Telegram Web
لعلی‌فخرالنجار حین حجبه سعدی‌الشیرازی:
[ از علی‌فخر‌نجار زمانی که دربان سعدی شیرازی او را راه نداد. ]

بزرگا! در طریقت گرچه چون تو
نـه در این قرن، در اقـران نباشـد
                    وگر چه چون ضمیر روشنت نیز
                    در انجــم اختـری تـابــان نباشـد
وگرچه پایه قدر تو جایی است
کــه آن جا زحمت امکان نباشـد
                       چو از خاصان دارالملک فقری
                       روا باشد گرت دربــان نباشــد

▫️جنگ اشعار دستنویس شماره ۳۰۴۷ کتابخانه مرکزی تبریز [ روضةالناظر ]، کتابت سده ۸ هجری، برگ ۱۹۸

@parniyan7rang
#شیخ‌نظامی‌علیه‌الرحمه:
غم‌های تـو را به شادمانی ندهم
وصل تو به ملک جاودانی ندهم
               وقتی که کشد غمزه‌ تو خنجر کین
               مرگـی بــه هـزار زندگــانی ندهــم

▫️منبع:
جنگ اشعار؛ دستنویس شمارهٔ ۲۲ فرهنگستان علوم مجارستان، کتابت سال ۱۰۰۶ هجری، صفحه ۲۲۵

▫️این رباعی در دیوان چاپی نظامی نیامده و مضمون آن شباهت زیادی به مطلع یکی از غزل‌های نظامی دارد:

غم تو خجسته بادا، که غمی است جاودانی               
ندهم چنین غمی را بــه هزار شادمانی . . .

@parniyan7rang
مـا را سـر زلـف یـار می‌باید، نیسـت!
صبری و دلی به کار می‌باید، نیست!

اندوه، که در میان نمی‌باید، هست
دلدار کـه در کنـار می‌باید ، نیست!

#مهستی‌گنجوی

▫️منبع: خلاصةالاشعار‌ فی‌الرباعیات، ابوالمجد محمد بن مسعود تبریزی، کتابت سال ۷۲۱ هجری قمری، [ بخشی از مجموعه‏ سفینه تبریز ]، دستنویس شماره ۱۴۵۹۰ کتابخانه مجلس
@parniyan7rang
جز زُهره که را زَهره که بوسد پایش؟
جز یاره کـه را یاره کـه گیرد دستش؟

منسوب به #مهستی

در نسخه‌ای از صحاح‌الفرس هندوشاه نخجوانی معروف به نسخه وفایی با تاریخ کتابت ۹۲۳ هـ.ق ذیل واژه یاره بیت فوق که بیت دوم از یک رباعی است به مهستی منسوب شده است:
یاره: دست‌آورنجن [ النگو ] بود که از زر سازند.
مهستی گفته:
جز زُهره که را زَهره که بوسد پایش؟
جز یاره کـه را یاره کـه گیرد دستش؟


به واسطه کانال فاضل ارجمند جناب طاهری ( نژند ) اطلاع یافتم روایت کامل این رباعی در تذکره لباب‌الالباب بنام #علاالملک‌ابوبکر‌احمد‌جامجی آمده است.
متن روایت لباب‌الالباب اختلاف جزئی با صحاح‌الفرس دارد و به جای ضمیر سوم شخص "ش" در قافیه، شعر خطاب به دوم شخص و با ضمیر "ت" بیان شده است:

هر چند چو من هزار عاشق هستت
کس را نرسد دست به زلف شستت
جز زُهره که را زَهره که بوسد پایت؟
جز یاره کـه را یاره کـه گیرد دستت؟


با توجه به قدمت تاریخی تذکره لباب‌الالباب، همچنین ثبت کامل متن رباعی در این اثر می‌توان گفت انتساب رباعی به علاالملک صحیح‌تر به نظر می‌رسد و باید آن را از حیطه اشعار مهستی کنار گذاشت.

@parniyan7rang
هرچند چو من هزار عاشق هستت
کس را نرسد دست به زلف شستت
جز زُهره که را زَهره که بوسد پایت
جز یاره که را یاره که گیرد دستت


#علاالملک‌ابوبکر‌احمدجامجی

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج١: ۱۵۲
https://www.tgoop.com/tarikhfarhanghonariranzamin
🔹 بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

الرباعیة فی‌التضمین:
نی گفت: چو من به خدمت اهل هنر
شیرین‌نفسی دگر، نبسته‌است کمر
گفتم: دف و چنگ را چه می‌گویی؟ گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

هم در معنی سابق:
می‌گفت به دندان بتم عِقد دُرَر
من همچو تواَم خوشاب و پاکیزه‌گهر
خندان خندان به زیر لب گفت: برو
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

هم در معنی سابق:
زلف بت من گفت: که در دور قمر
ماییم کشیده ماه را در چنبر!
خطش ز کناره‌ای برون آمد و گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

منبع: انیس‌الخلوة و جلیس‌السلوة، مسافر ابن ناصر ملطوی، اواخر سده ۸ هجری، دست‌نویس شمارهٔ ۱۶۷۰ کتابخانهٔ ایاصوفیا، برگ ۲۰۲ و ۲۰۳.

▫️ مولف انیس‌الخلوه نام سرایندگان این سه رباعی را ذکر نکرده است؛ مصراع عنوان مطلب در متن کتاب اسرارالتوحید آمده، رباعی دوم نیز در تاریخ گزیده به نام #فخری‌اصفهانی است.

▫️در میان رباعیات #عطار و #هلالی نیز رباعیاتی متضمن مصراع فوق آمده است:

از پسته‌ی تو سبزه‌ی خط بررسته‌است
یا مغز ز پسته‌ی تو بیرون جسته‌است؟
" بررسته دگر باشد و بربسته دگر! "
این طرفه که بررسته‌ی تو بربسته‌است

#عطار_نیشابوری

دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر
بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
"بربسته دگر باشد و خودرسته دگر!"

#هلالی_جغتایی

▫️بربسته: جماد ، غیرقابل نمو ، نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد ، ساختگی ، مجعول ، فسرده شده و منجمد گشته ، بسته ، مسدود.

بررسته: نبات ، روئیدنی ، رها شده و برآمده ، مقابل بربسته به معنی جماد.

@parniyan7rang
🔹 تفرقه میان دال و ذال

تفرقه میان دال و ذال از این رباعی که خواجه نصیر علیه‌الرحمه فرموده‌اند می‌توان نمود.
شعر:
آنان که به فارسی سخن می‌رانند
در معرض دال ، ذال را ننشانند
ماقبل وی ار ساکن و جز وای بود
دال است، وگرنه ذال معجم خوانند


یعنی در کلمه‌ای که واقع شود اگر پیش از آن یکی از حروف علّه باشد که واو و الف و یای حطی است و آن حرف ساکن باشد، ذال نقطه‌دار است و الّا دال. چنانکه انوری نیز گفته است.
شعر:
دستت به سخا چون ید بیضا بنمود  
از جود تو بر جهان جهانی افزود
کس چون تو سخی نه هست و نی خواهد بود
گو قافیه دال شو زهی عالم جود


پس در این صورت حرف آخر کلمه «بنمود» و «افزود» و «بود» که فارسی است ذال نقطه‌دار باشد و همچنین حروف آخر کلمه «داد» و «شاد» و «دید» و «شنید». و نیز اگر در ماقبل آن حرفی دیگر باشد و آن حرف متحرک بُـود ذال نقطه‌دار است مانند: «ایزد» و «آمد» و «شد» و امثال آن.

▫️برهان قاطع، تالیف محمدحسین ابن خلف تبریزی به سال ۱۰۶۲ هـ.ق، کتابت درویشعلی کربلایی به سال ۱۱۱۲ هـ.ق، دستنویس شماره ۱۷۵۱ کتابخانه مراد ملا ترکیه، برگ ۵

@parniyan7rang
بدان که در صحیح لغت دری ماقبل دال مُهمله الّا راء ساکن چنانکه «درد» و «مرد» یا زاء ساکن چنانکه «دزد» و «مزد» یا نون ساکن چنانکه «کمند» و «گزند» نباشد و هر دال که ماقبل آن یکی از حروف مَدّولَین است [ واو - الف - یا ] چنانکه «باذ» و «شاذ» و «سوذ» و «شنوذ» و «دیذ» و «کلیذ» یا یکی از حروف صحیح متحرک است چنانکه «نمذ» و «سبذ» و «دذ» و «آمذ» همه ذال معجمه‌اند و در زبان اهل غزنین و بلخ و ماوراءالنهر ذال معجمه نیست و جمله دالات مهمله در لفظ آرند.

▫️المعجم فی معاییر اشعار العجم، تالیف شمس قیس رازی در سده ۷ هجری، دستنویس شماره ۴۲۷۲ کتابخانه ایاصوفیه استانبول، کتابت سلطان‌علی ابن حافظ عرب در سال ۸۸۱ ه.ق، برگ ۱۲۹

▫️مُعجَمه: نقطه‌دار
▫️مُهمَله: بی‌نقطه

@parniyan7rang
Arshin Mal Alan | Reshid Behbudov - Esgerin Ariyasi (HQ)
ناله‌دن دیر نی کیمین آوازه‌ی عشقیم بلند
ناله ترکین قیلمازام نی تک کسیلسم بند-بند!

قیل مدد ای بخت! یوخسا کام دل ممکن دگیل
بؤیله کیم اول دلربا بی‌درد دیر من دردمند!



ترجمه:
از ناله‌های مانند نی من است که آوازه‌ی عشقم بلند گشته [ همه جا را گرفته است ]
ناله را ترک نمی‌گویم حتّی اگر بند بندم چون نی بریده شود!

ای بخت! یاری‌ام کن وگرنه رسیدن به کام دل میسر نخواهد شد
بدینسان که آن دلربا بی‌درد است و من دردمندم!

#مولانا_محمد_فضولی
#رشید_بهبودف

@parniyan7rang
#عزیز_شروانی:

بــا زخم ِ زمانه، مرهمــی بایستی
یــا کــار فلــک، بی‌ستمی بایستی

یـا بایستی چنان‌که غم خود نَـبُـدی
یا چون غم هست، محرمی بایستی


▫️منبع: نزهة‌المجالس، جمال‌الدین خلیل شروانی، تالیف اواسط سدۀ ۷ هجری (سال کتابت ۷۳۱ ق)، کاتب: اسماعیل بن اسفندیار ابهری، دست‌نویس شماره ۱۶۶۷ کتابخانۀ جارالله ترکیه، برگ ۱۱۶

https://www.tgoop.com/parniyan7rang
Forwarded from چهار خطی
هر کس، به طریقی، دل ما می‌شکند
بیگانه جدا، دوست جدا می‌شکند

بیگانه اگر می‌شکند، حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا می‌شکند؟

ناهید یوسفی


منبع:
"هر کس به طریقی دل ما می‌شکند"
تهران، 1378


گاهی یک شعر، به تنهایی، شناسنامۀ یک شاعر می‌شود. ناهید یوسفی متولد 1328 در تنکابن است و اغراق نیست اگر بگوییم که شناسنامۀ او، و شاخص‌ترین شعرش، همین رباعی است. این رباعی در دهۀ پنجاه بر سر زبان‌ها افتاد و در هیچ محفل و مجله‌ای نبود که نقل نشود. شاید به همین دلیل، وقتی شاعر اولین مجموعه شعرش را بعد از سه دهه فعالیت ادبی منتشر کرد، اسم کتابش را از همین رباعی بر گرفت؛ تا مخاطب، شاعر مجموعه را بجا بیاورد. ناهید یوسفی غیر از این رباعی، چندین رباعی دیگر هم دارد که هیچ کدام نتوانسته موفقیت رباعی بالا را تکرار کند. گویا، در روایت نخست، شعر بیش از دو بیت داشته و بعداً شاعر آن را به رباعی تبدیل کرده است. اگر در اینترنت جستجویی بفرمایید می‌بینید که در بسیاری از منابع، این رباعی یک بیت دیگر هم دارد! نمی‌دانم این بیت، سروده ناهید یوسفی است یا دیگران آن را به رباعی مذکور الحاق کرده‌اند:

بشکست دلم، کسی صدایش نشنید
آری دل مرد بی‌صدا می‌شکند.
●●


"چهار خطی"
https://www.tgoop.com/Xatt4
.
گر چشم چو آهوت وفا داشتی‌یی
از خـوی پلنگ دست وا داشتی‌یی
بـا ما چه کنی به حُسن روبَه‌بازی؟
ای یوسف روزگار، گرگ آشتی‌یی!

#مهستی

▫️منبع: مجموعه خطی شماره ۳۷۷۵ کتابخانه صائب پاشا ترکیه، تالیف ۶۸۱ ه.ق، برگ ۸

🔹 شاعر در هر مصراع از رباعی نام یک حیوان را التزام کرده: آهو، پلنگ، روباه، گرگ.
مهستی با استفاده از روابط معنایی ( تقابل و تناسب معنایی واژگان) رباعی زیبایی خلق کرده و این از ویژگی‌های سبکی و مهارت‌های اوست.
وی با ظرافت خاصی و با عنوان یوسف روزگار برای معشوق در واقع ردپا و تصویری زنانه از خود در شعر به جای گذاشته است.

🔹 رباعی از نظر دستوری و لغوی نیز قابل توجه است.
داشتی‌یی:
ساخت کهن ماضی استمراری + پسوند تمنایی ساز
اگر می‌داشت ، کاش می‌داشت، وجه تمنایی که بر مفهوم تمنا، درخواست و آرزو دلالت دارد و امروزه به شکل مذکور کاربرد ندارد.

https://www.tgoop.com/parniyan7rang
پرنیان ۷ رنگ
. گر چشم چو آهوت وفا داشتی‌یی از خـوی پلنگ دست وا داشتی‌یی بـا ما چه کنی به حُسن روبَه‌بازی؟ ای یوسف روزگار، گرگ آشتی‌یی! #مهستی ▫️منبع: مجموعه خطی شماره ۳۷۷۵ کتابخانه صائب پاشا ترکیه، تالیف ۶۸۱ ه.ق، برگ ۸ 🔹 شاعر در هر مصراع از رباعی نام یک حیوان را التزام…
.
🔹 به نظر استاد میرافضلی درست است که گرگ آشتی به معنی صلح به نفاق است.
ولی به تناسب معنا، اینجا شاعر از معشوق می‌خواهد که به تظاهر هم شده با او آشتی کند. نفاق، بار منفی بسیار زیادی دارد. اینجا تظاهر به نظر بهتر است.
آشتی مصلحتی مثلا.
عزالدین اصفهانی در رباعیی گفته:
من گرگ عزیز مصرم، ای صدر بکن
با گرگ عزیز مصر گرگ آشتی یی!
قطعاً شاعر از مخاطبش نمی‌خواهد که با او از در مکر و نفاق در آید. بلکه می‌گوید حتی شده با من آشتی الکی و مصلحتی بکن!

روبه بازی به معنی فریب‌کاری است و روباه از روزگاران قدیم، در بسیاری از فرهنگ‌ها تمثیل مکر و فریب بوده است. سرخسی گوید:
این سگ صفتان کنند ای آهو چشم
ناگاه تو را صید به روبه بازی

توصیه شاعر به معشوقش این است که دست از فریب و نیرنگ بردارد و با او از در آشتی درآید؛ ولو از نوع آشتی مصلحتی؛ در حد آبرو داری کردن!

https://www.tgoop.com/parniyan7rang
Sar Gashteh
Mohammadreza Shajarian
سرگشته
قطعه بی‌کلام
آلبوم: در خیال
آهنگساز: مجید درخشانی


https://www.tgoop.com/parniyan7rang
غزل ملمّع زیبا از #مولانا‌جلال‌الدین‌بلخی:

دانی چرا به عالم، یالقیز سنی سئورمن؟
چون در برم نیائی، اندر غمت اؤلرمن

من یار با وفایم، بر من جفا قیلورسن،
گر تو مرا نپرسی، من خود سنی سورورمن

روی چو ماه داری، من شاد دل از آنم،
زان شکّر لبانت بیر اؤپگنک دیلرمن

تو همچو شیر مستی، داخی قانیم ایچرسن،
من چون سگان کویت، دنبال تو گزرمن

فرمای غمزه‌ات را، تا خون من نریزد،
ورنه سنین الیندن من یارغویا باریرمن

هر دم به خشم گویی، بارغیل منیم قاتیمدان،
من روی سخت کرده، نزدیک تو دورورمن

روزی که من نبینم آن روی همچو ماهت،
جانا نشان کویت از هر کسی سورورمن

روزی نشست خواهم یالقیز سنین قاتیندا،
هم سن چاخیر ایچرسن، هم من
قوپوز چالیرمن

آن شب که خفته باشی مست و خراب شاها
نوشین لبت به دندان قی‌یی قی‌یی توتورمن

ماهی چو شمس تبریز غیبت نمود، گفتند:
از دیگری مپرسید، من سؤیله‌دیم: آریرمن

⚫️

یالقیز سنی سئورمن: تنها تو را دوست می‌دارم
اؤلرمن: می‌میرم
قیلورسن: می‌نمایی
سنی سورورمن: تو را می‌پرسم
بیر اؤپگنک دیلرمن: بوسه‌ای آرزو دارم
داخی قانیم ایچرسن: تشنه خونم هستی
گزرمن: می‌گَردم
سنین الیندن من یارغویا باریرمن: از دست تو، به جزا خواهم رسید
بارغیل منیم قاتیمدان: از پیش من برو
دورورمن: می‌ایستم
سورورمن: می‌پرسم
یالقیز سنین قاتیندا: فقط پیش تو
هم سن چاخیر ایچرسن، هم من
قوپوز چالیرمن: هم تو می می‌نوشی، هم من ساز می‌نوازم
قی‌یی قی‌یی توتورمن: ظالمانه [ به دندان ] می‌گَزم
من سؤیله‌دیم: آریرمن: گفتم خواهم جُست.

https://www.tgoop.com/parniyan7rang
مجنون ايله من مکتب عشق ايچره اوخوردوق
من مصحفی ختم ائتديم ، او والليل‌ده قالدی!

بير گونده ائشيتديک کی دوشوب چوللره مجنون
والليل اولوب وردی جاوانکن ده قوجالدی!

بير گون ده خبر گلدی کی والليلی سی ايله
جان وئردی جهان ايچره يامان ولوله سالدی!*

#استادشهریار
* : بیت اول قدیمی و معروف است، من دو بیت جهت تکمیل اضافه کردم (شهریار)
[بیت اول از سید عظیم شیروانی است]


▫️ترجمه:
من و مجنون  همراه هم، محصل مکتب عشق بوديم
من مصحف را ختم کردم اما او در والليل ماند!

روزی نيز شنيديم که مجنون سرگردان صحاری شده،
والليل ورد زبانش گشته و در جواني پير شد!

روزی نيز خبر آمد که مجنون همراه والليلش
جان داد و در جهان ولوله‌ای شگفت بر پا کرد!

https://www.tgoop.com/parniyan7rang
Forwarded from چهار خطی
خیام و مهستی در سفینۀ اسکندری.pdf
2 MB
«رباعیات خیّام و مهستی در سفینۀ اسکندری» (دستنویس مورخ ۸۱۳ ق موزۀ گلبنکیان)؛ سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ سوم (پیاپی ۲۰۷)، مرداد و شهریور ۱۴۰۳، ۱۹۵-۲۱۵
‏..

از جمله نوادر نسخی که برای کتابخانۀ جلال‌الدین اسکندر (نوۀ تیمور گورکانی) تهیه شده، مجموعه‌ای از اشعار و رسایل است که در سال ۸۱۳ ق فراهم آمده است و اکنون در کتابخانۀ موزۀ گالوست گلبنکیان شهرِ لیسبون نگه‌داری می‌شود. این نسخۀ ارجمند دارای دو دفتر مجزا در یک مجلّد است که یکی به آثار منظوم و دیگری به رسایل اختصاص دارد. اشعار موجود در دفتر اول، دربردارندۀ آثار بزرگان شعر و ادب فارسی از قرن پنجم تا اوایل قرن نهم است که در متن و هامش نسخه به قلم دو تن از کاتبان دستگاه اسکندر میرزا کتابت شده است: حسن الحافظ و محمود الحسینی. از جملۀ اشعار موجود در این گلچین شعر، هفت رباعی منسوب به خیّام و ۲۲ رباعی منسوب به مهستی گنجوی است که در مقالۀ حاضر به معرفی و بررسی آن‌ها پرداخته‌ایم. همچنین گزارش کوتاهی از بخش رباعیات منبع مذکور به دست داده‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://www.tgoop.com/Xatt4
تنازع_در_انتساب_یک_غزل_به_سعدی،_مهستی_و_رفیع_مروزی_.pdf
557.2 KB
🔹 تنازع در انتساب یک غزل به سعدی، مهستی و رفیع‌مروزی

📚 دو فصل‌نامه تاریخ ادبیات
دوره ۱۷ شماره ۱ بهار و تابستان ۱۴۰۳
صفحات ۱۰۳ تا ۱۱۳
امین ماریف ، مهدی دهقان

غزلی به نام #سعدی در دیوان هلالی جغتایی با عنوان مخمس بر غزل سعدی ثبت شده است؛ که با بررسی کلیات سعدی و تفحص در چند نسخه خطی، در بین اشعار سعدی یافت نشد. غزلی که در تضمین هلالی به دست است تخلص به نام سعدی نیز دارد. این غزل در دو منبع بیاض تاج‌الدین احمد و روضه‌الناظر کاشی به #مهستی نسبت داده‌ شده است. نکته مهمی که موجب ایجاد تشکیک در این انتساب‌ها می‌شود، آمدن این غزل در تذکره لباب‌الالباب به نام #رفیع‌مروزی است...

https://www.tgoop.com/parniyan7rang
دردا کــه دوای دردِ پنهانی مــا
افسوس! که چارۀ پریشانی ما
در عهدۀ جمعی‌است که پنداشته‌اند
آبادیِ خویش را زِ ویرانی مــا


#صافی‌اصفهانی
https://www.tgoop.com/parniyan7rang
Forwarded from گاهنامۀ ادبی (محسن شریفی صَحی)
*دربارۀ تصحیح تازه از دیوان قطران تبریزی

آقایان دکتر عابدی و دکتر جعفری جزی با همکاری خانم‌ها دکتر معرفت و عطایی تصحیحی تازه و درخشان از اشعار قطران ارائه کرده‌اند که با آنچه جناب نخجوانی در شش دهه پیش منتشر کرده بود، قابل قیاس نیست. بی سخن بیشتر نکاتی عرض می‌کنم:
با وجود بهره‌مندی مصححان ارجمند از منابع بسیار، منبع بسیار مهمی به ایشان رخ نشان نداده است:

الف) خلاصةالاشعارِ کتابخانۀ مرکزی به ش 11120، دیوان‌چه‌ای از اشعار قطران، بسیار قابل اعتنا و قدیمی‌ترین منبعی است که اشعار بسیاری را از قطران، یک‌جا به ثبت رسانیده است. چنانکه کمّاً و کیفاً برای تصحیح اشعار قطران می‌توانست به عنوان نسخۀ اساس قرار گیرد. بیش از سه هزار بیت به نام قطران دارد و در نسخۀ اقدم مصححان، که سالها بعد ازان تحریر شده، حدود 1000 بیت به نام این شاعر آمده است.
نکتۀ حائز اهمیت این است که تقی کاشی، خود اشعار مندرج در این منبع را بازبینی و با درج علامت‌هایی مشخص، تصحیح نموده است. از برخی ضبطهای مختار و تصحیحات وی، در تصحیح تازه از دیوان قطران -نه در متن و نه در نسخه‌بدلها- اثری نیست. چنان‌که مثلاً در بیت زیر:
تا ز بوی نسترن یابد دل مردم نشاط
تا ز زخم خاربن یابد دل مردم شخن
مصححان گفته‌اند: شخن در نسخ، تبدیل به صورتهای آشناتری چون شجن و حزن شده و باید به اعتبار معنا و ضبط فرهنگ جهانگیری شخن باشد (1065).
ضبط این بیت در خلاصةالاشعار، شجن آمده است. چنانکه همین معنا در قصیدۀ دیگر آمده و قطران در برابر طرب -معادل نشاط در بیت بالا- شجن آورده است:
دشمنانش را شجن باشد همیشه بی طرب
دوستانش را طرب باشد همیشه بی شجن (477)

نیز در بیت:
بنوازدم به ناز و بیندازدم به رنج
در خواندم ز بام و برون راندم ز در (215)

تقی کاشی در مصراع دوم اصلاحاتی انجام داده که در نسخ مصححان درج نشده است:
در خواندم زبام و دراندازدم ز در.
ضبط «دراندازدم» با بنوازدم و بیندازدم، با اشتراک حرف ز، تناسبی بیشتر از برون راندم دارد و کلام آهنگین‌تر است. حداقل پسند کاشی چنین بوده است.

نیز بیت:
گر کسی با وی خلاف آرد به روز کارزار
موی بر اندام وی مانندۀ ثعبان کند (105)
در متن خلاصةالاشعار به جای موی، پشت آمده و کاشی در حاشیه صحیح آن را شیب به معنی تازیانه دانسته است. طبعاً بهتر است تازیانه مشبه باشد تا موی.

ب) کاشی 12 رباعیِ چهارقافیه‌ای در صفحۀ رباعیات با توضیح «قوبل باصله» به ثبت رسانیده و اصالت آن را تأیید کرده است. این رباعیات در تصحیح جدید جای ندارند:

1) تا عمر مرا چو سیم نقصان افتاد
یک روز نبودم از دل و دلبر شاد
از جملۀ عاشقان چو من خلق مباد
عمر و درم و دلبر و دل داده به باد

2) نی دیده توان به دیدنت بارگشاد
نی نیز توان به مهر دل بر تو نهاد
چشم و دل من که بد به تو روشن و شاد
پالونۀ آب گشت و پیمانۀ باد

3) تا در دلم آتش فراقت گسترد
روزی نبد این دل از دم سردم فرد
آید عجبم که این دل بی غم و درد
می‌سوزد و زو همی برآید دم سرد

4) دنیا به مرادت ار برآرد نفسی
از دنیا راستی ندیده‌ست کسی
هان تا تو به سر درون نیاری هوسی
کو چون من و چون تو را برانداخت بسی

5) ای یار جفا مکن تو با من زین بیش
بیشم مزن این تیر جفا بر دل ریش
ای جان جهان یکی ز فردا بندیش
باشد که چو روز منت روز آید پیش

6) گفتم ز غمت چه مویم ای هجران‌خوی
گفت امشب آب وصل را سیم بجوی
گفتم که مرا با تو ببیند بدگوی
گفتا که به شب کجا توان دیدن موی

7) خورشید من آن شکرلب مشکین‌بوی
گفتا امشب وصال را سازم روی
دل گفت مرا به شب ازو دست بشوی
خورشید به شب به خلق ننماید روی

8) تا شد دلت از آهن و سنگ ای سرهنگ
دلسوخته را نماند در وصل تو چنگ
در برت ازان نیارم آوردن تنگ
کآتش گیرد سوخته از آهن و سنگ

9) تا دامن آشتی گرفتیم به چنگ
از بهر چه می‌کنی تو با ما همه جنگ
از بهر خرد بگوی بود ای سرهنگ
از ما همه آشتی و از تو همه جنگ

10) روی تو چو لاله و دل چون روی
روی تو به باغ لاله را گفت مروی
گشتم ز غم تو چشم چون چشمه و جوی
از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی

11) تا تیغ تو شاه نور بار آید/آمد؟ و نار
زین هر دو فتاد بر بداندیش تو کار
چون دست تو بر قبضۀ او دید سوار
شد بخش تو نور بخش اعدای تو نار

12) ای دوست تو را ز من که بد گفت بگوی
کز صحبت من همی بگردانی روی
از مهر پشیمان مشو و کینه مجوی
زنهار مها به خون من دست مشوی

ج) قصیدۀ: چون او بتی شمن نستاید ... در بخش اشعار غیر اصیل و ملحقات به ثبت رسیده که با عنایت به درج آن در خلاصةالاشعار، باید به بخش اشعار اصیل افزوده شود. رباعی: دی بر سر لطف و مهربانی بودی ... نیز چنین است.

د) روشن‌تنی به خوبی هم‌چون لطیف جانی ... با چهار بیت در بخش ملحقات آمده است (853).
این شعر با شش بیت در دیوان لامعی به تصحیح دکتر دبیرسیاقی (161) و در تصحیح چاپ نشدۀ شموشکی با هشت بیت به ثبت رسیده است.
ادامه دارد ...
*
https://www.tgoop.com/gahnameyeadabi
2024/11/12 08:05:21
Back to Top
HTML Embed Code: