Telegram Web
پــشـت پرچـین خیال
در مرز آرزوهاے محال
زیر درخت امیدهاے دور و دراز
بـه تو می اندیشم 
تا از راه برسی
با ڪوله بارے از بوسه
بـا طعم بهار نارنج
با غرور و شرمی مردانه بگویی
آمدم  ، بـمانم!
اگر لبخندت را به نام من ڪنی...!

#ناشناس
من در پناه شب،
از انتهاے هر چه نسیم است می وزم...
من در پناه شب،
دیوانه وار فرومی ریزم...
با گیسوان سنگینم
در دستهاے تو!

#فروغ_فرخزاد
دلسرد از لبخندهاے خیالی ام نباش
روزے..
لابه لاے همین الڪے هاے ِخیالی
واقعی ترین بوسه هایم را
از قاب ِ تصویر،ڪنج ِ لب هایت می آویزم
شیرین
و
گرم
و
واقعی....

#آزاده_ڪج_ڪلاه
گرچہ وصال ودیدنت حاصل نخواهد شد
عشق تو تامن زندہ ام ،باطل نخواهد شد











تا من نفس دارم تو را در قلب خود دارم
چشمان من سمت ڪسی،مایل نخواهد شد

#مـحـمدرضـا_امـڪـانی
    
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند

پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند
صید را پای ببندند و رها نیز کنند

گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن
کاین گناهیست که در شهر شما نیز کنند

گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند

#سعدی
.
نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب
دایم این خانه خرابست ازین خانه خراب

خواه چون شمع بسوزان همه را خواه بکش
که خطای تو ثوابست و گناه تو ثواب

#محتشم_کاشانی
چاره‌ای نیست، دچارم کن و بر بادم دِه
که من از باد هم انگار که بی‌خانه‌ترم

هر شب این‌گونه به ناچار غزل می‌گویم
ورنه از مرزِ غزل‌های تو پرچانه‌ترم...

#نجمه_زارع‌
حاشا که من به موسم گل ترک مي کنم
من لاف عقل مي زنم اين کار کي کنم

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز ني کنم

از قيل و قال مدرسه حالي دلم گرفت
يک چند نيز خدمت معشوق و مي کنم

کي بود در زمانه وفا جام مي بيار
تا من حکايت جم و کاووس کي کنم

از نامه سياه نترسم که روز حشر
با فيض لطف او صد از اين نامه طي کنم

کو پيک صبح تا گله هاي شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پي کنم

اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوست
روزي رخش ببينم و تسليم وي کنم

#حافظ
‍ سکوت چشم من با تو سخن ها در میان دارد
سکوتی که درون سینه اش آتشفشان  دارد

نگفته! کاش می خواندی حدیث چشم هایم را
که هم آتشفشان هم باغ های ارغوان دارد

اگر حتی بلد بودی زبان رنگ رخسارم
همین فریاد سرخ گونه ها از دل نشان دارد

دلم می خواست میگفتم،تو را من دوست می دارم
ولی این جمله تا بر لب بیاید هفت خوان دارد

تصور می کنم خود را در آغوشت هر از گاهی
در آغوشت نشستن حکم تسخیر جهان دارد

ولی وقتی که می بینم تو را می لرزم از بس که
به جان نیمه جانم‌مصلحت زخم زبان دارد

زبان من نمی چرخد بگویم از تو، انگاری!
سر و دست و زبان و چشم هایم پاسبان دارد

مرا ترسی  به دل انداخته از تشت رسوایی
هراسی که به جانم  دردهای بی امان دارد

نگاه سربه زیر و شرقی و شرم زبان من
از عشق تو فقط حسرت برایم ارمغان دارد

اسیر شاید و اما و باید ها ،نباید ها !
بدون شاید و اما، دلی بی آشیان دارد

#الهام_شیرازی
@onlydhear
گر جان من بخواهی، کردم حَلال بر تو

چیزی که دوست خواهد، بر ما حَرام باشد...

#اوحدی
روزی که از لَب تو بر ما سلام باشد

شادی قرار گیرد، عِشرت مُدام باشد...

#اوحدی
در آرزوی تو عُمر بُردم شب و روز

عُمرم همه رفت و آرزوی تو نرفت...

#مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شدی بارونی که داره میباره
شدی اشکهایی که توی چشمامه
میون اینهمه دوری چرا تو
میون اینهمه آدم چرا من
چقدر دلشوره دارم مثل اونکه
دم رفتن یه چیزی جا بزاره
محاله بی تو بودن از من انگار
یه آدم سایشو تنها بزاره

من به عشق داشتنت تاوان رویاهام و دادم
به تمام آدمهای زندگیم بی اعتمادم
بعد از این من چه جوری میتونم تو بی کسی طاقت بیاارم

سرای شعر
@onlyshear
آهنگ جدید و فوق العاده زیبا از معین جان❤️
2025/02/06 17:35:15
Back to Top
HTML Embed Code: