در کتابی شنیدهام حسِ دیدن، مانند حس جهتیابی به مرور زمان در نوعِ آدمیزاد از بین رفته است.
قدیمها که نه نقشهای در کار بود و نه جاده و خیابانی، آدمها مانند پرندگان چشمهایشان را میبستند و مسیرشان را حدس میزدند. اما حالا ناچارند نام خیابانها و کوچهها را حفظ کنند و مدام توی نقشهها بگردند تا خودشان را پیدا کنند.
دیدن هم همینطور است. اگر از آن استفاده نکنی، ذره ذره از دستش میدهی.
راهنمای مردن با گیاهان دارویی | #عطیه_عطارزاده
قدیمها که نه نقشهای در کار بود و نه جاده و خیابانی، آدمها مانند پرندگان چشمهایشان را میبستند و مسیرشان را حدس میزدند. اما حالا ناچارند نام خیابانها و کوچهها را حفظ کنند و مدام توی نقشهها بگردند تا خودشان را پیدا کنند.
دیدن هم همینطور است. اگر از آن استفاده نکنی، ذره ذره از دستش میدهی.
راهنمای مردن با گیاهان دارویی | #عطیه_عطارزاده
مسائل معنوی همچون امور مادی، به اقیانوسی شباهت دارند که سواحل آن از یکدیگر دور و به شکلهای گوناگون هستند اما آبهای آن به یکدیگر دور و به شکل های گوناگون هستند. اما آبهای آن به یکدیگر پیوسته و درهم موثرند.
علی صدای عدالت انسانی | #جرج_جرداق
علی صدای عدالت انسانی | #جرج_جرداق
پاراگرافات
مسائل معنوی همچون امور مادی، به اقیانوسی شباهت دارند که سواحل آن از یکدیگر دور و به شکلهای گوناگون هستند اما آبهای آن به یکدیگر دور و به شکل های گوناگون هستند. اما آبهای آن به یکدیگر پیوسته و درهم موثرند. علی صدای عدالت انسانی | #جرج_جرداق
همه معنویاتی که در این عالم به وجود میآیند، کم و بیش در حوادث معنوی که در آینده اتفاق میافتد، تاثیر خواهند کرد.
#همان
#همان
محمود دولت آبادی چقدر قشنگ توصیفمون کرده:
«مغزم، مغزم درد میکند از حرف زدن. چقدر حرف زدهام. چقدر در ذهنم حرف زدهام. خروار خروار حرف با لحن و حالتهای متفاوت، مغایر، متضاد و... گفتهام و شنیدهام، خاموش شده و باز برافروختهام، پرخاش کرده و باز خوددار شدهام، خشم گرفتهام و لحظاتی بعد احساس کردهام چشمانم داغ شدهاند و دارند گر میگیرند، مثل وقتی که انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند.»
«مغزم، مغزم درد میکند از حرف زدن. چقدر حرف زدهام. چقدر در ذهنم حرف زدهام. خروار خروار حرف با لحن و حالتهای متفاوت، مغایر، متضاد و... گفتهام و شنیدهام، خاموش شده و باز برافروختهام، پرخاش کرده و باز خوددار شدهام، خشم گرفتهام و لحظاتی بعد احساس کردهام چشمانم داغ شدهاند و دارند گر میگیرند، مثل وقتی که انسان بخواهد اشک بریزد و نتواند.»
گلایه از شب کوچک
و نق به شیوه کودک
بس است حزن مبارک
شبت بلند، غمت نیز
غمت بخیر، شبت نیز
شباست مرد حسابی...
#حسین_صفا
و نق به شیوه کودک
بس است حزن مبارک
شبت بلند، غمت نیز
غمت بخیر، شبت نیز
شباست مرد حسابی...
#حسین_صفا
همهی عصرها عصر جمعه است. فقط جمعهها زل میزنیم به عصر و همهچیز را میاندازیم گردن آن بینوا؛ باقیِ روزها وقت و حوصلهی این کار را نداریم.
باید یک نفر پیدا شود که از عصر جمعه دفاع کند.
اگر یک نفر پیدا میشد بد نبود.
کیلومتر ۱۱ جادهی ارومیه به سلماس | #حامد_حبیبی
باید یک نفر پیدا شود که از عصر جمعه دفاع کند.
اگر یک نفر پیدا میشد بد نبود.
کیلومتر ۱۱ جادهی ارومیه به سلماس | #حامد_حبیبی
پاراگرافات
#یک_عاشقانهی_آرام #نادر_ابراهیمی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM