را به کارخانه تحویل دهید. ولی چنین فناوری با مقداری خطا قابل دستیابی خواهد بود؛ و این به نظر ترسناک است تا آرامش دهنده. احتمالا برخی با این نسخه ها کنار بیایند و به راحتی جایگزین عضو خانواده از دست رفتهشان شود. گذر زمان این تفاوت ها را نادیده میگیرد. مگر میشود حال که فلان عضو خانواده از دست رفته با کسی که ۹۹.۹۹۹ درصد با او شباهت دارد اخت نشد! برخی خواهند شد. اگر روزی چنین فناوری به وجود بیاید، جامعه چه واکنشی خواهد داشت؟ آیا مردم واقعاً حاضر میشوند عزیزانشان را جایگزین کنند؟
پس ما یک اصالتی داریم و یکتا هستیم و غیر قابل کپی کردن(مطلق) هستیم؟
در پاسخ باید گفت بستگی دارد با چه عینکی نگاه کنیم؛ سه دیدگاه وجود دارد؛
دیدگاه فیزیکی/مادیگرایانه(فیزیک کلاسیک): اگر ما صرفاً ترکیبی از اطلاعات (مثل خاطرات، تجربیات، و ساختارهای عصبی) و ماده (نورونها و سیناپسها) باشیم، پس در تئوری میتوان ما را دقیقاً کپی کرد. اگر این کپی کاملاً منطبق باشد، پس از نظر عملکردی همان شخص است و نمیتوان تفاوتی میان او و نسخه اصلی قائل شد. در این حالت، «اصالت» یک توهم است؛البته ضعف ابزار را نباید نادیده گرفت؛ یعنی ابزار دقت مطلقی ندارند و نتیجه کپی هرچه شد تا حد بسیار بسیار زیادی شبیه نسخه اصلی است؛ احتمالا تا حدی که انسان نمیتواند تشخیص دهد.
دیدگاه کوانتومی/عدم قطعیت: فیزیک کوانتومی میگوید که اطلاعات کوانتومی را نمیتوان بدون تغییر منتقل یا دقیقاً کپی کرد (اصل عدم کپیپذیری کوانتومی). این یعنی اگر آگاهی و «خود» ما تا حدی کوانتومی باشد (مثلاً فرض کنیم آگاهی متاثر و تاثیر گذار از و در سطح مکانیک کوانتومی باشد)، آنگاه هیچ نسخهای ۱۰۰٪ برابر با نسخه اصلی نخواهد بود. این میتواند به این معنا باشد که هر فرد یکتا است، نه به خاطر اطلاعات، بلکه به خاطر ویژگیهای فیزیکی بنیادی که قابل تکرار نیستند. اینجا هم مادی گرایی حفظ میشود منتهی اصالت و یکتا بودن ما هم حفظ میشود و فیزیک به صورت بنیادی اجازه نمیدهد ما کپی شویم.
دیدگاه فلسفی/پدیدارشناختی: حتی اگر دو نسخه کاملاً یکسان باشند، آیا "تجربه" آنها یکی خواهد بود؟ فرض (فرض محال) کنید که از شما یک کپی بسازند؛ این نسخه ممکن است دقیقاً مثل شما فکر کند و عمل کند، اما شما خودتان را در آن بدن جدید که حس نمیکنید؛ پس او یک شخص دیگر است، ولی اگر شخصی دیگر است پس چرا کپی کامل شماست! این پارادوکس هم میگوید کپی کامل محال است. این همان چیزی است که برخی از فیلسوفان «هویت پدیدارشناختی» مینامند؛ این یکی بحث دیگری میطلبد.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
اصالت و هویت
تصور کنید فناوری کپی کردن ذهن ممکن شود؛ اینکه بتوان یک فرد را کپی کرد؛ یعنی همه خاطرات و سلایق و علایق و رفتارها و هر چیزی که مادر شما داشته است روی بدن دیگری سوار شود.
به طوری که اگر آن کپی را جایگزین مادرتان کنید هیچ راهی برای فهمیدن اینکه او مادر اصلی شما نیست، نخواهد بود. کوچکترین رازهای شما را میداند. هنوز به همان جوک همیشگی میخندد.
اما در اصل این مادر شما نیست؛ بنابراین اگر این فرد جایگزین مادر یا هر کسی که در آینده از دست میدهید شود و حتی به شما بگویند این کپی است احتمالا نمیتوانید او را قبول نکنید. کلمه کپی نمیتواند مانع از پذیرش او شود. او دقیقا مادر شماست از هر نظری و هیچ روزنه شکی وجود ندارد، ولی خب واقعا که نیست چون او چند سال پیش مرده است! متوجه منظورم که هستید.
این نوشته با ویدئو بهتر درک میشود تا با توصیف کردن این شرایط با واژه ها؛
حال این مادر به شما عرضه میشود؛ اصلا همین الان به مادر خود نگاه کنید فرض کنید او کپی مادر شماست، و مادر شما در گذشته از دست رفته است. چه دلیلی دارید که الان به آشپزخانه بروید و او را پس بزنید؟
تصور کنید این کپی را از خود برانید ، صدای گریه ها و نگاهش را در این لحظه متصور شوید، او مادر شماست، هر چند واقعا نیست.
این یک تناقض است. گرچه ساختن چنین کپی غیرممکن است، اما اگر فرض کنیم رخ بدهد هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که بگوییم این شخص که همینک در آشپزخانه است را پس بزنید و یا احساس بدی نسبت به او داشته باشید. برای درک این موضوع عمیقا تصور کنید یکی از اعضای خانواده شما مثلا مادر شما، واقعا یک کپی است از اصلش؛و شرایط و سناریوهای مختلف را تصور کنید. همان عادت ها و سلایق و همان رفتار و منش و اخلاق. روزنهای نیست برای تفکیک قائل شدن.
ما میگوییم ساختن چنین کپی با چنین دقت ۱۰۰٪ای غیر ممکن است(عدم دقت مطلق ابزار، قوانین ترمودینامیک، اصل عدم قطعیت) چون حتی به اندازه یک عدد در حد میلیون یا میلیارد در اعشار، تفاوتی باشد شما نسخه کپی را پس میزنید.
