Mohammad Reza Rezaei Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️مدلهایی برای رسیدن به عاملیت شبهانسانی در تصمیمات اخلاقی هوش مصنوعی
🗣 توسط: محمدرضا رضایی (دانشگاه شریف)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@philosophyofscience
@PhilMind
♦️مدلهایی برای رسیدن به عاملیت شبهانسانی در تصمیمات اخلاقی هوش مصنوعی
🗣 توسط: محمدرضا رضایی (دانشگاه شریف)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@philosophyofscience
@PhilMind
🔥1
Forwarded from مدرسهٔ تردید
مدرسهٔ تردید و پلتفرم اجوک/ایت برگزار میکنند:
نشست مغز، تکامل و اخلاق
هادی صمدی:
آیا میتوان از نظریه تکامل خوانشی اخلاقی از شکوفایی و خوبزیستن برگرفت؟
رضا ابوتراب:
آیا برای اخلاقی زیستن نیاز به مغزی سالم داریم؟
محمدرضا معمارصادقی:
اخلاقشناسی داروینی از دیدگاه مایکل روس
جمعه ۲۳ آذرماه، ساعت ۱۵ تا ۱۸
لینک رزرو بلیط:
https://avaplatt.com/qr/8box
@tardidschool
نشست مغز، تکامل و اخلاق
هادی صمدی:
آیا میتوان از نظریه تکامل خوانشی اخلاقی از شکوفایی و خوبزیستن برگرفت؟
رضا ابوتراب:
آیا برای اخلاقی زیستن نیاز به مغزی سالم داریم؟
محمدرضا معمارصادقی:
اخلاقشناسی داروینی از دیدگاه مایکل روس
جمعه ۲۳ آذرماه، ساعت ۱۵ تا ۱۸
لینک رزرو بلیط:
https://avaplatt.com/qr/8box
@tardidschool
👍9👎2
Forwarded from پژوهشکده فلسفه تحلیلی (پژوهشگاه دانشهای بنیادی)
absHadisi.pdf
263.5 KB
چکیده سخنرانی دوشنبه پژوهشکده فلسفه تحلیلی
سخنران: رضا حدیثی، دانشگاه تورنتو
عنوان: The Value of Friendship and Perfecting Goods
زمان: دوشنبه ۲۶ آذر ساعت ۱۶ تا ۱۸
برگزاری صرفا به صورت مجازی در لینک قرار گرفته در فایل چکیده
شرکت برای عموم آزاد است
سخنران: رضا حدیثی، دانشگاه تورنتو
عنوان: The Value of Friendship and Perfecting Goods
زمان: دوشنبه ۲۶ آذر ساعت ۱۶ تا ۱۸
برگزاری صرفا به صورت مجازی در لینک قرار گرفته در فایل چکیده
شرکت برای عموم آزاد است
👍6👎1
Forwarded from فلسفه ذهن
💥 ابهام در چگونگی ظهوریافتن (#emergence) آگاهی از تجمیع ذرات ناآگاه، برخی را به سمت این دیدگاه کشانید که #آگاهی در همان ذرات بنیادین وجود دارد (#panpsychism) و قرار نیست از ترکیب پیچیده مجموعهای از ذرات ناآگاه، یکمرتبه پدید آید (#پنسایکیزم)
💥نسخهای از پنسایکیزم که #تجربه_پدیداری را ساختهشده و تشکیلیافته از تجمیع حقایق خُرد پدیداری میداند، آگاهی را بعنوان یک عنصر بنیادین در خردترین سطح جهان در نظر میگیرد که در تمامی موجودات بنحوی وجود دارد. این نسخه مذکور البته با مشکلی جدی به نام #مسئله_ترکیب (combination problem) مواجه است: چگونه تعدادی تجربه جداگانه میتوانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز شود؟ فاعلیتهای چندگانهای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا میکند؟
💥نسخه پنسایکیزم نوظهورگرا اما #آگاهی_پدیداری انسانها و حیوانات را اساساً مستقر در سطح خرد نمیداند. بلکه طبق این دیدگاه، ارتباط و تعامل بین حقایق آگاه در سطح خرد، بنحوی علّی باعث نوظهوریافتن آگاهی در سطح کلان میشود.
💥پنسایکیستهای نوظهورگرا خود را از نوظهورگرایی صرف برتر میدانند؛ چرا که طبق دیدگاه ایشان، پدیده نوظهوریافته از سنخ همان حقیقت پایهای است و در سطح پایه، پیچیدگی آگاهی خرد موجب ظهوریافتگی آگاهی کلان پدیداری میشود. در حالی که نوظهورگرایی صرف، سطح پایه را از سنخ نوروبیولوژی در نظر میگیرد که پیچیدگیهای این سطح منجر به ظهوریافتگی آگاهی خواهد شد.
طبیعتاً سنخ آگاهی از سنخ حقایق مربوط به سطح نورونی و شیمیایی و ... کاملاً متفاوت است و تبیین اینکه چطور نوع خاصی از آرایش و پیچیدگی سطح مغز به ظهور آگاهی میانجامد، بسیار دشوار مینماید. طبق این دیدگاه اگر حقایق سطح پایه نیز از سنخ آگاهی باشند، ظهوریافتن آگاهی کلان پدیداری از پیچیدگی آن سطح پایه، مقبولتر و تبیینپذیرتر است.
💥برای مثال میتوان به دفاعیه گلن استراسون از پنسایکیزم نوظهورگرایانه اشاره کرد که برقراری رابطه بین محصول ظهوریافته و سطح تولیدکننده آن را با استفاده از مجموعه واحدی از مفاهیم به اندازه کافی همگن، امکانپذیر میداند که قرار نیست بین سطح غیر تجربهای/غیرآگاه و سطح تجربهای/آگاه پل بزند. اما بسیار دشوار است که آگاهی را برآمده و نوظهوریافته از حقایقی غیر تجربهای ترسیم کنیم. استراسون بدین ترتیب استدلال میکند که فقط با این فرض که آگاهی انسان و حیوان از اشکال اساسیتر آگاهی برآمده باشد، از پس مشکل تبیینی آن بر خواهیم آمد. (See: Strawson, G, 2006, “Realistic Materialism: Why Physicalism Entails Panpsychism”, Journal of Consciousness Studies, 13(10–11): pp. 18–20.)
@PhilMind
💥نسخهای از پنسایکیزم که #تجربه_پدیداری را ساختهشده و تشکیلیافته از تجمیع حقایق خُرد پدیداری میداند، آگاهی را بعنوان یک عنصر بنیادین در خردترین سطح جهان در نظر میگیرد که در تمامی موجودات بنحوی وجود دارد. این نسخه مذکور البته با مشکلی جدی به نام #مسئله_ترکیب (combination problem) مواجه است: چگونه تعدادی تجربه جداگانه میتوانند ترکیب شده و منجر به یک تجربه واحد متمایز شود؟ فاعلیتهای چندگانهای که در چند حقیقت خردپدیداری وجود دارند، چگونه در فاعل واحدی (مثل یک انسان دارنده تجربه کلان پدیداری) وحدت پیدا میکند؟
💥نسخه پنسایکیزم نوظهورگرا اما #آگاهی_پدیداری انسانها و حیوانات را اساساً مستقر در سطح خرد نمیداند. بلکه طبق این دیدگاه، ارتباط و تعامل بین حقایق آگاه در سطح خرد، بنحوی علّی باعث نوظهوریافتن آگاهی در سطح کلان میشود.
💥پنسایکیستهای نوظهورگرا خود را از نوظهورگرایی صرف برتر میدانند؛ چرا که طبق دیدگاه ایشان، پدیده نوظهوریافته از سنخ همان حقیقت پایهای است و در سطح پایه، پیچیدگی آگاهی خرد موجب ظهوریافتگی آگاهی کلان پدیداری میشود. در حالی که نوظهورگرایی صرف، سطح پایه را از سنخ نوروبیولوژی در نظر میگیرد که پیچیدگیهای این سطح منجر به ظهوریافتگی آگاهی خواهد شد.
