به اختتامیه پانزدهمین دوره جشنواره بین المللی فارابی نزدیک میشویم (۲۷ آذر ۱۴۰۳)، در شش دولت و با معرفی بیش از هزار برگزیده داخلی و خارجی.
بیشک وقت آن رسیده که جشنواره را از زیر تیغ نقد بگذرانیم تا عیارش آشکار شود؛ جایزهای بزرگ که در کارنامه خود هم شخصیتهای بزرگ جهانی دارد و هم ضعفها.
اما علوم انسانی برای صیانت از این امکان و برای کم کردن ضعفها و ناراستیهایش چه میتواند بکند؟
از زاویه دید کسی که لااقل ده دوره این جشنواره را دیده و در چند دوره مستقیما با ظرایف مراحل متعدد آن اعم از دریافت آثار و ارزیابی و انتخاب آنها و افراد برگزیده و پیچیدگیهای مراسم اختتام درگیر بودهام، میتوانم بگویم جشنواره فارابی برای آنکه بتواند به علوم انسانی و ایرانشناسی کمک کند، نخست باید به جامعه علوم انسانی واگذار شود؛ چه در انتخاب افراد و چه در اعطای جوایز. به دیگر سخن، جایزه فارابی باید از دولت مستقل شود تا بتواند در استانداردسازی کار علمی اعم از تألیف و ترجمه و تحقیق ایفای نقش کند.
برای این کار لازم است نخست از جمع برگزیدگان جشنواره اجتماعی بزرگ ایجاد شود.
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
بیشک وقت آن رسیده که جشنواره را از زیر تیغ نقد بگذرانیم تا عیارش آشکار شود؛ جایزهای بزرگ که در کارنامه خود هم شخصیتهای بزرگ جهانی دارد و هم ضعفها.
اما علوم انسانی برای صیانت از این امکان و برای کم کردن ضعفها و ناراستیهایش چه میتواند بکند؟
از زاویه دید کسی که لااقل ده دوره این جشنواره را دیده و در چند دوره مستقیما با ظرایف مراحل متعدد آن اعم از دریافت آثار و ارزیابی و انتخاب آنها و افراد برگزیده و پیچیدگیهای مراسم اختتام درگیر بودهام، میتوانم بگویم جشنواره فارابی برای آنکه بتواند به علوم انسانی و ایرانشناسی کمک کند، نخست باید به جامعه علوم انسانی واگذار شود؛ چه در انتخاب افراد و چه در اعطای جوایز. به دیگر سخن، جایزه فارابی باید از دولت مستقل شود تا بتواند در استانداردسازی کار علمی اعم از تألیف و ترجمه و تحقیق ایفای نقش کند.
برای این کار لازم است نخست از جمع برگزیدگان جشنواره اجتماعی بزرگ ایجاد شود.
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
آگورا (AGORA)
میدانی به سبک آگورای آتن و رم اما این بار در شمال آفریقا؛ در اسکندریه قرن چهارم میلادی که امپراتوری روم نفسهای آخرش را میکشد. میدانی میزبان هنر و فرهنگ که به تسخیر مسیحیان پرشور و خشن و متعصب درآمد.
اما نقطه کانونی فیلم (۲۰۰۹)، نه خود آگورا، بلکه زنی است فیلسوف و منجم و معلم در کتابخانه بزرگ و پرآوازه اسکندریه؛ کتابخانهای که هم میراثدار کتابخانهها و مدرسههای رومی و یونانی و ایرانی بود و هم دارالعلمی بلندمرتبه و هم بسان مرکزی دینی محل نیایش خدایان رومی و مصری.
"هایپشیا"، معلم نسلی از جوانانی بود که تحت تأثیر شور مسیحی، از علم و فلسفه و خرد فاصله گرفتند تا به صف بلندمرتبگان دینی و حکومتی درآیند و آن کتابخانه و مدرسه عالی و معلمشان را قربانی فهم علیلشان کنند.
در خوانش قشری آنها از کتاب مقدس، "زنان" میبایست پوشیده، بیتکلم، مطیع و در اندرونی باشند و در هیچ محفلی طرف مشورت قرار نگیرند تا صدای هایپیشیای خردمند، که منتقد خشونت و صلح و ایمان دروغین آنها بود گم شود و جدال ظاهری علم و دین، بهانهای شود برای کسب قدرت و شهوت و غصب اسکندریه.
کانال فلسفه دانشگاه
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
میدانی به سبک آگورای آتن و رم اما این بار در شمال آفریقا؛ در اسکندریه قرن چهارم میلادی که امپراتوری روم نفسهای آخرش را میکشد. میدانی میزبان هنر و فرهنگ که به تسخیر مسیحیان پرشور و خشن و متعصب درآمد.
اما نقطه کانونی فیلم (۲۰۰۹)، نه خود آگورا، بلکه زنی است فیلسوف و منجم و معلم در کتابخانه بزرگ و پرآوازه اسکندریه؛ کتابخانهای که هم میراثدار کتابخانهها و مدرسههای رومی و یونانی و ایرانی بود و هم دارالعلمی بلندمرتبه و هم بسان مرکزی دینی محل نیایش خدایان رومی و مصری.
"هایپشیا"، معلم نسلی از جوانانی بود که تحت تأثیر شور مسیحی، از علم و فلسفه و خرد فاصله گرفتند تا به صف بلندمرتبگان دینی و حکومتی درآیند و آن کتابخانه و مدرسه عالی و معلمشان را قربانی فهم علیلشان کنند.
در خوانش قشری آنها از کتاب مقدس، "زنان" میبایست پوشیده، بیتکلم، مطیع و در اندرونی باشند و در هیچ محفلی طرف مشورت قرار نگیرند تا صدای هایپیشیای خردمند، که منتقد خشونت و صلح و ایمان دروغین آنها بود گم شود و جدال ظاهری علم و دین، بهانهای شود برای کسب قدرت و شهوت و غصب اسکندریه.
کانال فلسفه دانشگاه
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دانشگاه زخمی و علوم انسانی معطل
صحبتهای وزیر علوم در اختتامیه جشنواره بینالمللی فارابی. ۲۷ آذر ۱۴۰۳ (سالن اجلاس سران)
پرسش این است که چه عوامل ذهنی و معرفتی و اجتماعی، اصرار بر تداوم سیاست شکستخورده را سبب میشود؟؛ سیاستهایی که بسیاری از آنها دامن دانش و دانشگاه را هم گرفته است.
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
صحبتهای وزیر علوم در اختتامیه جشنواره بینالمللی فارابی. ۲۷ آذر ۱۴۰۳ (سالن اجلاس سران)
پرسش این است که چه عوامل ذهنی و معرفتی و اجتماعی، اصرار بر تداوم سیاست شکستخورده را سبب میشود؟؛ سیاستهایی که بسیاری از آنها دامن دانش و دانشگاه را هم گرفته است.
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
گردشگری آکادمیک
مفهوم گردشگری آکادمیک در چارچوب مناسبات شهر و دانشگاه، تعریفی متفاوت از مفهوم این واژه در معنای کسب درآمد از توریسم دانشگاهی از راه آموزش و پژوهش در مراکز آکادمیک دارد.
در چارچوب فوق، گردشگری آکادمیک، ناظر به گردشگری در شهرهای دانشگاهی است؛ شهرهایی که امکان فعالیت مراکز دانشگاهی و مکملهای آنها همچون کتابخانهها، گالریها، آزمایشگاهها، موزهها را فراهم میآورد و متقابلا از خدمات آنها برای توسعه خود کمک میگیرد. لذا در این شهرها، اماکن آکادمیک، بخشی از جاذبههای گردشگریند که میتوانند واقعیت گردشگری را غنا بخشیده و شهر را برای گردشگران جذابتر کنند.
تهران با جاذبههای آکادمیکی همچون دانشگاهها و پژوهشگاهها،کتابخانهها، موزهها، گالریها، اماکن آموزشی و یا حتی باغهایی که میتوان بر اساس پیوندهای فرهنگی و تاریخی بنا نهاد، میتواند واقعیت گردشگری آکادمیک را محقق سازد؛ اقدامی که مستلزم تغییر نگاهها در مدیریت این مراکز است.
این رویداد بر تنوع فرهنگی آموزش عالی و امکان جذب دانشجو و استاد خارجی و تعاملات آکادمیک اثر میگذارد.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
مفهوم گردشگری آکادمیک در چارچوب مناسبات شهر و دانشگاه، تعریفی متفاوت از مفهوم این واژه در معنای کسب درآمد از توریسم دانشگاهی از راه آموزش و پژوهش در مراکز آکادمیک دارد.
در چارچوب فوق، گردشگری آکادمیک، ناظر به گردشگری در شهرهای دانشگاهی است؛ شهرهایی که امکان فعالیت مراکز دانشگاهی و مکملهای آنها همچون کتابخانهها، گالریها، آزمایشگاهها، موزهها را فراهم میآورد و متقابلا از خدمات آنها برای توسعه خود کمک میگیرد. لذا در این شهرها، اماکن آکادمیک، بخشی از جاذبههای گردشگریند که میتوانند واقعیت گردشگری را غنا بخشیده و شهر را برای گردشگران جذابتر کنند.
تهران با جاذبههای آکادمیکی همچون دانشگاهها و پژوهشگاهها،کتابخانهها، موزهها، گالریها، اماکن آموزشی و یا حتی باغهایی که میتوان بر اساس پیوندهای فرهنگی و تاریخی بنا نهاد، میتواند واقعیت گردشگری آکادمیک را محقق سازد؛ اقدامی که مستلزم تغییر نگاهها در مدیریت این مراکز است.
این رویداد بر تنوع فرهنگی آموزش عالی و امکان جذب دانشجو و استاد خارجی و تعاملات آکادمیک اثر میگذارد.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
هنر که روزگاری فن و تخنهای پیچیده بود که از معرفت و تکنیک و زیبایی بهره داشت و روزگاری دگر، گویای احساس ذهنی هنرمند و مخاطب اثر هنری بود و زیبایی را در اصالت احساس جستجو میکرد و در گاههایی دگر پرده از تحولات روانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی افراد و جامعه برمیداشت، اینک خود اسیر نظامنامهای است که هنر و زیبایی را با عدد و منطق و خرد معمول، کنترل میکند. اینجا نه دیگر شاهد پرواز خیالیم و نه نبوغ مجال بروز دارد و نه زیبایی میتواند قالبی آزاد از چارچوبهای تعیین شده در مواد چهارگانه آیین نامه ارتقا بیابد. هنر این بار در بند است و زیبایی سر از زشتی درآورده. ارتباط هنر با دگر دانشها و یا فعالیتهای جمعی هنری هم در ارزشگذاریهای نادرست تکرشتهای و تککاریها، رنگ باخته و اینک کاریکاتوری از مهارتها و دانشهای هنری جایگزین تناسب شده است؛ همان تناسبی که روزگاری افلاطون آن را ذیل یکی از تعاریف زیبایی تشریح کرده بود.
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نامه دختر ترسا به عطار نیشابوری (خاطرات ترسای قدیس) نوشته سید جواد موسوی خوزستانی؛
نویسندهای مدرن که از دریچه ذهنیت زنانهی همسر شیخ صنعان، ساختار حاکم بر رفتار عجیب شیخی مقتدر در مواجهه با دختری روستازاده از روم را به تصویر کشیده است.
ترسا، همسر یکساله شیخ صنعان در این داستان خیالی اما مدرن، پس از ۲۳ سال از رخداد بازگشت شیخ کافر شده و دلداده از روم به مکه، در حالیکه حالا لباس راهبههای کلیسا بر تن دارد اما توانسته در این ۲۳ سال، که عددی آشنا است، زبان فارسی و عرفان اسلامی و ایرانی را بخوبی بیاموزد، در کشاکش هوس نوشتن و ترس از نگاشتن، با زبانی انتقادی نامهای طولانی در ۹ دفتر به فریدالدین عطار نیشابوری که گویا همسر راستین اوست، مینویسد؛ نامهای پر از دادههای عرفانی و زبانی و اجتماعی و دینی و تاریخی و با نقدهای تند به عرفان و ساختار اجتماعی و فرهنگی مقلدپرور و سرکوبگری که دستی در آستین سیاست و قدرت دارد.
نویسنده در این کتاب، داستان خیالی ترسای قدیس را محملی برای نقدهای معاصر خود به ساختارهای اجتماعی ضدزن و ضدآزادی قرار داده است.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نویسندهای مدرن که از دریچه ذهنیت زنانهی همسر شیخ صنعان، ساختار حاکم بر رفتار عجیب شیخی مقتدر در مواجهه با دختری روستازاده از روم را به تصویر کشیده است.
ترسا، همسر یکساله شیخ صنعان در این داستان خیالی اما مدرن، پس از ۲۳ سال از رخداد بازگشت شیخ کافر شده و دلداده از روم به مکه، در حالیکه حالا لباس راهبههای کلیسا بر تن دارد اما توانسته در این ۲۳ سال، که عددی آشنا است، زبان فارسی و عرفان اسلامی و ایرانی را بخوبی بیاموزد، در کشاکش هوس نوشتن و ترس از نگاشتن، با زبانی انتقادی نامهای طولانی در ۹ دفتر به فریدالدین عطار نیشابوری که گویا همسر راستین اوست، مینویسد؛ نامهای پر از دادههای عرفانی و زبانی و اجتماعی و دینی و تاریخی و با نقدهای تند به عرفان و ساختار اجتماعی و فرهنگی مقلدپرور و سرکوبگری که دستی در آستین سیاست و قدرت دارد.
نویسنده در این کتاب، داستان خیالی ترسای قدیس را محملی برای نقدهای معاصر خود به ساختارهای اجتماعی ضدزن و ضدآزادی قرار داده است.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نامه دختر ترسا به عطار نیشابوری (خاطرات ترسای قدیس) نوشته سید جواد موسوی خوزستانی؛
نویسندهای مدرن که از دریچه ذهنیت زنانهی همسر شیخ صنعان، ساختار حاکم بر رفتار عجیب شیخی مقتدر در مواجهه با دختری روستازاده از روم را به تصویر کشیده است.
ترسا، همسر یکساله شیخ صنعان در این داستان خیالی اما مدرن، پس از ۲۳ سال از رخداد بازگشت شیخ کافر شده و دلداده (شیخ صنعان) از روم به مکه، در حالیکه حالا لباس راهبههای کلیسا بر تن دارد اما توانسته در این ۲۳ سال، که عددی آشنا است، زبان فارسی و عرفان اسلامی و ایرانی را بخوبی بیاموزد، در کشاکش هوس نوشتن و ترس از نگاشتن، با زبانی انتقادی نامهای طولانی در ۹ دفتر به فریدالدین عطار نیشابوری که گویا همسر راستین اوست، مینویسد؛ نامهای پر از دادههای عرفانی و زبانی و اجتماعی و دینی و تاریخی و با نقدهای تند به عرفان و ساختار اجتماعی و فرهنگی مقلدپرور و سرکوبگری که دستی در آستین سیاست و قدرت دارد.
نویسنده در این کتاب، داستان خیالی ترسای قدیس را محملی برای نقدهای معاصر خود به ساختارهای اجتماعی ضدزن و ضدآزادی و ضد تساهل و ضدمدرن و جنگطلب و آخرتگرای ایرانیان قرار داده است؛ همان آموزههایی که گویا جهان جدید اروپایی از آنها کم و بیش گذشت.
هفت فصل نخست این نامه مفصل، مشحون از مطالعات تطبیقی میان عرفان اسلامی و یهودی و مسیحی است با زوایای متعددی از رویگردانی از دنیا و حب آخرت و تحقیر زندگی و موعودگرایی و حذف دگراندیشان و مریدپروری قدرتطلبانه و ساختارهای حامی ولایت مطلقه پاپ و دیگرهراسی بیمناک.
نویسنده از زبان یک زن سرکوبشده، به اقتدارگرایی آشکار و پنهان در روایتهای ضدزنانه در آثار عطار و مولوی و سهروردی و ابن عربی پرداخته و آنها را در مقابل روایتهای دوستداشتنی و اقتدارگرای زنانهای همچون سودابه و گردآفرید و ویس و مادر حسنک وزیر در آثار شاعران و نویسندگانی همچون فردوسی و نظامی و فخرالدین اسعد گرگانی و بیهقی قرار داده است و این اضمحلال تاریخی و خانهنشین شدن زنان را نتیجه عرفانگرایی اولوهیتگرا و دوری از زندگی فردی و اگزیستانسیالیستی و زمینی دانسته است.
نویسنده همچنین با برشمردن وجوه شباهت دیانت و عرفان و مناسک اسلامی و یهودی و مسیحی و زرتشتی، به سیاقی مدرن خواهان گفتگوی فرهنگها و ادیان بجای جنگهای ویرانگر میان آنها خصوصا جنگهای صلیبی و اسلامی بنام جهانگرایی دینی و بسط ایمان است؛ شباهتهایی که ترسای قدیس به زبانی نمادین به دختری فلسفه دوست بنام سوفی در معبد، که یادآور شخصیت محوری رمان "دنیای سوفی" نوشته یوستین گوردر است آموزش میدهد تا نسلی را در حصار دیوارهای بلند معبد تربیت کند که گردن خم نمیکند.
جواد موسوی با نقد سیستم آموزشی عرفایی چون عطار و مولوی که "سکوت" را بر "پرسشگری" اولی دانسته و سخنگویی را تقبیح کردهاند، این اسطورهسازی زبانی و ادراکی را بنیاد مفاسدی چون "سازمان ارشاد مسیحی" و سیستم سانسور و اعطای مجوز چاپ آثار معرفی کرده است.
اگرچه داستان شیخ صنعان بسان دیگر داستانهای عرفانی شئون اسطورهای و سمبولیک فراوانی دارد و باید در همان چارچوب خوانش شود چنانکه باید داستان کنیزک و پادشاه مولوی در دفتر اول مثنوی را در همین چارچوب و با تأکید بر مفاهیمی همچون "قربانی" و "عقل متصل و منفصل" خوانش کرد، اما مؤلف کتاب از این نمادگرایی گذر کرده و با درآمیختن زمانها و مکانها و اشخاص، مرارتهای دختر رهاشده رومی با جنینی سه ماهه در شکم و دربدریهای پسین او را که به گوشهنشینی و حبس در دیوارهای معبد منجر شد و او را از حق زندگی عادی محروم کرد، محور روایت خود قرار داده است؛ اقدامی که به عرف حقوقی امروزه، غیراخلاقی و غیرعقلانی و مجرمانه است.
این کتاب حاوی نکاتی است بسیار بیش از آنچه گفته شد. باید آن را خواند و با تک تک صفحاتش گفتگو کرد.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نویسندهای مدرن که از دریچه ذهنیت زنانهی همسر شیخ صنعان، ساختار حاکم بر رفتار عجیب شیخی مقتدر در مواجهه با دختری روستازاده از روم را به تصویر کشیده است.
ترسا، همسر یکساله شیخ صنعان در این داستان خیالی اما مدرن، پس از ۲۳ سال از رخداد بازگشت شیخ کافر شده و دلداده (شیخ صنعان) از روم به مکه، در حالیکه حالا لباس راهبههای کلیسا بر تن دارد اما توانسته در این ۲۳ سال، که عددی آشنا است، زبان فارسی و عرفان اسلامی و ایرانی را بخوبی بیاموزد، در کشاکش هوس نوشتن و ترس از نگاشتن، با زبانی انتقادی نامهای طولانی در ۹ دفتر به فریدالدین عطار نیشابوری که گویا همسر راستین اوست، مینویسد؛ نامهای پر از دادههای عرفانی و زبانی و اجتماعی و دینی و تاریخی و با نقدهای تند به عرفان و ساختار اجتماعی و فرهنگی مقلدپرور و سرکوبگری که دستی در آستین سیاست و قدرت دارد.
نویسنده در این کتاب، داستان خیالی ترسای قدیس را محملی برای نقدهای معاصر خود به ساختارهای اجتماعی ضدزن و ضدآزادی و ضد تساهل و ضدمدرن و جنگطلب و آخرتگرای ایرانیان قرار داده است؛ همان آموزههایی که گویا جهان جدید اروپایی از آنها کم و بیش گذشت.
هفت فصل نخست این نامه مفصل، مشحون از مطالعات تطبیقی میان عرفان اسلامی و یهودی و مسیحی است با زوایای متعددی از رویگردانی از دنیا و حب آخرت و تحقیر زندگی و موعودگرایی و حذف دگراندیشان و مریدپروری قدرتطلبانه و ساختارهای حامی ولایت مطلقه پاپ و دیگرهراسی بیمناک.
نویسنده از زبان یک زن سرکوبشده، به اقتدارگرایی آشکار و پنهان در روایتهای ضدزنانه در آثار عطار و مولوی و سهروردی و ابن عربی پرداخته و آنها را در مقابل روایتهای دوستداشتنی و اقتدارگرای زنانهای همچون سودابه و گردآفرید و ویس و مادر حسنک وزیر در آثار شاعران و نویسندگانی همچون فردوسی و نظامی و فخرالدین اسعد گرگانی و بیهقی قرار داده است و این اضمحلال تاریخی و خانهنشین شدن زنان را نتیجه عرفانگرایی اولوهیتگرا و دوری از زندگی فردی و اگزیستانسیالیستی و زمینی دانسته است.
نویسنده همچنین با برشمردن وجوه شباهت دیانت و عرفان و مناسک اسلامی و یهودی و مسیحی و زرتشتی، به سیاقی مدرن خواهان گفتگوی فرهنگها و ادیان بجای جنگهای ویرانگر میان آنها خصوصا جنگهای صلیبی و اسلامی بنام جهانگرایی دینی و بسط ایمان است؛ شباهتهایی که ترسای قدیس به زبانی نمادین به دختری فلسفه دوست بنام سوفی در معبد، که یادآور شخصیت محوری رمان "دنیای سوفی" نوشته یوستین گوردر است آموزش میدهد تا نسلی را در حصار دیوارهای بلند معبد تربیت کند که گردن خم نمیکند.
جواد موسوی با نقد سیستم آموزشی عرفایی چون عطار و مولوی که "سکوت" را بر "پرسشگری" اولی دانسته و سخنگویی را تقبیح کردهاند، این اسطورهسازی زبانی و ادراکی را بنیاد مفاسدی چون "سازمان ارشاد مسیحی" و سیستم سانسور و اعطای مجوز چاپ آثار معرفی کرده است.
اگرچه داستان شیخ صنعان بسان دیگر داستانهای عرفانی شئون اسطورهای و سمبولیک فراوانی دارد و باید در همان چارچوب خوانش شود چنانکه باید داستان کنیزک و پادشاه مولوی در دفتر اول مثنوی را در همین چارچوب و با تأکید بر مفاهیمی همچون "قربانی" و "عقل متصل و منفصل" خوانش کرد، اما مؤلف کتاب از این نمادگرایی گذر کرده و با درآمیختن زمانها و مکانها و اشخاص، مرارتهای دختر رهاشده رومی با جنینی سه ماهه در شکم و دربدریهای پسین او را که به گوشهنشینی و حبس در دیوارهای معبد منجر شد و او را از حق زندگی عادی محروم کرد، محور روایت خود قرار داده است؛ اقدامی که به عرف حقوقی امروزه، غیراخلاقی و غیرعقلانی و مجرمانه است.
این کتاب حاوی نکاتی است بسیار بیش از آنچه گفته شد. باید آن را خواند و با تک تک صفحاتش گفتگو کرد.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
Telegram
فلسفه دانشگاه
این کانال فضایی است برای نشر و ترویج ادبیات حوزه فلسفه آموزش؛ از مدرسه تا دانشگاه. من رضا ماحوزی عهدهدار این مهم هستم.
Audio
درسگفتار "فرهنگ، آموزش و سیاست در اندیشه کانت" (قسمت نخست)
رضا ماحوزی
مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی
دوره دکتری
دی ماه ۱۴۰۳
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
رضا ماحوزی
مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی
دوره دکتری
دی ماه ۱۴۰۳
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
از نظر هومبولت، استادان دانشگاه (برلین) دو دستهاند؛ استادانی که در دانشکدهها مشغول تدریساند و استادانی که در آکادمی به پیشه شریف و سخت پژوهش اشتغال دارند. استادان دسته نخست توسط دولت استخدام و انتخاب میشوند اما استادان پژوهشی، مطلقاً توسط دولت استخدام و انتخاب نمیشوند. این بزرگان و مدیران آکادمی بهعنوان یک مرکز پژوهشی عالی هستند که درباره استخدامهای این مرکز تصمیم میگیرند تا بهترین محققان و متفکران دارای افکار بزرگ و متعالی جذب و استخدام شوند. برای هومبولت و متفکران آلمانی پس از او، قلمرو پژوهش عالی، مطلقاً قلمرو دولت نیست.
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
رضا ماحوزی / آزادی آکادمیک؛ راه رهایی نهاد آموزش عالی از اسارت شبهعلم
https://andishehma.com/%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d9%85%d8%a7%d8%ad%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c%da%a9%d8%9b-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%86%d9%87/
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
https://andishehma.com/%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d9%85%d8%a7%d8%ad%d9%88%d8%b2%db%8c-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%a2%da%a9%d8%a7%d8%af%d9%85%db%8c%da%a9%d8%9b-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%86%d9%87/
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
اندیشه ما
رضا ماحوزی / آزادی آکادمیک؛ راه رهایی نهاد آموزش عالی از اسارت شبهعلم
🔴 شبهعلمها متکی به قدرتهای بیرونی هستند و چون آزادی آکادمیک کافی برای ارزیابی دقیق و صریح آنها وجود ندارد، به حیات خود ادامه میدهند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«سیاستگذاری حوزۀ علم» در ایران به مقررات متعددی گره خورده است؛ مقرراتی که هم شئون مثبت دارند و هم شئون منفی. یکی از این مقررات، آیین نامه ارتقا استادان است؛ آییننامهای صوری و کلی و فردگرا و ذرهگرا و از بالا به پایین و کمیگرا و عجول و مستعد انواع آفتها.
در خصوص وجود آیین نامه ارتقای استادان در دانشگاههای خارج از کشور، روایتهای متعددی وجود دارد که بسیاری از مؤلفههای آنها بنحو گزینشی در آیین نامه ارتقای استادان ایران هم منظور شده است.
خوشبختانه در دهه اخیر ادبیات انتقادی خوبی در تشریح و نقد این آیین نامه در ایران منتشر شده است اما نکته غمگین ماجرا آنجاست که گوش شنوایی برای عمل به اقتضای این نقدها و توصیهها وجود ندارد.
در تدوین آیین نامه آتی هم در همچنان بر همان پاشنه خواهد چرخید؛ آیین نامهای کلی و صوری و کمیگرا و فردگرا و مستعد فساد و قبیلهگرایی و تبعیضها و بیعدالتی و بیتفاوت به مسئولیت اجتماعی استاد و سازمان.
حالا بشنویم یکی از این نقدها و توصیهها از زبان دکتر رضا منصوری:
"کدامیک از دانشگاههای خوب دنیا چنین آییننامه ارتقایی دارند؟"
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
در خصوص وجود آیین نامه ارتقای استادان در دانشگاههای خارج از کشور، روایتهای متعددی وجود دارد که بسیاری از مؤلفههای آنها بنحو گزینشی در آیین نامه ارتقای استادان ایران هم منظور شده است.
خوشبختانه در دهه اخیر ادبیات انتقادی خوبی در تشریح و نقد این آیین نامه در ایران منتشر شده است اما نکته غمگین ماجرا آنجاست که گوش شنوایی برای عمل به اقتضای این نقدها و توصیهها وجود ندارد.
در تدوین آیین نامه آتی هم در همچنان بر همان پاشنه خواهد چرخید؛ آیین نامهای کلی و صوری و کمیگرا و فردگرا و مستعد فساد و قبیلهگرایی و تبعیضها و بیعدالتی و بیتفاوت به مسئولیت اجتماعی استاد و سازمان.
حالا بشنویم یکی از این نقدها و توصیهها از زبان دکتر رضا منصوری:
"کدامیک از دانشگاههای خوب دنیا چنین آییننامه ارتقایی دارند؟"
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
دانشگاههای ما و آلودگی هوای تهران
رضا ماحوزی
دهه چهل بود و زمستانهای تهران همواره بدلیل فعالیت کورههای جنوب شهر که از سوزاندن چوب و تایر و پلاستیک و ذغال سنگ و هر ماده سوختنی ابایی نداشت، شاهد ستونهای دائمی دود بود.
راه چاره، استفاده از گاز برای کارگاهها و صنایع بود. اما کشیدن گاز از سرخس و بیدبلند به تهران و مجهز کردن کارگاهها و خانهها کار راحتی نبود خصوصا آنکه بافت شهری جنوب تهران کار را برای اجرای اینگونه طرحها سخت میکرد.
دردسر دیگر، رقابت بین نیروگاهها و شرکت برق با شرکت گاز بود. چند سال جدال در دولت و دربار و شرکت ملی نفت درباره آمدن و یا نیامدن گاز به تهران مطرح بود.
فتح الله نفیسی مخالف جدی آمدن گاز به تهران بود. برخی از کارگاههای جنوب تهران از نفت گاز و نفت سفید استفاده میکردند و ورود گاز به کارگاههای صنعتی بدان معنا بود که نفت کوره تولیدی کارگاهها روی دست شرکت نفت و پالایشگاهها بماند و مسئولان مجبور شوند آنها را همینطوری بسوزانند؛ اتفاقی که یکبار شکایت شاه از وضعیت آلودگی هوای تهران را بدنبال داشت. گناه این آلودگی هوا که از کاخ صاحبقرانیه نیاوران توجه شاه را جلب کرده بود، به گردن محسن شیرازی انداخته شد؛ "ستون دود شیرازی" پاسخی بود که نفیسی به شاه داد. اما شیرازی مصممتر از آن بود که این بدگوییها و ایجاد موانع متعدد سد راه او شود
برای همه آن مشکلات راهحلهای متعدد یافته شد؛ هم مشکل کورههای تهران حل شد و هم گاز به کارگاهها و کارحانهها و خانههای مردم تهران رسید و هم مشکل باقی مانده نفت کوره و مازوت حل شد تا تهران، زیبا و پاک بماند.
اما حالا تهران دیگر نای نفس کشیدن ندارد. مشکل تاکسیهای گازسوز که روزگاری شرکت ملی گاز و دوستان شیرازی بدان رو آوردند تا تهران پاکتر شود حالا موضوعیتی ندارد. خانهها و ماشینها تولید کننده آلودگیاند. پالایشگاهها فرسوده شدهاند و حالا خودشان منشأ آلودگیاند. سوختها هم کیفیتشان را از دست دادهاند. نظام آموزشی هم نتوانست محیط زیست و رفتارهای محیطزیستی را به فاهمه ما ایرانیان وارد کند. تهران هم هر سال بزرگتر و سختتر و آلودهتر میشود.
لازم است آموزش عالی ما بصورت جدی از پایداری سخن بگوید و الگویی برای آن ارائه دهد. این موضوع باید کارویژه دانشگاه شود و لااقل یکی از مسئولیتهای اجتماعیاش، نقد ساختارهای قدرت برهم زننده پایداری زیستی به نیت هماهنگ ساختن مجموعه ساحتهایی باشد که در آنها زندگی میکنیم. دانشگاه و آموزش عالی باید تببینهای بدیلی در این خصوص ارائه دهد. وقت آن است که وزارت علوم و دانشگاهها و استادان تکانی جدی به خود دهند. دیگر مجالی برای زنده ماندن نمانده است.
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
رضا ماحوزی
دهه چهل بود و زمستانهای تهران همواره بدلیل فعالیت کورههای جنوب شهر که از سوزاندن چوب و تایر و پلاستیک و ذغال سنگ و هر ماده سوختنی ابایی نداشت، شاهد ستونهای دائمی دود بود.
راه چاره، استفاده از گاز برای کارگاهها و صنایع بود. اما کشیدن گاز از سرخس و بیدبلند به تهران و مجهز کردن کارگاهها و خانهها کار راحتی نبود خصوصا آنکه بافت شهری جنوب تهران کار را برای اجرای اینگونه طرحها سخت میکرد.
دردسر دیگر، رقابت بین نیروگاهها و شرکت برق با شرکت گاز بود. چند سال جدال در دولت و دربار و شرکت ملی نفت درباره آمدن و یا نیامدن گاز به تهران مطرح بود.
فتح الله نفیسی مخالف جدی آمدن گاز به تهران بود. برخی از کارگاههای جنوب تهران از نفت گاز و نفت سفید استفاده میکردند و ورود گاز به کارگاههای صنعتی بدان معنا بود که نفت کوره تولیدی کارگاهها روی دست شرکت نفت و پالایشگاهها بماند و مسئولان مجبور شوند آنها را همینطوری بسوزانند؛ اتفاقی که یکبار شکایت شاه از وضعیت آلودگی هوای تهران را بدنبال داشت. گناه این آلودگی هوا که از کاخ صاحبقرانیه نیاوران توجه شاه را جلب کرده بود، به گردن محسن شیرازی انداخته شد؛ "ستون دود شیرازی" پاسخی بود که نفیسی به شاه داد. اما شیرازی مصممتر از آن بود که این بدگوییها و ایجاد موانع متعدد سد راه او شود
برای همه آن مشکلات راهحلهای متعدد یافته شد؛ هم مشکل کورههای تهران حل شد و هم گاز به کارگاهها و کارحانهها و خانههای مردم تهران رسید و هم مشکل باقی مانده نفت کوره و مازوت حل شد تا تهران، زیبا و پاک بماند.
اما حالا تهران دیگر نای نفس کشیدن ندارد. مشکل تاکسیهای گازسوز که روزگاری شرکت ملی گاز و دوستان شیرازی بدان رو آوردند تا تهران پاکتر شود حالا موضوعیتی ندارد. خانهها و ماشینها تولید کننده آلودگیاند. پالایشگاهها فرسوده شدهاند و حالا خودشان منشأ آلودگیاند. سوختها هم کیفیتشان را از دست دادهاند. نظام آموزشی هم نتوانست محیط زیست و رفتارهای محیطزیستی را به فاهمه ما ایرانیان وارد کند. تهران هم هر سال بزرگتر و سختتر و آلودهتر میشود.
لازم است آموزش عالی ما بصورت جدی از پایداری سخن بگوید و الگویی برای آن ارائه دهد. این موضوع باید کارویژه دانشگاه شود و لااقل یکی از مسئولیتهای اجتماعیاش، نقد ساختارهای قدرت برهم زننده پایداری زیستی به نیت هماهنگ ساختن مجموعه ساحتهایی باشد که در آنها زندگی میکنیم. دانشگاه و آموزش عالی باید تببینهای بدیلی در این خصوص ارائه دهد. وقت آن است که وزارت علوم و دانشگاهها و استادان تکانی جدی به خود دهند. دیگر مجالی برای زنده ماندن نمانده است.
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نشرماهی منتشرکرد:
🔸وظیفهای به نام نبوغ
این کتاب به تشریح زندگی و آثار #لودویگ_ویتگنشتاین میپردازد و از یکپارچگی دغدغههای فلسفی او با زندگی عاطفی و روانیاش حکایت میکند.
ری مانک از تأثیر نظریهی اتو واینینگر بر ویتگنشتاین میگوید، این نظر که «دستیافتن به نبوغ صرفاً یک بلندپروازی شریف نیست، یک وظیفه است، یک “حکم مطلق” کانتی است» و «وظیفهی اخلاقی هر مردی است که… به مرتبهی بالاترین سنخ انسان» نزدیک شود، «به مرتبهی یک سرآمد، یک “نابغه”».
ویتگنشتاین این نظر را به مخوفترین وجه جدی گرفته بود، چه هنگامی از فکر خودکشی رهید که راسل به نبوغ او اذعان کرد. از همان جوانی برای ویتگنشتاین روشن بود که تنها زندگیای که ارزش زیستن دارد زندگی در جهت ادای وظیفهای است که در قبال خودش دارد، از بهر نبوغش.
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
🔸وظیفهای به نام نبوغ
این کتاب به تشریح زندگی و آثار #لودویگ_ویتگنشتاین میپردازد و از یکپارچگی دغدغههای فلسفی او با زندگی عاطفی و روانیاش حکایت میکند.
ری مانک از تأثیر نظریهی اتو واینینگر بر ویتگنشتاین میگوید، این نظر که «دستیافتن به نبوغ صرفاً یک بلندپروازی شریف نیست، یک وظیفه است، یک “حکم مطلق” کانتی است» و «وظیفهی اخلاقی هر مردی است که… به مرتبهی بالاترین سنخ انسان» نزدیک شود، «به مرتبهی یک سرآمد، یک “نابغه”».
ویتگنشتاین این نظر را به مخوفترین وجه جدی گرفته بود، چه هنگامی از فکر خودکشی رهید که راسل به نبوغ او اذعان کرد. از همان جوانی برای ویتگنشتاین روشن بود که تنها زندگیای که ارزش زیستن دارد زندگی در جهت ادای وظیفهای است که در قبال خودش دارد، از بهر نبوغش.
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
انقلاب سوم؛ انقلاب فرهنگی
کتاب انقلاب سوم، نگاشته مریم پیمان و سیدعبدالامیر نبوی زمستان ۱۴۰۳ توسط نگاه معاصر منتشر شده است.
کتاب، گزارشهای متعدد روزنامه اطلاعات درباره انقلاب فرهنگی را از بهمن ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۶۳ دستهبندی کرده و آنها را ذیل مضامینی چون اخراج و تسویه و پاکسازی، انحلال و ادغام واحدهای دانشگاهی، اسلامی شدن دانشگاه، دانشگاه اسلامی، وحدت حوزه و دانشگاه، تدریس معارف اسلامی و کلاسهای ایدئولوژی، جهاد دانشگاهی، مرکز نشر دانشگاهی، زندان و دادگاه و محاکمه و تعلیق و اعدام، مدرسه (دانشگاه) تربیت مدرس، انتساب رؤسای دانشگاهها، آزمون ورودی، محتوای درسی جدید، کمیته جذب نیرو، تحکیم وحدت و دیگر مضامین، برای اشاره به رویدادها و وجوه تمایز و تشابه پنج دوره زمانی آن شش سال آورده است.
نويسندگان برخلاف بسیاری از دیگر آثار و تحقیقات، رویداد انقلاب فرهنگی را به دو سال قبل از بهار۵۹ بردهاند؛ هرچند میتوان این رویداد را به ذهنیتهای شکل گرفته در سالهای قبل از انقلاب نیز تسری داد (موضوعی که در بخش نتیجهگیری بدون تحلیل مورد اشاره قرار گرفته است).
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
کتاب انقلاب سوم، نگاشته مریم پیمان و سیدعبدالامیر نبوی زمستان ۱۴۰۳ توسط نگاه معاصر منتشر شده است.
کتاب، گزارشهای متعدد روزنامه اطلاعات درباره انقلاب فرهنگی را از بهمن ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۶۳ دستهبندی کرده و آنها را ذیل مضامینی چون اخراج و تسویه و پاکسازی، انحلال و ادغام واحدهای دانشگاهی، اسلامی شدن دانشگاه، دانشگاه اسلامی، وحدت حوزه و دانشگاه، تدریس معارف اسلامی و کلاسهای ایدئولوژی، جهاد دانشگاهی، مرکز نشر دانشگاهی، زندان و دادگاه و محاکمه و تعلیق و اعدام، مدرسه (دانشگاه) تربیت مدرس، انتساب رؤسای دانشگاهها، آزمون ورودی، محتوای درسی جدید، کمیته جذب نیرو، تحکیم وحدت و دیگر مضامین، برای اشاره به رویدادها و وجوه تمایز و تشابه پنج دوره زمانی آن شش سال آورده است.
نويسندگان برخلاف بسیاری از دیگر آثار و تحقیقات، رویداد انقلاب فرهنگی را به دو سال قبل از بهار۵۹ بردهاند؛ هرچند میتوان این رویداد را به ذهنیتهای شکل گرفته در سالهای قبل از انقلاب نیز تسری داد (موضوعی که در بخش نتیجهگیری بدون تحلیل مورد اشاره قرار گرفته است).
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
ادامه معرفی کتاب انقلاب سوم؛
نویسندگان بدرستی اشاره کردهاند که تعطیلی دانشگاهها عمدتا متوجه دانشگاههای زیرمجموعه وزارت فرهنگ و آموزش عالی بود و نه همه دانشگاهها. این موضوع بیوجه نبود.
واقع آن بود که انقلاب فرهنگی، میبایست دو هدف عمده را اجرا و پشتیبانی میکرد؛ نخست تثبیت خدمت دانشگاهها به جریان رسمی سیاسی که توانسته بود در دو سال نخست پس از نزاعهای شدید و خشن با رقبای سیاسی، قدرت را بدست گیرد. حال وقت آن بود که نه تنها دانشگاه از وجود این رقبا خالی شود بلکه تمامیت دانشگاه به خدمت روایت رسمی هم درآید؛ انتظاری که جنگ نیز چند ماه بعد، بدان ضرورت بخشید.
هدف و نقش دوم انقلاب فرهنگی، تثبیت انتظار حوزه علمیه برای در دست گرفتن علوم انسانی و هدایت آن در دانشگاهها بود. این موضوع نخست از مجرای ایده وحدت حوزه و دانشگاه پیش کشیده شد اما خیلی زود به ایده برگزاری کلاسهای معارف اسلامی، ایجاد دفتر همکاری حوزه و دانشگاه برای نگارش و تدوین کتابهای درسی و نظارت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بر محتوای این کتابها، مشارکت آیت الله مصباح یزدی و تیم همکار او در تهیه و تدوین کتب درسی، ایجاد جهاد دانشگاهی تحت نفوذ آیت الله منتظری (۱۶۰-۱۷۰) و دیگر اقدامات منتهی شد. این سهمخواهی و مکانیسمسازی سبب شد تا برخلاف سایر رشتههای دانشگاهی که محتوای درسی و کتب درسیشان صرفا توسط مرکز نشر دانشگاهی آماده میشد، در حوزه علوم انسانی، کتب موردنظر توسط چندین مرکز و کمیته آماده شود. حتی در بازگشایی دانشگاهها و برگزاری کنکور نیز، دانشکدههای علوم انسانی تأخیری یکساله و بیشتر را تجربه کردند. تأسیس دانشگاهای جدیدی همچون جامع امام الصادق و دانشگاه علوم رضوی و دانشکده انقلاب اسلامی در دانشگاه ملی و دانشکده علوم قضایی و مشابه اینها هم بیشتر ناظر به علوم انسانی بود. این از آنرو بود که بنا به کارویژه دوم ستاد انقلاب فرهنگی، گروههای فنی و پزشکی و علوم پایه، دغدغه جدی انقلاب سوم نبودند؛ چنانکه دانشکدههای پزشکی در دو سال تعطیلی دانشگاهها تعطیل نشدند و یا دانشکدههایی همچون دانشکده نفت آبادان حتی با وجود وقوع جنگ در خوزستان بلازده، تعطیل نشد.
کتاب انقلاب سوم، در عین اشاره به برخی رشتههای علوم انسانی همچون علوم اجتماعی و روانشناسی و اقتصاد، ما را در سکوتی مجهول از تکلیف برخی دیگر از رشتههای علوم انسانی خصوصا رشته فلسفه باقی میگذارد؛ رشتهای مظنون و محل اتهام و اندکی بعد در گرایش فلسفه علمش، ناجی انقلاب و دانشگاه از رقبای چپ و مدعی علمی بودن مارکسیسم.
اما اگر از این نقد و نقدهای مشابهی همچون لزوم تدقیق دادههای اماری صفحات نخستین کتاب که بگذریم، اگرچه کتاب، صادقانه خود را به گزارشهای روزنامه اطلاعات در این شش سال (۱۳۵۷-۱۳۶۳) محدود کرده و بنحو صحیح رویدادهای بهار ۱۳۵۷ را در رویدادهای یک و نیم سال قبل از آن ردیابی کرده است و سپس رویدادهای خرداد ۱۳۵۹ تا بهمن ۱۳۶۳ را خیلی دقیق و باحوصله ذیل عناوینی قابل مقایسه دستهبندی کرده است اما شاید لازم باشد محقق این حوزه گامی عقبتر و بزرگتر بردارد و رویداد انقلاب فرهنگی را هم در زمینه گفتمانهای اجتماعی و سیاسی قبل و بعد از انقلاب بررسی کند و هم نیروهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جدیدی را که گام به گام در سالهای پس از انقلاب اول (بهمن ۱۳۵۷) جلو میآمدند مورد اشاره و تحلیل قرار دهد.
خواسته یا ناخواسته، انقلاب سوم، انقلابی درون انقلاب اول و انقلاب دوم (۱۳ آبان ۱۳۵۸) بود و لذا باید بسان گام پسین دو انقلاب قبل، فهم شود. تبیین روابط این گامها از یکسو و نشان دادن تبعات انقلاب سوم در شئونات متعدد سازمانی و انسانی دانشگاههای ایران در سالهای پس از بهمن ۱۳۶۳ و دهههای بعد و در زمانه فعلی، وجوه دیگری است که پژوهشهایی همچون پژوهش پیمان و نبوی باید دادهمحور بدان بپردازند.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نویسندگان بدرستی اشاره کردهاند که تعطیلی دانشگاهها عمدتا متوجه دانشگاههای زیرمجموعه وزارت فرهنگ و آموزش عالی بود و نه همه دانشگاهها. این موضوع بیوجه نبود.
واقع آن بود که انقلاب فرهنگی، میبایست دو هدف عمده را اجرا و پشتیبانی میکرد؛ نخست تثبیت خدمت دانشگاهها به جریان رسمی سیاسی که توانسته بود در دو سال نخست پس از نزاعهای شدید و خشن با رقبای سیاسی، قدرت را بدست گیرد. حال وقت آن بود که نه تنها دانشگاه از وجود این رقبا خالی شود بلکه تمامیت دانشگاه به خدمت روایت رسمی هم درآید؛ انتظاری که جنگ نیز چند ماه بعد، بدان ضرورت بخشید.
هدف و نقش دوم انقلاب فرهنگی، تثبیت انتظار حوزه علمیه برای در دست گرفتن علوم انسانی و هدایت آن در دانشگاهها بود. این موضوع نخست از مجرای ایده وحدت حوزه و دانشگاه پیش کشیده شد اما خیلی زود به ایده برگزاری کلاسهای معارف اسلامی، ایجاد دفتر همکاری حوزه و دانشگاه برای نگارش و تدوین کتابهای درسی و نظارت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بر محتوای این کتابها، مشارکت آیت الله مصباح یزدی و تیم همکار او در تهیه و تدوین کتب درسی، ایجاد جهاد دانشگاهی تحت نفوذ آیت الله منتظری (۱۶۰-۱۷۰) و دیگر اقدامات منتهی شد. این سهمخواهی و مکانیسمسازی سبب شد تا برخلاف سایر رشتههای دانشگاهی که محتوای درسی و کتب درسیشان صرفا توسط مرکز نشر دانشگاهی آماده میشد، در حوزه علوم انسانی، کتب موردنظر توسط چندین مرکز و کمیته آماده شود. حتی در بازگشایی دانشگاهها و برگزاری کنکور نیز، دانشکدههای علوم انسانی تأخیری یکساله و بیشتر را تجربه کردند. تأسیس دانشگاهای جدیدی همچون جامع امام الصادق و دانشگاه علوم رضوی و دانشکده انقلاب اسلامی در دانشگاه ملی و دانشکده علوم قضایی و مشابه اینها هم بیشتر ناظر به علوم انسانی بود. این از آنرو بود که بنا به کارویژه دوم ستاد انقلاب فرهنگی، گروههای فنی و پزشکی و علوم پایه، دغدغه جدی انقلاب سوم نبودند؛ چنانکه دانشکدههای پزشکی در دو سال تعطیلی دانشگاهها تعطیل نشدند و یا دانشکدههایی همچون دانشکده نفت آبادان حتی با وجود وقوع جنگ در خوزستان بلازده، تعطیل نشد.
کتاب انقلاب سوم، در عین اشاره به برخی رشتههای علوم انسانی همچون علوم اجتماعی و روانشناسی و اقتصاد، ما را در سکوتی مجهول از تکلیف برخی دیگر از رشتههای علوم انسانی خصوصا رشته فلسفه باقی میگذارد؛ رشتهای مظنون و محل اتهام و اندکی بعد در گرایش فلسفه علمش، ناجی انقلاب و دانشگاه از رقبای چپ و مدعی علمی بودن مارکسیسم.
اما اگر از این نقد و نقدهای مشابهی همچون لزوم تدقیق دادههای اماری صفحات نخستین کتاب که بگذریم، اگرچه کتاب، صادقانه خود را به گزارشهای روزنامه اطلاعات در این شش سال (۱۳۵۷-۱۳۶۳) محدود کرده و بنحو صحیح رویدادهای بهار ۱۳۵۷ را در رویدادهای یک و نیم سال قبل از آن ردیابی کرده است و سپس رویدادهای خرداد ۱۳۵۹ تا بهمن ۱۳۶۳ را خیلی دقیق و باحوصله ذیل عناوینی قابل مقایسه دستهبندی کرده است اما شاید لازم باشد محقق این حوزه گامی عقبتر و بزرگتر بردارد و رویداد انقلاب فرهنگی را هم در زمینه گفتمانهای اجتماعی و سیاسی قبل و بعد از انقلاب بررسی کند و هم نیروهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جدیدی را که گام به گام در سالهای پس از انقلاب اول (بهمن ۱۳۵۷) جلو میآمدند مورد اشاره و تحلیل قرار دهد.
خواسته یا ناخواسته، انقلاب سوم، انقلابی درون انقلاب اول و انقلاب دوم (۱۳ آبان ۱۳۵۸) بود و لذا باید بسان گام پسین دو انقلاب قبل، فهم شود. تبیین روابط این گامها از یکسو و نشان دادن تبعات انقلاب سوم در شئونات متعدد سازمانی و انسانی دانشگاههای ایران در سالهای پس از بهمن ۱۳۶۳ و دهههای بعد و در زمانه فعلی، وجوه دیگری است که پژوهشهایی همچون پژوهش پیمان و نبوی باید دادهمحور بدان بپردازند.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه؛
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
Telegram
فلسفه دانشگاه
این کانال فضایی است برای نشر و ترویج ادبیات حوزه فلسفه آموزش؛ از مدرسه تا دانشگاه. من رضا ماحوزی عهدهدار این مهم هستم.
Forwarded from رضا منصوری
مفاهیم و گزارههای علوم انسانی با نگاه تحولی
(تقریری بر مباحث مطرح شده در پژوهشکدهٔ تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز)
سید محمد رضا تقوی
پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، تهران، بهار ۱۴۰۳، ۳۵۹ صفحه.
✍️ رضا منصوری
جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳
rmansouri.ir
پژوهشگاهْ کتاب را بهلطف برایم فرستاد. عنوان برانگیزاننده بود گرچه قدری عجیب. مشتاق بودم نتیجهء مباحث مطرح شده در دانشگاه شیراز را بدانم. فهرست مطالب را که دیدم عجیب بودنش شدت گرفت و به سمت نشانههایی از توهم رفتم. بخشی را که خواندم متوجه شدم توهم عمیق است. آنگونه که گاهی گزارهها یا واژههایی مدرننما بهکار رفته، اما مضمون و محتوای مطالب- و لابد تصور و تفکر نویسنده، شرکتکنندگان در بحثها، و نیز مسؤولان انتشار- از دوران سلجوقیان جلوتر نیامده؛ مانده در تاریخاند و بیخبر از تحولات یکصد وپنجاه سالهء علوم انسانی در جهان. کتاب اصلا نقدپذیر نیست اما آموزندهاست برای شناخت بهتر منسوخ بودن تفکری که متاسفانه بر دانشگاههای ما هم دارد حاکم میشود. چند نمونه از واژگان کتاب و گزارههای آن که عینا نقل میشود:
🔹 کتاب ۱۶ گفتار دارد و هر گفتار بین ۳ تا ۱۴ «تبیین». نمونه:
▪️ تبیین ۳ از گفتار اول: نسبت عالم غیب با انسان
▪️ تبیین ۸ از گفتار اول: مبادی علوم انسانی در زیست بوم ما باید مبتنی بر تجربه و عقل و وحی با مؤلفههای هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی باشد
▪️ تبیین ۲ از گفتار دوم: نسبت علم حصولی و علم حضوری
▪️ تبیین ۷ از گفتار دوم: حس و عقل و قلب باید متقوم به هم تحلیل شوند
▪️ تبیین ۳ از گفتار سوم: وحدت و کثرت در دیدگاه اصالت امام
▪️ تبیین ۲ از گفتار پنجم: چیستی حرکت در منطق اصالت ولایت
▪️ تبیین ۱۲ از گفتار هشتم: ارتباط سه منطق فقاهت، علوم و اجرا با یکدیگر
▪️و ...
🔹 گزارههایی نمونه برگرفته از متن کتاب
▪️ از ابتدای تبیین ۱۲ از گفتار هشتم، ص ۱۴۲:
پاسخ: هرچه منطق دقیقتر و جامعتر، ساری و جاری باشد، دامنهٔ حضور دین در جامعه بیشتر خواهد بود. محدودیت جریان دین در جامعه، بستگی تام به ظرفیت پذیرش جامعه دارد که آن نیز به ظرفیت عقلانیت و منطق عقلانیت جامعه است. نکته دیگر اینکه منطقهای گذشته همگی میتوانند زمینهساز رشد نیاز جامعه برای دستیابی به منطق و ساخت مختار آن باشد. حتی رشد منطق در غرب نیز بسترهای رشد ادراک و فهم را در جوامع اسلامی ایجاد کرده است تا آنها نیز بتوانند برای ایجاد توازن در عرصهٔ عقلانیت، به تولید مفاهیم پایهٔ منطقی بپردازند و منطق جدید را تولید کنند.
▪️ نمونهای دیگرِ از تبیین ۱ گفتار ۱۲:
الف) علوم انسانی اسلامی واقعیت را اعم از واقعیت غیب و مشهود میداند، در صورتیکه علوم انسانی رایج آنرا در واقعیت مشهود خلاصه میکند؛ بنابراین، به طور منطقی، توجه به عالم غیب و شهود قاعدتاً برای انسان تجربهء گستردهتری را به دنبال خواهد آورد تا توجه صرف به نشئه مادی حیات.
دیگر نه کلامی لازم است نه توانی هست برای تفصیل. حالا درک میکنم چطور بعضی همکاران که تخصصی بسیار جدی در موضوعی علمی دارند در آن دانشگاه افسرده شدهاند. اما آنها را نمیبخشم چطور توانستهاند در مورد این جهل یا شیادی سکوت کنند. در این سالها چه میکردید؟ عجب جهل مرکبی دانشگاه را فراگرفته! باز هم سکوت؟ اینگونه مفهوم دانشگاه را به لجن کشدهاید؟ اینگونه جوانان جویای علم و باهوش ما را به مسلخ میبرید؟ نابودشان میکنید؟
برای نسلهای بعد مینویسم: دردی که امروز با دیدن این مثلاکتاب از دانشگاهی مثلامعتبر در ایران کنونی، و شنیدن همزمان خبر هزینهء ۵۰۰ میلیارد دلاری برای هوش مصنوعی (دقت: ۲۰ درصد بیشتر از کل تولید ناخالص ملی ایران) در ایالات متحده، کشیدم آن چنان است که شما هم صد سال پس از امروز حساش خواهید کرد! بدانید با چه دردی ساختهایم!
(تقریری بر مباحث مطرح شده در پژوهشکدهٔ تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز)
سید محمد رضا تقوی
پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، تهران، بهار ۱۴۰۳، ۳۵۹ صفحه.
✍️ رضا منصوری
جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳
rmansouri.ir
پژوهشگاهْ کتاب را بهلطف برایم فرستاد. عنوان برانگیزاننده بود گرچه قدری عجیب. مشتاق بودم نتیجهء مباحث مطرح شده در دانشگاه شیراز را بدانم. فهرست مطالب را که دیدم عجیب بودنش شدت گرفت و به سمت نشانههایی از توهم رفتم. بخشی را که خواندم متوجه شدم توهم عمیق است. آنگونه که گاهی گزارهها یا واژههایی مدرننما بهکار رفته، اما مضمون و محتوای مطالب- و لابد تصور و تفکر نویسنده، شرکتکنندگان در بحثها، و نیز مسؤولان انتشار- از دوران سلجوقیان جلوتر نیامده؛ مانده در تاریخاند و بیخبر از تحولات یکصد وپنجاه سالهء علوم انسانی در جهان. کتاب اصلا نقدپذیر نیست اما آموزندهاست برای شناخت بهتر منسوخ بودن تفکری که متاسفانه بر دانشگاههای ما هم دارد حاکم میشود. چند نمونه از واژگان کتاب و گزارههای آن که عینا نقل میشود:
🔹 کتاب ۱۶ گفتار دارد و هر گفتار بین ۳ تا ۱۴ «تبیین». نمونه:
▪️ تبیین ۳ از گفتار اول: نسبت عالم غیب با انسان
▪️ تبیین ۸ از گفتار اول: مبادی علوم انسانی در زیست بوم ما باید مبتنی بر تجربه و عقل و وحی با مؤلفههای هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی باشد
▪️ تبیین ۲ از گفتار دوم: نسبت علم حصولی و علم حضوری
▪️ تبیین ۷ از گفتار دوم: حس و عقل و قلب باید متقوم به هم تحلیل شوند
▪️ تبیین ۳ از گفتار سوم: وحدت و کثرت در دیدگاه اصالت امام
▪️ تبیین ۲ از گفتار پنجم: چیستی حرکت در منطق اصالت ولایت
▪️ تبیین ۱۲ از گفتار هشتم: ارتباط سه منطق فقاهت، علوم و اجرا با یکدیگر
▪️و ...
🔹 گزارههایی نمونه برگرفته از متن کتاب
▪️ از ابتدای تبیین ۱۲ از گفتار هشتم، ص ۱۴۲:
پاسخ: هرچه منطق دقیقتر و جامعتر، ساری و جاری باشد، دامنهٔ حضور دین در جامعه بیشتر خواهد بود. محدودیت جریان دین در جامعه، بستگی تام به ظرفیت پذیرش جامعه دارد که آن نیز به ظرفیت عقلانیت و منطق عقلانیت جامعه است. نکته دیگر اینکه منطقهای گذشته همگی میتوانند زمینهساز رشد نیاز جامعه برای دستیابی به منطق و ساخت مختار آن باشد. حتی رشد منطق در غرب نیز بسترهای رشد ادراک و فهم را در جوامع اسلامی ایجاد کرده است تا آنها نیز بتوانند برای ایجاد توازن در عرصهٔ عقلانیت، به تولید مفاهیم پایهٔ منطقی بپردازند و منطق جدید را تولید کنند.
▪️ نمونهای دیگرِ از تبیین ۱ گفتار ۱۲:
الف) علوم انسانی اسلامی واقعیت را اعم از واقعیت غیب و مشهود میداند، در صورتیکه علوم انسانی رایج آنرا در واقعیت مشهود خلاصه میکند؛ بنابراین، به طور منطقی، توجه به عالم غیب و شهود قاعدتاً برای انسان تجربهء گستردهتری را به دنبال خواهد آورد تا توجه صرف به نشئه مادی حیات.
دیگر نه کلامی لازم است نه توانی هست برای تفصیل. حالا درک میکنم چطور بعضی همکاران که تخصصی بسیار جدی در موضوعی علمی دارند در آن دانشگاه افسرده شدهاند. اما آنها را نمیبخشم چطور توانستهاند در مورد این جهل یا شیادی سکوت کنند. در این سالها چه میکردید؟ عجب جهل مرکبی دانشگاه را فراگرفته! باز هم سکوت؟ اینگونه مفهوم دانشگاه را به لجن کشدهاید؟ اینگونه جوانان جویای علم و باهوش ما را به مسلخ میبرید؟ نابودشان میکنید؟
برای نسلهای بعد مینویسم: دردی که امروز با دیدن این مثلاکتاب از دانشگاهی مثلامعتبر در ایران کنونی، و شنیدن همزمان خبر هزینهء ۵۰۰ میلیارد دلاری برای هوش مصنوعی (دقت: ۲۰ درصد بیشتر از کل تولید ناخالص ملی ایران) در ایالات متحده، کشیدم آن چنان است که شما هم صد سال پس از امروز حساش خواهید کرد! بدانید با چه دردی ساختهایم!
اولین همایش ملی *«حکمرانی آموزش عالی در عصر دیجیتال»*
*برگزار کننده* : پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی
*با همکاری* : معاونت پژوهشی وزارت عتف، معاونت آموزشی وزارت عتف و سایر مراکز علمی
*محورهای همایش* :
الف: ابعاد فرهنگی و اجتماعی دیجیتالی شدن حکمرانی آموزش عالی
ب: مشارکتکنندگان و ذینفعان آموزش عالی دیجیتال؛ اقدامات، مشکلات و چشماندازها
ج: تجارب جهانی و ظرفیتهای ملی و محلی آموزش عالی دیجیتال
د: ارزیابی و تضمین کیفیت در آموزش عالی دیجیتال
*زمان ارسال چکیده*: پایان اسفندماه ۱۴۰۳
*زمان ارسال متن کامل مقالات* (۲ تا ۳ هزار کلمه با ذکر منبع): نیمه اردیبهشت ۱۴۰۴
*زمان برگزرای همایش* : خرداد ۱۴۰۴
*ایمیل همایش* :
digihighedu@iscs.ac.ir
*با ما همراه باشید:*
ble.ir/iscs1
www.tgoop.com/iscsmsrt
eitaa.com/iscsmsrt
برای اطلاع بیشتر از اهداف و زیرمحورهای همایش به سامانه پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و تمدنی به آدرس زیر رجوع کنید:
https://iscs.ac.ir/content/16772/%D8
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
*برگزار کننده* : پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی
*با همکاری* : معاونت پژوهشی وزارت عتف، معاونت آموزشی وزارت عتف و سایر مراکز علمی
*محورهای همایش* :
الف: ابعاد فرهنگی و اجتماعی دیجیتالی شدن حکمرانی آموزش عالی
ب: مشارکتکنندگان و ذینفعان آموزش عالی دیجیتال؛ اقدامات، مشکلات و چشماندازها
ج: تجارب جهانی و ظرفیتهای ملی و محلی آموزش عالی دیجیتال
د: ارزیابی و تضمین کیفیت در آموزش عالی دیجیتال
*زمان ارسال چکیده*: پایان اسفندماه ۱۴۰۳
*زمان ارسال متن کامل مقالات* (۲ تا ۳ هزار کلمه با ذکر منبع): نیمه اردیبهشت ۱۴۰۴
*زمان برگزرای همایش* : خرداد ۱۴۰۴
*ایمیل همایش* :
digihighedu@iscs.ac.ir
*با ما همراه باشید:*
ble.ir/iscs1
www.tgoop.com/iscsmsrt
eitaa.com/iscsmsrt
برای اطلاع بیشتر از اهداف و زیرمحورهای همایش به سامانه پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و تمدنی به آدرس زیر رجوع کنید:
https://iscs.ac.ir/content/16772/%D8
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
دو مفهوم از خیر اعلا در تفکر کانت
نوشته آندرو ریث، ترجمه رضا ماحوزی
دو فصلنامه الهیات
پاییز و زمستان ۱۴۰۳، شماره ۱۱
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نوشته آندرو ریث، ترجمه رضا ماحوزی
دو فصلنامه الهیات
پاییز و زمستان ۱۴۰۳، شماره ۱۱
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
1_16661720615.pdf
1.4 MB
دو مفهوم از خیر اعلا در تفکر کانت
نوشته آندرو ریث، ترجمه رضا ماحوزی
دو فصلنامه الهیات
پاییز و زمستان ۱۴۰۳، شماره ۱۱
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
نوشته آندرو ریث، ترجمه رضا ماحوزی
دو فصلنامه الهیات
پاییز و زمستان ۱۴۰۳، شماره ۱۱
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
فشارها و آسیبهای روانی و جسمی در مدرسه
برکنار از پایین بودن آستانه تحمل اجتماعی، در آموزش و پرورش، مدیران و معاونان و مربیانی داریم که آشکارا به سلامت روانی و جسمی دانشآموزان ضربه میزنند.
در دبیرستانهای دخترانه و پسرانه، سطح فشار درسی و خشونت رفتاری این دسته از مدیران و مربیان به حدی است که روزانه دانشآموزان بسیاری راهی بیمارستانها میشوند؛ یکی شبکیه چشمش خونریزی میکند و دیگری خون دماغ میشود و دیگری غش میکند و آن دیگر پرخاشگری میکند و بسیار موارد دیگر.
تصویر غالب از مدرسه، جایی است دارای سطحی فرهیختگی، اما در همین فضا، دور از چشم والدین دانشآموزان، اولیای اداری و آموزشی، سطحی از خشونت باورناپذیر را اعمال میکنند؛ گویی با موجوداتی سروکار دارند که باید با خشونت آنان را تأدیب کرد، چنانکه خود با چنین سیستمی بزرگ شده و اینک متولی آموزش و پرورش شدهاند.
مسأله فقط آسیبهای جسمی و روانی حین تحصیل در مدرسه نیست. این آسیبدیدگان اندکی بعد وارد دانشگاه و جامعه و زندگی زناشویی میشوند؛ آنجا این اختلالها با شدت بیشتری خود را نشان میدهد.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity
برکنار از پایین بودن آستانه تحمل اجتماعی، در آموزش و پرورش، مدیران و معاونان و مربیانی داریم که آشکارا به سلامت روانی و جسمی دانشآموزان ضربه میزنند.
در دبیرستانهای دخترانه و پسرانه، سطح فشار درسی و خشونت رفتاری این دسته از مدیران و مربیان به حدی است که روزانه دانشآموزان بسیاری راهی بیمارستانها میشوند؛ یکی شبکیه چشمش خونریزی میکند و دیگری خون دماغ میشود و دیگری غش میکند و آن دیگر پرخاشگری میکند و بسیار موارد دیگر.
تصویر غالب از مدرسه، جایی است دارای سطحی فرهیختگی، اما در همین فضا، دور از چشم والدین دانشآموزان، اولیای اداری و آموزشی، سطحی از خشونت باورناپذیر را اعمال میکنند؛ گویی با موجوداتی سروکار دارند که باید با خشونت آنان را تأدیب کرد، چنانکه خود با چنین سیستمی بزرگ شده و اینک متولی آموزش و پرورش شدهاند.
مسأله فقط آسیبهای جسمی و روانی حین تحصیل در مدرسه نیست. این آسیبدیدگان اندکی بعد وارد دانشگاه و جامعه و زندگی زناشویی میشوند؛ آنجا این اختلالها با شدت بیشتری خود را نشان میدهد.
رضا ماحوزی
کانال فلسفه دانشگاه:
https://www.tgoop.com/philosophyofuniversity