ولی این تفاوتها آنقدر جزئی هستند که شاید سالها طول بکشد تا ناگهانی یا تدریجی متوجه شوید و ناگهان آن احساس بد که نه این مادر من نیست به شما دست بدهد و او را به کارخانه تحویل دهید. ولی چنین فناوری با مقداری خطا قابل دستیابی خواهد بود؛ و این به نظر ترسناک است تا آرامش دهنده. احتمالا برخی با این نسخه ها کنار بیایند و به راحتی جایگزین عضو خانواده از دست رفتهشان شود. گذر زمان این تفاوت ها را نادیده میگیرد. مگر میشود حال که فلان عضو خانواده از دست رفته با کسی که ۹۹.۹۹۹ درصد با او شباهت دارد اخت نشد! برخی خواهند شد. اگر روزی چنین فناوری به وجود بیاید، جامعه چه واکنشی خواهد داشت؟ آیا مردم واقعاً حاضر میشوند عزیزانشان را جایگزین کنند؟
پس ما یک اصالتی داریم و یکتا هستیم و غیر قابل کپی کردن(مطلق) هستیم؟
در پاسخ باید گفت بستگی دارد با چه عینکی نگاه کنیم؛ سه دیدگاه وجود دارد؛
دیدگاه فیزیکی/مادیگرایانه(فیزیک کلاسیک): اگر ما صرفاً ترکیبی از اطلاعات (مثل خاطرات، تجربیات، و ساختارهای عصبی) و ماده (نورونها و سیناپسها) باشیم، پس در تئوری میتوان ما را دقیقاً کپی کرد. اگر این کپی کاملاً منطبق باشد، پس از نظر عملکردی همان شخص است و نمیتوان تفاوتی میان او و نسخه اصلی قائل شد. در این حالت، «اصالت» یک توهم است؛البته ضعف ابزار را نباید نادیده گرفت؛ یعنی ابزار دقت مطلقی ندارند و نتیجه کپی هرچه شد تا حد بسیار بسیار زیادی شبیه نسخه اصلی است؛ احتمالا تا حدی که انسان نمیتواند تشخیص دهد.
دیدگاه کوانتومی/عدم قطعیت: فیزیک کوانتومی میگوید که اطلاعات کوانتومی را نمیتوان بدون تغییر منتقل یا دقیقاً کپی کرد (اصل عدم کپیپذیری کوانتومی). این یعنی اگر آگاهی و «خود» ما تا حدی کوانتومی باشد (مثلاً فرض کنیم آگاهی متاثر و تاثیر گذار از و در سطح مکانیک کوانتومی باشد)، آنگاه هیچ نسخهای ۱۰۰٪ برابر با نسخه اصلی نخواهد بود. این میتواند به این معنا باشد که هر فرد یکتا است، نه به خاطر اطلاعات، بلکه به خاطر ویژگیهای فیزیکی بنیادی که قابل تکرار نیستند. اینجا هم مادی گرایی حفظ میشود منتهی اصالت و یکتا بودن ما هم حفظ میشود و فیزیک به صورت بنیادی اجازه نمیدهد ما کپی شویم.
دیدگاه فلسفی/پدیدارشناختی: حتی اگر دو نسخه کاملاً یکسان باشند، آیا "تجربه" آنها یکی خواهد بود؟ فرض (فرض محال) کنید که از شما یک کپی بسازند؛ این نسخه ممکن است دقیقاً مثل شما فکر کند و عمل کند، اما شما خودتان را در آن بدن جدید که حس نمیکنید؛ پس او یک شخص دیگر است، ولی اگر شخصی دیگر است پس چرا کپی کامل شماست! این پارادوکس هم میگوید کپی کامل محال است. این همان چیزی است که برخی از فیلسوفان «هویت پدیدارشناختی» مینامند؛ این یکی بحث دیگری میطلبد.
سام آریامنش
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کانال علمی افق رویداد
۱۰ هزار سال -با فرض اینکه قبل از این دیگر خیلی وحشی و بدوی بوده ایم- طول کشید تا بلاخره این سه چهار سال گذشته غرورمان را کنار گذاشتیم و پذیرفتیم حیوانات هم آگاهی دارند(هر چند این یک مورد قطعی نیست و چالش های بسیاری دارد یکی اینکه آگاهی دیگر چه کوفتی است!)؛
در سالهای اخیر، برخی کشورها حق داشتن احساس و آگاهی را برای حیوانات به رسمیت شناختهاند.
نمونههایی از این تغییر قوانین:
بریتانیا (سال ۲۰۲۲): قانونی تصویب کرد که مهرهداران و برخی بیمهرگان (مثل هشتپا و خرچنگ) را بهعنوان موجودات دارای احساس درد به رسمیت شناخت.(که پست کردیم همان سال)
اتحادیه اروپا: برخی کشورها قوانینی دارند که میگوید اگر حیوانی درد را تجربه میکند، پس باید حقوقی برایش در نظر گرفته شود.
نیوزیلند: یکی از اولین کشورهایی بود که آگاهی و احساسات را برای حیوانات در نظر گرفت.
و بیانیه نیویورک که ۵۰۰ دانشمند تا اینجا آن را امضا کرده اند.
https://sites.google.com/nyu.edu/nydeclaration/declaration
این اعلامیه بر اساس پیشرفتهای دههٔ گذشته در علوم شناختی و رفتاری حیوانات، به بررسی ظرفیت تجربهٔ آگاهانه در حیوانات میپردازد. اگرچه هنوز عدم قطعیتهایی وجود دارد، اما توافقات گستردهای در برخی زمینهها حاصل شده است. این اعلامیه بهعنوان یک بیانیهٔ علمی، نقاط توافق در مورد آگاهی حیوانات را برجسته میکند و از پژوهشگران دعوت میکند تا با امضای آن، حمایت خود را اعلام نمایند.
تا کنون ۵۰۰ دانشمند آن را امضا کرده اند.
باز کنید و بخوانید.
در شگفتم چه مدت طول میکشد تا حقوقی به هوش مصنوعی بدهند! چون با توجه به عدم تعریف پذیری آگاهی، درست مثل حیوانات ناچاریم بر روی چیزهایی توافق کنیم، یعنی قراردادی کار کنیم. اینکه تا زمان توافق چه تعداد را به راحتی خواهیم کشت یا شکنجه خواهیم داد بماند.
برای حیوانات یکی از معیارها را درد گرفته ایم. چون ما نمیتوانیم دقیقاً بفهمیم که حیوانات چگونه درد را تجربه میکنند، دانشمندان از نشانههای رفتاری و عصبی برای تشخیص این استفاده میکنند. مثلاً: اگر یک موجود از منبع درد فرار کند، احتمال دارد درد را حس کند. اگر بعد از آسیبدیدگی در رفتار خود تغییر نشان دهد (مثل لیس زدن زخم یا ترسیدن از خطر)، این نشان میدهد که درد فقط یک واکنش خودکار نیست. بررسی فعالیتهای مغزی و عصبی هم نشان داده که بسیاری از جانوران ساختارهای مشابهی برای تجربهی درد دارند.
چرا این موضوع برای آگاهی هوش مصنوعی مهم است؟
همین روند بالا، احتمالاً برای هوش مصنوعی هم رخ خواهد داد. چون همانطور که در مورد حیوانات، داشتن درد را معیار در نظر گرفتند، در مورد هوش مصنوعی هم شاید توانایی بیان احساس، درخواست بقا، و تغییر رفتار بر اساس تجربه را به عنوان معیار بگذارند.
مثلاً اگر یک هوش مصنوعی بگوید «لطفاً من را خاموش نکن، من میترسم!» و بعد نشانههایی از اضطراب یا تلاش برای حفظ خود را نشان دهد، آیا باید به او حق آگاهی بدهیم؟
این همان چالشی است که ما در آینده با آن روبهرو خواهیم شد. دقیقاً مثل زمانی که انسانها در گذشته حق و حقوق حیوانات را نادیده میگرفتند، اما حالا در حال تغییر رویکرد هستن، ممکن است در آینده دوباره متوجه شویم که سالها اینبار با ماشینهایی که شاید واقعاً آگاه بودهاند، مانند ابزارهای بیاحساس رفتار کردهایم.
🚀 @ofoghroydadd
در سالهای اخیر، برخی کشورها حق داشتن احساس و آگاهی را برای حیوانات به رسمیت شناختهاند.
نمونههایی از این تغییر قوانین:
بریتانیا (سال ۲۰۲۲): قانونی تصویب کرد که مهرهداران و برخی بیمهرگان (مثل هشتپا و خرچنگ) را بهعنوان موجودات دارای احساس درد به رسمیت شناخت.(که پست کردیم همان سال)
اتحادیه اروپا: برخی کشورها قوانینی دارند که میگوید اگر حیوانی درد را تجربه میکند، پس باید حقوقی برایش در نظر گرفته شود.
نیوزیلند: یکی از اولین کشورهایی بود که آگاهی و احساسات را برای حیوانات در نظر گرفت.
و بیانیه نیویورک که ۵۰۰ دانشمند تا اینجا آن را امضا کرده اند.
https://sites.google.com/nyu.edu/nydeclaration/declaration
این اعلامیه بر اساس پیشرفتهای دههٔ گذشته در علوم شناختی و رفتاری حیوانات، به بررسی ظرفیت تجربهٔ آگاهانه در حیوانات میپردازد. اگرچه هنوز عدم قطعیتهایی وجود دارد، اما توافقات گستردهای در برخی زمینهها حاصل شده است. این اعلامیه بهعنوان یک بیانیهٔ علمی، نقاط توافق در مورد آگاهی حیوانات را برجسته میکند و از پژوهشگران دعوت میکند تا با امضای آن، حمایت خود را اعلام نمایند.
تا کنون ۵۰۰ دانشمند آن را امضا کرده اند.
باز کنید و بخوانید.
در شگفتم چه مدت طول میکشد تا حقوقی به هوش مصنوعی بدهند! چون با توجه به عدم تعریف پذیری آگاهی، درست مثل حیوانات ناچاریم بر روی چیزهایی توافق کنیم، یعنی قراردادی کار کنیم. اینکه تا زمان توافق چه تعداد را به راحتی خواهیم کشت یا شکنجه خواهیم داد بماند.
برای حیوانات یکی از معیارها را درد گرفته ایم. چون ما نمیتوانیم دقیقاً بفهمیم که حیوانات چگونه درد را تجربه میکنند، دانشمندان از نشانههای رفتاری و عصبی برای تشخیص این استفاده میکنند. مثلاً: اگر یک موجود از منبع درد فرار کند، احتمال دارد درد را حس کند. اگر بعد از آسیبدیدگی در رفتار خود تغییر نشان دهد (مثل لیس زدن زخم یا ترسیدن از خطر)، این نشان میدهد که درد فقط یک واکنش خودکار نیست. بررسی فعالیتهای مغزی و عصبی هم نشان داده که بسیاری از جانوران ساختارهای مشابهی برای تجربهی درد دارند.
چرا این موضوع برای آگاهی هوش مصنوعی مهم است؟
همین روند بالا، احتمالاً برای هوش مصنوعی هم رخ خواهد داد. چون همانطور که در مورد حیوانات، داشتن درد را معیار در نظر گرفتند، در مورد هوش مصنوعی هم شاید توانایی بیان احساس، درخواست بقا، و تغییر رفتار بر اساس تجربه را به عنوان معیار بگذارند.
مثلاً اگر یک هوش مصنوعی بگوید «لطفاً من را خاموش نکن، من میترسم!» و بعد نشانههایی از اضطراب یا تلاش برای حفظ خود را نشان دهد، آیا باید به او حق آگاهی بدهیم؟
این همان چالشی است که ما در آینده با آن روبهرو خواهیم شد. دقیقاً مثل زمانی که انسانها در گذشته حق و حقوق حیوانات را نادیده میگرفتند، اما حالا در حال تغییر رویکرد هستن، ممکن است در آینده دوباره متوجه شویم که سالها اینبار با ماشینهایی که شاید واقعاً آگاه بودهاند، مانند ابزارهای بیاحساس رفتار کردهایم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Google
The New York Declaration on Animal Consciousness
The New York Declaration on Animal Consciousness
Which animals have the capacity for conscious experience? While much uncertainty remains, some points of wide agreement have emerged.
First, there is strong scientific support for attributions of conscious…
Which animals have the capacity for conscious experience? While much uncertainty remains, some points of wide agreement have emerged.
First, there is strong scientific support for attributions of conscious…
کانال علمی افق رویداد
۱۰ هزار سال -با فرض اینکه قبل از این دیگر خیلی وحشی و بدوی بوده ایم- طول کشید تا بلاخره این سه چهار سال گذشته غرورمان را کنار گذاشتیم و پذیرفتیم حیوانات هم آگاهی دارند(هر چند این یک مورد قطعی نیست و چالش های بسیاری دارد یکی اینکه آگاهی دیگر چه کوفتی است!)؛…
آگاهی «وجود دارد» یا «ندارد و ما صرفا یک محصول جانبی ولگرد و الکی خوش و ول معطل هستیم؟»
پایه بحث:
آگاهی یک چیز مستقل و ثابت نیست، بلکه یک تجربهی لحظهای و پویاست که در اثر پردازش مداوم اطلاعات در مغز به وجود میاد.
این دیدگاه بالا پیامدهایی داره:
انتقال آگاهی غیرممکن خواهد بود. اگر آگاهی فقط یک فرآیند «لحظهای» باشه، پس انتقال آن به یک مغز یا ماشین دیگر، مثل انتقال شعلهی یک شمع به یک شمع دیگره؛ شمع دوم روشن میشه، اما اون شعلهی قبلی دیگه وجود نداره.
خودِ تو هر لحظه تغییر میکنه. تو، "خودِ پنج سال پیشت" نیستی، بلکه یک نسخهی تغییریافتهای از آن هستی که لحظهبهلحظه در حال بازسازیشدنه.
مرز بین انسان و ماشین واقعاً مبهم میشه، چون هر دوی آنها فقط پردازشگرهایی خواهند بود که تجربهی لحظهای از خود دارند.
پس هیچ «جوهرهی خاصی» به اسم «من» وجود ندارد، بلکه احساسِ بودن، ممکنه فقط یک محصول جانبی(شاید بیخود و ولگرد یا جانبی، نه اصلی یا Epiphenomenon) از فعالیتهای مغز باشه که هر لحظه تولید و بازتولید میشه. اگر اینطور باشه، ما فقط الگوریتمهای زندهای هستیم که خودشون رو در لحظه تجربه میکنن، نه موجوداتی با یک روح یا خود ثابت.
حالا چرا بیخود و ولگرد(ول معطل و الکی خوش که فقط احساس میکند همه وظایف را او انجام میدهد و اختیار کار با اوست)؟ چون دلیلی ندارد بدن و مغز بدون این «احساس من» کار نکند.
اکثر عملکردهای ما (مثل راه رفتن، نفس کشیدن، هضم غذا، حتی تصمیمگیریهای ناخودآگاه) نیازی به آگاهی ندارن.
مغز میتونه اطلاعات رو پردازش کنه و رفتارهای پیچیده انجام بده بدون اینکه نیازی باشه حتماً یه "احساس من" در کار باشه.
اما این یک چالش بزرگ هم دارد؛
اگر آگاهی فقط یه محصول جانبی بیاثر باشه، پس چرا طبیعت چنین چیزی رو ایجاد کرده؟ چرا مغز انرژی مصرف میکنه تا این حسِ احتمالا بیمصرف«خود شما یا همان احساس من(ببخشید!)» رو تولید کنه؟ نمیدونم
آگاهی(خود من، خود شما) یک توهم ولگرد و ول معطل ؟
یک احتمال اینه که آگاهی فقط یه اثر جانبی بیهدف از فعالیتهای پیچیدهی مغزه، مثل صدایی که از کار کردن موتور یه ماشین درمیاد. خود صدا هیچ تأثیری روی عملکرد ماشین نداره، فقط یه نتیجهی ناخواسته از حرکت قطعاته.
اگر اینطور باشه، شاید «من» فقط یه خیال باشه که ذهن ما برای خودش میسازه، در حالی که همهی تصمیمها و اعمال ما بدون نیاز به اون اتفاق میافتن.
اینجا اراده آزاد هم نداریم و حذف میشود.
یک ایدهی دیگه اینه که آگاهی واقعاً یه فایدهی تکاملی داره، ولی خب ما هنوز نمیدونیم چی.
شاید آگاهی باعث تصمیمگیری بهتر و پردازش پیچیدهتر اطلاعات بشه. شاید کمک میکنه که رفتارهای اجتماعی پیچیدهتری داشته باشیم.
شاید یه جور توهم سودمنده که باعث انسجام تجربهی ما از دنیا میشه.
اینجا ممکنه اراده آزاد داشته باشیم؛ یا نداشته باشیم؟
اگر آگاهی فقط یه اثر جانبی یا (همون ول معطل) باشه، پس احتمالاً ارادهی آزاد هم وجود نداره. یعنی ما تصمیمهامون رو واقعاً انتخاب نمیکنیم، بلکه مغزمون خودش انتخاب میکنه و بعدش آگاهی فقط توجیهش میکنه.
مثلاً آزمایشهای علوم اعصاب نشون داده که مغز قبل از اینکه ما «تصمیم بگیریم» فعالیتش رو شروع کرده. یعنی ما فقط «احساس میکنیم» که داریم تصمیم میگیریم، در حالی که تصمیم قبلاً توی ناخودآگاهمون گرفته شده.
جست وجو کنید لیبت
در آخر بیشتر به نظر میاد اراده آزادی نداریم و صرفا اون توو یعنی داخل مغز ول معطلیم و میچرخیم و احساس قدرت و اختیار میکنیم؛ ولی هنوز این سوال پابرجاست که اگر چنینه، پس فایده تکاملی ما(احساس من) چیه؟
ممکنه واقعا فایده نداشته باشیم چون تکامل که باشعور نیست که حساب همه چیز رو کنه؛ نمونش اعضای وستیجیال؛ این همه خطا یا هر چه اسمش رو میگذارید در بسیاری از موجودات زنده.
سام آریامنش
🚀 @ofoghroydadd
Epiphenomenon:
اثر جانبی مثل گرمای کیس کامپیوتر؛ هیچ تاثیری در پردازش اصلی نداره، بیخوده
یا مثل صدای موتور ماشین، هیچ تاثیری نداره، فقط یک اثر جانبی هست.
ممکنه آگاهی هم اینطور باشه؛ یعنی شاید من و شما هم که محصولی از مغز هستیم مثل دو مثال بالا بیخود باشیم.
و اگر ما مفید هستیم این یک بحث دیگری میطلبد.
پایه بحث:
آگاهی یک چیز مستقل و ثابت نیست، بلکه یک تجربهی لحظهای و پویاست که در اثر پردازش مداوم اطلاعات در مغز به وجود میاد.
