آدم باید زندگی رو زندگی کنه، نه اینکه تحلیلش کنه. پس خیلی "متافیزیکیش نکن".
درسته چشمم ترسیده، اما کور که نشده! ادامه میدم چون مسیر رو میبینم.
و اینکه؛
«مِثل خانه می مانی ، حتی فکرِ برگشتن به تو آدم را گَرم نگه میدارد…!»
«مِثل خانه می مانی ، حتی فکرِ برگشتن به تو آدم را گَرم نگه میدارد…!»
به نظر من زیباترین تعریف از یک رابطه ی امن اونجایی که میگه؛
«حتی اگر با تو مخالف باشم در جبههی تو میمانم.»
پس نترس.
«حتی اگر با تو مخالف باشم در جبههی تو میمانم.»
پس نترس.
اونی که میگه “نترس! من هستم”،
اون بخش دوم جملهش مهمه.
وگرنه که ترس چیه اصلا؟!
اون بخش دوم جملهش مهمه.
وگرنه که ترس چیه اصلا؟!
گفت: همینکه بدونی نیومدی خوش بگذره نصف راه رو رفتی.
گفتم: نصف کدوم راه رو؟
گفت: نصف اون راهِ روشنی که به آرامش محض ختم میشه.
راهی که توش دیگه هییچ اتفاقی نمیتونه اُنقدرا اذیتت کنه.
حمید باقرلو
حقِ
گفتم: نصف کدوم راه رو؟
گفت: نصف اون راهِ روشنی که به آرامش محض ختم میشه.
راهی که توش دیگه هییچ اتفاقی نمیتونه اُنقدرا اذیتت کنه.
حمید باقرلو
حقِ
دیدید تو این بازی ها یه چیزی میخوری سرعتت چند برابر میشه یا چند مرحله میوفتی جلو!؟
زندگی هم از اینا داره، حتی از بازی هم بیشتر...
ولی از آدم به آدم متفاوته و پیدا کردن و فهمیدنش سخت تر از همون بازیاست.
زندگی هم از اینا داره، حتی از بازی هم بیشتر...
ولی از آدم به آدم متفاوته و پیدا کردن و فهمیدنش سخت تر از همون بازیاست.
نوشته بود:
"زایمان یک روند دردناک است؛ به ویژه اگر فرد خودش را به دنیا بیاورد؛ آن هم در بزرگسالی."
اوووووه
"زایمان یک روند دردناک است؛ به ویژه اگر فرد خودش را به دنیا بیاورد؛ آن هم در بزرگسالی."
اوووووه
من عاقبت کلاغ سادهلوحی هستم
که تصور میکرد
گلولهها نوعی پرندهاند
و آسمان محل همیشه امنِ
آشنایی
متن جدید
رسول ادهمی
که تصور میکرد
گلولهها نوعی پرندهاند
و آسمان محل همیشه امنِ
آشنایی
متن جدید
رسول ادهمی