طبیعتاً سنخ آگاهی از سنخ حقایق مربوط به سطح نورونی و شیمیایی و ... کاملاً متفاوت است و تبیین اینکه چطور نوع خاصی از آرایش و پیچیدگی سطح مغز به ظهور آگاهی میانجامد، بسیار دشوار مینماید. طبق این دیدگاه اگر حقایق سطح پایه نیز از سنخ آگاهی باشند، ظهوریافتن آگاهی کلان پدیداری از پیچیدگی آن سطح پایه، مقبولتر و تبیینپذیرتر است.
💥برای مثال میتوان به دفاعیه گلن استراسون از پنسایکیزم نوظهورگرایانه اشاره کرد که برقراری رابطه بین محصول ظهوریافته و سطح تولیدکننده آن را با استفاده از مجموعه واحدی از مفاهیم به اندازه کافی همگن، امکانپذیر میداند که قرار نیست بین سطح غیر تجربهای/غیرآگاه و سطح تجربهای/آگاه پل بزند. اما بسیار دشوار است که آگاهی را برآمده و نوظهوریافته از حقایقی غیر تجربهای ترسیم کنیم. استراسون بدین ترتیب استدلال میکند که فقط با این فرض که آگاهی انسان و حیوان از اشکال اساسیتر آگاهی برآمده باشد، از پس مشکل تبیینی آن بر خواهیم آمد. (See: Strawson, G, 2006, “Realistic Materialism: Why Physicalism Entails Panpsychism”, Journal of Consciousness Studies, 13(10–11): pp. 18–20.)
@PhilMind
👍8🔥2👎1
Neuroscience and Consciousness, Dr. Homazadeh
<unknown>
♦️سخنرانی دکتر همازاده ابیانه با موضوع «بررسی متدولوژیک #نوروساینس در تبیین #آگاهی»👆
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
@PhilMind
@philosophyofscience
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران
@PhilMind
@philosophyofscience
👍11👎1
پادکست ذهن زیبا
آسیه علیخواه
🟨 پیشنهاد یک پادکست خوب که خودم شنوندهاش هستم:
🎙✨ ذهن زیبا ✨🎙
📖 داستان فرگشت مغز و هوش انسانها در طول میلیونها سال! 🧠
🎙 در فصل اول، آسیه علیخواه، زیستشناس و پژوهشگر ژنتیک، کتاب «تاریخچهٔ مختصر هوش» اثر مکس بنت رو براتون تعریف میکنه. 👩🔬📚
🟨 A brief History of Intelligence
🟡 Max Bennett
📚 کتاب «تاریخچهٔ مختصر هوش» نوشتهٔ «مکس بنت» یه نگاه جدید به داستان فرگشت مغز انسان و ربطش به هوش مصنوعیه. توی این کتاب، پنج پیشرفت بزرگ فرگشتی معرفی میشه که هر کدوم نقش مهمی تو شکلگیری هوش ما داشتن.
«مکس بنت» توضیح میده که با وجود پیشرفتهای عجیبوغریب هوش مصنوعی، هنوز تو خیلی از کارای ساده، مثل یادگیری مداوم یا درک منطقی، مغز انسان خیلی جلوتره. برای همین، اگه بخواهیم هوش مصنوعی رو به سطح مغز انسان برسونیم، باید برگردیم و ببینیم مغز ما توی این مسیر طولانی فرگشت، چهجوری به اینجا رسیده.
🎧 برای یه سفر علمی شنیدنی و جذاب به مغز خودتون، همین حالا پلی کنین! 🚀✨🧠
لینکها:
CastBox | Spotify | Apple Podcast
📷 اینستاگرام: zehne.ziba
🧠
🎙✨ ذهن زیبا ✨🎙
📖 داستان فرگشت مغز و هوش انسانها در طول میلیونها سال! 🧠
🎙 در فصل اول، آسیه علیخواه، زیستشناس و پژوهشگر ژنتیک، کتاب «تاریخچهٔ مختصر هوش» اثر مکس بنت رو براتون تعریف میکنه. 👩🔬📚
🟨 A brief History of Intelligence
🟡 Max Bennett
📚 کتاب «تاریخچهٔ مختصر هوش» نوشتهٔ «مکس بنت» یه نگاه جدید به داستان فرگشت مغز انسان و ربطش به هوش مصنوعیه. توی این کتاب، پنج پیشرفت بزرگ فرگشتی معرفی میشه که هر کدوم نقش مهمی تو شکلگیری هوش ما داشتن.
«مکس بنت» توضیح میده که با وجود پیشرفتهای عجیبوغریب هوش مصنوعی، هنوز تو خیلی از کارای ساده، مثل یادگیری مداوم یا درک منطقی، مغز انسان خیلی جلوتره. برای همین، اگه بخواهیم هوش مصنوعی رو به سطح مغز انسان برسونیم، باید برگردیم و ببینیم مغز ما توی این مسیر طولانی فرگشت، چهجوری به اینجا رسیده.
🎧 برای یه سفر علمی شنیدنی و جذاب به مغز خودتون، همین حالا پلی کنین! 🚀✨🧠
لینکها:
CastBox | Spotify | Apple Podcast
📷 اینستاگرام: zehne.ziba
🧠
👍5❤2🔥2
Forwarded from فلسفه ذهن
#پساانسانگروی و #آگاهی
⛵️ یکی از پیامدهای پیشرفت علم حیات (the science of life) این بود که خصائصی که پیشتر مختص گونۀ انسانی شمرده میشد، به دیگر اشیا و گونهها نیز نسبت داده شد، که از جملۀ مهمترین آنها، آگاهی است. از این گرایش، میتوان با تعبیر «رهاسازی آگاهی» یاد کرد. در قرن بیستم برخی حیوانات را داری کارکردهای سطح بالای ذهنی دانستند و سپس بحثهایی در مورد تحقق آگاهی در یک حامل مصنوعی و امکان حضور آگاهی در گیاهان مطرح شد. یک پیامد طبیعی این فرایند، ظهور تقریر جدیدی از #همه_روان_دار_انگاری بود. اکنون فضا باز شده بود که به بسیاری از اشیا آگاهی نسبت داده شود.
⛵️ پساانسانگروی از این ایده بهره گرفت تا ایدۀ لزوم ترک دیدگاه انسانمحوری خود را پی بگیرد. بر این اساس، پایان نگرش به انسان به عنوان موجودی مستثنا و فوقالعاده وارد مرحلۀ تازهای شد. از این منظر، درواقع دیدگاه انسانمحورانه و نگرش انسان بهسان موجودی استثنایی، مطالعه دربارۀ برخی پدیدهها، ازجمله آگاهی را محدود و مقید ساخته بود.
⛵️ اما آیا بر این اساس، پساانسانگروی را میتوان ایدهای علمی (scientific) دانست؟ آیا واقعاً میتوان گفت غیر انسان آگاهی دارد؟ خفاش میتواند با استفاده از سامانهای راداری راه خود را پیدا کند. آیا گوزن هم این قابلیت را دارد؟ بیشتر تمایل داریم که به این پرسش پاسخ منفی دهیم، زیرا به نظرمان گوزنها نیازی به کارکرد این سامانه ندارند و این سامانه نقش بقایی برای آنها ایفا نمیکند، آنسان که برای خفاشها میکند. به همین وزان، چرا باید خصیصهای مانند آگاهی را، که از دید ناظر بیرونی پنهان است و نمیدانیم چگونه خود را در رفتار یک موجود نشان میدهد، به موجودی غیر از انسان نسبت داد؟ اگر خفاشها به میزانی باهوش بودند که بتوانند خصائص خود را به موجودات دیگر هم نسبت دهند، اما آنقدر باهوش نبودند که بتوانند درک کنند که چرا خودشان نیازمند این سامانۀ راداری هستند، آنگاه ممکن بود فکر کنند که انسانها هم این توانایی را دارند، که بهوضوح اشتباه است. بنابراین آگاهی میتواند خصیصهای مختص گونۀ انسانی باشد و بر این اساس، پساانسانگروی تعمیم و توسعۀ ناموجهی را مطرح میکند.
⛵️ ممکن است به دلایل دیگری، مثلاً اخلاقی، با ایدۀ استثنایی بودن و تافتۀ جدابافته بودن انسان همراه نباشیم، اما از منظری کاملاً علمی نمیتوانیم این ایده را انکار کنیم. واقعاً ممکن است حیوانات دیگر آگاهی نداشته باشند. تا زمانی که کارکرد آگاهی نامعلوم و تعریفناشده است، دلیلی علمی برای اسناد آن به دیگر موجودات در دست نیست. بنابراین همچنان ممکن است تفاوتی بنیادین میان انسان و دیگر موجودات جهان وجود داشته باشد. پساانسانگروی بنابراین مستلزم گونهای #جاندارانگاری #animism است.
🖋️رضا درگاهیفر
📗 Merzlyakov, S.S. Posthumanism vs. Transhumanism: From the “End of Exceptionalism” to “Technological Humanism”. Her. Russ. Acad. Sci. 92 (Suppl 6), S475–S482 (2022).
@PhilMind
⛵️ یکی از پیامدهای پیشرفت علم حیات (the science of life) این بود که خصائصی که پیشتر مختص گونۀ انسانی شمرده میشد، به دیگر اشیا و گونهها نیز نسبت داده شد، که از جملۀ مهمترین آنها، آگاهی است. از این گرایش، میتوان با تعبیر «رهاسازی آگاهی» یاد کرد. در قرن بیستم برخی حیوانات را داری کارکردهای سطح بالای ذهنی دانستند و سپس بحثهایی در مورد تحقق آگاهی در یک حامل مصنوعی و امکان حضور آگاهی در گیاهان مطرح شد. یک پیامد طبیعی این فرایند، ظهور تقریر جدیدی از #همه_روان_دار_انگاری بود. اکنون فضا باز شده بود که به بسیاری از اشیا آگاهی نسبت داده شود.
⛵️ پساانسانگروی از این ایده بهره گرفت تا ایدۀ لزوم ترک دیدگاه انسانمحوری خود را پی بگیرد. بر این اساس، پایان نگرش به انسان به عنوان موجودی مستثنا و فوقالعاده وارد مرحلۀ تازهای شد. از این منظر، درواقع دیدگاه انسانمحورانه و نگرش انسان بهسان موجودی استثنایی، مطالعه دربارۀ برخی پدیدهها، ازجمله آگاهی را محدود و مقید ساخته بود.
⛵️ اما آیا بر این اساس، پساانسانگروی را میتوان ایدهای علمی (scientific) دانست؟ آیا واقعاً میتوان گفت غیر انسان آگاهی دارد؟ خفاش میتواند با استفاده از سامانهای راداری راه خود را پیدا کند. آیا گوزن هم این قابلیت را دارد؟ بیشتر تمایل داریم که به این پرسش پاسخ منفی دهیم، زیرا به نظرمان گوزنها نیازی به کارکرد این سامانه ندارند و این سامانه نقش بقایی برای آنها ایفا نمیکند، آنسان که برای خفاشها میکند. به همین وزان، چرا باید خصیصهای مانند آگاهی را، که از دید ناظر بیرونی پنهان است و نمیدانیم چگونه خود را در رفتار یک موجود نشان میدهد، به موجودی غیر از انسان نسبت داد؟ اگر خفاشها به میزانی باهوش بودند که بتوانند خصائص خود را به موجودات دیگر هم نسبت دهند، اما آنقدر باهوش نبودند که بتوانند درک کنند که چرا خودشان نیازمند این سامانۀ راداری هستند، آنگاه ممکن بود فکر کنند که انسانها هم این توانایی را دارند، که بهوضوح اشتباه است. بنابراین آگاهی میتواند خصیصهای مختص گونۀ انسانی باشد و بر این اساس، پساانسانگروی تعمیم و توسعۀ ناموجهی را مطرح میکند.
⛵️ ممکن است به دلایل دیگری، مثلاً اخلاقی، با ایدۀ استثنایی بودن و تافتۀ جدابافته بودن انسان همراه نباشیم، اما از منظری کاملاً علمی نمیتوانیم این ایده را انکار کنیم. واقعاً ممکن است حیوانات دیگر آگاهی نداشته باشند. تا زمانی که کارکرد آگاهی نامعلوم و تعریفناشده است، دلیلی علمی برای اسناد آن به دیگر موجودات در دست نیست. بنابراین همچنان ممکن است تفاوتی بنیادین میان انسان و دیگر موجودات جهان وجود داشته باشد. پساانسانگروی بنابراین مستلزم گونهای #جاندارانگاری #animism است.
🖋️رضا درگاهیفر
📗 Merzlyakov, S.S. Posthumanism vs. Transhumanism: From the “End of Exceptionalism” to “Technological Humanism”. Her. Russ. Acad. Sci. 92 (Suppl 6), S475–S482 (2022).
@PhilMind
👍6👎2🔥2
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
فضای مجازی و علم
به رغم بسیاری از نقدها پیرامون گسترش توهم دانایی توسط شبکههای مجازی، این فضا میتواند در گسترش دانایی در جامعه مفید باشد. این کاملاً بستگی دارد به آنکه تا چه حد افراد دانشگاهی برای بردن علم به سطح جامعه کوشا باشند و خود را کنار نکشند. ورود به این فضا مرزهای دقیقی را میطلبد: از یکسو برای جذب مخاطب بیشتر سعی در سادهسازیهای گمراهکننده نداشته باشیم و از سوی دیگر از امکانات فضای مجازی در جهت مقابله با شبهعلمها و گسترش اطلاعات سالم فعالانه اقدام کنیم.
در همین راستا، و تلاش برای حفظ این مرز، چند سالی است که به نوبهی خود تلاش کردم برخی از آنچه را در آخرین مقالات علمی میخوانم به بیانی نسبتاً ساده با مخاطبی که فارسی میداند از طریق کانال تلگرامی تکامل و فلسفه به اشتراک گذارم.
آرین، موسس تلسی، از جمله افرادی است که به گمانم به خوبی با مخاطب عمومی ارتباط برقرار میکند و میتواند نه فقط دادههای علمی را، بلکه نگرش علمی را، در جامعه گسترش دهد. امشب در لایو اینستاگرامی مهمان او هستم تا گفتوگویی در باب رابطهی تکامل و فلسفه داشته باشیم.
اینستاگرم اینجانب:
هادی صمدی
@evophilosophy
به رغم بسیاری از نقدها پیرامون گسترش توهم دانایی توسط شبکههای مجازی، این فضا میتواند در گسترش دانایی در جامعه مفید باشد. این کاملاً بستگی دارد به آنکه تا چه حد افراد دانشگاهی برای بردن علم به سطح جامعه کوشا باشند و خود را کنار نکشند. ورود به این فضا مرزهای دقیقی را میطلبد: از یکسو برای جذب مخاطب بیشتر سعی در سادهسازیهای گمراهکننده نداشته باشیم و از سوی دیگر از امکانات فضای مجازی در جهت مقابله با شبهعلمها و گسترش اطلاعات سالم فعالانه اقدام کنیم.
در همین راستا، و تلاش برای حفظ این مرز، چند سالی است که به نوبهی خود تلاش کردم برخی از آنچه را در آخرین مقالات علمی میخوانم به بیانی نسبتاً ساده با مخاطبی که فارسی میداند از طریق کانال تلگرامی تکامل و فلسفه به اشتراک گذارم.
آرین، موسس تلسی، از جمله افرادی است که به گمانم به خوبی با مخاطب عمومی ارتباط برقرار میکند و میتواند نه فقط دادههای علمی را، بلکه نگرش علمی را، در جامعه گسترش دهد. امشب در لایو اینستاگرامی مهمان او هستم تا گفتوگویی در باب رابطهی تکامل و فلسفه داشته باشیم.
اینستاگرم اینجانب:
هادی صمدی
@evophilosophy
❤3🔥3
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
آیا ممکن است به گذشته بازگردیم؟
سرشت انسان در حال تغییر است. کودکان نسل جدید که در کلانشهرهایی با هوای آلوده، با صفحه نمایشگری در دست، و با خوردن مواد غذایی کاملاً متفاوتی با گذشتگان خود بزرگ میشوند و در جمعهایی بسیار کوچکتر از تنوع میکروبیومی کمتری برخوردارند، قابلیتهایی کاملاً متفاوت با گذشتگان خود خواهند داشت. سیستم ایمنیِ ضعیفتر، اضطراب و افسردگیِ بیشتر آشناترین تغییراتی است که تا کنون رصد کردهایم و احتمالاً تغییرات بزرگتر را در سالیان پیش رو رصد خواهیم کرد.
اما اگر تغییراتی در شرایط زندگی ایجاد کنیم آیا امکان دارد صرفاً از وجوه مثبت علم و تکنولوژی بهرهمند شویم و وجوه منفی ایجاد شده را بزداییم؟! البته این آرزوی همگانی است اما علم دربارهی تحقق این آرزو چه میگوید؟
اواخر قرن نوزدهم بود که لوئیس دالو، دیرینهشناس بلژیکی، نظری را مطرح کرد که بعدها به قانون یا اصل بازگشتناپذیری دالو معروف شد: موجود زنده هرگز دقیقاً به حالت سابق برنمیگردد، حتی اگر در شرایطی مشابه شرایطی که قبلاً در آن زندگی میکرده است قرار گیرد. ارگانیسم همیشه ردپایی از مراحل میانی تکامل را که از سر گذرانده، در خود نگه میدارد.
پژوهش جدیدی که به تازگی در نشریهی معتبر تکامل منتشر شده اصل دالو را نقض میکند. در مقاله آمده است در میان گیاهان زمینی، همنوا با قاعدهی دالو، اصل بر آن در نظر گرفته میشد که هرگاه خصیصهای تخصصیتر شود رو به سادهشدن، بازگشت نخواهد داشت. سرخسها استراتژیهای تولیدمثلی متنوعی دارند. برخی دوشکلی هستند (برای فتوسنتز و تولیدمثل، برگهای جداگانه تولید میکنند)، در حالی که برخی دیگر تکشکلاند (که در آنها یک نوع برگ هم برای فتوسنتز و هم برای پخش اسپور استفاده میشود). کدام شکل پیچیدهتر و تخصصیتر است؟ دوشکلیها. بنابراین مطابق قانون دالو انتظار بر آن است که اگر روندهای تکاملی را رصد کنیم باید در شاخههایی شاهد گذار از اشکال سادهی تکشکلی به دوشکلی باشیم، و نه بهعکس.
در پژوهش کنونی ۱۱۸ گونه از سرخسها را تجزیه و تحلیل کردند و مشخص شد در مواردی شاهد مسیر بازگشت نیز هستیم.
هرچند این پژوهش در مورد گیاهان سادهای مانند سرخسها است و نباید یافتهها را به سادگی به ساحت انسانی تعمیم داد و پژوهش چیزی در مورد جهتهای تکاملی در سایر موجودات از جمله در انسان نمیگوید اما یکی از نویسندگان مقاله جرأت تعمیمی جسورانه را به خود داده و میگوید در نهایت، این پژوهش درسی اساسی در زیستشناسی تکاملی دارد: اینکه هیچ جهت «درستی» در تکامل وجود ندارد؛ هیچ حرکتی به سوی یک هدف نهایی وجود ندارد. مسیرهای تکاملی بیشتر شبیه شبکههای درهمتنیدهاند، برخی از شاخهها واگرا، برخی دیگر همگرا، و برخی حتی به سمت عقب بازگشت میکنند.
به عبارتی پیشرفت علمی با مشاهدهی مواردی بر نقص اصل دالو آرزوی ابتدایی را به نحوی پیشینی نامحقق نمیداند. و صد البته اینکه آیا به نحوی پسینی قدرت ایجاد تغییرات برای زیستن در جهانی سالمتر را داریم یا خیر، فراتر از یک پژوهش ساده در زیستشناسی سرخسهاست!
هادی صمدی
@evophilosophy
سرشت انسان در حال تغییر است. کودکان نسل جدید که در کلانشهرهایی با هوای آلوده، با صفحه نمایشگری در دست، و با خوردن مواد غذایی کاملاً متفاوتی با گذشتگان خود بزرگ میشوند و در جمعهایی بسیار کوچکتر از تنوع میکروبیومی کمتری برخوردارند، قابلیتهایی کاملاً متفاوت با گذشتگان خود خواهند داشت. سیستم ایمنیِ ضعیفتر، اضطراب و افسردگیِ بیشتر آشناترین تغییراتی است که تا کنون رصد کردهایم و احتمالاً تغییرات بزرگتر را در سالیان پیش رو رصد خواهیم کرد.
اما اگر تغییراتی در شرایط زندگی ایجاد کنیم آیا امکان دارد صرفاً از وجوه مثبت علم و تکنولوژی بهرهمند شویم و وجوه منفی ایجاد شده را بزداییم؟! البته این آرزوی همگانی است اما علم دربارهی تحقق این آرزو چه میگوید؟
اواخر قرن نوزدهم بود که لوئیس دالو، دیرینهشناس بلژیکی، نظری را مطرح کرد که بعدها به قانون یا اصل بازگشتناپذیری دالو معروف شد: موجود زنده هرگز دقیقاً به حالت سابق برنمیگردد، حتی اگر در شرایطی مشابه شرایطی که قبلاً در آن زندگی میکرده است قرار گیرد. ارگانیسم همیشه ردپایی از مراحل میانی تکامل را که از سر گذرانده، در خود نگه میدارد.
پژوهش جدیدی که به تازگی در نشریهی معتبر تکامل منتشر شده اصل دالو را نقض میکند. در مقاله آمده است در میان گیاهان زمینی، همنوا با قاعدهی دالو، اصل بر آن در نظر گرفته میشد که هرگاه خصیصهای تخصصیتر شود رو به سادهشدن، بازگشت نخواهد داشت. سرخسها استراتژیهای تولیدمثلی متنوعی دارند. برخی دوشکلی هستند (برای فتوسنتز و تولیدمثل، برگهای جداگانه تولید میکنند)، در حالی که برخی دیگر تکشکلاند (که در آنها یک نوع برگ هم برای فتوسنتز و هم برای پخش اسپور استفاده میشود). کدام شکل پیچیدهتر و تخصصیتر است؟ دوشکلیها. بنابراین مطابق قانون دالو انتظار بر آن است که اگر روندهای تکاملی را رصد کنیم باید در شاخههایی شاهد گذار از اشکال سادهی تکشکلی به دوشکلی باشیم، و نه بهعکس.
در پژوهش کنونی ۱۱۸ گونه از سرخسها را تجزیه و تحلیل کردند و مشخص شد در مواردی شاهد مسیر بازگشت نیز هستیم.
هرچند این پژوهش در مورد گیاهان سادهای مانند سرخسها است و نباید یافتهها را به سادگی به ساحت انسانی تعمیم داد و پژوهش چیزی در مورد جهتهای تکاملی در سایر موجودات از جمله در انسان نمیگوید اما یکی از نویسندگان مقاله جرأت تعمیمی جسورانه را به خود داده و میگوید در نهایت، این پژوهش درسی اساسی در زیستشناسی تکاملی دارد: اینکه هیچ جهت «درستی» در تکامل وجود ندارد؛ هیچ حرکتی به سوی یک هدف نهایی وجود ندارد. مسیرهای تکاملی بیشتر شبیه شبکههای درهمتنیدهاند، برخی از شاخهها واگرا، برخی دیگر همگرا، و برخی حتی به سمت عقب بازگشت میکنند.
به عبارتی پیشرفت علمی با مشاهدهی مواردی بر نقص اصل دالو آرزوی ابتدایی را به نحوی پیشینی نامحقق نمیداند. و صد البته اینکه آیا به نحوی پسینی قدرت ایجاد تغییرات برای زیستن در جهانی سالمتر را داریم یا خیر، فراتر از یک پژوهش ساده در زیستشناسی سرخسهاست!
هادی صمدی
@evophilosophy
OUP Academic
The evolution of reproductive leaf dimorphism in two globally distributed fern families is neither stepwise nor irreversible, unless…
Abstract. A contemporary interpretation of Dollo’s Law states that the evolution of a specialized structure is irreversible. Among land plants, reproductiv
❤9👍1
Forwarded from پژوهشکده فلسفه تحلیلی (پژوهشگاه دانشهای بنیادی)
absHosseini.pdf
200 KB
چکیده سخنرانی دوشنبه هفته بعد پژوهشکده فلسفه تحلیلی
سخنران: داود حسینی، دانشگاه تربیت مدرس
عنوان: ابتنای منطقی و ابتنای متافیزیکی: درباب ارتباط میان ابتنا و نتیجه منطقی
زمان: دوشنبه ۱۰ دی ساعت ۱۶ تا ۱۸
شرکت برای عموم آزاد است
سخنران: داود حسینی، دانشگاه تربیت مدرس
عنوان: ابتنای منطقی و ابتنای متافیزیکی: درباب ارتباط میان ابتنا و نتیجه منطقی
زمان: دوشنبه ۱۰ دی ساعت ۱۶ تا ۱۸
شرکت برای عموم آزاد است
👍1
Forwarded from فلسفه ذهن
📚 #معرفی_مقاله
“Toward an empathy‑based trust in human‑otheroid relations”
📘 مقالۀ "بسوی اعتمادی مبتنی بر همدلی در روابط انسان-آدِراُویدها (Otheroids)" توسط دکتر ابوطالب صفدری در سال 2024 و در مجلۀ AI & SOCIETY به چاپ رسیده است.
📗واژۀ Otheroids یک اصطلاح مجعول (ساخته شده) و مرکب از دو بخش Other و Oid است که نویسنده آن را معادل موجوداتی درنظر میگیرد که در عین غیر انسانی بودن، ویژگیهای ارتباطیای دارند که میتوانند اعتماد را تقویت کنند. بر این اساس نویسنده استدلال میکند که برای انسانها امکان توسعه اعتماد به رباتها و سیستمهای هوش مصنوعی وجود دارد. این اعتماد صرفاً مبتنی بر قابلیت اطمینان نیست، بلکه بر یک رابطه همدلانه استوار است که از تعامل هماهنگ ناشی میشود.
📕نویسنده با بررسی و رد استدلالهای مخالف امکان اعتماد به اتوماتا (Automata) آغاز میشود. این استدلالها مبتنی بر فرضیاتی هستند از جمله: 1) اعتماد، مستلزم توانشهای عامل مانند اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی است که اتوماتا فاقد آن هستند. 2) اعتماد، با احساس خیانت هنگام نقض مشخص میشود، که در تعاملات انسان و اتوماتا وجود ندارد. 3) اعتماد به اتوماتا مضر است، زیرا میتواند منجر به فرار خلقکنندگان اتوماتا از مسئولیت اخلاقی شود.
📒نویسنده با ارائه شواهدی دربارۀ اینکه "انسانها روابط همدلانه با اتوماتا ایجاد میکنند"، این استدلالها را به چالش میکشد و تمایز بین انسان و ماشین را محو میکند و پیشنهاد میکند که همدلی، پایه و اساس اعتماد به آدِراُویدها را تشکیل میدهد و این همدلی مبتنی بر یک حلقه تعامل هماهنگ است که با پیشبینی متقابل و افق وسیعی از امکانات مشخص میشود.
📓این تعامل هماهنگ منجر به خودِ غیرِمتمرکز (de-centered self) میشود و آنگاه سوژه انسانی دیگر کنترل کاملی بر تعامل ندارد. این عدم تمرکز، باعث احساس آسیبپذیری میشود که شرط لازم برای اعتماد است.
از طریق تکرار تعاملات هماهنگ، تاریخچهای از تعامل، ساخته میشود که اعتماد به آدِراُوید را تقویت میکند. این تاریخچه صرفاً مجموعهای از اطلاعات نیست، بلکه یک تجربه اجتماعی غنی و پیچیده است که نمیتوان آن را در یک محیط آزمایشگاهی تکرار کرد.
📘مقاله همچنین با توضیح اینکه چرا نقض اعتماد در روابط انسان و آدِراُویدها منجر به ناامیدی میشود و نه خیانت، به چالش پدیدارشناختی پاسخ میدهد.
هنگامی که نقض، رخ میدهد، آدِراُوید، دیگر به عنوان "دیگری" درک نمیشود، بلکه به عنوان یک مصنوع تکنولوژیکی صرف درک میشود که منجر به ناامیدی میشود.
📕در نهایت، این مقاله استدلال میکند که تشخیص واقعیت همدلی و اعتماد به آدِراُویدها برای مدیریت ادغام آنها در جامعه، حیاتی است. نادیده گرفتن این واقعیت مانند اجازه ورود یک اسب تروا به میان ما خواهد بود، زیرا آدِراُویدها همچنان به رشد نفوذ خود ادامه میدهند، در حالی که ما برای پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن آماده نیستیم.
نتیجه اینکه اعتماد آدِراُویدها نه تنها ممکن، بلکه مطلوب نیز هست. با درک پویایی اعتماد مبتنی بر همدلی، میتوانیم جنبههای مثبت روابط انسان و آدِراُویدها را پرورش دهیم و در عین حال پاسخگویی اخلاقی را تضمین کنیم.
🖋هادی قهار
@PhilMind
“Toward an empathy‑based trust in human‑otheroid relations”
📘 مقالۀ "بسوی اعتمادی مبتنی بر همدلی در روابط انسان-آدِراُویدها (Otheroids)" توسط دکتر ابوطالب صفدری در سال 2024 و در مجلۀ AI & SOCIETY به چاپ رسیده است.
📗واژۀ Otheroids یک اصطلاح مجعول (ساخته شده) و مرکب از دو بخش Other و Oid است که نویسنده آن را معادل موجوداتی درنظر میگیرد که در عین غیر انسانی بودن، ویژگیهای ارتباطیای دارند که میتوانند اعتماد را تقویت کنند. بر این اساس نویسنده استدلال میکند که برای انسانها امکان توسعه اعتماد به رباتها و سیستمهای هوش مصنوعی وجود دارد. این اعتماد صرفاً مبتنی بر قابلیت اطمینان نیست، بلکه بر یک رابطه همدلانه استوار است که از تعامل هماهنگ ناشی میشود.
📕نویسنده با بررسی و رد استدلالهای مخالف امکان اعتماد به اتوماتا (Automata) آغاز میشود. این استدلالها مبتنی بر فرضیاتی هستند از جمله: 1) اعتماد، مستلزم توانشهای عامل مانند اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی است که اتوماتا فاقد آن هستند. 2) اعتماد، با احساس خیانت هنگام نقض مشخص میشود، که در تعاملات انسان و اتوماتا وجود ندارد. 3) اعتماد به اتوماتا مضر است، زیرا میتواند منجر به فرار خلقکنندگان اتوماتا از مسئولیت اخلاقی شود.
📒نویسنده با ارائه شواهدی دربارۀ اینکه "انسانها روابط همدلانه با اتوماتا ایجاد میکنند"، این استدلالها را به چالش میکشد و تمایز بین انسان و ماشین را محو میکند و پیشنهاد میکند که همدلی، پایه و اساس اعتماد به آدِراُویدها را تشکیل میدهد و این همدلی مبتنی بر یک حلقه تعامل هماهنگ است که با پیشبینی متقابل و افق وسیعی از امکانات مشخص میشود.
📓این تعامل هماهنگ منجر به خودِ غیرِمتمرکز (de-centered self) میشود و آنگاه سوژه انسانی دیگر کنترل کاملی بر تعامل ندارد. این عدم تمرکز، باعث احساس آسیبپذیری میشود که شرط لازم برای اعتماد است.
از طریق تکرار تعاملات هماهنگ، تاریخچهای از تعامل، ساخته میشود که اعتماد به آدِراُوید را تقویت میکند. این تاریخچه صرفاً مجموعهای از اطلاعات نیست، بلکه یک تجربه اجتماعی غنی و پیچیده است که نمیتوان آن را در یک محیط آزمایشگاهی تکرار کرد.
📘مقاله همچنین با توضیح اینکه چرا نقض اعتماد در روابط انسان و آدِراُویدها منجر به ناامیدی میشود و نه خیانت، به چالش پدیدارشناختی پاسخ میدهد.
هنگامی که نقض، رخ میدهد، آدِراُوید، دیگر به عنوان "دیگری" درک نمیشود، بلکه به عنوان یک مصنوع تکنولوژیکی صرف درک میشود که منجر به ناامیدی میشود.
📕در نهایت، این مقاله استدلال میکند که تشخیص واقعیت همدلی و اعتماد به آدِراُویدها برای مدیریت ادغام آنها در جامعه، حیاتی است. نادیده گرفتن این واقعیت مانند اجازه ورود یک اسب تروا به میان ما خواهد بود، زیرا آدِراُویدها همچنان به رشد نفوذ خود ادامه میدهند، در حالی که ما برای پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آن آماده نیستیم.
نتیجه اینکه اعتماد آدِراُویدها نه تنها ممکن، بلکه مطلوب نیز هست. با درک پویایی اعتماد مبتنی بر همدلی، میتوانیم جنبههای مثبت روابط انسان و آدِراُویدها را پرورش دهیم و در عین حال پاسخگویی اخلاقی را تضمین کنیم.
🖋هادی قهار
@PhilMind
❤5
Artem Besedin Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️Artificial Subjects as 'Sesmets'
🗣 توسط: آرتم بسدین (دانشگاه لومونوسف موسکو)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
♦️Artificial Subjects as 'Sesmets'
🗣 توسط: آرتم بسدین (دانشگاه لومونوسف موسکو)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
👍3
Maryam Farahmand Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️مطالعات اخیر در اخلاق شناختی چطور مبانی اخلاق فمنیستی را پشتیبانی میکند؟
🗣 توسط: مریم فرهمند (دانشگاه شریف)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
♦️مطالعات اخیر در اخلاق شناختی چطور مبانی اخلاق فمنیستی را پشتیبانی میکند؟
🗣 توسط: مریم فرهمند (دانشگاه شریف)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
👍4
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
هوش چیست؟ هوش مصنوعی پاسخ میدهد!
از ابتدای قرن بیستم که واژهی هوش وارد روانشناسی شد چیستی و تعریف هوش از مهمترین اختلافها در روانشناسی بوده است. تعاریف مختلف نقش فرضیههای متفاوت را در این زمینه بازی میکردهاند.
آیا هوش به نحوی عینی وجود دارد؟
در این میان برخی پژوهشگران به کل منکر وجود موجودیتی به نام هوشاند و آن را برساختهای اجتماعی در توجیه برخی نابرابریهای جهان سرمایهداری قلمداد میکنند. هرچند عوامل اجتماعی میتوانند از علل ایجاد این مفهوم روانشناختی باشند اما جدا از زمینهی معرفی مفاهیم و نظریههای علمی، که همواره وامدار محیط اجتماعیست، چنانچه نظریهها و مفاهیم علمی حظی از واقعیت داشته باشند به مرور زمان وجه عینی بیشتری کسب میکنند. این در حالیست که امروزه نیز از مفاهیمی مانند هوش در توجیه نابرابریهای نابهجای اجتماعی سوءاستفاده میشود. این بحث به کنار.
اما مهمترین دلیل علمی مخالفان مفهوم هوش چیست؟ وقتی میگوییم نواحی بروکا و ورنیکه در مغز با درک گفتار و صحبت کردن ربط دارند شواهد تجربی متعددی در تأیید آن داریم اما همبستههای عصبی و مغزی مرتبط با هوش مشخص نیستند. اگر به تعریفی که ویکیپدیا از یکی از کتابهای روانشناسی هوش انتخاب کرده نگاهی کنیم واضحتر میشود که چرا تشخیص همبستههای عصبی مرتبط با هوش با مشکل مواجه بوده است. هوش قابلیت انتزاع، منطق، درک، خودآگاهی، یادگیری، دانش عاطفی، استدلال، برنامهریزی، خلاقیت، تفکر انتقادی و حل مسئله است.
کافی است به تعدد ویژگیهای ذکر شده در توصیف هوش توجه کنیم تا متوجه شویم چرا یافتن همبستههای عصبی مربوطه در مغز تا این حد با مشکل مواجه است. به نظر میرسد که اگر هوش وجودی عینی داشته باشد کلیت مغز در ایجاد آن نقش دارد.
در پژوهش جالبی که اخیراً چاپ شده از هوش مصنوعی در حل این معضل یاری گرفتهاند و در مسیر عکس، با تحلیل روابط میان بخشهای مختلف مغز انواعی برای هوش پیشنهاد میدهند. (این مسیر عکس است زیرا به طور متعارف، مثلاً، ابتدا روانشناسان هوش هیجانی را تعریف میکردند و سپس به دنبال یافتن همبستههای عصبی آن بودند.)
پژوهشگران با استفاده از دادههای تصویربرداری عصبی از صدها فرد بزرگسال سالم دریافتند که هوش مصنوعی میتواند با دستهبندی دادههای تصویربرداری پیشبینیهای خوبی برای سه نوع هوش داشته باشد: هوش عمومی، متبلور، و سیال. این یافتهها ماهیت توزیعشده و پویای هوش را روشن کردند زیرا نشان دادند که هوش برآمده از تعامل گستردهی شبکههای مغزیست، و نه مناطق جدا شده (مانند نواحی بروکا و ورنیکه)
هوش عمومی، مقیاسی فراخدامنه از توانایی شناختی است که استدلال، حل مسئله و یادگیری را در زمینههای مختلف در بر میگیرد. این هوش به عنوان یک عامل فراگیر عمل میکند و عناصر مشترک بین مهارتهای شناختی خاص را دربر میگیرد.
هوش سیال، زیرمجموعهای از هوش عمومیست که به ظرفیت استدلال و حل مسائل جدید بدون تکیه بر دانش یا تجربهی قبلی اشاره دارد. این نوع هوش اغلب با تفکر انتزاعی، تشخیص الگو و انطباقپذیری همراه است. در مقابل، هوش متبلور نشاندهنده توانایی استفاده از دانش و مهارتهای به دست آمده از طریق آموزش، فرهنگ و تجربه است. این شامل تواناییهایی مانند غنای واژگان، درک مطلب، و دانش عمومی در مورد فکتها است.
با تحلیل دادههای افامآرآی موفق شدند پیشبینی مناسبی از هوش عمومی داشته باشند. پیشبینی هوش متبلور اندکی کمتر، اما بهتر از پیشبینی هوش سیال بود.
نقد:
هرچند این یافته بسیار ارزشمند است اما ذکر دو نکتهی روششناختی لازم است. نخست اینکه مفهومسازیهایی مانند هوش عمومی، متبلور و سیال از قبل و توسط دانش زمینهای توسط روانشناسان ابداع شده، و در این حوزه، هوش مصنوعی مفهومسازی کاملاً بدیعی انجام نداده است. دوم؛ اینکه به چه معیاری هر کدام از این هوشها سنجیده شوند نیز محصول کار روانشناسان انسانی بوده است. به عبارتی از کجا فهمیدند که هوش مصنوعی پیشبینی خوبی دارد؟ باید معیارهایی را از پیش معرفی میکردند که سنجشِ تحقق هر کدام در افراد، شاخصهی یک نوع هوش خاص میبود.
به عنوان نمونه هوش سیال با استفاده از آزمونهای مستقل از دانش قبلی اندازهگیری شد. هوش متبلور با انجام تکالیفی مربوط به واژگان و خواندن ارزیابی شد. هوش عمومی با ترکیب عناصر هر دو به عنوان یک نمرهی ترکیبی محاسبه شد. اما این موارد تماماً با توسل به دانش زمینهای که مستقل از ارزشهای اجتماعی نیست تعیین میشوند.
این پژوهش نمونهای بسیار عالیست از اینکه چگونه همکاری هوش مصنوعی و انسان میتواند به حل مسائل بغرنج کمک کند. نکات روششناختی یادشده گواهی برآنند که اولاً این سنخ دادهها را نیز باید خطاپذیر درنظر گرفت؛ و ثانیاً، با ورود هوش مصنوعی، کماکان نقش پیشفرضهای نظری و مفهومی قابل حذف نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
از ابتدای قرن بیستم که واژهی هوش وارد روانشناسی شد چیستی و تعریف هوش از مهمترین اختلافها در روانشناسی بوده است. تعاریف مختلف نقش فرضیههای متفاوت را در این زمینه بازی میکردهاند.
آیا هوش به نحوی عینی وجود دارد؟
در این میان برخی پژوهشگران به کل منکر وجود موجودیتی به نام هوشاند و آن را برساختهای اجتماعی در توجیه برخی نابرابریهای جهان سرمایهداری قلمداد میکنند. هرچند عوامل اجتماعی میتوانند از علل ایجاد این مفهوم روانشناختی باشند اما جدا از زمینهی معرفی مفاهیم و نظریههای علمی، که همواره وامدار محیط اجتماعیست، چنانچه نظریهها و مفاهیم علمی حظی از واقعیت داشته باشند به مرور زمان وجه عینی بیشتری کسب میکنند. این در حالیست که امروزه نیز از مفاهیمی مانند هوش در توجیه نابرابریهای نابهجای اجتماعی سوءاستفاده میشود. این بحث به کنار.
اما مهمترین دلیل علمی مخالفان مفهوم هوش چیست؟ وقتی میگوییم نواحی بروکا و ورنیکه در مغز با درک گفتار و صحبت کردن ربط دارند شواهد تجربی متعددی در تأیید آن داریم اما همبستههای عصبی و مغزی مرتبط با هوش مشخص نیستند. اگر به تعریفی که ویکیپدیا از یکی از کتابهای روانشناسی هوش انتخاب کرده نگاهی کنیم واضحتر میشود که چرا تشخیص همبستههای عصبی مرتبط با هوش با مشکل مواجه بوده است. هوش قابلیت انتزاع، منطق، درک، خودآگاهی، یادگیری، دانش عاطفی، استدلال، برنامهریزی، خلاقیت، تفکر انتقادی و حل مسئله است.
کافی است به تعدد ویژگیهای ذکر شده در توصیف هوش توجه کنیم تا متوجه شویم چرا یافتن همبستههای عصبی مربوطه در مغز تا این حد با مشکل مواجه است. به نظر میرسد که اگر هوش وجودی عینی داشته باشد کلیت مغز در ایجاد آن نقش دارد.
در پژوهش جالبی که اخیراً چاپ شده از هوش مصنوعی در حل این معضل یاری گرفتهاند و در مسیر عکس، با تحلیل روابط میان بخشهای مختلف مغز انواعی برای هوش پیشنهاد میدهند. (این مسیر عکس است زیرا به طور متعارف، مثلاً، ابتدا روانشناسان هوش هیجانی را تعریف میکردند و سپس به دنبال یافتن همبستههای عصبی آن بودند.)
پژوهشگران با استفاده از دادههای تصویربرداری عصبی از صدها فرد بزرگسال سالم دریافتند که هوش مصنوعی میتواند با دستهبندی دادههای تصویربرداری پیشبینیهای خوبی برای سه نوع هوش داشته باشد: هوش عمومی، متبلور، و سیال. این یافتهها ماهیت توزیعشده و پویای هوش را روشن کردند زیرا نشان دادند که هوش برآمده از تعامل گستردهی شبکههای مغزیست، و نه مناطق جدا شده (مانند نواحی بروکا و ورنیکه)
هوش عمومی، مقیاسی فراخدامنه از توانایی شناختی است که استدلال، حل مسئله و یادگیری را در زمینههای مختلف در بر میگیرد. این هوش به عنوان یک عامل فراگیر عمل میکند و عناصر مشترک بین مهارتهای شناختی خاص را دربر میگیرد.
هوش سیال، زیرمجموعهای از هوش عمومیست که به ظرفیت استدلال و حل مسائل جدید بدون تکیه بر دانش یا تجربهی قبلی اشاره دارد. این نوع هوش اغلب با تفکر انتزاعی، تشخیص الگو و انطباقپذیری همراه است. در مقابل، هوش متبلور نشاندهنده توانایی استفاده از دانش و مهارتهای به دست آمده از طریق آموزش، فرهنگ و تجربه است. این شامل تواناییهایی مانند غنای واژگان، درک مطلب، و دانش عمومی در مورد فکتها است.
با تحلیل دادههای افامآرآی موفق شدند پیشبینی مناسبی از هوش عمومی داشته باشند. پیشبینی هوش متبلور اندکی کمتر، اما بهتر از پیشبینی هوش سیال بود.
نقد:
هرچند این یافته بسیار ارزشمند است اما ذکر دو نکتهی روششناختی لازم است. نخست اینکه مفهومسازیهایی مانند هوش عمومی، متبلور و سیال از قبل و توسط دانش زمینهای توسط روانشناسان ابداع شده، و در این حوزه، هوش مصنوعی مفهومسازی کاملاً بدیعی انجام نداده است. دوم؛ اینکه به چه معیاری هر کدام از این هوشها سنجیده شوند نیز محصول کار روانشناسان انسانی بوده است. به عبارتی از کجا فهمیدند که هوش مصنوعی پیشبینی خوبی دارد؟ باید معیارهایی را از پیش معرفی میکردند که سنجشِ تحقق هر کدام در افراد، شاخصهی یک نوع هوش خاص میبود.
به عنوان نمونه هوش سیال با استفاده از آزمونهای مستقل از دانش قبلی اندازهگیری شد. هوش متبلور با انجام تکالیفی مربوط به واژگان و خواندن ارزیابی شد. هوش عمومی با ترکیب عناصر هر دو به عنوان یک نمرهی ترکیبی محاسبه شد. اما این موارد تماماً با توسل به دانش زمینهای که مستقل از ارزشهای اجتماعی نیست تعیین میشوند.
این پژوهش نمونهای بسیار عالیست از اینکه چگونه همکاری هوش مصنوعی و انسان میتواند به حل مسائل بغرنج کمک کند. نکات روششناختی یادشده گواهی برآنند که اولاً این سنخ دادهها را نیز باید خطاپذیر درنظر گرفت؛ و ثانیاً، با ورود هوش مصنوعی، کماکان نقش پیشفرضهای نظری و مفهومی قابل حذف نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
OUP Academic
Choosing explanation over performance: Insights from machine learning-based prediction of human intelligence from brain connectivity
Abstract. A growing body of research predicts individual cognitive ability levels from brain characteristics including functional brain connectivity. The m
👍9
Forwarded from انجمن علمی فلسفه دانشگاه خوارزمی
🔘انجمن علمی فلسفه دانشگاه خوارزمی برگزار می کند:
🔘نشست : « نسبت اتم گرایی کلام و ماده گرایی در فیزیک»
🔘سخنران : « دکتر بنفشه افتخاری » دکترای فلسفه و تاریخ علم از دانشگاه لیون فرانسه
🔘زمان : دوشنبه ۱۰ دی ماه ساعت ۱۹:۳۰
🔘مکان : اسکای روم
لینک برنامه :https://www.skyroom.online/ch/khu123/analytic-epidemiology
🔺 انجمن علمی فلسفه دانشگاه خوارزمی
کانال تلگرام انجمن علمی فلسفه
صفحه اینستاگرام
🔘نشست : « نسبت اتم گرایی کلام و ماده گرایی در فیزیک»
🔘سخنران : « دکتر بنفشه افتخاری » دکترای فلسفه و تاریخ علم از دانشگاه لیون فرانسه
🔘زمان : دوشنبه ۱۰ دی ماه ساعت ۱۹:۳۰
🔘مکان : اسکای روم
لینک برنامه :https://www.skyroom.online/ch/khu123/analytic-epidemiology
🔺 انجمن علمی فلسفه دانشگاه خوارزمی
کانال تلگرام انجمن علمی فلسفه
صفحه اینستاگرام
👍4
Artem Besedin Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️Artificial Subjects as 'Sesmets'
🗣 توسط: آرتم بسدین (دانشگاه لومونوسف موسکو)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
♦️Artificial Subjects as 'Sesmets'
🗣 توسط: آرتم بسدین (دانشگاه لومونوسف موسکو)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
Maryam Farahmand Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️مطالعات اخیر در اخلاق شناختی چطور مبانی اخلاق فمنیستی را پشتیبانی میکند؟
🗣 توسط: مریم فرهمند (دانشگاه شریف)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
♦️مطالعات اخیر در اخلاق شناختی چطور مبانی اخلاق فمنیستی را پشتیبانی میکند؟
🗣 توسط: مریم فرهمند (دانشگاه شریف)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، اول اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
👍5
Forwarded from نشر نو
«حلقۀ گسترنده» منتشر شد.
فلسفهٔ اخلاق چیست؟ معیارهای اخلاقی از کجا میآیند؟ آیا بر هیجانات ما مبتنیاند، یا بر خرد، یا بر برداشتی ذاتی از خوب و بد؟ از نظر بسیاری از دانشمندان، کلید معما تماماً در زیستشناسی است، بهویژه در نظریههای داروینی تکامل و رفتارهایی که بقای فرد را تضمین میکنند. اما اگر تکامل نبردی بر سر بقا باشد، چرا برای دیگران فداکاری میکنیم؟
پیتر سینگر در اثر کلاسیک خود، حلقهٔ گسترنده، میگوید که فداکاری به شکل رانهای با بنیان ژنتیکی برای محافظت از خویشاوندان و اعضای جامعه آغاز شد اما سپس به شکل مجموعهای از اصول اخلاقی درآمد که آگاهانه انتخاب شدهاند و حلقهٔ کسانی که در بر میگرفتند همواره رو به گسترش بوده است. او با کمک گرفتن از فلسفه و روانشناسی تکاملی نشان میدهد که فلسفهٔ اخلاق در انسان را تنها با زیستشناسی نمیتوان تبیین کرد، بلکه توانایی خردورزی است که پیشرفت اخلاقی را امکانپذیر میسازد.
حلقهٔ اخلاق در ابتدا فقط خود و خانواده و قبیله را در بر میگرفت، اما با گذشت زمان گسترش یافت تا ابتدا ملت و نژاد و سپس همهٔ انسانهای دیگر را در بر بگیرد. اما از نظر پیتر سینگر، این گسترش هنوز باید ادامه یابد تا «تمام موجوداتی که میتوانند لذت یا درد را حس کنند در این حلقه گنجانده شوند ... و بنابراین گسترش حلقهٔ اخلاق باید ادامه یابد تا سرانجام بیشتر جانوران دیگر را در بر بگیرد».
□ حلقۀ گسترنده | پیتر سینگر | ترجمۀ کاوه فیضاللهی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد سخت، سی + ۲۸۱ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
فلسفهٔ اخلاق چیست؟ معیارهای اخلاقی از کجا میآیند؟ آیا بر هیجانات ما مبتنیاند، یا بر خرد، یا بر برداشتی ذاتی از خوب و بد؟ از نظر بسیاری از دانشمندان، کلید معما تماماً در زیستشناسی است، بهویژه در نظریههای داروینی تکامل و رفتارهایی که بقای فرد را تضمین میکنند. اما اگر تکامل نبردی بر سر بقا باشد، چرا برای دیگران فداکاری میکنیم؟
پیتر سینگر در اثر کلاسیک خود، حلقهٔ گسترنده، میگوید که فداکاری به شکل رانهای با بنیان ژنتیکی برای محافظت از خویشاوندان و اعضای جامعه آغاز شد اما سپس به شکل مجموعهای از اصول اخلاقی درآمد که آگاهانه انتخاب شدهاند و حلقهٔ کسانی که در بر میگرفتند همواره رو به گسترش بوده است. او با کمک گرفتن از فلسفه و روانشناسی تکاملی نشان میدهد که فلسفهٔ اخلاق در انسان را تنها با زیستشناسی نمیتوان تبیین کرد، بلکه توانایی خردورزی است که پیشرفت اخلاقی را امکانپذیر میسازد.
حلقهٔ اخلاق در ابتدا فقط خود و خانواده و قبیله را در بر میگرفت، اما با گذشت زمان گسترش یافت تا ابتدا ملت و نژاد و سپس همهٔ انسانهای دیگر را در بر بگیرد. اما از نظر پیتر سینگر، این گسترش هنوز باید ادامه یابد تا «تمام موجوداتی که میتوانند لذت یا درد را حس کنند در این حلقه گنجانده شوند ... و بنابراین گسترش حلقهٔ اخلاق باید ادامه یابد تا سرانجام بیشتر جانوران دیگر را در بر بگیرد».
□ حلقۀ گسترنده | پیتر سینگر | ترجمۀ کاوه فیضاللهی | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد سخت، سی + ۲۸۱ صفحه، #منتشر_شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
👍5👎1
Ahmad Lohrasbi Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️بررسی ادعای عدم اهمیت اینهمانی شخصی در بقا
🗣 توسط: احمد لهراسبی (دانشگاه ادیان و مذاهب)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
♦️بررسی ادعای عدم اهمیت اینهمانی شخصی در بقا
🗣 توسط: احمد لهراسبی (دانشگاه ادیان و مذاهب)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
Mahmood Vahidnia Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️ساختارگرایی تمامعیار و یکتاگرایی راسلی
🗣 توسط: محمود وحیدنیا (IPM)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
♦️ساختارگرایی تمامعیار و یکتاگرایی راسلی
🗣 توسط: محمود وحیدنیا (IPM)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
@philosophyofscience
👍6