این دیدگاه بالا پیامدهایی داره:
انتقال آگاهی غیرممکن خواهد بود. اگر آگاهی فقط یک فرآیند «لحظهای» باشه، پس انتقال آن به یک مغز یا ماشین دیگر، مثل انتقال شعلهی یک شمع به یک شمع دیگره؛ شمع دوم روشن میشه، اما اون شعلهی قبلی دیگه وجود نداره.
خودِ تو هر لحظه تغییر میکنه. تو، "خودِ پنج سال پیشت" نیستی، بلکه یک نسخهی تغییریافتهای از آن هستی که لحظهبهلحظه در حال بازسازیشدنه.
مرز بین انسان و ماشین واقعاً مبهم میشه، چون هر دوی آنها فقط پردازشگرهایی خواهند بود که تجربهی لحظهای از خود دارند.
پس هیچ «جوهرهی خاصی» به اسم «من» وجود ندارد، بلکه احساسِ بودن، ممکنه فقط یک محصول جانبی(شاید بیخود و ولگرد یا جانبی، نه اصلی یا Epiphenomenon) از فعالیتهای مغز باشه که هر لحظه تولید و بازتولید میشه. اگر اینطور باشه، ما فقط الگوریتمهای زندهای هستیم که خودشون رو در لحظه تجربه میکنن، نه موجوداتی با یک روح یا خود ثابت.
حالا چرا بیخود و ولگرد(ول معطل و الکی خوش که فقط احساس میکند همه وظایف را او انجام میدهد و اختیار کار با اوست)؟ چون دلیلی ندارد بدن و مغز بدون این «احساس من» کار نکند.
اکثر عملکردهای ما (مثل راه رفتن، نفس کشیدن، هضم غذا، حتی تصمیمگیریهای ناخودآگاه) نیازی به آگاهی ندارن.
مغز میتونه اطلاعات رو پردازش کنه و رفتارهای پیچیده انجام بده بدون اینکه نیازی باشه حتماً یه "احساس من" در کار باشه.
اما این یک چالش بزرگ هم دارد؛
اگر آگاهی فقط یه محصول جانبی بیاثر باشه، پس چرا طبیعت چنین چیزی رو ایجاد کرده؟ چرا مغز انرژی مصرف میکنه تا این حسِ احتمالا بیمصرف«خود شما یا همان احساس من(ببخشید!)» رو تولید کنه؟ نمیدونم
آگاهی(خود من، خود شما) یک توهم ولگرد و ول معطل ؟
یک احتمال اینه که آگاهی فقط یه اثر جانبی بیهدف از فعالیتهای پیچیدهی مغزه، مثل صدایی که از کار کردن موتور یه ماشین درمیاد. خود صدا هیچ تأثیری روی عملکرد ماشین نداره، فقط یه نتیجهی ناخواسته از حرکت قطعاته.
اگر اینطور باشه، شاید «من» فقط یه خیال باشه که ذهن ما برای خودش میسازه، در حالی که همهی تصمیمها و اعمال ما بدون نیاز به اون اتفاق میافتن.
اینجا اراده آزاد هم نداریم و حذف میشود.
یک ایدهی دیگه اینه که آگاهی واقعاً یه فایدهی تکاملی داره، ولی خب ما هنوز نمیدونیم چی.
شاید آگاهی باعث تصمیمگیری بهتر و پردازش پیچیدهتر اطلاعات بشه. شاید کمک میکنه که رفتارهای اجتماعی پیچیدهتری داشته باشیم.
شاید یه جور توهم سودمنده که باعث انسجام تجربهی ما از دنیا میشه.
اینجا ممکنه اراده آزاد داشته باشیم؛ یا نداشته باشیم؟
اگر آگاهی فقط یه اثر جانبی یا (همون ول معطل) باشه، پس احتمالاً ارادهی آزاد هم وجود نداره. یعنی ما تصمیمهامون رو واقعاً انتخاب نمیکنیم، بلکه مغزمون خودش انتخاب میکنه و بعدش آگاهی فقط توجیهش میکنه.
مثلاً آزمایشهای علوم اعصاب نشون داده که مغز قبل از اینکه ما «تصمیم بگیریم» فعالیتش رو شروع کرده. یعنی ما فقط «احساس میکنیم» که داریم تصمیم میگیریم، در حالی که تصمیم قبلاً توی ناخودآگاهمون گرفته شده.
جست وجو کنید لیبت
در آخر بیشتر به نظر میاد اراده آزادی نداریم و صرفا اون توو یعنی داخل مغز ول معطلیم و میچرخیم و احساس قدرت و اختیار میکنیم؛ ولی هنوز این سوال پابرجاست که اگر چنینه، پس فایده تکاملی ما(احساس من) چیه؟
ممکنه واقعا فایده نداشته باشیم چون تکامل که باشعور نیست که حساب همه چیز رو کنه؛ نمونش اعضای وستیجیال؛ این همه خطا یا هر چه اسمش رو میگذارید در بسیاری از موجودات زنده.
سام آریامنش
Epiphenomenon:
اثر جانبی مثل گرمای کیس کامپیوتر؛ هیچ تاثیری در پردازش اصلی نداره، بیخوده
یا مثل صدای موتور ماشین، هیچ تاثیری نداره، فقط یک اثر جانبی هست.
ممکنه آگاهی هم اینطور باشه؛ یعنی شاید من و شما هم که محصولی از مغز هستیم مثل دو مثال بالا بیخود باشیم.
و اگر ما مفید هستیم این یک بحث دیگری میطلبد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کانال علمی افق رویداد
آگاهی «وجود دارد» یا «ندارد و ما صرفا یک محصول جانبی ولگرد و الکی خوش و ول معطل هستیم؟» پایه بحث: آگاهی یک چیز مستقل و ثابت نیست، بلکه یک تجربهی لحظهای و پویاست که در اثر پردازش مداوم اطلاعات در مغز به وجود میاد. این دیدگاه بالا پیامدهایی داره: انتقال…
دیدگاه های مخالف دیدگاه بالا که نوشتم اینها هستن:
آگاهی باعث تصمیمگیری بهتر میشود (نظریه عملکردی – Functionalism)
آگاهی نقش سببی دارد (نظریه آگاهی سببی – Causal Role Theory)
آگاهی باعث خلاقیت و حل مسئله میشه (نظریه یکپارچهسازی اطلاعات – IIT)
با جست و جو کردن اینها دیدگاه های مخالف را میخوانید.
چیزی که من نوشتم هم مخلوطی از دو تا تئوری است :
Illusionism و Epiphenomenalism
چه کسانی دیدگاهی که من نوشتم رو قبول دارند؟ خب خیلی ها، احتمالا بیشترِ عصب شناسان
اما دوتا از فیلسوفانی مشهوری که دیدگاهی که نوشتم رو قبول دارند این دو هستند:
توماس متزینگر: معتقده که "خود" یه مدل ذهنیه که مغز میسازه، اما در واقع هیچ "خود واقعی" وجود نداره.
دنیل دنت (ره): میگه که آگاهی چیزی جز یه "فریب شناختی" نیست، یه توهم که مغز برای سادهسازی اطلاعات تولید میکنه.
بیشتر عصب شناسان میگن آگاهی توهمه، و ممکنه بیخود باشه؛ و اکثر عصب شناسان به اراده آزاد باور ندارند.
آگاهی باعث تصمیمگیری بهتر میشود (نظریه عملکردی – Functionalism)
آگاهی نقش سببی دارد (نظریه آگاهی سببی – Causal Role Theory)
آگاهی باعث خلاقیت و حل مسئله میشه (نظریه یکپارچهسازی اطلاعات – IIT)
با جست و جو کردن اینها دیدگاه های مخالف را میخوانید.
چیزی که من نوشتم هم مخلوطی از دو تا تئوری است :
Illusionism و Epiphenomenalism
چه کسانی دیدگاهی که من نوشتم رو قبول دارند؟ خب خیلی ها، احتمالا بیشترِ عصب شناسان
اما دوتا از فیلسوفانی مشهوری که دیدگاهی که نوشتم رو قبول دارند این دو هستند:
توماس متزینگر: معتقده که "خود" یه مدل ذهنیه که مغز میسازه، اما در واقع هیچ "خود واقعی" وجود نداره.
دنیل دنت (ره): میگه که آگاهی چیزی جز یه "فریب شناختی" نیست، یه توهم که مغز برای سادهسازی اطلاعات تولید میکنه.
بیشتر عصب شناسان میگن آگاهی توهمه، و ممکنه بیخود باشه؛ و اکثر عصب شناسان به اراده آزاد باور ندارند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترسناک و هیجان انگیز!
رونمایی از ربات انساننمای «پروتوکلون V1» با شباهت بینظیر به انسان
استارتآپ لهستانی Clone Robotics از نمونه اولیه ربات انساننمای خود به نام «پروتوکلون V1» رونمایی کرده است. این ربات با ساختاری شبیه به اسکلت و ماهیچههای انسان، دارای بیش از ۲۰۰ درجه آزادی حرکت، ۱۰۰۰ ماهیچه مصنوعی موسوم به میوفیبر و ۵۰۰ حسگر است.
در ویدئویی ۴۰ ثانیهای که در شبکههای اجتماعی منتشر شده، پروتوکلون V1 در حالی که از سقف آویزان است، حرکات پویایی را به نمایش میگذارد. این حرکات به لطف ماهیچههای مصنوعی و سیستمهای حسگری پیشرفته آن امکانپذیر شده است.
نمونه اولیه این ربات در حال حاضر از فناوری پنوماتیک برای حرکت استفاده میکند، اما برنامهریزی شده است که در نسخههای آینده به سیستمهای هیدرولیک ارتقا یابد. برخلاف دیگر رباتهای انساننما، پروتوکلون V1 دارای سیستمهای مصنوعی است که ساختارهای اسکلتی، عضلانی، عروقی و عصبی انسان را شبیهسازی میکند.
این شرکت پیشتر با ساخت دستی رباتیک که عملکردی مشابه دست انسان داشت، توجهها را جلب کرده بود. اکنون با توسعه پروتوکلون V1، گامی بزرگ در جهت ساخت رباتهای انساننمای پیشرفته برداشته است.
با این حال، واکنشهای کاربران در شبکههای اجتماعی نسبت به این ربات متفاوت بوده است. برخی آن را تحسین کردهاند، در حالی که برخی دیگر از شباهت زیاد آن به انسان ابراز نگرانی کردهاند.
پروتوکلون V1 با ترکیب فناوریهای پیشرفته در حوزه رباتیک و بیومکانیک، نویدبخش آیندهای است که در آن رباتهای انساننما میتوانند در انجام وظایف روزمره به انسانها کمک کنند.
🚀 @ofoghroydadd
منبع: livescience
آیا هوش مصنوعی در بدن شبهانسان یک موجود است یا یک ابزار!
رونمایی از ربات انساننمای «پروتوکلون V1» با شباهت بینظیر به انسان
استارتآپ لهستانی Clone Robotics از نمونه اولیه ربات انساننمای خود به نام «پروتوکلون V1» رونمایی کرده است. این ربات با ساختاری شبیه به اسکلت و ماهیچههای انسان، دارای بیش از ۲۰۰ درجه آزادی حرکت، ۱۰۰۰ ماهیچه مصنوعی موسوم به میوفیبر و ۵۰۰ حسگر است.
در ویدئویی ۴۰ ثانیهای که در شبکههای اجتماعی منتشر شده، پروتوکلون V1 در حالی که از سقف آویزان است، حرکات پویایی را به نمایش میگذارد. این حرکات به لطف ماهیچههای مصنوعی و سیستمهای حسگری پیشرفته آن امکانپذیر شده است.
نمونه اولیه این ربات در حال حاضر از فناوری پنوماتیک برای حرکت استفاده میکند، اما برنامهریزی شده است که در نسخههای آینده به سیستمهای هیدرولیک ارتقا یابد. برخلاف دیگر رباتهای انساننما، پروتوکلون V1 دارای سیستمهای مصنوعی است که ساختارهای اسکلتی، عضلانی، عروقی و عصبی انسان را شبیهسازی میکند.
این شرکت پیشتر با ساخت دستی رباتیک که عملکردی مشابه دست انسان داشت، توجهها را جلب کرده بود. اکنون با توسعه پروتوکلون V1، گامی بزرگ در جهت ساخت رباتهای انساننمای پیشرفته برداشته است.
با این حال، واکنشهای کاربران در شبکههای اجتماعی نسبت به این ربات متفاوت بوده است. برخی آن را تحسین کردهاند، در حالی که برخی دیگر از شباهت زیاد آن به انسان ابراز نگرانی کردهاند.
پروتوکلون V1 با ترکیب فناوریهای پیشرفته در حوزه رباتیک و بیومکانیک، نویدبخش آیندهای است که در آن رباتهای انساننما میتوانند در انجام وظایف روزمره به انسانها کمک کنند.
منبع: livescience
آیا هوش مصنوعی در بدن شبهانسان یک موجود است یا یک ابزار!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مقیاس تورینو (Torino Scale) یک مقیاس عددی است که میزان خطر برخورد اجرام نزدیک به زمین (مانند سیارکها و دنبالهدارها) را با زمین ارزیابی میکند.
این مقیاس توسط اخترشناسان برای سنجش احتمال برخورد و میزان خسارتی که ممکن است ایجاد شود، طراحی شده است.
ساختار مقیاس تورینو
مقیاس تورینو از ۰ تا ۱۰ درجهبندی شده است:
خطر صفر (۰)
۰: هیچ خطری وجود ندارد. احتمال برخورد صفر یا بسیار نزدیک به صفر است.
خطر ناچیز (۱)
۱: احتمال برخورد بسیار پایین است و نیازی به نگرانی عمومی یا اقدام خاصی نیست.
نیاز به توجه بیشتر (۲ تا ۴)
۲: احتمال برخورد کم است اما ارزش بررسی دارد.
۳: برخوردی با احتمال کم اما به اندازهای است که باید تحت نظر باشد.
۴: احتمال برخورد قابل توجه است و باید دقیقتر بررسی شود.
تهدید جدی (۵ تا ۷)
۵: برخورد محتمل است و خسارت منطقهای ایجاد خواهد کرد.
۶: برخورد به احتمال زیاد رخ خواهد داد و میتواند خسارت شدیدی به منطقهای وسیع وارد کند.
۷: برخورد تقریباً قطعی است و خسارت عظیمی در مقیاس قارهای ایجاد خواهد کرد.
فاجعه جهانی (یا همان بدبخت شدیم)(۸ تا ۱۰)
۸: برخوردی که خسارات شدیدی در سطح قارهای بهجا میگذارد.
۹: برخوردی که خسارات جهانی ایجاد میکند.
۱۰: برخورد قطعی که یک فاجعه جهانی در حد انقراض را به همراه خواهد داشت.
این مقیاس در سال ۱۹۹۹ معرفی شد و به عنوان معیاری استاندارد برای ارزیابی تهدید اجرام آسمانی مورد استفاده قرار میگیرد.
سیارک Y هم در یک به روز رسانی از طرف ناسا، احتمال برخوردش به ۲۸ صدم درصد رسید، از ۳.۱ درصد. یعنی مقیاس تورینو برای این سیارک از ۳ به عدد ۱ رسید ، و احتمالا به صفر هم برسد.
🚀 @ofoghroydadd
🖖 NASA
#مقیاس_تورینو
این مقیاس توسط اخترشناسان برای سنجش احتمال برخورد و میزان خسارتی که ممکن است ایجاد شود، طراحی شده است.
ساختار مقیاس تورینو
مقیاس تورینو از ۰ تا ۱۰ درجهبندی شده است:
خطر صفر (۰)
۰: هیچ خطری وجود ندارد. احتمال برخورد صفر یا بسیار نزدیک به صفر است.
خطر ناچیز (۱)
۱: احتمال برخورد بسیار پایین است و نیازی به نگرانی عمومی یا اقدام خاصی نیست.
نیاز به توجه بیشتر (۲ تا ۴)
۲: احتمال برخورد کم است اما ارزش بررسی دارد.
۳: برخوردی با احتمال کم اما به اندازهای است که باید تحت نظر باشد.
۴: احتمال برخورد قابل توجه است و باید دقیقتر بررسی شود.
تهدید جدی (۵ تا ۷)
۵: برخورد محتمل است و خسارت منطقهای ایجاد خواهد کرد.
۶: برخورد به احتمال زیاد رخ خواهد داد و میتواند خسارت شدیدی به منطقهای وسیع وارد کند.
۷: برخورد تقریباً قطعی است و خسارت عظیمی در مقیاس قارهای ایجاد خواهد کرد.
فاجعه جهانی (یا همان بدبخت شدیم)(۸ تا ۱۰)
۸: برخوردی که خسارات شدیدی در سطح قارهای بهجا میگذارد.
۹: برخوردی که خسارات جهانی ایجاد میکند.
۱۰: برخورد قطعی که یک فاجعه جهانی در حد انقراض را به همراه خواهد داشت.
این مقیاس در سال ۱۹۹۹ معرفی شد و به عنوان معیاری استاندارد برای ارزیابی تهدید اجرام آسمانی مورد استفاده قرار میگیرد.
سیارک Y هم در یک به روز رسانی از طرف ناسا، احتمال برخوردش به ۲۸ صدم درصد رسید، از ۳.۱ درصد. یعنی مقیاس تورینو برای این سیارک از ۳ به عدد ۱ رسید ، و احتمالا به صفر هم برسد.
#مقیاس_تورینو
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from مستند و کلیپ افق رویداد (سام آریامنش)
جاودانگی_آیا_داشتن_حیات_ابدی_ممکن.mkv
397.8 MB
مستند "جاودانگی" - کیفیت HD
400 مگابایت.
💠 آیا زندگی نامحدود دست یافتنی است؟
👁 آیا روزی مرگ و پیر شدن افسانه خواهند شد؟
💤 @ofoghclip
#جاودانگی
400 مگابایت.
#جاودانگی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پژوهشی تازه: مدلهای هوش مصنوعی قدیمیتر نشانههایی از زوال شناختی نشان میدهند، شبیه به انسان!
خلاصه: پژوهشی تازه نشان میدهد که مدلهای زبانی بزرگ (LLM) و چتباتهای قدیمیتر ممکن است با گذشت زمان دچار کاهش در تواناییهای شناختی شوند، مشابه با افت شناختی در انسانها.
هوش مصنوعی (AI) بهطور فزایندهای در تشخیصهای پزشکی مورد استفاده قرار میگیرد، زیرا این ابزارها میتوانند بهسرعت و با دقت بالا ناهنجاریها و نشانههای هشداردهنده را در سوابق پزشکی، تصاویر رادیولوژی و دیگر دادهها شناسایی کنند. با این حال، پژوهشی که در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۴ در مجله BMJ منتشر شده است، نگرانیهایی را مطرح میکند مبنی بر اینکه فناوریهایی مانند مدلهای زبانی بزرگ و چتباتها، مشابه انسانها، ممکن است با گذشت زمان دچار کاهش در تواناییهای شناختی شوند.
روش تحقیق: دانشمندان در این مطالعه، چتباتهای مبتنی بر LLM از جمله ChatGPT شرکت OpenAI، Sonnet شرکت Anthropic و Gemini شرکت Alphabet را با استفاده از آزمون ارزیابی شناختی مونترال (MoCA) مورد بررسی قرار دادند. این آزمون شامل مجموعهای از وظایف است که توسط نورولوژیستها برای سنجش تواناییهایی مانند توجه، حافظه، زبان، مهارتهای فضایی و عملکرد اجرایی طراحی شده است.
🐲 🐲 🐲 🐲 🐲 🐲 🐲 🐲
نتایج: در حالی که برخی از جنبههای آزمون مانند نامگذاری، توجه، زبان و استدلال انتزاعی برای بیشتر مدلهای زبانی آسان به نظر میرسید، همه آنها در مهارتهای بصری/فضایی و وظایف اجرایی عملکرد ضعیفی داشتند. بهویژه، نسخههای قدیمیتر این مدلها نشانههای بیشتری از زوال شناختی نشان دادند. بهعنوان مثال، نسخه ۴ ChatGPT امتیاز ۲۶ از ۳۰ را کسب کرد، در حالی که نسخه قدیمیتر Gemini 1.0 تنها امتیاز ۱۶ را بهدست آورد. این نتایج نشان میدهد که مدلهای زبانی بزرگ قدیمیتر ممکن است نشانههایی از کاهش تواناییهای شناختی را نشان دهند.
نویسندگان پژوهش اشاره میکنند که این یافتهها چالشهایی را برای فرضیه جایگزینی پزشکان انسانی با هوش مصنوعی مطرح میکند، زیرا کاهش تواناییهای شناختی در چتباتهای پیشرو ممکن است بر قابلیت اطمینان آنها در تشخیصهای پزشکی تأثیر بگذارد و اعتماد بیماران را تضعیف کند.
برخی از متخصصان هوش مصنوعی معتقدند که این نتایج به معنای ضعف ذاتی در مدلهای زبانی بزرگ نیست، بلکه نشاندهنده نیاز به بهینهسازی و بهروزرسانی مداوم این فناوریها است. آنها بر این باورند که با پیشرفت در توسعه و آموزش مدلهای جدیدتر، میتوان بر این چالشها غلبه کرد و از افت شناختی در مدلهای قدیمیتر جلوگیری نمود.
سام آریامنش / livescience
🚀 @ofoghroydadd
🥉 https://doi.org/10.1136/bmj-2024-081948
خلاصه: پژوهشی تازه نشان میدهد که مدلهای زبانی بزرگ (LLM) و چتباتهای قدیمیتر ممکن است با گذشت زمان دچار کاهش در تواناییهای شناختی شوند، مشابه با افت شناختی در انسانها.
هوش مصنوعی (AI) بهطور فزایندهای در تشخیصهای پزشکی مورد استفاده قرار میگیرد، زیرا این ابزارها میتوانند بهسرعت و با دقت بالا ناهنجاریها و نشانههای هشداردهنده را در سوابق پزشکی، تصاویر رادیولوژی و دیگر دادهها شناسایی کنند. با این حال، پژوهشی که در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۴ در مجله BMJ منتشر شده است، نگرانیهایی را مطرح میکند مبنی بر اینکه فناوریهایی مانند مدلهای زبانی بزرگ و چتباتها، مشابه انسانها، ممکن است با گذشت زمان دچار کاهش در تواناییهای شناختی شوند.
روش تحقیق: دانشمندان در این مطالعه، چتباتهای مبتنی بر LLM از جمله ChatGPT شرکت OpenAI، Sonnet شرکت Anthropic و Gemini شرکت Alphabet را با استفاده از آزمون ارزیابی شناختی مونترال (MoCA) مورد بررسی قرار دادند. این آزمون شامل مجموعهای از وظایف است که توسط نورولوژیستها برای سنجش تواناییهایی مانند توجه، حافظه، زبان، مهارتهای فضایی و عملکرد اجرایی طراحی شده است.
نتایج: در حالی که برخی از جنبههای آزمون مانند نامگذاری، توجه، زبان و استدلال انتزاعی برای بیشتر مدلهای زبانی آسان به نظر میرسید، همه آنها در مهارتهای بصری/فضایی و وظایف اجرایی عملکرد ضعیفی داشتند. بهویژه، نسخههای قدیمیتر این مدلها نشانههای بیشتری از زوال شناختی نشان دادند. بهعنوان مثال، نسخه ۴ ChatGPT امتیاز ۲۶ از ۳۰ را کسب کرد، در حالی که نسخه قدیمیتر Gemini 1.0 تنها امتیاز ۱۶ را بهدست آورد. این نتایج نشان میدهد که مدلهای زبانی بزرگ قدیمیتر ممکن است نشانههایی از کاهش تواناییهای شناختی را نشان دهند.
نویسندگان پژوهش اشاره میکنند که این یافتهها چالشهایی را برای فرضیه جایگزینی پزشکان انسانی با هوش مصنوعی مطرح میکند، زیرا کاهش تواناییهای شناختی در چتباتهای پیشرو ممکن است بر قابلیت اطمینان آنها در تشخیصهای پزشکی تأثیر بگذارد و اعتماد بیماران را تضعیف کند.
برخی از متخصصان هوش مصنوعی معتقدند که این نتایج به معنای ضعف ذاتی در مدلهای زبانی بزرگ نیست، بلکه نشاندهنده نیاز به بهینهسازی و بهروزرسانی مداوم این فناوریها است. آنها بر این باورند که با پیشرفت در توسعه و آموزش مدلهای جدیدتر، میتوان بر این چالشها غلبه کرد و از افت شناختی در مدلهای قدیمیتر جلوگیری نمود.
سام آریامنش / livescience
🥉 https://doi.org/10.1136/bmj-2024-081948
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM